این جا نکا، مسجد "توفیق" است. پایگاه حجت الاسلام آقای بیانی که جناح راست تاب سخنان و افکارش را نداشت و سرانجام چند سال پیش وی را از امامت جمعهی نکا برکنار کرد. دوستان قدیمی من در نکا و روستای اطراف نکا درین مسجد پاتوق داشتند. یادآوری کنم مرحوم حاج کل مرتضی آهنگر (پدر رفیقم حسنآقا و آقامهدی و به عبارتی پدرخانم روانشاد یوسف رزاقی) فقط آقای بیانی را در آن مقطع، عادل و لایق میدانست و تقریباً تمام جمعهها را به آقابیانی اقتدا میکرد. درود بر هر مسجد و پاتوقی که در آن حقیقت ذبح نشود و پیشنماز راتب و خطیبان آن، مروت داشته باشند و مرام. عفت کلام کنند و نفوذ بیان. درود. دامنه.
نگارش ۱۸ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در کتاب "معمای امیرعباس هویدا" خوانده بودم که آقای عباس میلانی نویسندهی آن. در ص ۲۱۴ گفته بود اسلحهی هفتتیر بکاررفته در ترور حسنعلی منصور (از مبدعان کاپیتولاسیون) را آقای هاشمی رفسنجانی تدارک کرده بود که توسط اعضای مسلح یک حزب مسلمان به اسم "مؤتلفهی اسلامی" صورت گرفت.
جالب اینکه دیشب در مطالعاتی که روی دفترهای یادداشتم داشتم دیدم آقای شیخ صادق خلخالی در کتاب خاطرات خودنوشت خود ص ۱۶۲، گفت اسلحه را مرحوم سید ابوالفضل تولیت -که زمان شاه تولیت حرم قم را بر عهده داشت و قبرش در مسجد قدس محلهی ما دفن است- از کربلا خرید به رفسنجانی داد و رفسنجانی هم داد به حاج مهدی عراقی و او هم داد به محمد بخارایی و بخارایی هم گلولهها را در مغز حسنعلی منصور خالی کرد.
ترور گرچه توسط مسلم سفیر امام حسین علیهما السلام استنکاف (=ناپذیرفتنی) شد و ابن زیاد را از شکاف و درز در خونهی هانی بن عروه نزد، اما تاریخ مسلمین مانند سایر دینداران ادیان، پر شد از ترور. ترور در تلقی برخی، آخرین حرف یک دیندار یا یک عضو ایدئولوژیک حزب یا فرقه، با هر کسی هست، که گمان میکند دیگر مهدورالدم است و ریختن خونش مباح. بحث دینی آن بماند. بگذرم.
پیوست:
متن "ستون روز" امروزم ۱۸ ، ۵ ، ۱۴۰۴ را بر اساس مستندات این دفتر یادداشتم نوشتم که در ۱۳۸۶ در تقویم سالانهام به صورت خطی نوشته بودم. دو ستون مورّب سمت راست دفتر. نمایش آن جنبهی سندیت متنم را نمایان میکند. درود. دامنه
راه و روش وحشتافکن. نگارش ۶ ، ۵ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. در دورهی ساسانی، اردشیر خود را "نمایندهی خدا روی زمین" اعلام کرده و جامعه را به شکل طبقاتی در آورده بود. شامل:
۱. شاه = مرکز
۲. روحانیان = سر
۳. جنگجویان= دست
۴. کشاورزان = شکم
۵. صنعتگران = پا
هر طبقهای هم، نمایندهی جنبهای از مَنِش انسان، قلمداد میشد. شامل:
۱. پارسایی
۲. مردانگی
۳. ثبات قدم
۴. سختکوشی
جالب این بوده مقام روحانیان ساسانی و اَشراف زمیندار، موروثی بود. یعنی از طبقات دیگر، کسی حق نداشت درین دو طبقه ورود و ارتقاء پیدا کند، مگر ثابت میشد در وراثت به این دو طبقه تعلق داشت. به گفتهی محقق آمریکایی خانم "ساندرا مک کی" (نویسندهی کتاب "ایرانیها؛ روح یک ملت" در ص ۴۱) از یک سو این طبقات "در مزایا بودند و در سوی دیگر در محرومیت محض".
مدارا در عهد ساسانی به یکی از چند علت، پژمُرده شده بود. روحانیت هم با همدستی قدرت و اسیرشدن به سکه و مکنت، این راه و روش وحشتافکن را برگزیده بود. اردشیر بر خلاف کوروش کبیر و داریوش، به سمت "خداگونگی و ظلم و خشونت" راه پیمود و سر انجام این نظامِ بهشدت فاسد روحانیت و سلسلهی ساسان، از ریشه و بُن، واژگون شد.
آخرین پیگویهی دامنه درین متنم اینه: هر حکومت به ملتش زور گوید، دگرگون که سهل است، دیر یا زود، واژگون میشود. میهن! بخن!
ضدیت بخشی از نظام با قبر و نام کوروش. نگارش ۲۰ ، ۴ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. آقای سید عزتالله ضرغامی رئیس پیشین رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در شبکهی پیامرسان «ایکس» توئیتر سابق مطلبی نوشت که دربردارندهی تحریف تاریخ است. عین حرف وی این است:
«توصیههای ملی و میهندوستانهی رهبر انقلاب امر جدیدی نیست»
اما تا جایی که من حافظهام قد میدهد، روزگاری -که آقای سید عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد وقت جمهوری اسلامی ایران بود- برای سال تحویل نوروز مراسمی را در سرِ نماد قبر کوروش کبیر برگزار کرده بود تا سنت ایرانی در پایِ پایدارِ آن پادشاه دادگر ایران (که در قرآن مشهور شد به ذوالقرنین) تحویل و نو شود. اما از سمت حاکمیت مورد نکوهش قرار گرفت و آفاخامنهای با یک حرکت نمادین، شلمچهی جبههی نور را جایی برای تحویل سال برگزیده بود. بگذرم. موردی دیگری هم دارم که حتی باری درین مدرسه هم گفته بودم که در قم، شهرداری و شورای شهر به هیچ شعبهی زنجیرهای فروشگاه "افق کوروش" اجازه درج نام "کوروش" را بر روی تابلوی فروشگاههاش نمیدهد و در این شهر، روی تابلوها فقط نوشته شده است: "افق" و درج نام کوروش جلوِ آن ممنوع و مشمول جریمهی سنگین و حتی انحلال و تعطیلی است. قصدم داوری درین مورد نیست، نقل تاریخی اما باید از روایتی درست پیروی کند، نه دروغ و چاپلوس و سالوس.
تیتر روزنانه
"عصر میهن" (۲۵ ، ۳ ، ۱۴۰۴)
گستره ی جغرافیایی جنگ اسرائیل با ایران که ساعت ۳ و اندی بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (۱۳ ژوئن ۲۰۲۵) شروع شد. این پست فقط جمعآوری آشکار است از روایتهای مختلف، بدون ورود و داوری دامنه. در ادامه:
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
بخش یک: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در کنار گوشهی هر خانهی ایرانی
مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صلهرحِم، قطعرابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِنوچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هماند بیشتر هنگامها.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در ادارات و شرکتها و کارگاهها
شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیهی انبار، تزریقات، کمکهای اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائلهمندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرضالحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفینامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائرهی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافهکاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریففرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار.
بخش دو: واژگان عربی یا با ریشهی عربی در جسم و جان انسان و هر فرد
جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنیعشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.
اگر ادامه دهم، از فلکالافلاک رد میکند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان میدهد که در خود، واژگان را میهمان میکند و از آن نگهداری. روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا. قصدم این نیست زبان فارسی را از لغات عربی تصفیه کنم. این امکان هم ندارد. قصدم کشش زبان فارسی است.
اشاره: من در واتساپ میکوشم بر پایهی مدل پیامنویسی این پیامرسان، متنم به عبارتِ "بیشتر بخوانید..." نرسد، مگر از سرِ ناچاری. اما برای این یادداشت من پیشاپیش باید پوزش بخواهم که ازین قاعده بیرون میافتد. پس، تا امکان داشتید "بیشتر بخوانید..." را نیز ضربه بزنید تا متنم ابتَر (=دُمبریده) رها شود.
لطفالله به روزنامه شرق چی گفت؟
شروع: خودِ روزنامه نامی نهاد بر سرِ این گفت و شنود، با این ترکیب لفظی: «عصر چریکها : دیالکتیک مبارزه». شناختِ لطفالله، چهرهی شهیرِ سپهر سیاست ایران، گامیست که خودتان باید بردارید. بلادرنگ میدانم که میثمی نابینا را میشناسید. پس به پلهی بعد، تا کِشم. فقط خالی نگذارم او وقتی شبی از مرداد ۱۳۵۳ در حال تهیهی یک بمب صوتی در خانهی تیمی بود، دچار انفجار و نابینا شد اما از "مبارزه دلسرد" نشد. حتی گفت: "خدایا اگر نابینا هم شدیم این ترازوی عدالت از دستمان نیفتد." این یعنی آرمان عدالت، بر پیشانی نهضت مبارزین حک بود.
لطفالله بار دیگر این پیامها را که در عصر شاه شکنجه در کار نبود، ابطال کرد و سرگذشت شکنجهی خود را شرح داد، حتی با محمد حنیفنژاد (۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۳۵۱) داماد مهندس بازرگان، و انسان خداپرست، وقتی شوخی میکرد گفته بود "شما نسبت به شکنجه، کمی ذهنی هستید. این طور بود که اگر کسی زیر شکنجه اسم یکی را میگفت، خانوادهی طرف مقابل با او قهر میکرد."
جایی مهم، لطفالله حرف حنیفنژاد را که به همه حالی میکرد خدا را باید در مبارزه حاضر داشته باشند و از هر کس که سُست میشد، خدا را به آنان یاد میآوُرد، تازه کرد و سندی بر روی تاریخ، ثبت ساخت.
تاریخ نشانی میدهد چند کتاب، کتاب مبارزه بود و لطفالله درین جا هم آن منابع کلیدی را افتاح کرد: تکامل، شناخت، راه انبیا راه بشر، قرآن، نهجالبلاغه و اقتصاد که حنیفنژاد جزوههایی را با نظارت خود وارد فاز شناخت میکرد حتی جزوهای در مورد نفت. این کار نقش آموزش در مبارزه را آشکار میکند.
در این سلسله پستها آن دسته مسائل روز مطرح میشود، که دونالد ترامپ در مورد ایران اقدام میکند، از حرف تا رفتارهای دیگر. ۱۹ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید
ترامپ پیرامون حملهی پیشگیرانه آمریکا به ایران گفت: «من دربارهی آن صحبت نمیکنم. این یک استراتژی نظامی است... فقط یک آدم احمق به آن پاسخ میدهد. این یک استراتژی نظامی است و من ... دربارهی استراتژی نظامی پاسخ نمیدهم.»
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: «چند روز پیش با آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را هم گفت: تیمسار خاکساری) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود.
تصمیم ۲۰۲۵ !!!
چند سال پیش جامعهی اطلاعاتی آمریکا (=سرویسهای ۱۷ گانهی اِط و اَم و جاس) استراتژی آمریکا در قرن ۲۱ را ترسیم کرده بودند. در آن راهبرد، در مورد کشورها تک تک راهبرد مصوب شد، و برای ایران هم سال ۲۰۲۵ تصویب شد که اثری از «جمهوری اسلامی ایران» نباید در خاورمیانه باشد.
من در تهران که شاغل بودم تمام آن کتاب را ریز ریز خوانده بوده و گزارش محتوایی نموده بودم و باری هم، درین صحن، متنی مرتبط به آن نوشته بودم.
آنان بنا را برین گذاشتند سال ۲۰۲۵ موعدشان هست. ۲۰۲۵ هم از ۱۱ دی ۱۴۰۳ شروع میشود که در دلش ۱۲ ماه را جای داده است. اما آن استراتژی جامعهی اطلاعاتی آمریکا، همزمان شد با دورهی ریاست جمهوری این بارِ دونالد ترامپ، که معلوم نیست اذیت خود را استارت میزند، یا اساساً آن راهبرد را منحل میکند.
میشود این احتمال را فقط از روی حدس و حساسیت زد که تحولات سوریه و لبنان بر روی تصمیم ۲۰۲۵ بار فوری میشود یا نه آن را به پژمردگی میکشاند. از نگاه تحلیلی من واژگونی خاندان اسد «پروژه» نیست، پروسه است. پروژه ابتدا و منتها دارد، اما پروسه یک راه بیانتها است. ایران آیا به این پروسه فکر میکند یا نه، من، از مطلّعان نیستم. متن من، بیرون از داوری و حتی بری از برآوُرد است، فقط خواستم از یک تصمیم حرفی به صحن رسانده باشم. بگذرم
۱۸ آذر ۱۴۰۳
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
رفته بودم مسجد محلهی قدس، نماز، سپس خرید نان. خوبی ایران از قدیم این بود، کنار مسجد یا معبد یا آتشکده یا خانقاه یا رباط یا کلیسا، بازار و مرکز حکومت و کاخ قدرت بود. این دو عکس را انداختم از نون تافتون تماماتوماتیک تا گویم چقدر رفاه و همهچیز کنارِ هم مهیابودن، برای آدم نافع و عاید است و شرائط زیستن را لذتمند میکند. نان و آب و هوا و آزادی و امنیت پنج کالای اساسی ملت است، که به شکل کوپنی! و قُپّانی! و قَیومی (=توک با چوب) نمیشود آن را تأمین کرد.
پست شده در سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳ : متن نقلی : "پیشینه دینی مازندران: اسلام در مازندران با جنگ و شمشیر وارد نشد. زمان خلفایی که آمدند ایران را فتح کردند و نعمت اسلام را برای ایران آوردند مازندران پشت بلندیها ماند و دستشان به مازندران نرسید. تا اینکه فرزندان ائمه (ع) با شکم گرسنه و بدن برهنه فراری از این کوهها پیاده عبور کردند و خودشان را رساندند به مازندران. مردم مازندران را اینها توانستند مسلمان کنند. یعنی از اول مازندران شیعه متولد شد. مازندران مسلمان. از اول آن کسانی که اینها را مسلمان کردند فرزندان ائمه (ع) بودند. آن هم با چه زحمتی اینطور اینها با دست و پای برهنه از کوهها عبور کردند. مازندران اینگونه به دست اسلام افتاد. لذا وقتی در یمن حکومت علویان قرار بود تشکیل شود ائمهی یمن که هزار سال حکومت کردند از مازندران نیرو بردند. مبدأشان در واقع به دست مازندرانیها بودند و مردان جوان مازندران رفتند جنگیدند برای این که اسلام و شیعه را آنجا نهادینه کنند."
زاویهی ۱
این زاویه موضع رسمی انقلاب بود. شعارش: جنگ جنگ تا پیروزی. از پشتیبانی عمومی مردمی برخوردار بود. صاحبان این زاویه سرانجامِ جنگ را جامی زهر تعبیر کردند. چون در فرجامِ جنگ، مجبور به قبول قطعنامهی ۵۹۸ آتشبس شدند که چندین ماه طول کشید تا پذیرفته شود.
زنان شالیکار در بینجسّونزار
نوشتهی: دامنه دارابی. خداقوت زنان پرقدرت مازندران و ایران. شعر درین آهنگ، نشان میدهد زمین فوراً از یک کشت، به کشت دیگر در آمده است؛ بدون کمیترین دَمُ استراحت. زنان از دیرباز، علاوه بر بیزباز، در سه استان شمال ایران، بنیانِ تربیت خانواده و اقتصاد مزرعه بودهاند. اینک اما نمیدانم همچنان اینچنیناند، یا تغییر نگرش دادهاند. ممنونم از حاج سیدحمید محمدتقی دارابی در ارسال این فیلم بینجُ شالی که شرحی برِش زیرنویس کردهام.
شرح دو لغت برای فارسیزبانان سایت دامنه و صحن فکرت:
بینج: همان فارسیِ برنج است، ولی در گویش محلی، حروفش پیچتاب خورده است، اینگونه جمعُ جور ادا شده است.
بیزباز: حالتی در برخورد دوستانه با شیرخواره که توأم با نوا و آوا است؛ اغلب رفتاریست از سمت حضراتِ اُناث (=نساءُ نسوانُ. در فارسی: بانُوان) به بچهها.
متن دوم توسط جلیل قربانی:
رنج برنج
۱- در فعالیت زراعی یک محصول نهایی وجود دارد که به آن برنج میگویند. این محصول نهایی، از یک محصول واسطهای به نام شالی به دست میآید.
۲- برنج به معنای دانه سفید بهدست آمده از دانههای شالی است که پس از جداکردن پوست زرد خردلی شالی، اسم خاص یک فرآورده یا محصول است.
۳- از نظر تقسیم فعالیتهای اقتصادی، شالی یک محصول کشاورزی (مزرعهای) و برنج یک محصول صنعتی (کارخانهای) است.
۴- برنجکاری، واژهای نادرست است، چون برنج را نمیکارند و اگر بکارند، میپوسد و از بین میرود. شالیکاری کلمه درست است؛ چون شالی، قابلیت کاشت و رشد دارد.
۵- برنج مصرف انسانی دارد اما شالی هم مصرف انسانی و هم مصرف حیوانی (چارپایان و ماکیان) دارد.
۶- بینج در مازندرانی معادل «شالی» در فارسی است؛ واژههای ترکیبی آن «بینجکِفِر /بوته شالی»، «بینجخوشه/ خوشه شالی»، بینجتیم/ دانه شالی» و دهها کلمه و کاربردی دیگر از آن ساخته شده است.
۷- معادل مازندرانی برنج، واژه «دونه» یا همان دانه است.
دامنه: سلام جناب آقای جلیل قربانی. دست مریزاد. اتفاقاً باب طبع من است اینچنین متن. هم ایران را نمینمایند، هم خوراک و کشت و داشت و برداشتشان را. از دیدِ من قشنگ وارد موضوع شدید و قشنگ هم از آن خارج شدید. همین خاطر آمد برای چاپ در سایت. یک چیز را البته نسیان سپردید؛ ورمز. که بینجِ وَر اوه میخورَد. ۱۵ ، ۶ ، ۱۴۰۳ دامنه دارابی.
📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همهی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» میتوانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمدهاند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر میشود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتیاش جُنبندهای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز میزد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنیترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنهی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایهی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمهی غمگین) میرسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.
مرحوم سهراب محمدی
نوازندهی دوتار کرمانج خراسان
موزه مردمشناسی گرمسار
عکاس از مستند: دامنه
نکتهی دامنه: از دستهی قوری چای که به سمت «زن» خانه است، میتوان دقیقاً فهمید که در آداب ایرانیان، چایدادن کار شائقانهی زنان منزل است، هرچند مردان منزل هم، باید از این ادب چایدادن به همسر، برخوردار باشند و دچار غرور نشوند و زن را «خادمه» و «ضعیفه» فرض نکنند. بگذرم.
۵ . ۵ . ۱۴۰۳
زائرسرای امام رضا ده ملا
به قلم حجت الاسلام محمدرضا احمدی: با سلام. انشاالله زیارت مرقد مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام نصیب همه آرزومندان بشود. در جاده سمنان مشهد، حدود ۱۵ کیلومتر مانده به شاهرود، در دهستان دهملا، زائرسرای امام رضا علیه السلام وجود دارد. این زائرسرا به وسیله مرحوم حاج یوسفعلی بلندقامتپور احداث شده است. این زائرسرا دارای امکانات خوبی است. علاوه بر اتاقها و سرویس بهداشتی و فضای سبز، یک مسجد بزرگ و زیبا و شیک هم ساخته شده است. واقف که پدر شهید هم هست، بعد از ورود و در سمت چپ به طرف مسجد دفن شده است. البته ما به دلیل کمبود وقت، فقط در مسجد نماز خواندیم و بر مزار واقف محترم هم فاتحهای قرائت کردیم. واقف و بانی این زائرسرا، پدرخانم مرحوم [حجت الاسلام] روح الله حسینیان میباشد. روح هردو شاد.
دامنه: حجت الاسلام آشیخ محمدرضا سلام. از نیکوترین پستهای صحن. لذت بردم. تصاویر زیبا، متن هم زیبا. فقط یک پرسش اما. دِه مُلا تلفظ کنیم؟ یا دَه مُلا؟ اگر از تابلوی سر جاده هم عکس میانداختی معلوم میشد چون حروف انگلیسی، حرف مصوّت دارد خواندن آن از روی تابلو مشخص میشود. اساساً آن سمت روستاها را به مُلا میخواندند، چون مکتبخانه بر محور ملا بود. سمت آشخانهی بجنورد هم روستایی دارد به اسم «حسن سو» که در خاطرهای آن را فردا یا امشب شرح میدهم. قبول باشد هم زیارت مشهد مقدست، هم این نماز در زائرسرای رزمندهی دفاع مقدس شهید «بلندقامت».