نگارش ۲۴ ، ۶ ، ۱۴۰۴ : ابراهیم طالبی دامنه دارابی. چاپ شب. نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه خود را متشرّع و تابع و ترویجکنندهی شریعت شیعه معرفی میکرده است. فساد در زمین را چنان زشت میدانست که ادعا میشد با فساد، عرش خدا به لرزه درمیآید. اینک هر استان ایران وقتی بررسی شود کمتر پیش میآید فسادِ زمین. پیش نیامده باشد و پروندهی قَطور در دادگاه خاک نخورده باشد. یا جنگل را خوردند. یا ساحل را. یا کوه و مرتع را و یا حتی سنگ و چِکِل را. و صد آه، که آهک و معدن و غار را.
تیترهای ریز دور این روزنامهی "صدای ملت" (چاپ امروز ۲۵ ، ۶ . ۱۴۰۴) همه، قابل توجه است؛ مخصوصاً آن تیتر سمت چپ که خبر از بازگردانده شدن "۱۲۳ هکتار زمین منطقهی ۲۲ تهران به بیتالمال" داده است. این خبر خوشایند است، اما حرف ملت این است اینهمه فساد زمین، چرا باید در جمهوری اسلامی ایران رخ میداد. مگر طی نزدیک به این ۵۰ سال، حکومت در دست مذهبیون شیعه نبود؟! همه هم گزینش شدند به سیستم دولت شیعی راه یافتند. اما فساد در همه جا، عین بوتهی صیفیجات رشد فزاینده کرده است و همچنان سر بر میآوَرد. ملائک، معترض بودند انسان را خلق نکن! اینها در زمین فساد میکنند! بگذرم. قرآن اشاره کرد و وارد نشوم نگو که مذهبیون را هم شامل میشد!
متنی از شیخ احمد باقریان ساروی در مدرسه فکرت: باسمه تعالی. جناب حاج عیسی رمضانی دارابی [مرحوم محمد] سلام علیک. با تقدیم احترام فرمودی منتطری ساده و سید احمد خمینی بینش سیاسی خوب داشت. شواهدی بر هر دو ادعای جنابعالی تقدیم میکنم:
اول: او از شاگردان مرحوم آقای بروجردی بود و خارج اصول او را هم تالیف کرد و با این حال او و شهید مطهری که رفیق و هم اتاق بودند آیت الله خمینی را کشف کردند و دو نفری اولین حلقه درس علم اصول او را تشکیل دادند که بعدا شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای نیز به آن پیوستند و به این جهت مرحوم بروجردی اندکی از او دلخور شده بود و ازآن تاریخ همواره با آیت الله خمینی بود و جدا نشد و در آن راه تبعیدهای سخت و زندان تا آوان پیروزی انقلاب را تحمل کرد.
دوم: خواستند آیت الله خمینی را اعدام کنند ولی منتظری علمای بزرگ را در تهران جمع کرد و از آنان برای مرجعیت آیت الله خمینی امضا گرفت و منتشر کرد و مانع اعدام شد.
حرف منتقدان چیست؟
نگارش ۱۲ ، ۵ ، ۱۴۰۴ :
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
این متنم اشاره به سیاست داخلی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیست، فقط به سیاست خاورمیانهای میپردازد:
محو اسرائیل از خاورمیانه
این فاز هر چند پشتوانهی ایدئولوژیک و آرمانگرایانه به خود بگیرد، اما برای میهن ایران زیانبار است. زیرا حتی اگر ایران قادر باشد بر فرض محال اسرائیل را از خاورمیانه محو کند، آن وقت واکنشهای متحد اصلی اسرائیل یعنی آمریکا، قهرآمیزترین حالت به خود میگیرد، که خسارت آن غیرقابل تصور است و میزان ویرانگری آن بشدت وحشتناک میشود. اسرائیل، شرّ مطلق است و بدون تردید نامشروع، اما مگر هر شرّی را میشود از میان برد و پول مردم را برای آن از بین برد؟!
درگیری با آمریکا
چین و روس خواهان تز درگیریهای صوری و لفظی دایمی میان آمریکا و ایران هستند تا با سرگرمکردن آمریکا بر سر ایران، آنان اقتصاد خود را رونق دهند و به سرمایهگذاری در جهان مشغول باشند. بر فرض به ادعای حاکمان فعلی ایران، جمهوری اسلامی، آمریکا را حریف باشد، آن وقت آمریکا، نه دست به فرار میزند و نه دست روی دست میگذارد. کمترین کارش این میشود اقتصاد ایران را فلج کند و سد راه پیشرفت آسان کشور شد و معیشت و آیندهی ایران را هدف قرار دهد.
خاورمیانه
حتی اگر در خیالیترین فرض، نظام حاکم بر ایران، خاورمیانه را از چنگ تمام قدرتهای جهانی به در بیاورد، آن وقت با این تفکرِ مثلا" اسلامیزهکردن دستوری مردم -که حتی در داخل ایران هم به بنبست رسیده است- مگر میتواند بر ملل عرب -که خوشگذرانترین قوم آفرینش هستند- حکم بِدوانَد. خیالی بیش نیست. این سیاست جمهوری اسلامی جز خسارت هیچ عایدییی ندارد.
فلسطین
ایران حماس را در باریکهی غزه سالهاست در برابر دولت خودگردان فلسطین در کرانه، تجهیز و تسلیح کرد و عملاً فلسطین را؛دو پاره کرد غزه و کرانه. حالآنکه قضیهی فلسطین ابتدا باید از راه همبستگی فلسطینی پیش برود، نه شقاق و تضادآفرینی. اینک اسرائیل به بهانهی عملیات حماس، نه فقط غزه را به بدترین وضع انداخت، بلکه کل منطقه را زیر هراس نگه داشت، حتی جمهوری اسلامی ایران را هم زیر ضربات ترور و وحشت فرو برد و به جنگ سنگین با ایران پرداخت و ضربات را زد و رفت برای فازهای بدتر بعد. ایران هم، دیگر حتی برای لبنان و سوریه نمیتواند یک قدم بردارد و یک کلاشینکف دهد، چه رسد به کمک حماس. معلوم بود نظام ایران نمیتواند حماس را نجات دهد و دیدیم غزهای را، که به تلّی از خاک بدل شد و مردمش اسیر و گرفتار و گرسنه و آوارهی دو سمت درگیری و جنگ. اسرائیل هم، نظامی است با ارتش بیرحم و حاکمانی در آخرین وجه نیرنگ و ننگ. خود جمهوری اسلامی ۱۲ روز در جنگ اسرائیل با ایران، از توقف و آتشبس خوشحالی کرد و آن را حتی پیروزی خود به حساب آورد، حال آن که با چندین ماه جنگ جهنمی اسرائیل، شمال مرفه تهران به حماس میگوید: بجنگ! بجنگ! بجنگ! خودش خوشحال آتشبس شد، ولی حماس را میگوید همچنان بجنگ! حتی مردم غزه گرفتار در حنگ گردند و این چنین میان درگیری دو سمت دعوا و دفاع، در نهایت مشقت و رنج.
سازگاری
هیچ سیاستی سالمتر از سازگاری جهانی نیست. زیرا آمریکا با این روشهای جمهوری اسلامی ایران، نه از پای در میآید و نه حاصلی از تضاد نصیب ایران میشود. راه، راه اقتصاد است و ایدئولوژی فقط شعار در ظاهر است و دروغ برای حفظ قدرت. چونکه جمهوری اسلامی حتی نتوانست مردم ایران را به دلخواه حاکم و حاکمان درآورَد، چه رسد بخواهد رهبری دیگر مردم خاورمیانه را گردن بگیرد. خندهدار است خیلی! راه، راه مهندس مهدی بازرگان، مصلح صالح ایران که داشت روحانیت را درس سیاست میداد و سازواری جهانی ولی آخوند مگر حرف دانشمند را میشنود! خودشان را دانای دهر میدانند و حتی ولی و سرپرست دین و میهن و مردم!
اقتصاد
عامل قدرت، اقتصاد است. چند قدرت بازیگر جهان اگر سیاست جهانی پیشه کردند و ارتش قدرتمند ساختند، علت اصلی آن است میخواهند ثروت و اقتصاد خود را همچنان رشد دهند و در برابر رقابت -که یک اصل عقلی اقتصاد است- از همدیگر کم نیاورند.
به نظر میرسد حتی یقین حاصل است ملت، روزی را رقم خواهد زد که در آن شایستگان دانش را به اریکهی خدمت و سیاست میرسانَد و خودکامگان را از دور حکومت بسته و مسدود، بدون حتی قطرهی ریختن خون و خشونت، خارج میکند. میهن! بخن!
اسلامِ اسیر !!! نگارش ۲۱ ، ۳ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. خبر که دیشب پخش شد -چنانچه همین هم باشد و فاجعهآمیزتر ازین هم، نباشد- واقعاً دل ملت را میفِسُرَد. این که دولت پزشکیان دیروز فهمید آن دولت پیشین که در اثر سقوط، مُرد، به وزارت نفت دستور داده بود به حوزهی علمیهی شیخ غلامرضا قاسمیان و پروژهی با اسم مرکز قائمهی آقای آیت الله مصباح فلان میلیارد تومان پول تزریق کند.
تزریق میلیارها تومان پول
به حوزه علیمه به دستور دولت سیزده
تزریق کند که چه شود؟! عمامه بر سر طلبههای مظلوم و محتاج حتی نون، گذارند و بروند درون حکومت برای حاکمیت، فرمان ببَرند؛ زیرا حوزهی فرمانبَر نیاز دارد سیستم ولایت مطلقهی فقیه این نظام. و همین طلاب بدآموز مظلوم را راهی روستاها و محفلها کنند که عمر و عثمان و ابوبکر را ذم و لعن کنند و تنش میان مذاهب را تنشیتر سازند.
ملت وقتی درین شرائط تحریم و فشار، خود را به تابآوری اجباری عادت داد، حال بشنود میلیاردها تومان پول بیتالمال را آسان در حلقوم حوزه میکنند که به مذاهب بد و بیراه بار کنند، دستکم خشمش این است بگوید اسلامِ اسیرِ جمهوری اسلامیِ نوع آخوندی مستکبرانه، چه گروگان مظلومی گرفته است؛ چی را؟ دین مبین را. خدایا خودت خشم بر سر ستمگر بر اسلام نازل کن. اینان از دین زور و زر و تزویر میخرند و بیع می ستانند و سپس بیعت میکنند. بگذرم.
خاطرهی آیتالله
حسین وحید خراسانی
در بارهی حجت الاسلام اکبر رفسنجانی
متن نقلی: «آقای هاشمی را سالیان متمادی است که میشناسم؛ از همان اول انقلاب، وقتی آقای خمینی آمدند، من وقت خواستم که خدمت ایشان برسم. فوری وقت دادند و من به ملاقات ایشان رفتم. کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود. دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد. چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد. باز هم او تأیید کرد. دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد. باز هم آقای خمینی قبول کرد. برای من عجیب بود. پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را میپذیرد. رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست؟ او هم جواب داد ایشان آشیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است»
نگارش ۲۶ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. کاری در صحن مدرسه فکرت شعبهی واتساپ:
حجت الاسلام آقای سید محمود نبویان از نوچّگان نوباوهی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، معلومه چیچی گفته؟!! اگر سخن زیر عین سخن خودش باشد که گفته:
"زمانی که ما لایحهی حجاب را تصویب کردیم قبل از سقوط سوریه و شهادت سید حسن بود، اما بر اساس این که مبادا دشمن بخواهد در ایران سوریهسازی بکند، دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی جلوِ هر چیزی که باعث دو قطبی سازی شود را گرفت. اشکال میکنند که مگر شما خودتان این قانون را تصویب نکردید؟ بله، اما به خاطر مشکلاتی که در کشور وجود دارد نباید ابلاغ شود که کشور مشتعل شود؛ که دشمن بتواند سوءاستفاده کند مثل سال 1401. دو قطبیسازی ممنوع. مقام معظم رهبری هم فرمودند که دوقطبیسازی ممنوع است."
این جملههاش، این غلطها دارد؛ به نظر دامنه نُه تا. یکی یکی با من بیا:
نُه از نُه: اساساً آقاخامنهای به علت مقاومت بر سر عقیدهی راسخش، دوقطبیسازترین شخصیت جهان است. (نظرم فعلاً به منفی و مثبت بودن این کردار، نیست)
هشت از نُه: لایحه غلطاً در غلط را اساساً نباید به اسم اسلام "سند برابر اصل است" میزدید. شماها اسلام را گروگان عوامیت خود گرفتهاید.
هفت از نُه: دبیرخانهی "شُعام" دلش برای مردم نسوخته بود، چون بارها علیهی ملت حکم سرکوب داد، دیدند اوضاع خاورمیانه را خراب کردند، پا در میانی کرد.
شش از نُه: خودت ذاتت سادات است ولی عرَضت انباشته از غرًض. کیست تو را که در معصومیهی قم گند میزدی، نشناسدت. گپ نیار مرا!!
پنج از نُه: آخوندها یک ورق از علم سیاست در دروس خود ندارند، ولی همهجا -حتی مُستراحسر!!! هم- خود را مقدّم و متورَّم! بر همگان میدانند.
چهار از نُه: شما اگر دلتان برای مشکلات میسوزد، اینهمه فکر ضدمذاکره را تبلیغ نمیکردید که پول از بیتالمال برای حق تبیین!!! بستانید.
سه از نُه: سال ۱۴۰۱ وقتی با آن «ژینا مهسا» آن کردند، که در اسلام نداریم آن طور نهی از منکر، شماها حتی عاجز بودید به حاکم، به خطر عدم قاطعیت در برخورد با یک فعل حرام توسط ناشیهای گشت ارشاد (خوانده شود: انحراف)، تذکر بدهید. امام علی ع یاد داد حاکمهای خود را باید سؤالپیچ کرد تا دچار آفات مخصوص قدرت و فساد در حمکرانی نشود.
دو از نُه: فکر میکنید ایران کم از سوریهسازی دارد مگر؟!! مردم در خود، آتشفشان نفرت حمل میکنند ولی فعلاً گُدازهها را در درون قلهی دل خود، نگهداری میکنند.
یک از نُه: آقای سیدمحمود!! به خاطر همین لایحهی حجاب و هزاران کار غلط حکومت که لایه لایه کردید مردم را، منتظر باشید روزی مردم شماها را عین ساواکیها دنبال خواهند کرد. دیگر حتی از مرز هم زَهره ندارید متواری شوید برید نجف. چون از بس در مؤسّسهی محمدتقی! حوزهی نجف اشرف را خوار و خفیف ساختید. بگذرم. دامنه: هنوزم قمم!
۲۰ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
پیشدرآمد: پیشدرآمد: بدواّ بگویم سراسر پیام قرآن را اگر بگردیم جایی را سراغ نداریم که این آخرین کتاب مقدس، خواسته باشد، ناس و ایمانآورندَگان را دعوت به دعوا کرده باشد. همگان را به صلح و سازش و درستکاری و خیر و نیکی به همدیگر و حتی تعاون در بِرّ، فرا خوانده است، مگر آن جاهایی که مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته باشند، که آن هم چندین شرط پشتش ردیف شد و حتی در آن موقعیت هم -که قتال دفاعی تجویز شد- باز در سرانجامش، دعوت به سازگاری نهایی میکند که جهان از سَفّاکی (=خونریزی انسانی) خالی بریّ باشد و برّ رواج یابد و ابرار روی کار بیایند. جمهوری اسلامی ازین دو وضعیت بّرّ و اَبرار مگر باید شانه خالی کند؟! و از انقلاب اسلامی بیرون بزند؟! خواست بزند، بزند حتی جاهایی زده است، ولی هر فکری در نظام از اساس انقلاب اسلامی بیرون بزند، در معرض داوری مردم قرار میگیرد.
اشاره: من در واتساپ میکوشم بر پایهی مدل پیامنویسی این پیامرسان، متنم به عبارتِ "بیشتر بخوانید..." نرسد، مگر از سرِ ناچاری. اما برای این یادداشت من پیشاپیش باید پوزش بخواهم که ازین قاعده بیرون میافتد. پس، تا امکان داشتید "بیشتر بخوانید..." را نیز ضربه بزنید تا متنم ابتَر (=دُمبریده) رها شود.
لطفالله به روزنامه شرق چی گفت؟
شروع: خودِ روزنامه نامی نهاد بر سرِ این گفت و شنود، با این ترکیب لفظی: «عصر چریکها : دیالکتیک مبارزه». شناختِ لطفالله، چهرهی شهیرِ سپهر سیاست ایران، گامیست که خودتان باید بردارید. بلادرنگ میدانم که میثمی نابینا را میشناسید. پس به پلهی بعد، تا کِشم. فقط خالی نگذارم او وقتی شبی از مرداد ۱۳۵۳ در حال تهیهی یک بمب صوتی در خانهی تیمی بود، دچار انفجار و نابینا شد اما از "مبارزه دلسرد" نشد. حتی گفت: "خدایا اگر نابینا هم شدیم این ترازوی عدالت از دستمان نیفتد." این یعنی آرمان عدالت، بر پیشانی نهضت مبارزین حک بود.
لطفالله بار دیگر این پیامها را که در عصر شاه شکنجه در کار نبود، ابطال کرد و سرگذشت شکنجهی خود را شرح داد، حتی با محمد حنیفنژاد (۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۳۵۱) داماد مهندس بازرگان، و انسان خداپرست، وقتی شوخی میکرد گفته بود "شما نسبت به شکنجه، کمی ذهنی هستید. این طور بود که اگر کسی زیر شکنجه اسم یکی را میگفت، خانوادهی طرف مقابل با او قهر میکرد."
جایی مهم، لطفالله حرف حنیفنژاد را که به همه حالی میکرد خدا را باید در مبارزه حاضر داشته باشند و از هر کس که سُست میشد، خدا را به آنان یاد میآوُرد، تازه کرد و سندی بر روی تاریخ، ثبت ساخت.
تاریخ نشانی میدهد چند کتاب، کتاب مبارزه بود و لطفالله درین جا هم آن منابع کلیدی را افتاح کرد: تکامل، شناخت، راه انبیا راه بشر، قرآن، نهجالبلاغه و اقتصاد که حنیفنژاد جزوههایی را با نظارت خود وارد فاز شناخت میکرد حتی جزوهای در مورد نفت. این کار نقش آموزش در مبارزه را آشکار میکند.
نقل است در زندان «صیدنایا» در سوریهی خاندان اسد و حزب بعث سوریه، در «اتاقهای نمک به عنوان سردخانه» اجساد زندانیان در نمک نگهداری میشد تا از تجزیهی جسد ناشی از رفتار خشن تیم و تیول اسد! جلوگیری شود.
اینروزها «صیدنایا» با «اردوگاه آشویتس» در لهستان مقایسه میشود که تاریخ، آن را به «اردوگاه مرگ» توسط نازیهای هیتلر لقب داد؛ همان جایی که نقل است «بالای یک میلیون نفر پس از شکنجه و گرسنگی و گاز دادهشدن در کورهها، سوزانده» شدند. مرگ اُسرا و زندانیان، جرم و جنایت محسوب میشود در حقوق بینالملل و اخلاق ادیان و آداب انسانی جهان.
بشار اسد
و اعضای خانوادهاش
آرم حزب بعث سوریه
پیامبر اکرم ص در اقدامی الگوبخش و سازنده، اسیران جنگی را در ازای یاددادن سواد به ۱ نفر مسلمان، ۱۰ نفر از آنان را آزاد میکرد. اما در زندان هولناک صیدنایای سوریهی اسد، شکنجه و قتل، و وضع غیرانسانی خیلیبد، حاکم بود. تخمین میزنند طی انقلاب مردمی در همین این دههی اخیر، «۱۰۰ هزار نفر از هر قشر و سنی، ازجمله هزاران زن و کودک، در این زندان محبوس بودهاند» و اسم این زندان در مجامع جهانی یکی از «بیرحمترین زندانهای جهان» شناخته شد و لقب "سلّاخخانه انسانها" نام گرفت. با «شکنجههای سیستماتیک، قتلهای فجیع و شرایط غیرقابل تحمل» در این زندان.
مسلمانان اما آیا به خاطر فجیعترین رفتار خاندان و نوکران اسد در ایجاد «صیدنایا» چه میکنند من مطلع نیستم. هنوز معلوم نیست بازتاب افشای این زندان مَخوفِ دیکتاتور و جلّاد دمشق، به کجا کشانده میشود، تحویل بشار اسد توسط روس با یک معاملهی شیرین؟! یا... . بگذرم.
جمهوری اسلامی ایران اگر ازین زندان خبر نداشت، یک ایراد بر آن بار میشود، ولی اگر خبر داشت و چیزی نمیگفت، شاید چند چیز، برِش بار شود. ازجمله مثلاً مثلاً مثلاً این حرف که: میدانست؟! ولی مددش کرد؟ حتی بازم میخواست مددش کند، اما امکانپذیر نشد! بگذرم. برگردم به همان عنوان متنم: اتاق نمک!
نکته: جا داشت جمهوری اسلامی ایران، برای کوبیدن رفتار خشن دورهی دو شاه پدر و پسر پهلوی با مخالفان و منتقدان، برای دو شکنجهگاه زندان «اوین» و بازداشتگاه مَهیب «کمیتهی مشترک خرابکاری» که ازقضا این دومی را آلمان هیتلری برای رضاشاه به عنوان هدیه! پیچیده و پیچدرپیچ ساخت، این دو مورد را در اذهان، تازه و عبرت نگه میداشت. اما نداشت!
اشاره: من بازداشتگاه «کمیتهی مشترک خرابکاری» در میدان «توپخانه»، در پشت ضلع غربی آن دو مرحله رفته بودم، البته! زمانی که حجت الاسلام آقای علی یونسی وزیر اطلاعات دولت حجت الاسلام آقای سید محمد خاتمی آن جا را از زندان و بازداشتگاه به «موزهی عبرت» تبدیل کرده بود. برید ببینید، واقعاً موزه است و مایهی پند. بگذرم.
متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطرهی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارشها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.
گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.
ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.
شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»
زاویهی ۱
این زاویه موضع رسمی انقلاب بود. شعارش: جنگ جنگ تا پیروزی. از پشتیبانی عمومی مردمی برخوردار بود. صاحبان این زاویه سرانجامِ جنگ را جامی زهر تعبیر کردند. چون در فرجامِ جنگ، مجبور به قبول قطعنامهی ۵۹۸ آتشبس شدند که چندین ماه طول کشید تا پذیرفته شود.
طرح نظری: جامعه وقتی با یک رویداد خبری یا مشکل ماندگاری مواجه میشود، طبع آن اقتضا میکند آن را «مسئله» تلقی کند. خود لغت عربی مسئله یعنی چیزی که در آن سؤالُ ابهام خوابیده شده باشد که ذهنهای کنجکاو یا حتی افراد دچار آن مشکل، خواستار روشنشدنُ حل آن میشوند. اما مسئلهسازی آن چیزیست که کسانی در صدد برآیند برای هدفهای خود آن را ایجاد کنند. اتفاقاً هر دو هم، در جامعه بهگسترگی وجود دارد. جامعهای عاری از مسئله و مسئلهسازی، وجود ندارد. به عبارتی جامعهی بیمسئله نداریم. حالا همین امروز که ۳ ، ۶ ، ۱۴۰۳ است به نظر میرسد این مسئلهها مسئلهسازیها وجود دارد. من چند تا را تصادفی نام میبرم اگر دست داد جلوَش شرح مینویسم. خودم هم در آخر به عنوان تست عملی عمدی، دست به یک مسئلهسازی میزنم تا بحث من روشنتر به پایان برسد.
تیتر روزنامه ستاره صبح
چاپ ۳ شهریور ۱۴۰۳ روی حرف غضنفری
مسئلهها: چند مثال؛
۱. رابطه با آمریکا که مردم با سه نوع نگرش مواجهاند: طرفداران تنش، حامیان رفع تنش، قائلان مدیریت تنش. اخیراً حتی آقای مهدی غضنفری که مدیر مدرسهی «حکمرانی» شهید بهشتی دانشگاه دفاع ملی و از حلقههای آقای محمود احمدینژاد بود و فعلأ دو سه سالی مدیر «صندوق توسعه ملی» هم هست به آقای پزشکیان پیشنهاد داده است سفارت آمریکا در تهران را باز کند بگذارد سرکنسول آمریکا بیاید آنجا مستقر شود. او گفت سنگی به چاه انداختند که درآوردن آن سخت است. منظورش قضیهی تسخیر سفارت آمریکاست.
۲. نه غزه نه لبنان، هم غزه هم لبنان. این نیز یک دوگانهای است در جامعهی ایران. حامیان شعار اول برین نظرند پول و نیروی ایران نباید برای بیرون صرف شود و ایران آغازگر مَصاف منطقهای است. طرفداران شعار دوم چنین امری را عمق استراتژیک ایران اعلان میکنند. یعنی هم حیاط خلوت برای ایران و هم حیات امنیت برای ایران.
۳. اقتصاد جهانی یا اقتصاد مقاومتی. جانبداران اولی استدلال میکنند با اقتصاد نوع اول عین ریل به قطار ترقی و توسعهی جهان وصل میشویم. اما واضعان دومی دلیل میآورند ایران را به اقتصاد شبکهای جهان راه نمیدهند عقل اقتضا میکند دست به مقاومت بزنیم و اقتصاد را بومی و ملی نگه داریم و جهادی کار کنیم و اعتنایی به ترس و ترساندن از تحریم نکنیم.
مسئلهسازی: چند مثال؛
۱. کابینه در ایران همواره نقطهی کور کشور بود، عین پیچهای جادهی هراز که با چند آینه محدّب (=کوژ، خم، انحنا) حل شد. عکس این نوع آینه را در بالای متن گذاشتم. اما پیچ سیاست در ایران، آینهپذیر نیست. هیچ آینهای. نه صاف، نه مقعر (=در گویش محلی: چالوکدله، یا به فارسی: گود و فرورفته)، نه محدب. علت همین روش مسئلهسازی است.
۲. پیاده به زیارت اربعین شتافتن. این هم در دستهی مسئلهسازی قرار گرفت. آقای محمدرضا عارف معاون اول آقای پزشکیان در نخستین دستور، امر کرده بود پول اربعین را به وزارت کشور واریز کنند. فکر کنم ۴۰۰۰ هزار میلیارد تومان بود. از همان اولین صدور دستور مالی، مسئلهسازی شروع شد. دستهی مخالف در کشور دلیل اقامه کردند پول مردم را بدون اجازه نباید صرف هزینهی شخصی زائران کرد و دولتیسازی زیارت، خطاست. دستهی موافق گفتند اربعین یک گام دینی، سیاسی و حتی در نظر برخی معتقدان، از علائم ظهور است و نمیشود پول این گام را بست.
۳. وزیر اطلاعات دولت جدید که نمیتواند همان وزیر قبلی باشد. رسم بود در ایران کابینه با تغییر وزیر اطلاعات شکل و شمایل میگرفت. اما آقای پزشکیان خرق عادت کرد. خب، روی این هم دو گروه شدند: حامیان تغییر وزیر مدعیاند وقتی وزیر اطلاعات عوض نمیشود علامت بنبست در تغییر روش است. در مقابل ادعا این است تثبیت وزیر نشانهی بیطرفی وزیر است که همزمان قادر است با دو نوع فکر متضاد، سازگار باشد و کار کند.
تا اینجا من فقط یادداشتنویس ظاهر شدم و چون سیاسیمیاسی بلد نیستم از خود ردی باقی نذاشتم.
اما عمدی یک مسئلهسازی کنم
پزشکیان تعمدی دو سید عباس و یک عباس را دور خود جمع کرد: سید عباس صالحی وزیر ارشاد. او معتمدترین فرد حوزه بود در حوزه قم که بر بسیاری از مجلات دفتر تبلیغات اسلامی مدیریت و مسئولیت داشت. پس او فقط وزیر ارشاد پزشکیان نیست، واسط او و حوزه هم هست تا رابطهی خود با روحانیت را صاف نگه دارد، نه موجدار. سید عباس عراقچی را گذاشت خارجه که موریانه اندازد بر برجام و راه جدید بپماید چون برجام در ایران عامل وقتکُشی در خدمت و اختلاف و حتی اختلال فرصت شده است. عباس عبدی را فراوزیر کرد به عبارتی سروزیر یا همان سفیرْمختار. چون عباس عبدی حلقهی انگشت سبابهی! اطلاعات و جامعهی مدنی است. دامنه دارابی
ابتدا به نقشهی غزه در مرز رفح نگاه انداخته شود. از سمت ضلع ایران که به نقشه نگریسته شود، سمت چپ عکس سینای مصر است. آب هم، دریای مدیترانه است. سمت راست عکس را اگر ذهنی حدوداً ۱۵۰ کیلومترُ اندی طی کنید به لبنان میرسید که حزب الله از آن مرز با مخاصمات اسرائیل، درگیر است. از گوشهی معبَر (=گذرگاه، نقطهی گذر مرزی) کرم ابو سالم به پایین و سمت راست، اسرائیل است. بقیه، قسمت جنوب غزه است در مرز با مصر.
حالا کمی توضیح ماجرا. دارد به یک سال نزدیک میشود که اسرائیل همچنان کشتار میکند. فعلاً در مذاکراتِ ایران و اسرائیل (تعیینکنندگان واقعی صحنهی جنگ) با نیابت و میانجی قطر و مصر و نظارت آمریکا حرف، روی این است:
۱. این خط قرمز را از دریا تا کرم ابو سالم، کلاً اسرائیل گرفت و ارتش را در آن مستقر کرد که تنها راه ارتباط خشکی غزه با مصر است. دیگر همهسمت غزه در محاصرهی مطلق است. اسرائیل میگوید هرگز ازین مرز حائل خارج نمیشود. اما حماس خواهان خروج کامل اسرائیل از تمام نقاط غزه خصوصاً همین مرز است که سه گذرگاه بینالمللی دارد، شبیه چذابه، شلمچه.
۲. حال که مذاکرات آتشبس در مصر دنباله گرفته میشود طرفین روی این قسمت غزه حرف دارند. اسرائیل تا الآن سماجت دارد که از محورهای فیلادلفیا و نتساریم عقب نمینشیند. میگوید خط راهبرد نظامی امنیتی ماست. همین، مذاکرات را پیچیده کرده و به اوج چانهزنی رسانده است. ایران دعوت شد مذاکرات را مختل نکند. حتی دست به تقاص آن ترور تهران را هم با معامله روی آتشبس غزه کنار گذارد و چند امتیاز دیگر بگیرد. یا دستکم فعلاً اقدام نکند. بگذرم. قول دادم در مورد ترور تهران سخنی در صحن نرانم. اخبار این قسمت خیلی زیاد است.
۳. حماس در غزه از سوی دوم، از سمت محمود عباس ابومازن (رئیس دولت خودگردان فلسطین مستقر در قدس و کرانهی غربی رود اردن) تحت فشار است حکومت درین باریکه را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند. این جا هم حماس میگوید حاضر با سازش با تفکر آشتی با اسرائیل نیست و واگذار نمیکند. اساساً «ساف» حماس را متهم میکند باریکهی غزه را اشغال کرد و خودمختاری ایجاد کرد. البته حماس آن سال انتخابات برگزار شد رأی اول و قاطع آوُرد که بر اریکهی آن باریکه باشد.
نکتهی ۱← فعلاً طرفین غزه - اسرائیل برای بخش وسیعی از جهان مسئلهی بحرانی محسوب میشوند. ایران غزه را محور حق میداند که با باطل در حال نبرد است. باطل به انضمام رژیمی اشغالگر. چه در نبرد و چه در مذاکرات، ایران جانبدار پول، سلاح، ایدئولوژی محور حق یعنی حماس در غزه است. روی همین اساس، اسرائیل میگوید ما در برابر ایران داریم میجنگیم و حماس لشگرِ نیابت ایران بیش نیست. با این حرف، هم فرصت میخرد، هم مشروعیت بقا که بشدت دچار زوال افتاده است.
نکتهی ۲ ←این نزاع که منتهی به جنگ محدود و خوشه، خوشه، قمر، قمر، شده است، تمام نگرانی منطقه و جهان این است باروت یک جنگ تمامعیار، هر آن منفجر شود. اما ایران در موقعیت تمدنسازی قرار دارد، جنگ تمامعیار را به زیان میداند. این است که دنبال آتشبس و در نهایت پایان جنگ است. اما اسرائیل میداند بقای آن در تمام شاخصها مورد خدشه قرار گرفته است، خصوصاً بقا بر مبنای مشروعیت سیاسی. لذا سعی میکند ایران را با خود درگیر مستقیم سازد. به همین علت میگوید آتشبس یعنی دادن فرصت مجدد به جریان مقاومت.
نکتهی ۳ ←من تحلیلم این است اسرائیل با طرح این مسئله که ایران در میدان جنگ است، بقیهی نیروها نیابت حساب میآیند، میخواهد موجودیت سیاسی خود را نزد افکار عمومی جهان و داخل فلسطین اِشغالی تحکیم و تجدید بنا کند. هرچه جنگ خود را ایرانیزهتر کند، فکر میکند بقای خود را شدیدتر تضمین میکند. ایران لبریز خطر شده است، نه خطر شکست و هزیمت، خطر قدرت بیش از حد. جهان ابرقدرتها جهانی است که قدرت کشوری ثالث را موذی میداند نه موازی. پس خودِ قدرت ایران بالاترین خطر و همزمان بالاترین ضدخطر است. عقل و درایت به انضمام پرهیز از ترک صبر. جنگ بیش از هر چیز نقشه میخواهد. بهترین نقشه آن است با جهان جدید بده و بستان کند. ایران مال حال نیست، مال آینده است که گذشتهی تمدنی دارد. آیا خاورمیانه به تمدنسازی و ترقی روی میکند؟! البته اللهُ علمٌ. اما دشمن میخواهد ایران توانش صرف تمدن و ترقی نشود. دامنه دارابی
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی ۱ . ۵ . ۱۴۰۳
«ایالات متحده و سه کشور اروپایی / اتحادیه اروپا تنها باید خود را سرزنش کنند که با نقض مداوم تعهدات خود که خسارات فراوانی به مردم ایران وارد کرد، قانونگذاران ما را به واکنش واداشتند. به نفع خودشان است که رفتار گذشته خود را جبران کنند و دستیابی بدون مانع ایران به منافع خود از توافق را تضمین کنند»
از متن دیروز
( ۱ مرداد ۱۴۰۳ )
آقای محمدجواد ظریف
۱. بر فرض به «سرزنش» خود بپردازند، چنین اقدامی کدام آب را به جوی بر میگرداند؟!
۲. اگر «نقض مداوم تعهدات» است پس چرا چارهاندیشی برخورد با ناقضین از نظر حقوقی پیشبینی نشده بود؟!
۳. آنان مگر «نفع» خود را تشخیص نمیدهند که درس «نفع» درین متن داده شد؟! مگر کلاس درس است!
۴. لفظ «جبران» یک واژهی نامفهوم و کاملاً اخلاقی است، چرا سراسر این متن فاقد الفاظ حقوقی است؟!
۵. اگر دستور «تضمین» راهچارهی مسئله است، چرا تعبیه نشده بود از همان هنگام انعقاد؟!
۶. چرا پیش از رایزنی و طیکردن راه نوِ پیش رو، این متن پیشاپیش پیش فرستاده شد؟! و صاحب متن با کدام جایگاه حقوقی دست به این سبک زد؟!
۷. چرا دیپلماتیکهایی با این حد سابقه، فن دیپلماتیک را از علم دیپلماتیک تشخیص نمیدهند؟! تمام عناصر این جملات ناشیانه است و هیچ زبان دیپلماسی در آن نمیبینم.
متن نقلی از نوشتههای اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.
ساختمان سلمان در پاستور
ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:
- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.
- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.
- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.
- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.
- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.
بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.
پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد
به قلم دامنه : ۱۷ . ۴ . ۱۴۰۳ ، در زیر متن پاسخ دامنه و در ادامهی مطلب متن نوشتهی حجت الاسلام آقای سیدحسین شفیعی دارابی که یک ماه پیش در مدرسه فکرت به انتقاد از من پرداخت درج میشود. این جواب به خاطر انتخابات که دامنه قصد نداشت جوابش خللی به فعالیت انتخاباتی ایشان بزند تا امروز به تأخیر افتاد:
حجت الاسلام
آقای سیدحسین شفیعی دارابی
سلام و احترام و ادب. ادب وادارم کرد سرِ پیمان بایستم و پاسخم را انشاء کنم. دوست محترمِ دیرینم فوز عظیم را میدانم دقیق واردید، به رسم همان ادب تعلیمی از آیه ی نُه غافر، دعایی را که ملائک مقرّب استمداد ورزیدند، وارد میدانم:
وَ قِهِمُ السّیّئاتِ و مَن تَقِ السّیّئاتِ یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمتَه وَ ذلِکَ هُو الفوزُ العظیم.
"و آنان را روز قیامت از ناگوارىها حفظ کن، که هر که را در آن روز از ناگوارىها [یا عقوبات] حفظ کنى قطعاً او را مشمول رحمت خود ساختهاى، و این است کامیابى بزرگ"
واقفید که در آیه ملائکه از خداوند برای مؤمنان و متقیان درخواست مینمایند. و اینک نیک میباشد صراحت بورزم که من به وقایه از وقایع، اعتقاد و ایمان دارم. اهوال، هراس، شدائد و بدآیند بخشی لاینفکّ از زندگی دنیویست که بالاترین چاره برای گذر از آن، اول علم و بعد
به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخههای ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جملهی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «بایدها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سالها پیش مطالعه و چکیدهنویسی کرده بودم، مینویسم:
ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعهی اسلامی اسیر القاب وآداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»
ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راهبندان را رفع میکنند»
ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»
ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدمهای بافضیلت و خوب را از گردونه خارج میکند.»
ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»
ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعهای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»
ص ۱۷۸ : «بیاعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»
درود به روح او و متفکران همراه و همخط او. دامنهی توحید
به قلم دامنه : ۴ . ۴ . ۱۴۰۳ ، و چرا جمهوریت موصوف شد برای صفتِ اسلامیت؟ بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. قانون اساسی نویسان انقلاب اسلامی ایران با درک بالای سیاسی و گرایش منطقی به مناسبات مدرن و عقیدهی پیشرفته به مکتب و از همه مهمتر وفاداری به هدف مردم از انقلاب علیهی شاه، قانون اساسی مترقییی برای مردم نوشتند و اسم نظام سیاسی ایران را هم تلفیقی از مدرنیته و سنت انتخاب کردند: «جمهوری اسلامی ایران».
«جمهوری» هست : چون پیمان سپُرد به ملت که دست از رجوع به رأی مردم، چه رفراندوم و چه انتخابات و رقابت آزاد و همگانی میان مردم، نمیشوید و هرگز سیستم سیاسی را به سمت استبداد شاهی نمیبرَد که خود را بینیاز از آرای عمومی، حتی افکار عمومی ببیند. این محکمترین پیمان بود که از طریق قانون اساسی، پیش ملت امانت سپرده شد تا میان نظام و ملت روابط حسنه برقرار باشد. پس جمهوریت، پیششرط پیمانسُپاری ارزشی و قراردادی حکومت به ملت است. روی همین اساس، جمهوریت، ذات نظام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران گردیده است و احدی حق ندارد این موصوف بنیادین را، معلق و یا حتی ذره ای محدود و مربوط به سلیقهی فردی خود کند. چون هر گونه محدودیت علیهی جمهوریت، خروج از پیمان محسوب میشود و خیانت در امانت.
اسلامی هست : چون اکثریت مردمش مسلمان است. و قانون اساسی نویسان این صفت را از روی شعارهای اصولی مردم در انقلاب فراگیر علیهی شاه و سلطنت، گرفتند تا حکومت جمهورییی که قرار شد جایگزین سلطنت شود، باید از صفات و مختصات اسلام مایه بگیرد. بنابرین «اسلامی» صفت شد برای موصوفی به اسم «جمهوری». و جمع این دو است که هم، شکل نظام را پایدار میسازد و هم، محتوای آن را برقرار میدارد.
ایران هست : چون حکومت باید در سرزمین و جمعیت و حاکمیت و دولت مستقل و مشخص ایجاد شود. معنی لفظ «ایران» بر سر جمهوری اسلامی، دو معنای مهمتر دارد: ۱. باید از مرز میهن با ساز و برگهای مجهز و متعارف، حراست کند. ۲. باید مرز سایر میهنهای منطقه و جهان را احترام گذارَد و فکر جهانگشایی در سر نپرورانَد.
شب غدیر است امشب، این پست را به میمنت و شادزی شدن این فرخندهشب نوشتم که آن امام نخست مسلمانان علیه السلام، هم اسلام در وی کامل بود و هم وقتی حکومت در کوفه را راه انداخت صریحاً گفت به علت درخواست و رضایت مردم، حکومت را قبول کرده است. پس امامت در اسلام و نیز مردم در حکومت، یک نوید نظریهای و یک مژدهی عملی از پیام غدیر خُم است. پایبندبودن به غدیر، یعنی امامت اسلام در امتدادِ رأی مردم. هر شخص از این دو کرانه، هر مقدار بتراشد، متصرّف و متخلّف است. خاتمه دامنه