۱۵آبان
سلسلهمباحث لیف روح
حکیمی (نمیدانم کی) گفت:
چهار چیز بر چهار چیز بخندد:
اَجل بر اَمل
قضا بر حذَر
تقدیر بر تدبیر
قسمت بر کوشش
برگرفته از ص ۱۳۶ کتاب
«مرموزات اسدی در مزمورات داودی»
در ۲۲ خرداد ۱۳۹۸ درین پست
این کتاب را کمی شرح داده بودم
نکته و افزوده : این نهیب بر خودم است و نوید بر خوانندگان. انسان بر نفس خود، آگاه است حتی بر مَکر آن. هر کس خود را خوب میشناسد؛ خوب؛ عالی یا دانی. زشت یا زیبا. نیمی بد، نیمی خوب. حد وسط و یا حتی اساساً فردی پرت. میگویید نه؟ دفتر اول مثنوی معنوی مولوی را بگشایید و صاف بروید روی بیت ۳۶۹ که میگوید:
موبهمو و ذرّهذرّه مکرِ نفس
میشناسیدند، چون گُل از کرَفس
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/1983
۱۴۰۰/۰۸/۱۵
سلام و دست مریزاد خدمت شما.
و مولوی در دیوان کبیر، نفس را به گونه ای دیگر هم گفته است:
بادِ نفَس مر سینه را ز اندوه صیقل می زند
گر یک نفَس گیرد نفَس مر نفس را آید فنا
جان غریب اندر جهان مشتاق شهر لامکان
نفسِ بهیمی در چرا چندین چرا باشد چرا...
و ایضاً:
رَستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا ..