دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
قم : ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر دامنه
آخرین نظرات
بایگانی

۲۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوناگون» ثبت شده است

نگارش دامنه ابراهیم طالبی دارابی : ۲ ، ۹ ، ۱۴۰۴ : به تعبیر برخی از نویسندگان فیلسوف، شُبهه‌ی فکری، شبیه اَخلاط گلو است که راه گلو را می‌گیرد و باید سُرفه کرد آن را رد کرد وگرنه نفس انسان احتمال آن است بند آید. آنان نتیجه می‌گیرند سؤال هم همین شکل است که باید آزادی وجود داشته باشد طرح شود و حتی شُبهه، کامل مطرح شود. نقل است تعبیر شُبهه به خَلط گلو، از ابن ابی العوجاء بود که نزد امام صادق -سلام بر او باد- بیان داشت. پس اگر دانشمندان پرسش‌ها و شُبهه‌ها را با روی گشاده و با دانش و احاطه پاسخ دهند، گویی گلوی جامعه را از خَلط پاک کرده‌اند. می‌گویند عباس عموی پیامبر ص به قصد جنگ پیامبر ص آمد، اما به شرف دین مشرّف شد. چرا؟ چون شیوه‌ی گشاده‌رویی رسول خدا ص را دید به آئین او ایمان ورزید. درین موردِ مرتبط با عباس، به کتاب "تفرّج صُنع" اثر آقای دکتر عبدالکریم سروش ص ۲۹۴ می‌شود رجوع و مطالعه داشت. خالی نگذارم شُبهه را در لغت به امری "پوشیده" معنی کرده‌اند که با لغت "اشتباه و مشتبَه" هم‌ریشه است، اما معنای ژرف‌تری دارد و از "اشتباه" شدیدتر است و انسان را پیچ‌پلیچ!!! می‌دهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۱۴۰۴ ، ۱۲:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

۲۵ ، ۸ ، ۱۴۰۴ : نگارش دامنه ابراهیم طالبی دارابی. به کتاب‌های خاطرات افراد علاقه نشان می‌دهم؛ چون هم زندگی آنان توسط خودشان نشان داده می‌شود و هم گیرایی متن بالاتر از گیرایی کتاب‌های دیگر است. نمونه این‌که آقای سیدکاظم نورمفیدی امام‌جمعه گرگان در ص ۱۱۴ خاطراتش می‌گوید: "گاهی از این، و گاهی از آن قرض می‌گرفتم و زندگی را می‌چرخاندم." اما او در همان حال به گفته‌ی خودش می‌گوید: "من این روحیه را نداشتم که در بیوت مراجع و بزرگان کار کنم تا به من کمک مالی نمایند." و جالب‌تر این‌که می‌گوید: "منبر هم نمی‌رفتم تا برایم درآمدی باشد." او بعداً متوجه شد بعضی از قسمت‌های زندگی‌اش را آقای فاضل لنکرانی -پدر همسرش که بعداً مرجع شد- اداره و تأمین می‌کرد. شبی هم از گرگان برایش در قم میهمان رسید که هیچ پولی نداشت. رفت به مدرسه‌ی فیضیه تا قرض کند. نقل خودش را که رفت فیضیه قرض کند، بخوانید: "دیدم بعضی از رفقایی که هستند قبلاً به آنها رو انداختم و قرض گرفته‌ام، دیگر خجالت می‌کشم دوباره از آنها تقاضا کنم. تا این‌که مرحوم روشنی -اهل روستای یساقی کردکوی- رسید که به او بدهکار نبودم. گفتم فلانی! پول داری به من قرض بدهی؟! گفت ۴۰ تومان دارم. بالاخره پول را گرفتم و میهمانی آن شب را گذراندم." او در ادامه حتی می‌گوید تابستان یک سال از قم به گرگان نزد والدینش رفت. روزی "فرزند بزرگم سید آقامجتبی که آن موقع دو سال و نیم سن داشت تب کرد و مریض شد و بی‌حال گوشه‌ی اتاق کنارم خوابیده بود. ناگهان دیدم در همان عالم خواب گفت: بابا من را دکتر نبر... پیش خودم گفتم من اصلاً پول ندارم که تو را دکتر ببرم." بگذرم. مردم امروزه کسانی را که از این دست سختی، درس خواندند، با حال و روز امروز کسانی مقایسه می‌کنند که نه فقط از معنویت و فضیلت افتادند بلکه از سواد اندک هم بی‌بهره‌اند و دین و اخلاق فقط لَقلَقه‌ی زبانشان شده است. فقط آموختند از جیب ملت یا حکومت ارتزاق کنند. یک منبر با حرف‌های مفت و سست می‌روند و طی ۲۵ دقیقه سر عوام را شیره می‌مالند و با خرافه‌ها خوابشان می‌کنند، اما پول یک روز کامل یک کارگر روزمزد را -که از صبح تا غروب جسمش را زیر مشقّت عرقِ کوشش و خستگی طاقت‌فرسا می‌برَد- به جیب گشادشان می‌زنند. آن وقت می‌گویند انگلیس گفت "اسلام منهای روحانیت"! خودشان باعث شدند "اسلام منهای روحانیت" مجدداً رونق و رواج گیرد. هنوز کو!!! به قول آقای حسن حسن‌زاده آملی: "الهی، همه تو را خوانند: قُمری به قُوقُو، پُوپک به پُوپُو، فاخته به کوکو، حسن به هو هو."

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۱۴۰۴ ، ۰۹:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

قیلون سر
از خانه‌ها رخت بر بست
ولی رفت در باغ‌ها نِپارسر
یاد قدیمیان افتادم
آنقدر پُف می‌زدند
انگله از آن بر لمه می‌افتاد
بوی سوختگی پشم دماغ همه را کیپ می‌کرد.
زمانی تکیه‌دله
جولان همین قیلون‌سرها بود
پُکه‌پُکه تا سین‌زنی شروع بشه.
روزی مرا فرمان داد یکی از آنان
پسر!
هع؟
بور تمکو شاهرودی بیار از مش شعبون رنجبر
چ وه؟!
تمکو اصفهانی دی ندِنه!
عمو!
ها؟
تکیه دله دی کمتر هادِه بهتر که!
هر بور فنا بَوووووش! وه چلیک‌وچه هم دره مره پند دنه! دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۱۴۰۴ ، ۱۹:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
نگارش ۱۹ ، ۶ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. چاپ صبح.
 
اگر همه، در دنیا دستخط‌شان یک جور بود!
اگر همه، در دنیا چهره‌شان شبیه هم بود!
اگر همه، در دنیا مدل زیبایی‌شان یک فرم بود!
اگر همه، در دنیا اخلاق‌شان عین همدیگر بود!
اگر همه، در دنیا تفکرشان در هر مسئله به هم در شباهت بود!
اگر همه، در دنیا ادبیات نوشتاری‌شان یکسان بود!
 
من گمان ندارم تفاوت‌ها اگر نبود، دنیا بسیار ناچسب بود و زندگی‌ها از لذت تفاوت‌ها عاری می‌شد. آفریدگار توانا، علم داشت تفاوت خلق کرد. تفاوت‌ها نقص نیست، کمال و جمال دنیاست و از حکمتِ آفرینشِ خدای دانا نشئت یافت. تفاوت‌ها واقعاً شاهکار آفرینش است؛ مثلاً خنده‌ها و گریه‌ها و حتی طرز و لحن صحبت‌کردن‌ها و راه‌رفتن‌ها‌ی آدم‌ها اگر نسبت به همدیگر، مو نمی‌زد، مزه‌ی دنیا، و احساسات ناشی از آن، نه عسل و ملیح و ملس، که کز و وِشیل و تل بود.
 
دو مثال می‌زنم
تا عظمت و جذابیت تفاوت را روشن کنم:
 
مثال یکم : مرحوم آیت‌الله سید محمود طالقانی هم صوتش، هم سیمایش، هم سبک زندگی‌اش و هم تفکر و اندیشه‌هایش در مقایسه با سایر دانشمندان و اندیشمندان و روحانیان، تفاوت بارز داشت. همین بود که به تعبیر امام خمینی زبانش را چون شمشیر مالک اشتر بُرّنده ساخته بود؛ عین سخن امام خمینی:  "او برای اسلام به منزله‌ی حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیرِ مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده."
 
من یقین دارم او در بسیاری از مسائل با امام خمینی متفاوت می‌اندیشید و حتی زودتر از ایشان با شاه به مبارزه برخاست و در سیاست وارد شد و وارد (=داننده) بود و مشیء‌اش مداراآمیزتر از امام خمینی و تقریباً تمام روحانیون بود. گویی سید امام‌موسی صدر درین خصلت به طالقانی شِبهت زد.
 
مثال دوم : ادبیات نوشتاری هیچ انسانی در دنیا، شبیه هم نیست. فن نوشتن هر انسان، هویت و شخصیت اوست؛ عین اثر انگشت. بیاییم نگذاریم این ادبیات هر کس، از طریق کپی، سرقت، تبعیت از ابزار و هر پلتیک دیگر، لطمه بخورَد. به ابوالفضل س این کار، نابودی فن نوشتن است؛ یا فاجعه‌ی فاحش. ادبیات و فن نویسندگی هر فرد است هر چه هست، آن را به کار گیرد. بگذاریم میراث بشریت در دستخط، در فن نوشتن از گزندِ هر گونه تقلب و سرقت و افزارآلات و فن و فنون و شگرد، مصون بماند. حیف است انسان با اثر انگشتش و اثر فن نوشتنش و اثر دستخطش، شناخته نشود. انسان را، خط را، فن ادبیات نوشتن را، بیایید با ترک از سرقت، افزارآلات، کپی‌رایت نجات دهید. تفاوت، شاهکار خلقت است. افزارآلات، سبکِ نوشتن منحصر و مختصّ همه را، از تفاوت خارج می‌کند و این نافیِ گونه‌گونی آفرینش است.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۱۴۰۴ ، ۰۹:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

انگور؛ به شرح دامنه
اگ زود بخورن غوره است.
اگ دیر بخورند ممیج است.
اگ جوش بزنند آبغوره است.
اگ بپزندش شیره است.
اگ نکنندش غذای جیکا تیکا است.
اگ تخمیر کنند، سرکه است.
اگ بدوزند به هم خشکبار است.
اگ گرما دهند، مَویز است.
اگ نَم تیشی دلِه جا هادن و درپوش بزنند، نجسّی! است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۱۴۰۴ ، ۱۵:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

اینا موزبولو است؛

آر؛ همان تخم بلوط.

در اصل تلخ است،

اما گونه‌ی زاگرسش، شیرینی دارد،

و گونه‌ی البرزش تلخه می‌دهد.

خی خیلی آن را می‌بلعد.

 

منبع عکس

اخیراً به گو و گوسفن هم می‌دهن.

اما یقین کنید آردش برای انسان است.

کافی‌ست بسابند و آردش را فریز گذارند،

تلخی آن می‌رود و به‌شدت خوش‌طعم می‌شود.

من حتی سرِ افطاری، نان آن را

آن‌هم به تعداد دو قرص بزرگ، خوردم.

گوارا و خوشایند گوارش.

آغوز لاش بود و پیازداغ و زردچوبه و کمی فلفل.

آدم بخورَد خی (=خوک) که خوبه،

از گُراز جنگل گلستان هم،

زور و ذوق و شوق و روزش بیشتر می‌شود!!!

بلوط (=موزی‌دار) را نگذاریم که

عین سه گونه‌ی نادر ملیچ و نمدار و مِوْلی، منقرض شود

و از سطح جنگل نابود و محو. ۱۲ ، ۶ ، ۱۴۰۴ درود. دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۱۴۰۴ ، ۱۳:۳۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

این جا نکا، مسجد "توفیق" است. پایگاه حجت الاسلام آقای بیانی که جناح راست تاب سخنان و افکارش را نداشت و سرانجام چند سال پیش وی را از امامت جمعه‌ی نکا برکنار کرد. دوستان قدیمی من در نکا و روستای اطراف نکا درین مسجد پاتوق داشتند. یادآوری کنم مرحوم حاج کل مرتضی آهنگر (پدر رفیقم حسن‌آقا و آقامهدی و به عبارتی پدرخانم روانشاد یوسف رزاقی) فقط آقای بیانی را در آن مقطع، عادل و لایق می‌دانست و تقریباً تمام جمعه‌ها را به آقابیانی اقتدا می‌کرد. درود بر هر مسجد و پاتوقی که در آن حقیقت ذبح نشود و پیشنماز راتب و خطیبان آن، مروت داشته باشند و مرام. عفت کلام کنند و نفوذ بیان. درود. دامنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ، ۱۶:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

«بسم الله الرحمن الرحیم. در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن‌ عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخی‌‌شان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگی‌های عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشه‌های شوم متجاوزان را ناکام گذاشت.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۱۴۰۴ ، ۱۷:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: در سال ۱۹۵۸، مائو تسه‌تونگ، رهبر چین، دستور داد که گنجشک‌ها به عنوان یکی از "چهار آفت" به همراه موش‌ها، مگس‌ها و پشه‌ها، از بین برده شوند. این کارزار بخشی از سیاست "یک گام بزرگ به جلو" بود، چون مائو معتقد بود گنجشک‌ها غلات را می‌خورند و باعث ضرر به کشاورزان می‌شوند. اما در نهایت این کارزار منجر به عدم تعادل اکولوژیکی و قحطی بزرگ چین شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۱۴۰۴ ، ۱۵:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

خاطره‌ی  آیت‌الله

حسین وحید خراسانی

در باره‌ی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی

متن نقلی: «آقای هاشمی را سالیان متمادی است که می‌شناسم؛ از همان اول انقلاب، وقتی آقای خمینی آمدند، من وقت خواستم که خدمت ایشان برسم. فوری وقت دادند و من  به ملاقات ایشان رفتم. کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود. دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد. چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد. باز هم او تأیید کرد. دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد. باز هم آقای خمینی قبول کرد. برای من عجیب بود. پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را می‌پذیرد. رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست؟ او هم جواب داد ایشان آشیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ ، ۱۱:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

۱۶ بهمن ۱۴۰۳

بخش یک:  واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در کنار گوشه‌ی هر خانه‌ی ایرانی

مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صله‌رحِم، قطع‌رابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِن‌وچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هم‌اند بیشتر هنگام‌ها.

 

بخش دو: واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در ادارات و شرکت‌ها و کارگاه‌ها

شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیه‌ی انبار، تزریقات، کمک‌های اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائله‌مندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرض‌الحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفی‌نامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائره‌ی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافه‌کاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریف‌فرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار.

 

بخش دو: واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در جسم و جان انسان و هر فرد

جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنی‌عشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.

 

اگر ادامه دهم، از فلک‌الافلاک رد می‌کند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان می‌دهد که در خود، واژگان را میهمان می‌کند و از آن نگه‌داری. روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا. قصدم این نیست زبان فارسی را از لغات عربی تصفیه کنم. این امکان هم ندارد. قصدم کشش زبان فارسی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ ، ۱۶:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 دو نوع آگاهی رابطه‌ی توسعه و ادبیات. در نشست ادبیات و توسعه «خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی» خانم دکتر فرزانه فرشادی نگاه هگل را مورد بررسی قرار داد و به این نتایج رسید که برای «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» مسئله، مسئله‌ی «آگاهی» است. دو آگاهی؛

 

اول: آگاهی «من» است؛ به معنی خود را شناختن،

دوم: که این آگاهی در مرحله‌ی پیشرفت، به خودآگاهی در سپهر عمومی می‌رسد؛ یعنی آگاهی دوم.

 

بنابراین آگاهی، در سپهر عمومی و اجتماع، به خدایگان و بندگان می‌رسد که البته در کارْل مارکس جدا می‌شود، تبدیل به دیالکتیک (=تضاد دائم) و دوگانه می‌شود.

 

آیا توسعه ایرانی ممکن است؟ / تفاوت کانت و هگل در اندیشه مدرن

او نزدیک‌ترین موضوع به منظر هگل درباره‌ی وجود «فرد در کل» را، در ادبیات ایران، بحث عطار می‌داند؛ داستان سیمرغش در «منطق‌الطیر. سیمرغ، ۳۰ تا مرغ است. ابتدا ۱۰۰ مرغ، بعد به ۷۰ مرغ ریزش کرد، ۳۰ تا مرغ ماندند که «جز به جز» هستند، اما در نهایت, وقتی خودشان با خودشان روبه رو می‌شوند (=در سپهر عمومی) این ۳۰ تا، با یکدیگر «یک کلیت» را درست می‌کنند. که نه‌تنها عدد ۳۰ در کنار مرغ‌ها، باهم پیوست می‌گیرد به نحوی که «سیمرغ» را شکل می‌دهد، بلکه این اجزا، آن «کلیت» را، شکل می‌دهند. پس واو میان «ادبیات و توسعه» واو بی‌ربط نیست، میان آن دو، پیوست و رابط و جمعیت است.

پایان: ۱۷ آذر ۱۴۰۳

نگاشته‌ی نهایی و تحلیل محتوای متن: توسط توحید دامنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۱۴۰۳ ، ۱۲:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مهم برام درین متن و عکس، نفر سمت راست آقای مسعود پزشکیان نیست؛ بلکه دقیقاً نفر جانب چپ جناب دکتر محمدعلی موحد عرفان‌پژوه عارف بزرگ و متخلق است که با برادرش آقای صمد موحد سهم زیادی در رونق کتاب‌خواندن نسل شبیه نسل ما داشتند.

 

من تشنه‌ی قلم او بودم خاصه، کتاب "فُصوص الحِکَم" او که از مرحوم «محیی‌الدین ابن عربی» به فارسی شیرین، برگردان کرد و بر آن قوی‌ترین تعلیق، نوشت که «نشر کارنامه» آن را چاپ و انتشار داد. کتابی که هرگز نورش سوی خاموشی نمی‌روَد و برای من از بهترین کتاب بوده و هست. او به پزشکیان، رئیس‌کشور ایران -که روز کتاب به دیدارش رفته بود- به طبع شوخ و طنزش گفت:

 

"صوفیان در قدیم روزنامه داشتند، اما نه به معنی خبرهای روزانه. بلکه به عنوان نوشتن اعمال روزانه و قبل از خواب، خود را محاکمه می‌کردند. این روزنامه در سطوح بسیار مهمی بود.»

 

و سرآخر هم این شعر را به پزشکیان، پند داد: «خدمت می‌کن برای کِردگار / با قبول و ردِّ خَلقانت، چه کار!» یعنی کار برای کردگار کن که کار برای مردم حساب می‌آید این که مردم نقدت کنند یا بپذیرنت را به کار گره نزن. آن هم حق مردم است ردت کنند یا قبولت کنند. معیار، کردگار متعال است؛ اما حق نقد و رد، حق قطعی مردم است که باید مصون و در امان از تصرف و تعدّی حکومت و حاکمان بماند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۱۴۰۳ ، ۰۸:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

دوشنبه ۱۴ ، ۸ ، ۱۴۰۳ : پهپاد در کشاورزی به بهبود بهره‌وری در کشتزارها کمک می‌کند. پهپاد، شهپاد و خهپاد، سه نوع از محصولات مدرن‌اند؛

 

پهپاد (=پرنده‌ی هدایت‌پذیر از راه دور) از هوا برای «سمپاشی، بذرپاشی، محلول‌پاشی، جنگل‌کاری، بیابان‌زدایی و توسعه‌ی مرتع» است و در آبخیزداری، آبزی‌پروری و آبخوان‌داری هم کاربرد دارد.

 

شهپاد (=شناور هدایت از راه دور) برای خوراک‌دهی آبزیان است.

 

خهپاد (=خودروهای هدایت از راه دور) که با «رباتیک و هوش مصنوعی می‌توانند سبب افزایش بهره‌وری باغداران و کشاورزان» شوند. امروزه گرده‌افشانی درختان گردو نیز با این ابزارها ممکن شد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ، ۱۷:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۱۴۰۳ ، ۱۶:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۱۴۰۳ ، ۰۶:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن اول توسط دامنه:

زنان شالی‌کار در بینجسّون‌زار 

نوشته‌ی: دامنه دارابی. خداقوت زنان پرقدرت مازندران و ایران. شعر درین آهنگ، نشان می‌دهد زمین فوراً از یک کشت، به کشت دیگر در آمده است؛ بدون کمیترین دَمُ استراحت. زنان از دیرباز، علاوه بر بیزباز، در سه استان شمال ایران، بنیانِ تربیت خانواده و اقتصاد مزرعه بوده‌اند. اینک اما نمی‌دانم همچنان این‌چنین‌اند، یا تغییر نگرش داده‌اند. ممنونم از حاج سیدحمید محمدتقی دارابی در ارسال این فیلم بینجُ شالی که شرحی برِش زیرنویس کرده‌ام.

شرح دو لغت برای فارسی‌زبانان سایت دامنه و صحن فکرت:

بینج: همان فارسیِ برنج است، ولی در گویش محلی، حروفش پیچ‌تاب خورده است، این‌گونه جمعُ جور ادا شده است.

بیزباز: حالتی در برخورد دوستانه با شیرخواره که توأم با نوا و آوا است؛ اغلب رفتاری‌ست از سمت حضراتِ اُناث (=نساءُ نسوانُ. در فارسی: بانُوان) به بچه‌ها.

 

متن دوم توسط جلیل قربانی:

 رنج برنج

۱- در فعالیت زراعی یک محصول نهایی وجود دارد که به آن برنج می‌گویند. این محصول نهایی، از یک محصول واسطه‌ای به نام شالی به دست می‌آید.

۲- برنج به معنای دانه سفید به‌دست آمده از دانه‌های شالی است که پس از جداکردن پوست زرد خردلی شالی، اسم خاص یک فرآورده یا محصول است.

۳- از نظر تقسیم فعالیت‌های اقتصادی، شالی یک محصول کشاورزی (مزرعه‌ای) و برنج یک محصول صنعتی (کارخانه‌ای) است.

۴- برنج‌کاری، واژه‌ای نادرست است، چون برنج را نمی‌کارند و اگر بکارند، می‌پوسد و از بین می‌رود. شالی‌کاری کلمه درست است؛ چون شالی، قابلیت کاشت و رشد دارد.

۵- برنج مصرف انسانی دارد اما شالی هم مصرف انسانی و هم مصرف حیوانی (چارپایان و ماکیان) دارد.

۶- بینج در مازندرانی معادل «شالی» در فارسی است؛ واژه‌های ترکیبی آن «بینج‌کِفِر /بوته شالی»، «بینج‌خوشه/ خوشه شالی»، بینج‌تیم/ دانه شالی» و ده‌ها کلمه و کاربردی دیگر از آن ساخته شده است.

۷- معادل مازندرانی برنج، واژه «دونه» یا همان دانه است.

 

دامنه: سلام جناب آقای جلیل قربانی. دست مریزاد. اتفاقاً باب طبع من است این‌چنین متن. هم ایران را نمی‌نمایند، هم خوراک و کشت و داشت و برداشت‌شان را. از دیدِ من قشنگ وارد موضوع شدید و قشنگ هم از آن خارج شدید. همین خاطر آمد برای چاپ در سایت. یک چیز را البته نسیان سپردید؛ ورمز. که بینجِ وَر اوه می‌خورَد. ۱۵ ، ۶ ، ۱۴۰۳ دامنه دارابی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۳:۰۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

کارگاه نخ

چرخ کارگاه و کارگر باید بچرخد تا...

 

تیگو جدید چین

 

(۱ . ۶ . ۱۴۰۳)

موکب حرم امام رضا ع

در مسیر منتهی به کربلا

 

دعای جیب

شهید ابومهندس

یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ

وَیَعفُو عَن الکَثیر

اِقبَل مِنّی الیَسیرَ

وَ اعفُوعَنی الکَثیر

اِنّکَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم

 

ای کسی

که اندک را می‌پذیری

و از گناه بسیار می‌گذری،

عمل نیک اندکم را بپذیر

و گناه بسیارم را ببخش،

همانا که تو آمرزنده مهربانی

 

 

از وبلاگ  کنعانیون یاد خدا

 

(۲۹ مرداد ۱۴۰۳)

آقای میرحسین و خانم زهرا رهنورد

تازه‌ترین عکس  از دخترشان نرگس

 

تیتر دبشِ فساد چای «دبش»

روزنامه عجب شیر (۲۷ مرداد ۱۴۰۳)

 

این دو مهم،

ایران عربستان

اگر البته در سازگاری و سازش شوند

ماکس وبِر سیاست را

سوراخ‌کردن تخته‌های سفت می‌دانست

 

چند تغییر امنیتی

در ویندوز ۱۱ اعمال خواهد شد.

 

 

نوسانتارا پایتخت جدید

اندونزی به جای جاکارتا

...

 

زیبای نوسانتارا پایتخت جدید اندونزی

 

خسرو معتضد صادق زیباکلام

نشست مرحوم «دکتر محمد  مصدق»

آقای خسرو معتضد گفت: «صداوسیما خانه‌ی من است... اگر شما انتظار دارید من در فرستنده‌ی رادیو تلویزیون  دولتی ایران فحش بدهم، این کار را نمی‌کنم. مگر زیباکلام به زندان افتاد کسی حالش را پرسید؟! ... من در کجا گفته‌ام که جنگجو هستم؟! من کجا گفته‌ام که من چریکم؟! من تاریخ‌نویسم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۰:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 ویرایش محتوایی توسط دامنه: ۲۸ . ۵ . ۱۴۰۳ بوقلمون و گاوِ نر. روزی بوقلمونی با گاو نری درد دل کرد. آه کشیدُ گفت: بسیار دوست می‌دارم به بالای این درخت بروم اما نای لازم را ندارم. گاو نر پرسید: چرا سرِ سرگین (=پِهِِن) من نمی‌ری بخوری؟ مغذّی‌ست خیلی. بوقلمون چند نوک به سرگین گاو زد حس کرد خیلی نیروی پریدن گرفته است. روز بعد باز هم خورد. یک هفته تکرار کرد. تا بالاخره پَر زد به نوک آن درخت. تا به آن شاخه‌ها رسید، اصابت شلیک تیر یک کشاورز، بوقلمون را بر زمین فرش کرد. حاصل داستان: زیاد است. اهَم آن این است نباید هر پیشنهادی را از هر کس با شتاب پذیرفت. شاید دسیسه باشد، شاید فکر خام.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۱:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

۱ ٫٫
تاب و طاقت

تاب: سلام طاقت! چه داری برای امروز؟!

 

طاقت: سلام تاب! عاشورا احیای عظمت محمد بن عبدالله ص نیز بود. آن که عبدالرحمان جامی درباره‌ی آن نبی ص گفت: «کعبه بی وی از بُتان پُرسنگ بود»!

۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری

📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی

۲ ٫٫

تاب و طاقت

تاب: سلام طاقت! محرم بر تو چگونه گذشت؟!

 

طاقت: سلام تاب! محرم منبع مکتب است. دیرباز، هم تعریف شدُ همْ تحریف، بلکه تحریفْ بیش. هم پخته می‌کند خام را، هم خام می‌نُماید پخته را! بسته به واعظُ ذاکر آن دارد. مخزن محرم، متناسب با عقایدم گذشت.

📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی

دنباله‌ی این سلسله متن در ادامه‌ی مطلب: ↑↓

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۰:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ، ۰۱:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۹:۴۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی