امروز ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ پا که بیرون گذاشتم، دیدم هوا نسیم میوزد. آناً بردن ماشین به بیرون را حذف کردم. پیاده رفتم. مدتی بود ازین بادهای خُنُک به سر و صورتم نوزیده بود. دیم کردم پیاده رفتم.
مسجد قدس قم
پاتوق نماز شام و خُفتنِ من
۱ ، ۷ ، ۱۴۰۳ : نوشتهی ابراهیم طالبی دامنه دارابی
این سه عکس را همین الآن وقتی جماعت بودم انداختم. چند حُسن دارد این مسجد، برمیشمُرم:
۱. حجت الاسلام موحدی امام جماعت آن است، اهل شبستر. پرهیزگار. بدون ورود به جناح سیاسی. نماز را هم با رعایت حال اَضعَفِ نمازگزار میخوانَد. بین دو نماز هم، مردم را برای صحبت گروگان نمیگیرد.
مرحوم حاج
۱ مهر ۱۴۰۳
مسجد قدس قم
۲. مسجدی تمیز و با سقف بلند است و دایرهمانند، که اکسیژن در آن بسیار تازه جریان دارد. آدم خفه نمیشود. و با کمال خوشحالی، همواره تمام محیط دو طرف مسجد (=بانوان و آقایان) فشرده و پر است.
۳. اما یک ویژگی دیگری هم دارد؛ مؤسسش مرحوم حاج «سید ابوالفضل تولیت» رحمت الله علیه بود که قبرش هم در ضلع عقب قبله قرار دارد. تولیت را اهل سیاست و تاریخ انقلاب اسلامی میشناسند؛ فرد ذینفوذ قم که حتی شاه هم وساطتش را میپذیرفت. آن مرحوم، سرمایهدار مؤمن و نیکوکار بود و جاهای زیادی را در قم وقف مردم کرد که میلیاردها دلار ارزش دارد؛ مثل بیمارستان علی بن ابی طالب سپاه قم در سالاریه. وی از دوستان مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بود. از درگاه قبرش هم، عکس انداختم.
۴. نمای بیرون مسجد هم دلچسب است، معماری زیبایی دارد، طبقهی دومش زائرسرا هم هست که درش به روی مردم کشور باز است. در زمان اعتکاف، جزوِ مطلوبترین مسجد معتکفین است.
۵. بسیج این مسجد، چه سمت زنان و چه سمت مردان، خیلیفعال است و تندروی درین مسجد وجود ندارد؛ خیلی بهندرت.
امروز ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ پا که بیرون گذاشتم، دیدم هوا نسیم میوزد. آناً بردن ماشین به بیرون را حذف کردم. پیاده رفتم. مدتی بود ازین بادهای خُنُک به سر و صورتم نوزیده بود. دیم کردم پیاده رفتم.
به قلم دامنه ۲۰ . ۲ . ۱۴۰۳ : و عصری رفتم یک دفتری که پنج دقیقه زود رسیدم. همین مرا به این دوچرخه مواجه کرد. گفتم چه فرهنگی داری که درین عصرِ پُز دادنها که راکب مغرور است ماشین فلان مقدار قیمت را میراند، مَرکَبت همان دوچرخه است. کمی گپ زدیم تا دفتر به روی ما باز شود. گفتم مُجازم از دوچرخهات عکس بندازم. گفت: بفرما. پرسید چه کارهاید؟ گفتم وبلاگنویس. شروع کرد به شرحی بر دوچرخه که خیلی خواندن دارد. من که آمدم خانه فوری هر چه ذهنسُپاری کردم بر نوشته آوُردم. این چُنین:
دوچرخهاش پلاک شهربانی قدیم دارد. ساخت انگلیس، مارک غزال.. مال پدرش بود از سال ۱۳۴۸ که ده سال پیش بر اثر دیابت نابینا شدُ درگذشت. همهی امورش را با آن میرسد. با آن به جمکران هم میرود. برخی موتوریها و تاکسیها در خیایان بر آو طعنه بار میکنند حتی تهدید که بزن کنار ما رد شیم!!! گفت خرجش تنها باد است که آن هم با صلوات است. نه هوا را آلوده میکند. نه سوخت مصرف میکند. نه شکمش در اثر ماشینسواری عادتواره پیچ میخورَد. گلِه داشت از رفتارهای برخیها که زمانی شوفاژ را نمیدانستند چیست ولی حالا زعفرانیه قصر خریدند و قدرت گرفتند. گفتم من پیش یک خطاط شاعر میرفتم برخی شبها او میسُرود:
من از روئیدن خار بر سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینیها
من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم
که کَس، ناکس نمیگردد از این اُفتان و خیزانها
خیلی خوشش آمدُ گفت: شاعری؟ گفتم نه ناقِلم! به قول برخیها ناقلا و خلِه بِلا! هیچی! خواستم فرهنگ فراموششدهی استفاده از دوچرخه برای امور کاری و اداری را یادآوری کنم که در میان ما رَخت بر بست. امید است باز دلش بیادُ برگردد سمت ماها. قم. دامنهی دو.
به قلم دامنه: ۱۹ . ۲ . ۱۴۰۳ ، دو پاتوق (=لنگر، میعادگاه) من در قم، یکی مسجد فاطمه زهرا س بلوار شهید سردار کریمیی زینالدین است و دومی مسجد قدس شهرک امام خمینی رحمت اللهی بنیاد. هم برای نمازهایم، هم برای شرکت در مراسم و مناسبتهای دلخواهام. بگذرم. اما این جا قصدم شرح پاتوقم نیست. خواستم گفته باشم به آن دو بلندگوی بالای مسجد در عکس از تابلوی پایگاه مقاومت اُم ابیها -سلام الله علیها- نگه بیندازید.
همین لحظات پیش زیر هوایی آبی رفتم لَبنیاتی آن سمت تا ماستِ ماسال بخرم و شیر محلی روستایی، این عکس را انداختم. وقتی بلندگو، دهنهاش به سمت بالای آسمان است این یعنی هیئت اُمنای مسجد آن، آدمهایی هستند که حق و حقوق همسایگان مسجد را از گزند صدای گوشخراش -حتی دلخراش- رعایت میکنند. این؛ یعنی ای همسایههای مسجد! در امان هستید، حتی گلبانگ اذان هم سمت پنجرههای خانههای شما نیست. اینک گویم: ای مسجدهای ایران! ازین کار ستودهی مسجد فاطمه زهرا سلام الله علیهای قم، درسِ احترامگذاشتن به مردم اطراف مسجد گیرید. بگذرم. اسلام از آزار صوتی به مردم، اَخم کرده است، پس اَخم و نهی دین را، آئین خود کنید، زور نگویید. بلندگوها را روی مؤذّنهها سمت آسمان تنظیم سازید و صداهای تربیون را هم، روی میزان آرام و کم، موزون کنید. این گون باشید هم رضایت مردم را دارید، هم اَخم اسلام را نمیخرید.
به قلم دامنه: ۱۸ . ۲ . ۱۴۰۳ ، درمانگاه شبانهروزی «قرآن و عترت» قم از مرکز مهم مورد رجوع مردم قم است. این ساختمان وقف است. طبق وقفنامه تولیت آن با مراجع تقلید است. چون وقف امام زمان عج شده است. ساختمان این درمانگاه قبلاً متعلق به مرحوم امام خمینی بود. ولی سال ۱۳۴۳ از سوی یک روحانی بروجردی به نام آیت الله عبدالله مجد فقیهی خریداری و به یک درمانگاه تبدیل شد. اکنون آقای حمید فقیهی، فرزند این روحانی، مدیر عامل این درمانگاه است. حمیدرضا مجد فقیهی، مدیرعامل کنونی درمانگاه در مصاحبهای که سال ۱۳۹۷ داشته توضیح داده که بعد از مرحوم آیتالله بهجت، تولیت آن برعهدهی مرحوم آیتالله صافی گلپایگانی گذاشته شده بود. به نقل از حجت الاسلام محسن اکبری، روابط عمومی دفتر مرحوم آیت الله گلپایگانی، بعد از فوت آقای صافی، تولیت هم ازو خارج شد. از آن وقت به بعد هنوز تولیت جدید درمانگاه قرآن و عترت معرفی نشد. بلکه به صورت هیئت امنایی اداره میشود.
به قلم دامنه:به قلم دامنه: آخرین ساعات روز آخرین خودم را پای کوه خضر نبی، زیر باران پیش شهدای گمنام در ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ پایان دادم. ادراکشان کردم اما آیا آرمانشان را هم میتوانم به سر کنم، دست خداستُ من هرگز نمیدانم. اشتباه است لفظ "گمنام"، آنان بهحق ناموَراناند؛ در پشت نامِ مقدس قاسم سلیمانی؛ همان مرد بلنداندیش و شهید بلندآوازهی انقلاب اسلامی ایران. در دل -که زیر آهنگِ عرفانیِ آقاعرفان طهماسبی با نام "من غمم، آه تویی" به کوه راندم- زمزمه نمودم ذکرِ لبی را که میدانم شماها شریفان صحن هم، آداب به خرج میدهید آخرین ساعات سال، نزد شهیدان نزدیکِ سکونتگاه خود میروید تا سال را با زیارت آن وصیتکنندگان ملت ایران، پایان دهید. حال من با دیدن قبور "فرزندان حضرت روح الله" -سلام الله علیهم- درین یادمان بالا و والا، آناً عوض و محزون و انباشت از سخن شد. خدایا ما را اَنیس و اَلیف شهیدان کن و با دادن عمری سعادتمند و ظفرمند، همپیوند با آنان، در "صراط مستقیم" شهید کن. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ دامنه.
به قلم دامنه: باران امروز (۲۱ اسفند ۱۴۰۲) قم را، من را و ماشینم را شُستِ شُست. گوشهی خیابان شهید قدوسی در بزرگراه عماریاسر با خیال راحت پارک کردم، وارد بنیاد بینالمللی اِسراء شدم؛ جایی که حجتالاسلام سید کمالالدین عمادی رئیس پژوهشگاه معارج آن است با سه پژوهشکدهاش شامل فقه، تفسیر و عقل و عرفان. استاد عمادی مرا با مجموعهی عظیم این بنیاد و آثار آن آشنا کرد که موجب لذتم شد، خصوصاً دیدن مخزن کتاب و کتابخانهی غنی و تخصصی آن.
...
...
...
...
یاد روزهایی را هم کردیم که آقاعمادی در جبهه پر از خاطره بود؛ خصوص آن روز یک تریلی سیبزمینی! از گرگان رسیده بود و او هر چه تمنا کرد رزمندهای حاضر نشد آنهمه کیسه را از تریلر خالی کند. عبا را دوش کشید رفت آسایشگاه مقر شهید رجایی که ۲۰۰ بسیجی استراحت میکردند. مگر زیر بار میآمدند! گفتند مگر بسیجی شدم سیبزمینی کول بگیریم! (این را جمله من آب بستم) گفت من فقط آمد اصحاب صبح را صدا بزنم! سی نفر و اندی بودند. که چون سرِ صبح و سحر برای نماز شب و صبح به مسجد میآمدند، اصحاب صبح نامیده شدند؛ چه بامسمّا. دید این اصحاب هم زیر کیسهی سیبزمینی نمیروند؛ ردا و عمامه کنار نهاد شروع کرد به خالیکردن سیبزمینی از روی تریلی. آن سی تا شرم کردند و آمدند مثل بلدوزر کول کردند بردند انبار. بسیجی بخواهد بکند کوه را از فرهاد بهتر میکَند چون «شیرین»ش شیرینتر!! است. بس است، عکس هم پیوند زدم بلکه شاید گزارشم گیرایی گیرد! آقاعمادی گرهی خود و گرهی رزمندگان را با هم، آن سال وا کرد: «وَاحلُل عُقدَةً مِن لِسانی» خواست تا «یَفقَهُوا قَولی» کند، و چه قدر هم کرد؛ سخن و کردارش را نیکو فهمیده بودند بسیجیان.
نظر حجتالاسلام سید کمال عمادی: سلام و درود بر برادر ارزشمندم جناب دامنه که با حضور خود در پژوهشگاه موجب عزت ما شد اگرچه به دلیل حضور مهمان در اتاق نتوانستم از جناب دامنه پذیرایی شایسته کنم روز خوبی بود همراه با باران رحمت. البته دلیل رزمندگان بسیجی در عدم همکاری اختلاف آنان با فرمانده پایگاه بود کمی مغرور بود خلق و خوی بسیجی نداشت به دلیل سهل انگاری ایشان در تعمیر به موقع حمام صحرایی سبب برق گرفتگی یک رزمنده شد لذا بسیجیان از ایشان ناراحت بودند اما چه باید می کردند هدایای مردم شریف گرگان در صورت تاخیر در تخلیه فاسد میشد. یاد شهیدان فکوری و پدر بزرگوارشان در پایگاه شهید برای بسیجیان همانند شمعی سوزان در تاریکی شب بود.
به قلم دامنه: دو پا در یک بشقاب جا.
نیم قُرص شهرنون! (=لواش) با یک قاشق دِشوئو (=شیره) و یک چکّه گردو خوردم با یک اسکانزیر چای، راه افتادم. امسال تینار (=تنها) چون خانم دارابکلا هستند. به ضربْ زورْ پارک گیر آوردم. کجا؟ لابد حدس میزنید خیابان شهید محمد منتظری نرسیده به قرآن و عترت. نه؛ نه بانو، نه آقا. آن سوی مصلی جا پیدا شد. از همان میدان جانبازان، ساعت ۹ُ ۲۹ُ ۳۹ ثانیه، به تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم ملحق شدم. آنچنان انبوه، که ناچاری زیارت را گذاشتم پس از تظاهرات. مردمی اینهمه اهل تشخیص، هیچ کجای عالم پیدا نمیشود. کهنسال، جوان، میانسال از زن و مرد و خُردسال، سراسر مسیر را با بالاترین روحیه کیپ تا کیپ هم، پیمودند که راهرفتن را بشدت سخت و پرمصیبت ساخته بود. من خودم بارها آنقدر لای جمعیت گیر کرده بودم که گویی عین گوزن و پازن در صخرهی سنگ، با دو پا در یک بشقاب جا، قرار گرفته بودم؛ یعنی تنگِ تنگ بر اثر سیل مردم همآوا و همآهنگ.
از نظر ماهُوی (= ریشهای، ذاتی) این حضور یک پیام و پیمان است که در سنت پیامبر اکرم ص از بیعت رضوان سرچشمه گرفت. پیام این بود انقلاب عظیمتر از آن است که چند هرزه و غربزده بخواهند با دریدهبازی و تقلیدبازی، پای فرهنگ برهنگی غربی و فکر غلط استثماری اروپایی و آمریکایی را پای این نظام باز کنند. آنها باور کنند که در اقلیت محضاند حتی کمتر از اقلیت، باید گفت انگشتشمارند. البته حق حیات دارند درین آب و خاک، اما دیگر بدانند حد خود را خیلی خیلی کم ببینند. من در دو تظاهرات ۱۰۰ در ۱۰۰ خودم را میرسانم؛ ۱۳ آبان و ۲۲ بهمن. این دو تظاهرات (= پشتیبانی + بروز و ظهور) محصول دو تفکر است: اولی برای حرکت ضد امپریالیستی و دومی برای باقیگذاردن انقلاب اسلامی.
حرم حضرت معصومه
عکاس: یک زائر رهگذر
باب سلام حرم حضرت معصومه
گلبارانِ تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم
توسط بالگرد فراجا. عکاس : دامنه
خیابان شهدا (صفائیه)
تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ قم
قم وقتی بیرون میروی باید وضو بسازی، چرا؟ چون هر آن ممکن است تشرُّف به حرم حضرت معصومه که معروف است به حرم اهل بیت علیهم السلام، نصیبت شود. و این خاصیت شهر قم و مشهد مقدس است. پس از تظاهرات، به زیارت رفتم و دلم مشحون (= انباشته و پُر و لبریز) شد از آرامش و حس معنوی فضای درونی حرم. خُلّص و خلاصهی اخلاصگرایان را یاد آوردم و به جایشان نائب شدم؛ اگر لایقش بوده باشم. گمان نکنم. بگذرم. عکس هم گذاشتم.
۱۹ ساله باشی چه، یا ۹۹ ساله باشی دهها سال بزرگتر از بچه، باز وقتی هلیکوپتر بیاید بالاسرت، کودکی میکنی؛ منم کودکیکردنم فراوان است. درست سر ساعت ۱۱ُ ۳ ثانیه آمد و شروع کرد از هوا ما را از آن سر پل مصلی تا آن سوی پل حجتیه و آهنچی و از آن جا تا منتهای خیابان اراک و میدان آستانه، گلباران کرد و با شوق و شعف غرش کرد. صدایش مرا یاد جبهه انداخته بود و ذکر رزمندگان و شهیدان. عکس انداختم فوراً. اینک که آمدم خانه، اشتهایم از دیدن اینهمه ملتی روشن و حاضر در صحنه، باز شد و شاید نه یک بشقاب، که مثل مازندرانیها یک دیس پلا را حریفم! بگذرم. فقط امید است ملت «حاضر» در میدان را «ناظر» بر حکومتگران هم بخواهند و بدانند. والسلام. ۲۲ بهمن ۱۴۰۲ دامنه.
به قلم دامنه: نمیشود قم بیایی... : شیخان را که بلدید؟ بله درست حدس زدید؛ دورِ حرم، سمت میدان آستانه. خُب! نمیشود قم بیایی ولی دو قبر از این قبرستانِ شیخان را زیارت نکنی. حیف است. من معمولاً سرِ این دو قبر عرض ادب دارم. یکی قبر عارف کامل میرزا جوادآقا ملکی تبریزی و دیگری عابد زاهد میرزا علیآقا شیرازی. اولی که تقریباً جمیع مراجع و مجتهدین و مؤمنین اهل سِرّ و دل بدان معرفت و محبت دارند؛ همان صاحب کتاب شریف «مراقبات» که کتابی برای یک بار خواندن و کنارگذاشتن نیست؛ دائم باید رجوع کنید. چون آداب عبادی خصوصاً عرفانی و دینانی دوازده ماه قمری را تفصیل و تفسیر داده و ظرافتهای باریکی در آن موج میزند.
حرم حضرت معصومه س
بهمن ۱۴۰۲ عکاس: دامنه
ایوان صحن امام هادی ع
حرم حضرت معصومه س
مسجد اعظم قم
قبرهای
میرزا علی آقا شیرازی
میرزا جواد ملکی تبریزی
شیخان قم
قم . میدان آستانه . عکس از دامنه
دومی شاید گمنام مانده باشد؛ میرزا علیآقا شیرازی؛ همان عالمی که استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری میگوید او مرا با نهجالبلاغه آشنا و اَنیس ساخته بود. بگذرم. فقط بگویم شیخان دو در دارد: از سمت آستانه و از سمت چهارمردان. از هر در که وارد شوید ضلعِ سمت حرم، قبر این دو عالم ربانی است که کرامات آنان زبانزد است. ملکی تبریزی تقریباً وسط این ضلع واقع است و میرزا علیآقا شیرازی در گوشهی سمت چهارمردان. همین اخیراً که رفتم حرم، شیخان هم مشرف شدم. عکسی انداختم که موقعیت شیخان و خودِ دو قبر در آن مشخص است. من فکر کنم رفتن سرِ قبر این دو آیتاللهی پارسا برکت دارد؛ خود آدم پس از دیدار قبرشان، لمس میکند معنویتی را که کسب کرده است. آری؛ نمیشود قم بیایی ولی شیخان نروی. دامنه.
از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی" روستای جنداب سلفچگان شبکهی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت میکنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب میرسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوتهاش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت میکنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دستکم به چند غذا خصوصاً مهماندهیها حتماً زعفران میزنند.
خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما دارابکلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هستهای زمین افتد صبح نوج میزند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی میروند از شهر توی بازارروز ساری میخرند! ای وای! ای حوار! لابد میخواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچههای تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَرهای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیلکردن، هم. بگذرم.
امیرِ خطشکن وقتی به خواستگاری رفت! نوشتهی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. آن شب ۸ یا ۹ کیلومتر دویدیم تا به یک منطقهی آبی رسیدیم، با لباس از آب گذشتیم، درحالیکه تا چانهها را آب گرفته بود. رسم بود موقع گرفتاری میرفتند پیش سیّدها که: آقاسیّد! ما را حلال کن! امیرِ خطشکن هم، همین کار را میکرد. او وقتی به خواستگاری رفت دختر آمد جلوُ گفت: این!!! آمده خواستگاری من؟! گفتند بله. گفت: من زنش نمیشم! جوابم نه است؛ این برادرم را بُرد شهید کرد! من زنِ این نمیشم! او زادهی ۱۳۳۸ پامنار (=جایی در آذر چهارمردان قم که منارهی بلند یا همان مؤذّنخانه دارد) است. پدربزرگِ او درویشمسلک آبادهی شیراز بود. پدرش هم نقّال (=افسانهگو و پردهخوان) ولی در مساجد، مداح بود؛ انقلابی هم. سال ۱۳۵۵ حتی در خانه عکس امام خمینی بالای اتاقش نصب بود که شاه اگر میفهمید کمترین تاوان، اعدام بود. علاوه بر عکس امام، رسالهی مرحوم امام هم داشت
جالب این که امیرِ خطشکن در جبههی جُفَیر (جایی که منُ آق سید عسکری شفیعی برادرِ شهید آق سیدجوادآقای آقاسدالله و حاج شیخ احمد آهنگر تابستان طاقتفرسای سال ۱۳۶۲ آن جا بودیم) اطلاعات شناسایی بود. او از کسانی بود که برخی از واژههای جبهه را میساخت. میگویند لغتِ "فَلَقی"ها را او ساخت. اشارهای بوده است به رزمندگانِ نمازشبخوان جبهه که سحر را با عبادت و نمازشب و بیدارباشی، به فلَق (=سرخیِ صبح) وصل میکردند و هی ویرّه ویرّه (=وفوروفور، زیادزیاد، پشتِ سرِ هم، تُندتُند) نماز میخواندند و صدالبته راز و نیاز مینمودندُ هزاران بار نزدِ خدا، ناز! امیرِ خطشکن را اما نمیدانم نمازشبی بود یا نه. ولی هر جا خطشکن لازم بود، گردان او (=گردان سیدالشهداء ع لشکر هفده علی بن ابی طالب ع قم) حاضر بود، خودش هم در جلو. آخرش هم در شرقِ دجله در عملیات بدر در ۲۵ اسفند ۶۳ شربتُ شهدِ شهادت نوشیدُ رفت. مصطفی کلهُری را میگویم؛ شهیدی که نامش بر یک خیابان قم هم گذاشته شد. درود بر او اینک غیوران غزه. دامنه.
حوضسلطان
دریاچهنمک
نقشهی دریاچهی حوضسلطان در اتوبان قم
و دریاچهی نمک قم در مزر با کاشان و بیدگل و سمنان
متن نقلی: آقای محمد سلیقه گفت در صورت عدم تأمین حقابههای و افزایش دما و خشکی دریاچه نمک قم، احتمال دارد قم و بخشی از استانهای همجوار با چالش طوفانها و بارانهای نمکی مواجه شوند. وی در نشست ″بنیاد قمپژوهی″ که امروز (۱۷ مردادماه ۱۴۰۲) با موضوع «پایش اقلیمی پدیده گرد و غبار در قم» با حضور جمعی از اعضای این بنیاد در مؤسسهی آموزش عالی «طلوع مهر» برگزار شد، گفت: "طبق معاهدات، سهم آب دریاچهی نمک ۱۵۴ میلیون متر مکعب در نظر گرفته شده، ولی عملاً ما شاهد هستیم که تاکنون بیش از ۵ میلیون متر مکعب از آن محقق نشده است... با توجه به قرار گرفتن قم در انتهای آبریز و احداث ۶۰ سد بر روی رودخانههای شور، قرهچای و رودخانههایی که به این دریاچه میریزند، از میزان ورود آب به دریاچه کاسته شده است در حالی که به جز سال ۱۳۹۸ که براثر سیل، دریاچهی نمک سیراب شد، طبق شواهد از سال ۱۳۶۳ به مرور از میزان آب ورودی دریاچه کاسته شده است... از سال ۱۳۸۸ نیز به مرور با ساختن سد بر روی رودخانههایی که به دریاچهی نمک میریختند، از حجم آبهای دریاچه کاسته شده، اما سطح دریاچه هنوز نمناک است و تا زمانی که این نم وجود دارد، باد قادر به حرکت دادن نمکهای سطح دریاچه نیست؛... همچنین پارک ملی کویر به علت کمآبی و به علت اینکه آبی به این منطقه نمیرسد در معرض خشکی است. و روند بارش کشور ما رو به کاهش است." نیز (۲۹ آذر ۱۳۹۶] متنی درینباره منتشر شد در ایرنا اینجا.
متن نقلی: «آقای مهندس حسن بختیاری مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قم (در تاریخ ۱۴۰۲/۰۴/۲۵) از افزایش بیست و هشت درصدی سهم قم از سدّ کوچری (واقع در گلپایگان) نسبت به سال گذشته خبر داد: در حال حاضر حدود ۸۰ درصد آب شهر قم از سد کوچری تأمین میشود که همین امر کیفیت آب را به طور محسوسی افزایش داده است...مهندس حسن بختیاری با اشاره به کاهش سهم برداشت قم از سد کوچری در سال گذشته گفت: با کاهش تخصیص استان مجبور به افزایش برداشت از منابع زیرزمینی و سد ۱۵ خرداد شدیم که منجر به افزایش شوری آب به ویژه در فصل تابستان شد. وی با بیان اینکه افزایش شوری نارضایتی مردم را نیز به همراه داشت، خاطرنشان کرد:
با پیگیری و تلاش مجموعه استان توانستیم سهم استان از پروژهای که به نام مردم قم اجرا شده است را افزایش دهیم... افزایش تخصیص قم از سد کوچری، کاهش ۵۰ درصدی برداشت از منابع زیرزمینی و سد ۱۵ خرداد را به دنبال داشت.. بختیاری با اشاره به محدودیتهای منابع تأمین آب و هزینههای سنگین تأمین و انتقال آب از فاصله حدود ۳۰۰ کیلومتری به قم، بر لزوم مدیریت مصرف، استفاده درست از آب و پرهیز از اسراف تأکید کرد و گفت: هر چه میزان مصرف کاهش یابد، میزان برداشت از منابع زیرزمینی کاهش مییابد که افزایش کیفیت آب را به دنبال دارد... [نیز] نیازی به استفاده از دستگاه تصفیه آب خانگی نیست... در حال حاضر شرایط کیفی آب بهگونهای است که ضرورتی به استفاده از دستگاه تصفیه خانگی با توجه به هدررفت بالای آب شرب و افزایش آببها نیست.»
ضمیمه آشنایی با موقعیت سد:
متنی از ایسنا اینجا دربارهی سد کوچری
عکاس: دامنه
میرزا حسن لاهیجی فرزند ملاعبدالرزاق (فیاض) لاهیجی و نوهی دختری حکیم ملا صدرا است. (اهل لاهیجان گیلان) پدرش عبدالرزاق لاهیجی متکلم شیعه قرن یازدهم شاگرد حکیم ملاصدار و جانبدار حکیم بوعلی سینا، صاحب کتابهای "گوهر مراد"، "سرمایهی ایمان" و "شوارق الالهام". این قبر سرِ خیابان چهارمردان قم در صد متری حرم حضرت معصومه س کنار خیابان آیتالله مرعشی نجفی واقع است. روح پدر و پسر شاد.
پس؛ راه را بلد است این ملت. به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ را کهک باشم؛ شهر حکیم تبعیدی! مرحوم ملا صدرا در ۳۷ کیلومتری جنوب شرقی قم. اما نشد و در خودِ قم حضور یافتیم با خانواده. قم که باشی، بیرون که میروی خصوصاً سمت و سوی حرم، آدم دلش نمیآید وضو نداشته باشد؛ وضو ساختم و راهی حرم شدیم. زیارت و نماز تحیّتِ مسجد و عرض ادب به ساحت بانوی کریمه حضرت معصومه س انجام گرفت و رجوع به قرآن و تدبر دو آیهی ۴ و ۵ فاطر هم برایم جالب بود. از نظر مرحوم علامه طباطبایی آیهی ۴ «در حکم دلگرمی رسول خدا ص است» و آیهی ۵ هم از نظر ایشان «خطابی عمومی به همهی مردم است» که وعدهی خدا باریتعالی دربارهی «برانگیختهشدن مُردگان و وقوع قیامت» به حق است که مبادا غرق دنیا شد. دو آیه را دقیق دیدم و در شکوهِ درون، شکوفهباران کلام الله مجید شدم و از خیابان ارم (=آیتالله مرعشی) پیوستیم به سیل انبوه مردم در قم.
حرم حضرت معصومه س
نماد پاسداشت عمامه
عکس از : دامنه
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
نمایی از سقف گنبد
حرم حضرت معصومه س
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
"حضور کمنظیر بلکه بینظیر مردم"
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ به روایت سایت جماران
تصویر شهید حاج قاسم
در کنار امام ره و رهبر معظم
حیاط مدرسهی فیضیه. عکس از : دامنه
وسط کارِ تظاهرات، خودبهخود یاد طاقِ نصرت با شاخههای شمشاد افتادم که چند سال اولیهی انقلاب در تکیهپیش و آقامدرسهپیش همهباهم و دوشادوش یکدیگر، بسیارجذاب و باشکوه برای ۲۲ بهمن برپا میکردیم و با پخش نوار آهنگهای انقلابی آن زمان از تریبون مسجد جامع دارابکلا، فضایی سراسر شاد و جشنی قشنگ و شورمند، برای مردم آن مرز و بوم میآفریدیم؛ خواستم با این رجعت ذهنی، به یادها آورده باشم که این جشن ملی، دیرینه است برای مردم این سرزمین. باز هم به همراه جمعیت تظاهرکننده از خیابان شهدا (=صفاییه) به سمت حرم حضرت معصومه س برگشتیم و از قوس چهارراهِ چهارمردان، پیچیدیم به صحن شرقی امام رضا ع (=اتابکی) و از صحن امام هادی ع رفتیم به داخل حیاط مدرسهی فیضیه (کانون انقلاب اسلامی و ندای روحانیت انقلابی علیهی سلطنت منحط پهلوی) زیرا به یُمن این روز بزرگ، درِ سمتِ حرم مدرسهی فیضیه را به روی مردم گشوده بودند. آن گاه باز هم زیارت و سلام از داخل صحن مسجد اعظم صورت دادیم و پیاده تا خیابان شهید حجت الاسلام محمد منتظری رفتیم تا رسیدیم به ماشین که کمی جلوتر از بیت مرحوم آیت الله منتظری، پارک کرده بودم. آن هم چه به سختی. راستی! همین مسیر خیابان بهار (=آیت الله حائری یزدی)، مساوی شده بود با خواندن سراسری سرود ملی شورانگیز و شعورآفرین جمهوری اسلامی که با مردم میخواندیم و همزمان از "رادیو پیام" داشت پخشِ زنده میشد. سرودی که تمام کلماتش وزین و معرفتی و سپاسگزاری است، بر خلاف سرود ملی انگلیس که تماما" دعا برای شخص پادشاه است و چاپلوسییی وقیح در بارهی او. من امرو از سه جهت حیرت کردم: اول از پارک آنهمه ماشین در طول چندین مسیر که حتی جایی برای حد و اندازهی ماشین کوچک سهچرخهی قمی نبود، دوم از آمدنِ اینهمه مردم به خیابانها از مسیر مصلّی تا میدان آستانه و تمام مسیرهای منتهی به این چند خیابان اصلی مرکز شهر و گرداگرد حرم مطهر. سوم از سبک زیبا و وزانت شعارها که من ازین نوع رفتار وحدتبخش یعنی تجهیز شعارهای راهبردی و پرهیز از شعارهای مندرآوردی! بسیار راضی برگشتم. بگذرم. آری؛ راه را بلد است این ملت. چند تصویر معنادار و سوژهواره هم انداخته و بالا گذاشتهام ازین جنس مردم با عزتوعفت. | ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه
حاجی اصغر سعیدی و همسرش
روستا و تکیهی انجیلهی قم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱،
عکس از روی مستند "راه آبادی" : دامنه
خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۱ ) در روستای انجیله. خاطرهی مسموع بنده: به نام خدا. سلام. این عکسی که انداخته و در بالا بار گذاشتم حاجی اصغر سعیدی و همسرشاند، از انجیله، آخرین روستای قم در مسیر شمال غربی از شهرستان جعفرآباد استان قم، بخش قاهان، سمت ساوه در نود و اندی کیلومتری شهر قم. اخیرا" برف سنگینی هم آمده در انجیله که برنامهساز شوخطبع قمیِ «راه آبادی» را به آنجا کشانده. دیدم کاملا". این دو، یک نمونهی تمامعیار در زندگیاند؛ انقلابی، دارا، اما خیّر و نیکوکار، سرِ حال، مذهبی، مطلع از کشور. مرد گفته: خانمش را در نقطه جوش عشقش، "غلامتم" میگوید. زن گفته: اول خدا بعد این مردِ من، که دومی ندارد. عجب! حسابی هم چفتِ هم، مصاحبه نمودند هنگام سخن بر زانوی هم ضربهی صمیمیت میزدند. به قول دارکلایی: انگوس زوونه. چی گفتند؟! نقل به عین میکنم چون با گوشم شنیده و با چشمم دیدم و فوری یاداشت نوشتم که گفتند: «اون شاهِ ملعون به روستا گاز و نفت نمیداد میگفت نداریم، ولی در عوض توی حلقوم انگلیس از نفت، مفت پر میکرد. آقاخمینی وقتی آمدند، ایران آباد شد و همه چیز داریم، آب، گاز، برق، تلفن، آبادی، امنیت و...» راستی! تکیهی انجیله در سبک معماری داخلی و حیاط و سکوهای سرسرا و حتی نوع عزاداریها کمنظیره. جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
...
منصرف شدم و ماندم و ببینم کجای حرفش، درز میدهد. دیدم درز داد که من فاش نکنم. ناهار نگرفتم، نه این که نخواسته باشم، یا اهل پرهیز باشم، نه، اهل ایستادن در صف نیستم. تازه، شکمم هم به قارّ و غور افتاده بود. گرچه نذری مردم خیّر و از خوان مسجد تاریخی جمکران بود ولی حوصلهام درین دریافتها پایین است. زیر باران، البته در برگشت، کم و منقطع، به بیت برگشتم که از هر کجا بیشترش میخواهم و از همه چیز آسایشیترش. به قول آیت الله جوادی آملی -البته اگر درست بتوانم از حافظهام نقلیاش کنم- خداوند به جاهلیت عرب، حَمیت داد اما به ایمانآورندگان، سَکینت. و حتی سکنیت را جعل نکرد بلکه از سوی خود نازل کرد. و خیلی فرق است میان جعل و نازلکردن. پس، قدر منزل را به عنوان محل سکونت و سکنیت بدانیم. سهچندی هم عکس انداختم که در بالا منعکسش کردم، تصویر صحن جمکران را فکر کنم عالیتر انداخته باشم. میدانم با خواندن این گزارش وقت خود را ضایع کردین البته شاید، اما بر من ببخشایید. جمکران. کنگرهی ملی شش هزار و نود شهیدِ استان قم. پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.
به قلم دامنه: مسائل ایران: در کهک گذشت. چی؟! باید حوصله کنی بخونی. به نام خدا. سلام. به روستای کهک رفته بود -الان البته شهر شد- برای تهیهی فیلم از سمَنوپزون. مردمی معتقد که سمَنو نذری میپختند. باید به نوبت، از تمام مراحل پخت، فیلم میگرفت. دیگ بزرگ را بار گذاشتند و هر کس بهنوبت دیگ را باورمند هَم میزد. همزدن هم، از نیمهشب گذشت. ازین جا به بعد است که مرحلهی مهم آغاز گشت. گفتند دیگر هیچ «مرد» (=نامحرم) نباید سرِ دیگ حضور داشته باشد؛ چون میبایست دیگ را دَم میگذاشتند و ژرف معتقد بودند حضرت فاطمه زهرا -سلام الله علیها- میآیند و انگشت بر سمَنو میزنند تا باعث مزه و شیرینشدنش شود و بامداد که دیگ را از حرارت آتش برداشتند جای انگشت حضرت صدیقهی کبرا (س) روی سمَنو خواهد ماند. و اگر مردی (=نامَحرمی) در سرِ صحنه باشد آن حضرت تشریف نمیآورند و لذاست که او -مستندساز- هم، که مرد بود لزوما" باید مثل سایر مردان صحنه را ترک مینمود. اما یک مستند باید تمام مراحل سمَنوپزون را فیلم میکرد حتی هنگام برداشتن آخرین گام، یعنی برداشتنِ درِ دیگ.
هیچ راهی نداشت، این طور، مستندش ناقص میماند. باید هم میرفت. اما فکری سرش رفت و بهانهای زیبا پیدا کرد. (از اینجا به بعدِ نوشتهام ای اهالی محترم صحن دامنه و رزمندگان اگر اهل سوز و گداز فاطمی باشی، شاید چشمانِ خیسی یابی و زبان به زمزمهی ثنا و دعا بگشایی) گفت: من «سیّد» هستم و چون سیّدم وجود من برای تشریففرمایی حضرت زهرای مرضیّه (س) منعی ندارد. یعنی اوی سیّد، مَحرم «حضرت زهرا»ست. او با این دلیل توانست حضورش را موجه کند، خوشبختانه زنان مؤمنهی پارساپیشهی کهکیِ سرِ سمَنو نذری، متقاعد شدند او چون «سیّد» است و از نسل آن حضرت مقدسه، در صحنه بمانَد. ماند. سیّدِ مستندساز کارش را به انجام رساند و خود با چشمش دید خوشبختانه جای انگشت حضرت فاطمه (س) بر روی سمَنو بود. و سمَنو هم بسیار خوشمزه گردید. نفسی راحت کشید و از جانب اهالی کهکی بسیار هم، احترام و تعظیم دید.
سه درس این مردمشناسی از دید بنده: یکی اینکه تفکر نذر، میان ایرانیان مسلمان (حتی با هر مذهب و مرام) یک فرهنگ حنیفی ابراهیمی و الهی است که همچنان موجب تقرّب از راه توسل توحیدی میشود، یعنی گرایش ژرفِ نزدیکی با خدای باریتعالی از راه وسیلهقراردادنِ معصومین سلام الله علیهم اجمعین. دومی اینکه مردم (هم مردان، هم زنان) همواره حریم مَحرم و نامَحرم را برای پاکیزهزیستن مدّ نظر دارند و برای آنان، عفت و طهارت یک اصل پایهای هست، که هم از اسلام ریشه میگیرد و هم در دیرینهی ایرانی، پوشش و عفیفهگری رسمی قطعی بود. و سومی اینکه باورمندان ایرانی، به سیادت و ساداتیِ «سیّد»ها -که نُماد و بازآورهی خاندان حضرت رسول الله (ص) هستند- حُرمت، شرافت، و تقدّم خاصی قائلاند. حتی این آداب در فرهنگ نماز هم دیده میشود؛ آن پیشنمازی که عمامهی مشکی به نشانهی «سیّد»بودن دارد، بر پیشنماز عمامهسفید، معمولا" مقدّم است. البته امامجماعت راتب حکمش سواست.
آیا بر مقدّرات چنین مردم مؤمنی میشود عیّاشها و فاحشهها و ولگردها و ولنگارها که به هیچ مرزی از مرزهای فراوانِ آفریدگار متعال -که دستورها و حکمهایی قطعی و وَحیانیست- پایبند نیستند، تسلط یابند؟! واقعا" به یک شوخی شبیه است! زنهار! زهی خیال باطل!
من این نوشتهام را بر اساس کتاب «خاطراتمردمشناسانایران» که در دست مطالعه دارم نوشتم (برای دیدن کامل رجوع شود به ص ۱۲۲ کتاب) و سعی کردم طوری قلم بزنم که از روایتگریِ امانتدار خارج نشوم. امید است توانسته باشم آن سخنِ اصلیام را در قالب این پیشآمد واقعی در کهکِ قم، برسانم.