مدرسه فکرت ۷۴
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
۴ بهمن ۱۴۰۰
مزرعهی فکرت ۱
ایران به مانند یک پازل
به نام خدا. سلام. پازل یعنی هر چیز آشفته که اگر قطعههای آن درست چیده نشود از دیدن آن سرگشته و گیج گردی. پازل ایران هم باید منطقی و هوشمندانه چیده شود، وگرنه آشفته خواهد بود؛ پازل علمش، پازل جغرافیایش، پازل حکومتش و حتی پازل ملتش. من مثالی میزنم که اگر پازل، خوب چیدمان نشود چهبسا فرصت به تهدید تبدیل شود. خانوادهی شهید محمد جهانآرا ( ۱۳۳۳ - ۱۳۶۰ ) را در نظر بگیریم. یک نمونهی مهم برای مطالعه؛ که من بلکه بتوانم درین اولین شمارهی ستون روزانهام با اسم «مزرعهی فکرت» آن را بهکمترین جملات جا بیندازم.
محمد جهانآرا که شهید شد؛ او در رژیم شاه مرتبط با شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو بود و در گروه چریکی منصورون. و حتی چند گروه ضد رژیم دیگر. فرمانده سپاه خرمشهر شد و برای دیدار با امام جهت گزارش جنگ در ۷ مهر ۱۳۶۰ راهی تهران شد اما سقوط هواپیما در کهریزک تهران موجب شهادتش شد. برادرِ دیگرش که در دفاع مقدس اسیر شد و هنوز وضعش ناپیداست. دیگربرادرش علی، که پیش از انقلاب توسط ساواک دستگیر و در زندان توسط رژیم اعدام شد. حسن جهانآرا -کوچکتر از محمد- که سرنوشتش را اهل فن بلدند؛ سال ۱۳۶۰ به علت عضویت و فعالیت در سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد و آنقدر بر موضعاش در زندان ماند که در قضیهی بررسی مجدد پروندههای اعضا و فعالین این سازمان پس از هجوم نیروهای نظامی مسعود رجوی با نام «فروغ جاویدان» به ایران و عملیات مرصاد در برابر آنان (که بنده هم همانزمان حضور داشتم در جبههی غرب به مدت یازده ماه متوالی که حتی فرصت مرخصیآمدن سهروزه برای رزمندگان ممکن نبود) پروندهی وی به جریان افتاد و در همان سال ۱۳۶۷ اعدام شد.
من چند سال پیش، در خاطرهی روز ۳ شهریور ۱۳۶۴ ص ۲۳۰ مرحوم هاشمی رفسنجانی خوانده بودم که وی نیز به این موضوع اشاره کرده و در دفتر یادداشتم ثبت نموده بودم؛ با این جملاتم: حسن، برادرِ شهید جهانآرا که به علت عضویت در سازمان مجاهدین خلق، همچنان در زندان بود، پدرش به ملاقات رفسنجانی رفت تا آزادش کند و ... .
منظور؟ منظورم این است در درون ایران که هیچ، حتی در درون خانوادههای ایران، تکثر یک رسم است، تضاد طبیعی حکفرماست است، اختلاف فکری وجود دارد. گونهگونی گرایش چه بخواهی چه نخواهی هست. ازینروست که اگر پازل آن بد چیده شود، به آشفتگی دامن میزند. یعنی حتی ایرانی هم باید ایرانی را به رسمیت بشناسد تا پازل درست درآید و الّا پازل، پارهپاره باقی میمانَد.
۴ بهمن ۱۴۰۰ / ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادآوری: تعبیر «مزرعهی فکرت» که فارسی آن کِشتزار است، به عنوان اسم سرستون یادداشتهای روزانهام در مدرسه فکرت، پیشنهاد قشنگ و صادقانهی صَدیق شریف دکتر صادق ولینژاد است که از ایشان ازین بابت تشکر دارم و میکوشم هر روز، فعالتیم درین صحن را با شمارگانی تحت همین نام، در گوشهای از حیاط وسیع مدرسه فکرت شروع کنم. امید است چیزهایی مفید و مُثمر و سایهسار در آن کِشت کنم تا سودمند و عاید دِرو گردد. مثلثِ کاشت، داشت، برداشت. تا خدا چه خواهد.
جناب آقای دکتر ولینژاد
سلام و عرض ارادت و ابراز تشکر وافر که متن بنده را علاوه بر امتداد، اعتبار بخشیدید. چهار نکته در جواب:
یک. خوب شد مرا به ارجاع فلکه فکرت ۱۳، مطلع ساختید. بله تازه یادم آمد که به طرید قبلاً اشاره کرده بودم اما در متن دیروز کمی آن را وسعت دادم.
دو. پیشنهاد مزرعهی فکرت را برگزیدم. معقول و مقبول است. ممنونم از حُسن سلیقهات.
سه. رویش و ریزش را درست نکتهپردازی کردید. از نظر من «از قطار انقلاب پیادهشدن» فاجعهبارتر از، «از قطار انقلاب پیادهکردن» است. روی این جملهام اگر بحث هم شکل بگیرد استقبال میکنم. علت مبرهن است: اولی خودریزشیست، اما دومی نه، نوعی طَرید است. اینکه کسی خود، خود را از دایرهی انقلاب بیرون ببرد، نوعی پاپسکشیدن و به قول لنین «فرار به جلو»ست. چون انقلاب سال ۵۵ ملت، مالجدّی هیچ فرد و صنف و گروهی نیست، مال تمام ملت است با رهبری خردمندانهی رهبر نهضت امام خمینی و همراهی و روشنگری تعدای قابل توجه از روحانیت و علمای مبارز و مؤثر و روشنفکران متفکر و مؤسس که البته با درجهی بسیار بالایی از نقش تاریخساز مرحوم دکتر علی شریعتی در ایجاد تفکر انقلابی و دعوت روشنفکرانهی وی به محتوای غنی و تحریفنشدهی اسلام نبوی و علوی و فاطمی و حسینی.
چهار اما. چون دربارهی علت سقوط ساسانیان در همین صحن در سالهای گذشته مطلب زیاد نوشتم خصوصاً متنی تقریباًجامع با عنوان «کمی دربارهی سقوط ساسانیان»، بنابرین همان را در زیر نشانی میدهم تا دوباره شما و هر علاقهمند به تاریخ ایران، اگر خواست آن را مطالعه فرماید. درود بیعدد دکتر :
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت هفتاد و یکم
۱۹ - ۴ - ۱۴۰۰
هزار عضو شوراهای شهر کجا رفتند؟! زندان
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی دیروز نه، پریروز هم نه، به قول محلی پیشِروز این خبر را خواندم که ۱۰۰۰ عضو شوراهای شهر به زندان (منبع) افکنده شدند، حیرت نکردم اما سرافکنده شدم. تأخیر انداختم که شاید خبر به این وسعت فاجعه، تکذیب شود، دیدم نه، گویا راست است. وقتی کسی پیش میافتد نماینده و نماد مردم در یک نهاد دموکراتیک میشود، اینمقدار باید خودنگهدار باشد که دست به داشتههای مردم نبرَد و از اعتماد مردم برای خود کیسهی غارت و گونیخِلالِ! زدوبند ندوزد. نمیگویم قدّیس باشد، اما در طول دورهی نمایندگی مردم، دستکم میتواند خویشتندار بماند و رسوایی خود را نخرد. تا به دست فلک، فلک! نگردد.ی
یک نکته: ریشهی مشکل، دموکراسی جوامع نیست؛ فرهنگ سیاسی آن جامعه است.
یک نتیجه: بنابرین، حتی از طریق رأی مردم -یعنی سازوارهی انتخابشوندگی و انتخابکنندگی- هم، فساد محوِ محو نیست؛ بلکه مثل پسزمینهی رنگی یا مات، همچنان میدرخشد! و ملت را مبهوت میسازد؛ این، مانند معضل پسماند میمانَد که اساساً بهزودیزود قابل حل نیست، زیرا زباله از نظر بعضی یعنی دورانداختن هر چیز، در هر کجا، به دلبخواه!
۲۰ - ۴ - ۱۴۰۰
به نام خدا. سلام. انسانِ شیعه، علاوه بر خردمندی و عقلانیت، همواره راه خود را از رهنماییهای امامان معصومش میجوید تا با راستیآزمایی افکار و رفتار خود، اطمینان حاصل کند جهت را درست میپیماید یا نه؟ آیا در مسیر سفارش اکید پیامبر اکرم (ص) هنوز هم هست که مَودّت به عترت (ع) را کنار قرآن نهاد؟ بنابرین؛ هرگاه در تقویم شیعه، زادروز فرخندهی میلاد، یا سالروز اندوهبار شهادت آن امامان و مُقتدایان (ع) فرا میرسد، دغدغه و حرمتگذاری یک شیعه نسبت به ائمهی هُدی (ع) شدیدتر میشود. امروز به همین رسم، در آخر ذیالقعده در روز شهادت غریبانهی حضرت امام جواد (ع) یادگار زیبا و حکیم حضرت امام رضا (ع) -که چونان گُل سرسبدِ خاندان عصمت و طهارت (ع)، عطر دلانگیز بر مشام شیعه میرساند- دو سخن بسیارمهم و زیبای حضرت جوادالائمه (ع) را برگزیده و با ویرایش تازه تقدیم میدارم. اولی در پاسخ به اباهاشم است دربارهی نقش دل در درک خدا و دومی جملهی قصار آن حضرت است در فایده و آثار علم و دانستن:
«... پس عرض کردم [معناىِ] سخن خدا که فرمود: اَبصار او را درک میکند [چیست؟] فرمود: اى اباهاشم! وَهمها [و خیالبافیها]ى دلها، دقیقتر از دیدنِ چشمهاست [به این دلیل که] تو گاهى توسط وَهم، سِند و هند و هر شهرى را که ندیدهاى و داخل آن نشدهاى میتوانى با وَهمَت درک کنى [و شبیهسازى کنى] ولى خداوند با وهمها قابل درک نیست [چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند] پس چگونه ابصار او را درک کند؟» (منبع)
«بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، چون فراگیری آن واجب و بحث پیرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسیلهی کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانهی مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است و اَنیس و مونسِ انسان در تنهایی میباشد.» (منبع)
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت هفتادم
انسان و مین
( ۲۴ / ۳ / ۱۴۰۰)
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی خواندم ارمنستان حاضر شد نقشهی ۹۷۰۰۰ مین کاشتهشده در مناطق قرهباغِ کوهستانی را به دولت باکو تحویل دهد (و داد: منبع) تا در عوض، ۱۵ نفر از شهروندان ارمنی خود را -آری فقط ۱۵ نفر- که در اسارت باکو بودند، آزاد کند، کم نمانده بود که چشمم از حدقه بیرون زند! چرا؟ چون چقدر آموزنده برای انسان و شهروند خود ارزش قائل شد ارمنستان.
حالا بیایم ایران:
۱. حجتالاسلام شیخ حیدر مصلحی اهل شهرضا (دانشآموختهی مؤسسهی مرحوم مصباح و نمایندهی اسبق ولی فقیه در نیروی زمینی، هوایی، و سپس نیروی مقاومت سپاه) و وزیر اطلاعات آن «دولت ۱۰»، بلاخره از روی هر انگیزه یا برنامه، در مورد رد صلاحیت عمدی مرحوم رفسنجانی اعتراف کرد که این او بوده رفته داخل جلسهی شورای نگهبان و کاری کرده که نهاد نگهبان مُجاب شده و تن به رد رفسنجانی داد. او این کارش را بالانس «هزینه و فایده» دانست که رد او، مفید به حال نظام است و حتی سخن از «مصلحتِ» «رد» زد. که اغلب میگویند در نهاد نگهبان، مصلحت را، راه نیست! (منبع)
من به علت حساسیت در بحث اخبار، در دَم به خبر سایتها اعتماد نمیکنم، لذا رفتم اصل مصاحبهاش را شنیدم. دیدم بله، رک گفت؛ حتی جزئیات نشستش با اعضای نهاد نگهبان را.
۲. البته مرحوم رفسنجانی خود در ۵ مهر ۱۳۹۴ از نقش مصلحی پرده برداشته بود: این گونه:
«در خصوص ردّ صلاحیت بله. من میدانم چه شد. آنها قبل از اینکه تصمیم بگیرند که من نباشم، آقای مصلحی وزیر وقت اطلاعات با معاونانش به آنجا رفته بودند. آییننامهی آنها اجازه نمیدهد که در بحثهای انتخاباتی کسی از خارج باشد. با حضور مصلحی مخالفت شده بود که نباید او باشد. خیلی اصرار شده بود که گفتند پس معاونان نباشند و خود مصلحی باشد. یکی از اعضای خبرگان به من خبر داد که مصلحی در جلسهی آنها گفته که ما صبح و ظهر و شب به طور مرتب آرای آقای هاشمی را رصد میکنیم که ساعت به ساعت بالا میرود و الان به ۷۰ درصد رسیده است و در این چند روز تا انتخابات اگر همینطور بالا برود، ایشان از ۹۰ درصد بالاتر میرود و ما مصلحت نمیدانیم. چون اگر ایشان بیاید، همهی رشتههای دورههای ما را پنبه میکند.» (منبع)
اینک این انتخابات:
آیا بر فرض، فلانی رئیسجمهور شود این سه خطر راست است؟
خطر ۱ : دولتی با بالاترین تشریفات شکلی و حفاظتی.
خطر ۲ : دولتی با شدیدترین (خوانده شود: بدترین) لایههای امنیتی.
خطر ۳ : دولتی با ریسک نابودی استقلال (البته نیمبند و یا حتی نادرِ) قوهی قضائیه.
بررسی کوتاه:
۱. اول برسم به نفس اَمّاره: گویا در نگاه برخیها پیام وحیانیِ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدورِ النَّاسِ» (یعنی همان آیهی مهم و تکاندهندهی ٥ سورهی ناس) فقط و فقط برای نعوذبالله «عوامالناس»! است، نه خواصِ خواص. خدا اما، مطلق آورده آیه را، و نیز بر وجه فعل مضارع که حاکی از استمرار است، نه گذشته و پایانیافته: «آن شیطان که وسوسه و اندیشهی بد افکنَد در دل مردمان.» شورای نگهبان هم جزوی از همین مردمان است، فقیهها و حقوقخوانهای آن، از آسمان که نیامدند که برخی بخواهند خندقِ مقدس و بیخطا، دورشان حفر کنند و کارشان را معامله به عصمت نمایند و دنبالهرُو مطلق شوند. آیا مگر «نفس اَمّاره» را فقط مردم عادی دارند و سایران! (نخوانید ساحران!) فقط از نوع نفسِ مطمئنّه برخوردارند؟! و حتی نفس لوامّه (=پشیمانساز) هم لازم ندارند!! بیایید بپذیرید که سیاست عرصهی تقدّسپردازی و توجیه و منزّهسازی افراد نیست، سیاست محل عمل برای ملت و مکتب و در نتیجه پاسخ به عملکرد در برابر پرسشهای ملت و مکتب است. امید است عدهای معلومالحال دست از اغفال نهادها و فریب افراد آن، بردارند و بگذارند خدای ناکرده آنان شرمسار و بدعاقبت! ازین سرا به آن بقا نروند. حقیقتاً فریفتن اینان گناه دارد و خرابشان میسازد نزد ملت و مکتب و از منزلت و خدمت میکاهد. نه تقدیس، نه تخریب، نه تضعیف.
۲. ولی آن سه خطر محتمل و فرضیه: من از خصوصیات فردی فلانی چندان اطلاع موثق ندارم، اما دنیای سیاست، دنیای احتمالات است، آن هم، احتمالات از جنسِ عجیب و شگفت و شگرف؛ زیرا قدرت فساد میآورد. پس، پیشاپیش میتوان برآورد احتمالی کرد، اما داوری قطعی، نه. امید است هر کدام که به رأی آزاد ملت پیش افتاد، پیشگاه ملت، خادم بمانَد، نه مخدوم و خائف و خائن و خنّاس! و خالیبند و خُدعهگر.
( ۲۵ / ۳ / ۱۴۰۰ )
بررسی یک رفتار در «جبههی اصلاحات»
از ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. سلام. ابتدا عرض کنم در آستانهی هر انتخاباتی، وزارت کشور به احزاب ایران این حق و مجوز را میدهد که با ائتلاف و اتحاد با همدیگر، تشکلی به اسم «جبهه» را شکل و آرایش دهند. بنابرین، جبهه، هیچوقت نام یک حزب نیست، بلکه نام ترکیب چند حزب و گروه است. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتونهم
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوهشتم
بررسی بیانیهی اخیر مجمع روحانیون مبارز
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۹
به نام خدا. من فقط به تحتانی بیانیه (منبع) میپردازم که در واقع آنان در همین بخش، داغ! کردهاند. مجمع، گویی با یک تحقیقات میدانی، به یقین رسیده که بهقطع و یقین شمارِ «ایرانیانی که فکر میکنند» با پیروزی جو بایدن، «فرصتی به وجود آمده است تا مشکلات فیمابین ایران و آمریکا برطرف شود و یا کاهش پیدا کند بیآنکه لطمهای به اصول و موازین اصلی انقلاب و عزت و استقلال ملت و مصالح ملی وارد آید و ایران باید این فرصت را غنیمت شمارد» «بیشمار» میباشند. یعنی به زعم مجمع، اکثریت ملت.
و با همین موازین ظنی یا تحقیقاتشده میگویند «در مقابل کم نیستند کسانی که اظهار میکنند که این دولت آمریکا است که باید بدون فوت وقت هرچه زودتر و بدون هرگونه پیششرطی تمام تحریمهای یکجانبه بر ضد ایران را لغو کند و خساراتی که از ناحیهی این تحریمها بر ایران وارد شده است را بپردازد و از منطقه خارج شود.»
و جالب این که بلافاصله دست به تحلیل و داوری رویکردِ این نوع تفکر میزند و معنی تز آنان را اینگونه معرفی میکند: «یعنی این ما هستیم که باید بگوئیم آمریکا چه باید و چه نباید انجام دهد.»
مجمع، بلافاصله یک قدم بعد، خود را در خلأ میگذارد و مانند کسی که در مسألهای فاقد تصمیم و سردرگم مانده است، میگوید: «ما بر این باوریم که با قطع نظر از این که کدام یک از این دو نگاه، صواب یا بر خطا است و یا شاید راهکار دیگری میتواند پیش روی ایران باشد، پیش از این رویکردها و نیز مهمتر از آنها این است که باید فضای گفتگو و اظهار نظر و بیان دیدگاه ها ایجاد شود و هر فرد یا جناح و هر حزبی با آزادی کامل بتواند نظرخود را برای برون رفت کشور از مشکلات بحرانآفرین کنونی بیان کند.»
آنگاه بیانیه بیآنکه خود امضاءکنندگان متوجه باشند، انگار راه چهارمی را در رابطه با رابطه و مذاکره با آمریکا مطرح میکند و آن این است که نوشتهاند: «اگر بهترین تصمیم دربارهی این موضوع مهم و یا هر موضوعی که سرنوشتساز است و منافع کل مردم ایران و کل کشور را در بر میگیرد در جمعی محدود هرچند صاحب قدرت و در غیاب افکار عمومی گرفته شود و وفاق و همدلی اکثریت جامعه را همراه نداشته باشد به سرانجام تلخی دچار می شود.»
و سپس مجمع حرف اصلی خود را با این درخواست ظاهر میکند: «پس باید انحصار در تصمیم گیری شکسته شود و سازوکار به رسمیت شناختهشدن افکار عمومی احیا شود و بنیان مشروعیتبخشی اکثریت آراء به ساختار ادارهی کشور تقویت گردد تا ایران عزیز در مسیر توسعهی همهجانبه قرار گیرد و تا تنشها در روابط بین این کشور و سایر کشورها در منطقه و در جهان برطرف و یا به حداقل برسد.»
نکتهی تشریحی:
مجمع درین بیانیهی دههی فجری، در کمال شگفتی یکی از اصلیترین مبانی فکری خود را -که شاکلهی حقیقی نیروهای مذهبی و انقلابی جناح چپ و خط امام بوده است- کنار گذاشته است و آن مبارزهی بیرودربایستی با امپریالیسم آمریکا است. در واقع مجمع درین فراز از بیانیهی خام و غلط خود، در حال دمیدنِ شرم پیش روی نیروهای چپ مذهبی وفادار انقلاب است که باید از راه مقاومت در برابر آمریکا، نادم و پشیمان شوند و راه سازش و قبول آمریکا را جایگزین مبارزه و مقاومت کنند. مجمع گویا به شک و تردید رسیده است که ملت ایران، آمریکا را خصم و در حال مخاصمه با ایران میداند. همین دگردیسی نارس است که بخشی از این جریان را نیازمند بازبینی و بازسازی خود کرده است. دیر بجنبند، خود را برای همیشه، تمامشده خواهند یافت. ملت، با هیچ فکر و طیفی، شوخی ندارد. موضع ضدآمریکایی مثل یک موج نیست که با بادی برخیزد و سپس با یک جو آرامشی فرو ریزد؛ موضع ضدآمریکایی، یک خط است، یک مکتب، و یک حقیقت. عقل سلیم ایجاب میکند هر کشوری با ملت ایران حرف دارد، اول ترک مخاصمه کند، سپس طرح دوستی بگشاید و سرِ میز گفتوگو بنشیند. این اسلام است که به مسلم آموخته: هم سخنگفتن بیاموزد، هم سخنشنُفتن. و هم در جای خود -در صورتی که مورد خصم و خصومت واقع شده باشد- سلاحگرفتن و دفاعکردن و مقاومتورزیدن.
عشق چون شقالقمر
ای روی تو پاکیزهتر از کف کلیم
آن را مانی که کرد احمد به دو نیم
تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی
ما بر سر آتشیم چون ابراهیم
به نام خدا. سنایی غزنوی ( ۴۶۳ - ۵۲۵ ه.ق) بر این رباعی نامی ننهاد، اما من آن را «عشق چون شقالقمر» مینامم. پیام شعر روشن است و شاید نیاز به شرح نباشد. اما من کمی از برداشتهای خودم را ازین رباعی عالی، بیان میکنم. شاید دستکم چیزی گیرِ خودم آید. عشقِ خوب، مثل ماه شقالقمر است. نیمی از آنِ عاشق و نیمی سهمِ معشوق. عاشق و معشوق دو نیمپارهی ماه هستند که با هم میتابند؛ همان ماهی که حضرت احمد مصطفی (ص) آن را دو نیم کرد و معجزه آفرید. کف پاکیزهی کلیم به نظر من اشاره به آن لحظهای است که موسی کلیمالله (ع) در آن حال ناب خود در پیشگاه پروردگار نعلین خود را درآورد و وارد وادی مقدس طویٰ شد، یعنی آیهی ۱۲ طه: فاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى. کفشهایت را از پا بیرون بیاور، چرا که در سرزمین پاک و مبارک «طُوی» هستی. و رخِ یوسفی نیز جمال حضرت یوسف (ع) است که پیامبری زیباروی بود. آتش همان آتش عشق است که بر حضرت ابراهیم شیخ الانبیا (ع) مانند گلستان بَرد و سرد و زیبا شد. بگذرم.
نظر:
سلام. من از جغرافیای دقیق منطقهی ارومیه اطلاع عمیقی ندارم. مطالعه داشتم که معضل آن چه میشود. اما به نظر میرسد دیدگاه شما درین باره نیازمند مقدار زیادی تأنی و تأمل است. در واقع شما با این فرضیه میخواهید بفرمایید آنچه در گاوخونی اصفهان، مهالوی شیراز، هامون سیستان و حتی زایندهرود زاگرس مرکزی اتفاق افتاده بود و سپس با تَرسالی از خطر نابودی نجات یافتند، نیز، مانند روند خشکشدن دریاچهی ارومیه، امری کاملاً طبیعی بود و باید خشک میشد؟ خصوصاً هامون سیستان که افغانستان حقآبهی ما را کم کرده بود. که بعد تقریباً با مذاکره حل و فصل شد. من به جغرافیا و شهرشناسی بسیار علاقه دارم، اگر روشن بفرمایی متشکر میشوم. گویا دیدگاه شما و آنچه در پست بالاتر توسط جناب .... مطرح گردیده، دیدگاهی شاذّ باشد. دستکم برای من اعجاب داشت. توضیح تکمیلی جنابعالی میتواند گنگی بحث را مرتفع کند. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوهفتم
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوششم
«به پیش» به عقب برگشت !
با یاد و نام خدا. پیشدرآمد بحث: در نظامهای حزبی، حزب پیروز در انتخابات را حزب حاکم میخوانند. مثلاً حزب «به پیش» به رهبری امانوئل مکرون، که حزب حاکم فرانسه است. این حزب سه سال پیش، با غلبه بر حزب سوسیالیست فرانسه در کارزار انتخاباتی، به قدرت دست یافت. حزبها در کشورهای غربی، اغلب سه گرایش دارند: چپگرا، راستگرا، ائتلافگرا که معمولاً محیطزیستگراها و ملیگراها و حزبهای کوچک اروپا به این سمت گرایش دارند. چپگراها جنبهی سوسیالیستی برنامههایشان غلیظتر است، راستگراها جنبهی لیبرالیستی و ثروتاندوزی برنامههایشان. اولی بیشتر به عامه فکر میکنند، دومی همیشه به اقلیت سرمایهاندوز.
بحث: حزب راستگرای «به پیش» که دولت فرانسه را در اختیار دارد اخیراً لایحهای "بحثبرانگیز دربارهی ممنوعیت فیلمبرداری از نیروهای پلیس" را تصویب کرده بود که باعث اعتراضات در بیش از ۷۰ شهر فرانسه بهویژه در پاریس شده بود. دولت فرانسه (بخوانید مهد آزادی!) با قوهی قهریه به سرکوب شدید مردم معترض اقدام کرد که به نزاع خونین خیابانی انجامید. اما سرانجام با خفّت و خواری اعلان کرد این لایحه را لغو کرده است. منبع
سه نکته:
۱. اگر مردم ۷۰ شهر در برابر این لایحه اعتراض نمیکردند حزب «در پیش» به پیش میتاخت یک قانون دیگر از نوع ممنوعیتِ نقد و انکار هولوکاست ! در برابر آزادی علَم میکرد؛ یعنی ممنوعبودنِ فیلمبرداری از افسران پلیسی که دارند مأموریت (بخوانید سرکوب مردم را) انجام میدهند.
۲. دولت حزبِ «به پیش» فرانسه به عقب نشست و قول داد لایحه را در نسخهای جدید ارائه کند. باید دید نسخهی نوِ این لایحه چه مفادی دارد. مهم اما این است دغدغهی اعتراضی مردم به این تز امنیتی ! جواب داد و نگرانی "سمَن"ها (=سازمانهای مردمنهاد) و اصحاب رسانه ازین قانون جدید -که مانع آزادی مطبوعات میشد و موجب وحشیگری پلیس- تا اینجای کار، برطرف شد. زیرا دولت فرانسه که باخشونت تمام در برابر معترضان ایستاد، سرانجام شکست را پذیرفت و لایحه را رسماً ملغیٰ اعلام کرد.
۳. حتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور دستراستی فرانسه نیز، وقتی دید سرکوب مردم موجب گسترش اعتراضات و شکاف میشود و آبروی نداشتهی این کشور اسلحهفروش! از دست میرود، سرانجام تصاویر منتشرشده از وحشیگری پلیس علیهی مردم را «باعث شرمندگی فرانسه» دانست! بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوپنجم
ستوه و نستوه
صلوات میفرستم در آغاز بر محمد و آل محمد (ص) با یاد و نام خدا. کمیاباند، کمیاب؛ که نَستوه بمانند و به ستوه نیایند. اگر آیتالله طالقانی "نستوه" بود از آنرو بود که گنجایش داشت و خسته نمیشد و چتر هدایتگری او در درگاه مسجد هدایت برای همه باز بود؛ بنابرین بهدرستی به این صفت، سِتوده میشد، زیرا از گرفتاریها و اختلاف افکار به ستوه نمیآمد و ترافیک فکری، پیچِ گفتار و نوشتارش را نمیبست و صدایش را رسا میرساند تا از تزلزل و تذبذب احتمالی افراد جلوگیری کند و بهراه نگه دارد.
شخصیتهایی در تراز ایشان و در طریقهی عترت متّکی به قرآن، میدانستند که چگونه در جامعه و سیاست حاضر شود و چطور هشدار امام علی -علیهالسلام- را شاخص رفتارش کنند:
اِحذَر کلامَ مَن لایَفهَمُ عَنکَ؛ فانّهُ یُضجِرُکَ.
«از سخنگفتن با کسى که گفتارت را نمىفهمد بپرهیز، که تو را به ستوه مىآورَد.»
منبع: شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج ۲۰ ، ص ۲۸۲ . (منبع)
شیخ سعدی در بوستان چه عالی سروده:
خداوند فرمان و رأی و شکوه
ز غوغای مردم نگردد ستوه
(شیخ سعدی، بوستان. باب اول در عدل و تدبیر و رأی)
آری؛ میان ستوه و نستوه، فقط یک نون، مرز است. کسانی به ستوه و به زانو درمیآیند که یا خود ژاژ و تُرّهات بخوانند، یا خلافِ سفارش مولا (ع) نپرهیزند از سخنگفتن با طرفهایی که گفتار را نمیخواهند بفهمند. فرقی ندارد : چه میز سیاست باشد، چه روابط بینالملل، چه کلاس و منبر و محفل و چه حتی کُنج منقل.
پاسخ:
سلام جناب آقا ... از انسانی که خود، خود را تشجیع کند تا با تقویت دلیری، ترس و کمبودی از بیانِ آن چه بر او گذشته، نداشته باشد، استقبال میکنم. درین نوشتهات این شالوده، نشان داده شد. -با آنکه نمیدانم و هرگز هم نخواهم پرسید آن شخص چه کسی بود که به شما چنان گفت- شما درین متن کوشیدی اگر انتقادهای درست و یا حتی حملات نادرست هم به شما صورت گرفته باشد، شما در مقام جواب به زبان منطق برآمدی، نه هیاهو و هیجان و هُو.
با متنهایی که زیورِ مقدمه و دیباچه به خود چسبانده و کوتاه نباشد و در اندازهی جاانداختنِ مطلب، حتی تا حدی دراز هم باشد، همآغوشی دارم. درین نوشتار شما، این خواسته بهخوبی سوسو میزند. و شما رتبهی رعایت ادبیات فارسی را در همین صحن مدرسه در نوشتارهای خود نسبت به روزها و سالهای گذشته، پلهپله ترقی دادهای. جویای چنین احترامی هستم که به زبان درخشان پارسی میشود.
پاسخ:
جناب آقای ... سلام. با شما بر سر "تابآوری" ملت و اینکه اندازهگیری نشده است موافقم. تردید نمیتوانم بکنم که داخلکردنِ مفهوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی "تابآوری" در بیانیهی انتخاباتی چندیپیش مجمع روحانیون، نمونهای از گروگانگیری مفاهیم، برای پیشبرد کارزار انتخاباتی ۱۴۰۰ است که نمیتواند لزوماً شاخصی برای "خدمت" باشد.
پاسخ:
سلام جناب ...
خواندن متنهای آغشته به نور آیات و روایات در قلم شما مرا وادار به فکرکردن میکند. ارزش و بهای بالایی دارد این نوع گرایش. حِرمان را بهجا داخل متن کردی؛ که نومیدی هممرز با کفر است. خوب نوشتی؛ آموزنده و آرامشآور.
پاسخ:
سلام جناب مهندس عباس مهاجر
برداشتم این است دستکم سه مورد این گزارش استرتژیک جالبتوجهتر بود:
۱. آنجا که روشن کرد نباید گفتوگو را به مسائل منطقهای مانند حزبالله لبنان مشروط کرد که به مرحلهی "هیچتوافقی" میانجامد، زیرا گزارشگران میدانند ایران خط قرمزهایی دارد.
۲. مواردی از سیاستهای ایران در این متن نَشت کرد که نشان میدهد به خبرهایی دست اول، و یا تقریباً طبقهبندیشده دسترسی پیدا کردند. یا لااقل اطلاعاتی هدفمند به آنان داده شد! شاید.
۳. آن بخش که تأکید ورزیدند اینکه نمیشود هدف توافق باشد، اما آرامش ایران را برهم زد. آرامش در برابر آرامش، ذات گفتوشنودی است که میخواهد از حرفزدنِ صِرف فاصله بگیرد و به توافق و پیشرفت واقعی در حل و فصل منجر شود. به تحلیل محتوای گزارش وارد نمیشوم. بهتر بود دیدگاه خودت را هم مینوشتی.
پاسخ:
جناب آقای ... سلام. درین صحن حتی اگر با جوابهای شما قانع هم نشوم، نباید خِسّت ورزم از کلاسی که در لابهلای نوشتهپاسخهایت برایم شکل میگیرد، نیاموزم. میآموزم؛ زیرا تعصب در هر دو سو -شما و من- مفقود است، هرچند در جاهایی از مجموعهجوابهای جنابعالی رگههایی از جانبداری که لعاب تعصب آویخته، دیده میشود. اما حقیقتاً فکر مرا به تفکر پیوند میزنی که بالاترین بازتاب یک گفتوگوی جدی، صادقانه و حقطلبانه است. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوچهارم
۲۱ سال پیش!
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۴ مهر ۱۳۹۹ / چاپ شب. به نام خدا. امشب، شب رحلت پیامبر ص و شهادت امام حسن مجتبی ع است. یاد ایامی افتادم که به حکم حدیث نبویِ «اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ» با مرکز پژوهش و دوستانی وصل شدم که عمرم در آن قطعهی زندگیام هدر نرفت. و حس میکردم دارم این شعر منسوب به حکیم فردوسی را در درونم حکّ میکنم و هدایت میشوم؛ شعری ساده اما همهجانبه:
چنین گفت پیغمبر راستگوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی
اینک دیدنِ این میزِ کارم با آن انبوه کتاب اطرافم و این دوستانم -که همه سِمت استادی علم و اخلاق و پارسایی بر من دارند- مرا از جهت و سمتی که از آن عبور کردهام، مسرور و خشنود نگه میدارد. اینان هرگز از یادم نمیروند؛ چونان که رفقای من در دارابکلا و جایجای ایران و تمام کسانی که در هدایتگریام نقش داشتهاند، هیچگاه فراموش نمیشوند. کمتر کتابی درین قفسات است که قبسات (=شعله و فایده) من نشده باشد و وراندازش نکرده باشم. جوانان عزیز بکوشند با مطالعه و اندیشه و کتابخوانی تاریخ زندگی خود را تابان کنند که وقتی پا به سن گذاشتند مانند ما حسرت ساعات ازدست رفته را نخورند.
ای روزگار ! ای روزگار ! کسی مگر درین صحن خاطرهی سیاسی دوست دارد! وگرنه از آن چند سال، خاطراتی سیاسی درین پست و درین صحن مینوشتم. بگذرم. ولی از اتفاقات آنجا دو اتفاق را که بر من گذشت میگویم:
۱. نماز را به پشتِ سر آشیخ محمدرضا احمدی میبستیم. اقتدایی از سرِ اشتیاق. یک ظهر، آخر نماز، خواندنِ «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» به گردن من افتاد. به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» که رسیدم حواسم رفت سمت سورهی والعصر، که به جای «صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» خواندم: «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ! آن روز با این کارم تعقیبات نماز حاضرین درخششو جوشش بیشتری گرفت!
۲. پنجشنبهها -بدون وقفه- زیارت عاشورا و صبحانه برقرار بود. روزی خواندن فرازهایی از آن به من واگذار شد. ازقضا آن روز آیتالله علی آلاسحاق نوبت مصاحبه داشت که وسط زیارت رسید. اتفاقاً آن بخشهایی از زیارت نصیب من شد که واژگان سختتری دارد و زبانم معمولاً در ادای صحیح آن عاجز میمانَد. تمام که شد، مرحوم آلاسحاق با تبسّم گفت: «همه به سبک ایشان میخوانید؟!» آخه! من زیر و زبَر را حسابی غلطوغلوط خوانده بودم!
بزرگواران در عکس بالا در مخزن کتابخانهی مرکز از راست: دکتر علی شیرخانی. من. شیخ محمدرضا احمدی. جواد امامی. و در عکس پایین از راست: من. جواد امامی. دکتر علیرضا زهیری. دکتر شیرخانی. شیخ احمدی. چه ۲۱ سال پیشِ قشنگی بود.
در پایان؛ در سالروز شهادت امام حسن مجتبی ع یک سخن از آن امام کریم تقدیم میکنم، که اُسوههایی چون آن رهبران سیاست و دیانت و معنویت، همیشه مردم را به دانش و ارزش دعوت کردهاند:
«همانا بیناترین دیدهها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوشها آن است که پند و اندرز را در خود فراگیرد و از آن سود برَد، و سالمترین دلها آن است که از شُبههها پاک باشد.» (منبع)
کمربند مهار
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۵ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. سر بازکردنِ دُمل بحران «قرهباغ» ناشی از هر عواملی باشد، دستکم یک دسیسهی فراگیرتر را سریعتر رو کرده است و آن طرحِ «استقرار تروریستهای تکفیری در طول نوار مرزی ترکمنستان، آذربایجان، ازبکستان، جنوبشرقی تاجیکستان و شمالشرقی افغانستان» است.
برخی از منابع ایرانی (منبع) -که به مسائل استراتژیک دستیابی دارند- بر اساس شواهد میدانی وجود این توطئه را تآیید کردهاند، که در حقیقت بنای آن بر «محاصرهی استراتژیک چین، روسیه و ایران» است و حتی در صورت آمادهبودن اقتضائات و شرائط، «دامنزدن به جنگها و تنشهای نیابتی در این مناطق». که من در این تحلیل، اسمش را گذاشتم «کمربند مهار»؛ کمربندی که از سرحدّات ارمنستان تا منتهیالیهی افغانستان امتداد دارد.
نقشهی قرهباغ
(جنگ میان آذربایجان و ارمنستان)
اینکه در داخل ایران، برخیها به علت سابقهی تعدّیگری روسیهی تزاری و شوروی کمونیستی و امروزه روسیهی پوتینی، به این کشور اعتماد ندارند و روی خوش نشان نمیدهند و سیاست فعلی جمهوری اسلامی را در بارهی روسیه و حتی چین تخطئه میکنند و بالاتر اینکه گاه دیده میشود خیانتکارانه نیز میدانند، به نظر من نوعی نادیدهگرفتن منافع ملی است و خطای تحلیلی. مگر این که اینان ازجمله کسانی باشند که فکر میکنند با آمریکا در هدفِ نابودی انقلاب اسلامی و آوردن یک حکومت دستنشانده، اشتراک منافع دارند.
درست است که کمربند مهار از دید یک ایرانی وطنخواه میتواند اقدامی مخاطرهآمیز و محدودکننده باشد، اما اگر از نگاه آمریکا و اسرائیل اشغالگر، به آن بنگریم میبینیم جای حساسی را دست گذاشتهاند که اگر بتوانند از طریق پیکارجویان اَجیر مسلمان -که احساسی جز جنگیدن و دلار بهدستآوردن ندارند و تفکری جز مانند بینش داعش و جریان تکفیری ندارند- قادرند تنشهای نیابتی بیافرینند و هدف خود را در اختلال روابط این سه قدرت (چین، ایران، روسیه) پیش ببرند.
بنابرین؛ از دید من ایران در این بُعد درست میرود که دو کشور چین و روسیه را بر حسب اقتضائات برای اتحاد استراتژیک خود برگزیده است؛ زیرا:
اولاً آمریکا و پادوهای او دیرزمانیست بنای خود را بر اذیّت و آزار ایران (=بخوانید تحریم و فشار برای تسلیم و مذاکرهی تحمیلی) و در صورت توانستن، سرنگونساختنِ نظام گذاشتهاند.
ثانیاً روسیه و چین بههرحال با همهی تردیدهای بهحقی که نسبت به دوگانگیهای بینالمللی آن دو داریم، دو کشور منطقهی استراتژیک ایران محسوب میشوند که عقلانیت ایجاب میکند وقتی دشمنی چون آمریکا، دوستی با پادشاههای منحط عربهای منطقه را به منافع خود نزدیکتر میبیند و ایران را محور شرارت قرار میدهد، با چین و روسیه متحدی استراتژیک باشیم ولو آکنده از نوسان و بدهوبستان.
نکته: این تناقض است که نظام را همیشه زیر تیغ هجوم میبرَند ولی وقتی تاریخگردی میکنند سیاستمداری چون احمد قوام را میستایند و مردی چون مرحوم مصدق را پیشوای خود میپندارند. مرحوم مصدق همان کار ستُرگی با انگلیس کرد و آنان را از مملکت و آخور نفت بیرون انداخت که جمهوری اسلامی با آمریکا کرد. پس؛ نمیشود از یک سو مصدق را ستود -که باید هم آن مبارزهاش با انگلیس را ستود- ولی از سوی دیگر انقلاب اسلامی را کوبید و توبیخ کرد. مگر میشود دو کارِ درست و همموازات را دو جور داوری کرد و به قضاوت نشست! بگذرم. در این مدت -آغاز جنگ میان طرفین قرهباغ- نوشتن تحلیلم را بهعمد تأخیر انداختم تا از اوضاع آن خبرهای بیشتر بدانم. بنابراین، میدانم همهی ما به مسائل روز ایران و منطقه و جهان بیتفاوت نیستیم و پیگیریم.
درخواست:
با سلام و آرزوی توفیق، از آقای دکتر محسن آهنگر دارابی -که در ایالات متحده آمریکا دکتری برق را طی میکنند- میخواهم یک گزارشی از وضعیت فعلی انتخابات آمریکا به صحن مدرسه ارائه کنند؛ گرچه ما در اینجا اخبار و نظرسنجیها و تحلیلها را دنبال میکنیم، ولی چه خوب است آقامحسن که در آنجا حضور دارند ما را از تازهترین برآوردها مطلع کنند. اگر دکتر محسن پیام مرا دیر میبیند، حسنآقا پدر دکترمحسن یا علیآقا برادر آقامحسن، وی را زودتر، ازین درخواست باخبر کنند. ممنونم. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوسوم
مؤلّفههای رستگاری (۱)
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. یکی از آثار ایمان، نزدیککردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آن حد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِ قابل بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیدهشدنِ ایمان مىگردد بهطورىکه دیگر نمىتواند اثر صحیح خود را بروز دهد. پس؛ بهآسانی نمیتوان کسی را متهم به بیایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیهی ٨٢ سورهی انعام استخراج کرده و نوشتهام.
مؤلّفههای رستگاری (۲)
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. یکی دیگر از مؤلّفهها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیهی ۸ سورهی اعراف، اَعمالِ انسان وزن میشود و مورد سنجش قرار میگیرد. لذا در دستگاه آفرینش حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگینتری داشته باشد، از رستگاران است.
در آیهی ۷۷ سورهی حج به این مسئله یعنی کار نیک تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.
پس؛ هر کس مشغول کار نیک است بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بودند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی شامل عمل و کار است.
نکتهی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن میشود که رستگاری صرفاً جنبهی نظری ندارد، بلکه باید گام در جادهی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.
نکتهی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بومزیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بیشمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم میکند.
نکتهی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمیشود اما با خیر میتوان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان میآورد.
پاسخ:
سلام جناب آقا... تردیدی نکن که متون معارف همواره مفید است. حتی اگر انسان به وسع علامه طباطبایی هم برسد باز نیز برای معارف و مباحث دینی و قرآنی، دانشآموز به حساب میآید. اساساً همه، همیشه دانشآموزیم از مهد تا لحد. از ازَل تا ابد.
امامِ عبادت، عبودیت، عرفان و عاشورا
گفتارهایی از امام حسین (ع)
قسمت بیستودوم
از آن حضرت سؤال شد باشخصیّتترین افراد چه کسى است؟
در جواب فرمودند:
«آن کسى است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسى مىباشد.» (منبع)
اشاره: دنیا در جملهی امام (ع) ممکن است زخارف (=تجمّلات و اَشرافیت) و دنیازدگی باشد.
پاسخ:
سلام. وقتی گاهگاه در نوشتههای تو ایراد دستور زبان فارسی میبینم -مثل همین متنت که نوشتی، «دو طفلان مسلم»، برانگیخته میشوم که ایراد را شرح دهم. زیرا نه فقط به این ایرادگرفتن آزرده نمیشوی، بلکه استقبال هم میکنی. پس نکته اینجاست:
«طفلان مسلم» درست است، نه «دو طفلان مسلم». چونکه طفلان تثنیه است. یعنی دو طفل. بنابراین آوردن عدد «دو» بر سر طفلان، نادرست است. با پوزش. امروز چون دوغِ شُتر زیاد خوردم، به ذوق آمدم که به تو دربپیچم! بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتودوم
کمتر از دومینیکن!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
مقدمه: بیتردید یکی از آموزههای مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بیتفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان میفرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه میکنم:
پیشزمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غمآلودی، هیچ چیز پرجاذبهتر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیهالسلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیدهبان و دیدهوَریم. دیدهور یعنی تیزبین، صاحبنظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».
زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هستهای دیگر ایران را نیز میتوانند زیرِ نظر و تحتِ دوربینهای خود ببرند. سادهترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.
پسزمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متنهایی در همان سالِ مذاکرات، ضعفها، خطرات و خسرانهای ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سهپایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سهپایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایهبودنش را از دست میدهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یکجانبهگراست.
نتیجه: گرچه «دجانی» با جملهی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در بهکارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپبک» علیهی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت میگیرد، جَستوخیزهای پیدرپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریمهای سازمان ملل علیهی ایران.» که این تحریمها «به صورت خودکار از نیمهشب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بینالملل برد و کار را فراتر از پروندهای به اسم ایران کشاند.
حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیهی اروپا در ردِّ تز تازهی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هستهای ایران که به اتفاقآرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هستهای در جهان است.»
نکته: تعبیر معماری منع اشاعهی هستهای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کردهاست. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیدههای مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.
تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرفتر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که دربارهی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریمها علیهی ایران گفت. این حرف: «مقامهای آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیتهای هستهای پایبند نباشد، قائل نیستند.»
معنی سادهتر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمیآید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیتهای هستهای خود را رسماً پایانیافته تلقی کند تا آنگاه جنگافروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یکجانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عربهای منطقه را نیز همچنان بدوشند.
این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکیورزیدن و خردمندیکردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پروندهی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرتهای رقیبش رفتهاست که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینهای که اندوختهاند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکناند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکاییتر.
تسلیت:
با پاسداشت شهادت امام سجّاد (ع) سخنی دربارهی اهمیت دانش و علم از آن امام که زینالعابدین بود و امام عارفین و عابدین و مظلومین و مؤمنین و مسلمین:
«چنانچه مردم منافع و فضایل تحصیل علوم را مىدانستند هر آینه آن را تحصیل مىکردند گرچه با ریختهشدن و یا فرورفتن زیر آبها در گردابهاى خطرناک باشد.»
به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غمانگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پارهای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصت و یکم
پیام اول فلات فرصت
۱۳ مرداد ۱۳۹۹
به نام خدا. با سلام و احترام؛ فلات فرصت، بام فکر است و سقف فکرت؛ نردبام فهم فروزان. به فرمودهی امام على (ع) در حکمت ۲۱ نهجالبلاغه «فرصت، چون ابر مىگذرد؛ پس، فرصتهاى کار خوب را غنیمت شمُرید.» (منبع) فرصت، نوبت است؛ نوبتِ نوشتن. فلات، فرصت است برای بروز و بیان افکار با به کار بستنِ منطق و اخلاق و احترام. حافظ، خوب سروده:
قدر وقت اَر نشناسد دل و کاری نکند
بَس خجالت که از این حاصلِ اوقات بریم
چارچوبهای فعالیت در فلات فرصت:
۱. نوشتهها فقط باید به قلم اعضا باشد.
۲. ارسال کپی متنها درین فلات اکیداً ممنوع است.
۳. فورواردکردن (=بازفرستها) مطلقاً ممنوع است.
۴. ایجاد میانبحثها توسط اعضا آزاد است.
۵. گفتگوهای شخصی دوبهدو اکیداً ممنوع است.
۶. ارسال عکس در هر وهله و نوبت، در حدِ چهار قطعه (نه به صورت انبوه) آزاد است.
۷. عضوی که چارچوبهای فلات فرصت را رعایت نکند، عضویتش لغو و تمام پستهایش مسدود میگردد.
۸. در فلات فرصت تمام مسئولیتهای قانونی، اخلاقی و حقوقی متون بر عهدهی نویسنده است که ارسال میکند.
۹. توهین و اهانت و اسائهی ادب، درین بام بر اساس شرع مقدس، اخلاق و اصول انسانیت، اساساً ممنوع است. در صورت مشاهده، فلات فرصت از دسترس عضو خاطی خارج میشود.
فلات فرصت
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
اَبَرحسّ نداشتیم!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. نورِ رو به زوالِ مهتاب، گویی «متّحدِ دشمن» میشد و در تاریکی انباشتهشده، پاسِ شب را در سنگر، سختتر میساخت. به برکتِ نورِ مهتاب، پاییدنِ دشمن میسّرتر میشد و آسان از دلهُره و هراسها میکاست. و وقتی ماه به مُحاق میرفت (=ناپدید میشد) شبِ جبهه، مَهیب میشد و در دل هول میافکنْد. دهشت داشت؛ بیم نیز.
سهمناک بود. ابَرحسّ نداشتیم تا چونان جُنبندگان جانور، بوی و خوی دشمن را از فاصلهها و مسافتها حس کنیم. چشممان به آسمان دوخت میشد؛ تا آن حد که منزل به منزل ماه را میکاویدیم؛ که کی از افق برمیآید، که کی در افق فرو میرود.
طعم شربتِ شهادت هم که ندا داده میشد «شیرینتر از عسل است» در تنهایی و خلوتمان به زیرِ سؤال و پرسشها میرفت و با دندانههای دوستیِ نفّسِ اَمّاره، ارّه میشد ولی با تیغههای لوّامه، رنده. آخه وقتی همه، به یُمنِ بیداری تو، در خواب بودند و تو باید یکّه و تنها در سنگر، نگهبانشان باشی، سکوتِ شب آدم را در بر میگرفت؛ که کوچکترین صدا در درون سکوت، میدانیم که بیشترین مسافت را میپیماید و دشمن را گوشبهزنگ نگه میدارد؛ بهویژه جبهههای خمود و شبهخاموش ولی خطیر کردستان، که کمین، کمندِ گردنِ تو میشد، سمندِ افکندنِ پای تو و توسنِ سرکشِ اِسارتِ تو.
اما وقتی فهم میکردی کشتهشدنت، «شهادت» است و به رستگاری و روسفیدی در رستاخیز میانجامی، آرام و رشید میشدی و لذا حتی اگر ماه هم نبود، کهکشان را دیدنی میدیدی و ترس را کمی شرمگین مینمودی. نامِ ناموَران و گمنامان جبهه و معروفون در سماء بهخیر.
روایتی بود درین «سنوسال»ام از آن حسوحالِ ۱۸سالگیام در سالِ پُردِهشتِ شصت.
۱۴ مرداد ۱۳۹۹
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دو سخن از امام هادی (ع)
در فرخنده میلاد آن امام هُمام:
مقدَّرات چیزهایى را بر تو نمایان مىسازد که به فکرت خطور نکرده است.
اگر مردم به راههاى گوناگونى روند، من به راه کسى که تنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت. (منبع)
پاسخ:
سلام. در چترِ اخلاقت، شِلاب خیسم نمیسازد، و برف و بوران، به زیرم نمیبرَد.
تسلیت
سلام. سختی و درد این مصیبت وارده بر شما و منتسبان -که اندوه آن در واژگانت نمایان گشت- انشاءالله بر شما و بستگان محترم کاسته شود و بار بردباری در دوریاش بر همهی شما آسانتر گردد. تسلیت مرا به آقامحمدحسین و بازماندگان برسان.
نکتهای را در اینجا دریغ ندارم که در مطالعات یا شنیدهها فهمیدم که در فرهنگ دینی، اُولیٰ از هر کس، بعد از درگذشت والدین، برای پرورش و نگهداری فرزندان، «عمّه» است. البته باز هم اهل فن بهتر میدانند. خواستم گفتهباشم ارج و قُرب «عمّه» در فرهنگ دینی ما تا کجاست و مؤانست تو به عمهی مرحومهات شاید ناشی از همین اُنس و حُبّ و قُرب ذاتی باشد. خدا بیامرزاد.
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتم
آن روزهای انقلاب و این روزهای نظام
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. ابتداء آن روزها: یش از این، پارسال در دو صحن نغمه و مدرسهی فڪرت از شهید «عالی جویباری» فرماندهی عارفمَسلڪ ما در گردان مسلمبنعقیل نوشته بودم ڪه به ڪارگزینی سپاه ساری نوشته بود از بخشی از حقوقم بڪاهید چون شالیزار دارم و گویا گاوداری، ڪه درآمدم ڪفاف میڪند. دیروز دیدم شهیدی دیگر یعنی سید محمد امیریمقدم، آر.پی.جی زنِ یڪی از گردانهای لشڪر ۲۷ محمد رسولالله (ص) به علت اینڪه «دو تا از گلولههای آر.پی.جی۷ ڪه شلیڪ ڪرده به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۱۳۶۴، مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به همین دلیل به سپاه برگردانده است.» (منبع)
حالا این روزها: اڪبر طبری و قاضی شیخ غلامرضا منصوری فراری ڪه عین پروندهی سعید امامی -همهڪارهی «حجتالاسلام علی فلاحیان» وزیر اطلاعات عصر مرحوم رفسنجانی- میگویند ڪشته شد! را در نظر آوریم. اولی یعنی اڪبر طبری برای دو رئیس قوهی پیشین -آقایان سید محمود شاهرودی و شیخ صادق لاریجانی ڪه دَمبهدَم علیهی مخالفان و منتقدان خطابه میخواندند و انڪاریه و ردّیه- گویی ملائڪهی روی زمین بوده و هر ڪاری ڪه اراده مینموده، میڪرده. و حتی وقتی هم، بِزههایش توسط آقای علیرضا زاڪانی -یڪی از همفڪران هر دو رئیس پیشین قوهی قضاییه- افشاء میشود، آقای شیخ صادق لاریجانی برآشفته میشود و از یار و همهڪارهی حوزهی ریاست قوه، یعنی اڪبر طبری به دفاع برمیخیزد و هیچ اقدامی برای تعقیب او نمیڪند و آقای محسنی اژهای مدعیست برای «ایشان» تخلّفش احراز نشده بود.
اما آن دومی یعنی شیخ غلامرضا منصوری -ڪه برخی محافل سعی میڪنند او را در لباس روحانیت نشان ندهند تا مثلاً آبروی روحانیت نرود- هر چه میخواست علیهی روزنامهنگاران و منتقدان میڪرد و هیچڪس در درون قوه قضائیهی عصرِ شیخ صادق لاریجانی جرئت نمیڪرد به این دو، بگوید بالای چشمتان ابروست! چه برسد به فلان روزنامه یا فلان فعال سیاسی یا فلان مظلوم ڪه بخواهد لب به انتقاد و افشاگری بگشاید و حقش را بستاند. تا این ڪه سازمان اطلاعات سپاه ورود ڪرد و از فساد این دو فرد پرده برداشت و ملت باخبر شد میلیاردها تومان مانند یڪ هلوی راحتالحلقوم بلعیده شد و غاپیده. امید است اینان، بیشائبه، در تمام مأموریتهایی ڪه به آن واداشته میشوند ڪاشفی عادل باشند.
انتهاء نڪتهها:
نڪتهی یڪ اینڪه هر گاه باب انتقاد، نه فقط بسته ڪه چندقفله باشد، بیشترین زیان را خودِ جمهوری اسلامی ایران میڪند؛ زیرا اڪبر طبریها و قاضی شیخ غلامرضا منصوریها با خیال راحت و احساس مَصونیت از پستان نظام میدوشند و بر مَشڪ و خیڪِ خود میافزایند و آنگاه حتی رئیس قوهی قضائیه هم فڪر میڪند اینگونه افراد گویی معصوم! هستند و پاڪ و پاڪیزه و به قول ادبیات یڪ جناح خاص: پاڪدست! ڪه هرگز خبط و خطایی از آنان سر نمیزند! زهی خیال باطل!
نڪتهی دو آنڪه آیا روحانیت ایران با این رَختِ بیریختی ڪه اَمثالِ اڪبر طبریها و قاضی شیخ غلامرضا منصوریها بر تَنِ نظام پوشاندند، شرمسار نیستند در روضهخوانیها و سخنرانیها و منبرهایی ڪه ملت متدیّن خویشتندارِ شڪیبا را افاضه میفرمایند و روشنگری، از سجایای حڪومت علوی بگویند و مثلاً عزلِ عثمان بن حُنیفِ استاندار توسط امام علی (ع) به خاطر شرڪت در یڪ مهمانی خلاف عرف علوی را شرح ڪنند!؟ شرم دارند. باور دارم آن وارستههای روحانیت، مدتیست شرم دارند و پیش ملت شرمندهاند ڪه زبانشان برای بیان این نمونهها و شاهدمثالها گِره دارد و نمیچرخد.
نڪتهی سه اینڪه ملت ایران بارها دارد اثبات میڪند «ضدانقلاب» نیست، ضدِّ فساد و غارت است. سالها به ایثار ایثارگران و سازندگان، این انقلاب شڪوفا شد و غنچه و گل داد. اما بهیڪباره، چپاولگران چپاول میڪنند و دل مردم را فسُرده. سه تُن گُل محمدی، با هزار زحمت به یڪ لیتر گلاب و اِسانس تبدیل میشود؛ گلابِ انقلاب را ڪه با خون شهیدان تهیه شده است را یڪشبه به بادِ فنا و تباه ندهید. به قول سَدید امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- (منبع) بترسید از روزی ڪه مردم بخواهند «ایامالله دیگری» خلق ڪنند:
«این مردم زاغهنشین ڪه شماها را روی مَسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بڪنید، و این جمهوری را تضعیفش نڪنید. بترسید از آن روزی ڪه مردم بفهمند در باطنِ ذات شما چیست، و یڪ انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید ڪه ممڪن است یڪی از «ایام الله» -خدای نخواسته- باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست ڪه برگردیم به ۲۲ بهمن. قضیه [این] است ڪه فاتحهی همهی ما را میخوانند!»
۶ تیر ۱۳۹۹
تحلیلی گذرا بر نامهی خوئینی به رهبری
به قلم دامنه :به نام خدا. آیتالله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمهی نامهی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادیاش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامهاش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنیها) همیشه نمیتواند منبعی قابل استناد باشد. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و نهم
روس و رامی مخلوف
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. رامی مخلوف پسرعمهی بشّار اسد است؛ مرد ثروتمند و سیاسی سوریه که اینروزها بحث روز سوریه با اسم او آمیخته است. داراییها و نفوذ او، مورد شک و در نتیجه مورد وارسی حکومت سوریه قرار گرفته است. او اعتراض خود را به شبکههای اجتماعی کشانده است. اینکه آیا روسیه درین قضیهی پیچیده، دستی نامرئی دارد یا نه، نامعلوم است. زیرا اساس رفتار روسیه از یک قرن پیش تا اکنون، همچنان مخفیکاری و بستهنگهداشتن و جلوگیری از درز خبر و اطلاعات بودهاست. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و هشتم
پاسخم به بحث ۱۵۴
قسمت دوم:
مقدمه: تردیدی نیست که نقدپذیری، آنهم نقدپذیربودن رهبری، یک «فضیلت» است و ارزش. فضیلت -که لفظی عربیست- به بک معنی یعنی دارایی، یعنی افزون، یعنی زیادهبرآن. که فردِ بافضیلت، یعنی کسی که دارندهی آن علم و یا عمل خوب است.
۲. وقتی آقای هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور شد، عملکرد اقتصاد تعدیل اقتصادی او مورد نقد جدّی جناح چپ قرار گرفت که وی را به خاطرِ گذرِ آسان و بیتوجه به مستمندان و فرودستان، از عدالت اجتماعی -که در نمازجمعههای سلسلهوارش بیان میکرد- به سمت سیاست لیبرالی تعدیل اقتصادی سرزنش میکرد.
رهبری در آن زمان، زیر بار این انتقادها نمیرفتند و حتی در انتخابات مجلس چهارم رسماً گفتند به اینهایی که چوب لای چرخ دولت میگذارند، رأی ندهید. و مجلس چهارم با فرق اساسی با مجلس سوم شکل گرفت.
جناح راست نیز تا مدت زیادی خود را زیر چتر هاشمی رفسنجانی گذاشت و در نمازجمعه شعار «مخالفِ هاشمی مخالفِ رهبر است؛ مخالفِ رهبری دشمنِ پیغبر است» را چندسال تکرار کرد و هیچ هم تذکر نگرفت.
رهبری، تا مدتی دست از حمایت از هاشمی نمیکشیدند. تا اینکه بههرحال در یکدورهای، این نقد و نقدهای جدیدتر نسبت به افکار و رفتار آقای هاشمیرفسنجانی را پذیراشدند و خود نیز یکی از منتقدان بیتعارف و جدی وی گردیدند.
این رفتار سیاسی و اخلاقی رهبری یکی دیگر از نقدپذیریهای ایشان بود که از نظر من، در فضای سیاسی جمهوری اسلامی تأثیرگذاری ژرفی داشت، بهگونهای که بستر را برای فضای بازتر انتقادها فراهم کرد. اگر رهبری این بستر را نمیآفریدند، احتمال میرفت تز آقای عطاءالله مهاجرانی مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع کاندیداتوری دنبالهدار هاشمیرفسنجانی جا میافتاد و رفسنجانی با دستبردن در قانون اساسی، دورهی ریاست جمهوریاش را بیوقفه ادامه میداد. اما نقدپذیری رهبری و تغییر مشیءشان از حامی رفسنجانی به یک منتقدِ توصیهگرانهی رفسنجانی، جلوی گام خطرناک دیکتاتوری دولتی را گرفت.
تا بعد...
پاسخ:
سلام و صبح بهخیر و گوارایی
آقای... با تشکر
اساساً توصیهکردن یک آموزهی قرآنیست در سورهی عصر. درین سوره، واژهی «تواصوا» بکار رفتهاست که میفهمانَد توصیهکردن امری متقابل و متداول (=جاری و برقرار) است میان مؤمنان. یعنی همه، همدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. بنابرین، توصیهی شما به اعضای مدرسهی فکرت به ژرفاندیشی در نهجالبلاغه کار شایستهای بودهاست.
چون سفارش و ارشاد بهحقی فرمودی، سه نکته میگویم:
۱. بیشک در خانهی تمام ایرانیان، قرآن و نهجالبلاغه، و در خانهی خیلی از مردم، مثنوی مولوی، حافظ، بوستانوگلستان سعدی و لغتنامههای عمید و معین و حتی لغتنامهی چندجلدی دهخدا، و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت و چند کتاب مادر دیگر وجود داشته و دارد و این نشان از ادب و فرهنگ والای ایرانیان است. ایرانیان با اُنس با این کتابها زندگی میکنند و تمرین رستگاری.
۲. من نیز، ریا کنم که علاوه بر رجوع جاری به این کتابها، در سال ۸۷ با خود عهد کردم طی چندماه متوالی (=پیدرپی) نهجالبلاغه را مطالعه و خلاصهبرداری کنم. کردم. تمام خطبهها و نامههای امام علی -علیهالسلام- را واژهبهواژه خوانده و یادداشتبرداری کردم. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و هفتم
یک بُرش به یک سرشت
سید علیاصغر، یک شخصیت فراجناحیست؛ نه اینکه اکنون اینگونه شده باشد، نه، که از طلوع خورشید پیروزی انقلاب چنین بوده است. افکار و آراءاش -که ریشه در اندیشهاش دارد- در هر زمینه و موضوعی طی ۴۱ سال انقلاب آرمانبخش اسلامی، همیشه مبتنی بر هویت مستقلانهاش بوده است. هر گاه بر دیدگاههایش در مسیر انقلاب ایراد دید، بیهیچ دگماتیسمی اصلاح کرد و هرگاه آن فکر و رفتارش را درست بود، بیهیچ هراسی پایفشاری نمود.
در تمام چهار دهه انقلاب و پنج دهه رفاقت، میان من و او حتی یک مو حائل نبودونیست، که نسبت به همدیگر چه در نقد و چه در تأیید، تعارف داشته باشیم. و نیز یک ریگ نبودهونیست که بر روح هم خدشه بخراشیم.
این را نوشتم که شخصیت بزرگ وی را برای خودم و او یادآوری کرده باشم و نیز ستوده نموده. او بلد است هم رفاقت را، هم سیاست را، هم دیانت را، هم فرزانگی را و هم رفع اشکال را. و یکی از کسانیست که در طول این مدتِ دراز سنّوسال و مُعمّری، از هیچ نقد و انتقادم بر خودش، نه فقط نرنجیده است؛ بل آن را یک نعمت و هدیهی وجودیاش میدانسته است.
خدا را شاکرم که او از هر نظر و در هر ساحتی، برای من یک انسان شریف، خودسازنده، انتقادپذیر و دگرساز است و روحی برای اخلاص و آینهورزیست و آییندین خواهی. درود بر سرشت و سلام به سرنوشت.
بحث ۱۴۹ : امروز در چند سایت خبری رسمی و موثّق، کسب خبر کردم که یک منبع امنیتی عراق دیروز (جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹) به خبرگزاری «المعلومه» اطلاع داد که آمریکا در حال برنامهریزی برای تشویق کشورهاست تا سفارت خود را به پایگاه «عین الاسد» یعنی به شهر هیت -غرب استان الانبار عراق- منتقل کنند.
پرسش این است این خبر را چگونه تحلیل و یا تفسیر و یا ارزیابی میکنید؟ و نیز این اقدام احتمالی در صورت وقوع و واقعیتیافتن، چه پیامها و بازخوردهای داخلی، منطقهای، جهانی و دیپلماتیک و... دارد؟
این بحث برای گفتوگوی ۱۴۹، در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود.
پاسخم به بحث ۱۴۹
۱. اگر به اصل خبر تردید وارد باشد، ممکن است نوعی عملیات روانی پیشدستانه باشد. هم علیهی مقاومت و دولت عراق و هم ایجاد تشویش در ذهن مقامات ایران.
۲. اگر خبر یک اطلاعات باشد یعنی واقعیت داشته باشد، میتواند نشانگر دستکم سه هدف باشد:
الف. عمل به استراتژی نیل تا فرات. اینبار نه در جغرافیای سرزمینی، بلکه در جغرافیای قدرت.
ب. تجزیهی عراق، که هم خط حائل مرز سوریه و عراق را تسهیل میکند و هم حضور آمریکا و سنتکام را رسمیت میبخشد.
ج. نقشهی خاورمیانه نوین که هنوز ابعاد آن امنیتی باقی مانده و دولتها از کموکیف آن دقیقاً مطلع نیستند.
۳. اگر به فرض میان روس و آمریکا بر سر قیمومیت نامرئی بر سوریه و عراق معامله و تبانی صورت گرفته باشد، عینالاسد عراق میتواند همان نقش را برای آمریکا داشته باشد که بندر لاذقیهی سوریه برای روسیه.
۴. از نظر من بازخوردهای منفی این حرکت میتواند خود را به سه شکل نشان دهد: درگیری دائمی محور مقاومت، بنبست صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل غاصب، ایجاد سد نفوذ در برابر ایران. کما اینکه این سدّ تا کنون مانع بزرگی برای سیاست منطقهای ایران شده است. که تنش «سعودی - ایرانی» به جای «صهیونی- اسلامی» بدترین نوع آن است.
پاسخهای دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده میکنم تا وقت خواننده زیاد گرفته نشود. فقط این فاکتور را نباید از نظر دور داشت که آمریکا، از نفوذ و قدرت بازدارندگی ایران و تأثیرگذاریاش بر جنبشهای رهاییبخش، سخت واهمه دارد و برای نابودکردن ایران نیز عاجز و درمانده، است. ازینرو، در مواجهه با ایران میخواهد نقش حائل و ناظر را بازی کند، نه حملهوری همهجانبه و جنگ نظامی را.
۱۷ فروردین ۱۳۹۹ا
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
یادی از مرحوم اکبر دستیار
سال ۱۳۶۷ جبههی مریوان بود. روی صعبالعبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من میآمد و خوشوبِش میکردیم که روحیههایمان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویهحساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دستاندرکاران قرارگاه توصیهی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا رانندهی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو میشد چنان ادب سپاس به جای میآورد که من شرمسار اخلاقش میشدم. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و ششم
بحث ۱۴۵ : این پرسش برای بحث و نظر در پیشخوان مدرسهی فکرت سنجاق میشود: در آغاز سال ۱۳۹۹، چه کتابی را در دست مطالعه دارید؟ و یا چه کتاب و مقالهای گزینهی شما برای خواندن است؟ چنانچه مایل به شرکت در این گفتوگو هستید، برداشت خود از آخرین کتاب و مقالاتی که خواندهاید و یا مشغول مطالعهاید، بگویید.
جهد، جهش، جهاد، اجتهاد
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عضو مدرسهی فڪرت
به نام خدا. سلام. این چهار واژه به هم نزدیکاند. سازگاریِ تغییرواره در آن هست. جُستن و جَستن در آن هست. ڪوشش و پرش و دگرگونی نیز در آن هست.
۱. جهد (=تڪاپو) باید داشت؛ چون انسان جُنبنده است، نه جامد.
۲. جهش باید داشت؛ چون تڪاپو با جهیدن و تغییرِ مؤثر، است و ثمرهی آن سازوارگی. انسانِ راڪد، جامعه را به رڪود میڪشاند، و رڪود، ڪناردستِ رِخوت (=سُستی) مینشیند تا خَمودی (=ضعف و بیحالی) و خامی بنشاند. ڪه مَباد. مَباد.
۳. جهاد (=مبارزهی ڪفایی) باید داشت؛ چون انسان هم در مبارزهی با نفس و هم در مبارزهی با خصم، باید دستبهدفاع باشد و نگذارد در درون برای «جهاد اڪبر»ش و در بیرون برای «جهاد اصغر»ش، بلغزد.
۴. اجتهاد باید داشت؛ چون انسان با تمنای ڪوشش فڪری و فڪرتآفرینی پیش میرود و بر جهل و نادانیها چیره میگردد. در پهنهی تخصصی، اجتهاد به اهلش واگذاشته میشود ڪه با خرَد و تدین و روش، فقاهت میڪنند و استنباط شرعی، تا بشر «راه طیشده»اش را گم نڪند. اما در پهنهی عمومی، همهی آدمیان، بنا به آموزهی قرآن، باید اهل تدبّر باشند و اجتهادات و فهم فڪری و جهد عقلی.
بُرشی بود بر چهار مفهوم، تا دنبالهای داده باشم به وسع و اندازهی درڪم، بر پیام رهبری به واسطهی برگزیدن سال «جهش».
ایران. قم. بهار. ۱ فروردین ۱۳۹۹
پاسخ:
سلام. با شما درین تبصره موافقم. امام علی-علیهالسلام- یک مثال بیهمتا برای امیر سخن و امین سکوت است، ۲۵ سکوت کرد، چون مصلحت بود برای حقیقت اسلام. و سالها سخن گفت چون حقیقت بود برای مصلحت مسلمانان. پس، هم سخن، هم سکوت، اما هر کدام به وقت خود.
به قول شیخ سعدی:
اگر چه پیش خردمند خامُشی ادب است
به وقت مصلحت آن بِه که در سخن کوشی
دو چیز طیرهی عقـل است دَم فـرو بستن
به وقتِ گفتـن و گفتــن به وقتِ خامــوشـی
پاسخ:
من بر این باور زندگی میکنم که اسلام جمعبندی کامل و تامّ همهی آوردههایِ همهی فرستادگان خداست و در آیات نخست بقره نیز، شش ویژگی مؤمنان و پارسایان نشانی درستی به این آموزه است.
اسلام -که مسلمین به آن ایمان آوردند و مسلِم شدند- دین کاملی است که تمام آنچه در ادیان الهی بهصورت تحریفنشده وجود داشت، در خود جمعیت داد. تسلسل نبوت هم موجب شد تا حضرت ختمی مرتبت (ص) آخرین آموزههای خدا را به بشر ابلاغ کند و دریچهی پیامبری را بسته نگه دارد. پس؛ آنچه در ادیان ماقبل است در اسلام کاملشدهاش موجود است، اما آنچه در ادیان سابق و اسبق است، شکل کاملشدهیی دین مُنزَل و وحیانی نیست. موحد اگر گوش به آسمان دارد، فطرت و عقل حکم میکند به دین کامل و تمام رجوع کند.
مثال میزنم اگر هر فرد مسلمان به عنوان روحانی یا آگاه به اسلام، اگر بخواهد اصل دعوت را پیاده کند، در جای جای جهان مردم را به کدام دین فرا میخواند؟ من فکر میکنم عقل سلیم میگوید به آخرین آوردههای خدا توسط حضرت محمد (ع) که آخرین دین منزل است و در واقع نوینترین آن. که تمام اصول و فروع آوردههای پیامبران پیشین را در خود جای داده است و مصدّق آن است. حال اگر کسی از آن ادیان به دین اسلام رجوع نمیکند، دست از توحید شاید نکشیده و مأجور هم هست، اما بههرحال به آخرین نامهی خدا به بشر که توسط محمد مصطفی (ع) گشوده شد، توجه نکرده است.
نادیده نینگارم که برای هیچ دینداری در هر دینی داوری نمیکنم، داور خداست. اما من اسلام را -که در شیعه شکل بینقص یافته است- میپذیرم.
پاسخ:
یک سؤال ساده: فرض میکنیم من بیدین هستم، شما اگر بخواهی مرا دعوت به دین بکنی، با توجه به اینکه روحانی هستی، مرا به کدام دین فرا میخوانی؟
پاسخ:
حالا یک سؤال سادهتر: پس چرا به عنوان یک روحانی در مقام دعوت، مرا به مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت دعوت نمیکنی؟
پاسخ: از از پاسخ فرار کردی. حق میدهم که نمیتوانی در مقام جواب من بر آیی. چون تفسیر شما از «اسلام» به عنوان یک مکتب نه به عنوان یک «مفهوم» از نظر من نادرست است. از سوی من بحث تمام.
جناب آقای... سلام
در مورد محمدرضا شجریان نوشتی. خواستم بگویم مزیتهای وی انکارنشدنیست. اما دو کاستی هم داشت که آسیب بود. البته کاستیهای من، خروارخروار است و اَستَر هم نمیتواند حملش کند. اما دو کاستی او این بود:
۱. وقتی «تفنگت را زمین بنداز» را خواند، یک سوی ماجرا را توبیخ کرد، نه دو سوی ماجرا را. زیرا آن سوی هم تفنگ برداشت و تیر انداخت.
۲. وقتی جلای وطن کرده بود، نباید آن تصویرها با «معلومالحال»ها رخ میداد.
او اینک در بستر بیماریست و برایش آرزوی سلامتی دارم و با آهنگهایش بزرگ شدم و با صوت قرآنی «ربنّا»یش مانند همهی روزهداران ایران، بارها و سالها لب به طعامِ افطار گشودم.
پاسخ:
دو نکتهات، جنبهی جامعهشناختی دارد و ناشی از بینش شماست. اهمیت هم دارد. اما احتمال میدهم منظور مرا در قضیهی تفنگ بر زمین انداختن را نگرفتی. چون اگر در آن ماجرا انداختن تفنگ سزا بود، اما انداختن تفنگ در همهجا صلاح نیست. مثل قدرت موشکی ایران که بازدارندگی دارد و باید «قوی» بود و بهموقع شلیکش کرد. البته قوی و معنوی هر دو با هم پیش میرود. ممنونم از نکاتت. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و پنجم
سلام بر ااعضای نغمه
از نظر من اجازات مراجع عالیقدر به روحانیونی که استحقاق و فضیلت دارند، امری مبارک و شایسته است زیرا هیچکس بهتر از مراجع و مجتهدین بزرگ، شاگردان حوزه را نمیشناسند. برای امثال ما هم وقتی یک روحانی از مرجع سرشناس اجازهنامه داشته باشد، وثوق و اعتماد میآفریند. البته این اجازات لزوماً باید بر مبنای سنت رایج باشد و از دخالتها و حُبوبغضهای عوامل غریبه بهدور. و لابد بهدورند. درود میفرستم به اساتید مبرّز و مبارز در نغمه.
انگل
برداشتهایم از فیلم «انگل». محصول ۲۰۱۹ ڪرهجنوبی. برندهی جایزهی نخل «ڪَن»، برندهی ۴ جایزهی اُسڪار و چند جایزهی دیگر. وقتی ازین همه امتیاز فیلم سردرآوردم، رفتم سراغش ببینم ڪه «انگل» مگه چه میخواهد بگوید. نشستم دیدم. فیلم ۲ساعتو۲دقیقه است اما بیننده را میخڪوب میڪند تا ثانیهای را از دست ندهد. به سراغ یڪ مسألهی جهانی میرود؛ زندگی سرمایهداران و بیچارگان، داراها و ندارها، ڪه دنیای سرمایهداری به این نڪبت و شڪاف بیرحمانهی طبقاتی دامن زده است. در واقع از نظر من، تمام حرف فیلم این است ڪه نظامهای سرمایهداری در اثر ثروت و رفاه و بیعاری، میان پولدارها و فقرا فاصله، تضاد، شڪاف، تنفّر و در نهایت حس تقابل خونین انداخته است.
یڪ خانوادهی بااستعداد چهارنفره (پدر و مادر و پسر و دختر) ڪه ڪارهایی با درآمد بسیار ناچیز دارند، مانند ساخت جعبه پیتزا، توزیع ڪیڪ تایوانی و... در یڪ زیرزمین ساختمانی قدیمی زندگی میڪنند، در اثر فلاڪت و فقر، خودبهخود وادار میشوند با شگردها و حیلههای حرفهایی وارد زندگی و خانهی مجلّل یڪ سرمایهدارِ ثروتمند مرفّه به نام آقای «پارڪ» شوند. اینطوری:
پسر برای تدریس خصوصی زبان انگلیسی به «داهیه» دخترِ آقای «پارڪ» به زندگیشان راه مییابد و دختر دلباختهی وی میشود و اسرار زندگیشان را فاش میڪند. پسر با یڪ حیلهی تازه به «داهیه» میگوید دخترعموی وی هنردرمانی وارد است و میتواند به برادر خردسال شما ڪمڪ ڪند تا از این بحران روحی خلاص شود. در حقیقت، دخترعمو همان خواهر پسره است ڪه از این طریق وارد خانهی «پارڪ» میشود. حالا این دختر با شگردِ بدنام ڪردن رانندهی «پارڪ» به اعتیاد ڪوڪائین، دسیسهچینی میڪند تا پدرش را رانندهی «پارڪ» ڪند، اما نمیگوید پدرش است، میگوید عمویش است ڪه به شیگاگو رفته است. پدر هم با این شگرد، وارد خانهی «پارڪ» میشود. و حالا پدر با دسیسهای دیگر باعث میشود زن خدمتڪار خانه، از آنجا اخراج شود و به جایش همسرش به عنوان مستخدم وارد زندگیشان شود. و شد، بیآنڪه ڪسی بفهمد. با چهار شگرد، این خانوادهی چهارنفرهی فقیر، بیآنڪه نسبت خود را لُو دهند، در خانهی «پارڪ» مشغول میشوند: معلم زبان، مربی هنردرمانی، راننده، خدمتڪار. از اینجا فیلم -ڪه بخش عمدهی آن در قالب ڪمدی تلخ پیش میرود_ شڪاف طبقاتی دونوع زندگی رفاه و راحت و مَلول و فلاڪتبار را به بیننده مینمایاند، ڪه مقصر اصلی آن نظام سرمایهداری بیرحم است و بیعدالتی محض.
من خودم در هنگام دیدن فیلم، بر این فلسفهی زیستی نقب پرسشگرانه زدم ڪه اساساً چگونه میشود یڪ تز اقتصادی را با امپراطوری رسانه، به عنوان تفڪری برتر، جهانی، قابل پیروی و حتی پایان تاریخ خواند، در صورتیڪه همین تز عامل اصلی فلاڪت و شڪاف میان دارا و ندار در درون ڪشورهای سرمایهداریست؟ تا آن حد ڪه «بونگ جون هو» در درون همان ڪره جنوبی پیدا میشود ڪه با این فهم تیز، به نقد عمیق و نفی چنین نظام ظالمانهای میرسد. «پارڪِ» سرمایهدار از طبقهی فرادست، برای آموزش دختر و پسر خردسالش، نیازمند دو معلم زبان و هنردرمانی شدهاست ڪه هر دو از طبقهی فرودست ڪره جنوبیاند. نشاندان واقعیتی به اسم دوگانهی فقر آموزشی و فقر اقتصادی. بگذرم.
فیلم بهخوبی و رسا میرساند ڪه در ڪره جنوبی هر خانهی مرفّهای، یڪ زیرزمین بتونی عمیق تودرتو دارد ڪه از ترس موشڪهای ڪره شمالی به عنوان پناهگاه در روز مبادا عمل میڪند. اما چون چنین حملهای فقط در حد تصوّر مانده است، این زیرزمینها -ڪه مانند سیاهچالههای تنگ و پیچدرپیچ و مَخوف در اعماق چندمتری بَرجها و خانههای باشڪوه و شیڪ پولدارهای ڪره جنوبی تعبیه شده است- به محلی برای زندگی مخفی بیچارگان و مستمندان تبدیل شده است؛ بیآنڪه صاحبان ثروتمند آن خانهها ازین قضیه خبردار باشند، اما فیلم «انگل» به روی بیننده پردهی این راز را برمیدارد و زندگی شڪنندهی دنیای سرمایهداری و بیچارگی را برملا میڪند. وقتی فیلم اتاقی شیڪ پر از انواع غذاهای بستهبندی شدهی مدرن را نشان میدهد، بیننده حیرت میڪند اما بلافاصله میفهمد اینهمه، برای سه سگ داخل خانه است ڪه از بچهها برایشان عزیزترند و در ناز و وفوری و نعمت. و من خرسندم ڪه انگل را از «شاتل» دیدم. چندجا دیالوگها اوج داشت ازجمله این جاها:
پس، آڪسفورد هم بخش جعل سند و مدرڪ دارد!
رفتار نمایشی داشتن به شڪل نابغهها رفتارڪردن است!
قلب انسان دروغ نمیگوید؛ نبض او این را میگوید!
میدونی چه نقشهای شڪست نمیخورَد؟ آن وقت ڪه هیچ نقشهای نداشته باشی. انسان نباید برای دیگران نقشه بڪشد!
وقتی زندگی زیر نظر ڪارآگاه میگذرد، ڪه جُرمی ڪنی!
پول هرچه اَخم و تَخم را از بین میبره!
حسابی ڪُفری شده! (شبیه همان جملهی رایج ایرانیان، وقتی داغ میڪنند میگویند مرا «ڪُفری» نڪن)
۳ اسفند ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
پاسخ:
سلام جناب ...
حالا خرسندترم؛ زیرا شما هم «انگل» را به تماشا نشستید. چه خوب. تعبیر ژرف و فلسفی برای آن بهکار بردی. آری؛ همین است. متشکرم. متشکرم.
دستکم پنج ساعت برای «انگل» وقت گذاشتم، جمعهی دیروز. دو ساعت برا دیدن آن، دو ساعت برای تفکر و فرورفتن در زوایای آن و یک ساعت برای نوشتن تحلیل آن.
بازنشر دامنه
شرح عارف آهنگر بر روی این عکس: «یادداشتی از من با عنوان "به کجا چنین شتابان"، در شماره امروز (شنبه ٣ اسفند ٩٨) روزنامه جام جم منتشر شده است.»
دامنه:، حتماً وقت میذارم برا دیدن هر دو فیلم. ممنونم معرفی فرمودی. جالب این است، نقد بر سرمایهداری مرفه، از درون خودشان آغاز شده است. دیگر متهم نمیشوند که جهان سوم! چون «مغضوبین زمین»اند، نگاه نقد به غرب سرمایهداری دارند. بههرحال کارگردانها از روشنفکران جامعه به حساب میآیند.
«جوکر» را کمی از نقدها و بررسیهایی که چندی پیش مطالعه کرده بودم، فهمیدم که «فیلیپس» این فیلم را در ژانر وحشت و نقد ساخت و پیام عمیقی دارد. اما نمیدانستم اینهمه باشد، با اینحال، حالا که شما هم مهر تأیید زدی بر این دو فیلم، لازم شد که ببینم. و میبینم. با درود.
در بارهی متن جناب..
با سلام و احترام. متن را علاوه بر دربردارندگی محتوای سرشار و خیلیغنی، در عین حال بسیار زیبا و دلنشین دیدم. با وجود استدلال و قراین، از ترکیبات بکر بهره دارد. مانند: روح بهبند کشیدهی کودک، مردگی مردم بیتخیّل، ماشین پُرآپشن اما تهی از بنزین، بدهکار نساختن به بزرگسال.
من گرچه در این موضوع متخصص و کارشناس نیستم، ولی این نوشته را از علایق و اولویتهای خودم یافتم. یعنی با چنین نگرش ژرفی موافقت دارم. بر طبع فکری من نشست.
متن نوشتهی جناب ...، گرچه بُرش روزنامه بود و با خط ریزِ ریز، اما چون دلکش بود و کشش داشت، با صرف حوصله خواندم، خاصه وقتی میدانم که نویسندهاش دوستی از دیرباز من است. من همیشه عینک میزنم به چشمم که دور را در بیرون ببینم، اما شکر خدا خط ریزِ ریزِ پوست شکلات مینو را بیعینک راحت و آرام میخوانم. وقتی متن از مسألهی خدادادهی قدرت «تخیّل» خیلیخوب مایه گذاشت، مرا به همراه یک آموزهی تربیتی، به دوردست عرفان نیز بُرد، چون تخیل را قدرت برتر در وجود انسان میدانم، چه برای کودک، چه در هنگامهی کهولت. عالی بود این نگاه، نگرش و نگارشات. احتمال میدهم تیتر متن را روزنامه برگزید، زیرا اگر جناب... تیتر را نیز، پیشنهاد میداد، بهیقین رسانندهتر بود. بیشتر بخوانید ↓
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت پنجاه و چهارم
پاسخ:
سلام جناب آقای ... نیازمندی به پند و یادآوری و در اصطلاح قرآنی تذکر، منفعت قلوب مؤمنین است. تأیید میکنم این عبارت شما را که فرمودی: «همه ما کوتاهی در انجام چنین دستورات نابی داریم» آری؛ و من از همه بیشتر گرفتار این کوتاهی و تقصیر و قصورم. اساساً انسان به اینگونه سخنان که روح را به پرواز سالمتر مجهز میکند، احتیاج دارد، مثلاً وقتی هر یک از ما برای همدیگر آیهی کرامت و تقوا در سورهی حُجرات را میخوانیم و به یادِ هم، میآوریم که: گرامیترین شما باپرواترینتان نزد خداست؛ به این معنا نیست، گویندهی آیه خود را پیشتاز و یا پارساترین بداند. نه. من حقیقتاً هر متن معنوی یا اخلاقی و یا دینی که درین مدرسه مینویسم، خودم را دورترین فرد به آن حُسن میبینم، حتی بیتوشهترین. چون خودم از همه کس، بیشتر از کاستیهایم، گناهانم، و ضعفهایم آگاهی دارم. منطق بحث شما هم نشان از همین گوشزد دارد. خواهندهی دعای خیرم. ممنونم.
پاسخ:
سلام. ازینکه اخلاق دینی و خدمت نظامی را پارادوکسیکال (=متناقضنما) خواندی، نکتهای مهم است، زیرا ویژگی نظامی که صلابت و توان جنگیدن است، با اخلاق ناسازگار مینمایاند. اما شهید سلیمانی، و خیل عظیم شهیدان دفاع مقدس و ایجاد نیروی مسلح مکتبی این فضا را دگرگون کرد و آنچه در جبهه دفاع مقدس رخ میداد، از چندین دانشگاه اخلاق پیشی داشت. آری؛ مرتبطبودن با علمای اخلاق، روح یک نظامی را پرورش میدهد. از بذل محبت و حرمت شما به شهید عزیز سلیمانی بسی متشکرم.
پاسخ:
سلام جناب آقای... خواندم، نکتهآمیز بود و نیز نکتهآموز. البته من بند لوزی آبی را مخالف دموکراسی میدانم، چون درین زمانه، هر آن، صدها شهروند در مسافرت و گشتوگذار و سیاحتاند، لذا از نظر من بهتر همین است وقتی من مشهد هستم، مجاز باشم، رأی بدهم، هرچند حوزهی انتخابیهام سلماس باشد یا دشتناز. لالیم باشد یا نائین. مرو باشد یا یزد. تهران باشد یا مهران.
ممنونم. خندیدم؛ چون قُرص روی دلیل خود ایستادی آقای .... جالب هم بود، چون سلامت رأی را مدّ نظر داری. من هم قُرصام، نخند ! چون ممکنه مثلاً در هر رأیگیری بیش از ۳ و نیم میلیون ایرانی در سفر داخلی باشند؛ از مشهد مقدس گرفته تا مشهد اردهال. از دامنهی خزر گیلان و گلستان و مازندران گرفته تا شهر «دامنه»ی فریدن اصفهان. و از بم گرفته تا قم. بگذرُم!
در «مدرسهی سلیمانی» (۱۴)
به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی بزرگانسانی آگاه و مهیّا بود؛ آگاه بود، چونڪه به اعتراف خودِ جنگسالاران آمریڪا، «ژنرال سلیمانی، یڪ نابغه» بود. مهیّا بود، چونڪه جهان اسلام دستڪم از سه سو در تب و تعَب بود:
از دسیسههای دشمنان خارجی،
از ذلّتپذیریهای سران ڪشورهای خائف و «شیرده»،
از مزدوری عدهای اندڪ از وطنفروشان خیانتپیشه ڪه حاضرند حتی با موساد و سیا و رژیم قبیلهای سعودی درآمیزند. با این وجود، گرچه در مڪتب اسلام زندگی و زندهبودن یڪ ارزش و مزرعهی آخرت است و امانت و هدیهی خدا، اما حاج قاسم سلیمانی برای شهادت بیتاب بود و از «مرگ» هرگز نمیهراسید و در مبارزه با امپریالیسم، بیباڪ بود: دستڪم با این دو استناد، او در پی فیض و فوزِ شهادت بود:
یڪم: بارها از رهبری، عاجزانه طلبیدند ڪه برایش دعا ڪنند تا «شهید» شوند و با شهادت از این دنیا پَر بڪشند.
دوم: سلیمانی در ۲ مهر ماه ۱۳۹۷ وقتی گزارشی در رابطه با تهدیدات شده بود در بالای آن گزارش نوشته بودند:
«خداوندا ! از تو میخواهم به دست بدترین دشمنان اسلام ڪشته شوم.»
و چه ڪسی بدتر -و به تعبیر رهبری: «شقیتر»- از رئیسِ بدنام و شَریر ڪشور یاغی، امپریالیستی و تاراجگر آمریڪا.
۱۷ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
دامنه:
رهبری در سخنرانی دیروز (۱۶ بهمن ۱۳۹۸) باز نیز موضع رسمی انقلاب اسلامی ایران را در بارهی سرزمین فلسطین و «فلسطینیالاصل»ها، شجاعانه و بهطور شفّاف بیان ڪرده، و طرح ظالمانه و منحرفانهی «معاملهی قرن» ترامپ را درهم فرو ریختند، ڪه به دلیل اهمیت آن در اینجا ارائه میڪنم: بیشتر بخوانید ↓
پاسخم به جناب آقای...
سلام
ظهرتان به نیکی. بله، بیانیهی شما را خواندم. نکات فراوانی داشت. از نظر من چه این فرد روحانی یعنی «آقای تبریزیان» که کتاب پزشکی را در آتش سوزاند و چه آن فرد غربی که قرآن را به آتش کشید، چه آن معاویه که قرآنها را به نیزهها بُرد و چه آن عده که در ماجرای بنزینی آبان امسال، در شیراز یا جای دیگر، حتی قرآنها را به آتش کشیدند، همه و همه کار و کردهیشان از یک جنس است؛ زشت، قبیح، ناشی از حُمق و بهشدت محکوم. ممنون.
شانزده نڪته از یڪ نامه
پنج: اگر در بارهی جهان و تحوّلات روزگار مشڪلى براى تو پدید آمد آن را به عدم آگاهى ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهى متولّد شدى و سپس علوم را فراگرفتى، و چه بسیار است آنچه را ڪه نمىدانى و خدا مىداند، ڪه اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را مىشناسى. پس به قدرتى پناه بَر ڪه تو را آفریده، روزى داده و اعتدال در اندام تو آورده است.
پاسخ:
با عرض سلام دوم. فکر میکردم کسانیکه در رشتهی اقتصاد، مقتصد شدند، احساساتی نمیشن! پس؛ میشن! به امید روزی که تشریفات و القاب از ایران رخت بربندد. البته ادب و احترام، از بُنیههای انسان ایرانیست. زندهیاد نادر ابراهیمی همهجا به درد آدم میخورَد.
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۱)
به مناسبت فاطمیه: «بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است که مردى را نبیند و نیز مورد مشاهدهی مردان قرار نگیرد.»
در «مدرسهی سلیمانی» (۶)
به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانیهای تفصیلی و تحلیلیاش -که به ابعاد معنویت در دفاع مقدس پرداخته بود- به نکتهایی بسیار معنادار اشاره کرد که در این قسمت با اشتیاق و ارادت به آن مقام بلندپایهی جهان اسلام، بازنویس میکنم؛ باشد که شاید اهل دقت راهیابی کنند:
«همینطور که در دین اسلام یک خلاصههایی وجود دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم که دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دینِ مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهرهای نبردند. دیگران هم در رکاب پیغمبر (ص) بودند و دیگران نیز هر کدام یک بخشی از خلاصههای دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود، ولی اینکه همه، همهی موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام راحل هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثل آن سلولهای بنیادی بود که تحوُّل ایجاد کرد و این تحوّل هم در جاهایی که تاثیر گذاشت به عنوان آدمهایی که به نحوی خلاصهی امام بودند ظاهر شد. البته کسانی که به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصهی امام راحل باشند کمتر پیدا میشود.»
۶ بهمن ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها (۲)
به مناسبت فاطمیه : حضرت فاطمه (س) در آخرین لحظات عمرش به همسر خود امام علی (ع) چنین سفارش نمود: «پس از من با دختر خواهرم اُمامَه ازدواج نما، چونکه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال، نیازمند به زن مى باشند.»
امام علی (ع) نیز به وصیت فاطمهی زهرا (س) عمل کرد و با اُمامَه دختر زینب -از فرزندان پیامبر (ص) و حضرت خدیجه (س) پیش از بعثت- ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد به اسم «محمد اوسط».
نکتهی تشریحی: حضرت فاطمه (س) در تربیت فرزندان و پرورش آنان پیشگام بود و به امورشان اهتمام تامّ داشت. برای آن مربّی و اُسوه که هم به تربیت جامعه توجه داشت و هم به آموزش در خانه، همین بس که حضرت زینب کبری -سلام الله علیها- را در دامان پاک خود پرورانده، که در برابر اَعظمِ مصائب؛ یعنی واقعهی عاشورا و دورهی سخت اسارت، برترین مدیریت بحران را از خود بروز داد و با تدبّر و تحمل نگذاشت پیام عاشورا به محاصرهی دغَلکاران بنی امیه درآید و به مانند بسیاری از رویدادهای تاریخ اسلام به نسیانی و وارونگی بیفتد؛ بلکه آن حضرت آن را با هنر خطابه و فریاد حق، جهانی کرد. بنابراین، حضرت فاطمه (س) حتی برای پس از شهادت خود نیز دغدغهی دلسوزی فرزندانش را داشت و لذا امام علی (ع) را سفارش به ازدواج با «اُمامَه» نمود.
پاسخ:
جناب آقامهدی رنجبر سلام
بنده یک درسآموز، درین مدرسهام؛ و به خوبان و بزرگوارانی چونان شما افتخار دوستی و ارادت دارم. پایداری در تدیّن، شرافت، شریعت، مقاومت، اخلاق، منطق، دانش و در یک کلام انسانماندن و دینورزی از اصولیست که از نیاکانمان آموختیم تا راه را بر گمراهی تشخیص دهیم. امید است درین اصول مردود و مردّد نگردیم.
و شما یادی از والدین عزیزم کردی، مهدی، درود میفرستم به مادرت که اُمالشهید شکیبا و شکور است و به پدرت که برای همنسلهای من یک مرد نیکو و نیک و دلصاف و دلآرام بود. همون «مششعبون رنجبر» به زبان رایجمان؛ که تا تکیه و مسجد و روضه و چای خوشطعم و تکقند به ذهنمان میآید، او در اول خاطراتمان صف میشود. خدا وی را رحمتش بدارد.
درود بر شهیدان که روح تازگیبخش و انوار درخشان محلمان هستند برای ابد. خداقوت به همهی شما که برای علمای محل، شهیدان برومند روستایمان و نیز برای بزرگداشت بزرگسردار دین و وطن و جهان اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی یادوارهای در فاطمیه گرفتهاید؛ پسندیدهترین ارجگذاری به آنان.
شانزده نڪته از یڪ نامه
شش: همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانى است که در سرمنزلى بىآب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچکردن به سرزمینى را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختىِ سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند، و هزینههاى مصرفشده را غرامت نمىشمارند، و هیچچیز براى آنان دوستداشتنى نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند.
نوشتهی آقای... :
چند نکته درباره اصلاحطلبی
۱- اصلاحطلبی امری نسبی است و در هر زمان، افراد اصلاحطلب در جامعه وجود دارند.
۲- قدرت اصلاحات بستگی به خواست عمومی و پذیرش حکومت دارد. مطالبات عمومی و آمادگی حاکمیت برای تغییر شرایط، درجه اصلاحطلبی را تعیین میکند.
۳- اصلاحطلبی، تغییر روند اداره امور حکمرانی در حوزههای سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ با کمترین هزینه است و تفاوت آن با انقلاب در همین است!
دو سوال؛
۱- مخالفان اصلاحطلبی، اگر به دنبال آلترناتیو یا بدیل هستند، جز انقلاب چه جایگزین دیگری دارند؟
۲- چه کسی حاضر است هزینههای یک انقلاب را بپردازد؟
نتیجه؛
اصلاحطلبییک فرایند است که در این فرایند، ممکن است عدهای سوار قطار آن شوند و عدهای نیز از قطار آن پیاده شوند تا سوار قطار انقلاب شوند یا از طی مسیر پا پس بکشند.
پاسخ:
جناب آقای... سلام
گرچه با قید «برای» متن خود را به مخاطب مورد نظر خودت نوشتی؛ اما من از خواندن آن بهره بردم؛ چون آکادمیک و نظریهواره است. البته با افزودن چند نکتهام به نوشتارت که نقد نیست، اما یک نگاه از زاویهی دیگر است به این مسألهی پرداختهشدهی شما. روشن سازم خودم هیچ گرایشی به صفبندیهای داخلی ایران ندارم. بیشتر بخوانید ↓