بایگانی شهریور ۱۴۰۰ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۱۷ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

​​​​

 

 

«اعتماد» با زیر عنوان «فضایل اجتماعی و خلق سعادت» نوشته‌ی فرانسیس فوکویاما، ترجمه‌ی علیرضا بهشتی شیرازی (مدیر روزنامه کلمه)  نشر روزنه (شهریور ۱۴۰۰) با طرح جلد تصویر  میرحسین موسوی در  بحران سال ۸۸.

 

توضیح دامنه: در کتاب اعتماد اثر فرانسیس فوکویاما تأکید بر این است: راه‌حل‌های بهروزی جوامع در ظرفیت‌های بومی آن جوامع نهفته است «که باید از نو کشف شوند.» و این در «فرهنگ» آن کشور جای دارد. درین نظریه‌ی فوکویاما، «سطح اعتماد موجود در جامعه» اصلی‌ترین مؤلفه‌ی توسعه محسوب می‌شود. او در حال حاضر در دانشگاه جانز هاپکینز شهر واشنگتن دی. سی. آمریکا تدریس می‌کند. منبع لازم به ذکر است فوکویاما از تز پیشین خود مبنی بر »لیبرالیسم؛ پایان تاریخ» دست کشیده و روی به انتقاد سیاست آمریکا و غرب آورده است.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. نکاتی بر نکته‌ی افشاگرانه‌ی رئیسی از کارِ دولت حسن روحانی. در سایت روزنامه‌ی «وطن امروز» این خبر را خواندم که حجت‌الاسلام سیدابراهیم رئیسی دیروز در دیدار با جمعی از فرزندان و خانواده شهدا نکته‌ی افشاگرانه‌ی سیاسی از کارِ دولت دوازدهم گفت. سخن آقای رئیسی به روایت این روزنامه این است:

 

«متأسفانه شاهد بودیم بعضی‌ها واردات واکسن یا حتی پیوستن کشور به سازمان همکاری شانگهای را متوقف بر پذیرش FATF کرده بودند و حتی در جلسات رسمی نیز بر موضع خود پافشاری می‌کردند... در فاصله‌ی کوتاه سپری‌شده از دولت سیزدهم اتفاق خاصی نیفتاده که باعث افزایش واردات واکسن یا پذیرش عضویت کشورمان در سازمان شانگهای شود، الا اینکه کشورهای همسایه و دوست ما دیدند دیگر توجه‌ی ما صرفاً به غرب نیست و ارتباط با همسایگان و کشورهای منطقه اولویت سیاست خارجی ایران شده است.» منبع

 

چند نکته درین باره:

 

آقای رئیسی چون به کارِ قضا آگاه است لابد می‌داند آن کارِ آن «بعضی‌ها»، دست‌کم از این چند حالت بیرون نیست:  ۱. آن کار، یا کاری کریه بود چون با جان و سلامت مردم مرتبط بود؛ پس به لحاظ اخلاقی اقدام غیرانسانی مرتکب شدند. ۲. آن کار، یا کاری مجرمانه بود که جان مردم را در گرو گرفته بودند؛ پس با این فرض، به لحاظ حقوقی اقدام ضد بشری صورت دادند. ۳. آن کار، یا کاری پیش‌دستانه بود تا راهبرد غربگرایی خود و در واقع برنامه‌های جناحی حزبی خود را در سلطه‌ی سیاسی داخلی هموارتر نمایند؛ پس به لحاظ سیاسی اقدامی شائبه‌انگیز انجام دادند. و شاید هم آن کار، حالت‌های دیگری هم دارد و من نمی‌دانم چه نامی دارد؛ خیانت؟! جنایت؟! خباثت؟!

 

 

 

 

اعضای سازمان شانگهای

رنگ سبز:  کشورهای عضو

 رنگ مغزپسته‌ای: کشورهای ناظر 

رنگ زرد:  کشورهای شریک گفتگو

منبع

 

اما در هر حال، چون با جان مردم پیوند داشت، برای حجت‌الاسلام  رئیسی مسئولیت دارد که چنین کاری را به بوته‌ی نقد و تقبیح و نیز به محاکمه ببرد. زیرا درین مدت، به دلیل کمبود واکسن، خیلی از مردم به مرگ بر اثر کرونا گرفتار شده و دل بسیاری داغدار و عزادار. تأخیر گروکشانه و عمدی در پیگیری عضویت دائم ایران به جای عضو «ناظر» بودن در پیمان «شانگهای» نیز، بار حقوقی و مجرمانه دارد که این مورد هم مستوجب تعقیب و تشکیل محکمه و شنیدن دفاعیه یا اعتراف آنان است.

 

اضافه کنم این سؤال هم رواست که از آقای رئیسی پرسیده شود در آن زمان شما که رئیس قوه قضاییه بودید چرا در برابر آن اقدام دولت دوازدهم ساکت نشستید و از حق و جان مردم به دفاع برنخاستید؟ و چرا اساساً دست مجلس برای برکناری آن دولت ناکارآمد و شیک‌پوش بسته بود؟! و گذاشتند تا آخرین روز کاری‌اش بر قدرت بماند؟! بگذرم.

  • دامنه | دارابی

  • دامنه | دارابی

 

شیر، گوریل، ماهی، درخت

بستگی به دید دارد که کدام را زودتر دیده است

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. اخیراً کارگردانی سخن راستی بر زبان آورده که «سینما فیلمنامه‌ی درست می‌خواهد، نه بازیگر چهره» زیرا «بازیگرمحوری، آفت سینمای ایران شده است و به جای آن باید روی نوشتن فیلمنامه‌ی خوب و کیفیت تولید کار کرد.» او مثالی هم زده که این هم دقیق و درست است: «زمانی که فیلم سینمایی «محمد رسول‌الله» اکران شد، تنها چهره‌ی شناخته‌شده‌اش آنتونی کوئین بود و باقی بازیگرانش بعدها تبدیل به چهره شدند... درد ما نداشتن سناریو است. وقتی سناریو نداریم به سمت بازیگرمحوری می‌رویم و بعد از خود می‌پرسیم چه‌طور این بازیگر را بزرگش کنیم؟! و با برگزاری یک جشنواره و جایزه‌دادن به او این کار را انجام می‌دهند.» منبع

 

محمدرضا جنت‌خواه‌دوست
 

نکته‌ی تحلیلی: آفتی که آقای محمدرضا جنت‌خواه‌دوست (تهیه‌کننده و کارگردان) در عالم سینما برشمرده در عالم سیاست هم دیده بلکه بیشتر و دردناک‌تر دیده می‌شود. مثلاً وقتی کسی در اندازه‌ی فرمانداری هم نبوده، ولی در دولت نُه + ده، رجال، آن هم رجالی نظرکرده‌ی حضرت صاحب زمان (عج) و چهره‌ی «هزاره» معرفی می‌شود و حتی برخی از اساطین حوزه‌ی قم هم مسحور شگردهای او می‌شوند که عاقبت معلوم گشت که نه فقط لایق نبود، بلکه مشاعر سالمی هم نداشت. معلوم است آفت دنیای سیاست چنان ویرانگر است که زخمِ کاری بر مملکت و مُلک و مردم وارد می‌کند زخمی که التیام آن شاید هیچ وقت ممکن نباشد. زخم آن دولتِ مشهوره‌ی ! نُه + ده کم بود! که بعد جراحت‌های سخت دولت غرب‌باخته‌ی یازده و دوازده نیز نمکی دیگر بر زخم شد و ضربه‌ی کوبان بر پیکر نظام ایران. آری؛ دردِ انقلاب، همچنان همان دردِ ناشایسته‌سالاران است که در نبودِ عدالت و انصاف و قانون، چنبره انداخته‌اند بر تار و پود آن.

  • دامنه | دارابی
وَ ذا النّون اِذ ذَهَبَ مُغاضبًا فَظنَّ اَن لَن نَقْدِرَ عَلَیه
فَنادى فی الظُّلُماتِ اَن لَا اِله اِلّا اَنتَ سُبحانَکَ اِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمین
 
 
ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل:
 
ترجمه: (یاد کن داستان یونس ملقّب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میانشان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم. (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتیبانان او را به دریا انداختند و نهنگی او را بلعید.) در میان تاریکی‌ها (ی سه‌گانه‌ی شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزّهی (از هرگونه کم و کاستی، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان می‌گذرد و تصوّر می‌کنیم. خداوندا بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه‌ی حضرت باری) من از جمله‌ی ستمکاران شده‌ام (مرا دریاب!).
 
 
توضیح: «ذَا النُّونِ»: ماهیدار. صاحب ماهی. مراد یونس است. (نون) به معنی ماهی بزرگ است و مراد نهنگ یا وال است. «مُغَاضِباً»: خشمگین. خشمناک. خشم یونس بر قوم خود بدین سبب بود که تبلیغ و پندهایش در ایشان تأثیر نداشت. این بود که خشمگین گردید و خودسرانه آنان را ترک و به عذاب خدا بیم داد. پس از رفتن او مردمان از کرده خود پشیمان شدند و توبه کردند و دنبالش گشتند و او را نیافتند. وی سوار کشتی شد و راه دریا را در پیش گرفت. در راه، کشتی متلاطم گردید. نظر سرنشینان این بود که برای سبک‌شدن کشتی، یکی را به قید قرعه به دریا اندازند. چند بار قرعه کشیدند و هر دفعه نام او بیرون می‌آمد. سرانجام وی را به دریا انداختند و ماهی بزرگ به نام نهنگ یا وال او را بلعید، و بر اثر دعا خدا او را زنده نگاه داشت و نجاتش داد. بلی! هرکس صادقانه به درگاه یزدان تلگراف دعا زند، هرچه زودتر پاسخ خود را دریافت می‌کند. «لَن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ»: بر او سخت و تنگ نمی‌گیریم و وی را به خاطر ترک محلّ خدمت مورد مؤاخذه و تنبیه قرار نمی‌دهیم، چرا که ناشکیبائی را اشتباه و لغزش نمی‌دانست. «الظُّلُمَات»: تاریکیهای شب و دل دریا و اندرون شکم ماهی.
 
 

تفسیر علامه طباطبایی

 

تفسیر: کلمه‌ی نون به معناى ماهى است و ذوالنون -صاحب ماهى- یونس پیغمبر فرزند متى است که صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوا شد و ایشان را دعوت کرد ولى ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خواست تا عذابشان کند همین که نشانه‌هاى عذاب نمودار شد توبه کردند و ایمان آوردند. پس خدا عذاب را از ایشان برداشت و یونس از میانشان بیرون شد و خداوند صحنه‌اى به وجود آورد که در نتیجه یونس به شکم یک ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنکه خدا آن بلیه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.

 

و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه. یعنى به یاد آر ذوالنون را آن زمان که با خشم از قومش بیرون رفت و پنداشت که ما بر او تنگ نمى گیریم. «نقدر علیه» بطورى که گفته‌اند به معناى تنگ‌گرفتن است.

 

ممکن هم هست جمله‌ی «اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه» در مورد تمثیل وارد شده باشد و معنایش این باشد که : رفتن او و جدایى‌اش از قومش مانند رفتن کسى بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمى‌یابد و او مى‌تواند با دور شدن از چنگ وى بگریزد و مولایش نمى‌تواند او را سیاست کند. این احتمال از این نظر قوى نیست که پیامبرى چون یونس شأنش اجلّ از این است که حقیقتاً و واقعاً از مولایش قهر کند و به راستى بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او مى‌تواند با سفر کردن از مولایش بگریزد چون انبیاى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنین پندارها است، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. پس همانطور که گفتیم آیه‌ی شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجى. ... .

 

ان لا اله الا انت سبحانک. در این جمله یونس -علیه السلام- از آنچه که عملش نمایش مى‌داد بیزارى مى‌جوید، چون عمل او که راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اینکه از ناحیه‌ی خدا دستورى داشته باشد، -گر چه او چنین قصدى نداشت- این معنا را مُمثّل مى‌کرد که غیر از خدا مرجع دیگرى هست که بتوان به او پناه برد. و چون عملش بیانگر چنین معنایى بود از این معنا بیزارى جست و عرضه داشت لا اله الا انت: جز تو معبودى نیست. و نیز چون این معنا را ممثل مى‌کرد که ممکن است به کارهاى او اعتراض نماید، و بر او خشم گیرد، و نیز این تصور را به وجود مى‌آورد که ممکن است کسى از تحت قدرت خدا بیرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: سبحانک.

 

انى کنت من الظالمین. در این جمله به ظلم خود اعتراف کرد، چون عملى آورده که ظلم را ممثل مى‌کرد، هر چند که فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصیت نداشت، چیزى که هست خداى تعالى در این پیشامد پیغمبرش را تأدیب و تربیت کرد تا با گامى پاک و مبرّاى از تمثیل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم ) شایسته قدم نهادن به بساط قُرب گردد. المیزان.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در کتاب تفسیر ۶ جلدی «پرتوی از قرآن» چه سبک و روشی داشت؟ ایشان با این باور که «قرآن باید راهنمای عمل مسلمانان در زندگی باشد» از حوزه‌ی نجف و قم به تهران آمد و در عصر استبداد رضاخانی به ترویج قرآن همت گذاشت و «بیشتر از هر چیز تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه درس می‌داد» حتی زمانی که از سوی پهلوی دوم در زندان قصر محبوس بود. او ابتدا بر تفسیرش عنوان نگذاشت. تفسیر قرآن را دارای شرایطی دشوار می‌دانست و به گفته‌ی آقای «محمدمهدی جعفری، تفسیر را «به معنای پرده‌برداشتن از منظور اصلی خداوند» می‌دانست و به همین علت، عنوان برداشت و تفسیرش را بعداً «پرتوی از قرآن» نامید. او ابتدا در مسجد منشور سلطان و از سال ۱۳۲۷ در مسجد هدایت تهران، به تفسیر قرآن مشغول بود تا این که در سال ۴۱ به زندان افتاد و در زندان و پس از آن در تبعیدِ «زابل» و «بافت» نیز کار تفسیر قرآن را ترک نکرد. مثلاً در سال ۱۳۴۲ در مقدمه‌ی پرتوی از قرآن نوشتند «الان در زندان هستم مانند زنده‌ای در میانِ قبر.»

 

محمدمهدی جعفری

 

قبر طالقانی بهشت زهرا

 

 

سبک تفسیری طالقانی دقت در «ساختار واژه‌ها است»زیرا ساختار واژه‌ها و الفاظ قرآن را گویای معنای آن می‌دانست و این از شاخصه‌های ممتاز «پرتوی از قرآن» است. «علم‌زده نبودند» اما از «کتاب‌های علمی استفاده و آنها را با دقت مورد مطالعه قرار می‌داد» و همین «زمینه‌های نوینی برای فهم بهتر حقایق تغییر‌ناپذیر قرآنی» بود و نخستین شرط لازم در تفسیر صحیح را «تأیید گرفتن از آیات قرآن می‌دانست.» و دومین شرط صحت تفسیر از نگاه ایشان، راهنمایی الفاظ قرآن است و علاوه بر این دو شرط، از روایات صحیح نیز در تفسیر قرآن کمک می‌گرفت. و در کنار این، «برداشت‌های عرفانی نیز از قرآن» داشت و نیز از اشعار مولوی در تفاسیر خود استفاده کرده است؛ چیزی در حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ بیت. چراکه قرآن کریم از نگاه طالقانی «کتاب هدایت بشر، آن هم در همه ابعاد وجودی انسان است.» بنابراین، آقای طالقانی در تفسیر قرآن کریم «بیشتر از ساختار واژه‌ها، ترکیب کلمات و آهنگ‌ها بهره برده است.»

 

لازم به توضیح است که «پرتوی از قرآن» به این گونه تفسیر و تنظیم شده است. منبع: جلد اول سوره‌ی حمد تا آیه‌ی ۱۴۴ سوره بقره، در جلد دوم بقیه‌ی سوره‌ی بقره، در جلد سوم سوره‌ی آل عمران، در جلد چهارم جزء سی‌اُم از ابتدا تا آخر سوره‌ی الطارق، در جلد پنجم بخش پایانی جزء سی‌اُم و در جلد ششم یعنی آخرین جلد، ۲۲ آیه‌ی نخست سوره‌ی نساء تفسیر شده است.

 

توضیح: درین متن تنظیمی‌ام، از گفت‌وگوی‌ آقای محمدمهدی جعفری -مترجم و شارح نهج‌البلاغه و از شاگردان آیت‌الله طالقانی- در سایت قدس آستان قدس رضوی مدد گرفتم.

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

 

ریگ بئیتن: ریگ نمایان‌شدن نامناسب دهان و دندان در خنده است. بئیتن مصدر گرفتن به معنای انجام کار است. بنابراین ریگ بئیتن به نوعی از رفتار از طریق صورت و لب و دندان است تا طرف را یا به استهزاء بگیرند یا بخندانند.یک نوع بور کردن هم هست. چین‌دادن نامناسب و نامطلوب چهره برای خیط و بورکردن، تحقیر، تخطئه، رد، یا مسخره‌کردن مخاطب. معمولاً این رفتار ریگ بیتن با جمله‌صوت «هیگ» و کمی سر را تکان‌دادن هم همراه است.

 

چیشیه هی ریگ تَویل دینی اِما ره ؟! : این عبارت محلی از همان خانواده‌ی لغت ریگ بیتن است. اشاره به کسی که بی‌جا ریگ می‌کند و به جای رفتار عادی خنده به رخ می‌کشد.

 

چیه هی ریگ تحویل دینی؟! : اشاره به کسی که بی‌جا ریگ می‌کند و به جای رفتار عادی خنده به رخ می‌کشد.

 

چَل: چرخ رسیندگی نخ دستی.

 

پِروگ هچین ! : پروخ که پیشتر بحث شد. اما پِروگ هچین یعنی مقعدت را جمع کن. یک معنایش چروکیده هم هست. مثلاً بینگوم انگار پروگ پیته هسه.

 

بِنبپّری: ذوق. بالاپریدن. بنپری بحث شد. اما بنبپری هم تقریباً معادل همان است با تفاوت مختصر. بنپری بیشتر با منشاء درد و تندی و نامطلوب است، ولی بنبپری همان بالا و پایین پریدن با منشاء شادی و بازی و مطلوب است. شادابی در بنبپری اصالت دارد.

 

چَرنِه: می‌چرد. می‌چره. بی‌حساب می‌خورد. زیاد می‌خورد. بی‌توجه می‌خورد.

 

شِرنه: شیهه‌ی اسب. رفتار سبک بعضی افراد.

 

سر هِکتِن: سر یعنی آشنایی، اِشراف. هکتن یعنی افتادن به معنی شدن. پس سر هکتن یعنی آشناشدن سر در آوردن. پیچ و خم چیز سر در آوردن. مثلاً استاد یک فن از شاگردش می‌پرسد هیچی ازین کار سر هکتی؟ بر سر چیزی افتادن هم معنی تحت‌اللفظی‌اش می‌باشد.

 

بَنشِنه: هم نمی‌شود. هم می‌شود. بسته به طرز تلفظش دارد.

 

سربِِن: روی هم. بر سر هم. بالاوپایین. انبوه. سربِِن‌سربِِن هم خیلی درهم بودن. ازدحام. جمعیت.

 

اون سروِن : اون وقت. اون دفعه. دفعه‌ی پیش. اون موقع. سری قبل. آن دوره. آن زمان‌ها..

 

هِرس هاشّم: وایسّا ببینم. بایست ببینم. بلند شو ببینم. دو جا کاربرد دارد: وقتی کسی نشسته و یا خوابیده: هِرس هاشّم. یعنی بلند شو. یک وقت هم موقع راه‌رفتن کسی است که در این مورد یعنی بایست، متوقف شو کارت دارم. این عبارت اغلب با عصبانیت همراه است و تحقیر و تندی.

 

کَل‌کاشتی: کل مخفف کول، کاشتی تلفظ محلی کُشتی. پس این لغت کول هم پریدن و کشتی است. اما در معنای واقعی اشاره به زمانی است که عده‌ای در جایی مثل عروسی و تفریح روی کول هم بالا می‌روند با هم به شوخی گلاویز می‌شوند. نیز کشتی زورآزمایی هم هست مثل زرآزمایی دو حیوان با هم که قصد دعوا ندارند. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: سرشکسته یا سربلند؟! نام زینب کبری با کربلا و امام حسین علیه السلام عجین است، به نوعی که کربلا بدون زینب قابل تصور نیست. بر اساس روایتی که علامه مجلسی در بحارالانوار نقل می‌کند، حضرت زینب پس از ورود به کوفه، وقتی سر بریده برادر را بر روی نیزه دید، سرش را بر چوبه محمل زد و خون جاری شد و اشعاری در فراق برادر خواند. صرف نظر از صحت و سُقم این ماجرا، حضرت زینب و کاروان اسرا از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و از شام تا مدینه، سختی و مرارت فراوان دیدند که هر کدام می‌توانست موجب تسلیم آنها شود، اما زینب کبری سربلند ماند. حتی اگر سر او شکسته شده باشد، اما او یک زن سرشکسته نیست، بلکه سرافراز و سربلند است. سرشکسته کسی است که رفتارش در مقابل حاکمان همراه با ذلت و ترس و ناتوانی باشد، حتی اگر سرش شکسته نباشد.

 

حجةالاسلام احمدی

 

زینب کبری در تمام مراحل مواجهه با حاکمان، بخصوص یزید (لعنه الله) رفتاری از خود بروز دارد که تنها افراد والا و برخوردار از نفس مطمئنه و سربلند می‌توانند انجام دهند. افراد سرشکسته نمی‌توانند خطبه های آتشین ایراد کنند. در گفت و گو با ابن زیاد، علی رغم داغهای فراوانی که دیده بود، جوری سخن گفت که خطبه خواندن امام علی علیه السلام را زنده کرد. در نهایت ابن زیاد با حالت خشم و استهزا اقرار کرد که این هم مثل پدرش علی سخن‌پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.

 

از این مهمتر، در مجلس یزید او را با یابن الطلقاء خطاب کرد که ظاهرا بسیار بر یزید گران آمد. او سخنانی به مراتب محکمتر و آتشین تر از مجلس ابن زیاد ایراد کرد، به نحوی که یزید پرسید: مَن هذه المتکبره؟ حضرت با صلابت تمام فرمود: به خدا قسم من جز از خدا نمی ‌ترسم و جز به او شکایت نمی ‌کنم. هر کاری می ‌خواهی بکن! هر نیرنگی که داری به کار زن! هر دشمنی که داری نشان بده! به خدا این لکه ننگ که بر دامن تو نشسته است هرگز پاک نخواهد شد. وقتی سکوت مرگبار کاخ را فرا گرفت، یزید تلاش کرد تمام تقصیرات بر گردن این زیاد بیاندازد. آیا چنین رفتاری از یک زن سرشکسته و خسته سر می‌زند یا از یک شیرزنِ سربلند؟ آری، با سرِ شکسته هم می‌توان سربلند و پیروز بود، نه سرشکسته و ذلیل و زینب کبری سلام الله علیها چنین بود.

 

دامنه: سلام. چه خوب در اول ماه، حق مطلب را این‌چنین عالی ادا کردید. تبیینی به‌جا. بله درسته من معتقدم حضرت زینب س حاصل‌جمع آلِ عباست و تمام فضیلت‌های آنان در ایشان ظهور یافته.

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

 

دِرگ: زدن. دنبال‌کردن و زدوخورد شدید. مثلاً : مَردی اسبه واری دکته وسط، مردِم را درگ هداهه! چیشی!

 

پرده کانده: حجاب چادرش را خیلی کامل انجام می‌دهد. حجاب می‌کند. رازداری می‌کند. می‌پوشاند. شرم دارد. و نیز در محل نام خودمونی چادرگذاشتن و حجاب عمیق است.

 

مردی! غشی بیی بیه ! : اشاره رفتار تند و خشن فرد.

 

خَف: قایّم. پنهان. اختفا. جاخوردن برای این‌که کسی اصلاً نداند. گاه از خوف هم شاید باشد چون با ترس جا می‌خورد که لو نرود. سکوت هم معنی می‌دهد.

 

اِتّا پِشته: نشان زیادبودن چیزی از سر شگفتی.

 

ما: جنس زاینده. ماده. مؤنث. دختر و زن.

 

شِکِه: لنگه‌در. یک لنگه‌ی دروازه. یک طرف در پنجره. مثلاً در سه شکه یعنی دری که سه لنگه دارد. گویا احتمالاً لغت روسی‌ست. شاید.

 

فیهِ: ابزاری چوبی با دسته‌ای بلند و تخته‌ای پهن در نوک آن که برای رُفتن استطبل و حیاط و جمع‌آوری فضولات حیوان یا کر ریزی خرمن به کار می‌رود. معمولاً از چوب منعطف و سبک‌وزن. نوعی چوب پارو مانند برای کارهای کشاورزی و خرمن.

 

کشبِن: دو سمت زیر بغل که رستنگاه موست. بالاتر از دو پهلو. تکمیلی: کش یعنی پهلو. بن یعنی زیر. لذا کش بن می‌شه: زیر پهلو. ولی در اصل زیر بغل در انتهای دو دست است نه تهی‌گاه کلیه. مثلاً حموم که می‌رفتیم می‌شنیدم آقا خاش کش‌بن را بمال. «زیر» در اینجا به معنای پایین نیست بلکه عمق است چراکه کش یا پهلو در سطح است و دسترسی آسان، ولی کشبن در عمق است و دسترسی بدون مانور اندام مقدور نیست. پس زیر یا بن در اینجا به مفهوم عمق اشاره دارد نه پایین.

 

رِد به رِد: آشفته‌بازار. بکش‌مکش. هرج‌ومرج. مثلاً صف بلیت سینما وقتی ازدحام و آشوب و بی‌نظمی شود می‌گویند رد به رد شد. کشمکش. تو بکش من بکش. گاهی برای دعوای فیزیکی هم بکار می‌رود، حالتی که به جای زدوخورد واقعی، لباس و اندام هم را می‌کشند و خراش می‌دهند.

 

بَشنی بِپات: بَشنی یا بَشنیه به معنی ریختن است. بِپات به معنی پاشیدن. جمع هر دو واژه، اشاره‌ی انتقادآمیز و حتی گلایه‌وار است به کاری از کسی که اهل ریخت‌وپاش و بی‌نظمی و هدررفت است. مثلاً اگر کسی خانه را جمع‌وجور نکند و هر چی در هر کجای منزل افتاده باشد، می‌گویند بَشنی بپات است. نیز اگر کسی به همین حالت اسراف و حیف و میل کند اطلاق می‌گردد. لغت بسیار معناداری‌ست و از معادل فارسی آن، خیلی قوی‌تر پیام دارد.

 

سنگاره : سنگواره. اندازه‌ی سنگ کوچک. اشاره به غاتّیک (غده) که در جایی از بدن یا صورت یا گردن بیرون زده باشد. به چیز سفت و سخت گفته می‌شود.

 

غاتّیک:  یا با املای قاف: غُدّه.

 

پِرا: پیرا، دو روز بعد.

 

پیرو: ۳ روز دیگر.

 

نیرو: چهار روز بعد. به این ترتیب: فردا، پِرا (پیرا)، پیرو، نیرو.

 

چیرو: ۵ روز بعد.

 

تِ سرنِه: یا وِن سرنه. یا اَم سرنه: نوبت او. وقتی‌که نوبت او شد. نوبت که به او رسید. سر کاری او. به او که رسید.

 

وِن حرف بَپته کِرگ رِه حرف یانّه! : یعنی چنان از مرحله پرت است که حرف بی‌ربطش مرغ سرخ‌شده را هم از شگفتی به خنده می‌آورد.  یا ... خنده یاننه: سخنش حتی مرغ پخته شده را به حرف یا خنده وا میدارد. کنایه از سخن یا نظر محال یا نزدیک به محال. سخن باور نکردنی. سخن شگفت‌انگیز. حرف بلوف و کذب و دروغ و الکی.

 

بِز پا: نوعی از خرگوش که که باور برخی سُم آن مثل بُز است. توجیهی عامیانه برای خوردن گوشت آن و حلال‌کردن صید. چون خرگوش سگ‌پا است یعنی پنجه‌ی آن مثل سگ است. نیز  به معنای چابک، سبک‌پا، تندرو و تیزپا باشد. شاید بمعنای پای کوچک و کوچکپا هم. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

توضیح دامنه: مرحوم رفسنجانی درین نامه جناح چپ را -که بعداً بر خود نام اصلاح‌طلبان گذاشتند- «نمک‌نشناس» و «راه‌گم‌کرده» توصیف کرد و برداشت وی از روند حکومت‌داری این است که در نظام «انحرافات دلخراشی» پدید آمده است. او درین متن، آخرین خطبه‌ی نمازجمعه‌ی خود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ را نیز «شبیه وصیت‌نامه» توصیف می‌کند. بی‌آن‌که به متن نامه‌ی آقای هاشمی رفسنجانی داوری داشته باشم، صرفاً جهت اطلاع‌رسانی و ثبت در تاریخ بخشی از آن در اینجا بازنشر می‌شود:

 

 

متن نقلی: «...پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاست جمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نایب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاح‌طلب دولت را گرفت‌. متأسفانه با نمک نشناسی، راه را گم کرد. متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبه های نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ نصایح خود را که شبیه وصیت نامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابان‌های تهران اجتماع با شکوهی داشت و ده‌ها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام [و] راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛

 

و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه می‌دهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم. و اخیرا چون دیدم ... سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاست جمهوری در آخرین لحظات نام‌نویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیا طلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر ... بگذارند. تابستان ۱۳۹۲» منبع

  • دامنه | دارابی

     

دامنه . دکتر عارف‌زاده

گفت‌وگوی‌ دکتر عارف‌زاده و دامنه (۱۵ و ۱۶)

 

پرسش ۱۵ : از نظر شما مسیر زندگی را از پیش باید برگزید؟ یا نه، باید دید در طول مسیر چه پیش می‌آید و آن را به سود خود تدبیر نمود؟ تجربه‌ی شما انتخابی ازپیش‌تعیین‌شده بود؟ یا تدبیر؟
 
 
پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:
 
ابعاد گوناگون این پرسش چنان وسیع است که رعایت اندازه پاسخ درخور با حجم مقرر میان ما دونفر، هنری به اندازه خود پاسخ عاقل پسند،نیاز دارد. انسان به کمتر از نقطه کمال قانع نیست، که آنهم عقلا و منطقا بدلیل ماهیتش در توان و گنجایش او نیست، پس هماره در تلاش و تکاپو خواهد بود اما در این میان ،فقط نقش یک میانجی را دارد و نه تعیین کننده. میانجی بین وضعیت جهان قبل از هر آن و بعد از آن آن . همان آنی که ناچارست با مقدمه بیشمار عامل و موخره ای با بیشمار عامل دیگر بسازد که بجز آن آن توان تعیین هیچکدام از آن مقدمات و موخرات را نداشته است. این همان داستان طنز جبر مطلق ماست که کائنات با دادن فرصت در حد یک آن بما، مارا در معرض فریب مختار بودن قرار میدهد. این یک آن سرپوشیست برای همه جبر زندگی ما.
 
 
پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
به نام خدا. سلام. انتخاب‌کردن مسیرِ روبه‌جلوِ زندگی، مثل نوع شغل، محل زندگی، رشته‌ی علمی تحصیلی، ازدواج، سبک زیست و نیز به‌طورکلی هدف‌دارکردن جهت و سرعت، جزوِ اختیارات و آزادی آدمی‌ست و اگر کسی بتواند -که اغلب چنین نیست- در لحظه‌لحظه‌های سرنوشت‌ساز خود، هوشمندانه دست به گزینش بزند و بدان خرد و عقل بورزد، ایده‌آل خواهدبود، اما به علت این‌که تمام رویدادها و عوامل مؤثر، در چنگ ما نیست نمی‌توان با قطع‌ویقین مسیر را مختارانه و به‌هنگام برگزید، بنابرین لاجرَم باید سهمی برای تدبیر -و به عبارتی مدیریت بحران شخصی- داشت تا از چنگ ناخواسته‌ها بتوان گریخت و زندگی را تسلیم‌واره پیش نبرد و تقدیر و تدبیر کنار هم گذاشت. تجربه‌ی شخصی‌ام مخلوطی از دو شیوه بود که اگر بر فرض محال امکانِ بازگشت به زمانِ از دست‌رفته وجود داشت، نوسازی می‌نمودم. پس؛ مفهوم «آن» (=لحظه) در پاسخ دکتر عارف‌زاده اسم رمز زندگی‌ست؛ یعنی هر «آن» خود یک سرفصل تاریخ هر فرد است که هر کس «آن» را نفهمد و متوجه‌اش نشود، فرصت حیاتی‌اش خواه‌ناخواه یا تباه و یا مخدوش می‌شود.
 
 
 
پرسش ۱۶ : اگر قرار شود سه درس یا تجربه را به نسل آینده انتقال دهید تا آنها را به داشته‌های گذشته در سیر به آینده هدیه دهید، چه خواهید گفت؟
 
 

پاسخ دکتر اسماعیل عارف‌زاده:

۱- آزادی را بدست آورید و نگهدارید حتی و حتی اگر امنیت فدا شود و بدانید آزادی اگر وجود داشته باشد از گذشتگان به آیندگان منتقل نمیشود.  ۲- مهم این نیست که چه مقدار عقل و هوش داشته باشید، مهم اینست همان مقدار که دارید را بطور یکنواخت و در همه موارد بطور یکسان بکار گیرید و نه اینکه وقتی به خرافات و تخیلات رسیدید، لباس عقل از تن درآورید و مبهوت شوید.  ۳- شما حتی اگر مجاز باشید همه را فریب دهید مجاز و قادر به فریب یک موجود و نیروی درونی بنام وجدان نخواهید بود و در آخرین ایستگاه داوریها که داوری ندای درون شماست، باز خواهید ایستاد.

 

پاسخ ابراهیم طالبی دارابی دامنه:

۱. زود تسلیم خبر و جوّ جدید نشوید، روی آن فکر و سپس تمایل یا تغایر کنید؛ از فرهنگ و سبک زندگی گرفته تا هر چه که به علایق شما بستگی دارد.  ۲. دست از طلب ندارید تا کام‌تان بر آید. چون حافظ  مَطلع غزل ۲۳۳ را درست فرمود: «دست از طلب ندارم تا کام من برآید / یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید»  ۳. همیشه به جنبه‌ی معنوی حیات (آن سوی ظاهر و رُویه‌ی بیرونی زندگی) بپردازد؛ شامل هر پیام راستین، که شما را از بند محدودیت دنیوی می‌رهانَد؛ ولو اندک و به حد حال و مزاج و اشتیاق. این جنبه‌ی حیات موجب رونق روان و روح می‌شود و غبار از چهره‌ی درون و مادیات می‌زداید.

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا