تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ابراهیم چارگامه : باعرض سلام و تشکر از برادر روحانی جهت روایتی که نوشته بله درست است چون خودهستم م هم بودم ملای روستا میرعبدالله هستم ممنونم از آقای اعرابی وهمه برادران والسلام علیکم و رحمته الله -
پگاه : چقدر از شنیدن خبر فوتشون ناراحت شدم، من ورودی سال ۸۵ بودم اما در این سالها به کرات از ایشون و کلاسهاشون یاد میکردم، خیلی اتفاقی خواستم سرچ کنم ببینم صفحه ای دارن که بتونم از بیان شیوا و دانش ایشون استفاده کنم که این خبر رو دیدم. از نظر دانش، خلق وخو، مهربانی، بیان و تقریبا هر چیزی که میتونستم به عنوان یک ... -
ناشناس : سلام ودرود فراوان ... در مورد خانه عالم ک قسمتی را اقای اهنگری توضیح دادن و در دوران مسئولیت بنده پیگیر تغییر کاربری این خانه عالم بودم البته هر سال مبالغی به این امر تخصیص پیدا میکرد و سازمان تبلیغات به نمایندگی اقای مصطفی داربی خودشان هزینه میکردن و متولی این بنا اوقاف وسازمان تبلیقات بود چون اجازه ... -
جعفر آهنگر دارابی : سلام آقا ابراهیم ✍ خیلی خوشحال شدم از این خبری که نوشتی؛ انصافاً کار دکتر ستوده خیلی بزرگوارانه و قابل احترامه. واقعاً باید حرمت و آرامش کسانی که عمرشون رو پای علم و فرهنگ این مملکت گذاشتن، حفظ بشه. اینکه قراره «خانهی علاج» برای استراحت و پیگیری درمان استادان ساخته بشه، یه قدم درست و قشنگه. دمت گرم که بهش ... -
احمد باقریان ساروی : سلام علیک جناب آقای طالبی سب خنذه جنابعالی این بود که به ذهن مبارکت خطور کرد که خدا را را مانند انسان فرض کرد که به کنیزی نیاز دارد در حالی که چنین نیست در عربی برای برده مرد کلمه عبد و برای برده زن کلمه امه را به کار میبرند که در فارسی ترجمه میشود به (بنده) و (کنیز) و مقصود در هر دو مطیع محض بودن انسان در ... -
rajamenang : Thanks for finally writing about > حاکمان؛ مقابله با ملت در درون، منازعه با چند دولت در بیرون :: دامنهی دارابکلا < Loved it! -
مهدی مقتدایی : تا وقتی که روحانی در راستای امور باشد ، اینگونه نخواهد شد. -
ناشناس : سلام جناب طالبی ۱. چرا در حمایت از ایران تظاهرات کنند، وقتی اسراییل را به زمین چسباندیم و به التماس افتادند؟ ۲. خالی شدن صندلیها به خاطر شرارتهای اسراییل بود که البته به خاطر جنایتهایش در غزه. و این که مخالف دولت اسراییل هم نیستند. و این که طرفدار حماس هم نیستند، اما طرفدار ملت فلسطین هستند ... خوبه یا ... -
عبدالرحیم اباذری : ✅ چگونه غنی سازی، ما را در علم هسته ای و اقتصاد فقیر کرد؟ ✍️ محسن رنانی مناقشه اتمی ایران ۲۰سال است با ایجاد بیثباتی مستمر، آب را بر روی بذر توسعه ایران بسته است؛ و با گشودن راه ورود نظامیان به همه عرصهها، هوای توسعه را آلوده کرده است؛ و با گسترش راههای مخفیکاری و فرار از قانون (به بهانه مشکلات ... -
محمد عبدی سنه کوهی : با درود آقا مدیر در این مورد چه پزشکیان را دفتردار نظام و چه تدارکاتچی حاکمیت بنامیم باز او شانس آورد که چنین اتفاقی افتاد که نوشته کیهانی ها رو دستش بدهند تا از رویش بخواند... زیرا اگر یادت باشه در شعارهای سال ۱۴۰۱ دل طرفداران رییسی خون شد که ملت یک شعار رو علیه او بدهند چون مردم می دانستند که او هیچکاره ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- دارابکلایی ها
- مدرسه فکرت
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
مهر ۱۴۰۴
۱۶
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۷
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
جهان و خانه
جهان و خانه نگارش دامنه ۱ ، ۱ ، ۱۴۰۴ ؛ زمین با زمینیانش، باز، یک دور، دورِ خورشید گشت و سن ما، یک عدد بالاتر رفت. عددی که بانوان آن را چه ماهرانه مخفی نگه میدارند. من، جهانِ در گردش را دوست میدارم، دوستا، دوست. اما؛ گردِشم در زمین را بیشتر. جهان، قشنگ است، قشنگ! چون قشنگترین را در خود جای داده است. راز دارم، منِ رازدان، که خانه را از جهان لذیذتر میدانم. خانه، خویشتنِ من را، خارخاری میدارد و سکوت و خلوت و با خودم گفتن و شَنیدن را فراهم میکند. پس، خانهام جهان است. و جهان، در خانهام. خانه که هستم، دنیا در پیشم. جهانم با جانم با این میلمه، مُبعِث (=برآمده) از بیت دفتر سه مثنوی:
میلِ جان اندر ترقّی و شرَفمیلِ تن در کسبِ اسباب و علَف!
داستان تکان دادن قالی دختر
۱۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ، با کمی دخل و تصرف در تنظیم متن توسط دامنه: حکیم ملاصدرا گویا با دو دامادش ملا محسن فیض کاشانى و عبدالرزاق لاهیج در کاشان از کوچهای رد مىشدند، دیدند دخترى گلیمى روى پشت بام آورده تکانش مىدهد؛ پسرى که عاشقش بوده از پائین نگاه مىکرده به او گفته: «مىدانم نیامدى قالى تکان دهى آمدى خودت را نشان دهى! نقل است ملاصدرا «کنار کوچه آن قدر گریه کرد که حالش به هم خورد». گفتند آقا مگر چى شده؟ گفت از حرف این پسر به این معنی نائل شدم که خداى متعال هم با خلقکردن این عالَم آمده خودش را نشان دهد اما کسی در پی دیدنش نیست!
مُلایان انسان
به قلم دامنه: ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : بیاموزیم ( ۱۵ ) اسماعیل و سرخان. بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. رُمان «گرگسالی» را حتی میخوانیُ کنارشَم میگذاری، باز هوَستْ ترشح میزند که هان! برو بازم بگیردش بازش کن. گرفت من. و حالا خودم با دخل تصرف ۱۰۰ در ۱۰۰ از آن صفحهی ناب ۱۳۴ اش، چنین مینویسم در یادداشت امروزم:
اسماعیل و سرخان به هم گفتند این حیوون شومه. گرگ را میگویند. خدا امسال به دادمون برسه! سپس سعی کردند سگها را صدا بزنند کیش بدهند! بروند سمت سهند و سبلان.
دادند؟
نه.
صدایشون لرزید.
زبانش به کام چسبید.
سقف دهانشان خشکید.
رسید تا جایی که «سونا» نامزدش از پشت رسید. سرخان دستهایش را کاسه کرد. (=در گویش محل ما دارابکلا: چالوک کرد) سونا در کاسهی چالوکش، آب انداخت. آب، خنُک بود. حالا اسب را بهتاخت تاخت. چون سونا دستش شفا داشت! آخه چون نامزد است و نامزد مزهاش با هیچ مزهای قابل مقایسه نیست.
کجا تاخت؟ پیش مُلّا در روستا.
برای چه تاخت؟ تا ملا -که طبیب جسم و حکیم روح مردم روستا در سمت اردبیل است، درمانش کند. کرد. درود بر مُلاهای طبیب جسمُ جان. والسلام.
راستی راستی! داریم ازین سان انسان؟ این را دامنه میگوید آری داریم، داریم هر زمان آن سان، آسان. اما خیلی باید گشت، (=به زبان آقوزچینی در آقوزگاله: اَلوری اَلوری باید کرد) کمیاب شدند چون چنین مُلّایانِ انسان در لایههای پنهان ایران. خاتمه دامنه.
شرح یک لغت: اَلوری اَلوری: صوتجمله است آهنگین، هنگام پیدا کردن گردو در کف و پای درخت گردو که زیر خروارها برگ و خاشاک، پنهان شده باشد. با این نَوا، گردو را میگشتند، تا به زحمت پیدا کنند. ملت ایران هم دیربازی است که برای یافتن مُلّایان انسان و باوجدان در لایههای پنهان، به اَلوری اَلوری افتادهاند، تا گردوی مغزدار پیدا کنند، نه پیک و پوک!
سر و سِرّی با زیبایی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. زیبا ترکیب ( زیب + ا ) است؛ به معنی زیبنده یعنی نیکو و خوب. ملاصدرا زیبایی را عبارت از "نظم و همآهنگی همراهِ عظمت و پاکی" میداند. و جالب این است او برین باور بود اولین باری که انسان متوجهی خوبی و خُسن و زیبایی شد از راه "مشاهدهی جمالِ همنوعان خود" بود. یعنی اعتدال خلقت و تناسب قرارگرفتنِ اعضای بدن انسان نسبت به هم. خصوصا" همآهنگی رُخ و صورت. و علت عشق هم، زیبایی است؛ یعنی رسیدن به کمالی که خود فاقد آن است. مثال ملاصدرا این است: "واجب [=خدا] از هر زیبایی زیباتر است زیرا خود خدا زیبایی محض و کمال تام است." پس به این تئوری ملاصدرایی، انسان عاشق خداست، برای این که انسان عاشق زیبایی است. عجیب این که ملاصدرا حتی «تصوّر زیبایی» را هم سببِ عشق میداند. به تعبیر بنده زیبایی و جمال، موتور محرّکه و پیشرانهی عشق است. عشقی که شیخ اِشراق حکیم سُهروردی نیز، آن را برادرِ "زیبایی" میدانست. ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
پیشتر ازین در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ نیز در شمارهی ۴۷ «میدان ارزش دانش» با عنوان زیباییشناسی صدرایی، متنی درینباره نوشته بودم. بدین صورت:
به نام خدا. سلام. گرچه آقای علی بابایی کتاب "زیباییشناسی در مکتب ملاصدرا؛ پریچهرهی حکمت" را سنگین و حجیم نوشت؛ اما سدّی نشد که این اثر را نخوانم. بههرحال، به مطالعهی آن را به پایان بردم. آنچه خواهم نوشت برداشتم است از این کتاب ۳۹۲ صفحهای، که عکسی هم از جلدش انداختم.
باوم گارتِن فیلسوف آلمانی ( ۱۷۶۲ - ۱۷۱۴ ) اولین بار واژهی «زیباییشناسی» را به کار برد. منظور از زیبا این است حسّ از آن لذت ببَرد. اما این لغت سپس دامنهی گستردهتری پذیرفت. یعنی از داوریها و ارزیاییهای چهره و اندام، به موارد دیگر سیر کرد؛ به ویژگیها، به نگرشها، به تجربهها و به ارزشها و ... . سادهتر کنم؟ زیبایی از حسّ التذاذ عبور کرد. مثلاً «خیر» زیباست. که علامه طباطبایی خیر را چیزی میداند که "شیء آن را قصد کرده و دوست داشته و به سوی آن متوجه است." برای نخستین مرتبه، انسان از راه مشاهدهی جمالِ همنوعان، پی به مفهوم زیبایی برد. مرحوم شیخ اشراق حکیم سُهروردی حتی عشق را برادرِ زیبایی معرفی کرد. و یا در قرآن، زییایی همان "حُسن" است که مثالهای فراوانی دارد که به سه نمونه بسنده میکنم:
زیبایی تبلیع: وَ جادِلْهُم بِالَّتی هِیَ أَحْسَن ( ۱۲۵ / نحل ) و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است مجادله نماى.
زیبایی برخورد: فَاصفَحِ الصَّفحَ الْجَمیل ( ۸۵ / حجر ) پس [از آنان] در گذر و گذشتى نیکو پیشه کن.
زیبایی آدمی: وَ صَوَّرَکُم فَأَحسَنَ صُوَرَکُم ( ۳ / تغابن ) و شما را صورتگرى کرد و صورتهایتان را نیکو آراست.
و یا در نهجالبلاغه که زیبایی عبادت؛ خشوع است. زیبایی ریاست، بخشش است. زیبایی حکومت، عدالت است. و جالب این که امام علی ع زیبایی فرد و علم را شبیه هم توصیف است؛ حِلم. به گفتهی مرحوم دهخدا، زیبا از ( زیب + ا ) است؛ یعنی زیبنده، نیکو. در منظر مرحوم ملاصدرا، حتی تصوُّر زیبایی، سبب عشق است. و علت عشق هم، شوق به کمالی است که فافد آن است یا دوامِ کمالی است که واجد آن است. لذا واجب یعنی آفریدگار متعال، از هر زیبایی، زیباتر است چون کمالِ تام است و زیبایی محض. ملاصدرا زیبایی را ادراککردنی میداند. و معتقد است خیر با خدا مساوق است. یعنی مرادف. و به همین دلیل نزد عُقلا، خیر کرامت دارد. اوج حرف صدرایی آنگونه که من فهمیدم این است که زیبایی باید از گزند تمایلات نفسانی دور مانَد و انسان تجلی و نورباران زیبایی را در معاد خواهد یافت زیرا آن عالَم در نگاه صدرایی، عالَم پاک و بری از هر شرّ و کژیست.
عالم ز برایت آفریدم گله کردی
از طرف خدا به انسان
عالم ز برایت آفریدم گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم گله کردی
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
از هرچه که نعمت به تو دادم گله کردی
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بیمنّت من هم گله کردی
با این که گنهکاری و فسق تو عیان است
خواهان توام تویی که از من گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
با اینکه خطای تو ندیدم گله کردی
صد بار تو را مؤنس جانم طلبیدم
از صحبت با مؤنس جانت گله کردی
گر رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
با این که نماز تو خریدم گله کردی
بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان
بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی
از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریدم گلهات را گله کردی
واژهها مملُوّ از معانیاند
به قلم دامنه: به نام خدا. هنگامیکه سالهای گذشته، غرق خواندنِ سرگذشت ملاصدرا بودم این نکات را در یک ورقهای از لابهلای مردی در تبعید ابدی نوشتم که اینک در کویریات سه نکته مینویسم و به اشتراک میگذارم:
۱. راه تا ابد بر سؤال باز است، زیرا آدمی با سؤال آمده است... به قول ملاصدا «خداوند متعال مقدّر نفرموده که برای هر کلمه در جهانِ موجود، تنها یک معنا به مُخَیّلهی آدمی خطور کند... زیرا آدمی را از پرواز به سوی لامُتناهی میستاند» (ر.ک: ص ۱۱۷) سادهترین واژهها نیز، مملُوّ از معانی گوناگون حتی متضادّند. آنچه را نمیدانی در نهایت آرامش بگو: «نمیدانم». به قول آیتالله جعفر سبحانی: علامه طباطبایی «نمی دانم»هایش خیلی زیاد بود. ۲. به گفتهی حکیم ملاصدا -که در ۱۷ سالگی به استادش شیخ بهائی گفت- «مُرید اگر به مُراد شبیه شود، خود، هرگز، به مقام مُرادی نمیرسد». چون هیچ کسی نباید قصد انهدام خویشتن خویش را بنماید. البته ملاصدرای دانا، میدانست که مرز میان شهامت و وقاحت بسیار باریک است! ۳. و آخر اینکه با لبخند، سُلطهی پوزخند از اعتبار میافتد.
تُوتِم چیست؟
توتم پرستی
اثر دکتر علی شریعتی
هر کسی تُوتِمی دارد که با آن عشق میورزد، دوست میدارد، میپرستد، مینالد، دعا میکند، میگرید، اشک میریزد، انتظار میکشد، صبر میکند، اخلاص میورزد، ارزش مینهد، درد میکشد، رنج میبرد، ایثار میکند، میگدازد.»
معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی
لازم به توضیح است تُوتِم در لغتنامهی معین یعنی «چیزی که به عنوان سمبل گروه مورد پرستش قرار گیرد.... این کلمه از زبان قبایل سرخپوست گرفته شده است. این قبائل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیلهی خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیلهی خود میخوانند. توتمیسم اشاره به همین است.
تا نیابد باد و باران گل کجا بویا شود
تا نبیند رنج و سختی مرد کی گردد تمام
تا نیابد باد و باران گل کجا بویا شود
ناصرخسرو قبادیانی
=====
لَقد خلقنا الانسانَ فی کبَد
بهراستى انسان را در رنج و مِحنتکشیدن آفریدهایم
سورهی بلد، آیهی ۴ ، ترجمهی خرمشاهی
کتاب «پیروزی حتمی» بازرگان
به قلم دامنه. به نام خدا. به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی. یکی از کتابهای خواندنی «پیروزی حتمی» مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که با عنوان مستعار «عبدالله متقی» در دورهی ستمشاهی به قطع جیبی به چاپ رسانید. این اثر کتابیست در بارهی امام مهدی موعود (عج). ایشان در این کتاب انتظار را اینگونه تفسیر کردند:
در ص ۲۶ آمده است: «انتظار، پرچم اسلام را همیشه برافراشته میدارد و نظر به آینده میکند و خود را حلّال مسائل و احتیاجات همهی اَعصار می داند.»
در ص ۲۴ آمده است: «یکی از رمزهای باقیماندن شیعه همین انتظار فرَج و اعتقاد به ظهور و پیروزی نهایی است.»
در ص ۴۵ نقل کرده است: «در حدیث نبوی آمده است هرطور که باشید بر شما حکومت میشود. بنابرین بر اجتماع فاسقِ ظالم، سایهی حکومت عدل و حق نخوهد افتاد.»
در ص ۴۳ معتقد است: «میان طول غیبت امام زمان و افول حق و حقیقت مناسبت برقرار است... به گمان این جانب قرآن حکومت و خلافت را از آنِ مردم میداند.»
در دیده اسرار
دلدار چو مغز است و جهان جمله چو پوست
ناید بنظر مرا بجز جلوهی دوست
مردم ره کعبه و حرم پیمایند
در دیده اسرار همه خانه اوست
(حکیم ملا هادی سبزواری: رباعیات)
توضیح دامنه: به نام خدا. ملا هادی سبزواری (۱۲۱۲ - ۱۲۸۹ ه.ق) در سُرودههایش «اَسرار» تخلُّص میکرد. آرامگاهاش در «دروازه نیشابور» شهر سبزوار (معروف به فلکه زند) است. آن فقیه حکیم فیلسوف، درین رباعی دلکش، حضرت باری تعالی را میستاید و با آنکه مردم مؤمن میل به حرم و کعبه در سر دارند و از زیارت باز نمیمانند و برای دیدار آن ره و راهها میپیمایند، اما ملاهادی با آن نگرش عرفانی و الهی و توحیدیاش، از ظاهر امر فراتر میرود و به کعبه و حرم، ابعاد وسیعتر و بینشی ژرفتر میبخشد؛ آنگونه که در دیدهی خودش همهچیز را خانهی خدا میبیند
امام خمینی (منبع) نیز شعری درین باره دارد؛ ازجمله این بیت:
با کاروان بگویید: از راه کعبه برگرد
ما یار را به مستی، بیرون خانه دیدیم
و نیز عبدالرحمن جامی هم در (همان منبع) در پدیدهی رمزآلود و شگرف و ژرفِ حج، سُروده که در اِحرام در هر مقام و موقف، فقط جستوجوگر خدا بوده، نه اسیر جا و عنوان و دعا و وِرد و سنگ بر شیطان. زیرا خدا در همه جا حیّ و حاضر است و شیطان نیز در پی و تعقیب و رقیب:و نیز جامی همسُروده:
مرا به هیچ مقامی نبود، غیر تو نامی
طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم
نکتهی تشریحی: حج برگزارکردن و به حج رهسپارشدن و حاجی و مُحرمشدن مناسکی توحیدی و عبادتی اِشراقیست و از مناسبات عاشقانه میان مخلوق با خالق یکتا. اما انسانِ باورمندِ والِه، علاوه بر کعبهی معظمه و مکهی مکرمه و مشاهد مشرّفه، همه جا و همه چیز را به چشم کعبه و توحید و گردیدن به گِرد کردگار میبیند. زیرا مؤمن معتقد، دائم در طواف است. اگر از سرِ بینش و گرایش، میگوییم هر روز عاشوراست و هر مکان کربلا، به نظر من به همان سبک و سیاق و اشتیاق باید گفت هر روز، روز حجمان است و هر مکان کعبهی دلمان. به قول مرحوم دکتر علی شریعتی عدد هفت در طواف، علامت رمز گردشِ ناتمام و بینهایت است!
کو کو ، هو هو
سخنی از امام حسین
یکی از وظایف مؤمنین در مواجههی با مفاسد و انحرافات اجتماعی از نظر امام حسین -علیه السلام- این است: «لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّه َ یُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَیِّرَهُ. یعنی بر هیچ چشم مؤمنى روا نیست که ببیند خدا نافرمانى مىشود و چشم خود را فرو بندد، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد. منبع: الأمالى، طوسى، ص ۵۵.
نخستین درس شمس تبریزی به مولوی
به قلم دامنه. به نام خدا
(۱)
«فارغ نشدم، مبتلا شدم.»: مولوی در ملاقات شمس تبریز با او، تماماً زیر و زبَر شد. دست از درس و منبر و اَستر و مُریدبازی شُست و با «علمِ حال»، در اعماقِ روحش، عشق و جمال جوشید. بهطوریکه وقتی در یکی از آزمونهای سخت در کنار شمس، سر از سجده بر داشت، شمس ازو پرسید چه حالی شدی: جلالالدین مولوی گفت: «فارغ نشدم، مبتلا شدم.»
(۲)
نخستین درس شمس: شمس تبریز، سال ۶۴۲ هجری قمری بهصورت ناشناس، وارد قونیهی ترکیه شد و مولوی پس از درس و مسجد، سوار بر اَستر (=قاطر) عازم خانه. با دَبدبه و کَبکبه و بدرقه. خود سواره و شاگردان و مریدانش پیاده! شمسِ ناشناسِ ژندهپوش، در کوچه، دهَنهی اَستر مولوی را گرفت و پرسید تو مُلّای روم هستی؟ مولوی گفت: آری. شمس پرسید: پیامبر اکرم [ص] را میشناسی؟ مولوی با حیرت و نیمنگاه به مریدانش، جواب داد: «مگر میشود سیّد عالَم محمد مصطفی [ص] را نشناخت.»
شمس که به شکل درویش در آمده بود، پرسش محکمتری پرسید: تو بزرگتری یا پیامبر؟ مولوی از شگفتی پُر شد و گفت: «أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ». آنگاه شمس بیدرنگ حملهی معرفتیاش را به جلالالدین مولانا آغاز کرد و گفت: «آیا محمد مصطفی [ص] هم، همینگونه راهِ مسجد به خانه را میپیمود! که خود سوارِ اَستر باشد و عدهای او را بدرقه کنند؟ آیا این روش پادشاهان جبّار است یا روش پیامبر؟! این اولین ملاقات ناشناس شمس با مولوی بود. که مولوی را با این درس زبَردستانه، زیر و زبَر کرد. دیگر بر اَستر، دوام نیاورد و بیهوش بر زمین افتاد تا شاید مدهوش شود و به هوش آید!
(۳)
سوسک و کبک و عُقاب: روزی دگر، شمس، مولوی را از خانه و مدرسه به کوهپایه و دامنه برد. گفت اینجا هم، چون آنجا «حجابِ دیوار» دارد. آن سوسک را ببین که زیر سنگ لانه کرده او دیدِ محدودی دارد. این کَبک درین دامنه را نگاه کن، که سرش را زیر برف کرده تا از شرّ شکار ایمن شود. چارهجویاش درست است و راهحلّش بهترین، اما دیدش را زیر برف از بین برده است. شمس آخرین پُتک معرفت را اینجا، بر سر جهل میکوبد و میگوید مثل عقاب باش مولوی، نه مانند سوسک و کبک. چرا شمس چنین کرد؟ شمس درس تجربیِ معرفت و عرفان به او داد. گفت جلالالدین! گوش کن. «به حرف آخرم گوش کن». این عُقاب است که بر کوه بلند، آشیانه میسازد تا از آن بلندی، از آشیانه تا بینهایت را ببیند! تا هیچ دیوار و صخره و سنگ و درخت و کوهپایهای، دیدش را مانع نباشد. شمس با این درس، حجاب دیوار مدرسه و خانه را به مولوی گوشزد کرد تا به او گفتهباشد باید با رفتن به بیابان و صحرا و کوه و دامنه و درون جامعه، دیدِ معرفتی خود را گسترده و نامحدود و بی «مانعوحجاب» کند! و سرش را چون کبک، از روی عجز زیرِ برف و مثلِ سوسک، زیر سنگ نکند! بگذرم.
نکته بگویم: از نظر من، هر کس باید یک «شمس» پیدا کند و یا با «شمس وجودش» دیدار کند، تا برای حرف دلش، کلمهای پیدا کند. شمس تبریزی، به مولوی آموخت «نمازگر» نباش، «نمازگزار» باش. نمازگر، مانند زرگر اهل معامله و دکّان است
برو ای تنِ پریشان، تو وُ آن دلِ پشیمان
که ز هر دو تا نرَستم، دلِ دیگرم نیامد
جهان هرگز به حالی بر نپاید
به قلم دامنه. به نام خدا
پند فخرالدین اسعد گرگانی:
جهان هرگز به حالی بر نپاید
پسِ هر روز، روز دیگر آید
سالهای تحصیلیام در دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱، آثار مرحوم دکتر حمید عنایت را دوست میداشتم. او معتقد بود اولین فیلسوفی که گفت فهم ثابت نیست و سیّال است، «هراکلیت» بود. هراکلیت میگفت در یک رودخانه دو بار نمیتوان شنا کرد. چون معتقد بود هر بار رودخانه، رودخانهای دیگر است. فخرالدین اسعد، درین بیت همین سیّالیت (=روان و جاری و غیر ثابت) را دارد میگوید. این یعنی تکامل فهم. البته من ثابت و متغیر در مسائلی دینی -هر دو- باور دارم. نه فقط سیّالیت.
پادشاه و پارسا و سعدی

باب دوم. در اخلاق درویشان
گلستان و بوستان
برگردان از: «ادوارد رهاتسک» و «جی. ام. ویکنز»
شیخ مصلح الدین سعدی
متن حکایت. ص ۲۵۸ : عکس از دامنه
یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن، که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است، و این پارسا به تقرّب پادشاهان در دوزخ.
دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقّع
خود را ز عملهای نکوهیده بَری دار
حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار
(منبع)
پنج اصل، پنج رفتار رجبعلی خیّاط
به قلم دامنه. به نام خدا. هفت کولِ (۱۰۷) از بحث های روزانه ام در مدرسۀ فکرت. بیآنکه دربارهی مرحوم نکوگویان _مشهور به رجبعلی خیّاط که در سال ۱۳۴۰ درگذشت و در ری به خاک سپرده شد_ قائل به غلوّ، تقدّس و کراماتِ آنچنانی باشم، اما وی را به عنوان یک انسان خوب، عرفانپیشه و دارای پندهای اخلاقی عامیانه، مورد ستودن و پاییدن میدانم. دستکم بسیاری از ماها، سفارشها و نداهای قابل قبولی ازو خوانده و یا از زبان ناقلان شنیدهایم. پنج اصلی که در زیر بهفشردگی و با کمی دخل و تصرف ادبی و نوشتاری، مینویسم، یک نمونه از آن پندهای گِران و پرقیمت اوست:
نقل است که از او پرسیدند چرا بسیار آرامی؟ گفت بدین مضمون: چون زندگیام را بر پنج اصل بنا کردم: یعنی: ۱. دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد، ۲. خدا مرا میبیند، ۳. کار مرا دیگری انجام نمیدهد، ۴. پایان کارم مرگ است و ۵. نیکی و بدی گُم نمیشود و به خودم بازمیگردد. مرحوم رجبعلی، از این پنج اصل و معرفت، به پنج نتیجه و پیام و رفتار منتهی شد: برای اصل اول، آرام شد. برای اصل دوم حیا پیشه کرد. برای اصل سوم تلاش کرد، برای اصل چهارم خود را مهیّا ساخت و برای اصل پنجم بر «خوبی» خود افزود و از «بدی»اش کم کرد. اصل اول مرحوم رجبعلی خیاط نشان بینش توحید افعالی و رزّاقیت خدای متعال است که رفتار آن نیز در ادامهی پنج اصل درج شد. اصل ۳ و رفتار مبتنی به اصل ۳، همان کار و تلاش است. تأکید کنم مرحوم رجبعلی خیاط در اصل ۳ معتقد است کار مرا دیگری انجام نمیدهد. و از همین معرفت و شناخت، پی به این رفتار میبَرد که طبق اصل سوم، تلاش و کار کند و تن به کار خیاطی و کوشش و رزق حلال بدهد.
نکته بگویم و تمام: به فرمودهی زیبای مولوی، انسان «همان اندیشه» است، مابَقیِ آدمی، فقط «استخوان و ریشه» است. ازینرو، زندگی بر پایهی معرفت و معنویت پیش میرود که از دل و عقل، هر دو، سرچشمه میگیرد. باید پندِ لطیف بزرگان، خوبان و نیککرداران را به گوشِ دل سپرد؛ زیرا آدمی در زیست، بینیاز از پند و اندرز نیست. شاعر، خیلیخوب سُروده و اِنذار داده که:
به شادکامی دشمن، کسی سزاوار است
که نشنَود سخنِ دوستانِ نیکاندیش
رمَضان، گناه را میسوزاند
به قلم دامنه: به نام خدا. از آنجا که از پیامبر اکرم صلّى- الله علیه و آله و سلّم- روایت شده است که فرمودند: «این ماه را رمضان نامیدهاند چونکه گناهان را میسوزاند»، انشاءالله به لطف خدا در این ماه مبارک بتوانیم نوشتههایی از جنسِ آینه بخوانیم تا شاید با نظرافکندن در آن، خود را آراستهتر از دیروز و آمادهتر برای فردا نماییم و بتوانیم خودشِکافی کنیم. خودشکافی را از نویسندهی کتاب«روح آیین پروتستان» رابرت مک آفی براون، وام گرفتم.
امام صادق -علیهالسلام- سخن مهمی دارند که درونمایه و نقل به مضمون آن این است: انسان باید اول «قلبِ واعظ به خود» داشته باشد. یا «قلبِ هشداردهنده» داشته باشد. و اگر نشد «یک دوستِ پند دِه» بگیرد. اگر این سه نشد، در بند شیطان میشود.
در آیهی ۸ سورهی رُوم انسانها به «اندیشیدن در خود» فراخوانده شدند: أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ. ماه رمضان ماه «به خود نگریستن» نیز هست. ماهی برای عیبزُدایی از خود و پالایش و ویرایش و تنظیم خود. علامه طباطبایی در شرح این آیه معتقد است این استفهام برای تعجب است، و تعبیر در اندیشیدن در نفْسها از باب کنایه است. یعنی آیا در خودتان نیندیشیدهاید؟ آری؛ هر کس غرق در امور دنیایی خود شود، خویشتنِ خویش را فراموش میکند، که اگر به خود بیندیشند، به حق رجوع خواهد کرد.
فراموش کردنِ موازین اخلاقی
مناظرهی منبر و دار
منبر از پشت شیشۀ مسجد
چشمش اُفتاد و دید چوبۀ دار
عصبی گشت و غیضی و غضبی
بانگ بر زد که ای خیانت کار
تو هم از اهل بیت ما بودی
سخت وحشی شدی و وحشت بار
نردۀ کعبه حرمتش کم بود؟
که شُدی دار شَحنه، شرم بدار
ما سرو کارمان به صلح و صلاح
تو به جُرم و جنایتت سر و کار
دار، بعد از سلام و عرض ادب
وز گناه نکرده استغفار
گفت ما نیز خادم شرعیم
صورت اخیار گیر، یا اشرار
تو قلم می زنی و ما شمشیر
غِلظت از ما قضاوت از سرکار
تا نه فتوی دهند منبر و میز
دار کی می شود سر و سر دار
هر کجا پند و بند درماندند
نوبتِ دار می رسد ناچار
منبری را که گیر و دارش نیست
همه از دور و بر کنند فرار
باز منبر فرو نمی آمد
همچنان بر خرِ ستیزه سوار
عاقبت دار هم ز جا در رفت
رو به دَر تا که بشنود دیوار
گفت اگر منبرِ تو منبر بود
کار مردم نمی کشید به دار
باید شاگردی کرد
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. همهی انسانهایبزرگ روزی شاگرد (=آموزنده) بودند. سالیانسال، بهدرازا میکشد که در هر عصری، یک انسان وارسته به تماممعنا الگو و اسوه پدیدار شود.
در دنیا مرا یاد تو بس
و در عُقبی مرا دیدار تو بس
خواجه عبدالله انصاری (=پیر هرات) یکنمونهی تمامعیار از این انسانهای شاگردیکرده و پندآموخته، که خود، به قطبنمای خلق شدن و پیرِ طریقت گردیدن نائل آمداست و گرداگردش جمعیت و ازدحام شدهاست و همچنان می شود. او که خود اینگونه مقام یافته، روزی از سرِ شوق و شاگردی، سراغ شیخابوسعیدابوالخیر شتافته و مرید شیخابوالحسنخرقانی شده و از آن رویداد زندگیاش اینچنین روایت کرده: "عبدالله مردی بود بیابانی، در طلبِ آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی، چندان کشید آبزندگانی، که نه عبدالله مانْد و نه خرقانی."
معنویت و انسان
زندگی اتکالی چیست؟
به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش کتاب «تعالیم اسلام» علامه سید محمدحسین طباطبایی را می خواندم. سراسر کتاب خواندنی ست. برای کویریات دامنه این قسمت کتاب را یادداشت کرده ام و به اشتراک می گذارم. زندگی اتّکالی؛ که اگر جنبۀ سیاسی و حکومتی پیدا کند به خواری جامعه می انجامد. مثل وابستگی در نظام نژادی بنی امیه، که افراد را با سکّه و درهم و دینار زبون می کردند. و با وعدۀ پُست و مقام دیانت افراد را لکّه دار می ساختند. تا حدی که از علی (ع) می بُریدند به جرگه ی معاویه می پیوستند. بدین ترتیب، من امروز برای این پست دامنه، این فراز مهم کتاب را برگزیده ام و می نویسم. که اگر چنین زندگی یی، شیوع پیدا کند، مَضارّ و زیان هایش برای جامعۀ مسلمین زیاد و خطرناک است. مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۷۹ کتاب «تعالیم اسلام» می نویسد:
«زندگی اتکالی (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادنِ افتخار انسان و شرافت و استقلال و آزادی و منشاء همه گونه بزه و زشت کاری های اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد. کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن می دوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه می فروشد. باید تملُّق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند _حق یا باطل، زشت یا زیبا_ انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی کند. به هر ستم و ناروایی راضی شود. و بالاخره همۀ حدود و مقرّرات انسانی را به هیچ شمُرد.
سؤال (=درخواستِ کمک) در غیر حالتِ ضرورت، در اسلام حرام است و مساعدت مال فقرا، که جزء مقررات اسلامی است، شامل حال فقرایی است که مزد کارشان با مخارج شان برابری نمی کند، یا از کار بازمانده اند و نیازمند واقعی هستند.»