بایگانی مرداد ۱۳۹۹ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

به قلم دامنه : به نام خدا. گَت تا خُوود، بود. بیست مَنقل گِرد برنجیِ، دور تا دور چیده می‌شد؛ با آتش گُرگرفته‌ی زغال. چند قلیون تخم بوته‌ای نه شیشه‌ای با تَمکوتاس هم کنارشان. پیش‌پیش یکی‌یکی دو سه ساعت زودتر می‌آمدند تا هم، کنارِ منقل را رِزرو کرده‌باشند و هم از کَت پُشت‌دادن محروم نگردند، چون وسط و لای جمعیت، هم پا، پلَندر می‌گرفت و هم کمر، درد.

 

مَش شعبون -که ساقی صبور و صمیمی چای بود پدرِ عزیز شهید- عِدّه و عُدّه داشت، یعنی وَردست، پشتِ وَردست؛ که یکی زغال می‌ریخت در آتشخانه‌ی سماور. یکی اِسکان‌زیرها را می‌شُست و آن دیگری قند در ظرف برنجی می‌ریخت و میان حُضّار یک‌کَلوه یک‌کَلوه پخش می‌کرد. مشهور شده بود یک‌کَلوه یک‌اِسکان‌. حالِ آدم جا می‌آمد وقتی همون یک اِسکان‌ چای با یک‌کَلوه قند نصیبت می‌شد. پُک‌پُک قلیون، صدای اِسکان‌زیر، هَمهَمه‌ی همه، هنور هم در گوش‌ها طنین دارد.

 

ساعتی نمی‌گذشت که کیپ تا کیپ پُر می‌شد. گَت تا خُوود، بود. جا نمی‌شد حتی پا دزار کنی که کمی، دَم بدی به لینگ. طلبه‌های «آقامدرسه» که از اطراف منطقه‌ی میاندورود می‌آمدند و در آن حوزه، درس می‌خواندند، دوزانو، منظم و با نهایتِ حرمت و ادب روبه‌روی روحانیون می‌نشستند.

 

سه‌چهار سین‌زنی‌خون نوحه می‌خواندند. جمعیت -که بیشترشان چَکّیِ چاکِ پیراهن را درمی‌آوردند- بر سینه می‌زد تا صدای بیشتری منتشر کند و ثوابی بیشتری جمع. چراکه شرکت در عزاداری برای حضرت سیدالشهداء (ع) و شهدای کربلا و اُسرای عزیز شام به سرفرماندهی حضرت زینب (س) آن پیام‌آور شجاع عاشورا، برای همه، یک سُنت حسَنه بود، یک صراط مستقیم بود، یک اُنس و دلدادگی بود و یک وفا به آرمان بی‌همتا.

 

کمتر کسی‌ست که بالاترین داراییِ خود را همین عشق و پیمایش، همین اشک و رَشک (=غیرت)، همین ریشه و ریش‌ریش شدن، همین سوگواری و عزاداری و همین نداها و آواها نداند.

 

با «یک یاعلی بلند؛ یاعلی: یاعلی. یاعلی. یاعلی.» سکوت، مجلس را دربرمی‌گرفت و چشم‌ها، همه، به سمتِ روحانیون دوخته می‌شد که کدام‌یک اینک به منبر می‌رود. جمعیت وقتی می‌دید از میان آن‌همه روحانیونِ تَکیه‌داده به دیوار تکیه، مثلاً شیخ عباسعلی مختاری برخاست و می‌خواهد به منبر برود، شور و هیجان تکیه را فرا می‌گرفت؛ چون آن مرحوم، هم کوبنده سخن می‌رانْد، هم غَرّا و هم شمُرده‌شمُرده و رسا. زیرا سخن را در همان آغاز با تکاثر شروع می‌کرد:

 

أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ. حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ.

(آیه‌ی ۱ تا ۷ تکاثر)

 

ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل:

مسابقه‌ی افزون‌طلبی و نازش (به مال و منال و خدم و حشم و ثروت و قدرت) شما را به خود مشغول و سرگرم می‌دارد. تا بدان گاه که (می‌میرید و) به گورستانها می‌روید (و کار از کار می‌گذرد). هان بس کنید! (بعد از مرگ) خواهید دانست (که چه خاکی بر سر خود ریخته‌اید). باز هم (می‌گویم:) هان بس کنید! خواهید دانست (که چگونه خود را خانه خراب و بدبخت کرده‌اید). هان بس کنید! اگر آگاهی قطعی و یقینی داشته باشید (و از فرجام کار خود کاملاً باخبر باشید، از این مسابقه‌ی افزون‌طلبی و مباهات به قدرت و ثروت دست می‌کشید و گرد ملاهی نمی‌گردید و به کار آخرت می‌پردازید). شما قطعاً دوزخ را خواهید دید. باز هم (می‌گویم:) شما آشکارا و عیان، خود دوزخ را خواهید دید (و در آن خواهید افتاد).

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی تو، ای عزادار حسین (ع) در نقطه‌ی مُحرّم و بر تَلِّ غمِ آن می‌ایستی، عقل و احساست بر وجودت قطره می‌چکانَد تا با وجدانی راحت‌تر از هر ماه و روز دگر، به آن فرااُقیانوسِ بی‌کران بپیوندی؛ به مکتب و معبدِ امامِ عبادت و عبودیت و عرفان و عاشورا. به دانشگاهِ آموزگارِ چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن، باهم. به پیشگاهِ انسانِ والِه خدا که در الهیّتِ یکتایِ یگانه هم ذوب بود و هم مجذوب. به درگاهِ اباعبدالله -علیه‌السّلام- که پدرِ بنده‌های خدا شد از روز ازَل و حضرتِ ثارالله (=خونِ خدا) گردید، اِلی‌الابَد. و به بارگاهِ شهید آگاهِ عاشورا که خدا نیز شیدا و پذیرا و در ملاقاتِ اوست.

 

 

وقتی بر کرانه‌ها و ناحیه‌های بی‌کران و بی‌کناره‌ی مُحرّم می‌نشینی، موجودیتت دگرگون می‌شود و رودبارِ اشک و پیام و جولانگاه فریاد و گریه و عزا احاطه‌ات می‌کند و آن‌چنان بر تو محیط می‌گردد که گویی به سانِ رودخانه‌ی خروشانی که:

 

 

باد دیواره‌های آبخیز تو را می‌ساید. آب آن را می‌تراشد. سیلاب از آن می‌خراشد. بُلبُلِ دل در آن می‌خُرامد. طاووسِ سِرّ بر آن می‌چَمد. زوزه‌ی سرما به آن می‌تازد. دلِ بی‌قرار از ژرفای این درّه‌، ذرّه‌ذرّه‌ می‌کاهد. روح که آکنده از درد و الَم است آن را می‌نوازاند. آفتابِ شاهد، بر آن نور می‌تاباند. مهتاب خجِل بر آن روشنی می‌پاشاند. برفِ اندوه، لبه‌های خشک آن را می‌پوشاند. طوفان سهمگین، سبزه‌های روییده‌‌ات را می‌کَند و به هوا می‌پراکنَد. ولی یک صخره‌سنگِ سختِ قطور در آن به تو درسِ مقاومت و کَنده‌نشدن می‌آموزاند. و خدای هستی‌بخش در تمام این مظاهر، برِت جلوِه می‌کند تا به تو بیاموزاند تا زنده‌ای به عهدت بمان که به آن «تلّ» چشم بدوزی و به آن «گودال» گوش بداری، و به آن خیمه‌ها دل دهی، تا نگذارنت به یغما روَی. که بتوانی تو ای عزادار عاشورا و رونده‌ی راه حسین (ع) -که عزاداری برای آن پیشوا و یارانش حتی در تنهایی و خلوت و رعایت مصلحت، چونان نماز، ترک نمی‌گردد- به اوج ادراک برسی که:

 

این جمله‌ی «ما رأیتُ الّا جمیلاً» حضرت زینب (س) پیام‌آور عاشورا چه پیامی‌ست که چارچوب مکتب شده‌است. که خطاب به حاکم وقت فرمودند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم. این ندا، نهایتِ عرفان نظری و عرفان عملی‌ و ختمِ فهم و آوای رسای تمامِ عصاره‌ی عاشوراست و در رثای واقعه‌ی کربلا.

 

و آخرین سخنان امام حسین (ع) در شب عاشورا با خداوند را -که برترین تابلوی زیستن است- صحیح هجی نمایی و وفق راهت کنی که چه عارفانه و توحیدی نجوا دادند:

 

 

«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَائِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ ...» «پروردگارا تنها تو در تمام پیش‌آمدهاى ناگوار، موردِ اطمینان من هستی و در هر سختى به تو امید دارم و... بسیارى از اندوه‌هایى که به من رو مى‌آورَد و قلب را ناتوان مى‌کند و راه‌چاره را مسدود مى‌سازد و دوست، مرا تنها می‌گذارد و دشمن، شماتت مى‌نماید، همه را با توجه‌ی تو، بر خود هموار ساختم و به جز تو، با دیگرى به میان ننهادم و به جز وصول به حضرتِ تو، به دیگرى اعتنایى ننمودم و... تو ملازمِ هر نیکی، و غایت و مُنتهای هر میل و رغبت هستی.» (منبع)

 

از نگاه آسیب‌شناسانه و دین‌شناسانه‌ی امام حسین (ع) پاره‌ای از مردم، نه بنده‌ی خدا که عبدِ دنیا هستند و تا جایی از دین، دَم! می‌زنند که فکر می‌کنند باید از آن منفعت و سود ببرند. ازین‌رو، وقتی دچار سختی و به گذر از آزمودن‌ها مبتلا می‌شوند، پا پس می‌کِشند و فقط زبان به دینداری و تدیّن می‌گشایند و عقب می‌نشیند. و به همین علت از نظر آن حضرت، دینداران در شرائطِ سخت، اندک‌اند؛ گویی دین «لَقلَقه‌ی زبان‌شان» می‌باشد، تا این‌گونه در جامعه ظاهر شوند و جلوه کنند. به تعبیر آیت‌الله عبدالله جوادی آملی «دینِ آدامسی» دارند. یعنی دین را مثلِ آدامس می‌جوند و بعد تُف می‌کنند!

 

سخن امام حسین (ع) -که در کتاب حدیثی «تحف العقول» محدّث حرّانی ثبت است- این است:

 

«همانا مردمان، بنده‌ی دنیایند و دین، لقلقه‌ی زبان آنهاست و هر جا منافع‌شان [به وسیله‌ی دین] بیشتر تأمین شود، زبان مى‌چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آن‌گاه دینداران اندک‌اند.» (منبع)

 

نکته: به نظر من، امام حسین (ع) چنین دیندارانی را، نه فقط در عالَمِ نظر به جامعه و دینداران شناساندند، بلکه در صحنه‌ی عمل به چشم خود دیده‌اند. آن‌همه آدم در کربلا که به مَصاف با اباعبدالله (ع) صف شده‌بودند و آرایش لشکر گرفته بودند، از کافرستان! نیامده بودند، بلکه دینی، در حد لقلقه‌ی زبان داشتند و به فرموه‌ی حضرت سیدالشهداء (ع) «بنده‌ی دنیا» بودند که حاضر شده‌بودند دست به شقاوت و خفّت بیالایند.

 

حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س)

 

سخنان امام حسین (ع) و اساساً بیان پیامبران و امامان -علیهم السلام- لبریز از پند و سرشار از اندرز است، زیرا حکمت است. و حکمت سخنی‌ست که فرد را به مقصد پیش می‌برَد. پس کافی‌ست کمی به آن نگریست و اندیشید. آرامش و بازسازی فقط با سخنان حکمت‌آمیز، میسّر است. دیگر این‌که گفتار امام حسین (ع) از آن نظر در نزد دیگران نافذ است و بر جان می‌نشیند، چون هم به‌طور ویژه در قلب‌های مؤمنان و آزادمردان حضور دارد و هم آنچه به دیگران سفارش می‌کرد، خود در عمل‌کردن به آن پشتاز بود. مثل این جمله‌ها و گفتارها  (منبع) که آن حضرت می‌فرمایند: بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

با آیه:

 

«وَاقْصِدْ فِى مَشْیِکَ» (آیه‌ی ۱۹ لقمان)

 

مجمع‌البیان: «و در راه ‏رفتنِ خود، میانه‏‌رو باش»؛ یعنى: راه رفتنت را میانه و همچون راه‌رفتن در حالت آرامش و وقار قرار ده، مانند این سخن خدا: «کسانى که روى زمین، به‌نرمى گام بر می‌دارند.» «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا». (آیه‌ی ۶۳ فرقان)

 

قَتاده می‌گوید: معناى آن چنین است: در راه رفتنت، فروتن باش.

 

سعید بن جُبَیر می‌‏گوید: در راه رفتنت، فریبکارى نکن.

منبع: تفسیر مجمع‌البیان؛ ج ۸ ، ص ۵۰۰. (بانک حدیث)

 

یادآوری توضیحی دامنه:

 

تفسیر «مجمع‌ُالبیان» اثر شریف و «بی‌همتا»ی مرحوم شیخ طبرسی از عالمان بزرگ قرن ششم است. این اثر بزرگ، همواره مورد توجه‌ و استناد عالمان دینی بوده و هست. مرحوم علامه طباطبایی نیز از نکات ادبی و روایی این تفسیر در جای‌جای «المیزان» نقل کرده‌اند.

 

مقبره‌ی ایشان در کنار باغ رضوان در ضلع شمالی حرم امام رضا (ع) یعنی پشت صحن انقلاب است و خیابان شیخ طبرسی مشهد، در امتداد همین مقبره قرار دارد که به یاد و نام او نامگذاری شده است. توفیق زیارت قبرش بارها نصیبم شده است. از این‌که آن عالم عظیم‌الشأن، زادگاهش طبرستان یا تفرش و یا ساوه و قم است، اختلاف نظر است. بر روح و روان پاکش صلوات و درود وافر می‌فرستم.

  • دامنه | دارابی

نام خدا و با خداقوّت‌گویی به زحتمکشان شالی و شَلتوک و برنج و رنج. با عکس شالی و شالیزار زیر، فی‌الفور، دست‌کم این واژگان در ذهن من انباشته می‌شوند، هر چند هیچ‌وقت تا به این سنّم، نه در شالیزار کار کردم و نه در دِروی آن کارگری ولی حسّ زیبایی به آن داشته و دارم:

میراب و جویِ آب (=کِله).
وِرزا و وَرزِ زمین.
تیلر و شخم و خیش.
زنانِ زحمتکش و کار و بارِ زار.
بوی قشنگ شالی و شالیزار.
دِرو و داس و دره‌ی مردانِ مرداد تا مهر.
خرمن و خرمن‌کوب و اسب و تراکتور.
رنج و برنج و مُربّای تُرنج.
خروار و شالی‌کوب و خریدار.
خرید به ثمَنِ بَخس (=کم‌بهاء) از کاسب و کشاورز.
شروع تقلُّب و غشّ در بازارِ دراز.
لوله‌پولیکای دلّال در لای کیسه‌برنج...
که بگذرم.

ولی این را بگویم:

قُوتِ غالبِ غذای لذیذ ایرانی.
لقمه‌ی چربِ تَه‌چینِ بوقلمون و غاز مازندرانی.
دو دیس! پلو و چلوی طارم اصلی.
بلافاصله رفتن به کُرسی‌بِن و خوابیدنِ فوری.
و بعدها قند و چربی و نحیفی و فشارِ لاجرَمِ آنی.

۲۸ مرداد ۱۳۹۹
ابراهیم طالبی دارابی

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. زنده‌یاد پروین اعتصامی در دیوانش، شعری دارد با اسم «ناآزموده» (منبع) که ۴۳ بیت است. من برداشت و شرح کوتاه‌ام را از آن، در دامنه می‌نویسم:

 

شعر، داستانِ قاضی بغداد است که مریض شد و دفترش گردآلود گردید و بی‌مُشتری. مدتی گذشت. دید زندگی‌اش کساد شد و اوضاع هرج‌ومرج و ملت هم به داوری محتاج! پسرش را جای خود گذاشت و این‌چنین نصیحتش نمود و این‌گونه! خط و ربط داد:

 

حرفِ ظالم، هر چه گوید می‌پذیر

هر چه از مظلوم می‌خواهی بگیر

گاه باید زد به میخ و گه به نعل

گر سنَد خواهند، باید کرد جعل

 

پسرِ قاضی بر سریر قضاوت نشست و روزی یک ستمدیده‌ی روستایی، سراغش می‌آید و این‌گونه طرح مسئله و درد‌وناله و در واقع شِکوه و شکایت می‌کند:

 

کرد نفرین بر کسانِ کدخدای

که شبانگه ریختندم در سَرای

خانه‌ام از جَورشان ویرانه شد

کودکِ شش‌ساله‌ام، دیوانه شد

روغنم بُردند و خرمن سوختند

برّه‌ام کُشتند و بُز بفروختند

 

پسر قاضی این‌گونه پاسخ می‌دهد تا با اَخّاذی (=باجگیری) رشوه به رسم امروزی! داوری کند و در حقیقت «زر»سِتانی کند، نه «داد»سِتانی:

 

گفتم این فکرِ محال از سر بِنه

داوری گر نیک خواهی، زر بده

 

پسر قاضی وقتی دید روستایی زر ندارد و دینار هم هیچ، دست به کشمکش می‌زند و سرانجام می‌کُشدش. قضیه را به پدرش شرح می‌دهد. قاضیِ مریض و قرین‌السَریر (=بسترنشین) بغداد کار پسرش را -که به قتل دادخواه انجامید- نمی‌پسندد! و پسر به کنایه می‌گوید شما قاضی بودید به طرز زیر! برخورد می‌کردی:

 

خیره‌سر می‌خواندی و دیوانه‌اش

می‌فرستادی به زندان‌خانه‌اش

 

پسرِ قاضی در ادامه، به پدرش چنین پاسخ می‌دهد. یعنی در حقیقت دست به افشاگری می‌زند و هویتش را برملا می‌سازد:

 

تو، به پنبه می‌بُری سر، ای پدر

من به تیغ، این کار کردم مختصر

آن چنان کردم که تو می‌خواستی

راستی این بود و گفتم راستی

 

نکته: من اما نمی‌دانم امروزه‌روز در گیتی، میانِ دادخواه، دادستان، دادگاه، داور، و اساساً دادگستری و وُکلا و مُنصفا چه ربط و رابطه‌ای برقرار است و قضاییه‌ی کشورها چگونه طیّ‌طریق می‌کنند؟ به سبک و سفارش قاضی بغداد! و شعار و تشریفات؟ یا به رسمِ شرافت و شعائر و تشریعات؟

  • دامنه | دارابی

در کوچه‌ی فقر گوشه‌ای حاصل کن

وز کشتِ حیات خوشه‌ای حاصل کن

در کهنه‌رباطِ دَهر غافل منشین

راهی پیش است توشه‌ای حاصل کن

(عُبید زاکانی. رباعی۴۲)

 

برداشت به قلم دامنه: من ازین شعر این‌گونه برداشت دارم؛ درین رباعی عرفانی، میان سه قافیه‌ی هدفمندِ گوشه‌، خوشه‌ و توشه‌ ربط معنوی و ارتباط زیستی حاکم است. گوشه‌نشینی برای غنی‌شدن در معرفت به خداوند یکتا. خوشه‌چینی در اثر این معرفت از حیات و دنیا. و توشه‌برگیری برای دست‌خالی نرفتن در پیشگاه معاد و رستاخیز و خدا.

 

و این هر سه عرصه، از دیدِ تیزِ عُبید زاکانی به مصرع سوم وابسته است که در «رباط» روزگار باید رفت تا عمر را به غفلت سر نکرد. همان عبارت مشهور نبوی (ص) : دنیا به مثابه‌ی مزرعه‌ی آخرت؛ که عُبید با تعبیر «راهی پیش است» آن را بیان کرده است. زیرا درین جهان‌بینی الهی، راه، بُن‌بست نیست، مسدود نیست. پوچ نیست. عبَث (=بیهود) نیست. بازی نیست. بلکه باز است. غایت دارد. و در پیش. و آینده. به معنی خواهدآمد. و ما «رونده» و درراه و راهی به سوی آن.

 

لغت: رباط یعنی عبادتگاه، از واژه‌ی ربط برای رابطه با خدا، محل استراحت کاروان‌ها، خانقاه. در ایران، خصوصاً خراسان و به‌ویژه در مسیرِ منتهی به مشهد مقدس، رباط‌های زیادی داشت و هنوز نیز نام برخی از محلات با پیشوند رباط است. مثل رباط‌خیل. عُبید زاکانی نیز در این شعر، تمامِ جهان را به «کهنه‌رباطِ دَهر» تشبیه کرده است. بگذرم.

 

نکته: این رباعی زاکانی می‌تواند معادل این باشد که دنیا، سرای یأس و عُزلت و نومیدی نیست، اینجا محلِ آبادانی و توشه‌برگیری و شادمانی و خودسازی و خداپرستی‌ست.

در پست «شرحی بر رباعی ۲۵ عُبید زاکانی» عُبید و آثارش را معرفی کرده‌بودم

  • دامنه | دارابی

 

...

 

 

طبیعت نیشابور در ۱۲۰ کیلومتری مشهد مقدس

 

  • دامنه | دارابی

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ ۗ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ.

 

(آیه‌ی ٧٨ غافر)

 

ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل

 

پیش از تو پیغمبرانی را (برای رهنمود مردمان) فرستاده‌ایم. سرگذشت بعضیها را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخیها را برای تو بازگو نکرده‌ایم. هیچ پیغمبری حق نداشته است معجزه‌ای را (که قوم او پیشنهاد کرده‌اند) نشان دهد مگر به فرمان خدا. زمانی هم فرمان خدا (مبنی بر ارائه‌ی آن معجزه صادر شده است و پیشنهاد کنندگان ایمان نیاورده‌اند) دادگرانه داوری شده است. (بدین معنی که خدا پیغمبران و مؤمنان را نجات داده است) و آن وقت باطلگرایان (هلاک و) زیانمند گشته‌اند.

 

[«قَصَصْنَا»: بازگو کرده‌ایم. «مَا کَانَ لِرَسُولٍ»: هیچ پیغمبری حق نداشته است. هیچ پیغمبری را نسزیده است. «آیَةٍ»: مراد معجزه پیشنهادی دیگران است. «قُضِیَ بِالْحَقِّ»: دادگرانه داوری شده است. یعنی خدا پیغمبران و ایمانداران را از مهلکه نجات داده است و کفّار و معاندان را نابود نموده است (نگا: هود / ۴۳ و ۷۶ و ۱۱). «هُنَالِکَ»: آنجا. آن وقت. این واژه به عنوان ظرف مکان و ظرف زمان به کار می‌رود (نگا: آل‌عمران / ۳۸، اعراف / ۱۱۹، یونس / ۳۰، فرقان / ۱۳، احزاب / ۱۱). «فَإِذَا جَآءَ أَمْرُ اللهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ»: معنی دیگر این بخش از آیه چنین است: هنگامی که فرمان خدا صادر شد و قیامت بپا شد، دادگرانه داوری می‌گردد، و آنجا باطلگرایان زیانمند می‌گردند.]

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : «اِسکان‌زیر» را می‌شکافم. به نام خدا. سه واژه‌ی سماور، استِکان و نعلبِکی روسی‌ست، که در گویش محلی شده: سِموار، اِسکان، نالبکی. معمولاً اَدای کلمات خارجی در زبان محلی می‌شکَند ازجمله در زبان عرب که واژگان خارجی را عیناً به ساختار زبان خود راه نمی‌دهد مثلاً «دکتر» می‌شود: دکتور. استراتژی می‌شود: استراتجیه و ... .

«اِسکان زیر» نیز از نظر من، از همین قاعده پیروی می‌کند که استِکان و نعلبِکی کم‌کم و یا یکباره شده: «اِسکان زیر». حتی اگر این سه واژه‌ی پُرمصرف ایرانی را -که بسیار چای‌خور هستند و به قند علاقه‌مند- روسی هم ندانیم، می‌توانیم این‌گونه آن را بشکافیم:

 

 

استکان نعلبکی قدیمی

بازنشر دامنه
 

اِسکان چون حالت ایستاده دارد ممکن است این نام را گرفته باشد. و نعلبکی چون به شکل نعلِ اسب و استر، گرد است چنین نامیده شد. «زیر» هم -که شکل غلیظتر تلفظِ نالبکی‌ست، به عبارتی تلفظ دهاتی‌تر آن- معلوم است، زیرا «زیر» در زیرِ اِسکان قرار می‌گیرد «زیر» نامیده شد.

 

نکته‌ی ۱ : هنوز نیز مردم روستانشین و روستایی‌های مقیم شهر، ترجیح می‌دهند و دوست می‌دارند، چای را در «اِسکان زیر» بنوشند. من خودم -که تمام افتخارم و رگ‌وریشه و هویت و عشقم این است روستایی‌ام- چای را فقط با «اِسکان زیر» دوست می‌دارم، چند وعده در روز می‌نوشم. زیرا نه دهن‌سوز است، نه موجب هورت‌کشیدن و داغ‌داغ بلعیدن، و نه هم می‌گذارد خاطرات قندوچای از ذهنت بپّرد؛ که قند برای ما در نوجوانی از شُکّلات‌های بلژیک! هم لذیذتر بود.

 

نکته‌ی ۲ : اما سلامت در جهان، چون، امروزه‌روز به خطر افتاده است، برای نگهبانیِ سلامتِ همگانی، عقل و شرع ایجاب می‌کنند که کم‌کم «اِسکان زیر» از محفل‌های جمعی، جمع شود. این رفتار، بی‌تردید به اخلاق نزدیک است.

 

نکته‌ی ۳ : قدیم مرحوم مادرم به ما می‌فرمودند «اِسکان زیرِ» کَس دیگه رِه، تِک (=لب) نزنین، لاقمی می‌گیرین.

 

یادآور: لاقمی -به سکون قاف- یک برفکی بود سفیدرنگ در دو گوشه‌ی دو لبِِ دهان، که نمی‌دانم ناشی از چیست اما واژه‌ی لاقمی به نظرم، از نظر لُغوی در واژه‌ی «لُقمه» ریشه دارد که موجب سرایت است.

فرهنگ لغت داراب‌کلا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. هُیام. پیش یا پس از متنم مطالعه‌ی پنج آیه‌ی کوتاه ۵۱ تا ۵۵ واقعه -که کمتر از سه سطر است- خالی از لطف نیست. در آنجا واژه‌ی «هیم» و آنچه ازین لغت برمی‌خیزد، دل انسان را خنک می‌کند، روح وی را پَرِ پرواز می‌بخشد و فکر او را به فلاتِ مرتفع تدبّر می‌رسانَد، خصوصاً برای افرادی که مبتلا به شیدایی و عشق باشند؛ زیرا این لغت پُرمعنا و پُر از پیام، برای عاشق هم، استعاره شده. به این علت که عاشق‌پیشه همچون شتر تشنه‌ای تشبیه شده که رفت‌وآمدش و حرکات و سَکناتش، حیرت و نوعی سردرگمی‌ست و گویا به همین خاطر «یَهِیمُونَ‏» در آیه‌ی ۲۲۵ شعراء نیز، «رفتنِ متحیّرانه به این‌سو و آن‌سو» معنی شده است.

کمی وسعت به بحث:

«هیم» عطشِ شدید است، «هیام» نوعی مرض، که شتر می‌گیرد، «هَائِم» به شخصی گویند که دچار عطشِ شدید شده‌باشد؛ و «هَیْماء» چاهی‌ست که آب نداشته باشد و خلاصه «هِیم» شُتر تشنه‌ای‌ست که از شدتِ تشنگی این‌سو و آن‌سو می‌رود و از چریدن خودداری می‌ورزد. البته برخی هم، «هیم» را زمین رَملی دانسته‌اند که هر چه آبیاری شود هرگز آب در آن نمی‌مانَد و همه را در خود فرو می‌بَرد و همچنان خشک و بی‌بَر باقی می‌مانَد.

علمای ادب معنای محوری این واژه را «خشکیِ درونِ چیزی» و نیز «خالی‌بودنِ کامل آن از هرگونه تَری و هرچیزی که» بتواند یک حالت تماسک (=چسبندگی) بیاورَد، دانسته‌اند.

وقتی مفسّران روی تدبّر آن تمرکز کردند، دریافتند که «هیم» می‌تواند اشاره‌ای باشد به حالت استیصالی (=درماندگی) یا ممکن است ناشی باشد از «اضطرار درونی» نه لزوماً «اجبار بیرونی» و یا احتمال دادند که شاید برای عذاب «ضَّالُّونَ» است که «مُکَذِّبُونَ» هستند و از «زَقُّومٍ» می‌خورند و از «حمیم» می‌نوشند، ولی باز سیراب نمی‌شوند.

و نیز می‌گویند شاید اشاره دارد به تجسُّم دنیوی عطشِ دنیاپرستیِ «گمراهانِ تکذیب‌کننده‌ی زندگیِ دوباره». و شاید به معنای رایجش در عرب به شخص متحیّر اطلاق می‌شود که به هر دری می‌زند اما به خاطر گمراهی و تکذیبگری‌اش «در حیرت و سرگردانی کامل» غوطه‌ور است. در واقع عطش‌زده‌ی دنیایی مانند کسی است که مبتلا به مرضِ استسقاء (=آب‌خواست) است که هر چه آب بنوشد عطشش پایان نمی‌پذیرد.

راستی! زَقّوم هم که می‌دانید؛ درختی‌ست تلخ و بسی بدبو، که وقتی برگش کَنده شود، شیره‌ای از آن بیرون می‌خیزد که به هر کجای تنِ آدمی برسد، موجب ورم می‌گردد.

 

یک افزوده: در تفاسیر روایی، نقل است از امام صادق (ع) که «هیم» آن نوشیدنی‌ست که نام خداوند عزّوجلّ بر آن برده نشود. (منبع)
 
 
 
فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ.
و همچون نوشیدن شترانی که مبتلا به بیماری تشنگی شده‌اند، از آن خواهید نوشید.
ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرّم‌دل.
 
 
دو سخن از امام کاظم (ع) در فرخنده‌میلاد آن امام هُمام:

بر آن کس که از جانب خدا خرد ورزد [عقلش به فرمان حق باشد] سزاست که خدا را در روزی‌رسانى کُندکار نپندارد و او را در قضایش متّهم نسازد [بر او گمان بد نبرد].

 

یارى‌رسانىِ تو به ناتوان، از برترین صدقه‌‏هاست. (منبع)

  • دامنه | دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: پولس سلام (۱۹۰۲_۱۹۷۹) حقوقدان، ادیب و شاعر سرشناس مسیحی لبنانی از مشهورترین شاعرانی به شمار می رود که بخش مهمی از شعرهای خود را به ذکر اهل بیت(ع) اختصاص داده است. او صاحب "ملحمة الغدیر" و "قصیده عاشوراء" و "منظومه علی و الحسین" است. پولس سلامه» کتاب «عیدالغدیر» را در سال ۱۴۰۶ قمری، ۱۹۸۶ میلادی منتشر کرد. وی "مناسبت عید غدیر" را با زیباترین قصیده‌ها و در ٣٠٨٥ بیت بی‌نظیر و با دقت نظری بسیار ثبت کرده که به نام "حماسه غدیر" شناخته شده است؛ حماسه‌ای که او در بستر بیماری آن را سرود. پولس سلامه در این کتاب نزدیک به پنجاه قصیده آورده است که همه آنها فرازهایی در تاریخ را از پیش از تولد پیامبر اسلام(ص) تا پایان واقعه کربلا و ذکر حال اسیران شام و کوفه بیان می‌کنند. اما قصیده نخست نیایش به درگاه الهی است و با عباراتی در وصف امام علی(ع) به پایان می‌رسد. قصیده پایانی کتاب نیز که حکم نتیجه را دارد با نیایش به درگاه الهی آغاز می‌شود و با ذکر دیدگاه‌های شاعر در باره بنی امیّه ادامه می‌یابد. آنگاه شاعر امام علی(ع) را مخاطب قرار داده و ضمن شکوه از بیماری که او را در طول سرودن قصائد خانه‌نشین و بستری ساخته بوده است، صبر خود را در مصائب، نوعی اقتدا به حضرت عیسی(ع)، پیامبر اسلام(ص) و امام علی و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ می‌داند.

 

 

پولس سلامه در مقدمه کتابش "عید غدیر" می‌نویسد: «به عنوان یک مسیحی در برابر عظمت مردی سر تعظیم فرود می آورم که میلیون ها تن از مردم شرق و غرب زمین، پنج بار در روز نام او را بر زبان می آورند. مردی که در میان زادگان حوا، بزرگمردتر و پراثرتر و جاودانه‌یادتر از او یافت نمی‌شود». این شاعر مسیحی عر‌ب‌‌زبان در بخشی از اشعار خود می‎گوید: «حق چنان در من مسیحی جوشید که از شدت محبتش مرا شیعه علی خواندند، ‎ای آسمان گواه باش و ‎ای زمین شهادت بده که من علی را دوست می‎دارم....

 

آری اگر علی پیامبر نبود، ولی خُلق او پیامبرانه است. ای خدای من: تو پروردگار جهانیانی! رحمت پدروار خود را به جهانیان برسان و ثواب آنچه را که دستم نگاشته است نیز به من برسان که چشمانم اشکبار است. این کتابی است برای بهترین مردمان پس از طه -یعنی حضرت محمد (ص)- که آفرینش، انسانی چون او ندیده است. ای آسمان! شاهد باشد و ای زمین! فروتنانه اعتراف کن که من ذکر «علی»(ع) گفته‌ام!» از دیگر آثار وی می‌توان به أزف اللیل «شعر»، الشیخ البطل، المستوی العقلی فی الجماهیر، الشعر الکلاسیکی: عید الله، اشاره کرد.

  • دامنه | دارابی

حرم امام علی (ع) (منبع)

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا