خاطرهی آیتالله
حسین وحید خراسانی
در بارهی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی
«آقای هاشمی را سالیان متمادی است که میشناسم؛ از همان اول انقلاب، وقتی آقای خمینی آمدند، من وقت خواستم که خدمت ایشان برسم. فوری وقت دادند و من به ملاقات ایشان رفتم. کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود. دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد. چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد. باز هم او تأیید کرد. دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد. باز هم آقای خمینی قبول کرد. برای من عجیب بود. پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را میپذیرد. رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست؟ او هم جواب داد ایشان آشیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است»
خاتمی ۱ و خاتمی ۲ و خاتمی ۳
نگارش ۱۶ ، ۳ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دوم خرداد ۱۳۷۶ فقط انتخابات نبود، خروش مدنی، منظم، قانونمند و دموکراتیک ملت نسبت به دو سبک نادرست حاکمیت و نیز دولت تعدیل حجت الاسلام آقای اکبر رفسنجانی بود که هر دو سبک، به حکومت فردی میل و سمت و سوگیری داشت. عامل اصلی پدیدهی دوم خرداد، کوشش ناحق قدرت، برای نشاندن نامزد حاکمیت یعنی آقای حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری بر پست دولت از طریق تهییج رأی پوپولیستی بود. و البته کاندیداتوری شخص حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی با کاریزمایی که در خود حمل می کرد، سهم بهسزایی در آفرینش دوم خرداد داشت. سید محمد خاتمی در این مقطع خاتمی ۱ بود.
اما خاتمی ۱ خیلی سریع به خاتمی ۲ بدل شد و خود را خاضع و خاشع و خدَمه و پیرو مطلقمآب آقاخامنهای کرد و جنبش مردمی و آگاهیبخش دوم خرداد را به سرسپردگی به آقاخامنهای فروخت و اهداف اصلاحیبخش جنبش مدنی و مدرن آن را با عقبنشینی و همدستشدن با ساختار قدرت، نابود کرد. از این جا به بعد بود که خاتمی ۲ شروع شد. البته سه سالی هست که او به خاتمی ۳ تبدیل شد.
به علت پشتکردن به جنبش، آقای دکتر عبدالکریم سروش آقای سید محمد خاتمی را "مذبذب" لقب داد. و نیز به دلیل بحران ۸۸ آقاخامنهای وی و مهندس میرحسین و حجت الاسلام مهدی کروبی را "فتنه" نامید. من اما با آن که آقای سید محمد خاتمی ۲ و ۳ را قبول ندارم، هرگز وی را نه بد، نه فتنه میدانم. او فردی هست که قدرت بازیگری سیاسی را ندارد ولی انسان روشنفکر و روحانی آگاه به دنیا و شخصیت دارای محبوبیت و در تضادی آشکار چهرهای ناچارهجو است. بین دو امر، گیر کرده است. امر ملت و امر قدرت.
این کتاب «فلسفهی سیاسی مطهری» را من ۱۳۷۶ نوشتم ولی از چاپ آن در «واحد اندیشهی سیاسی اسلام» دفتر تبلیغات حوزهی علمیهی قم، جلوگیری شد، زیرا موقع چاپ، کودتایی درین نهاد شد که در توضیحات خواهم گفت.
با انصراف چاپ، من آن را برای پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسیام، بازسازی کرده و به رعایت متدلوژی، ارائه داده و نمرهی ۱۹ و ۷۵ صدم را با رأی جلسهی دفاعیه کسب کرده بودم. بگذرم. یک جا آن را مردود، جایی آن را با نمرهی بالای ۱۹ قبول.
آیت الله مرتضی مطهری را جناح مصباح حکومت از آنِ خود میپندارند! بَپتِه کِرک خنده میآید! چون مطهری از دست جمود حوزهی قم به تهران، پایتخت شاه رفت! میان روشنفکران و احزاب مخالف شاه و حضور در دانشگاه. زیرا قم این چیزهای زیر را، زیر میگرفت چه رسد فکر مطهری و دروس او را که:
تز حاکمِ غیرپاسخگو را رفتاری کلیسایی میدانست.
ر.ک : م،آ، جلد ۱، علل گرایش به مادیگری، ص ۵۵۵)
و نیز میگفت:
«قرآن نیامده است که برای همیشه با مردم مانندِ ولیّ صغیر با صغیر عمل کند، جزئیات زندگی آنها را با قَیمومیت شخصی انجام دهد و هر مورد خاص را با علامت و نشانه حسی تعیین نماید.»
ر.ک : «جاذبه و دافعه علی ع » ص ۱۸۵
آری، قم این چیزهای زیر
در آخوند را، زیر میگرفت:
موی بلند سر طلبه، قباحت داشت.
سرشلوار پوشیدن، کریه بود.
ساعت موچی، مشکلآفرین بود.
کفش منع بود و نعلین رسم.
عرقچین باید میزدند.
کت تا زانو باید میدوختند.
رانندگی عین الآن موتورسواریِ دختران، شنیع بود.
شارِب باید قیچی میشد.
ساعت باید بندی جیبی بود.
البته طلاب و علمای نوگرا، تن به این افکار پوسیده نمیدادند. به مطهری گیر میدادند او کفش میپوشد، نه نعلین! بگذرم. آن وقت آقاخامنهای نادرست آیت الله مرحوم محمد تقی مصباح یزدی -شبیهترین شیعه به ابن تیمیه- را مطهری دوم نظام معرفی میکند. هر چه مطهری کوشید آزادی اندیشه تبیین کند، این فرد مطهری دوم! تلاشید خشونت دینی حکومت را تشریح و تشریع کند، زیرا برآن بود اسلام با آن رشد میکند و نظام هم با این! نوع دین. مطهری بیعیب نبود، اما مصباح از اساس اسلام انحراف داشت.
جمعه ۱۲ ، ۲ ، ۱۴۰۴ دامنه
این حرف که «جامعهی شیعهی به صورت دیمی بزرگ شد» از حرفهای من نیست، از کتاب «بایدها و نبایدها» اثر آیتالله دکتر بهشتی است که در سخنرانیها هم مطرح نکرد، بلکه در جلسهی تفسیری قرآن بدان پرداخت و این نشان میدهد جملهاش تصادفی نیست، تحقیقیست، ارادی بیان کرد. جهت کسب بیشتر به ص ۱۳۰ این اثر گرانسنگ آن متفکر شهید رجوع میتوان کرد.
او تحت عنوان آسیبشناسی جامعهی شیعی، درین کتاب به «ولایت اجتماعی» پرداخت و نظریهی مهمی را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد که متأسفانه حکومت ایران عادت کرد تجلیل از آن شهید را به جملاتی از وی بکاهد که به نفع تداوم حضور عدهای از روحانیت مجاملهگو در مصدر امور، تمام شود، حال آن که در نظریهی ولایت اجتماعی شهید بهشتی، امر و نهیِ فرمان خدا، در این نوع ولایت، محقَّق و انجام و پیاده میشود، نه در انحصار عدهای خاص. یعنی مردم از سوی خداوند بزرگ، ولایت دارند بر جامعه و حکومت.
جامعهی شیعهی «دیمی» را من برداشتم این است یعنی آبیاری نشده است، یا بد، آب داده شده باشد. از دید آیت الله بهشتی عالم دانای دینی و مدیر توانمند سیاسی، «نظام اجتماعی اسلام محیطیست باز، برای رشد فضیلتها»، نه به تعبیر من: فضای بسته و برای تولید و ازدیاد فضیحتها. رجوع شود به ص ۱۸۱ این اثر تفسیری.
مغفول نگذارم که آن متفکر دینی فریاد میزند درین کتاب، که «پُست حکومت برای برخی سرقُفلی»!! شده است. اگر این کتاب در اختیار است ص ۱۶۶ مراجعه و نگاه شود. که در ص بعدیاش از نوع «حکومت بد» یاد میکند با این سخن: «حکومت بد، کم، کم، آدمهای بافضیلت و خوب را از گردونه خارج میسازد.» ۱۲ ، ۱۰ ، ۱۴۰۳ دامنهی توحید
من ۱۲ آذر -سالروز زندهیاد تولد دکتر علی شریعتی- میخواستم بنویسم، اما، نشد. اینک، برداشتهایم را از کتاب «برگزیدهی آثار و اندیشههای شریعتی» به تدوین آقای محمد لامعی، در صحن مدرسه فکرت اشتراک میگذارم. زیرا معرفی و شرح بر کتاب از مباحث دائمی این مدرسه بوده و هست. در زیر دیدگاههایم از افکار دکتر علی شریعتی را با ابتنا برین اثر منتشرشدهاش که جزوِ کُتب معتبر و معظم کتابخانهی شخصیام است، فشرده و گذرا، مینویسم. امید میبَرم این متنم، موجب تنویر (=روشنشدن) شود؛ بهویژه، باعث تنظیر (=نگریستن)
شریعتی معتقد بود تشیع «اسلام به اضافه چیزهای دیگر»! به تعبیر من: من در آوُردی، نیست، بلکه ناب است، و «منهای خلافت و عربیت و اشرافیت». به ص ۱۹۸ رجوع شود.
او اعتقاد داشت علی ع بر محمد ص «اضافه نشد»، علی را گرفتیم تا «محمد ص را گُم نکنیم.» چرا؟ چون به نظرش مروان و متوکّل هم، «از محمد ص سخن میگویند»!
دکتر بر آن بود مردم شامات «همه قربانی دستگاه» اموی بودند و اسلام خود را از آن دستگاه گرفته بودند. و آن دستگاه هم اسلام را «طبق مصلحت حکومتش»! و «شخصیتهای خودش»! تبلیغ میکرد. به ص ۲۸۰ رجوع شود.
شریعتی انسان را یک «مهاجر ابدی در خویش» میدانست که «اگر ایستاد، دیگر نیست.» (ر.ک: ص ۴۴۶) و عبادت را «اتصال مستمر میان انسان و خداوند»، مقصود میگرفت.
وی باور داشت باطل میتواند «فتح کند، تسخیر کند، بکُشد»، اما نمیتواند پیروز باشد، «پیروز، نفْسِ حقبودن» است.
در امت، اقتصاد زیربناست، شریعتی برای این فکرش مثال «مَن لامعاشَ لَه، لامعادَ لَه» را میزد.
در نگرش شریعتی «دموکراسی رأسها» نفی میشود، فاشیسم رد میگردد، اُلیگارشی باطل میشود و هر دیکتاتوری ضد مردم، منحل. او جامعهی سه بعدی «کتاب، ترازو و آهن» به عبارتی «عرفان، عدالت، برابری» باور داشت؛ هر کدامش، در سر جایش.
لذاست محمد ص، حضرت رسولی است نزد دکتر شریعتی که به تعابیرش «به مجردِ بعثت، مخالفتش را با مَلاء، اشراف، بردهداران و باغداران طائف و تاجران قریش آغاز کرد.»
و اوست که چون از زیر تربیت پدرش استاد محمدتقی شریعتی، برخاست، خود هم میگوید: «و تو پسرم! اگر نمیخواهی به دست هیچ دیکتاتوری گرفتار شوی، فقط یک کار بکن: «بخوان! بخوان! و بخوان.» تمام. والسلام. آری؛ اسلامِ دستگاهِ حکومت، نه، هرگز!
گزارش یک نشست قشنگ
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
بخش ۱
روز ۲۶ ، ۹ ، ۱۴۰۳ به دعوت حجتالاسلام جناب سید کمالالدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج، در رونمایی کتاب در بنیاد وحْیانی اِسرا قم حاضر شدم. بزرگواران، حجج اسلام آقایان به ترتیب نشستن در ردیف صندلیها: سید محمد شفیعی مازندرانی، سید عمادی، شیخ مالک رجبی، شیخ مجتبی اکبری، شیخ حمید دارابینیا هم، دیدار و مصاحبت و مصافحت شدند. خشنودتر اما، در سالن با حجت الاسلام شیخ ذبیحالله رفیعی آمیختیم؛ جوار هم. نگریسته شود به عکسهایی که انداختم که اینان (به قول علمایی: «اَعِزّه») در صحنه مشاهده میشوند. به نظر من هر کس حوصله کند این گزارشم را بخواند، گمان نکنم بدون خوشهچیدن این متن را ترک کند.
اساساً فردی دارای انضباط در وقت، رعایت دقیق چارچوب نشست، و قول و قرار سرِ موعد هستم، و گواهی میدهم نشست مطلوبی بود؛ در اَشکال در محتویات.
اول مُقنِعه را بشکافم: از آثار اصولی و فروعی «شیخمفید» است. اصول، امامِ فروع است. و آقاجوادی آملی هر بار با آنکه خود در اوج دانش ایستاده، علم خود را با یکی از کتابهای مهم علما، به جان تشنگان و طالبین میریزد. مُقنِعه یعنی بسنده به تعبیر من خودبسندگی، که فرد دیندار متشرّع وقتی در غیاب فقیه، این کتاب را میخوانَد، به قناعت برسد و قانع علمی و شرعی شود.
مجرییی با اینهمه اهل رعایت وقت و تسلیم چکیدهگویی، نمیگویم اصلاً ندیدم؛ کم دیدم، فوقالعاده مختصر، هر مرحله را پیش میرانْد. سواد و تسلط، درو موج میزد. اسمش را نمیدانم. تا این جا ازین بخش نشست خشنود ماندم. برم کاتی بعد! کاتی: راهپلهی چوبین.
بخش ۲
پیام تصویری و گویا، از آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی در سالن مجلل و پرشکوه اِسرا به پردهی نمایش در آمد که من از فن بیان و احاطهی عقلی این حکیم همزبانم، حیرت کرده، اوج گرفته به به وجد آمدم. چکیده در صحنه یادداشت برداشتم. فرمود:
دو نوع آگاهی رابطهی توسعه و ادبیات. در نشست ادبیات و توسعه «خانهی اندیشمندان علوم انسانی» خانم دکتر فرزانه فرشادی نگاه هگل را مورد بررسی قرار داد و به این نتایج رسید که برای «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» مسئله، مسئلهی «آگاهی» است. دو آگاهی؛
اول: آگاهی «من» است؛ به معنی خود را شناختن،
دوم: که این آگاهی در مرحلهی پیشرفت، به خودآگاهی در سپهر عمومی میرسد؛ یعنی آگاهی دوم.
بنابراین آگاهی، در سپهر عمومی و اجتماع، به خدایگان و بندگان میرسد که البته در کارْل مارکس جدا میشود، تبدیل به دیالکتیک (=تضاد دائم) و دوگانه میشود.
او نزدیکترین موضوع به منظر هگل دربارهی وجود «فرد در کل» را، در ادبیات ایران، بحث عطار میداند؛ داستان سیمرغش در «منطقالطیر. سیمرغ، ۳۰ تا مرغ است. ابتدا ۱۰۰ مرغ، بعد به ۷۰ مرغ ریزش کرد، ۳۰ تا مرغ ماندند که «جز به جز» هستند، اما در نهایت, وقتی خودشان با خودشان روبه رو میشوند (=در سپهر عمومی) این ۳۰ تا، با یکدیگر «یک کلیت» را درست میکنند. که نهتنها عدد ۳۰ در کنار مرغها، باهم پیوست میگیرد به نحوی که «سیمرغ» را شکل میدهد، بلکه این اجزا، آن «کلیت» را، شکل میدهند. پس واو میان «ادبیات و توسعه» واو بیربط نیست، میان آن دو، پیوست و رابط و جمعیت است.
پایان: ۱۷ آذر ۱۴۰۳
نگاشتهی نهایی و تحلیل محتوای متن: توسط توحید دامنه
مهم برام درین متن و عکس، نفر سمت راست آقای مسعود پزشکیان نیست؛ بلکه دقیقاً نفر جانب چپ جناب دکتر محمدعلی موحد عرفانپژوه عارف بزرگ و متخلق است که با برادرش آقای صمد موحد سهم زیادی در رونق کتابخواندن نسل شبیه نسل ما داشتند.
من تشنهی قلم او بودم خاصه، کتاب "فُصوص الحِکَم" او که از مرحوم «محییالدین ابن عربی» به فارسی شیرین، برگردان کرد و بر آن قویترین تعلیق، نوشت که «نشر کارنامه» آن را چاپ و انتشار داد. کتابی که هرگز نورش سوی خاموشی نمیروَد و برای من از بهترین کتاب بوده و هست. او به پزشکیان، رئیسکشور ایران -که روز کتاب به دیدارش رفته بود- به طبع شوخ و طنزش گفت:
"صوفیان در قدیم روزنامه داشتند، اما نه به معنی خبرهای روزانه. بلکه به عنوان نوشتن اعمال روزانه و قبل از خواب، خود را محاکمه میکردند. این روزنامه در سطوح بسیار مهمی بود.»
و سرآخر هم این شعر را به پزشکیان، پند داد: «خدمت میکن برای کِردگار / با قبول و ردِّ خَلقانت، چه کار!» یعنی کار برای کردگار کن که کار برای مردم حساب میآید این که مردم نقدت کنند یا بپذیرنت را به کار گره نزن. آن هم حق مردم است ردت کنند یا قبولت کنند. معیار، کردگار متعال است؛ اما حق نقد و رد، حق قطعی مردم است که باید مصون و در امان از تصرف و تعدّی حکومت و حاکمان بماند.
متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطرهی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارشها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.
گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.
ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.
شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی وزیر علوم دولت پزشکیان را نمیشناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همانطور که خوب حرفزدن، سواد میخواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشهی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمهاش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.
حسین سیمایی
مرحوم آیت الله
سید محمد موسوینژاد
اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیدههای مستقیم خود وی از مرحوم آیتالله سید محمد موسوینژاد باشد، پس ممکن است او طلبهی آن مدرسهی علمیهی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیتالله موسوینژاد میگفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسهی علمیهی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.
متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگهای پیامبر»: در جنگهای پیامبر (ص) در ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید میکرد، و به آنان حمله میکردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگها با حداقل تلفات همراه باشد.»
نکتهی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان میدادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.
تندیس
مومیایی تیمور
قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور
جنگ و صلح و زندان
نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلیها نمیشناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقهی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار میدانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جملهی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:
ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!
من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفانمسلکیاش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.
نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبینها که برین باورند:
در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف میکند.
در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف میکند.
در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف میکند.
در ۸۵ سالگی، زمان آرامآرام شما را حذف میکند.
یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بیهدف» میدانست که جز ایجاد چرخههای «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی
ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیهی ۱۹۹ بقره میآموزم خدا دارد تعلیم میدهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشهی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمیگشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم میروند، بروید. قرآن واقعاً مایهی آرامش انسان است.
نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزهی علمیه قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر میگذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی
در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت میکرد که چگونه با اسلام آشنا شوم میگفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر میکنم سالمترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همهی مشورتکنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر میگویم. چونکه با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس میشویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار بهخوبی و بهدرستی نشان داده میشوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائلآمدن.
یک : مطالعه، با انگیزهی اعتقادِ
تمام آثار آقای دکتر زندهیاد علی شریعتی
تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری
تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان
تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی
تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی
تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری
دو : مطالعه، با انگیزهی اطلاع و احتیاط
آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زندهیاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوهبرین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغربزمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتریهای تئوریهای اسلام مبین، ایمان عمیق میآوریم. ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی