بایگانی بهمن ۱۴۰۰ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۳۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

فستذکُرونَ ما اقولُ لکم و افوض امری اِلی اللّه اِن الله بَصیر بالعباد

آیه‌ی‌غافر

 

به قلم دامنه: جمعه با آیه: ...وَ اُفوِّضُ اَمری اِلی اللّهِ... و من کار خود را به خدا وا مى‌گذارم. برداشت از المیزان : تفویض امر به خدا، برگرداندن و واگذارى امر است به او. تفویض با توکل و تسلیم قریب‌المعنى مى‌شود... تـفـویـض مـى‌گـویـند چون بنده‌ی خدا آنچه را که به ظاهر مـنـسـوب بـه خـودش اسـت، بـه خـدا بـرمـى‌گـردانـد... تـوکـلش مـى‌خـوانـنـد چون‌کـه بـنـده‌ی خـدا پـروردگـار خـود را وکـیـل خـود مـى‌گـیـرد، تا هر تصرّفى را که خواست در امور او بکند. تسلیمش مى‌نـامند،چون بنده‌ی خدا، رام و مُنقادِ محض است ... پـس تفویض و توکل و تسلیم مقامات سه‌گانه‌ی مراحل عبودیت‌اند: پایین‌تر و سطحی‌تر توکل است. دقیق‌تر و بالاتر تفویض است و از آن هم دقیق‌تر و مهمتر تسلیم است.

 

تفسیر علامه : آیه‌ی شریفه ایشان را موعظه و تهدید مى کند و به عنوان نتیجه‌گیرى ازجمله (و ان مردنا الى اللّه...) مى‌گوید: حال که به ناچار باید به سوى خدا برگشت کنیم و حـال کـه عـذاب خدا بر اسرافگران خواهد رسید که شما هم از آنهایید، و هر چه امروز به شـمـا مـى گـویم گوش نمى دهید، پس همچنان باشید تا به‌زودى وقتى که عذاب را به چشم خود ببینید متوجه‌ی گفته‌هاى من بشوید، آن وقت مى‌فهمید که من خیرخواه شما بودم.

 

اشاره به مقامات سه گانه عبودیت

 

توکل، تفویض و تسلیم. و افوض امرى الى اللّه. راغب کلمه‌ی تفویض را به معناى رد دانسته. و بنا بـه گـفـتـه‌ی وى تـفـویـض امر به خدا، برگرداندن و واگذارى امر است به او، در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم قریب‌المعنى مى‌شود، چیزى که هست اعتبارها مختلف است.  و اگـر آن را تـفـویـض مـى‌گـویـند به این اعتبار است که بنده‌ی خدا آنچه را که به ظاهر مـنـسـوب بـه خـودش اسـت، بـه خـدا بـرمـى گـردانـد و حـالِ عبد در چنین وضعى حال کسى است که برکنار باشد و هیچ امرى راجع به او نباشد و اگـر تـوکـلش مـى‌خـوانـنـد بـه ایـن اعـتـبـار اسـت کـه بـنـده‌ی خـدا پـروردگـار خـود را وکـیـل خـود مـى گـیـرد، تا هر تصرفى را که خواست در امور او بکند و اگر تسلیمش مى نـامند، به این اعتبار است که بنده‌ی خدا رام و مُنقادِ محض است در برابر هر اراده‌اى که خداى سـبـحـان دربـاره‌اش بـکـند، و هر کارى که از او بخواهد بدون اینکه هیچ امرى را به خود نـسـبـت دهـد، اطـاعـت مـى کـنـد. پـس تفویض و توکل و تسلیم مقامات سه‌گانه اى هستند از مراحل عبودیت، از همه پایینتر و سطحی‌تر توکل است و از آن دقیق‌تر و بالاتر تفویض و از آنهم دقیق‌تر و مهمتر تسلیم است.

 

ان اللّه بـصـیـر بـالعـبـاد. ایـن جـمـله، واگـذارى امـر بـه خـدا را تعلیل مى کند که چرا من امور خود را به خدا واگذار کردم؟ و در این‌که فرمود: ان اللّه و نـام خـدا را بـرد، با این‌که مقتضاى ظاهر عبارت و سیاق این بود که بفرماید: انه بـصـیـر بـالعـبـاد بـراى ایـن اسـت که علت بصیر بودنِ خدا را هم بیان کرده باشد، گویا گفته: خدا بیناى به حال بندگان است براى اینکه اللّه -عز اسمه- است. المیزان.

  • دامنه | دارابی

متن نقلی از سیدباقر شفیعی دارابی فرزند مرحوم سید طالب: نماز گزاردن شما [دامنه] مرا یاد خاطره ای انداخت. آن‌زمان کمیته عمران طرح هادی دارابکلا بودیم. من به اتفاق آقای هادی آهنگر ومرحوم یوسف رزاقی همراه حاج آقای دارابکلایی به نکاچوب رفتیم برای گرفتن حق مردم داراب کلا. وجلسه ای با مسئولین نکاچوب داشتیم. وبحث بالا کشید حتی به مشاجره و در نهایت داشت قضیه به نفع دارابکلا تمام میشد که حاج آقای دارابکلایی به ساعتش نگاه کرد و گفت وقت اذان است وباید به نماز بروم. گفتم حاج آقا دیگر گاو را پوست کردیم و به دمش رسیدیم  کمی صبر کنید. اما ایشان سماجت به رفتن داشت ومسئولین نکاچوب وابن الوقت دنبال چنین وقتی بودند که آنها هم با شدت تمام بر انجام چنین عملی پافشاری کردند  وختم جلسه. سوال کردم گرفتن حق مردم واجب‌تر است یا ادای نماز؟ به سوالم آنروز جواب داده نشد ودیگر جلسه ای هم برگزار نشد ولی یک چیز را میدانم حق الناس توسط هیچکس بخشیده  نمی شود.

  • دامنه | دارابی

​​​​​​

 

 ( ۱ ) 

 

به قلم دامنه. به نام خدا. در آسمان برج‌هایی قرار داد و برای بینندگان آراست. مقدمه. فقط به فضای مَجازی قانع نیستم. تا کتاب در هر روز به دستم نخورَد «دست از طلب» برنمی‌دارم. آخه ما ملتِ کتاب و کتابخانه‌ایم. دیشب لَنگِ کتابِ تازه بودم، بنایم چند روز اخیر بود به کتابخانه‌ی عمومی محله‌ام بروم، اما دیدم کاری جلوَم ریخته. تا بَر برسم، وقت آنجا هم سر رسید. رفتم کتاب‌های موجود در خانه‌ام را وا رسیدم، دیدم چشمم را این کتاب، سوسو انداخت: «مخاطبات النبی لعلی». درش آوردم. دیدم از بس نو مانده! حتی بوش به مشامم رفته. درست حدس زدید؛ اصلاً لایش را هم باز نکرده بودم. نوشته‌ی خطیب محمدعلی رسولی اراکی با ترجمه‌ی حجت‌الاسلام محمدرضا انصاری محلاتی. شروع کردم به جلدکردنش. تا با نایلون جلد نکنم، کتاب بر من نمی‌چسبد. خواندمش و الان از صفحه‌ی ۱۰۰ هم عبور کرده‌ و نکته‌ها برداشته‌ام. چه حُسن تصادفی؛ کتابی درباره‌ی علی ع در روزهایی که به زادروزش نزدیکیم. به عشق علی قصدم راسخ ساختم تا برداشت‌هایم را به چند شماره، به تالار مدرسه فکرت و وبلاگ دامنه آورَم؛ خواهان داشت چه بهتر، نداشت هم، خُسران برای خودم نیست.

 

همان‌طور که طبق آیه‌ی ۱۶ حجر خدا در آسمان برج‌هایی قرار داد و برای بینندگان به شکل صورت‌های فلکی آراست، من هم به دیده‌ی خودم، امام علی ع را «نوری» می‌دانم که آسمانِ دل‌ها را روشن می‌سازد و راه راستین را با درجه‌ی کاملِ اخلاص، نشان می‌دهد. اینک، با این مقدمه، آغازِ نکاتی ازین کتاب به قلم آزادم:

 

یکم: کِندن و افکندن بُت مسی : ابی‌مریم نقل کرده پیامبر ص فرمودند: ای علی! من هجرت می‌کنم، در بسترم بخواب، قریش تو را ببیند از خارج‌شدنم باخبر نخواهند شد. یاد آن شبِ علی ع افتاده‌ام که پیامبر او را نزد بُت‌ها بُرد. آن‌هم کنار کعبه. روی دوش پیامبر ص به پشتِ بام کعبه راه یافت و به فرمان نبی ص بزرگترین بُت را که از جنس مس بود و بر پشت کعبه نصب و میخ، از جا کَند و بر زمین افکند.

 

 

  ( ۲ )  

دوم: علی ع / هفت ویژگی : می‌رسم به صفحه‌ی ۱۰۰ کتابِ «خطاب‌های پیامبر ص به علی ع» که از فضائل الخمسه، جلد دوم، ص ۲۶۴ مستند ساخته. و من با قلم خودم طوری دیگر جمع می‌کنم: پیامبر ص به علی ع خطاب کردند: من با تو با نبوت احتجاج می‌کنم و تو با مردم به وسیله‌ی هفت چیز: ۱. تو از میان قُریش نخستین ایمان‌آورنده به خدایی. ۲. تو به عهد خدا از تمامی آنان وفادارتری. ۳. فرمانِ خدا را از همه بیشتر بپا می‌داری. ۴. به مردم از همه مهربان‌تر و عادل‌تری. ۵. در وقتِ تقسیم، مساوات را از همه بیشتر مراعات می‌کنی. ۶. در داوری از همه‌ی آنان بیناتری. ۷. امتیاز تو نزد خدا از همه بیشتر است.
  • دامنه | دارابی
​​​​​​به قلم حجت‌الاسلام شیخ احمد باقریان ساروی: مادر على ع به نام «فاطمه» دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف و از طایفه‌ی قریش و هاشم بود، صحیح این است که او به مدینه هجرت کرد و در مدینه فوت کرد... پس از وفات فاطمه بنت اسد، پیامبر ص‏ فاطمه را در پیراهن خود کفن کرد و در گور او دراز کشید و پاداش خوب را به او وعده داد. این خبر از ابن عباس نیز نقل شده و بر آن افزوده: مردم به پیامبر ص‏ گفتند: آنچه با او [فاطمه] انجام داده‌‏اى با کسى رفتار نکرده‌‏اى؟ پیامبر ص فرمودند: «پس از ابوطالب نسبت به من کسى نیک‏‌رفتارتر از او نبود، من پیراهن خود را بر او پوشاندم تا از پارچه‌‏هاى زیباى بهشتى بر اندام او پوشیده شود و در گورش دراز کشیدم تا عذاب گور بر او آسان گردد»


(ابن اثیر جزرى، اسد الغابة، ج ۷، ص ۲۱۲ - ۲۱۳؛ نور الابصار، ص ۱۵۶)

فاطمه بنت اسد نخستین هاشمى بود که از شوهر هاشمى فرزند آورد و پیامبر ص‏ متولّى دفن او شد و پیراهن خود را بر اندام او پوشاند و در گور او دراز کشید و‏ بر او نماز خواند.

(محب طبرى، مناقب الامام امیر المؤمنین علیه‏السلام من الریاض النضره، فصل ۱، ص ۲۲)

ابن ابى الحدید درباره‌ی اسلام‌آوردن فاطمه بنت اسد مى‌‏گوید: او یازدهمین تن بود که اسلام آورد و پیامبر ص‏ به او احترام مى‌‏گذاشت و او را مادر صدا مى‌‏زد، فاطمه پیش از مرگ خود، پیامبر ص را وصىّ خود قرار داد و پیامبر ص وصیتش را پذیرفت، فاطمه نخستین زنى بود که با پیامبر ص بیعت کرد.

( شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴)

از ابن عباس نقل شده است که گفت: آیه «یا أَیُّهَا النَّبِىُّ اِذا جاءَکَ الْمُؤمناتُ یُبایِعْنَکَ» (ممتحنه / ۱۲) درباره‌ی او [مادر على ع] نازل شده و او نخستین زنى بود که از مکّه پیاده و پابرهنه هجرت کرد و نخستین زنى بود که در مکّه پس از خدیجه با محمّد ص‏ بیعت کرد.

(سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص ۱۰)

آن‏گاه که پیامبر ص در گور فاطمه بنت اسد دراز کشید و بر او نماز خواند، عمر بن خطاب سبب آن رفتارش با فاطمه را پرسید، پیامبر ص فرمود: «اى عمر! این زن گویا مادر من بود که مرا زاییده است، ابوطالب خوراک آماده مى‏‌کرد و سُفره‏اى داشت و ما را براى خوردن غذا گرد مى‌‏آورد، این زن بهره‌ی مرا بیشتر از فرزندانش قرار مى‏‌داد، جبرئیل از پروردگارم به من خبر داد که او از اهل بهشت است و خبر داد که خداوند هفتاد هزار فرشته را فرمان داد بر او نماز بخوانند»

(حاکم نیشابورى، المستدرک، ج ۳، ص ۱۱۶، ح ۴۵۴۷ / ۱۷۲؛ خوارزمى، المناقب، ص ۴۷ نقل از انس)

خوارزمى در تفسیر آیه «یا أَیُّهَا النَّبِىُّ اِذا...» از زُبیر بن عوّام نقل کرده است که گفت: در آن هنگام که این آیه نازل شد من از پیامبر خدا ص‏ شنیدم که زنان را به بیعت با خود فرا مى‏‌خواند، فاطمه بنت اسد، مادر على بن ابى ‌طالب نخستین زن بود که بیعت کرد. او از جعفر بن محمد ع روایت کرده است که فاطمه بنت اسد نخستین زن بود که با پاهاى خود از مکه مهاجرت کرد و از میان مردم، بیش از همه به پیامبر ص‏ نیکى مى‏‌کرد. (المناقب، ص ۲۷۷، ح ۲۶۴ و ۲۶۵)

 

سایت حجت‌الاسلام احمد باقریان: اینجا

«زیور خلافت»، حجت‌الاسلام احمد باقریان ساروی، (چاپ اول، صفحه ۷۱۷)

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. ویکتور فرانکل اتریشی در کتاب «انسان در جستجوی معنی غایی» که میلیون‌ها نسخه از آن در جهان به فروش رفت، می‌گوید: «معنا را باید یافت. نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد... معنا مثل خنده است. شما نمی‌توانید کسی را مجبور به خنده کنید... معنا چیزی است که باید آن را کشف کرد نه اِبداع... مردم امروزه بیش از گذشته زندگی‌شان را تُهی، بی‌معنی، بی‌هدف و بر باد رفته تجربه می‌کنند.» که فرانکل از این وضعیت به «خلاء و حُفره‌ی وجودی» تعبیر می‌کند.

برگرفته‌ی دامنه از کتاب نام‌آوران فرهنگ معاصر (خلاصه‌ی اندیشه‌های ۱۰۱ اندیشمند جهان) نوشته‌ی شهاب‌الدین عباسی. تهران. مروارید. ۱۳۸۷. ص ۵۱ به بعد.

  • دامنه | دارابی

تظاهرات خودرویی در  ۲۲بهمن ۱۴۰۰ قم

 

تظاهرات خودرویی ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ قم. عکاس: دامنه

 

دامنه. تظاهرات خودرویی در  ۲۲بهمن ۱۴۰۰ قم

دامنه /  تظاهرات خودرویی در  ۲۲بهمن ۱۴۰۰ قم

 

آمریکا که کم‌وبیش به اندازه‌ی سلسله‌ی قاجاریه‌ی ایران سِنّ‌وسال داری، اینک ببین ملت حامی (معتقد + منتقدِ) انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ را؛ اگر اهل مخاصمه‌ای، ایران هم اهل مقاومته. ولی اگر واقعاً اهل مذاکره‌ی! ایران هم اهل مذاکره است؛ چون از اسلام تبعیت می‌کند و اسلام و رسولش ص به او، هم منطق سخن‌گفتن آموخته و هم دست به مقاومتِ سلحشورانه‌زدن. به قول شهید مطهری، اسلام چون منطق دارد، از گفت‌وگو نمی‌هراسد. اسلام از اول هم با منطق جلو آمده، است، نه با استبداد. عکسی که انداختم از تظاهرات خودرویی در  ۲۲بهمن ۱۴۰۰ قم است؛ میدان مرجعیت به سمتِ بلوارِ حضرت خدیجه س.
قم. ابراهیم طالبی دارابی دامنه
  • دامنه | دارابی
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه
 

سالیار: درختی که برخی از سال‌ها بار می‌آورَد. سالِ آورِ درخت هر سال نیست، یک سال در میان است. سالیار در لهجه‌ی محلی به معنای درختی که یک سال محصول می‌دهد و سال دیگه کم‌محصول  و یا اصلا ثمره نمی‌دهد. سال آر. سال‌بیار. سال‌آور. سال‌آورنده. یک سال آورنده. یک سال بهره‌دهنده. به درختی گفته می‌شود که یک سال در میان، میوه‌ی چشمگیر و دلخواه بدهد و در سال بعدش میوه ناچیزی بدهد. چشمگیر‌شدن میوه در همان سال، همان هِنگِروم چنگروم  است. گاهی این واژه در جواب درخواست‌ کسی هم می‌آید البته اگر به صورت پرسشی طرح شود که در لحن مشخص می‌شود. یک سال؛ محصول و میوه می‌دهد؛ یک سال محصول و میوه نمی‌آورد. حالا ممکن است؛ یا یک سال میوه یا محصول ندهد و سالی بعد میوه یا محصول بدهد. یا دو سال ….؛ یا عکسش! سالیار: از کلمه سال + ی + آر تشکیل می‌شود.  سال دلالت بر سالی محصولی دارد. نه شمسی و قمری و…. حرف ی: دلالت بر مجهول‌بودن سالی که میوه می‌آورد، دارد.  “ی “ ی نکره است. یک سال نامعلوم. یا  “ی” است ؛ که دلالت بر عدد یک دارد.  سالی: یک سال. آر: آوردن. به بارآوردن. محصول‌دادن. ثمره‌دادن. عموماً بر “درختان” و میوه‌های آن دلالت دارد. هر چند بر بوته‌ها‌یی که ثمره می‌دهد هم می‌توان استفاده کرد. نیز  «ی» شاید احتمال این باشد جزوِ «یار» باشد، همان آورنده. هنگروم مقدار بیش از حد میوه در حجم و فضای کم را بیان می‌کند و  سالیار ویژگی کلی و خاص یک درخت را. البته طبعاً احتمالش زیاده درختی که سالیار باشد، در نوبتی که میوه زیاد آورده، هنگروم و بلکه چنگروم هم بشود، ولی اگر نشود هم ویژگی سالیار مخدوش نمی‌شود و همان زیاد باردادن همگن هم اطلاق را حفظ می‌کند.

 

هِره؛ هِرهِرهِره، هِره، هره‌ه‌ه‌ه‌ه ! :  بلند شو. بلند شو برو. با لحنی تند. راس بووش هم می‌گویند: برو گم شو. این واژه‌ی بسامدی (پشتِ سرِ همی) ، به قصد یک ترور رفتاری‌ست و حاکی از عدم تحمل یک فرد در موضع پایین‌تر از سوی فردی در جایگاه بالاتر و قویتر (جسمی، فکری، اجتماعی، خانوادگی، روانی ...) است و به معنای: پاشو و دور شو. بلندشو و در رو. گم شو. از جلوی من گم شو برو. می‌تواند به دنبال خودش عبارات خوارکننده‌تری هم داشته باشد که در آن صورت اثر تخریبی‌اش به بالاترین حد می‌رسد: هره پِس گند ره در بَوِر. «هره» در اصل «هرس» به معنی بلند شو است. علاوه بر معنای بالا گاهی برای آن که بگوییم بلند شو و عجله کن تا با هم برویم و یا کاری را انجام دهیم هم به کار می‌رود که البته به لحنش بستگی دارد. به کار بردن هره به این منوال و با لحن تند و میمیمک خاص: به صورت امری است. غیر مؤدبانه! عموما به شخص نشسته‌ای گفته می‌شود. یعنی پاشو؛ از پیش من برو! دلالت بر تخفیف دارد. معمولاّ به کوچکتر گفته می‌شود. هِره: این به صورت تک کلمه‌ای و با لحن مهربانه باشد؛ یعنی برو ؛ پاشو برو کاری انجام بده. هر بور نون بییی! هر بور سرکار! این کلمه؛ در ۳ حالت ساکن و در حال حرکت به کار می‌رود: ۱. پاشو برو- محل رو ترک کن: (فعلی انجام بده) برای کسی که نشسته است؛ بهش گفته می‌شود: هره: یعنی پاشو برو. از کنارم برو. محل رو ترک کن. ۲. وایسا. بایست. متوقف شو : (فعلی انجام نده) برای کسی که در حال رفتن و حرکت هست؛ هره؛ به معنای ایستادن و متوقف شدن است. طرف جلوتر دارد می‌رود. می‌گیم هر یا هرس! یعنی وایسا تا من بیام. به ایست ! ۳. سکوت کن. ادامه نده. حرف نزن (ترکِ فعل) کهگاهی لزوما به معنای انجام عمل نیست. به صورت ترک فعل است. طرف یک حرف نامربوط یا ناثواب می‌زند؛ بهش میگن هر! یعنی ادامه نده. سکوت کن. (ترک فعل) این‌ کلمه در صورت غیر مؤدبانه؛ ممکن است؛ کلمات زشت را در پی داشته باشد. این کلمه به صورت هرس هم می‌آید. در غرب استان به صورت پرس هم استفاده می‌شود. گهگاهی ٫ی٫ به هر اضافه می‌شود. هِرّی! یعنی که ترک‌کردن از محل به زبان تأکیدی بیشتری دلالت دارد. همراه با تخفیف و تحقیر بیشتری است. که در عموماّ مشاجرات و دعوت بیشتر اضافه می‌شود. البته در شوخی‌ها و مزاح نیز گفته می‌شود. این کلمه از نظر معنایی ممکن است دال بر مخالفت از نظر طرفی که کنارش نشسته است دارد. مخاطب هِر؛ ممکن است انسان اشیا یا انسان باشد. از سوی دیگر هره معنایی دیگر هم دارد: میان صحبت دو عاشق و معشوق که از گفته‌ی همدیگر شگفت‌زده می‌شوند و با صوت و لحن و چهرگانی جذبنده می‌گویند: هره. این هره یعنی خوشحالی و شگفتی و رساندنِ خوش‌باشی به هم.

 

لِر: لام میان فتحه و‌کسره: همان لُر است. فرد صاف و ساده. بی‌آلایش. معنای تند هم دارد که درست نیست.

 

لِر: کسره‌ی کامل لام. : شیون. فریاد. داد‌وبیداد. فریاد ناله. صدای گوگ. گوسفند گرسنه. وره لر آمده. برمه.

 

کَله کله هاکاردن: شاخسار درخت را بد بریدن.

 

تاسوک: کاسه‌ی خیلی حوچک. ماست‌خوری. پیاله‌ی کم‌حجم. تاس یعنی کاسه. تاسوک مصغر تاس است.

 

عُذرا: در گویش مادری ما، علاوه بر معانی‌یی که برای آن برشمردند مثل دختر باکره و لقب خاص حضرت مریم س، به نوعی از کاشت بوته‌‌ها اطلاق می‌شود که به‌تنهایی رشد می‌کند نه جمعی.

 

خوارنه‌هو دله رینّه: اموالت را می‌خورند و گورت را می‌رینند. اشاره به وُراث ناسپاس.

 

چِندوکی: حالتی از نشستن که ساق و باسن روی زمین نباشد. شبیه نیم‌خیز.

 

جا هادائه: جا داد. پنهان کرد. او را پناه داد. قایم کرد. مخفی کرد. پنهان کرد. نهان ساخت. یا جا هِداهِه. یا هاداهه. جمله‌ی فعلیه است. نکته این‌که: جادادن در فارسی به معنای قراردادن، پناه‌دادن، مأوا‌دادن، جاگذاری‌کردن است، ولی در زبان بومی یک معنی دیگر دارد که چنین معنایی در فارسی نیست و در بالا آوردم. پس ما هنگام تکلم به زبان فارسی برای پنهان‌کردن نباید بگوییم فلان چیز را پشت دیوار جا داد.

 

شِلا: هم ردا. هم شیش بلند. چنگی‌زدن. شلا بَکشیه، با ناخن یا جسم تیز روی پوست، سخت خراشیدن. خراش شدید، زخمی‌کردن بیش از انتظار. مثلاً می‌گن: اوو، وَه وِن پشت ره شلا بَکشیه! یا مثلاً می‌گن وَچه دس نَخون دیّه خاش دیم را شلا بَکشیه.

 

رِقو: آدمِ سطح پایین. کوچک. برای تحقیر.

 

بَکاشتِه بِنه بِیشتِه: به‌شدت زد و بر زمینش گذاشت.

 

یَسِّه: اشاره به زمان دور، این لغت ریشه در ساعت دارد. یسه یعنی دیروقت. نشان‌دهنده‌ی زمان دور و دراز است از سرِ شگفتی. نوعی بیان دیرکردن و از واژه‌های بیان تعجب. نیز جنبه‌ی مسافت دور هم دارد علاوه‌ی بر مقدار زمان. یسه پارسال، پسه دیروز، یسه امروز، یسه تاسا، یسه چند روز دیگه؛ یسه امشو. پیشنوندی؛ که برای زمان گذشته و حال و آینده به کار می رود. گرچه؛ استفاده آن در گذشته معمول است.  می تواند پیشوند باشد؛ دلالت بر معنای خاصی نداشته باشد.. یسه: واسه- برای: پسه دیروز: یعنی واسه دیروز یا برای دیروز. یسه امروز: واسه امروز برای امروز. یسه فردا: واسه فردا و برای فردا. البته:  دلالت بر تاکید زمان دارد. دلالت بر استمرار دارد. از یک نقطه حال یا گذشته ؛ تا گذشته یا حال یا آینده. بازه زمانی را شامل می شود. بیشتر بار معنایی منفی و تعجب دارد. کی انجام دادی؟ یسه پارسال! کی میری؟ یس فردا !کی انجام شد؟ یس امروز! نیز جنبه‌ی مسافت دور هم دارد علاوه‌ی بر مقدار زمان. ممنونم. باز هم ازین لغت زویایی مانده، که نگفتی هنوز. و همچنین جنبه‌ی اعتراض: من که خونه‌ی شما آمده‌بودم! جواب می‌شنود: کی بِیومبیهی؟! یَسّه سه سال پیش یا حتی سی شال پیش. رسسه. راسسه. راسته. در محله‌ی ما رسسه بیشتر بکار می‌بردیم. برخی افراد بویژه با زبان کودکی یسسه هم می‌گفتند. پیشوندی به معنای دور، بعید، دیر، ابعد، غیرمنتظره، ناخواسته، نامطلوب برای زمان یا مکان است. رسسه ترون؟ تا تهران؟ این‌همه راه دور؟ رسسه فردا؟ تا فردا؟ این‌همه دیر بشه؟ رسسه سنگدره. رسسه پِرا.

 

شَبینه: شب‌هنگام، در دل تاریکی.

 

بِخواسّی: ریشه در خواستن دارد. معنی نزدیک آن یعنی عشق‌وعاشقی زمینی. دو نفر خاطر هم را خواستن. به هم دوستیِ پیش از عقد داشتن. اشاره به یک دوره‌ی کوتاه یا بلند که دو نفر (مؤنث و مذکر) به هم دل می‌بازند تا به ازدواج برسند. معمولاً می‌پرسند: شما زن‌وشی با هم بخواسّی هم داشتین. این دوره برای دختر و پسری که به هم رسیدند باشکوه و برای کسانی که به هم نرسیدند باحسرت و حتی حیرانی است. بخواستی یا بخواسسی اگر موضوعش انسان باشد؛ بی‌شک به معنای عاشقی است. تفاوت در جنس ندارد. طرف بخواستی کانده: عاشقی می‌کنه.  اگر موضوعش؛ اشیا و اجناس باشذ؛ به معنای طالب‌بودن و خریدار‌بودن و مشتری‌بودن است. در این معنی؛ نادر و شاذ استفاده می‌شود.  اگر در انتهای کلمه؛ علامت سوال بیاید؛ دلالت بر خواستن دارد. یعنی می‌خواهی؟ بخواستی؛ عموماً دلالت بر طولانی‌مدت خواستن دلالت می‌کند. من خله بخواستی هاکاردمه! یعنی اگر تازه شخصی یا کسی را می‌خواهد؛ این کلمه به ذهن متبادر نمی‌شود. یعنی از یک زمان گذشته و بر مدت مدید و طولانی دلالت دارد. ازدواج یا در پی مدت زمان قابل ملاحظه مثلاً چند ماه یا سال رخ می‌دهد و یا در مدت زمان کوتاه و دلدادگی سریع و در پی یک برخورد آشوبساز دل و حال. در شق اول می‌گوییم آن زن و شوهر بخواسسی کردند یا دوره‌ی بخواسسی داشتند. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

از مرحوم آیت‌الله العظمی لطف‌الله صافی گلپایگانی: این‌ها به عنوان متجدد می‌آمدند و هدف اصلی‌شان، از بین بردن اصل اسلام و جوهره دین و هویت دینی بود... در نوشته‌های تاریخی‌شان، در بدگویی به اسلام و مسلمین کم نگذاشته و همه علل عقب‌ماندگی را به اسلام برگردانده‌اند!... شما همین لغت‌نامه دهخدا را نگاه کنید، چقدر حق‌کشی کرده است! ببینید چند صفحه به آن زن بابی- قره‌العین- اختصاص داده است، نزدیک به بیست و هفت، هشت صفحه درباره او مطلب نوشته است، اما در مورد حضرت زهرا (س)، به یکی دو صفحه هم نمی‌رسد!

 
همان طور که می‌بینید کشور‌های بسیار کوچک اروپایی هم استقلال دارند، اما اگر یک کشور اسلامی بخواهد استقلال داشته باشد، اگر بتوانند، فوراً صدای استقلال‌خواهی آن را خفه می‌کنند!... بسیاری از برنامه‌های تحمیلی مثل یکسان‌سازی شکل لباس و کشف حجاب، همه برای تغییر هویت اسلامی بود. توجه به مدنیت قبل از اسلام و ایران باستان و احیای مدنیت‌های مرده در نقاط دیگر، همه برای همین مقصد بود.... پیدایش بابی‌ها، بهایی‌ها و پهلوی‌ها، برای همین مسئله بوده است.
 
خود مرحوم آخوند خراسانی را که به‌حق از رهبران بزرگ مشروطه بود، قبول نداشتند! آن‌ها امثال ستارخان و باقرخان را که در مقابل مرحوم آخوند، اصلاً به حساب نمی‌آمدند، بزرگ جلوه می‌دهند!
 
گاهی در زمان شاه می‌گفتم این کار‌هایی که شاه انجام می‌دهد، برنامه‌های خودش نیست، چون او این قدر عقلش نمی‌رسید، بلکه این نقشه‌های بیگانگان، منحرفان و متخصصان استعمار، در ضدیت با اسلام بود و او فقط اجرا می‌کرد.
 
مراجع و علما را طوری معرفی می‌کنند که نه با جامعه کار دارند و نه به فکر مردم هستند و نه آشنا به مسائل جهان‌اند!
 
از طرفی ترقی صنعتی اروپا هم، خیلی جلوه می‌کرد و مردم را تحت تأثیر قرار داده و تبلیغات ضددینی هم، به‌طور کلی گسترده شده بود...» منبع
  • دامنه | دارابی

تکان‌دهنده؛ به نقل از حجت‌الاسلام هادی غفاری: آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش می‌رسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن می‌کردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج می‌شد... خدا را گواه می‌گیرم که ضربات کابل آن‌چنان رگ‌های پای من را پاره‌پاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم می‌سوزد... افرادی که از شاه و هویدا دفاع می‌کنند این چیز‌ها را ندیدند و اظهارنظر می‌کنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر می‌انداختند و با چوب یا آهن به آن می‌زدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین‌افکن می‌شد. آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع می‌کنند به پنکه بسته نشده‌اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته‌ام و نمی‌توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه‌ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم. هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجه‌ها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان می‌کنیم. آن‌ها ندیده‌اند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمی‌شود، چون انسان را می‌کشد. سوزاندن پا‌ها با اتوی داغ را ندیدند و نمی‌دانند چیست. کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت می‌رسید. حسینی شکنجه‌گر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پا‌های من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من می‌ایستاد تا چرک‌ها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج می‌شود. از پدرم می‌خواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من می‌دادند و می‌گفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع می‌کردم آن چنان مرا کتک می‌زنند که پدرم به من می‌گفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!. در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم می‌زدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگه‌ام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشه‌ی خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است. «ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (غفاری دهانش را باز می‌کند و می‌گوید) این‌ها که می‌بینید دندان‌های من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می کنند. منبع.

  • دامنه | دارابی

...

 

امیررضا دارابکلایی

 

عکس‌هادراینجا

 

منصوره

 

نجف. منصوره

 

 

نجف. علی دارابکلایی. بهمن ۱۴۰۰

 

بابا و علی‌آقا

 

بین‌الحرمین. حاج‌رضا و علی‌آقا. بهمن ۱۴۰۰ بین‌الحرمین. عکاس: منصوره

  • دامنه | دارابی

متن نقلی به تنظیم دامنه: در آیین واگذاری صدوسیزده‌هزارمین سند املاک غصب‌شده از سوی خاندان پهلوی به مردم، مطرح شد: ۴۴ هزار فقره املاک و سند از سوی خاندان پهلوی غصب شده است و اموال مردم را بدون پرداخت ریالی تصاحب کردند. درآمد رضاخان از اجاره‌ی املاک در ۸۰ سال قبل، ۷۰ میلیارد تومان بود و از مجموع ۴۴ هزار فقره، فقط ۲ هزار و ۱۰۰ فقره آبادی بوده است. ... برخی از خودروها در دنیا بی‌نظیر هستند و سه کارخانه جمع شده بودند تا برای پسر چندساله‌ی شاه ملعون، خودرو تولید کنند. آقای سید پرویز فتاح رئیس بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی پرده برداشته که برخی از قطعات خودرو رضاشاه از طلا بوده است. هیچ‌کدام از موزه‌ها در کشور مصادره نشد و همه‌ی آن در دست میراث فرهنگی قرار دارد و خاندان پهلوی تمام تابلوها و فرش‌های نفیس را تصاحب کرده بودند.. در حال حاضر همه اموال و خودروها حفظ و بازسازی شده است... شناسنامهی شاه، فرح و ... در اختیار بنیاد مستضعفان قرار دارد... آن‌ها تصور می‌کردند که دوباره برمی گردند، ولی پول‌های زیادی را از کشور خارج کردند و برآورد ما این است که آن‌ها ۱۰۰ میلیارد دلار پول از کشور خارج کردند.. ۳۵ هزار هکتار از اموال غصب شده به دست خاندان پهلوی به مردم واگذار شده است. هنر جمهوری اسلامی این است که اموال غصب شده را به مردم برگردانده است. منبع.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. هر دولتی آمده، خواسته بتونه‌کاری کند و در بروَد. فقط اسم عوض می‌کنند! یکی گفته «تعدیل». یکی گفته «اصلاح». یکی گفته «تغییر». یکی گفته «اعتدال». یکی هم، هم‌اینک گفته «تحول». لابد دگراندیشان! هم بر فرض محال بیایند می‌گویند: «دگرگونی». بخوانید: واژگونی! و خلاص! زهی خیال!

از همان اوایل انقلاب، سال ۵۷ تا ۶۰ ما هم از بس شوق و شور داشتیم با «زاماسکه»ی چسبناک، اعلامیه بر در و دیوار می‌چسباندیم و روی گروهک‌ها و ضدانقلاب را مثلاً کم می‌کردیم. آنها شبنامه منتشر می‌کردند و پنهان و پیدا پارچه‌نوشته.

 

بیست و دو بهمن چهل و سومین سال انقلاب

بیست و دو بهمنِ چهل و سومین سال انقلاب اسلامی

حالا کار این جناح و آن جناح با چند شاخه و لجنه‌های من‌درآورد‌ی، شده چیزی شبیه بَتونه‌کاری جمهوری اسلامی! که فکر می‌کنند با مقدار خمیری چسبنده می‌توانند لکه‌ها را صافکاری کنند و از دیدِ مردم بپوشانند و یا شاید هم بزَکی کرده باشند و رفع تکلیفی! جالب این است این خودشان بودند که قطار انقلاب را آنقدر بد راندند و بدنه‌ی آن را چنان به کوه و کمر و جاده و لوکوموتیو مقابل زدند و از جاده پرتِ پرت شدند.

بگذرم. باز هم ملت مأیوس نیست و می‌خواهد ببیند تا کی این بتونه‌کاری‌ها، تمام می‌شود و رنگِ آخر را می‌پاشند؛ تا خاطرشان جمع شود این نظام «مبتنی بر اسلام» و «متکی بر ملت» و برآمده از «خون شهیدان»، در برابر باد و طوفان و بوران زنگ نزند و بانگ جرَس حقش، با دو بال مقاومت فعال و تعامل فعال، نزد جهانیان بلند باشد و پیش ایرانیان سربلند. والسلام.

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا