- ۰ نظر
- ۳۰ مهر ۱۴۰۰ ، ۱۱:۵۳
دامنهی دارابکلا
qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنهی قلم قم ، روستای دارابکلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود
اینک تفسیر تطبیقی:
سه نکتهی دامنه : ۱. ژرفنگری در قرآن، حقیقتاً به گشایش روح انسان میانجامد. بیجهت نبود که آمده است در قرآن تدبر کنید. ۲. اینکه کردارها در قیامت -که روز برخاستن و رستاخیز است- شاهدند و گواهی میدهند، این اثر را دارد که انسان تلاش بهتری کند که میان ایمان و عمل صالح، پل بزند تا آسوده و با توشهی پر به دیار باقی برود. ۳. چون به خجستهمیلاد حضرت محمد مصطفی، پیامبر خاتم ص وارد شده یا خواهیم شد -هفتهی وحدت- این پست قرآنی تقدیم قرآندوستان و خوانندگان محترم گردید.
به قلم و تنظیم دامنه : به نام خدا. سلام. آقای احسان محمد حسنی رئیس سازمان رسانهای «اوج» در یک نشست خبری خاطرهی جالبی را از دیدار سازندگان سریال پایتخت ۵ با شهید سرافراز ایران حاج قاسم سلیمانی تعریف کرد. اینگونه:
یادم میآید که جلسهای در جایی بود که خیلی از مسئولان عالی بودند. عزیز عالیرتبهای که همه میشناسید در آن زمان که قسمت بالون سواری «پایتخت ۵» پخش شده بود، به سریال حمله کرد و گفت فساد را در این سریال ترویج کردید. اگر یک روز به فعالیتم مانده باشد، بچههای اوج را پایین میکشم.»
گفتم: مصداقتان چیست؟
گفت: مشروبخواری را در بالون مطرح کردید.
گفتم: در بالون تعارف میکنند، اما اولین بار است که در رسانهی ملی میشنویم که خانوادهی [نقی] معمولی میگویند این نجسی [=شراب] است. همان که تعارف میکند، خودش میمیرد. این تبلیغ مشروبخواری است؟
به ما میگفتند تبلیغ گردشگری ترکیه را میکنید، اما ما نشان دادیم که فرودگاه و کوچههای کثیف آن جا، ناامن است، یعنی پشت ظاهر بزککردهی آن جا، خطراتی وجود دارد... گفتیم چرا یک اثری را که برایش زحمت کشیده شده این چنین میزنید؟ یادم نمیرود که سازندگان سریال پایتخت ۵ به دیدار حاج قاسم رفتند. در نظر داشتیم باباپنجعلی (علیرضا خمسه) شهید شود، اما توصیهی حاج قاسم این بود که «هیچ کدام از اعضای این خانواده نباید شهید شوند. مگر ما مُردیم؟ آنها باید سالم به ایران برسند.» منبع
نکتهی دامنه: شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی در هر مکان و زمان، دغدغهی حیثیت ملت ایران را داشت و به همین علت آن ابرقهرمان ایرانزمین، بر دل مردم باغیرت ایران نشست و شد قلب ایران. او حتی چنان دقت داشت که در فیلمنامهی طنز پایتخت هم مراقبت کرد که سرفرازی ایران در برابر تفکر منحط و جاهلی جریانهایی چون حزب بعث و داعش خدشهدار نشود و سرآخر هم خود خون پاکش را پایِ بالندگی انقلاب اسلامی جاری کرد. تا ایران هست -که هست- سلیمانی هم در ضربان قلب ملت میتپد و خونِ غیرت و وارستگی و دفاع از ستمدیدگان را در رگهای ایران جاری میسازد.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسیست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بومزیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتابشناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلیاش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما دارابکلا، وقتی مردم از همدیگر میشنویدند و یا به همدیگر میگفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبهی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد میآید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امامجماعت و رئیس حوزهی علمیهی امام صادق ع روستای دارابکلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگیاش محفوظ مانده است.
آقابزرگ تهرانی
مرحوم آقا دارابکلایی
نمیخواهم صبغهی مقدسبودن بدهم و کسی را بیعیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشهی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء میدیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمیتر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستمکلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق میگردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پارهای از مردم برای آقای خامنهای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال میدهم جهت تألیف قلوب و برجستهسازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین میگویند تا جنبهی ولایی خود را آشکار کنند.
نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمانسوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم میداشت روحانیت -که همواره و حتی هماکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده و مورد هجوم بیرحمانه بودهاند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری میکردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشرویست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.
سلسله پستهای عکس و متن
چاپ کتاب «امام، مؤمن متعبد انقلابی»
نوشتهی میلاد مرادی. مؤسسهی عروج
وابسته به مؤسسهی تنظیم و نشر امام خمینی
قبر بیدر و پیکر ابوریحان بیرونی
در شهر غزنی افغانستان
لوحی آذین به متنی متملّقانه (منبع) از حجتالاسلام دعایی
هدیه به حجتالاسلام سید محمد خاتمی به مناسب تولدش
توما سانکارا
رئیسجمهوری سابق بورکینافاسو
مشهور به «چهگوارای آفریقا»
سانکارا را وطنپرستی میدانند که
به مردم و کشورش عشق میورزید
تحت رهبری او کشور تغییر نام داد
از ولتای علیا به بورکینافاسو،
به معنای «سرزمین درستکاران»
سانکارا زندگی ریاضتپیشهای داشت
آموزش و پرورش، اولویت اصلی بود
بر کارزار گسترده واکسیناسیون ملی نظارت داشت
زمینهای خانهای محلی را از نو توزیع کرد و مستقیماً
به کشاورزان فقیر داد که به افزایش تولید انبوه پنبه منجر شد
میگفت: «کسی که به شما غذا میدهد، شما را کنترل میکند.»
توما سانکارا یک سیاست خارجی ضد امپریالیستی داشت. منبع
آخرین تقسیمات کشوری ایران مهرماه ۱۴۰۰
به قلم دامنه : به نام خدا. حالا دیگر «صلح مسلّح» وارد فاز جدید رقابت مخاطرهآمیز شده است؛ طی همین ماههای گذشته، دور از چشم مردم جهان، دو کرهی شمالی و جنوبی، روسیه، آمریکا و چین همگی موشک مافوق صوت آزمایش کردهاند؛ چین البته زودتر از همه و بی سر و صدا، که تازه دیروز فاش شد، مثل این خبر فایننشیالتایمز در اینجا «ارتش چین موشکی را پرتاب کرد که یک وسیلهی گلایدر مافوق صوت را حمل میکرد.» لابد میدانید این نوع موشکها با ایجاد اختلال گسترده در صنعت برق، کشور مورد هجوم را در همهی زمینهها فلج و مضمحل میکند. از نظر تحلیلگران دفاعی هنگامیکه شبکهی برق یک کشور قطع میشود، همهچیز فرو میریزد. زیرا همهچیز به برق بستگی دارد. مانند مخابرات، حملونقل، زیرساختها و حتی آب، و نیز ستونهای فناوری کلانشهرها.
نکته: این که غرب خود را متمدن جا میزند و دم از حقوق بشر میزند و سایر ملتها را نکوهش میکند که چرا از فرهنگ و فکر ما تقلید و پیروی نمیکنید، لافی بیش نیست. جهان در واقع توسط تفکر هژمونیک و برتریطلبیهای قدرتهایی که نمیخواهند از هم عقب بیفتند، به سمت یک تهدید بالقوهی هولناک پیش میرود و تنها چیزی که در تمدن غرب ملاک نیست، صلح واقعی و آرامش حقیقی است، علت روشن است هدف اصلی هر یک از آنها این است بر جهان سلطه یابند و قدرتِ چپاول و یغما داشته باشند؛ تا هم سوداگری کنند و هم مردم جهان را از خود در خوف و هراس نگه دارند؛ مثل رئیس آن دولت شیکپوش و ترسوی ۱۱ و ۱۲ در ایران که فکر میکرد باید تابع «کدخدا»ی دنیا میبود و او و وزیر خارجهی ضعیف! تن به بدترین قرارداد نخوانده و ندیده دادند که خلاصی از مفاهیم و واژهها و تفسیرهای حقوقی تکتک کلمات مندرج در آن، آسان نیست.
شهید آیت الله مطهری میگوید:
«مادر و منبع همهی رازها و رمزها، روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدانبودن داده است.» مجموعه آثار ، جلد ۳ ، ص ۱۹۰
نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
چِم: جنبیدن. جنبش. تکان ناگهانی. حرکت سریع. تکانه. واکنش حرکتی کوتاه و سریع. پرش سریع و لحظهای مثلاً از ترس. معمولاً برای همه پیش میآمد. خصوص واسه کودکان در خواب که میگفتند ملائکه تکون یا خندهاش داد.
چم بخاردمه: یه لحظه تکان خوردم. ترسیدم.
چومبه: چه میدانم من! من ندومبه. چه میدونم. نمیدونم. چه بدونم. از کجا بدونم.
اَره، وِ ره مِه وِسّه درِس کاندی؟! : آره، اون دختر رو برام نامزد میکنی؟ تایید اون دختر را برام میگیری؟
سِرخانه: سرا و خانه. خانهسرا. خونه. خونه زندگی. منزل.
مِه چِش فرق نکانده: چشم من تشخیص دیدن را برای فرقگذاری چی از چی را ندارد. چشمم تار است. کمبین است. فرق نکانده جنبهی تشخیص دقیق شئئ دارد. مثلاً مه چش فرق نکانده اون دور چه کسی دره میآد سِرپیش ما. افتراق دادن در فارسی بهمین معنای کاربرد فرق کردن در گویش ماست. مثل فرق سر که مو را از وسط دو نیم شانه میکنن.
دِمتو دِمتو: دنبالهی کسی راهافتادن. حرکت تندتند پشت سر کسی. تقلید. دنبال کسی یا چیزی راه افتادن. برای جلب نظر یا خواستهای پشت سر کسی افتادن ، مثل پسری که مرتبا دنبال دختری راه میافتد.
اَری نجو: لثه ات را نخور. نهی از جویدن و فشار دادن دندانها و لب و لوچه. اری معادل دقیق لثه است. اگر به صورت فعل سوم شخص باید، لثه کاربرد بیشتری دارد. جویدن لثه در حالت عادی مقدور نیست و بچه پیش از درآمدن دندان ممکن است بجوَد و در آن سن نمیتوان بچه چندماهه را نهی کرد. البته برای پیرهای بدون دندان هم صدق میکند.
رَف لو: لبهی پرتگاه رودخانه. لو: لب. رف: پرتگاه.
هع؟ ته گی کیکاک بیّه؟: ها؟ ترسیدی؟ از ترس مدفوع تو مثل پشگل گوسفند کیکاک و گره و کوچیک کوچیک شده؟ ها؟ مدفوعت مثل پشکل گوسفند شد؟ چقدر ترسیدی! وحشت کردی!!
کوفتهکش: نوعی سوسک سرگین یا غلتان است که کوفته و پهن و پشکل را مثل توپ میکند و به لانه میبرد که هم غذای سالشان است و هم موجب انتشار و نمو بوتهها و درختان میشود. سوسک با گوزنگوی کوفتهکش فرق دارد. به این دلیل فرق دارد چون یک ضربالمثل بومی هست که میگه:اعئی گزنگو شه وِسه کوفتهکش داننه. کنایه از یک فردی که خودش سمت یا رتبهی خاصی ندارد، ولی وقتی یه کاری بهش سپرده میشه، او به یکی پایینتر از خودش میسپره. بیشتر بخوانید ↓
به قلم دامنه : به نام خدا. لا شور از ترکیب لا و شور تشکیل شده است؛ لا به معنی و مخفّف لباس و شور به معنی و مخفّف شوینده و شستن. و جمع آن یعنی لباسشوینده. لباسشور. اما لاشور داستان دارد و تنها یک لغت نیست. تا چند سال پیش، وقتی به خواستگاری دختری میرفتند، بزرگِ خواستگارچی (حالا یا پدر و ارشد پسر یا یکی از بزرگان و معتمدان محل) با حالت احترامآمیز و فروتنانه و با روش غیر مستقیم جهت حفظ شأن مجلس، رو به بزرگتر عروس (حالا یا پدر و مادر و یا ارشد دختر یا یکی از بزرگان آن خاندان) عرض میکرد ما امشب آمدیم از شما یک لا شور میخواهیم. یعنی دختر شما را برای پسر ما. خانوادهی عروس هم اگر راضی به وصلت بود ازین تعبیر ناراحت نمیشد و مثلاً میگفت: کنیز شماست! شما خود صاباختیارید! انگار دو طرف عروس و داماد، اختیار داشتند هر اسمی خواستند سرِ دختر دمِ بخت یا عروس مجلس بگذارند. بگذرم.
خواستم گفته باشم از زن گاه این گونه برداشت داشتند در شب خواستگاری. حالا یا از سر تعارف و تکلّف یا از روی واقعیت جامعه که زن آنچنان تحقیر میشد و دختر در حد لا شور و کدبانو و پختوپزکننده مطرح بود. خلاصه این که، وقتی میگفتند ما امشب لا شور میخواهیم منظور این بود دختر شما را برای پسرمان میخواهیم. این بود یک گوشه از هزار گوشهی شب خواستگاری در دارابکلا که گویا این اصطلاح توهینآمیز یا تعارفآمیز از فرهنگ و آداب شب خواستگاری محو یا به فراموشی سپرده شد. البته گفتم که، همهجایی نبود، گاه این طرز بیان تحقیرآمیز رخ میداد که به قول معروف منظور نداشتند ولی با اینهمه این هم الحمدلِله برکنده شد.
نظر حجتالاسلام احمدی: سلام بر جناب طالبی. جالب بود ... البته در بابل ما وقتی می خواستند برای پسر خود زن بگیرند می گفتند برایش کَیی (کَهی) پَج بگیریم. کهی یا کیی همان کدو هست و پج هم به معنای پختن. یعنی کسی که بتونه برای خونه آشپزی کنه ... البته این وضعیت به معنای تحقیر مقام و جایگاه زن نیست، لا شور و کهی پج یعنی کسی که بر اساس تقسیم بندی صورت گرفته بتواند کارهای داخل منزل را انجام دهد. یک برداشت دیگر هم دارم: مردم مازندران به خاطر احترام و حیای زیاد، از کنایه فراوان استفاده می کردند. مثلا همسایه زنِ همسایه و مرد همسایه را با نام صدا نمی کردند. اگر نام فرزندشان مثلا محمد بود، می گفتند محمد مار یا محمد پِر. در اینجا هم چون نمی توانستند با صراحت و مستقیم بگویند می خواهیم برایش زن بگیریم، می گفتند می خواهیم لا شور بیاروریم... لا شور و کیی پج شاید از این باب باشد.. ارادت.
پاسخ دامنه: سلام استاد احمدی. چه خوب شد آداب خواستگاری محلههای بابل را برشمردی؛ شبیه هم هستیم. کهیپچ هم واژهی رایجیست در محل ما. با تحلیل شما در علت به کارگیری این نوع واژگان موافقم. بله همین طور است. در متن هم اشاره شد که این جور مراسم، غیر مستقیم حرفشان را پیش میگذاشتند. از شما متشکرم که خواندید و افزودید. درود.