گزارش یک نشست. امروز ۱۳ ، ۲ ، ۱۴۰۴ رفته بوم جایی گفتوگو. سپس نشست با حجت الاسلام آق شیخ جوادآقا مهاجری. در فقدان همسرش تفقد هم شد. او متصدی کارگروهها و دورهی کارورزی است. کجا؟ همین مؤسسهی آموزشی و پژوهشی متعلق به آقای مرحوم آیت الله مصباح.
زیارت رضوی ۲۱ با رفقا ۲۴ تا
۲۹ فروردین ۱۴۰۴ از قم تا شیرگاه و مشهد
این جا آزادراه قم - گرمسار طلوع. عکاس : دامنه
گدوک ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ فاصله تا مشهد
هشتصد و پنج کیلومتر . عکاس : دامنه
شیرگاه ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ فاصله تا مشهد
هفتصد و بیست و پنج کیلومتر. عکاس : دامنه
سر جادهی دارابکلا در شهر سورک میاندورود
دم در خونهام در دارابکلا
صبح ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ ساعت یازده
۲۷ فروردین ۱۴۰۴ آلاچیق هتل گلشن رضوی مشهد
تمام عکسها
آشخانه خراسان شمالی
۲۹ فروردین ۱۴۰۴ روز بازگشت از مشهد عکاس : سید علی اصغر
جادهی منتهی به مشهد، تمامش جذبَنده است؛ میکشاندِت به خودش. عطر میپاشد بر شال و کُتَت. نان بخوری یا جو، حلیم بریزی بر شکم یا یک کتلت بر بدن، همه طعم رضا دارد؛ رضای آل محمد ص. خُب، من ترکیب را چیدم، با تمام اشتیاق اما سه خانوادهی عزیز و محترم در آخرین دقایق، امکان زیارتآمدن برایشان به پایینترین حد حضور رسید و این دل من را فسُرد که چرا نشد. خدا هر سه خانواده را از تمام گزند، مصون کناد.
تمام مسیر، در رفت و بازگشت، زیر باران و شِلاب، راندیم، جاهایی ابر، چنان تیره بود و بارش چنان افزوده، که شب پیشش زانو میزد!
شب ورود به مشهد از همان صحن کوثر تا صحن آزادی باران تنمان را شست و رُوفت. رُوفتهدل، رهسپار ضریح شدیم. دیدار اولِ هر زیارت، آشوب است و آغشتگی قلب و اشک.
هر زیارتی آسایش است، زیارت رضوی آسایشی صدچندان. چمدان را که گذاشتی، دل آدرس حرم را میدهد، پا مسیر ضریح را میپیماید. یک چیز، دل هر زائری زار میکند، اینکه از ترکیب زیارت، کسانی از تیم و دستهی زیارت، جا بمانند و حسرت در دل بکارند. در چنین تصادمی، میان مژده و مُژه، فقط اشک است که چاره میسازد.
چند بار صبح و عصر و شب شرف حضور محضر حضرت امام رضا ع پیدا کردیم، البته ایمان و راسخیت در خانمها تشدید بود و آنان افزونتر پای در میدان میگذاشتند سحر را هم حرم بودند. ما هر بار بعد از هر بار زیارت، نسست میگذاشتیم در جامالهی همیشگیمان در دارالزهد تالار آینه در کمترین مسافت با مَضجع.
زیارت رضوی ۲۱ به سر آمد و پس از درک اثر زیارت، راهی دارابکلا شدیم و من شب خوابیدم و سریع خودم را به قم رساندم. حظّ من از محل، حد توفف برای رفتن به مشهد بود و برگشتن فوری به قم. ازینکه قادر نشدم دوستان دیگر و خویشاوندان خودم را ملاقات کنم، معسور و محسورم.
مشهد، اسمش حتی فوَران روح است، اهتزاز پرچم دل. ایرانی، مشهد را شَهد عسل میداند و عین زنبور، از شکوه شکوفههای گلهای معنوی صحن و سرای حرم امام هشتم علیه السلام، دلش را مشروب و سیراب میسازد. من ضربان قلب رُفقا و اَقرَبا را میشنیدم. الها ضربان قلب هر عاشق زیارت امام هشتم ع را موزون نما. دامنه
عموحمید و دامنه
از همگی بابت
پذیرایی و نشستها ممنونم
مسافرت به دارابکلا
اول زمستان ۱۴۰۳ حمومپیش
از راست: حمید عباسیان،
سید علی اصغر، دامنه
...
بالامسجد دارابکلا
شب میلاد حضرت زهرا س
من، سیدکاظم، سیدموسی،
سیدرضی محمدابراهیم
خونه عموحمید از راست:
من، حاجمهدی رمضانی،
سید علی اصغر، عموحمید
عکاس: زنعمو معصوم عموحمید
سهراهی
مِلّا کَلِکسر یورمحله
جادهی راست
به سمت آغوزگاله
جادهی چپ به
اوساصحرا، انارقلّت، سیدلیچشمه
عکاس: حمیدرضا طالبی
پاییز ۱۴۰۳ . نشر دامنه
کُلِت و بهرهی آب
قارچ جنگلی و خوردنی
رودخانهی شیرینرود
حوالی فریم
بالادست سد سلیمانتنگه
زنعموحمید سلام و عرض ادب به شما
مسجد قدس قم
پاتوق نماز شام و خُفتنِ من
۱ ، ۷ ، ۱۴۰۳ : نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
این سه عکس را همین الآن وقتی جماعت بودم انداختم. چند حُسن دارد این مسجد، برمیشمُرم:
۱. حجت الاسلام موحدی امام جماعت آن است، اهل شبستر. پرهیزگار. بدون ورود به جناح سیاسی. نماز را هم با رعایت حال اَضعَفِ نمازگزار میخوانَد. بین دو نماز هم، مردم را برای صحبت گروگان نمیگیرد.
مرحوم حاج
۱ مهر ۱۴۰۳
مسجد قدس قم
۲. مسجدی تمیز و با سقف بلند است و دایرهمانند، که اکسیژن در آن بسیار تازه جریان دارد. آدم خفه نمیشود. و با کمال خوشحالی، همواره تمام محیط دو طرف مسجد (=بانوان و آقایان) فشرده و پر است.
۳. اما یک ویژگی دیگری هم دارد؛ مؤسسش مرحوم حاج «سید ابوالفضل تولیت» رحمت الله علیه بود که قبرش هم در ضلع عقب قبله قرار دارد. تولیت را اهل سیاست و تاریخ انقلاب اسلامی میشناسند؛ فرد ذینفوذ قم که حتی شاه هم وساطتش را میپذیرفت. آن مرحوم، سرمایهدار مؤمن و نیکوکار بود و جاهای زیادی را در قم وقف مردم کرد که میلیاردها دلار ارزش دارد؛ مثل بیمارستان علی بن ابی طالب سپاه قم در سالاریه. وی از دوستان مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بود. از درگاه قبرش هم، عکس انداختم.
۴. نمای بیرون مسجد هم دلچسب است، معماری زیبایی دارد، طبقهی دومش زائرسرا هم هست که درش به روی مردم کشور باز است. در زمان اعتکاف، جزوِ مطلوبترین مسجد معتکفین است.
۵. بسیج این مسجد، چه سمت زنان و چه سمت مردان، خیلیفعال است و تندروی درین مسجد وجود ندارد؛ خیلی بهندرت.
موزه مردمشناسی گرمسار
عکاس از مستند: دامنه
نکتهی دامنه: از دستهی قوری چای که به سمت «زن» خانه است، میتوان دقیقاً فهمید که در آداب ایرانیان، چایدادن کار شائقانهی زنان منزل است، هرچند مردان منزل هم، باید از این ادب چایدادن به همسر، برخوردار باشند و دچار غرور نشوند و زن را «خادمه» و «ضعیفه» فرض نکنند. بگذرم.
۵ . ۵ . ۱۴۰۳
زائرسرای امام رضا ده ملا
به قلم حجت الاسلام محمدرضا احمدی: با سلام. انشاالله زیارت مرقد مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام نصیب همه آرزومندان بشود. در جاده سمنان مشهد، حدود ۱۵ کیلومتر مانده به شاهرود، در دهستان دهملا، زائرسرای امام رضا علیه السلام وجود دارد. این زائرسرا به وسیله مرحوم حاج یوسفعلی بلندقامتپور احداث شده است. این زائرسرا دارای امکانات خوبی است. علاوه بر اتاقها و سرویس بهداشتی و فضای سبز، یک مسجد بزرگ و زیبا و شیک هم ساخته شده است. واقف که پدر شهید هم هست، بعد از ورود و در سمت چپ به طرف مسجد دفن شده است. البته ما به دلیل کمبود وقت، فقط در مسجد نماز خواندیم و بر مزار واقف محترم هم فاتحهای قرائت کردیم. واقف و بانی این زائرسرا، پدرخانم مرحوم [حجت الاسلام] روح الله حسینیان میباشد. روح هردو شاد.
دامنه: حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. از نیکوترین پستهای صحن. لذت بردم. تصاویر زیبا، متن هم زیبا. فقط یک پرسش اما. دِه مُلا تلفظ کنیم؟ یا دَه مُلا؟ اگر از تابلوی سر جاده هم عکس میانداختی معلوم میشد چون حروف انگلیسی، حرف مصوّت دارد خواندن آن از روی تابلو مشخص میشود. اساساً آن سمت روستاها را به مُلا میخواندند، چون مکتبخانه بر محور ملا بود. سمت آشخانهی بجنورد هم روستایی دارد به اسم «حسن سو» که در خاطرهای آن را فردا یا امشب شرح میدهم. قبول باشد هم زیارت مشهد مقدست، هم این نماز در زائرسرای رزمندهی دفاع مقدس شهید «بلندقامت».
تکیهپیش دستهی کفنپوشها
عکسهای عاشورای دارابکلا
۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری
عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی
و ادامهی مطلب
به شرح و توضیح دامنه
(جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
↓↓↓ ↓↓↓
دامنه و رفقا و همسران
۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ، مشهد
مشهد مقدس، صحن پیامبر اکرم ص
از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ از راست:
حاج احمد آهنگر. سید رسول هاشمی
دامنه دارابی. سید علی اصغر شفیعی دارابی
دامنه و رفقا مزار داراب کلا
(غروب سی ام فروردین ۱۴۰۳)
عکاس : حجت رمضانی دارابی
مراسم هفتم بانو شهربانو
همسر سیدعسکری شفیعی
عکسها در حجم بالاتر در
...
دامنه و حمیدرضا. اوسصحرا
مشهد مقدس
چایخانهی باغ رضوان حرم رضوی
در نواب حرم رضوی مشهد مقدس
(از ۳ تا ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)
عکاس : دامنه . خانمهای رفقا و دامنه
مسجد گوهرشاد
دامنه . سید علی اصغر
مشهد مقدس . دارالحجه
جاده دشت - تونل جنگل گلستان
ماشین جلویی، بنده
داخل جنگل گلستان
ماشین جلویی، بنده
عکاس : سید علی اصغر
از داخل ماشین حاج احمد
بقیهی عکسها در اینجا نگاه شود
به قلم دامنه:به قلم دامنه: آخرین ساعات روز آخرین خودم را پای کوه خضر نبی، زیر باران پیش شهدای گمنام در ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ پایان دادم. ادراکشان کردم اما آیا آرمانشان را هم میتوانم به سر کنم، دست خداستُ من هرگز نمیدانم. اشتباه است لفظ "گمنام"، آنان بهحق ناموَراناند؛ در پشت نامِ مقدس قاسم سلیمانی؛ همان مرد بلنداندیش و شهید بلندآوازهی انقلاب اسلامی ایران. در دل -که زیر آهنگِ عرفانیِ آقاعرفان طهماسبی با نام "من غمم، آه تویی" به کوه راندم- زمزمه نمودم ذکرِ لبی را که میدانم شماها شریفان صحن هم، آداب به خرج میدهید آخرین ساعات سال، نزد شهیدان نزدیکِ سکونتگاه خود میروید تا سال را با زیارت آن وصیتکنندگان ملت ایران، پایان دهید. حال من با دیدن قبور "فرزندان حضرت روح الله" -سلام الله علیهم- درین یادمان بالا و والا، آناً عوض و محزون و انباشت از سخن شد. خدایا ما را اَنیس و اَلیف شهیدان کن و با دادن عمری سعادتمند و ظفرمند، همپیوند با آنان، در "صراط مستقیم" شهید کن. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.
به قلم دامنه: باران امروز (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) قم را، من را و ماشینم را شُستِ شُست. گوشهی خیابان شهید قدوسی در بزرگراه عماریاسر با خیال راحت پارک کردم، وارد بنیاد بینالمللی اِسراء شدم؛ جایی که حجتالاسلام سید کمالالدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج آن است با سه پژوهشکدهاش شامل فقه، تفسیر و عقل و عرفان. استاد عمادی مرا با مجموعهی عظیم این بنیاد و آثار آن آشنا کرد که موجب لذتم شد، خصوصاً دیدن مخزن کتاب و کتابخانهی غنی و تخصصی آن.
...
...
...
...
یاد روزهایی را هم کردیم که آقاعمادی در جبهه پر از خاطره بود؛ خصوص آن روز یک تریلی سیبزمینی! از گرگان رسیده بود و او هر چه تمنا کرد رزمندهای حاضر نشد آنهمه کیسه را از تریلر خالی کند. عبا را دوش کشید رفت آسایشگاه مقر شهید رجایی که ۲۰۰ بسیجی استراحت میکردند. مگر زیر بار میآمدند! گفتند مگر بسیجی شدم سیبزمینی کول بگیریم! (این را جمله من آب بستم) گفت من فقط آمد اصحاب صبح را صدا بزنم! سی نفر و اندی بودند. که چون سرِ صبح و سحر برای نماز شب و صبح به مسجد میآمدند، اصحاب صبح نامیده شدند؛ چه بامسمّا. دید این اصحاب هم زیر کیسهی سیبزمینی نمیروند؛ ردا و عمامه کنار نهاد شروع کرد به خالیکردن سیبزمینی از روی تریلی. آن سی تا شرم کردند و آمدند مثل بلدوزر کول کردند بردند انبار. بسیجی بخواهد بکند کوه را از فرهاد بهتر میکَند چون «شیرین»ش شیرینتر!! است. بس است، عکس هم پیوند زدم بلکه شاید گزارشم گیرایی گیرد! آقاعمادی گرهی خود و گرهی رزمندگان را با هم، آن سال وا کرد: «وَاحلُل عُقدَةً مِن لِسانی» خواست تا «یَفقَهُوا قَولی» کند، و چه قدر هم کرد؛ سخن و کردارش را نیکو فهمیده بودند بسیجیان.
نظر حجتالاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمندم جناب دامنه که با حضور خود در پژوهشگاه موجب عزت ما شد اگرچه به دلیل حضور مهمان در اتاق نتوانستم از جناب دامنه پذیرایی شایسته کنم روز خوبی بود همراه با باران رحمت. البته دلیل رزمندگان بسیجی در عدم همکاری اختلاف آنان با فرمانده پایگاه بود کمی مغرور بود خلق و خوی بسیجی نداشت به دلیل سهل انگاری ایشان در تعمیر به موقع حمام صحرایی سبب برق گرفتگی یک رزمنده شد لذا بسیجیان از ایشان ناراحت بودند اما چه باید می کردند هدایای مردم شریف گرگان در صورت تاخیر در تخلیه فاسد میشد. یاد شهیدان فکوری و پدر بزرگوارشان در پایگاه شهید برای بسیجیان همانند شمعی سوزان در تاریکی شب بود.
به قلم دامنه: پیش از یادداشت روزم اول سلام و عرض ادب و زیارتقبول بگویم به استادمان حاج آقا شفیعی مازندرانی که اینک در مشهد مقدس زائر امام رضا ع شدند و تصویرشان را به این جا فرستادند. چقدر هم قشنگ و صمیمی افتادید استاد؛ هم صحنهی ایوان، زیباست و هم نگاه پُرمهر شما. یکی از عکسهای فاخر و جذاب شماست. حرم رضوی گوارای وجود آن استاد. هوای ما را درین آخرین جمعهی شعبان معظم در کنار امام هشتم ع داشته باشید و زیارتِ نائبانه برای ما انجام دهید خصوصاً هنگام صلوات خاصه و نیز امین الله در آنجا.
عکس با یوسف
جبهه و مسیر سرتا
...
قبر یوسف
عکاس این عکس
دکتر اسماعیل عارف زاده
آقا، امروز تقریباً دو دهه تمام است که یوسفِ گُمگشتهی ما عطرش از کوچهها و تکیهها و مسجدها و محلات دارابکلا به مشام نمیرسد و دلِ ما همچنان در دوری از او ریش و جریح است. زندهیاد یوسف را که به شما ارادت عجیب داشت در حرم دعا کن آقا، که هجدهم اسفند هشتاد و سه در سهراهی سیمان گدوک به فیروزکوه در بدترین تصادف جان سپُرد و تا ابد داغدارمان ساخت. یوسف رزاقی انسان رزمنده و فردی برای خدمت در نهایتِ صلابت و صمیمیت بود. انقلابییی دَونده و دلسوز و سلحشور. عملیات والفجر هشت که دوشادوش او میجنگیدیم وی را مردی نترس و واقعاً بسیجی دلیر (به فرهنگ فکاهی جبهه: بیتُرمز!!) در برابر دشمن دیدم. چقدر فوز شهادت به او میآمد اما حیف، سانحه او را رُبود و بُرد. روحش درود. این چند عکس از آلبوم شخصیام تقدیم دوستدارانش درین صحن. والسلام.
به قلم دامنه: دو پا در یک بشقاب جا.
نیم قُرص شهرنون! (=لواش) با یک قاشق دِشوئو (=شیره) و یک چکّه گردو خوردم با یک اسکانزیر چای، راه افتادم. امسال تینار (=تنها) چون خانم دارابکلا هستند. به ضربْ زورْ پارک گیر آوردم. کجا؟ لابد حدس میزنید خیابان شهید محمد منتظری نرسیده به قرآن و عترت. نه؛ نه بانو، نه آقا. آن سوی مصلی جا پیدا شد. از همان میدان جانبازان، ساعت ۹ُ ۲۹ُ ۳۹ ثانیه، به تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم ملحق شدم. آنچنان انبوه، که ناچاری زیارت را گذاشتم پس از تظاهرات. مردمی اینهمه اهل تشخیص، هیچ کجای عالم پیدا نمیشود. کهنسال، جوان، میانسال از زن و مرد و خُردسال، سراسر مسیر را با بالاترین روحیه کیپ تا کیپ هم، پیمودند که راهرفتن را بشدت سخت و پرمصیبت ساخته بود. من خودم بارها آنقدر لای جمعیت گیر کرده بودم که گویی عین گوزن و پازن در صخرهی سنگ، با دو پا در یک بشقاب جا، قرار گرفته بودم؛ یعنی تنگِ تنگ بر اثر سیل مردم همآوا و همآهنگ.
از نظر ماهُوی (= ریشهای، ذاتی) این حضور یک پیام و پیمان است که در سنت پیامبر اکرم ص از بیعت رضوان سرچشمه گرفت. پیام این بود انقلاب عظیمتر از آن است که چند هرزه و غربزده بخواهند با دریدهبازی و تقلیدبازی، پای فرهنگ برهنگی غربی و فکر غلط استثماری اروپایی و آمریکایی را پای این نظام باز کنند. آنها باور کنند که در اقلیت محضاند حتی کمتر از اقلیت، باید گفت انگشتشمارند. البته حق حیات دارند درین آب و خاک، اما دیگر بدانند حد خود را خیلی خیلی کم ببینند. من در دو تظاهرات ۱۰۰ در ۱۰۰ خودم را میرسانم؛ ۱۳ آبان و ۲۲ بهمن. این دو تظاهرات (= پشتیبانی + بروز و ظهور) محصول دو تفکر است: اولی برای حرکت ضد امپریالیستی و دومی برای باقیگذاردن انقلاب اسلامی.
حرم حضرت معصومه
عکاس: یک زائر رهگذر
باب سلام حرم حضرت معصومه
گلبارانِ تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم
توسط بالگرد فراجا. عکاس : دامنه
خیابان شهدا (صفائیه)
تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم
قم وقتی بیرون میروی باید وضو بسازی، چرا؟ چون هر آن ممکن است تشرُّف به حرم حضرت معصومه که معروف است به حرم اهل بیت علیهم السلام، نصیبت شود. و این خاصیت شهر قم و مشهد مقدس است. پس از تظاهرات، به زیارت رفتم و دلم مشحون (= انباشته و پُر و لبریز) شد از آرامش و حس معنوی فضای درونی حرم. خُلّص و خلاصهی اخلاصگرایان را یاد آوردم و به جایشان نائب شدم؛ اگر لایقش بوده باشم. گمان نکنم. بگذرم. عکس هم گذاشتم.
۱۹ ساله باشی چه، یا ۹۹ ساله باشی دهها سال بزرگتر از بچه، باز وقتی هلیکوپتر بیاید بالاسرت، کودکی میکنی؛ منم کودکیکردنم فراوان است. درست سر ساعت ۱۱ُ ۳ ثانیه آمد و شروع کرد از هوا ما را از آن سر پل مصلی تا آن سوی پل حجتیه و آهنچی و از آن جا تا منتهای خیابان اراک و میدان آستانه، گلباران کرد و با شوق و شعف غرش کرد. صدایش مرا یاد جبهه انداخته بود و ذکر رزمندگان و شهیدان. عکس انداختم فوراً. اینک که آمدم خانه، اشتهایم از دیدن اینهمه ملتی روشن و حاضر در صحنه، باز شد و شاید نه یک بشقاب، که مثل مازندرانیها یک دیس پلا را حریفم! بگذرم. فقط امید است ملت «حاضر» در میدان را «ناظر» بر حکومتگران هم بخواهند و بدانند. والسلام. ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ دامنه.
به قلم دامنه: تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ: گلگاوزبان بانو سید معصومه با خاطرهی خاص دامنه: او -که عکسهایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشانحالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیلافکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا مینشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گلگاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شمارهی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت میگویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف میزد؛ پربار و پراثر و پرمغز.
علاقه به محصولات باغ
نظاره بر زمین زیر کشت
هنگام مصاحبه در مستند
سر قبر فرزندش
نیز کندوی شماره ۲۸
کار با هوکا
بانویی کارآفرین
استخرپشت نکا
خانم سید معصومه میری
چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گلگاوزبان" شد. گُلی که هر بوتهاش هشت سال تمام، گل میدهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گلگاوزبان بخر. آن زمان توی محل میگفتند گلگاوزبان، زبان شیمار را میبندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجرهی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گلگاوزبان بخر. محل ما دارابکلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راستهیی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله میخورد به سمت مسجد جامع شهر.