خوزستان بخشیاش هور است. به علت: نیِ زیاد، آب، ارتفاع پَست. عراق جوفیر را اشغال و آن جا را مرکز همآهنگ جنگ کرده بود و تا هویزه تاخت و آن شهر را که کاملاً عربزبان بود، بدتر از هجوم مغول تخریب کرد. فقط در همین هویزهی ۱۲ هزار نفر جمعیت، ۵ هزار را یکجا اسیر و ۲۰۰ تن را شهید کرده بود. تمام شهر را ویران کرده، فقط دو ساختمان بلند، یک مسجد و یک خانه را باقی گذاشته بود که از بلندی آن دیدبانی کند. من چون چهار ماه (آخر بهار و تمام تابستان ۱۳۶۲) را کاملاً با آق سید عسکری شفیعی در جبههی جوفیر بودم، این قسمت از جغرافیای هوری- کویری جنگ را برجسته کردم تا گفته باشم: جنگ تا چه حد، بد بوده است. اما چون بر ما «تحمیل» شد، «لعنتی» نام گرفت و بسیج و ارتش و سپاه و جهاد، چهار نهادی بودند که حقیقتاً ایثارگر ظاهر شده بودند و ورق جنگ را با شگفتی برگرداندند و نگذاشتند صدام حسین سه روزه! به تهران برسد.
این جنگ ویرانگر، هشت سال به درازا کشید و فرهنگ دفاع و ازخودگذشتگی و انواع شوخی رزمی و بزمی را در دل رزمندگان کاشت و هنوز مزهی تلخ و کز و عسل آن در حافظهی پنج حسگر ما جریان دارد. جبهه، نه یکسره خشک و زمُخت بود، و نه یکسره خنده و طنز، مخلوطی از درام و کمدی بود. حتی جبهه، معدن مؤثر سازندهی هزاران جوک و شوخی و بذلههای جسور هم شده بود. من یاد شهیدان را یاد میآورم که واقعاً از نبودشان آهِ حسرت میکشیم. و اینک به تمام رزمندگان سالممانده از جنگ، سلام دارم و بقا و قوام عقل و عشق و عبد و عبدالله بودن فقط برای خدای یگانه و احَد، از احدیت خواهانم. هفتهی بسیج شد. این متن من هم، به این مناسبت.