بایگانی آبان ۱۴۰۱ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۹ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

به قلم دامنه: مسائل روز: چند سطر با روزنامه‌ی «جمهوری اسلامی». به نام خدا. سلام. من از چند تا (نه همه) از روزنامه‌هایی که مدعی «اصلاح» هستند، مثال نمی‌زنم؛ زیرا حال و روزشان دیرزمانی‌ست اثبات گردیده در برابر غرب خود را باخته‌اند و تغییر ماهیت دینی و سیاسی و حتی حرفه‌ای داده‌اند و لانه‌ی یک عده معدود (اعم از غاقل، جاهل، عامل) از عمله‌های دشمن شده‌اند، بلکه عمدا" از روزنامه‌ی «جمهوری اسلامی» مثال می‌زنم که مدیرمسئول و ستون‌نویسی به اسم حجت الاسلام آقای مسیح مهاجری دارد که زمانی نماینده‌ی اعزامی شهید بهشتی به ژاپن بود و پیوسته خود را پیروش می‌پنداشت و مدتی طولانی هم، روزنامه‌اش را طوری اداره می‌کرد که انگار «ولی فقیه ثانی» بوده و اختیاردار همه. و او هنوز هم حاضر نشد جای خود را به دیگران بسپارد؛ از آغاز یعنی اوائل انقلاب تا حالا رئیس این روزنامه مانده است و به این میز (مثل آیت‌الله آقای احمد جنتی و آقای دکتر علی اکبر ولایتی و پیش ازین حجت‌الاسلام آقای سیدمحمود دعایی) چسبیده است! و هزارها بار مواضع متضاد از خود بر جای گذاشته‌است، حتی در سیاست خارجی و موضعگیری منطقه‌ای و امنیت ملی. و درین دو ماهه‌ی اخیر هم، گونه‌ای چندچهره ظاهر شد که اگر کسی پیشینه‌ی این فرد را نشناسد خیال می‌کند، مقرّ و مفرّ و ممرّ این روزنامه، دفتر بچه‌های مرحوم رفسنجانی شده است، که "چاپ" را با "بچاپ" !! تمیز نمی‌دهد.

 

 

اینان در چاپ‌های اخیر پر کردند روزنامه را از حرف‌های نه فقط دوپهلو، که وارو. و تروریست‌ها و آتش‌افروزان و اغشتاشگران قمه‌به‌دست را -که خون بسیجی مظلوم و مأمور محترم انتظامی و نیروهای گمنام امام زمان عح را در شهرهای مختلف به زمین ریختند- به اسم "معترضان" جا می‌زدند. اگر به قول شما اینان "معترضان"اند پس چرا در چاپ امروز (۳۰ آبان ۱۴۰۱ : عکس بالا) روزنامه‌ی‌تان تیتر و عکس زدید "وداع باشکوه مردم قدرشناس اصفهان با شهدای حافظ امنیت". مگر "معترض" انسان می‌کُشد؟! که چندین شهید از ما بگیرد. کجای جهان به افراد اسلحه‌به‌دست و دشنه‌به‌جیب و چاقوبه‌آستین، فرصت حضور در معابر و خیابان می‌دهند و اسمش را معترضان می‌گویند؟! اعتراض که جزوی از جمهوری اسلامی است و حقی خداداد به بشر. و فرد معترض حتی طبق اصول دینی و اخلاقی با رعایت چارچوب و نظم و قواعد، می‌تواند ائمه‌ی مسلمین را نصیحت کند چه رسد به درخواست مطالبه و نقد و انتقاد. این رفتارهای شریر، کجایش با مفهوم اعتراض سنخیت دارد؟!

 

آقای مدیر مسئول روزنامه‌ی «جمهوری اسلامی» دست بردارید ازین رفتاری که اسمش را نمی‌دانم چیست و انگ هم نمی‌زنم. خود اگر گنگ و گمراه شدید و در شک اَشدّ به گِل زده‌اید و نمی‌توانید از آن دربیایید، دست‌کم مردم متدین را با نوشته‌ها و مواضع غلط و بی‌شرمانه‌ی خود به خشم نیاورید. روزی امام ره جمله‌ای سرنوشت‌ساز به چند نماینده‌ی مجلس و روزنامه‌ی رسالت نمادی از جناح راست عتاب کردند که از ذهن مردم ایران محو نمی‌شود:

 

«لحن شما... از لحن اسرائیل تندتر است... توجه کنید به قدرت خودتان. نشکنید این قدرت را... چرا این قدر غربزده باشیم یا شیطان‌زده؟.. چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ اینَ تذهبون؟»

 

و حضرت امام ره حتی مقطعی دستور داده بودند روزنامه رسالت را به خاطر مشیء اختلاف‌افکنانه در جبهه توزیع نکنند؛ حال آیا همان عتاب امام را باید برای شما آورَم؟! : «اینَ تذهبون؟» کجا دارید می‌روید؟!!! چرا از شکیبایی شگفت‌انگیز رهبری معظم، سوءاستفاده دارید می‌کنید؟! به سرِ عقل بیایید و برگردید و انقلاب اسلامی را بیش ازین حراج نفسانیات خود نکنید.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. ۲۹ آبان ۱۴۰۱ : خاطرات جبهه و جنگ. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۳ ) به نام خدا. سلام. تا عکسی که در لای متن این قسمت خاطره‌ی جبهه گذاشتم دیده نشود، متن چندان فایده ندارد. حالا مدتی طولانی پس از قبول قطعنامه است جوّ جبهه هم آرام و آتش‌بس برقرار. ما (من و آقای صدیقی و آق سید اسماعیل بیکایی) توی قرارگاه‌مان در ساختمانی در شمال غربی شهر مریوان، فکری به سرمان زده؛ آنتن. آری آنتن. از بس تلویزیون ندیده بودیم دل‌مان برای آن پَر می‌کشید. لینگچی کردیم و رفتیم پشت‌بام. یک آنتن درب داغون نصب کردیم تا گیرنده‌ی ما بتواند کارتونی، مسابقه‌هفته‌ی منوچهر نوذری‌یی، سریال مخمصه‌یی را صاف بگیرد که کمی از عارضه‌ی تک بُعدیِ رزمندگی که اگر در یک اعزامی، طولانی‌مدت در جبهه می‌بودی بر تو غلبه می‌کرد، بکاهد. کاهید.

 

  

 

مریوان. ۱۳۶۷

پشت بام ساختمان عقیدتی سیاسی

سپاه مریوان از راست: آقای صدیقی و بنده

عکاس: سید اسماعیل بیکایی بابلی

 

آقا سید اسماعیل بیکایی گفتم و یاد او افتادم. بابلی بود، مذهبی، باسواد و اهل مطالعه و کتاب. مدتی که ساری بودم دیدم از آن سوی خیابان دولت نزدیکی میدان امام یکی با یک خروار کتاب به‌دست دارد به سمت من می‌آید. من هم داشتم می‌رفتم دورِ شرقی میدان امام از دکّه‌ی جراید، روزنامه‌ی اطلاعات بخرم. آن سال‌ها چند روزنامه‌ی مختلف‌الاضلاع را همه‌روزه می‌خریدم و یک واوش را سر نمی‌گذاشتم؛ اطلاعات، کیهان، رسالت، و سپس سلام که آمده بود. روزنامه‌ی جمهوری اسلامی که مفت به محل کارها می‌آمد و حرفه‌ای هم نبود ولی مدتی‌ست مسیر این روزنامه تغییر ناگهانی کرد تا حدی تغییر، که از صراط منحرف و منصرف شده است.بگذرم. داشتم می‌گفتم. آنقدر کتاب دستش بود که از سرش بالا زده بود و کجکی جلوِ پایش را می‌دید. مثل کسی که سی شانه تخم‌مرغ را یکجا از اول شکمش تا روی ابرویش حمل کند. راستی سی شانه تخم‌مرغ حالا پولش چند می‌شود؟! اندازه‌ی سه چهار و پنج پیکان و ژیان آن زمان. یعنی وسط‌های دهه‌ی شصت. ای بابا من چرا امروز در خاطره از مسیر، کج می‌شوم؟! رسید به من سلام کرد و خنده‌ی خاصش را هم نمود که وقتی هم می‌خندید تِک، میم می‌شد؛ شبیه اون قسمتِ مرغ‌های چاق. گفتم این‌همه کتاب؟ گفت برای تو آوردم. هدیه. آقا، بانو، من هم از خداخواسته، (چون عاشق کتابم و سپس اگر وقت کردم عاشق چیزهای دگر!!!) از ذوق دست و بالم را گم کردم. کتاب‌ها را با نخ نایلونی که کاهو و سبزی‌خوردن را با آن می‌بندند، بسته بود و لبه‌ی چند کتاب را خم ساخته بود. اولین کتاب که روی بسته بود و چشمم افتاد دیدم "نفت" است.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. ۲۸ ابان ۱۴۰۱ : مسائل روز: جامعه به چه پرسشی رسیده؟ به نام خدا. سلام. امنیت مطلق در هیچ شرائطی و در هیچ حکومتی پدیدار نمی‌شود. به همین علت، هدف از تأسیس حکومت در درجه‌ی نخست ایجاد امنیت و نظم است تا مردم آن کشور آسوده و ایمن به کار خود بپردازند. و منظور از به وجود آمدن نیروهای مسلح در درون هر حکومتی، نگهبانی از همین امنیت و نظم اجتماعی و حفظ مرزها از احتمال تجاوزها و جنگ‌هاست. بنابرین؛ حتی اگر عالی‌ترین و بی‌نقص‌ترین دموکراسی هم در جایی شکل بگیرد (که نمی‌گیرد زیرا همیشه عیب و نقص‌ها دنباله‌ی انسان پیوست است) باز نیز در کنارش ارتش شکل می‌دهند تا در سایه‌ی قدرت آن، بقیه‌ی کارهای اجتماعی، علمی، سیاسی، دینی، فرهنگی و حتی امور شخصی شهروندی در روالی عادی و باثبات انجام گیرد و به عبارت ساده همه‌نوع داد و ستَد میان مردم برقرار باشد. خلاصه این که، چون هرگز امنیت مطلق رخ نمی‌دهد به ضرورت عقلی نیروی مسلح در کنار حاکمیت و حکومت ایجاد می‌شود تا قدرتِ مؤثرِ روزِ مبادا باشد. ازین رویکرد عقلانی، دین هم پشتیبانی نموده است و در سخنان امیرالمؤمنین علی ع نیز -که خود نزدیک پنج سال حکومت را رهبری و مردم را امامت کرد- این مفهوم مهم در فرازهای مختلف آمده است.

 

در جمهوری اسلامی ایران نیز این قاعده، مستثنی نیست، یعنی حکومتی از ناحیه‌ی دینی و مردمی که در خود می‌تواند هم جامعه‌ی مدنی فعال داشته باشد، هم احزاب سیاسی قانونی قائل به بازی بر اساس تئوری و آزادی و نیز نیروهای مسلح قوی شامل پنج سازمان رزم و اِشراف (ارتش، سپاه، انتظامی، بسیج مردمی و دو سازمان اطلاعات سپاه و وزارت) که هدف از آن ثبات، بازدارندگی و توانِ پیش‌دستی‌ست. این نظام سیاسی را اولا" مردم با رأی مستقیم خود تأسیس کرده‌ند. ثانیا" در کمتر از چند ماه بعد به چشم خود دیدند که خاک میهن مورد تجاورز و یک جنگ تمام‌عیار و بی‌رحم صدام به سرکردگی غرب قرار گرفته است و نیز همزمان مشاهده کردند که تقریبا" کل شهرهای کشور دچار نبرد مسلحانه‌ی گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب شده است. یک چنین نظام نوپا و مورد حسادت، که هر آن ممکن است مورد رَشک و دسیسه‌چینی دشمن شود و عده‌ای هم از نوع خواص و عادی، همه‌وقت حاضرند بازیچه‌ی اتاق‌عملیات‌های براندازان شوند و به روی انقلاب و مردم و حتی نیروهای مسلح قانونیِ تأمین امنیت مردم و دفاع کشور، تیغ و دشنه و قمه و اسلحه و آتش بکشند و هزاران دروغ و جنگ روانی را هم به آن پیوست کنند و زیر پای "تلویزیون تروریستی" و بنگاه‌های سلطنتی سخن‌پراکن هر نقلی را به عنوان خبر واثق قبول کنند، نه فقط باید نقش نیروهای انتظامی و بسیج مستضعفین را برای حراست از آسایش مردم و حفظ انقلاب اسلامی برجسته‌تر دید، بلکه باید و باید حضور آنان را در معابر عمومی و گذرگاه‌ها، با تصویب بودجه‌های مکفی و سرشار، دائمی و ماندگار تعریف نمود و باید از بودجه‌هایی که راحت و مفت هزینه‌ی جاهایی من‌درآوردی می‌شود، بُرید و به آنان اختصاص داد تا مردم در اثر نظم اجتماعی قانونی، زندگی طبیعی و آرام و مسئولیت‌شناسانه‌ی خود را با آسودگی خیال طی کنند.

 

امروز جامعه به چه پرسشی رسیده؟ به نظرم به پرسش سرنوشت‌ساز: با این قماش آشوبگر تروریست چگونه می‌خواهند برخورد کنند؟ منِ شهروند عادی این مملکت پاسخم این است: همه چیز در ذات خود صنعت دارد؛ مثلا": صنعتِ کِشت، صنعتِ ماشین، صنعتِ کتاب، صنعتِ گردشگر، صنعتِ کالا. حالا قیاس کن مفهوم قدرت را با صنعت. از نظر من همه چیز علاوه بر این‌که در خود صنعت دارد، قدرت هم دارد. مثلا": قدرتِ فکر، قدرتِ نفوذ، قدرتِ کاریزما، قدرتِ حزب، قدرتِ اشخاص، قدرتِ تظاهرات، قدرتِ نمازجمعه، قدرتِ حوزه، قدرتِ معتمدین، قدرتِ مطالعه که به دانش منجر می‌شود، و... در رأس همه، قدرتِ فائقه‌ی حاکمیت است که تبلور قانونی همه‌ی قدرت‌هاست و در نظام ما این قدرتِ مافوق اقتداری جنبه‌ی شرعی هم دارد که در نظریه‌ی «ولایت فقیه» جمع است. پس، به کارگیری قدرت در وقت خود، جزوِ ذات و فلسفه‌ی حکومت است. الگوی نظام، تز شهید بهشتی باید باشد: "جاذبه در حد اعلا، دافعه در اندازه‌ی ضرورت". همان جاذبه و دافعه‌ای که امام علی ع مظهرش بود. وقتی خودِ آشوبگر با رفتار شَریرش بر پالایش خود امضاء زد، حکومت برای حفظ جان مردم و چنگ‌آویختن صددرصد به امنیت وظیفه دارد قدرت را کنار خدمت پیش ببرد. هیچ حکومتی نه با صِرف خدمت می‌مانَد و نه با صِرف قدرت. این دو باید باهم باشد. این شکاف، که خود آشوبگرها و خواص خائن، پدیدارش کردند (چون در ضمیرشان این صفت حک بود) در جای خود یک فرصت بود، مردم به ماهیت کریه آنان رسیدند و اینک از خود می‌پرسند پس چرا وارد برخورد نمی‌شوند؟! بگذرم. روزهایی دارد می‌رسد که این پرسش جوابش آشکارِ آشکار می‌شود.

  • دامنه | دارابی

۲۸ ابان ۱۴۰۱

 

 

عکس دامنه از صفحه‌ی  ۴۱ کتابِ

"چغرافیای عملیات ماندگار دفاع مقدس"

نوشته‌ی: آقای احمد پوراحمد

پژوهشکده علوم دفاع مقدس

به این نوشته‌ی بنده هم به آدرس زیر رجوع شود:

چرا مهار ایران ؟!!

که سه شنبه, ۵ مهر ۱۴۰۱،

در همین تارنمای دامنه منتشر شد

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه. ۲۶ آبان ۱۴۰۱ : به نام خدا. سلام. به کنگره‌ی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم دعوت بودم و صبح از ۹ به بعد در یک روز بارانی شدید که حس و انگیزه می‌فزود، خود را رساندم و در نشستش نشستم، البته از یک لیوان شیر کاکائوی داغ که بخارش در صحن اصلی مسجد جمکران به هوا برمی‌خاست، نگذشتم. خُب، فضای معنوی حاکم بر نشست، چیزی شبیه علم عرفان است که آسان نمی‌توان در قالب واژگان به دیگران رساند. برنامه‌های فشرده‌ای از چشمانمان عبور داده شد. پیش از سخن آقای حسین سلامی صحبت‌های رهبری معظم پخش شد که از نظر من جزو ادبیات نوین انقلاب اسلامی خواهد شد، زیرا چنین جملات سنگین با محتوایی بسیار وزین در گوش هر آشنا به مسائل سیاسی‌یی، بکر و نوپدید خواهد نُمود. عادتم هست این‌طور کنگره‌ها را یادداشت‌برداری کنم. کردم. فشرده‌اش این بود به نظرم: همه‌ی شهدای ایران شهیدان قم هستند، منظور رهبری معظم این بود چون قم این انقلاب و روشنگری را به امامت امام ره آغاز کرد و ایشان بود که راه را به روی همه‌ی ما باز نمود. از نظر رهبری شهید کلمه نیست، کتاب است با مجموعه‌ای دینی، ملی، اخلاقی. و مثل نخ تسبیح ایرانِ پر از اقوام را به هم پیوند زد. البته در صحبت رهبری معظم یک نقل مستقیمی هم بود که هنوز قطع نیافتم منظور کدام طباطبایی بود. وقتی شاه فشار آورد به امام، مردم قم بلند شدند و رفتند دور امام حلقه زدند که مرحوم طباطبایی برخاستند و از امام ادامه‌ی نهضت را خواستار شدند که امام تصدیق فرمودند حرکت را ادامه می‌دهند.
 
 
جمکران
 
 
کنگره‌ی شش هزار و نود شهیدِ استان قم
پنج‌شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ عکاس و نشر: دامنه
 
 
نمادی علیه‌ی شیطان بزرگ آمریکا
 
 
 نمایشگاه شهیدان قم
پرونده‌ی شهدای روضه‌ی آخر در قم
 
شاعر و ذاکری هم که سروده‌ای را آهنگین خواند، دو گزاره‌ی خوش‌قواره دیدم در بیانش، زیرا شخصاً معتقدم، شعر فن ریزه‌کاری شاعر در امور است. او در شعری گفت «حسین [ع] پشت سر مادر است در محشر» و نیز از شهید چنین پنداشت درستی داشت: شهید واژه نیست، اندیشه است.
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: مسائل ایران: در کهک گذشت. چی؟! باید حوصله کنی بخونی. به نام خدا. سلام. به روستای کهک رفته بود -الان البته شهر شد- برای تهیه‌ی فیلم از سمَنوپزون. مردمی معتقد که سمَنو نذری می‌پختند. باید به نوبت، از تمام مراحل پخت، فیلم می‌گرفت. دیگ بزرگ را بار گذاشتند و هر کس به‌نوبت دیگ را باورمند هَم می‌زد. هم‌زدن هم، از نیمه‌شب گذشت. ازین جا به بعد است که مرحله‌ی مهم آغاز گشت. گفتند دیگر هیچ «مرد» (=نامحرم)  نباید سرِ دیگ حضور داشته باشد؛ چون می‌بایست دیگ را دَم می‌گذاشتند و ژرف معتقد بودند حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- می‌آیند و انگشت بر سمَنو می‌زنند تا باعث مزه و شیرین‌شدنش شود و بامداد که دیگ را از حرارت آتش برداشتند جای انگشت حضرت صدیقه‌ی کبرا (س) روی سمَنو خواهد ماند. و اگر مردی (=نامَحرمی) در سرِ صحنه باشد آن حضرت تشریف نمی‌آورند و لذاست که او -مستندساز- هم، که مرد بود لزوما" باید مثل سایر مردان صحنه را ترک می‌نمود. اما یک مستند باید تمام مراحل سمَنوپزون را فیلم می‌کرد حتی هنگام برداشتن آخرین گام، یعنی برداشتنِ درِ دیگ.

هیچ راهی نداشت، این طور، مستندش ناقص می‌ماند. باید هم می‌رفت. اما فکری سرش رفت و بهانه‌ای زیبا پیدا کرد. (از اینجا به بعدِ نوشته‌ام ای اهالی محترم صحن دامنه و رزمندگان اگر اهل سوز و گداز فاطمی باشی، شاید چشمانِ خیسی یابی و زبان به زمزمه‌ی ثنا و دعا بگشایی) گفت: من «سیّد» هستم و چون سیّدم وجود من برای تشریف‌فرمایی حضرت زهرای مرضیّه (س) منعی ندارد. یعنی اوی سیّد، مَحرم «حضرت زهرا»ست. او با این دلیل توانست حضورش را موجه کند، خوشبختانه زنان مؤمنه‌ی پارساپیشه‌ی کهکیِ سرِ سمَنو نذری، متقاعد شدند او چون «سیّد» است و از نسل آن حضرت مقدسه، در صحنه بمانَد. ماند. سیّدِ مستندساز کارش را به انجام رساند و خود با چشمش دید خوشبختانه جای انگشت حضرت فاطمه (س) بر روی سمَنو بود. و سمَنو هم بسیار خوشمزه گردید. نفسی راحت کشید و از جانب اهالی کهکی بسیار هم، احترام و تعظیم دید.

سه درس این مردم‌شناسی از دید بنده: یکی این‌که تفکر نذر، میان ایرانیان مسلمان (حتی با هر مذهب و مرام) یک فرهنگ حنیفی ابراهیمی و الهی است که همچنان موجب تقرّب از راه توسل توحیدی می‌شود، یعنی گرایش ژرفِ نزدیکی با خدای باری‌تعالی از راه وسیله‌قراردادنِ معصومین سلام الله علیهم اجمعین. دومی این‌که مردم (هم مردان، هم زنان) همواره حریم مَحرم و نامَحرم را برای پاکیزه‌زیستن مدّ نظر دارند و برای آنان، عفت و طهارت یک اصل پایه‌ای هست، که هم از اسلام ریشه می‌گیرد و هم در دیرینه‌ی ایرانی، پوشش و عفیفه‌گری رسمی قطعی بود. و سومی این‌که باورمندان ایرانی، به سیادت و ساداتیِ «سیّد»ها -که نُماد و بازآوره‌ی خاندان حضرت رسول الله (ص) هستند- حُرمت، شرافت، و تقدّم خاصی قائل‌اند. حتی این آداب در فرهنگ نماز هم دیده می‌شود؛ آن پیشنمازی که عمامه‌ی مشکی به نشانه‌ی «سیّد»بودن دارد، بر پیشنماز عمامه‌سفید، معمولا" مقدّم است. البته امام‌جماعت راتب حکمش سواست.

 

آیا بر مقدّرات چنین مردم مؤمنی می‌شود عیّاش‌ها و فاحشه‌ها و ولگردها و ولنگارها که به هیچ مرزی از مرزهای فراوانِ آفریدگار متعال -که دستورها و حکم‌هایی قطعی و وَحیانی‌ست- پایبند نیستند، تسلط یابند؟! واقعا" به یک شوخی شبیه است! زنهار! زهی خیال باطل!

من این نوشته‌ام را بر اساس کتاب «خاطرات‌مردم‌شناسان‌ایران» که در دست مطالعه دارم نوشتم (برای دیدن کامل رجوع شود به ص ۱۲۲ کتاب) و سعی کردم طوری قلم بزنم که از روایتگریِ امانت‌دار خارج نشوم. امید است توانسته باشم آن سخنِ اصلی‌ام را در قالب این پیش‌آمد واقعی در کهکِ قم، برسانم.

  • دامنه | دارابی

توضیح دامنه: به نام خدا. سلام. درین پست چند صفحه از تاریخ مربوط به ممنوع‌کردن لباس روحانیت توسط حکومت رضاخان، قدغن‌شدن مراسم روضه‌خوانی و عزاداری ماه محرم به دستور رضاشاه، قضیه‌ی کشف حجاب اجباری و همچنین ملاقات علمل با پاکروان رئیس ساواک برای آزادی امام خمینی ره از حصر قیطریه  از کتاب "خاطرات مرحوم آیت الله آسیدمرتضی پسندیده  که زندگی و شرح احوال ایشان است به کوشش آقای محمدجواد مرادی‌نیا. عکس‌ها از دامنه:

 

 

ممنوع‌کردن لباس روحانیت

توسط حکومت رضاخان میرپنج

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: مگر آقای سیدمحمد خاتمی سرِ عقل آمده است؟! حجت الاسلام آقای سیدمحمد خاتمی دیروز (۲۳ آبان ۱۴۰۱) گفت: "این روز‌ها... بدخواهان و دشمنان از بیرون و درون پیشرفت و سربلندی آن [ایران] را مورد تهدید قرار داده‌اند... البته بیگانگان و بدخواهان و دشمنان عزت ملت و استقامت و پیشرفت کشور بیکار نمی‌نشینند، ولی نقش و کار آن‌ها بیشتر بهره‌برداری سوء از نارضایتی مردم و تلاش برای سوق‌دادن این اعتراض‌ها به سوی ناآرامی است و حتی ابزار قراردادن خون و رنج مردم برای نیل به مقاصد شومی است که دارند... وضع گریزناپذیر ارتباطات در آن، زمینه بهره‌برداری سوء از نارضایتی‌ها و استفاده ابزاری از آن برای رسیدن به مقاصد شوم را آسان کرده است. براندازی نه ممکن است نه مطلوب؛... اعتراض گرچه با مرگ ناگوار خانم مهسا امینی دخترخانم کُرد سنی آغاز شد، ولی خوشبختانه در اثر هوشیاری مردم و برغم تلاش مذبوحانه‌ای که بخصوص از خارج هدایت می‌شد، اعتراض رنگ و بوی قومی و مذهبی نگرفت."

 

ابتدا همین چند جمله‌ی انتخابی را بررسی محتوایی کنم، آنگاه چندسطری هم در نقادی دیدگاه وی بنویسم:

 

همین‌که ظاهرا" فهمید ایران تهدید واقع شده است، خود یک اعتراف بزرگی‌ست که البته با استخدام دو لغت "بدخواهان" و "دشمنان"، به صورت ناخودگاه بر تفکری صحّه گذاشته است که سالهاست رهبری معظم آن را وارد ادبیات سیاسی ایران کرده‌اند و تیپ امثال آقای خاتمی آن را به سُخره می‌گرفتند. تازه، آقای خاتمی قید تصریح "از بیرون و درون" را هم در بیان خود صراحت داده که نشان دهد این تهدید، هم از سوی کشورهای خارجی و مزدوران آنهاست و هم از جانب عوامل‌شان در درون ایران.

 

خوش‌خیالانی که غرب را قبله‌ی آمال خود پنداشته بودند و بر تنِ ایران می‌خواسته‌اند جامه‌ی چرکین غرب بپوشانند، اینک با این سخن اعتراف‌واره‌ی آقای سیدمحمد خاتمی به خماری زودهنگام می‌روند؛ زیرا وی رسما" پذیرفته در آشوب‌های وحوش‌واره‌ی اخیر عده‌ای گوش‌به‌فرمانِ فاحشه‌های فاسدِ ایرانی اما لانه‌کرده و جیره‌گیر در خودکامه‌ترین دولت‌های متظاهر به دموکراسی دروغین مغرب‌زمین، " بهره‌برداری سوء"یی صورت گرفته، آن هم به تعبیر جدیدش توسط "بیگانگان و بدخواهان و دشمنان" که جناب خاتمی اغلب اِبا داشته ازین واژگان در ساختمان زبانی خود به کار گیرد. علاوه این‌که "نیل به مقاصد شُوم"شان را هم در جملاتش آذین ساخته تا نشان دهد کسانی که هر چیزی را با نسبت‌دادن به "تئوری توطئه"، تخطئه می‌کنند، داخل در حباب‌اند و خود متوهّم و غرقه در آن. آیا خودِ خاتمی از آثار این موضع نُوِش، متنبّه و بهرمند شده است و درسی گرفته؟

 

از اینجاست که سیدمحمد خاتمی بالاخره حرف نگفته‌ی خود را -که دیری‌ست از سرِ آسایش، یا آزار، یا هراس، بر زبان نمی‌آورده و مخفی می‌داشته تا شاید از چشم عده‌ای نیفتد- بروز داده است؛ این حرف: "براندازی نه ممکن است، نه مطلوب." همه‌ی روشنگری‌های سه‌دهه‌ی متوالی رهبری معظم همین بوده است که تحذیر خردمندانه می‌دادند دشمن در پی "براندازی" انقلاب اسلامی است که برخی نابخردان و غافلان، آن را "توهّم" فرض می‌کردند. اینک با تأخیری طولانی و خودداری عمدی و یا کتمان پشیمان‌بخش، سرانجام جناب خاتمی همانی را علنی کرد که رهبری معظم خبیرانه صدها بار گوشزد می‌کرد.

 

خوشحالم کسی که خود را رأس جریانی به اسم "اصلاحات" می‌داند (=لفظی معیوب و مبهم و گنگ) مستقیم صحبت از "هوشیاری مردم" کرد و تخریب‌گری‌های اخیر را "تلاش مذبوحانه‌ای" توصیف نمود که به ضرسِ قاطعِ خودِ خاتمی: "بخصوص از خارج هدایت می‌شد." لابد اهل فن می‌دانند چرا آقای خاتمی از اصطلاح "مذبوحانه‌" در ادبیات خود علیه‌ی غرب استفاده کرد و حرکت دشمن عنود خارجی را "تلاشی مذبوحانه‌" وصف کرد؟ زیرا مذبوحانه‌ آن جنبش و حرکتی است که گوسفند یا مرغ و پرنده پس از سر بریده شدن (=ذبح) به دست و پا می‌افتند و تا زنده بمانند. یعنی تلاش بی‌سود و نومیدی‌یی حتما" مأیوس.

 

در بالا قول داده بودم "آنگاه چندسطری هم در نقادی دیدگاه آقای خاتمی بنویسم" که دیدم متنم از دو سه کف دست گذشت. پس به قول علمایی: مصدّع نمی‌شوم. بنابرین بگذرم و عنوان پرسشی متنم "مگر آقای سیدمحمد خاتمی سر عقل آمده است؟!" را خود خوانندگان محاسبه فرمایند و حدس یا قطع زنند.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: دامنه‌ی کتاب. نقش خاطره در دانش بشری. به نام خدا. سلام. از کارکردهای اساسی خاطره، نقش تعلیمی آن است. افزون بر آن خاطره نوعی آموزش است. همین دو کارکرد خاطره، آن را گنج گران می‌سازد که کارشناسان پژوهش‌های اجتماعی و دانش مردم‌شناسی آن را از شعر و داستان بسیار بالاتر می‌دانند. بنده که در زمینه‌ی تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی مقداری پژوهش صورت دادم (و بهتر است صحیح‌تر بگویم: مطالعاتی داشتم) معتقدم خاطره برترین انتقال ذخایر فکری و تجربی به آیندگان و مخاطبان است. دو روز است به خاطر اقتضائات ایران با این کتاب -که عکسی از آن در بالا انداختم- سروکار دارم.

 

 

خاطرات مردم‌شناسان ایران

به کوشش خانم ژیلا مشیری. نشر افکار

 

در روش‌شناسی باید دانست دانش مردم‌شناسی از رویکرد درونی سخن می‌گوید به معنای تشخیص ادراک واقعیات از منظری که جامعه و فردِ موردِ مطالعه، به آن نظر می‌افکنَد. شاید به همین علت است زندگی تحقیقی مردم‌شناس از یادمان‌ها و خاطرات بی‌شماری که با مردم مناطق مختلف دارد، لبریز و آکنده است.

 

 

این موردی را که طرح کردم بهتر از هر کس، روحانیون محترمی که سالیان دراز در شهرها و قصبات ایران به تبلیغ و منبر و تدریس رفته‌اند، لمس می‌کنند. خواستم گفته باشم نقش خاطره در دانش بشری فراوان است. خداوند در جاهایی از قرآن به نقل خاطره برای پیامبر خدا ص پرداخته. اگر این ادعایم کجی دارد روحانیان محترم که قرآن‌شناسان ماهری هستند حذرم دهند. از سوی دیگر به عزیزانی درین جمع صمیمی خواستم اطمینان ببخشم قُرص باشید در بیان خاطرات، زیرا کاری دانش‌ورانه می‌کنید. از تعَب نرنجید که در سیره‌ی دینی ما کاری که با دانش آمیخته باشد ستوده شده است.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: خاطرات جبهه و جنگ. مزه‌ی گوشت شتر جبهه. به چه تکیه کنیم؟! ( ۱۱۱ ) به نام خدا. سلام. اولین اعزامان -که بهار سال ۱۳۶۱ بود- مستقیم برده شدیم پادگان «الله اکبر» ارتش در اسلام‌آباد غرب نزدیک کِرند کرمانشاه، باختران آن زمان. چون جوان نوپا بودم دو چیز بیش از هر چیز دقتم را به خود جذب کرد و حس کنجکاوی‌ام را شکوفا ساخته بود و یک چیز هم هنوز مزّه‌اش زیر زبانم درک می‌شود؛ مزه‌ی گوشت شتر جبهه که ذائقه‌ی من در آن روز، مزه‌اش را شیرین چشِش می‌کرد. نخستین بار بود در عمرم گوشت شتر را در وعده‌ی ناهارم دیده بودم. و واقعا" ارتش آن را به خوشمزگی هرچه‌تمامتر پخت می‌کرد. یادم است زردچوبه‌ای بسیارمعطر زده شده بود و بو و طعمش چندمتر آن‌طرف‌تر را پُر می‌نمود. حسابی سیرمان می‌کرد.

 

  

 

پادگان الله اکبر ارتش. اسلام‌آباد غرب

۱۳۶۱. راست بنده، بقیه همرزمان مرزن‌آبادی

 

چند روزی بودیم و تجهیزات جنگی را هم می‌رفتیم می‌دیدیم. یک عکس هم گذاشتم که نفر سمت راستی ریزه‌میزه! بغل نفربر زرهی بنده هستم و بقیه هم، همرزمان مرزن‌آبادی ما. همه خیال می‌کردیم با دادن شُترگوشت! می‌خواهند سرِ ما را خَن (=سرگرم) کنند ببَرند عملیات و شربت شهادت نوش کنیم یا خرزهره‌ی اسارت را چون جام زهر به خوردمان دهند. اما تخیّل ما واقع نیفتاد و صاف برده شدیدم مریوان که آن سال شدیدا" تحت شرارت‌های مسلّحین وطن‌فروش شَریر بود؛ گروهک‌هایی که از آبشخور غرب و شرق می‌خوردند و رزمندگان میهن خود را سلاخی می‌نمودند و اسم خود را هم خلقی می‌گذاشتند حتی با مته پیشانی رزمنده را سوراخ می‌کردند تا زجرکُش به شهادت برسانند. بگذرم.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: مسائل روز: دنبال چی هستند؟!!! چرا فقط نباید کوفی بود؟ باید طائفی هم نبود! به نام خدا. کوفی‌ها از صدای خوفناک جنگ روانی ابن زیاد که با فریب گفته بود تا صبح بر سِندان‌ها بکوبند تا حامیان امام حسین ع -که شورمندانه گرد حضرت مسلم بن عقیل ع حلقه زده بودند- خیال کنند دارند شمشیر تیز می‌کنند. و یکی از عامل‌های دخیل در آن برگشتگی تاریخی و فضاحت‌آمیز برخی کوفی‌ها، همین کوبیدن بر سِندان در دل شب بود که غُرّش‌های آن خوف و هراس به دل آنان افکنده بود و جاخالی تاریخی دادند و امامی نمونه و برحق و اُسوه‌ی حق را در مَصاف پیروان یزید با اُمت و اهل بیتِ حضرت رسول الله ص تنها گذاشتند و بدترین رفتار را به نام خود ثبت نمودند که زبانزد عام و خاص شدند.

 

اما طائفی‌ها فقط با یک تحریک ساده، خام شدند و بر سر رسول خدا ص -که برای تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم شهر طائف به آن دیار رفته بودند- خاک و خاشاک و پشکل و سنگ‌ریزه ریختند و و بر عمامه و دستارش جسارت به خرج دادند و اگر حامیان و محافظان آن حضرت نبودند شاید به جانش تعرض هم می‌کردند. طائف‌نشینان حتی نگذاشتند پیامبر خدا ص حرف خود را ادا کند. گرچه طائف مرکز بُت بزرگ "لات" بود اما از همان شهر، در آخر، بزرگانی ظهور کردند و به دین اسلام درآمدند و برجسته هم شدند؛ مثل مختار ثقفی.

 

حالا چرا فقط نباید کوفی بود؟ باید طائفی هم نبود! به این پرسش محوری، این‌گونه پاسخ می‌دهم:

 

صبح و شب، عوامل دشمن بیرونی با همان سبک کوبیدن بر سندان بر طبلی می‌کوبند که مردم متدین و حامی انقلاب اسلامی را عین مردم کوفه، بهراسانند و از مدار نظامِ برآمده از آرمان شهیدان، دور نمایند، و مثلا" عنان را به دست فاحشه‌هایی مفسد و مشهوره! بسپارند، اما شرمسارانه نمی‌توانند؛ زیرا مردم متدین خط و ربط و سرسپردگیِ این مزدوران وطن‌فروش را که برخی در رسانه‌های تلویزیونی تروریستی فارسی‌زبان جمع شده‌اند و شَریرانه دروغ و کذب و توهین می‌پراکنانند، به وضوح می‌دانند. پس مردم ما هرگز مانند مردم شهر-پادگانِ کوفه‌ی آن زمان نخواهند شد که از هراس تیزشدن خیالی شمشیرهای دشمن، ترس پیشه ساخته و «امام علی ع» و «امام حسین ع» را تنها و بی‌یار گذاشته بودند؛ برقِ درهم و دینار چشمشان را سخت زده بود!

 

اگر تحریک‌کنندگان بیرونی آشوب و تأییدکنندگان داخلی آنان (که متأسفانه نفوذ در آنان بیداد کرده و می‌کند) خیال می‌کنند می‌توانند عین عوام شهر طائف که با تحریک خواص آن شهر، مردمِ مؤمن و پایبند به دین مبین و مذاهب دیگر در ایران قوی را قادرند علیه‌ی عمامه‌ی پیامبر خدا ص که به امانت و حرمت بر سر روحانیت وارسته نهاده شده است، جسارت کنند و بپّرانند، کور خوانده‌اند و یقین کنند به خبط و خطای راهبردی مبتلا شدند و همین بزه نابخشودنی، آنان را رسوای شُهره و عام می‌کند.

 

روحانیت اگر نمی‌بود نه منبر بود، نه شناخت احکام، نه احیاداری مصائب امام حسین ع و نه حتی نشان از اصل اسلام. از تاک و تاک‌نشان هیچ نشان نبود. روحانیت تالی‌تِلو خط رسالت و امامت است و هر کس ریشه‌ی روحانیت را بزند و اسلام را از آنان منها کند بداند در خط خلاء فکری گرفتار شده است و چندذرّه ایمان خود را هم به مرور از کف خواهد داد. این روحانیت بود که از هزار و اندی سال پیش با آموختن در مکتب حوزه، فداکارانه و با نهایت زیِ طلبگی دین خدا را برای مؤمنین تروتازه و حیات‌وار نگه داشت. جسارت چند آدم رذل به عمامه‌ی مقدس روحانیت، نشان بارز فرومایگی انسانی و پستی فکری و انحطاط اخلاقی‌ست. آری؛ مردم ایران نه کوفی‌مسلک می‌شوند که صحنه را ترک کنند و نه طائفی‌تبار که شکمبه‌ی شتر و خاک و خاکروبه بر سر رسول رحمت حضرت ربّ بیندازد و بپاشانند. این هم می‌گذرد؛ مثل صدها خیانت و جنایت که علیه‌ی این نهضت روحانیت و ملت صورت گرفت. جاهل نمی‌داند اگر ولی‌فقیه زمان رهبری معظم یک گزاره‌ی نیم‌سطری خطاب عتاب‌آلود کند سیل حق کفِ باطل را خواهد بُرد. پاسخ «دنبال چی هستند؟!!!» را بازم موکول می‌کنم به وقت خودش.

  • دامنه | دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در کتاب "سالک صلح" -که روایت یک زن مذهبی شهیر در مغرب‌زمین از انسان و مذهب و دنیاست- خوانده‌ام که انسان برای بهترزیستن دست‌کم به شش گام نیازمند است. چکیده‌ای از آن در دفتر یادداشت نوشتم که درین صحن به عرض می‌رسانم شاید مثمر و مؤثر واقع شود:

 

اولین گام این است از کسانی نباید بود که در سطح، زندگی می‌کنند و از ظاهر زندگی فراتر نمی‌روند. دومین گام همآهنگ‌کردن خود با قوانین طبیعی حاکم برین جهان است. سومین گام -که به نظرم گام برتر است- گوش‌دادن به ندای درون است. گام چهارم ساده‌کردن زندگی است برای توازن روحی. گام پنج خلوص است و ششمین گام هم -که آخرین قدم است- رهایش است؛ رهایی نفس.

 

علت این است انسان دارای دو خود است: یکی "خودِ فُروزین" است یعنی آن نیروی درونی که انسان را به ماده و دنیا و بدی سوق می‌دهد. دیگری "خودِ فرازین" است که انسان را به سمت خدا می‌برَد. مثلا" از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است که "قلمرو خدا در درون شماست." روی همین قاعده است که علمای مذهبی نام‌های شگفتی به «خودِ فرازین» داده‌اند؛ مثل: خودِ برتر، قدرت حاکم درون، نورِ درون، مسیح درون. خلاصه این‌که، این درون و دل ماست که قوانین خدا را می‌شناسد و همیشه باید پذیرای دریافت هدایت‌های الهی باشد.

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا