خاطرهی آیتالله
حسین وحید خراسانی
در بارهی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی
«آقای هاشمی را سالیان متمادی است که میشناسم؛ از همان اول انقلاب، وقتی آقای خمینی آمدند، من وقت خواستم که خدمت ایشان برسم. فوری وقت دادند و من به ملاقات ایشان رفتم. کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود. دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد. چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد. باز هم او تأیید کرد. دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد. باز هم آقای خمینی قبول کرد. برای من عجیب بود. پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را میپذیرد. رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست؟ او هم جواب داد ایشان آشیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است»
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی -گویا اخیراً آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی -که اخیراً رسانهها از جمله سایت آن مرجع، خبرگزاری رسا حوزه و سایت عصر ایران آن را بارپخش کردند-- در نوشتاری علمی و پژوهشی «مبانی حکمرانی در آموزههای علوی» را تشریح کردند. فشردهی گفتههای ایشان، عیناً:
«هدف امام حکومتکردن به هر قیمت نبود، بلکه حکومت را برای حفظ اصول و ارزشها لازم میدانست، ... به عکس آنچه بعضی فکر میکنند، مشکل بزرگ جامعهی ما، مشکل «کمبودها» نیست؛ مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است؛ لذا نکتهای که یادآوری آن لازم به نظر میرسد این است که مهم در امر مدیریت و [حکمرانی]، «دانستن» این اصول و ضوابط و قواعد نیست، بلکه مهم «به کار بستن» آنهاست که آن هم کارِ نسبتاً دشواری است، «و بدون زیربنای اعتقادی و خودسازی و تقوی و تهذیب نفس، میسّر نیست!» ... هر گاه [مدل حکمرانی] با الهام از مبانی معنوی اسلام و دستورهای جامعالاطراف و حرکتآفرین آن اصلاح گردد، به سرعت میتوانیم ضعفها را به یاری خدا جبران کنیم و بر مشکلات پیروز شویم. ... اگر [رضایت] اکثریت مردم که چرخهای زندگی اجتماعی با دست و بازوی آنها در حرکت است، بیش از همه زحمت میکشند و بیش از همه به کشورشان علاقهمندند [حاصل نشود] آن هنگام است که پایههای حکومت به لرزه در میآید، و به گفتهی شاعر:
نفسها ناله شد در سینه آهسته آهسته
فزون تر گر شود این نالهها فریاد میگردد
چنانچه نارضایتیها ادامه پیدا کند، منتهی به قیام و انقلابها خواهد شد. لذا امام علی علیه السلام به نکتهی مهمی اشاره میکند که سبب بقای دولتها، حکومتها و مدیریتهاست. میفرماید: [بدان] برترین چیزی که موجب روشنایی چشم زمامداران میشود، برقراری عدالت در همهی بلاد و آشکارشدن علاقه و محبّت رعایا به آنهاست. ... امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامهی خود به محمد بن ابیبکر چنین میفرماید: بالهای خود را برای آنها فرود آر! و در برابر آنها نرمش کن و چهرهی خود را گشاده دار، و میان آنان حتی در نگاهکردن مساوات کن» ... علی علیه السلام محبّت و مدارا و رحمت و لطف را وظیفهی رئیس حکومت اسلامی میشناسد. بیشک، پایهی حکومت صحیح، مقتدر و عادلانه، بر قلوب و دلهای مردم است، نه بر شمشیرها و نیزهها. آنها که بر دلها حکومت دارند، کشورشان امن و امان است و آنها که بر شمشیر تکیه میکنند دائماً در خطرند.»
پایان نقل قول.
آغاز سخن من: آقای مکارم، مرجع جهاننگر و دانشمند کمنظیر، سخن حق و حکم عقل را بر زبان جاری نمود. این ملت، مدیریت نوین نیاز دارد. حرف من، همان حرفیست که از بیان پرشهامتِ آقامکارم -دامت برکاته- بیرون آمد که بر آگاهان معلوم است چرا. نیاز امروز ایران. حکومت حرف حق را به گوش بسپارد به سود ملت و کشور است. به فردا و فردایان موکول شود، دیر است، دیر است؛ دیرِ دیر. ۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ دامنه
گزارش یک نشست قشنگ
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
بخش ۱
روز ۲۶ ، ۹ ، ۱۴۰۳ به دعوت حجتالاسلام جناب سید کمالالدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج، در رونمایی کتاب در بنیاد وحْیانی اِسرا قم حاضر شدم. بزرگواران، حجج اسلام آقایان به ترتیب نشستن در ردیف صندلیها: سید محمد شفیعی مازندرانی، سید عمادی، شیخ مالک رجبی، شیخ مجتبی اکبری، شیخ حمید دارابینیا هم، دیدار و مصاحبت و مصافحت شدند. خشنودتر اما، در سالن با حجت الاسلام شیخ ذبیحالله رفیعی آمیختیم؛ جوار هم. نگریسته شود به عکسهایی که انداختم که اینان (به قول علمایی: «اَعِزّه») در صحنه مشاهده میشوند. به نظر من هر کس حوصله کند این گزارشم را بخواند، گمان نکنم بدون خوشهچیدن این متن را ترک کند.
اساساً فردی دارای انضباط در وقت، رعایت دقیق چارچوب نشست، و قول و قرار سرِ موعد هستم، و گواهی میدهم نشست مطلوبی بود؛ در اَشکال در محتویات.
اول مُقنِعه را بشکافم: از آثار اصولی و فروعی «شیخمفید» است. اصول، امامِ فروع است. و آقاجوادی آملی هر بار با آنکه خود در اوج دانش ایستاده، علم خود را با یکی از کتابهای مهم علما، به جان تشنگان و طالبین میریزد. مُقنِعه یعنی بسنده به تعبیر من خودبسندگی، که فرد دیندار متشرّع وقتی در غیاب فقیه، این کتاب را میخوانَد، به قناعت برسد و قانع علمی و شرعی شود.
مجرییی با اینهمه اهل رعایت وقت و تسلیم چکیدهگویی، نمیگویم اصلاً ندیدم؛ کم دیدم، فوقالعاده مختصر، هر مرحله را پیش میرانْد. سواد و تسلط، درو موج میزد. اسمش را نمیدانم. تا این جا ازین بخش نشست خشنود ماندم. برم کاتی بعد! کاتی: راهپلهی چوبین.
بخش ۲
پیام تصویری و گویا، از آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی در سالن مجلل و پرشکوه اِسرا به پردهی نمایش در آمد که من از فن بیان و احاطهی عقلی این حکیم همزبانم، حیرت کرده، اوج گرفته به به وجد آمدم. چکیده در صحنه یادداشت برداشتم. فرمود:
...
...
آقای محمد الحسان، نمایندهی ویژه دبیرکل سازمان ملل در عراق در دیدار با آیت الله سید علی سیستانی در نجف اشرف، او پس از دیدارش گفت آقای سیستانی از وی خواستار «اجرای اولویتها در راستای منافع عراق» شدهاند. و روزنامه جمهوری اسلامی (چاپ ۱۵ آبان ۱۴۰۳) نیز خبر داد آقاسیستانی از این که جامعهی جهانی نتوانست «فاجعه در غزه و لبنان» را متوقف کند، «ابراز تأسف» کرد. درد عظیم غزه و لبنان و غزه البته با تأسف درمان نمیشود! اما موضع آقای سیستانی در مورد انحصار سلاح در دست دولت، مهم بوده است که در بالای نیمصفحهی نخست روزنامهی «هممیهن» (چاپ چهار شنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۳) درج شده است.
لازم به ذکر است در «۲۲ آذر ۱۳۹۸» نیز آیت الله سیستانی طبق خبرِ همان تاریخ خبرگزاری رسمی «حوزه»، «دعوت مکرر» کرده بود به «ضرورت انحصار سلاح -تمامی سلاح- در دست دولت و ممنوعیت وجود گروههای مسلح خارج از چارچوب دولت تحت هر اسم و عنوان» زیرا از نظر آن مرجع، «استقرار کشور و حفظ آرامش داخلی منوط به تحقق این امر [=انحصار سلاح در دست دولت] است.» من هنوز نمیدانم این رأی فقهی و سیاسی آقاسیستانی به کل خاورمیانه اشارت دارد، یا نه.
روایت مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفتوگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیتالله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن میپردازند: من با یکی از علمای یهود گفتوگویی داشتم و در این باره که «دوران دین یهود سپری شده و دلایل و معجزاتشان تمام شده است» به او گفتم: آیا شریعت تنها برای یهودیهاست و یا به تمام مردم و ملتها عمومیت دارد! اگر اختصاص به ملت یهود داشته باشد، ملتهای دیگر به پیامبر دیگری نیازمند خواهند بود و آن پیامبر به نظر شما جز پیامبر اسلام چه کسی میتواند باشد! اگر شریعت موسی همگانی و جهانی است و به تمام بشر و انسانها عمومیت دارد، پس به یک دلیل همیشگی و گواه زندهای نیازمند خواهد بود، در صورتی که امروز چنین دلیل و گواهی در دست نیست، زیرا معجزات حضرت موسی به عصر خود وی اختصاص داشت و بعد از وی اثری از آن باقی نمانده است تا موجب باور و یقین شود و بقا و استمرار آئین یهود را برای همیشه ثابت کند و در تمام اعصار و قرون گواه حقانیت آن باشد.
اگر بگویید: گرچه اینکه معجزات فعلا وجود ندارد ولی تواتر اخبار و نقلهای فراوان وجود آنها را روشن و مسلم میسازد، در جواب خواهیم گفت که: اولا: معجزه، در صورتی میتواند، از راه تواتر ثابت شود که تعداد ناقلانش به حدی برسند که در میان مردم موجب یقین شود و شما نمیتوانید چنین تواتر را در اثبات معجزات حضرت موسی در هر عصری و میان هر ملت و نسلی ثابت کنید. ثانیا: اگر تنها نقل معجزات در اثبات یک حقیقت کفایت کند، اینکه که به معجزات حضرت موسی اختصاص ندارد، شما معجزات حضرت موسی را نقل میکنید، مسیحیان معجزات حضرت عیسی را نقل میکنند، مسلمانان نیز معجزات پیامبرشان را، چه تفاوتی در میان اینکه نقلها هست که گفتار شما در نقل معجزات حضرت موسی پذیرفته شود ولی گفتار دیگران نه؟؟ اگر همان نقل معجزات پیامبری موجب تصدیق آن پیامبر شود، شما چرا نبوت پیامبران دیگر را که معجزات همه آنان نقل شده است، تصدیق نمیکنید!؟
او در پاسخ من گفت: معجزاتی که یهودیان برای حضرت موسی نقل میکنند مسیحیان و مسلمانان نیز آنها را تصدیق مینمایند و به صحت آنها اعتراف دارند و اما معجزات پیامبران دیگر مورد قبول همه نیست، اینکه است که آنها به دلائل دیگر نیازمندند تا به مرحله ثبوت برسند. در پاسخ وی گفتم: آری، درست است که مسیحیان و مسلمانان نیز معجزات حضرت موسی را قبول دارند ولی نه از راه تواتر و نقلهای یقین آور یهودیان بلکه به علت اینکه که پیامبرانشان از آن معجزات خبر دادهاند. مسیحیان و مسلمانان، معجزات حضرت موسی را به وسیله پیامبرانشان میشناسند و اگر نبوت آنان را نپذیرند، راهی به تصدیق معجزات حضرت موسی نخواهند داشت تا او را به پیامبری قبول بدارند. اینکه اشکال تنها به دین یهود اختصاص ندارد بلکه به تمام ادیان گذشته هم متوجه است و تنها دین اسلام است که معجزه آن جاودان و در تمام قرون و اعصار زنده و در میان تمام ملتها و نسلها جریان دارد و تا روز رستاخیز با جهانیان سخن میگوید و آنان را به سوی حق دعوت میکند. ما از راه اینکه معجزه جاودان و جاری که همان قرآن است، اسلام را میشناسیم و آن را تصدیق میکنیم، اسلام را که شناختیم و پذیرفتیم از تصدیق تمام پیامبران گذشته نیز ناگزیریم زیرا که قرآن و پیامبر اسلام آنان را امضا و تصدیق کرده است. کوتاه سخن اینکه قرآن تنها معجزه جاودان و همیشگی است که صحت تمام کتب آسمانی پیشین را امضا و به صدق و پاکی تمام پیامبران گذشته شهادت میدهد و به آنان ارج مینهد.» (منبع)
متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشتهاید؟! عرض کردم آرى!»
مکارم شیرازی در بیمارستان تهران
این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:
«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمىشود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مىشود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»
این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»
خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۹ ) به نام خدا. سلام. توفیقات بنده بوده از چهار خانهای که امام خمینی ره مدتی از عمرشان را در آن گذرانیده، بازدید کنم: ۱. بیت امام در قم را (که بارها رخ داد) ۲. بیت امام در جماران را که چند باری صورت گرفت. ۳. بیت امام در خیابان شارع الرسول نجف اشرف را که یک بار انجام گرفت ۴. بیت پدر امام و زادگاه امام در خمین را که در سال ۱۳۸۲ به صورت خانوادگی به اتفاق رفیقم حاج شیخ احمد آهنگر پیاده شد که روی سکوی کنار اتاقی که امام خمینی ره در آن زاده شد نشستهایم، مُشرف به حیاط دلنواز دارای حوض و درخت و سبزهزار. (عکس بالا) این بیت در خمین، دژ و پناه مردم هم بود که در آن بارو، برج دیدبانی، انواع سازههای اندرونی، تهزمینی، روزمینی، پشتبامهای نگهبانی و اتاقکهای مهماننوازی تعبیه شد. البته امام مدتی هم در عصر آیتالله حائری یزدی در اراک زندگی کرد چون حوزهی علمیهی آنجا تحصیل و تدریس و تهذیب نفس داشت که آن بیت هنوز نرفتهام.
بیت امام خمینی ره در خمین
سال ۱۳۸۲ دامنه و حاج شیخ احمد آهنگر
نیز پس از انقلاب بَعدِ ۱۴ سال تبعید به قم بازگشتند در منزل مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی ساکن شده بودند که داخل آن بیت هم هنوز نرفتم. خواستم گفته باشم رفتن به مکانهای مهم تاریخی،مذهبی، سیاسی و هنری رویکرد انسان را نو نگه میدارد و دریچههای مهم سرشت و سرنوشت را به روی آدم میگشاید. به هر کدام ازین چهار محل سکونت امام وارد که میشوید سرشار از احساسات و سؤالات میشوید که حتی در برخی از آن جوّ سادگی سکونت تو را در بر میگیرد و در برخی هم اُبهت ساخت بنا با نقشهها و معماری پیچیده و زیبا ذهنت را فرا.
آن روز بزرگ
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به این عکس که همین چندی پیش هیئتی (=تیم تحقیقات در خصوص جنایات داعش) از سازمان ملل با آیتالله سید علی سیستانی دیدار کرد، بنگرید. کاری به محتوای این نشست ندارم. خواستم گفته باشم این زن عضو تیم تحقیق، در محضر یک مرجع تقلید در یک کوچهی تنگ و باریک نجف، حرمت نگه داشت و هنجار را نشکست و برای لحظاتی هم شده، مقررات دیدار را رعایت و بر سر و تنش، پوشش مناسب و متعارف کرد. حال چگونه میتوان بیتفاوت گذشت از رفتار اندک کسانی در ایران که محضر یک جامعهی بزرگ اسلامی یعنی جمهوری اسلامی ایران را میخواهند نادیده بگیرند و عریان ظاهر شوند. محضر یک مرجع دینی، بزرگتر است یا محضر یک جامعهی دینی؟! چطور در حضور یک مرجع، قاعدهی پوشش و ایفای ادب رعایت میشود و نشان فرهنگ و احترام به قواعد است، اما در حضور یک جامعهی بزرگ دینی، قصد دهنکجی برای کشف حجاب تهییج میشود.
پس؛ همان طور که حضور به محضر یک فرد دینی میتواند مقررات داشته باشد، حضور در محضر جامعهی دینی هم به مراتب بیشتر میتواند مقررات داشته باشد. پوشش متعارف، حد وسط است و رعایت آن نشان شخصیت. جمهوری اسلامی تا زمانی که مقررات پوشش متعارف (هم مرد و هم زن) را جزوِ قوانین خود میداند، پایبندی به آن یک رفتار مدنی است و علامت قانونپذیری و شخصیت فرهنگی. هر چند متشرّعین همواره اهل پوشش فاخرند حتی اگر در سرزمین غربِ عریان به سر برند، زیرا به احکام شرع اقتدای ایمانی دارند. ۲۹ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. علت سه فامیلی متفاوت (مصطفوی موسوی، پسندیده و هندی) در خاندان امام خمینی ره در صفحهی ۷۹ کتاب خاطرات آیت الله سیدمرتضی پسندیده (که عکسی از آن، درین پست انداخته و گذاشتم) آمده است که نکاتی درینباره مینویسم.
آقای پسندیده برادر ارشد امام در سال ۱۳۰۴ که آقای "حسینعلی بنیآدم" رئیس ادارهی آمار و ثبت احوال به بیت آنها در شهر خمین میرود تا طبق قانون آن زمان، برای آنها فامیلی انتخاب کند، ابتدا فامیلی «احمدی» -که فامیلی دایی آنها بود- را پیشنهاد میکند که پذیرفته نمیشود. فامیلی نمیبایست عنوانی بوده باشد که قبلا" آن را دیگران استفاده کردند. و نیز نباید عربی میبود. ازینرو ایشان شش عنوان پیشنهاد میدهد و فامیلی "پسندیده" تأیید میشود. برادر دیگرش سید نورالدین، هم به خاطر جدّش، فامیلی «هندی» را برای خود برگزیده بود. و فامیلی حضرت امام ره هم، طبق فامیلی پدرشان "مصطفوی" و «موسوی» مانده بود.
لازم به ذکر است چون جدّ اعلای خاندان امام خمینی، «دینعلی شاه» -که اصالتا" اهل نیشابور خراسان بود- در دورهی نادرشاه افشار به هندوستان عزیمت نمود، فامیلی هندی ازین رو برای این دودهی نیشابوری که سپس به خمین هجرت کردند، مشهور شد. ایت الله «دینعلی شاه» از علمای کشمیر شد و در همان کشمیر نیز شهید شد. لابد باخبرید که پسوند «شاه» برای علما و امامزادگان در ایران به معنی «سیّد» بوده است که با به کار بردن این عنوان سعی داشتند خاندان سادات از نسل پیامبر خاتم ص را همیشه در تجلیل و شرافت داشته باشند. نیز این نکته هم دور نمانِد محمدرضاشاه خام، پسر رضامیرپنجِ خان و خون آشام، در آن مقالهی اهانتبار با مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامهی اطلاعاتِ وقت، از همین عنوان فامیلی «هندی» در تبار خاندان امام خمینی، خیلی تلاشید تا این خاندان اصیل و مبارز و شهیر و عالم ایرانی را، دودمانی هندیتبار جا بزند که همان اهانت و شناعت، کارِ او و رژیم آمریکایی او را ساخت و به زباله انداخت. به قول آیت الله سید اشرفالدین حسینی قزونی گیلانی (ملقّب به: نسیم شمال) : "با آل علی هر که در افتاد بر افتاد".
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکم: از آلبر کامو فرانسوی ( ۱۹۱۳ – ۱۹۶۰) پرسیدند یا خود از خود پرسید که انقلابی کیست؟ پاسخ داد: "انقلابی کسی است که «نه» نمیگوید." دوم: از طالب آملی شعرهایی خوانده و خلاصه کرده بودم بسیار زیبا، در کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» اثر آقای محمدرضا قنبری که اینجا جای نقل یک بیت ازوست:
"صعود مرتبهی عشق را هبوطی نیست
کسی که او به فلک برده بر زمین نزند"
امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی
محمدرضاشاه و فرح دیبا
شرح سیاسی: هر دو جملهی یکم و دوم را ازینرو تقدیم صحن کردم تا یاد انسان پارسا و انقلابی و عارف را در سالگرد وفاتش گرامی داشته باشم؛ یعنی امام خمینی رهبر انقلاب و نهضت درخشندهای که میشل فوکو آن را به «روحِ جهانِ بیروح» تعبیر کرده بود. همان امامی که خیلی کوشید با تذکر و خیرخواهی و نصیحت، شاه را از افرادِ فاسد و ضد مذهب دربار، نجات دهد و وی را با جامعهی دینی و عالمان و روشنفکران آشتی دهد، اما شاه گوش به حرف یک مرجع آگاه و شجاع نداد و با یکدندگی و لجاجت کارهای خودخواهانهی خود را کرد و کار به جایی رسید که امام دیگر به جای گفتن: «ای شاه! ای شاهنشاه! ای اعلاحضرت!» رُک و راست گفتند: «ای مَردک!».
شاهی که به قول استاد محترمم آقای دکتر حسین بشیریه در ص ۱۲۲ کتاب «ایران؛ هویت، ملیت، و قومیت»، میخواست گفتمان سلطنت خود را بر سه پایه بنا کند: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت به جای مذهب اسلام. اما از یک مرجع انقلابی و نترس، شکست خورد و به زبالهدان تاریخ افتاد که گَندِ کارهای ضد اخلاقی، ضد اسلامی، ضد انسانی، ضد تمدنی او بینهایت مشمئزکننده است؛ شخصیتی متزلزل و شاهی نامدارا که نه آقای طالقانی را -که میان همهجور افکار، یک آیتاللهی وجیه و مورد قبول بود- میتوانست تحمل کند، نه آقای منتظری را و نه شهید خسرو گلسرخی را و نه هزاران آیتالله و مهندس و دانشجو و طلبه و اعضای مجاهد و مبارز سازمانهایی پیشرو و مسلح چون مجاهدین خلقِ وقت و سازمان چریکهایی فدایی را و نه حتی مردی از تبار و طبقهی فرادست و بالای جامعه و حکومت یعنی مرحوم محمد مصدق را. و نه حتی ارتشیهایی با گرایش مذهبی را. این شاه، حقیتاً عین پدرش، نه مرد و جوانمرد، که به تعبیر درست امام «مَردک!» بود.
ایران با این دو شاه دستنشانده نه فقط عقب ماند از قافلهی رشد اقتصادی و توسعه سیاسی و رفاه اجتماعی، بلکه این دو پدر و پسر خودخواه، مردم را از آرمان نهضت مشروطه -که یکی از سیاسیترین و مدرنترین رفتار جامعهی ایرانی در برابر حکومت شاهنشاهی قاجاری بود- به جدایی افکندند. تاریخ ازین دو قاتلِ علما و روشنفکران و مبارزان که به میانجی انگلیس و آمریکا به تاج و تخت رسیدند، نخواهد گذشت.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دو نکته بگویم به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و قیام مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا یاد امام که همانندی نه در معاصر، و نه در کل تاریخ اسلام و ایران ندارد و گیتی هم گمان کنم تا ظهور هرگز دگر چنین انسان بزرگ و اثرگذاری نزاید، گرچه تفکر امام قابل نقدونظر میباشد زیرا آن فقیه و سیاستمدار خود قائل به مدخلیت عنصر زمان و مکان در اجتهاد و فهم دینی و سیاسی بود و همین تئوری مدرن و سنتوارهی وی، ممکن است آراء آن مجتهد و مرجع و حاکم دینی را به کنکاش و کاوش و نقد و ابرام برَد و این در تاریخ تشیّع جزو کمال اندیشه است نه نقص و نفی چهره. و نیز یادی کرده باشم از آن قیام تاریخی خونین که از مقدمههای مهم جرقهی انقلاب علیهی سلطنت دستنشاندهی پهلوی بود:
داستانِ «منبری که در آن از خمینی تعریف شود بیش از این نمیارزد!»
متن ارسالی حجتالاسلام شیخ احمد باقریان ساروی از سلوک رفتاری امام خمینی. «یک سخنران نامآشنای نقل میکند چند جلسهای در بیت حضرت امام صحبت کردم و به رسم رایج آن روز، حضرت امام مبلغی را که درون پاکتی بود، در ازای آن جلسه به من عطا کردند. پس از یکی دو روز، وقتی هنگام نیاز به پول، در پاکت را گشودم، دیدم که مبلغ داخل آن، بسیار ناچیز است. تعجب کردم که نکند این پاکت پول مربوط به مورد و شخص دیگری بوده و در آن اشتباهی صورت گرفته است...! مدتی از این ماجرا گذشته بود که روزی به مناسبتی با مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگوار امام -که با هم دوست بودیم- صحبتی داشتیم، در آن فرصت، به این موضوع نیز اشاره کردم. البته در آن زمان به مبلغ پولی که مرسوم بود و برای چند جلسه میدادند، نیاز جدی نداشتم و برایم مهم نبود، فقط میخواستم حقیقت قضیه را بفهمم. مرحوم حاج آقا مصطفی از مبلغ پول داخل پاکت پرسید و من به ایشان گفتم که: ... ریال. ایشان هم بسیار تعجب کردند و فرمودند: از آقا بپرسم ببینم ماجرا چه بوده. از ایشان تقاضا کردم طوری مطرح نکند که حضرت امام تصور کنند به کمی مبلغ معترضم. ایشان هم قول دادند که موضوع را ماهرانه طرح کنند تا برای من بد نشود.
از مرحوم آیتالله العظمی لطفالله صافی گلپایگانی: اینها به عنوان متجدد میآمدند و هدف اصلیشان، از بین بردن اصل اسلام و جوهره دین و هویت دینی بود... در نوشتههای تاریخیشان، در بدگویی به اسلام و مسلمین کم نگذاشته و همه علل عقبماندگی را به اسلام برگرداندهاند!... شما همین لغتنامه دهخدا را نگاه کنید، چقدر حقکشی کرده است! ببینید چند صفحه به آن زن بابی- قرهالعین- اختصاص داده است، نزدیک به بیست و هفت، هشت صفحه درباره او مطلب نوشته است، اما در مورد حضرت زهرا (س)، به یکی دو صفحه هم نمیرسد!
به قلم عباسعلی قنادیان (مرآت) مدیر گـذرگـاه فـکر و ذکــر: مقدمه: مرآت، امام را نادرۀ دوران و معجزه حوزه های علمیه می داند و معتقد است که در دورۀ پس از غیبت، تنها عالم و فقیه و عارفی بوده که توانسته است: سیاست را در مسیر شریعت، معنویت ببخشد! شریعت را در جادۀ ایقان به سمت عرفان سوق دهد و سیمرغ عرفان را در حجلۀ جهاد و شهادت و خون، به پرواز درآورد، تا آموزه ای باشد برای تکامل و بالندگی زیست انسان ها بر پایه اصل عزت، حکمت و مصلحت. منبع
قرائت امام : شاخص های اسلام با قرائت امام روح الله رحمت الله علیه: استکبارستیزی، اعتصام به حبل الله و تشکیل امت واحده، پیوند بین عرفان، شریعت و سیاست، خودباوری دینی در برابر خودتحقیری (= ما می توانیم)، حمایت از مظلومان، پابرهنگان و مستضعفان جهان، تقبیح انزوا گرایی، اعتقاد راسخ به تشکیل حکومت و پیاده سازی احکام دین در تمام شئون زندگی، ضرورت ورود علما و اندیشمندان دینی به عرصۀ سیاست، جهانی سازی دین، خرافه زدایی از دین، عزت بخشی به مسلمین، پویاسازی فقه و احکام دینی، احیای مناسک سازنده و بالندۀ دینی، مبارزه با اشرافیت (مرفهان بی درد)، فقرزدایی و اعلام جنگ دائمی بین فقر و غنا (نظام سرمایه داری) و... و...
قرائتهای سخیف: و این قرائت تحول آفرین، موقعی به منصۀ ظهور رسید که قرائت های سخیفی از دین در جهان ارائه و ترویج می شد. از جمله: محدودسازی دین به احکام طهارت و نجاسات، سوق دادن قرآن به سمت قبرستان ها و اموات، انکار کارکردهای اجتماعی دین، جدایی دین از سیاست، جایز ندانستن برپایی حکومت قبل از ظهور امام معصوم، عدم مبارزه با ظلم و فساد به بهانۀ تعجیل در ظهور امام زمان، بی تفاوت بودن در برابر مستضعفان سایر کشورها، توجیه مرزهای جغرافیایی با هدف سلطۀ استعمار و جداسازی ملت های مسلمان از یکدیگر، تضاد بین دین و علم، امتیاز داشتن آخوند حجره نشین بر آخوند فریادگر، برتری آخوند ژنده پوش و الاغ سوار بر آخوند جهان دیده و جهان نگر، برداشت های ناروا از حدیث معروف «الفقرُ فخری»، القای بی تفاوتی به جامعه با عبارت های ساختگی و تخدیری مثل «عیسی به دین خود موسی به دین خود»، ترویج زهد کاذبانه و بی رغبتی به دنیا در بین مسلمانان با هدف چپاول ذخائر مادی و معنوی مسلمین، القای تز استعماری «السلطان ظل الله» و اطاعت پذیری از حکومت طاغوت، لزوم حمایت از شاه بعنوان تنها حکومت شیعی در جهان!! تفسیر وارونه از مسئلۀ جبر و اختیار برای عقب نگهداشتن مردم و تن دادن آن ها به حاکمیت جور ... و... . منبع