اگر گندم دین را در آسیاب قدرت آرد و آلوده نمی کردند!
نگارش دامنه ابراهیم طالبی دارابی ۲۷ ، ۹ ، ۱۴۰۴ : ششصد و اندی سال پس از تولد عیسی پسر مریم ع در اثر یک بعثت (=برانگیختگی نبوی) دیگر در خاورمیانه -اما این بار در حجاز- دین جدید از سوی محمد بن عبدالله ص به بشر بشارت شد و به نقل و نص، خاتمیت نبوت، مُهر شد تا عقل، رسالت باطنی خود را در دریافت رسالت ظاهری، با شکوفایی و آزادی ایفا کند. مدتی نگذشت که این دین، به چند مذهب و فِرَق، شعبه خورد به زبان محلی "لاش" گرفت: سُنی، شیعی، علوی، جعفری، زیدی، اسماعیلی، فاطمی، واقفی، مهدوی، شیخی، بابی، و حتی فرقهی "بهائی" که جزوِ صدر فهرست این شعبهها هستند. متفرعات مذهب اگر شمارش شود حد حجم کتاب مثنوی مولوی میشود. دین اسلام که ندا آمد تُفلحوا و فلاحت، نوید بامدادی دگر بود، عین دستانبو جالیزی در دست حکومتها و حاکمها افتاد. و فتح و جهانگشاییها، کُشت و کُشتارها، قتل و حبسها و حتی تکفیر و تفسیقها، ورقهای آن را آلود؛ مصیبتبارترین آن، آن بود که به اسم خلافت و دین، مردی دوراندیش، خیرخواه، صلحطلب، عاشق اخلاق و آزادگی و آموزگار انسانیت و شرافت یعنی حسین بن علی ع را "قُربةً الیالله"! سر بریدند و در حقیقت، دین را پای قدرت حاکم ذبح کردند و "خولی"های خالی از اخلاق، اختیاردار دین شدند و برای جایزهی سکه نزد والی، غُرّش و نعره کشیدند که آری اسلام را در خمیازه! فرو بردند. اسلام اَمویشده، رفت دست عباسیهای عیّاش که عیشی جز قدرت مطلقه سیرابشان نمیساخت و سرانجام این اسلام در چنگال حاکمان چرخید چرخید و به دست عثمانیان ترکیه افتاد و آنقدر دین را غلتاندند و مردم ستمکش را قتلاندند، تا آمد آمد آمد، رسید دست سفّاکهای صفویه که شیعه را از سیرت به صورت بند کردند و همدست با برخی از فقهای ظاهرگرا، به اسم مذهب کارگاه خرافه تولید کردند و آنقدر دین را دنیایی نموده و خود را دنبال دنیا قرار دادند، از هوَس قدرت، هوش عقل و حس علم را خموش ساختند و از مذهب قشر آن را کش دادند و مغز آن را پوکاندند و سرانجام به یک محمود افغان مهاجم، همهچیز را باختند. البته بودند در طول این ۱۴۰۰ و اندی سال، مانند چهرههای ممدوح و منوّر مولوی، بوعلی، سعدی، فردوسی، سهروردی، جامی، نظامی گنجوی، سنایی و... که سه لایهی عقلی و عشقی و عرفانی انسان را آکنده از جرعههای ناب کردند و نگذاشتند اسلام دستِ حاکمان، یکسره چونان جغدها و جولها دل و مغز بشر را در تسخیر خود برَند. حاکمان، دین را در تیول قدرت سیریناپذیر، از جذبه انداختند ولی این دانشمندان پارسا و فروتن بودند که نگذاشتند انسان از عقل و علم بیرون بیفتد. اینک جمهوری اسلامی ایران که با محوریت روحانیت و فرد فقیه -که مقلدان، او را "ولی" یعنی سرپرستار ملت معرفی میکنند- با عمل و نظر خود، دین را به وجهی رسانیده است که شهروند میهن غرق عجب شده است که این چه تفسیری از شریعت و مذهب است که برونداد آن ثروتمندترشدن حکومتگران شد و از دستدادنِ دارایی و رأی نافذ و مؤثر و معیشت مردم ایران. حکومتی که مردم را در تنگنا و گرانیها گذارَد و خودشان را در گشایشها، فسادها، امتیازها، زدوبندها، بگیروببندها، ویلانشینیها، تبعیضها، سهامداریها و هلدینگها، آن حکومت، فقط اسم "مذهب" را روی خود گذاشته است. دین در جوهر خود اخلاقیات باید حمل کند، نه مانند خُلفا و حُکّام، اجبار و اکراه و افساد. به قول آن "قائممقام" که با صداقت و شهامت اخطار داد نکّشید و شب کنار زده شد: این نظام "نه جمهوری است" و "نه اسلامی". اینان به قول شیخ سعدی در "بوستان باب اول در عدل و تدبیر" سرِ شاخ ایستاده و بُن بریدند: "یکی بر سر شاخ، بن میبُرید / خداوند بُستان نگه کرد و دید / بگفتا گر این مرد بد میکند / نه با من که با نفْس خود میکند / نصیحت بجای است اگر بشنوی / ضعیفان میفکَن به کِتف قوی / که فردا به داور برد خسروی / گدایی که پیشت نیرزد جُوی / چو خواهی که فردا به وی مهتری / مکن دشمن خویشتن، کهتری / که چون بگذرد بر تو این سلطنت / بگیرد به قهر آن گدا دامنَت / مکن، پنجه از ناتوانان بدار / که گر بفکنندت شوی شرمسار". آری، به گفتهی سعدی روزی دامن سلطنت و ولایت و هر جور حکومت جَور را مردم ستمدیده میگیرند و به زیر میافکنند. خداوندهای بُستان (=یعنی باغبانان باغ) روزی گریبان بُنبُران را میگیرند که سرِ شاخهها بزم و بذل و حراج راه انداختند. اگر گندم دین را در آسیاب قدرت آرد و آلوده نمیکردند، روزگار کشورهای مسلمان این نبود. حتی یک کشور نمونه و الگو در انسانیت و پیشرفت، وجود ندارد که ندارد. اگر میبینیم مالزی و اندونزی آراماند، کمی پیشرفته و مورد تحسین همه، چونکه ایمان آنان محصول شمشیر، نبرد و نیزه نبود، بلکه داد و ستد، رابطه و مرابطه، عقل و علم، معیشت، مدارا و مروّت بوده است. به نظرم نیاز مُبرم میهن ایران، عقلانیت و معنویت و معیشت مسالمتآمیز است و نیکشدن در سه ساحت انسانی: گفتار، کردار، پندار.
چند نظر و چند پاسخ: