بایگانی آبان ۱۴۰۰ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۳۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

به‌ قلم دامنه. به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۶۹ رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی خوانده بودم بلال حبشی که خود توسط خلیفه طرد و به لاذقیه‌ی سوریه تبعید شده بود، گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص یاران رسول خدا را می‌کُشتند، اما می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.
 
 
توضیح: مِسیا (=موعود) نام حضرت محمد ص است در اِنجیل برنابا. در عِبری نیز «ایلیا» به معنای عالی، علی و عظیم است. این رمان را در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ در این پست: اینجا معرفی و یادداشت‌هایی از آن نوشته و منتشر کرده بودم.
  • دامنه | دارابی
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 

سِخپلِخ: سیخ‌زدن و فشاردادن به گوشت و پوست و بدن با انگشتان. چپّلیک گرفتن. اشاره است به کسی که بی‌جهت یا باجهت فردی را تحت فشار انگشت و ناخن خود قرار می‌دهد. مثلاً برخی موقع سرپاکردن کودک او را سِخپلِخ می‌کنند تا حتماً ادرار کند.

 

اَگینا: وگرنه‌.

 

اِت اِتّا ماقع: بعضی وقت‌ها. کنایه است به کسی که فرصت‌طلبی می‌کند. تک و توک مواقع. گهگاهی. گاهی.

 

رِزمه‌رِزمه: ریز ریز. خوردخورد. ریزریز. خرد و خمیر. له و لورده.

 

هِه اینا اَم شانسه! : اشاره‌ی غمبار به سرگذشت و تقدیر و اقبال. هه، اینها از شانس ماست! اینها از بخت بد ماست! شانس درست و حسابی نداریم!

 

خاش دل ره شکر انار زنده !  : دلش را خوش کرده به انار شکرباره. بی‌جهت امیدواره. دلشو خوش کرده! خوش‌خیاله! خوش‌بینه! پیشاپیش به خودش وعده‌های خوب می‌ده!

 

انگار: تلفظ نادرستی از واژه‌ی انکار. منکرشدن. ردکردن. فلانی انگار کانده خاش کار ره. همچنین قید کسی یا چیزی را زدن. از مزایایی گذشتن به علت معایبش. عطا را به لقا بخشیدن. مثلاً: شِ زمین انگار ره گرمه زمبه ونه کله ره اشکنمبه.

 

زیل: آدم بد عُنوق. جای پرت و شیب تند. بد. سرسخت. نیز زیل به معنی خیلی سنگین. زمخت. همچنین محکم‌بستن طناب و نخ و کمربند به دور چیزی.

 

چش بورده پلور کینگ! : چشم رفت زیر سقف و پلور. اشاره‌ی تأسف‌بار واقعی از فرد محتضر است که در موقع جان دادن چشمش به سقف دوخته می‌شود و هر آن ممکن است بمیرد. نیز طعنه‌ای شوخ‌مانند و حتی جدی است به کسی که انگار چشمش را به سقف دوخته و متوجه‌ی اوضاع و اطراف نیست!

 

تَشوو بزوئن: تش یعنی آتش. او: یعنی آب. جمع آن می‌شود آتش‌وآب زدن. منظور هدر دادن اموال خود به دست خود است. نوعی خودهلاکتی اموال. دو چیز متضاد را کنار هم گذاشتن. نابود کردن. بر باد دادن.

 

پِلا بَشِن بَخو: پلو را بریز زمین بخور. اشاره دارد به خانه، خانم و خانواده‌ای که از بس تمیز است و اهل پاکیزگی و نظافت. بنابرین در چنین جایی حتی غذا را پلا را روی زمین هم بریزند بازم خوردن دارد از بس تروتمیز است و دل آدم می‌چسبد. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سلسله‌مباحث قرآن در صحنه. در مورد رازونیاز حضرت زکریا س با خدا که در آیه‌ی ۴ سوره‌‌ی مریم آمده است: «وَاشتعلَ الرَّأسُ شیبا» مرحوم محمدمهدی فولادوند مترجم سرشناس قرآن در ص ۵۰۹ کتاب «قرآن‌شناسی» می‌گوید اول برگردان کردم به «سرم از پیری شعله‌ور شد» اما بعد نوشته‌ام: «از لهیب پیری سرم فروزان شد.» چون موی حضرت زکریا ریخته بود و این عبارت کنایه از ریختگی مو است.
 
نکته: از نظر مرحوم فولادوند زبان فارسی ظرفیت مفاهیم قرآن را دارد. اما نمی‌تواند با متن اصلی قرآن پهلو بزند. مترجم از نگاه ایشان کمبود خود را در مقابل کلام خدا حس می‌کند. ضمن تأیید سخن ایشان البته باید دانست ترجمه، در کل نیازمند فهم قرآن است و چه بهتر است در مراجعه و مطالعه‌ی ترجمه‌ی آیه‌های قرآن،  به برگردان‌های چند مترجم توجه داشت که این هم مُمارست در الفاظ آیات را به ارمغان می‌آورد و هم مُؤانست با محتوا و پیام آیات را.
 
تکمله: واژه‌ی اشتعال به معناى «انتشار زبانه‌ی آتش و سرایت آن» است. در مجمع البیان شیخ طبرسی آمده که: جمله‌ی حضرت زکریا در آیه‌ی بالا «از بهترین استعارات» است، و معنایش این است که «سفیدى موى در سر من منتشر شده، آن‌چنان‌که شعاع آتش منتشر مى‌شود.» ر.ک: المیزان.
 
افزوده: علاقه و اعتقاد و عشق به قرآن را باید از همان کلمه‌کلمه‌ی کتاب‌الله آغاز و در اعماق آن کندوکاو کرد. داستانِ دلکش آغازین این سوره‌ اشاره به آن هنگامی‌ست که زکریا س «پروردگارش را با صداى آرام و آهسته خواند» و سرانجامش به نوید تولد حضرت یحیی س ختم شد.
  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. غفلت! و غارت! اولین کار برای ذهن‌های کنجکاو شناسایی واژه‌هاست. مثل روش ستودنی مفسّران قرآن که تا لغت را شرحه‌شرحه نکنند، وارد جمله نمی‌شوند. همانطور که تا «صرف» خوانده نشود، «نحو» فهمیده نمی‌شود. اولی به‌زیبایی بحث از فعل و کلمه می‌کند و دومی از جمله و گزاره. وقتی دیروز ۲۶ آبان ۱۴۰۰ دیدم «غفلت» را کنار «غارت» گذاشتند و بحث مهمی را هوشمندانه به نخبگان و دستگاه حکمرانی و ملت هشدار داده‌اند، مثل همیشه‌ی خودم نخستین کارم این شد لغت را هرچه ژرف‌تر بشناسم، و چه بسا بشکافم؛ ازین‌رو دهخدا و معین و کتاب‌های تفسیر قرآن، دروازه‌ی ورودی شناخت لغت‌هاست. صاف رفتم «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» و این برداشت را ابتدا روی چرک‌نویس جمع‌بندی و سپس تایپش نموده‌ام؛ و شد این پست:
 
غفلت یعنی رفتنِ معنی از نفْس. کلمه‌ی ذکر بسا مى‌شود که در مقابل غفلت قرار مى‌گیرد. و غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم، یعنى این که ندانم که می‌دانم، و ذکر در مقابل غفلت عبارت است از این که بدانم که می‌دانم. و بسا مى‌شود که در مقابل نسیان استعمال مى‌شود، و نسیان عبارت است از این که صورتِ علم، بکلى از خزانه‌ی ذهن زایل شود، و ذکر برخلاف نسیان عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و به همین جهت کلمه‌ی ذکر، مانند نسیان، در مواردى که خودش نیست ولى آثارش هست، استعمال مى‌شود، مثلاً وقتى من ببینم که شما دوست صمیمى خود را با این که مى‌دانى احتیاج به نصرتت دارد، نصرت ندادى و کمک نکردى، مى‌گویم: چرا پس دوستت را فراموش کردى؟ با این که او را فراموش نکرده‌اى و بر عکس همواره با او و به یاد او بوده‌اى، اما از آنجا که این یاد، اثرى نداشته و بر عکس، اثرِ فراموشى از شما سر زده، مثل این است که اصلاً در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى. منبع
 
حالا بروم سراغ این جمله‌ی روشنگر رهبری در دیدار نخبگان کشوری: «وقتی ملتی از توانایی‌های خود غفلت کرد، غارت او آسان می‌شود. در واقع غفلت، مقدمه‌ی غارت و غارت، افزایش‌دهنده‌ی غفلت» است. منبع
 
نکته: دیدید حتی آثار غفلت و اثرِ فراموشی هم، در نظر علمای لغت، غفلت و نسیان و اهمال و بی‌توجهی محسوب می‌شود؛ چه رسد به خودِ غفلت و در غفلت غرق‌بودن و نهایتاً بن‌بستی به اسم دزدی در روز روشن، و یغما و چپاول و غارت در هر موقع و زمین و زمان.
  • دامنه | دارابی

متن نقلی: از آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی. با کمی ویرایش: حضرت محمد ص تا ۲۵سالگی ازدواج نکرد. حضرت خدیجه س پیشنهاد ازدواج با آن حضرت را داده بود. نقل مشهوری که از دیرباز در منابع بوده و در کتب درسی آمده است این است که حضرت خدیجه در هنگام ازدواج با پیامبر ص، ۴۰ساله بوده و قبلاً ازدواج کرده و فرزند داشته، که این مطلب غلط است. در نقل‌های متعدد سن ۳۹، ۳۳ و ۲۷ سال را برای حضرت خدیجه بیان کرده‌اند، ولی نقل ۲۷ سال معتبرتر است؛ یعنی اختلاف سنی این دو بزرگوار ۲ سال بوده... حضرت خدیجه قبلاً ازدواج نکرده بود. نکته‌ی دیگر اینکه بچه‌هایی که به خدیجه نسبت داده شده فرزندان خواهر او بودند که چون خواهرش از دنیا رفته بود، خدیجه سرپرستی آنها را بر عهده گرفته بود. منبع سلسله‌مباحث حضرت خدیجه س در دامنه: اینجا

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. دیشب فکر کردم ۲۴ آبان‌ماه که آمد چه بخوانم و چه بنویسم؟ چون زمان سالگرد رحلت علامه طباطبایی است. پس سری به یکی از دفترهای یادداشتم زدم تا بهره‌ای نوش کنم. از قضا چشمم به نکاتی افتاد که از جلد چهارم المیزان بخش‌هایی را خلاصه‌نویسی آزاد کرده بودم، آن‌هم حدود ۱۵ سال پیش. چند جمله‌ای از آن را با شیوه‌ای آزاد تایپ می‌کنم و می‌گذرم:

 

از نظر علامه طباطبایی امر حکومت اسلامی بعد از رسول خدا ص و بعد از غیبت، «بدون هیچ اختلافی به دست مسلمین» است، اما با در نظر گرفتن معیارهایی که قرآن کریم بیان نموده. و آن این است:

 

اولاً مسلمین باید حاکمی برای خود تعیین کنند. ثانیاً آن حاکم باید کسی باشد که بتواند طبق سیره‌ی رسول الله ص عمل نماید و سیره‌ی آن جناب، سیره‌ی رهبری و امامت بود، نه سیره‌ی سلطنت و امپراطوری. ثالثاً باید احکام الهی را بدون هیچ کم و زیاد حفظ نماید. رابعاً در مواردی که حکمی از احکام الهی نیست -از قبیل حوادث و ...- با مشورت عقلای قوم، تصمیم بگیرد. ر.ک: المیزان، جلد ۴، ص ۱۹۶ .

 

علامه در ص ۱۶۲ همین جلد می‌فرماید: «اساس نظام دین اسلام پیروی از حق است، نه موافقت طبع» و در ص ۲۸۲ جلد یکم نکاتی گفتند که بسیار دردناک است زیرا مشخص می‌سازد که چه بر سر اسلام آوردند. از نظر ایشان زمامداران بنی‌امیه این مسائل اساسی اسلام را که خاتم پیامبران ص آن را تجربه کردند، بازیچه‌ی دست خود ساختند به‌طوریکه «دین مبین اسلام را از رونق انداختند» و لذا «تمام آزادی‌ها که اسلام آورده بود از بین رفت» و «از دین اسلام در بین مسلمانان چیزی باقی نماند، مگر رطوبتی که پس از خالی‌کردن کاسه‌ی آب در آن می‌مانَد.» و «گناهانی در بین‌شان پدید آمد که حتی بی‌دینان از آن شرم دارند.»

 

نکته: خواستم بگویم اینک که بیش از ۴۰ سال است به پای این انقلاب بابرکت و اسلام باعزت، خون شهید داده شده و همچنان داده می‌شود، تا نظام مبتنی بر آموزه‌ی دین و متکی بر آرای این مردم، همواره پابرجا، چابک، خادم و خالص باقی بمانَد، کاری نکنند که بازهم کارها آن‌طور خراب شود، و رفتارها آن‌گونه‌ای گردد که از دین مبین، فقط رطوبت و نَم! باقی بماند. می‌بایست با جان و دل به این انقلاب باشکوه -که عظمت و مجد و اثرات اسلام را نمایان کرده- خدمت بی‌منت نمود و دل مردم فداکار و «صبّار» این سرزمین را به دست آورد و نگذاشت دشمن و کینه‌توزان و عُقده‌گشایان، با نقب‌زدن در مسیر آفت‌ها و آسیب‌ها و صدها کارهای نابخردانه، بر سر راه این انقلاب پرمایه، سد و تردید و نیرنگ و خدنگ بیافرینند. نمی‌گویم مدینه‌ی فاضله و آرمان‌شهر (=یوتوپیا) بسازند، نه، دست‌کم کاری نکنند که مردم با هم دردمندانه و با حسرت و حیرت پچ‌پچ کنند و بگویند دیدید! دیدید! دارند برای خود جیب می‌دوزند و به باند خود میدان می‌دهند و دائم به موجودی حساب‌ها و میزان دارای‌های خود و هزارفامیلان می‌ریزند؟ آیا گناه نیست این انقلاب با این‌همه حسنات و خدمات و ایجاد آن‌همه شکوه و عزت، آسان به دست میراث‌خوارانی بدتر از حرامخواران صدمه ببیند و از چشم و دل نسل آینده بیفتد؟ شرم باید کرد از شهیدان و در رأس آن در پیشگاه امام امت و صیاد و حاج قاسم که با ضمیری پاک و توشه‌ای پربار به ملکوت پرکشیدند. والسلام.

  • دامنه | دارابی

 

↑ چهره‌ای از طبیعت پاییزی داراب‌کلا و اوسا

↓ امامزاده علی‌اکبر اوسا و جاده‌ی جنگل داراب‌کلا

 

 

عکس‌ها از جناب یک دوست

اینجا      و      اینجا

 

 

ثبت نمای داراب‌کلا

در نیمه‌ی پاییز ۱۴۰۰ از زاویه‌ی یال جنوبی

 

  • دامنه | دارابی

دامنه: تاریخ این صحنه‌ی ننگ را از حجت الاسلام مهدی کروبی با آن زن (به تعبیر شهید حاج قاسم سلیمانی) «ولگرد» فراموش نمی‌کند؛ روزی که این زن «ولگرد» به اسم "معصی علینژاد" مشاور کروبی یود و در رزونامه‌های نزدیک به او می‌نوشت و حتی گویا خبرنگاری هم می‌کرد در مجلس. البته این جور چیزها از افراد قابل پیش‌بینی نیست، اما بدی این است که خواصی بدتر از عوام هستند که حاضر نیستند از اشتباه و غفات و خامی خود برگردند.

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در مدرسه‌ای که «طلبه‌هایش اصلاً با شعر سر و کار نداشتند» جمع چهارنفره تشکیل دادند برای شعر. وقتی آن طلبه‌ها شعر را مذموم می‌دانستند و چنانچه اگر حس می‌کردند که کسی شعر می‌گوید، وی را «به عنوان یک منحرف و یا درس‌نخوان و تنبل و منحرف از راه فقاهت» محکوم می‌کردند، دکتر دینانی و سه طلبه‌ی دیگر، جمع چهارنفره‌‌ای تشکیل دادند و تلاش می‌کردند در شعر و سِرایشش «پنهان‌کاری» کنند. ر.ک: کتاب "سرشت و سرنوشت" گفتگوی کریم فیضی با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی... ص ۱۳۶ . حالا شعر مگر چیست که نزد آن دیگر طلبه‌های آن حوزه، قبح داشت و اهلش منحرف از خط فقاهت خوانده می‌شد؟ شاید گمان می‌داشتند شعر و شاعری همان است که در سوره‌ی شعرا در وصف شاعران و مشعارشان آمده است. اما این فکر، ظاهرگرایی نسبت به قرآن است. شعر به قول عطار گفتنِ چیزی است که هرگز به زبان دیگر نتوان گفت:
 
قصه چیست؟ از مشکلی آشفتن است
وآنچه نتوان گفت هرگز، گفتن است
 
و به قول ملک‌الشعرای بهار:
 
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریـــای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
 
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت
 
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز بر دل‌ها نشیند هر کجا گوشی شنُفت
 
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگُفت
 
بهار درین شعر می‌خواهد بگوید در اعماق دریای عقل، «مروارید وجود دارد که شاعر با غواصی آن را» از ژرفای اقیانوس به سطح می‌آورَد. به قول ابراهیمی دینانی از میان ادبیات (شامل داستان، قصه، نثر، شعر و ...) مهمترین نوع آن، شعر است؛ زیرا زبان اول بشر، شعر بوده است. البته مرحوم علامه طباطبایی به خود آقای دینانی -شاگرد حلقه‌ی شبانه‌ی وی- فرموده بود تو حالا دیگه شعر نگو. پرسید چرا؟ فرمود: «چون حالا فلسفه می‌خوانی و می‌ترسم ذهنت تخیّلی تربیت شود.» دینانی هم اطاعت کرد و دیگر شعر نگفت. نگاه شود به ص ۱۳۷ سرشت و سرنوشت. به نظر من دلیل علامه ممکن است این بوده باشد چون شعر در واقع یک نگاه تخیّلی غیر متناهی به جهان دارد که به زیباترین وجه بیان می‌شود. نکته این که: لابد این هم مسجّل بوده است که عقل، تُرمز دارد ولی تخیّل و خیال، نه.
 
یادآوری: گرچه دکتر دینانی اسامی آن سه طلبه‌ی دیگر را نبردند، اما چون در آن زمان، طبق خاطراتی که از وی خوانده‌ام، او با رهبر انقلاب آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در مدرسه‌ی حجت قم هم‌حجره و رفیق صمیمی بوده‌اند، بنابرین، بنده احتمال می‌دهم یکی از آن جمع چهارنفره، ″مُعظّم لَّه″ بوده‌اند؛ قرینه این‌که رهبری هم، در شعر طبعی روان و توانا دارند و یدی بیضا.
 
پیوست: من قبلاً در دو پست جداگانه، یکی در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۹۷ با عنوان «دین، ارتباط با خداست» درین پست اینجا و دیگری در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ با عنوان «هجران ابدی» درین پست اینجا در باره‌ی محتوای این کتاب مطالبی نگاشته و انتشار داده بودم.
  • دامنه | دارابی
متن نقلی با تنظیم و ویرایش دامنه: «امکان دارد این مطلب مطرح شود که ما نظامی دینی هستیم، بنابراین نمی‌توانیم به عقاید غیردینی اجازه‌ی فعالیت دهیم. این منطق معیوب و استدلال اشتباهی است. برای این‌که نظام دینی ما که از نظام پیامبر اکرم(ص) مؤمن‌تر نیست. ایشان نظامی شورایی برقرار ساختند و وقتی در اقلیت قرار می‌گرفتند و مخالفین (و «منافقین») با تصمیماتشان مخالفت می‌ورزیدند و همچنین کسانی که دین دیگری داشتند مانند یهودیان و ..، همه آزاد و شهروند بودند و البته همه وظیفه هم داشتند که از امنیت شهر محافظت کنند. یعنی همه‌ی شهروندان می‌توانستند به شرط حفظ امنیت و آزادی شهر، عقیده و دین خود را داشته باشند. بنابراین در طول تاریخ اسلام وجود داشتند کسانی که علیه‌ی نبوت صحبت کرده‌اند، برای نمونه زکریای رازی. و یا علیه‌ی دین و دینداران می‌سروده‌اند مانند ابوالعلاء معری، و آزاد بوده‌اند! تنوع فکری و فرهنگی همواره وجود داشته است. افرادی با ادیان دیگر در خلافت‌های اسلامی نه تنها وجود و حضور فعالیت داشته‌اند که وزیر و وکیل می‌شده‌اند و... . هرچند که البته در دوره‌هایی هم مانند دوره‌ی «محنه»(شکنجه و اختناق)، عدم تساهل و تعصب‌ها و تحجرها و تعصیب و سرکوب عقیدتی نیز بوده است. بنابراین هیچ توجیهی ندارد که یک عده بگویند حال که اسم نظام دینی است، مثلاً ما نباید احزاب چپ و آزادیخواه و ملی غیرمذهبی داشته باشیم! بنیانگذار نظام، در پاریس اعلام کردند که حتی احزاب مارکسیستی آزادند و... مرحوم آقای مطهری نیز چنین اعتقادی داشته‌اند؛ و چطور یک استاد دانشگاه مارکسیست مانند زنده‌یاد آریان‌پور که در زمان شاه در دانشگاه الهیات تدریس داشت، دیگر نتواند آزادانه در دانشگاه‌های ما تدریس کند؟!
 
 
چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ این مساله دو علت بیرونی و درونی داشت. دلیل درونی‌اش به خاطر همان سنت دیرین استبدادی ۲۵۰۰ ساله‌ی کشور ماست که عرض شد. ما ۲۵۰۰ سال در نظام‌های شاهنشاهی و خلافت‌ها و سلطنت‌های مطلقه بسر برده‌ایم که درست است با فرازوفرودهایی از درجه‌ی آزادی عقیدتی و سیاسی مواجه بوده (مثلاً تفاوت هخامنشیان و ساسانیان در امر دینی)، اما شرایط به‌گونه‌ای بوده که مستشرقین آن‌را «استبداد شرقی» و شیوه‌ی تولید آسیایی و..، خوانده‌اند که تحلیلی ذات‌انگارانه و در بررسی پاره‌ای از این پدیده بی‌پایه است، اما به هر حال، هم در زمینه‌ی دینی تعصب و تحجر و خرافه را مخلوط کرده‌ایم و هم در زمینه‌ی سیاسی که سیاست «شلاق خلاق» و دار و درفش استبداد و آداب جباریت و..، به‌شکل نهادینه و سنتی و حتی ساختاری و ناخودآگاه وجود داشته است. و متاسفانه وقتی که جامعه به بحران و تنش کشیده می‌شود، این مسائل بروز بیشتر پیدا می‌کند و تکرار می‌شود. برای نمونه، پس از مشروطه، با این‌که این انقلاب می‌خواست دست به اصلاحات اساسی بزند اما به علت همین ضعف‌های ساختاری و عادت‌شده شکست خورد و سرانجام رضاخانی برخاست...، دوباره سنت سلطنت بازمی‌گردد و به دیکتاتوری ۲۰ ساله می‌انجامد.
 
دوره‌ای که [اکنون] در درون آن قرار گرفته‌ایم، بسیار تعیین‌کننده است. به‌نظرم وارد فاز سرنوشت‌ساز نهایی برای کشور شده‌ایم. به‌گونه‌ای که یا وارد یک راه‌حل اصلاح‌گرایانه‌ی ساختاری برای برون‌رفت از وضع فعلی می‌شویم یا همه چیز به‌معنای بدِ کلمه از هم می‌پاشد و احتمال آن‌که سرنوشتی ناگوار نظیر آنچه در برخی کشورهای همسایه مانند عراق، افغانستان، سوریه، یمن و..،  پیش آید وجود دارد. بنابراین در اینجا روشنفکران و جامعه‌ی مدنی باید به خط مشی‌ای مسئولانه عمل کنند و متحد و همسو، مطالباتی روشن، عملی و علمی داشته باشند و راه‌حل‌هایی درست را در همه‌ی زمینه‌ها از واکسیناسیون گرفته تا مسائل حیاتی حقوقی-سیاسی و اجتماعی-اقتصادی ارائه کنند.» منبع

 

نظر دامنه: متن‌های نقلی درین درگاه صرفاً به معنای اطلاع‌رسانی است. ازین‌که آقای دکتر احسان شریعتی جانبدار عدالت است و پشت آزادی ایستاده و افکاری از جنس مردم و مستضعفین زمین دارد تردیدی ندارم و حتی آنچه در این مصاحبه با سایت جماران گفته از سر دغدغه سر داده. بی‌آن‌که به محتوای آن ورود کنم فقط نکته‌ام را جهت اشاره به سرنوشت شوم یک جریان سیاسی مسلح می‌گویم و رد می‌شوم و آن این است: همان‌طور که تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مخلوطی از مارکسیسم و ... ، هویت این سازمان را کم‌کم مخدوش و برملا ساخت و نهایتاً به سمت جریان ترور و نفاق و حتی همدستی با صدام و سرسپردگی به اروپا و آمریکا برد و از دایره‌ی انقلاب اسلامی بیرونشان انداخت، اینک بخشی از جریان چپ (نه البته تمام آن) نیز -که اسم خود را «اصلاح‌طلب» گذاشته‌اند- احتمال می‌دهم با تغییر ایدئولوژیکی که دارند صورت می‌دهند (بلکه ممکن است داده باشند) و در خلوت و خفا پوست می‌اندازند، هم‌سرنوشت با کسانی شوند که در صدر انقلاب نمک خوردند ولی نمکدان شکُندند و سرانجام در آغوش دیکتاتوری مثل صدام‌حسین افتادند و با افزارآلات جنگی او به جنگ با ملت و میهن آمدند. بگذرم و بگویم همان‌طور که آقای احسان شریعتی گفته مطالبات باید روشن، علمی و عملی باشد و نیز به قول وی با خط مشیء مسئولانه و متحد و همسو و راه‌حل‌هایی درست. درین میان، نقش دشمن در آسیب‌زدن به انقلاب نیز، نباید نادیده انگاشته شود و چون کبک سر زیر برف کرد. باید با خلوص و روراستی کوشید تا بر خدمات و حسَنات بسیار فراوان انقلاب، از طریق دوام خدمت و حضور همگانی و مبارزه‌ی سه وجهی با «فساد و فقر و تبعیض» و دفع یا تقلیل تمام گونه‌های آفت و آسیب، همچنان افزوده شود.

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کسانی که برین نظرند اسلام برای ایران «بیگانه» است و مالِ عرب‌هاست، دست‌کم یا دچار تناقض‌اند، یا تغافل و یا حتی دچار بُغض. خُب اگر چنین است -که نیست- آن‌وقت با همین فرض غلط، مسیحیت هم به قول شهید مطهری (ر.ک: صفحه‌ی ۷۰ «خدمات متقابل اسلام و ایران») : «برای اروپایی و آمریکایی بیگانه است.» چون‌که حضرت عیسی بن مریم ع در فلسطین یعنی مشرق‌زمین به دنیا آمد، حال آن‌که «اکنون در مغرب‌زمین بیش از مشرق، مسیحی وجود دارد.»
 
از سوی دیگر همین کسان که دم از ایران باستان و ملیت می‌زنند، همواره دوست داشته و می‌دارند از فرق سر تا ناخن پا غربی باشند (بخوانید غیرایرانی بگردند) در فرهنگ، در لباس، در ادا و اطوار، در برهنگی و پرهیز از پوشش و حتی در زبان و محاورات. خُب اگر خیلی ایرانی هستید و به تمدن ایران علاقه‌مندید، لابد نمی‌دانید که در ایران، زنان در همیشه‌ی تاریخ، پوشش بومی فاخر داشتند و در هیچ سنگ و بنا و کاخی، تصویر زن عریان حک نشده است. بگذرم، اینان اساساً به تعبیر مرحوم دکتر علی شریعتی به دین «ویار» دارند، بهانه‌تراش بیش نیستند.
  • دامنه | دارابی

در یک اردوی زیارتی چندروزه‌ی بسیج مستضعفین قم بر سر مزار شهید رشید جهان اسلام حاج قاسم سلیمانی در شهر کرمان شکل گرفت، که عکس‌هایی از آن، به یادگار و افتخار و پاسداشت آن قهرمان نامی ایران، گذاشته می‌شود. قبری که مطاف دل و دلیل راه ماست. درودهای بی‌کران بر ابومهدی المهندس و هزاران سلام بی‌پایان بر حاج قاسم؛ بر آن انسان جاویدان که در تمام عمرش قاسمِ درهم‌کوبنده‌ی ستمگران و جبّاران بود و قائمِ مستضعفان جهان و نمادِ قدقامت تا قیامتِ ایرانیان و دینداران و آزادگان جهان.

 

  ​​​​​​

 

سر قبر شهید حاج قاسم سلیمانی

۱۹ آبان ۱۴۰۰ ، مزار شهدای کرمان

 

 

نمایی زیبا و چشم‌نواز مزار کرمان

 

 

 

سردرگاه بیت‌الزهرای منزل حاج قاسم سلیمانی در شهر کرمان

 

 

موزه‌ی دفاع مقدس کرمان. نمایی از پُل شناور

بر رودخانه‌های منطقه‌ی جنگی تعبیه می‌کردند

تا رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را در عبور

سهمگین از عرض آن یاری می‌داد؛ قدرت مهندسی رزمی

یادآور تفکر جهادی جهاد سازندگی، سنگرسازان بی‌سنگر

بیشتر ببینید ↓

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا