منو
Me
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، داراب‌کلای میاندورود
Qalame Qom Damanehye Dovvom
جهان، ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود، داراب‌کلا

پيام هاي کوتاه
طبقه بندي موضوعي
بايگاني
آخرين نظرات
نويسندگان

۳۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

۲ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. سه روزه که مشغول خواندن رُمان انتقادی جورج اورول با عنوان «روزهای برمه» ام. گرچه سال ۱۳۹۰ در داخل قطار آن را به سرعت مطالعه کرده ام؛ اما دلم نیامده رُمانی به این خوبی را بازهم نخوانم و حال و روز مردم استبدادزدۀ برمه _و نیز جهان کنونی_ را بازهم ندانم. از این رو از کتابخانۀ یادگار امام قم این رمان را امانت گرفته ام و مشغولشم. این رمان ۳۶۸ صفحه ای، _که ترجمۀ خوب خانم زهره روشنفکر است_ در سال ۱۳۸۹ در انتشارات مجید چاپ شده است. رُمان شیوۀ ادارۀ امپراتوری انگلیس در کشورهای مستعمره _کشور برمه که بعدها میانمار نام گرفت_ را می نمایاند.

 

اورول مانند رمان دیگرش قلعۀ حیوانات، در این کتاب نیز دسیسه چینی علیه همدیگر را باز و نقّادی می کند، که چطور انسان ها حاضرند برای بدست آوردن موقعیت بهتر در دستگاه حکومت وابسته به انگلیس، علیۀ هموطن خود دسیسه کنند و توطئه بچینند تا همه را از میدان به در کنند و خود به میز و قدرت برسند و بر سر سیری ناپذیر آن تا ابد! بمانند.

 

مطابق معمول معرفی کتاب در سلسله پست های دامنۀ کتاب (اینجا)، چهارنکته از این کتاب خواندنی را _که به تشخیصم اهمیت بیشتری دارد_ به اشتراک می گذارم:

 

عکس از دامنه

 

ص ۱۸ : یوپوکین _که قاضی شمال برمه است_ چهرۀ دسیسه گر رُمان است. او جنایت های فراوانی علیه مردم و رقیبان خود انجام می دهد اما با ساختن مَعبدها و صومعه ها سعی می کند گناهان خود را بخرد!!

 

ص ۱۴ : دسیسۀ تُهمت و ارسال نامه های بی اسم و آدرس، برای تخریب و از میدان به درکردنِ هموطن برمه ای، آن هم نزد دستگاه انگلیسی، یکی از شگردهای افراد استبداد زده ی برمه بوده است که ...

 

ص ۲۷ : ...او شب ها در پشه بند نمی خوابد! وقتی از نوکرش دلیل این کارش را پرسیدند، گفت: ارباب هنگام شب [از فرطِ شراب] آنقدر مَست است که متوجّۀ پشه نمی شود! و سحرگاه هم پشه ها چنان مَست اند که متوجۀ ارباب نمی شوند! [دامنه: متوجه شده اید که !؟]

 

ص ۳۶۶ : در مقابل تقدیر، هیچ اسلحه و یا زرهی دوام ندارد... در ص ۸ رمان آمده است: بر اساس اعتقاد بودایی ها، آنهایی که در زندگی شان کارهای بد کرده باشند، روحشان دوباره در کالبد موش، قورباغه و یا حیوانات دیگر رسوخ خواهد کرد.

 

سایر کتابهایی که معرفی کرده ام:

(اینجا)

۲ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: با سلام و ارادت. دو متن تقدیم می دارم: ۱- استاد حاج شیخ حسین انصاریان در یکی از سخنرانیهایش فرمودند در صدر اسلام همه ی نمازها دو رکعتی، واجب بوده تا زمانی که امام حسن مجتبی علیه السلام قدم به عرصه ی وجود گذاشت از آن به بعد به شکرانه ی وجود کریم اهل البیت و مولود تازه وارد دو رکعت به نماز ظهر و عصر و عشاء اضافه شد که هر کدام ۴ رکعت شدند و یک رکعت به نماز مغرب اضافه شد که سه رکعت شد.


۲- ایده معنوی. اگر در حال ختم قران هستید به جزء ۱۵ که رسیدید ایه ۱۹ سوره کهف، کلمه ولیتلطف، میزان قران است و جای استجابت دعا. یعنی در این جا قران به دو کف مساوی تقسیم می شود. قران را قطع کنید وشروع به دعا کنید و اولین دعا برای فرج باشد. در قران های قدیمی خطی، این واژه یا درشت نوشته می شد یا قرمز تا مردم جای استجابت را گم نکنند. التماس دعا. مالک رجبی. بلده. نور.

 

 

پاسخ دامنه

 

سلام جناب شیخ مالک. ممنونم.

 

۱. از این که در بلدۀ نور مازندران در تبلیغ و هدایتگری خلق الله مشغول هستی، بسیارخرسندم و دعایت می کنم.

 

۲. در مورد اضافه شدن رکعت های نماز به نمازهای یومیه، من در این باره، تا الآن چیزی بلد نبودم و تازه شنیدم.

 

۳. ایدۀ معنوی هم جالب بود. و من در یکی از نوشته هایم در سلسله مباحث لیف روح، در سال ۱۳۹۳، به این واژۀ قرآنی «وَلْیَتَلَطَّفْ» سورۀ کهف یعنی دقّت و نرمی و لطف نشان دادن به مردم، _که به لحاظ رسم الخطی و شکلی، وسط قرآن محسوب می شود_ اشاره کرده بودم.

 

و من اینجا، بازهم تأکید می کنم که چه عالی ست که خدای حکیم، قرآن را با اسمِ «الله» و «رحمان» و «رحیم» آغاز کرده است؛ با «تلطیف» به وسط _و به قول شما به میزان_ رسانده است؛ و در آخر به ناس (=مردم) ختم نموده است. اگر اجازه داشته باشیم، ذوق را داخل برداشت از آیه کنیم، باید بگویم خدا چه قشنگ و هدفمند، مهربانی و لطف به مردم و ناس را با رحیمیت و رحمانیت خود آمیخته است. بگذرم و روده درازی نکنم. ممنونم ازت. در بلدۀ نور، بر ما هم دعای خیر بدار.

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دهه‌ی هشتاد بود. سال‌های اوج پژوهشگری‌ام. یکی از پروژه‌های تحقیقاتی که با مرکز فرهنگ و معارف قرآن -مستقر در قم- به امضاء رسانده بودم، تا به انجام برسانم، نوشتن کتابی با عنوان «مستندات قرآنی اندیشه‌ی سیاسی امام خمینی» بود. کار را شب‌ها در منزل تا پاسی از شب پی می‌گرفتم و با شوق و اشتیاق و حتی عشق به امام، بخوبی به پایان رساندم و حتی زودتر از موعد، به جناب حجت‌الاسلام سعید بهمنی مسئول وقت امور پروژه‌های مرکز فرهنگ و معارف قرآن تحویل دادم و در چند جلسه مشورتی و بررسی آن مرکز شرکت کردم. تا این که قرار شد چاپ شود.

پس از یک سال تأخیر، از سوی یکی از بزرگواران، متوجه و باخبر شدم کتابی که من آن را طی نزدیک هفت هشت ماه نوشته‌ام، قرار است با بازنگری مجدّد ! توسط یک نویسنده‌ی حوزوی دیگر چاپ شود. واکنشی نشان ندادم و منتظر ماندم چه می‌شود. وقتی سال ۱۳۸۶ مطابق معمولم به کتابفروشی بوستان کتاب دفتر تبلیغات، واقع در میدان شهدای قم، سری زدم تا تازه‌های نشر را بیابم و ابتیاع کنم، چشمم به همین کتاب خودم (عکس بالا که از جلد اثر انداختم) خورد. تورُّق کردم و دیدم گویا (تردید از من است) در پیشگفتار فقط و فقط از من یاد و تشکر خشک و خالی شده است.

 

اما وقتی نام نویسنده‌ی کتابی که خودم نوشته‌ام را دیدم، یکّه نخوردم و هیچ اعتراضی هم نکردم و سکوت اختیاری نمودم. چون؛ دوست ارجمند و فاضل و گرامی‌ام جناب حجت‌الاسلام آقای دکتر نجف لک زائی که به مدت ده سال باهم بودیم و کارهای تحقیقاتی و علمی و سیاسی اندیشه‌ای می‌کردیم و اتفاقاً در همین پروژه ناظر علمی تحقیقم بودند، آن را زیر و رو کرد و وَرز داد و حتی در سال ۱۳۹۰ به این شکل و شمایل، به چاپ چهارم رساند. اما در چاپ چهارم، هیچ اسمی از من نیست! بگذرم. خواستم فقط بگویم کتاب هم مانند همه‌ی اشیاء عالم، هم داستان دارد و هم دَستان! و هم فرادستان!

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

در این لیف روح به سراغ خطبۀ ۱۶۴ نهج البلاغه می‌روم که امام علی (ع) در آن هشدار و انذار مهمی دادند و آن این است: بدترین مردم نزد خدا، رهبر ستمگری است که خود گمراه و مایه‌ی گمراهی دیگران است که سُنّت پذیرفته را بمیراند و بدعتِ ترک‌شده را زنده گرداند.

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

پُست ویژۀ دامنه پس از بازگشتِ زیارت امام رضا: به قلم دامنه.  مآمون های روزگار. به نام خدا. نهضت های علویان _همچون قیام های ابن طباطبا در کوفه، محمد دیباج در حجاز، اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع) در فارس، محمد بن حسین بن حسن در یمن، جعفر بن زید بن علی در واسط، زید بن موسی بن جعفر (ع) در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر (ع) در یمن و مکه و ..._ همه جا را فراگرفته بود. در همین حال و روز، عرب ها از قتل امین برادر مأمون _که نماد حکومت عربی بود_ خشمگین بودند. ایرانیان و خراسانیان دلبستۀ امام علی (ع) باقی مانده بودند. مأمون میان این وضع، گیر کرده بود که چه چاره ای کند.

 

کتاب «یک قمقمه دریا»

(صد قصه و نکته از زندگی امام رضا)

را در مشهد از حرم هدیه گرفتیم

 

گویا تنها راه چارۀ مأمون این بود که امام علی بن موسی الرّضا ع را راضی! کند تا حکومت را به دست گیرد و در قدرت با او شریک و همراه گردد. زیرا در آن مقطع پرآشوب، این تنها امام رضا بود که هم علویان و هم اعراب و هم ایرانیان ایشان را «سیّد و آقا»ی خود می دانستند و گِرد آن حضرت که مانند خورشید، درخشنده و تابنده بود، می گشتند. و این، به اعتقاد شیعیان، فقط یک توطئه شُوم بود تا مأمون با طرح ولایتعهدی امام رضا، هم خود را از مخمصۀ خطرناک هرج و مرج رهایی دهد و هم امام هشتم را نزد شیعیان نعوذبالله ضایع نماید.

 

اما مأمون خام تر از آن بود که بتواند امام رضا _علیه السلام_ را که خون علی و فاطمه _سلام الله علیهما_ و حضرت سیدالشهداء _علیه السلام_ در رگ هایش جاری بود_ بفریبد. و تاریخ بخوبی گواه است که آن امام _که عالم آل محمد (ص) بود_ چگونه توطئۀ مأمون را خنثی کرد و بارها فرمودند من در این راه، نه خلیفه و ولیعهد، که شهید می شوم.

 

و دیدیم که گودال سناباد همانند گودال قتلگاه کربلا، با خون سرخ حضرت رضا، مشهد شد؛ یعنی شهادتگاه. و شیعیان این شهر را از آن زمان به بعد، «مشهد» نام نهادند و به قول علی شریعتی «شهر شهادت» شد. و من معتقدم معصومین _علیهم السلام_ هر کجا بودند _چه مدینه، چه مکه، چه کوفه، و چه کربلا و چه کاظمین و چه سامرّاء_ آنجا را شهادتگاه می ساختند؛ زیرا این انسان های کامل، هرگز تن به ظلم پذیری نمی دادند و مردم را در برابر حاکمان فاسدِ یکّه تاز کلّه شقّ روزگار تنها نمی گذاشتند. چراکه آنان، مأمون های روزگار خود را می شناختند؛ چنانچه پیامبران خدا، فساد و تباهی و زور و ستم فرعون های زمانۀ خود را می دانستند و با آنان به مبارزه دائمی برمی خاستند.

 

و ما پیروان ائمه و انبیای خدا نیز، باید و باید مأمون های خنّاس (=اهریمن نیرنگبازِ وسوسه گر) روزگارمان را با دقّت و فراست بشناسیم و در برابرشان بایستیم. و این ممکن نیست؛ مگر به مَشیء و مَرامِ علوی، حسینی، صادقی، رضوی و مَهدوی، که فلسفۀ واقعی «انتظار» و «چشم به راه بودن» ماست. تمام.

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

 

مزینان زادگاه

دکتر علی شریعتی. خرداد ۱۳۹۷. عکاس: دامنه

 

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰

۱ موافقين ۰ مخالفين ۰

به قلم دامنه. به نام خدا. سالم و صالح . ۲۹ خرداد ۱۳۵۶، یک مرد بزرگ، یک «معلم شهید»، یک تئوریسن انقلاب و یک احیاگر ارزش های فراموش شدۀ شیعه و اهل بیت _علیهم السّلام_ و در یک کلام یک انسان سالم و صالح که در برابر استبداد و سلطنت، قدرت و فسادِ حاکمیت، و شوکت و انحراف حکومت، قد علَم کرده بود و هرگز به زانودرنیامده بود، از دستِ جهالت بی رحم، غضبِ بی مروّت، کینۀ عداوت و نیز حسادتِ بی حدِّ عده ای خودخواه خودمحور خودپسند و خود بَسند، دِق کرد و مُرد و سرانجام پس از سال ها هدایت و ایجاد جنبش و حرکت میان دانشجویان و جوانان علیۀ حکومت و سلطنت، در کنار حرم حضرت زینب _این پیام رسان بزرگ عاشورا و رسواگر باعظمت طاغوت ها_ آرام گرفت. یعنی دکتر علی شریعتی؛ بانفوذترین چهرۀ ایران در ایران.

 

 

دامنه

 

 

آثار شریعتی همه خواندنی ست؛ چه آنجاها که شور و شعور آفریده و چه حتی آنجاها که به مقتضیات زمان، کمی تندی کرده و حرف های قابل اصلاح شدن زده است. و من افتخار می کنم از آغازین روزهای انقلاب اسلامی با خواندن کتاب ها و گوش دادن نوار سخنرانی های جنبش بخشِ شریعتی قد کشیده ام. اینک در چهل و یکمین سالروز درگذشت آن مردِ سالم و صالح، از میان هزاران سخن تحرّک بخشش، این دو جملۀ دکتر علی شریعتی را _که خیلی زیبا و حساب شده می دانم و معتقدم مبنای حرکت خود او هم بوده است_ تقدیم می دارم:

 

 

مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد

 

نیز این سخن:

چاپلوسی یونجۀ لطیفی است برای درازگوشان دُمبه دار خوشحال

 

با یاد و گرامی داشتِ وفات شریعتی، که خوشبختانه هیچ قدرتی نمی تواند نام او را و تفکّرات حیات بخشِ او را از جوانان ایران و بعضاً جهان سلب کند و چهرۀ وی را از تار و پود کشور حذف نماید. آنان که سال ها کوشیده اند چنین کنند؛ حقیقتاً یا در گِل مانده اند و یا آب در هاون و هونگ کوبیده اند و سخت، به شکست رسیده اند. شریعتی زنده است چون انسان صالح و سالم هرگز نمی میرد. والسلام. دامنه

۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

عاقبتِ اِسرافگر شکّاک، گمراهی ست. وَلَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ.

سوره‌ی غافر

 آیه‌ی ۳۴

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

بـعـد از آنـکـه گـفـت خـدا ایشان را گمراه کرده و دیگر راهنمایى ندارند، به عنوان شاهد، داستان یوسف _علیه السلام_ که در مصر مبعوث شد و رفتارى که مصریان با او داشتند را ذکر مى کند که مادام در بین آنان بود، در نبوتش شک مى کردند، و بعد از آن که از دنیا رفت گفتند: دیگر پیامبرى بعد از او نیست.

 

بـنـابـرایـن مـعـنـاى آیـه چـنـیـن مـى شـود: سـوگـنـد مـى خـورم کـه قـبـل از ایـن هـم یـوسف به سوى شما مصریان آمد، و آیاتى بینات آورد، آیاتى که دیگر هیچ شکى در رسالتش براى کسى باقى نمى گذاشت، ولى تا او زنده بود شما همواره دربـاره دعـوت او در شـک بودید و همین که از دنیا رفت گفتید: دیگر بعد از یوسف ، خداى سبحان، رسولى مبعوث نمى کند، و با این سخن گفتار خود را نقض کردید و هیچ پروایى هم نکردید. آنـگـاه بـیـان خـود را تأکید و در عـیـن حـال تـعـلیـل کـرده و فـرمـوده: کـذلک یـضـل اللّه مـن هـو مُـسـرف مُـرتاب. آرى این چنین خداوند هر اسرافگر شکّاکى را گمراه مى کند. المیزان.

۳ موافقين ۱ مخالفين ۰

گفت و گوی چشمه با سنگ خارا

 

به نام خدا

 

جدا شد یکی چشمه از کوهسار

به رَه گشت ناگه به سنگی دچار

 

به‌ نرمی‌ چنین گفت با سنگِ سخت‌:

کرم کرده راهی دِه ای نیک‌بخت

 

جناب اجل کش گران بود سر

زدش سیلی و گفت‌: دور ای پسر!

 

نشد چشمه‌ از پاسخ‌ سنگ‌، سرد

به کندن در استاد و اِبرام کرد

 

بسی کند و کاوید و کوشش نمود

کز آن سنگ خارا رهی برگشود

 

ز کوشش به‌ هر چیز خواهی رسید

به‌ هر چیز خواهی کماهی رسید

 

برو کارگر باش و امّیدوار

که از یأس جز مرگ ناید به‌ بار

 

گرت پایداری ست در کارها

شود سَهل پیشِ تو دشوارها

 

(گنجور: ملک‌الشُعرای بهار)

۰ موافقين ۰ مخالفين ۰
۱ موافقين ۱ مخالفين ۰

 

...

 

در عصر قاجاریه و پهلوی

چه مناطقی از ایران جدا شدند؟

 

ایران در دوره‌ی شاهان قاجار

 

منطقه‌ی بخارا و کابل در زمان فتحعلی شاه؛

منطقه‌ی مرو و عشق‌آباد در زمان محمدشاه؛ 

منطقه‌ی هرات و رود هیرمند در‌ زمان ناصر الدین ‌شاه؛

 بلوچستان پاکستان در‌ زمان مظفرالدین شاه؛

منطقه‌ی خانقین در‌ زمان احمدشاه جدا شدند.

 

‌ایران در دوره پهلوی:

 

ارتفاعات آرارات شرقی

در‌ دی‌ماه ۱۳۱۰ به ترکیه؛

اروندرود در تیرماه ۱۳۱۶ به عراق؛

 بخشی از بلوچستان

در اسفند ۱۳۲۰ به افغانستان؛ 

استان چهاردهم ایران به نام بحرین

در سال ۱۳۵۰ از کشور ما جدا شدند.

 

ایران در دوران انقلاب

در جنگ ۸ ساله‌ی عراق علیه ایران

حتی یک وجب از خاک میهن اسلامی به دست دشمن نیفتاد

 

منبع: کتاب ایران؛ دیروز، امروز، فردا،

ص ۲۰۰ - ۱۹۹، انتشارات معارف، محسن نصری