بایگانی بهمن ۱۳۹۹ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۳۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

به قلم دامنه. به نام خدا. شُو سِیو، گو سِیو. این یک مثَل میان مردم دارابکلا خصوصاً قدیمی هاست. اول برای خوانندگانی که با لهجۀ مازندرانی آشنا نیستند معنی کنم که شو یعنی شب. سیو یعنی سیاه. گو هم یعنی گاو. حال چه زمانی دارابکلایی ها این عبارت را نسبت به هم بکار می برند؟ در این جور مواقع:

 
۱. مثلاً می خوان برن یا عروسی، یا شهر، یا عزا، یا غذا،، یکی به به اون یکی می گه: هیییییی! تِه آستین جِمه (=پیراهن) لکۀ قورمه سبزیه. جواب می گه: هع شُو سِیو، گو سِیو. کی وینده (=می بینه)
 
۲. مثلاً سه چهار نفر می خوان برن باغ دزّی _که در دارابکلا معمولاً می رن و داد همه رو درمی آرن_ یکی از اونا می گه: هیییییی! این باغ دِله نشُویین (=نروید) دیار (=نمایان) وُومبی. جواب می دن: هع  شُو سِیو، گو سِیو. نَوینّه اِما رِه. نمی بینن ما را.
  • دامنه | دارابی

 

تکیه‌پیش داراب‌کلا. سه‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹.

 

 

عکس‌ها در اینجا

 

    

 

 

 

از تی‌تی تا شکوفه و نوج. بهمن ۱۳۹۹. تشکر وافر جناب یک دوست

  • دامنه | دارابی
نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( ۲۳۵۷ تا ۲۴۶۱ )

 

چِلّک نزن! : نکش. یکباره هُل نده. مثلاً نخ را بکش، ولی چلّک نزن؛ وُوسنه (پاره می‌شود). یا نون و غذا را از دستم چلّک نزن. نقاپ. تب نزن نگیر مثل آدم‌کاته بگیر. اگر مریض را داری معاینه و یا پرستاری می‌کنی، ون دست ره چلک نزن، دلخور و غمگین می‌شود. اساساً چِلّک‌زدن وقتی است که طرف قَهرطوری کاری را بخواهد پیش ببرد. نوعی اعتراض خاموش است. یهو نکش. تند و سریع و ناگهانی نکش. به ضرب نکش. چل نزن هم می‌گن.

 

پِه‌سری: یک نوع بستن روسری که دو گوشه‌اش به جای جلوی گردن، در پشت گردن بسته می‌شود و جلوی گردن هویداست. په‌کاتی هم می‌گویند. نوعی از بستن روسری یعنی بستن روسری از پشت و از زیر موهای پسِ گردن.

 

 
گوشک. عکاس: حمیدرضا طالبی دارابی

 

هیکلی وَندنه: همان پِه‌کری که زنان در منزل و محیط‌های مَحرم و خلوت و نیمه‌خودمونی، روسری را از پشت گره می‌زنند. که هیکلی هم می‌گن. سبکی از بستن چارقد بر سر، که هوا و خنکی جریان داشته باشد. این حالت از روسری‌بستن، در فصل داغ یا در محیط منزل که فضای خانه به‌شدت گرم است، بسته می‌شود. در فصول سرد و معتدل، این شیوه کاربرد ندارد و یا بهتر است گفته شود کمتر رخ می‌دهد. البته هنگام کار در خانه و گردگیری منزل هم، کدبانوها و دختران و مادران ازین سبک استفاده می‌کنند تا کمتر عرق کنند. جدا از اینها به هر حال یک نوع هنر و ذوق و بروز جمال است در روسری‌بستن.

 

 

سبک هیکلی‌بستن و  پِه‌کری‌بستن روسری

 

چِلکه: کم. جزئی. مقدار کمی از هر چیزی. بدهی کم و معین. سهم. مال معین هر کس چه دارایی و چه بدیهی. مثلاً دفتر حساب مرا باز کن ببینم مه چلکه چنده هسّه تا پرداخت و تسویه کنم. داخل پرانتز یک جمله‌ی تعریضیه: تسویه یعنی مساوی حساب، معنای دیگر فنی‌اش مفاصا حساب است که اداره‌ی دارایی و مالیات مرسوم است. بنابرین چلکه لغتی پردامنه است با معانی متفاوت. فلانی خاش چلکه سر دره یعنی فقط به فکر و به نفع خود است. خرده. تکه. کم. مختصر. نفع یا اموال اندک.

 

خَف بَیّه! گنّه: اشاره‌ی اخطاری‌ست به فرد همراه که مواظب باش سگ خَف بَیّه گِنّه. یعنی سگ جا خورده و مخفی شده که بگیره. اشاره دارد به سگ گیرای خلوت‌گیر که در محل در برخی کوچه‌ها از این نوع سگ‌ها بود که آدم جرئت نمی‌کرد از آن گذرگاه یا باریکه‌ی تنگ و تاریک و خلوت عبور کند. خصوصاً نماشون‌سر که هوا رو به ظلمات و سکوت می‌رفت. پنهان شد و کمین کرد تا بگیرد. مخفی شد، میگیره.

 

سرکاتی: از ریشه کاتی و پله است.پارچه‌ای پیچیده که یر بالای سر می‌گذاشتند و اَفتو و بار سنگین را بر روی آن می‌نهادند، تا هم به کاسه‌ی سر آسیب نرسد، و هم خوب بایستد و نیفتد. این کاری زنانه بود، اگر مرد سرکاتی می‌گذاشت و چیزی را سر می‌گرفت، به باد سخره و ریشخند می‌رفت. الّا در دسته‌روی‌های محرم که مردان سر می‌گرفتند، مثلاً فانوس‌ها را. هم قورافتو روی سر زنان و هم بچه بغل و همراه. اعی حتی بدتر. چه زحماتی می‌کشیدند زنان دیار ما. جانانه و خرسندانه. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
  • دامنه | دارابی

پِس ینّه ته ره ! : سرش را گرم می‌کند. الکی تعریفش را می‌کند. نوعی مسخره‌ی محترمانه! است. پِس اشاره به بوی بد از مقعد است.

جَندسّوم‌چال! : جهنم چال. اشاره به جایی دور و بد.

ون دِم رِه گِر هاکون: یعنی کاری کن طرف از اینجا بره. دِم یعنی دم. کنایه حضور مزاحمت‌آمیز افراد در جایی است.

واجار: علنی. آشکارکردن.

تلفن قوطی کبریت: دو قوطی کبریت خالی را به نخی در حدود شش متر می‌بستند و دو نفر آن را بیخ گوش می‌گذاشتند و با هم مثلاً از راه دور صحبت می‌کردند و انگار صدا از طریق نخ ارسال می‌شد و به گوش دو نفر می‌رسید.

چلیک مار: مادری که تازه نوزاد به دنیا آورده باشد.

گاناه سگ دانو و کوِز: یعنی گناه سگ و قورباغه دارند نه آدم‌های بد و نادرست. گناه در اینجا یعنی آزار و اذیت حیوان که کاری گناه‌آلود و زشت است.

تال: زنگوله که گردن دام می‌بندند.

توپ، تش بخارده: چنان خبر یا اتفاق یا رسوایی یا... صدا کرد و میان مردم پخش شد که انگاری از توپ جنگی آتش و صوت بلند شد. و نیز پخش انفجاری یک خبر یا شایعه.

کلونگ: صدا و آوایی بزرگ توسط بزرگترین فرد گالش‌ها برای صدا زدن یا پیداکردن اعضای دیگر یا دام‌ها. هر صدا برای آن فرد بزرگتر، اختصاصی‌ست و بقیه حق کاربرد آن صوت مخصوص را ندارند. در واقع افراد دیگر یا بزرگترهای دیگر خاندان گالش‌ها مجاز به استفاده این صدای اختصاصی نیستند و جزو حریم بزرگترین فرد هر گروه گالشی‌ست.

کلونگ کبیر: اشاره تمسخرآمیز به جوان بد قامت که انگار فقط تنه و پیکر بزرگ کرد ولی پِف است.

کوتیکا: کوهتیکا. کوه تیکا. کوهی تیکا. کمی از تیکای معمولی بزرگتره و جلوی گردنش ظاهراً سفید است.

پاتی پاتی راه شونه: پاتی پاتی راه شونه: پارت دکته. باز باز راه می‌رود. گشاد گشاد راه می‌ره. ناشی از عرق‌سوز شدن هم هست که موجب می‌شود شخص پارت بیفتد تا کشاله‌ی رانش زخم و ساییده نشود و پاها را از هم گشاد بردارد.

زِک و زا : بچه‌ها و نوه‌ها و کلاً اعضای ریز و درشت خاندان در جهت نزولی و پایین. ریز و درشت فرزندان و منسوبین یک خانواده به سمت پایین. مثلاً شامل پدر و مادر به بالا نمی‌شود. به بالا نیا و نیاکان می‌باشد.

کِلاغ: ادا در آوردن. شکلک درآوردن. با حرکات صورت و زبان و دندان کسی را مسخره کردن. به تمسخر ادای کسی را درآوردن.

شیشه‌یِل: شیشه‌بُر. نصّاب شیشه‌های در و پنجره. در محل اشاره‌ی خاص بود به سدکریم شیشه‌یِل. یا شیشه‌یِر.

چِک‌پِرسی: کنجکاوی ازحریم خصوصی. یا پِرس و جو کردن بی‌حد.

خالیک: آب دهن. این‌که چرا خالیک می‌گویند به نظر می‌رسد به این علت باشد که آب دهن چون حباب‌مانند است و داخل آن خالی، ازین‌رو شده خالیک. و اَدتِ کاف هم ممکن است برای کم‌بودن باشد. خالیک در کنایه هم کاربرد دارد: مثلاً فلانی از حسرت و افسوس خالیک قورت می‌دهد!

پَلو ! پَلو ! : واژه‌ای برای هدایت و کنترل دام اهلی و معمولاً حیوان را امر به دورشدن و کناررفتن می‌کند. گاهی به عنوان شوخی و خنده میان آدم‌ها هم به کار می‌رود. این لغت همراه با صوت و لحن خاص ادا می‌شود. و نیز معمولاً هر دفعه، دو سه بار با صدایی بلند ادا می‌شه: پلو! پلو!.

یک کَش: حالتی در فرد که فقط به حرف و اخلاق خودش قانع است. در محل این لغت اشاره به کسی‌ست که غیرطبیعی قُد و یک‌دنده است و اصلاً حاضر نیست حرف منطقی را بپذیرد. هرگاه کسی به چنین روحیه‌ای دچار شود ( که ممکن است هر یک ما در جاهایی، لحظاتی بدان دچار گردیم) مردم داراب‌کلا و اطراف، به او می‌گویند: چندِه تِه یک‌کَشی! پس کِه خانِه خاش حرف جِ دس بَکِشی! یک کش به عبارتی یعنی لجباز. خودرأی. یکدنده. قد. عصبی‌مزاج. لجوج. انعطاف‌ناپذیر. غیرمنطقی. اینها معادل‌های مناسبی برای یک‌کش است که ردیف شد. چون لغت یک کش آورده شد در پرونده‌ی لغات، در زیر لغت سر خاد هم می‌آید وسط. چون نوعی ربط است میان این دو لغت.

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۲۵۶ تا ۲۳۵۶ )

 

اَوِر: با اورت فرق داره این لغت. این واژه با اُور انگیسی هم‌ریشگی دارد. منظورم ابر است ابر آسمان. نیز واضح. زیاد. مکرر. روشن. بسیار.

 

رزمی: برابر با رسمی است. یعنی نژاده. اصیل. ناب. مثلاً مرغ رزمی. تشک رزمی. در برابر دورگه و به نیز در برابر قول امروزه‌روز تراریخته.ممکن است رزمی ناشی رزم و بزم باشد. رزم یعنی تلاشگری روزانه و بزم یعنی خورد و خوراک و خواب. پس رزمی‌بودن یک گونه از حیوان یعنی دست‌نخورده و درجه‌ی ذاتی.

 

نرمش: جوش‌های ریز و بی‌آزار و بدون علامت پوستی به‌ویژه در نوزادان. مثلاً می‌گن وچه تن نرمش بالا هادائه. کشف لغات بومی که غریب مانده از همه مهمتر است. مثل همین لغت.

 

گردیه: دم‌دمای نوروز هر سال خانه‌ها را کدبانوهای زحمت‌کش منزل (مادران و خواهران، زنان و عروسان) گرد گیری می‌کنند. سنتی کهن ناشی از نظافت و تمیزی و دورریختن هر گونه کثیفی ازجمله بندلوم و حشرات موذی. گردیه یعنی گردگیری.

 

 

نوعی از گاوهای شیری

 

منگو: گاو شیرده‌ی پیر به‌شدت رام و کاه خیلی هم خام. نیز اشاره به افراد از سر لقب‌گذاری زشت، که تنه و گوشه می‌زنند که مثل منگو است! یعنی خیلی خل و چل.

 

تاشوکا: در اصل تاشه‌هوکا است. از بلو کوچک‌تر. ابزاری برای کارهای کشاورزی. تاش هم ریشه از مصدر تاشیدن می‌گیرد و هم از حاصل مصدر تاشش. از سوی دیگر خود تاش به تاشه و تیشه مربوط است. ابزاری فلزی محکم با دسته‌ای چوبی در حلقه‌ی آن که کار آن معمولاً وال‌کشی، خردکردن کلوخ و کتک و رفع ناهمواری است. تاشش و تاشیدن مخفف تراشیدن است.

 

رُش‌رُش: وضعیتی از حالت پوست بدن است که انگاری یک چیزی روی آن می‌خزد، رشد می‌کند و حرکت می‌کند. بیشتر تصور است. لذا می‌گن مه تن نم چیشی رش‌رش کانده. خصوصاً وقتی برای گرفتن مرغانه کک‌کالی دله برند و یا در جنگل جایی نمور بنشینند. هنگام سرماخوردگی نیز گلو رُش‌رُش می‌کند.

 

کاچیله‌نون: نان محلی شیرین (و نه شیرینی) به اندازه‌ی کلوچه و کاچیله که اغلب برای نوروز پخته می‌شود. کاچیله به تکه ریزه‌های اضافی حاصل از خردکردن چوب و هیزم با داز و تبر نیز گفته می‌شود.

 

 

تمکوچوله: تمکوجوله ظرف چوبی کوچک مخصوص تنباکو که خودش به دو یا چند خانه تقسیم می‌شد . وسط آن اهرمی چوبی برای حمل دارد.

 

قیلون خار هاکون: قلیان با تنباکو و وسایلش را آماده کن. درست کن. چاق کن. معادل خار یعنی درست کن. چاق کن. قیلون، تلفظ نادرست قلیون است.

 

خار بَینه: خوب شدند. سالم شدند. تندرست شدند. آشتی کردند. صلح کردند. قهرشان تمام شد.

 

گیزّه‌گیزّه: گزگز. مورمور. اختلال حس اندام بدن.

 

بشکسّه دانّی؟! : با بشکسه هسی. مگر جایی از بدنت شکسته است؟! چرا حرکتی نمی‌کنی؟! چرا تکان نمی‌خوری؟! چرا تنبلی می‌کنی؟! مثل دست و پا شکسته‌ها.

 

اشکنی ته؟! : می‌شکنی مگه؟ کسرت هست؟ اگر این کار انجام بدهی خیال می‌کنی تحقیر و خسته می‌شوی؟!

 

ته بزرگی رگ‌به‌رگ وونه مگه؟! :مگه بزرگیت رگ به رگ می‌شه؟! به گوشه‌ی قبایت برمی‌خوره؟! از شأن تو کم می‌شه؟! این کار را در حد خودت نمی‌بینی؟!

 

پَروز: پریروز.

 

پَریز: پرهیز. خویشتنداری. امساک. خودداری از غذاهای مضرّ. نیز فرد باتقوا. پرهیزگار. پریز مخفف پرهیز است. حذرکردن.

 

لَس‌چَنه: شُل چانه. حرّاف. پرسخن. پرحرف. ورّاج.

 

لام‌الف‌لا هاکرده ! : توضیح لام الف لا کرد: وقتی ادرار تنگتاش داد و طرف جایی مناسب گیر نیاورد و تحت فشار قرار گرفت و یا در صف دستشویی قرار گرفت، پاشنه‌ی پای راست را به قوزک پای چپ می‌گذارد و پاهای خود را گره می‌زند تا ادرار نریزد. در چنین حالتی اگر یک محلی دیگر طرف را می‌دید می‌گفت لام الف لا کرد. یعنی دو پای خود به شکل کلمه‌ی «لا» در آورد. اگر خودت الان این وضع را تست کنید مشخص می‌شود. کمر را هم کمی دلا می‌کنند درین وضعیت. من زیاد شنیدم. از چند جا. حالت فوق یک واکنش طبیعی و موثر است. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

خلاصه‌ی سخنان هفته‌های اخیر دکتر عبدالکریم سروش آن است که: «تمام آنچه تا کنون، به جهت خشونت‌آمیزبودن، توسط روشنفکران،  از دین دانسته نمی‌شد، عین متن دین است» و «نواندیشان دینی، بی‌جهت تلاش می‌کنند تا بگویند اسلام از آرای خشن و تند مبرّاست». البته سروش در نهایت می‌گوید که «امروز ما نباید مثل پیامبر و اولیاء دین عمل کنیم.»: متن کامل در این: (منبع)

 

 

 

 

نقدی بر دکتر سروش: به قلم دامنه: متن بالا «نقلی» است و از یک منبع رسمی ایران. اگر این نقل، خالی از نقص باشد و عین حرف سروش، جواب من این است:

 

 آقای دکتر عبدالکریم سروش مدت‌هاست «صراط» را گم کرده است. آدمی که صراط را گم کرده باشد مانند گم‌شدگانی می‌مانَد که در سنگلاخ و برهوت بی هیچ نشانی، به این‌سو و آن‌سو می‌رود و سرانجام تلَف می‌گردد. سخنان دهه‌ی هفتاد سروش کجا؟ هذیان‌های بی‌شمار این سال‌های او کجا؟ گویا او خود را فردی الهام‌یافته! می‌پندارد؛ زیرا شاید خود را مصداق بارز ! همان بسطی می‌داند که در کتابش "بسط تجربه‌ی نبوی" تبیین! کرد. امید است این اندیشمند از پندار بیرون بزند و به راه و صراط بازگردد و اسم مفاهیم وَحیانی جهاد و دفاع و دفع دشمن را «خشونت» به معنای رفتاری کریه نگذارد. اسلام مانند پاره‌ای تحریفات نیست که دست روی دست بگذارد و دست مؤمنان را از پشت ببندد و به مسلمان و مؤمن اجازه ندهد که پا به نبرد و مقابله نگذارد. اگر دفاع و مقاومت و در جای خود سلاح برداشتن و بپاخاستن نبود، افرادی چون صدام‌حسین و فرقه‌ی تروریستی رجوی هر غلطی می‌خواستند با خاک، ناموس، مردم، انقلاب، دین و میهن ایران بکنند، می‌کردند. اسمِ دفاع و سلاح‌برداشتن در زمانه‌ای که بداندیشان و براندازان علَم جنگ برافراشته‌اند، خشونت کریه نیست، بلکه غیرت و عین اسلام و صلح و تلاش جانانه برای برقراری آرامش است و صیانت از مردم و مملکت. اگر تفکری به جای مدنیّت و کلمه و نطق و منطق، قیام مسلحانه کرد و دست به ترور زد، یا در کنار دشمن با مزدوری علنی، به جنگ با ملت خود برخاست، حق برخورد با آن، اسمش خشونت نیست، «وَاغلُظ علَیهِم» است. فرمولی که حکمت خدا آن را تشخیص داد و تجویز کرد؛ کار و مأموریتی که رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) و امام علی (ع) اُسوه‌ی عملی آنند:

 

«ای پیغمبر! با کافران و منافقان [جنگ‌طلب] جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر، جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!» (آیه‌ی ۷۳ سوره‌ی توبه)

 

این طرز تفکر لابد انتظار داشت مردم و انقلاب، چهار سال خشونت لجوجانه‌ی ترامپ علیه‌ی ملت ایران را نوازشگرانه پاس بدارند و شاید هم لازم بداند به جای مبارزه‌ی مقاومانه با ارتش تجاوزگر آمریکا به منطقه‌ی مسلمین، مردم این دیار به خدمت سنتکام درآیند و مزدبگیر آن شوند. حقیقتاً کژی از کجاست تا به کجا. مولوی چه ژرف گفت:

بوی حرص و بوی بُغض و بوی آز

درسخن‌گفتن بیایَد چون پیاز

 

گیریم که آقای سروش در سخنان خود، حرص و آز نداشت که گندِ سخنش مانند بوی پیاز بیرون بزند و هویدا گردد، اما به نظر من، بوی بُغض داشت که پیازش برآمد و طعمش بیرون زد. والعاقِبةُ لِلْمُتقین. و حُسن عاقبت خاصِّ پرهیزکاران است. از آیه‌ی ۸۳ سوره‌ی قصص.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. خرِ سر سِندلک کَته، خر خَوِردار نیهه. این یک عبارتی‌ست که مردم داراب‌کلا به طعنه و هشدار، به کسانی که از خود، اطراف و آینده‌ی خود غافل‌اند، به کار می‌برند. یعنی روی کلّه‌ی برخی، چیزهایی‌ست، که خودش هم خبردار نیست و غافل است. سِندلک کنایه از چیزهایی بی‌ارزش، بی‌وزن، ناجور، کثیف و بسیاراندک است. یادمه در بازیگرخانه‌ی عروسی‌های قدیمی داراب‌کلا، روی سرِ برخی از حاضرین یک شیء سبک می‌گذاشتند، بعد بی‌آن‌که او خبردار بشه، همه یک‌صدا می‌گفتند: «خرِ سر سِندلک کَته، خر خَوِردار نیهه». با این نغمه که به صورت جمعی و هجومی و غش و خنده سُروده می‌شد، هر کس که در اتاق حضور داشت، فوری سرش را دستی می‌کشید تا نکند او باشد که خبر ندارد. به هر حال، مردم دیار ما، عبارت‌های حکمت‌آموز و قشنگی بافته‌اند که در ظاهر هَجو به نظر می‌رسد؛ ولی وقتی به عمقش فرو یروی، پیام عبرت‌آموزی می‌آموزی. با پوزش اکید از الاغ این حیوان صبور و کاری و کمک‌کارِ خوب و سختی‌کشیده‌ی دست بشر.

 

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

لغت‌های دیگر:

 

دب‌نره ! : دبلر. نره غول. نر را فقط می‌گن. ماده‌وچه را نمی‌گن.

 

ون سر در نشونه! : حالی‌اش نیست.

 

مسّک: چسبنده. چسبناک. نوعی علف وجین و خوراکی برای دام که بخش خوشه بالاییش بسیار چسبناک است و خراشنده‌ی بدن.

 

ته چش هشتا بووشه! : چشمات در بیاد. بترکی. جونت بالا بیاد. یک توضیح در راستای این لغت: برخی حشرات هشت تا چشم دارند. شاید ریشه درین داشته باشد. یعنی مواظبت شدید که انسان خودش را چنگر ندهد. یا شتری در بولیوی هست که من در مستند وحوش دیدم که سه معده دارد. لذا ته چش هشتا بووشه یعنی باید دقت می‌کردی باید مراقب می‌بودی که به این روز نیفتی. یا حالا مجبوری بکوشی. هر چند این شرح جالبی‌ست ولی از مفهوم اصلی فاصله می‌گیرد. این شرح  به "چارچشمی بپّا یا مواظب باش" بیشتر نزدیک است.

 

 

ایششش ! : جمله‌صوت است. نه فعل امر. ناشی از بد آمدن از چیزی یا کسی یا بویی یا صحنه‌ای یا کاری یا رفتاری. صوت انزجار. دوری. دل به هم خوردگی. بد داشتن از چیزی. بددل شدن. بیشتر رفتاری مؤنثانه است.

 

دار بنه کانده: جست‌وجو. دنبال چیزی می‌گرده. بالا و پایین می‌کند. بی‌قرار است. مضطرب است.

 

مه مِمله: پاتوق من است. محل رفت و آمد من است. با هم همیشه مراوده و آمد و شد داریم. صمیمی هستیم.

 

ور بخارد: چیزی که گوشواره‌هایش خورده شده باشد. نیز اگر برای من ممکن بود. ور در اینجا یعنی فعل التزامی که اگر و شاید در آن هست. ور همچنین یعنی برخورد. روبروشدن. نیز به معنی امکان دیدن. مثلاً اگر ور بخارده به زیارت مشهد می‌روم. و نیز سابقه‌ی برخورد داشتن. سابقه‌ی رابطه داشتن. سابقه‌ی آشنایی. مثلاً من ون جه وربخارد نیمه.

 

دیه هاده: یک نوع بازی. تعیین پاداش و مزد پیش از پاسخ‌دادن به معمّا یا ابهام یا پرسش خاص. ریشه دیه خودشه یا هدیه؟ ماباذاء است نه هدیه. دِین و بدهی است. در همان بازی هم چون طرف در حالت باخت قرار دارد، به نوعی مدیون است. انگار باید دیه‌ی بلدنبودن را بدهد تا کمی اطلاعات بگیرد تا به اصل چیستان برسد.

 

ماتو: ماهتو. ماهتاب. مهتاب. شبیه ماه.

 

تشیف دار: تشریف داشته باش. بمانید. درخدمت باشیم.

 

شندِک: واژه‌ای برای ترور شخصیت مخاطب به مفهوم ناتوان. ناچیز. بی‌ارزش. دون‌پایه. بی‌مقدار. و نیز زبون و خوار و نفله. کاف در شندک پسوند تحقیر است. و وقتی می‌خواهند خیلی تصغیر کنند می‌گوید شندک‌مندک‌ها. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

 

کفلمه: ترکیبی از دو کلمه‌ی کف و لم یا لمه است. کف یعنی کیف. لم هم یعنی درازکش و راحت‌بودن. پس کفلمه یعنی وضعی از فرد که دارد گوشه‌ای لم می‌ده و انگار بی‌خیال همه چیز و همه جاست. فقط تلفظ کَف است نه کِف. پس شاید ریشه‌اش از کف و پهن‌شدن هم باشد و از کیف نباشد هر چند در تعریف حالتش کیف وجود دارد و درسته. شاید ریشه را احتمالی باید گفت.

 

کومه: خانه‌ی چوبی یا گلی که با آلم و گاله و چماز سر شده باشد. بیشتر برای دامداران مصرف دارد البته خانه‌ها هم کومه به سر بود یا گاله به سر و الم به سر.

 

روس دکلسّنه: روس‌ها ریختند. (گرفتند، اشغال کردند) زمان جنگ جهانی دوم که شمال ایران را تصرف کرده بودند. یک شعر و آهنگ از استاد محمدرضا اسحاقی گرجی محله‌ای بهشهر گرچه موضوعش خاص است اما اشاره به همین اشغال ایران توسط روس دارد که الفاظ قشنگی دارد، خصوصاً لفظ اون‌ گادِر (آن زمان) که لغت استخوان‌داری است.

 

اونگادِر مِن بیمه حجت غلامی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

روز بیمه امنیه، شو بیمه یاغی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

آخ مملکت بئی بیه اون سال روسی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

چیکار هاکارد بیبوم اون سال سختی

جان مه مریم‌جان، جان مه مریم‌جان

 

ون کمر رت هاکارده: کمرش شکست. بند کمرش جدا شد. دچار خستگی مفرط شد. نیز حاکی از فردی است که خبر ناگوار و شکننده‌ای شنید. یا چنان لو رفت که از فرطِ خجلت کمر راست نمی‌تواند بکند.

 

دستنبو: میوه‌ی شبیه طالبی و خربزه و کوچکتر و تزیینی و غیرخوراکی که گاهی امکان خوردن هم است. دستنبو. فارسی هم هست. دست انبور هم می‌گن. یک حاشیه: معاویه می‌گفت قدرت چون دستنبو باید بین قوم ما بگردد! گردش نخبگان از نوع او.

 

 

دستنبو

 

نم‌نموِه: نوه نوه. از روی بی اشتهایی . از روی بی میلی. کاری را بدون رغبت انجام دادن. می‌شود نم را منفی تلقی کنیم. یعنی نمی‌خواهد، ولی می‌خورَد. گرسنه نیست اما می‌خورد. نیز از سر اجبار می‌خورد تا میزبان نگوید فیس دارد و طبعش نمی‌گیرد.

 

 

صدزار لنت شطون حرومزاده ره بووشه‌اووو! : صدهزار لعنت بر شیطان حرامزاده! عبارتی برای پرهیز از ادامه‌ی عصبانیت و خشم یا بیان تهدید ولی اجتناب و خویشتنداری.

 

شِوار: این واژه را برخی قدیمی‌ترها گاهی به کار می‌بردند. کاربردش شایع نیست. زمینی که نه مسطح است و نه شیب تند و تیز دارد. زمینی با یک شیب معمولی و روان.

 

خط‌تراش: گریدر.

 

ون داهون شیر بو کانده: دهنش بوی شیر میده. هنوز بچه است. بی تجربه است.

 

کالش: سرفه.

 

بِچَم: بدجوری. بیچم. ناجور. بدجور. خارج از انتظار. سخت. بدقلق.

 

و‌اشون حمّالی مگه: مگه نوکرشانی. مگه حمال آنهایی.

 

خطّه‌کوب: ماشین غلتَک راهسازی برای زیرسازی و  آسفالت.

 

زازاری وچه گت هاکدمه: با زار و سختی بچه بزرگ کردم.

 

رِضحسن: حسن پسر رضا. حسن که نام پدرش رضا هست.

 

بو بیّه ! : واژه ای به زبان کودکانه برای جیز شد. آخ شد. زخم شد. خراب شد. مریض شد.

 

گرِز: گاز دندان. لقمه گرفتن. خوردن بدون ابزار کمکی. گرِز گاه ناهنجاری حساب می‌آید خصوصاً نزد میهمان و میزبان و بزرگان. یا در مجالس رسمی.

 

دیر: دیر. از موعد گذشته. از زمان گذشته. این لغت با دور در فارسی متشابه است که دقیقاً تشابه و تفاوت آن را می‌رساند.توضیح دیگر این که به دور فارسی می‌گیم دیر که معنای فاصله مکانی زیاد است.و به دیر میگیم دِر der.

 

شوپرپری: خفاش. اما چرا شوپرپری؟ چون پرنده ای است که با آغاز شب، فعالیت و پرواز می‌کند. در روز پنهان است و در درون غارها و جای تاریک می‌ماند تا شب فرا رسد. می‌خواستم گفته باشم که اسم قشنگی گذاشتند روی این پرنده. بامسمی. شو پر می‌زند. پرپری. حتی پری (ملائک) از آن رو پری است چون از تلقی این است از جنس پروازکننده است.

 

زیادی‌خلق! : آدم زیادی. کسی که حضور و عدم حضورش علی‌السّویه باشد و یا فرض شود. نیز یعنی بی‌خاصیت. حتی خرمغز هم می‌گن. که البته نباید حیوانات و این حیوان خدوم و کاری و مظلوم بی‌جهت دستاویز بشر شود. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. دارابکلایی ها به عطسه می گویند اَشنیفه. نیز می گویند جَخت. هر گاه عطسه یکی (=فرد) باشد، آن را اَشنیفه می نامند و می گویند صَوِر بِیومهه. یعنی صبر باید کرد و نرفت. اما اگر عطسه دوتا و جفت (=زوج) شد می گویند:  جَخت بیهه. برو. ساده تر بگویم دارابکلا گرچه مشهور است به دارالمؤمنین و مؤمن از خرافه باید بدور باشد، ولی گهگاه این گونه خرافه ها دامنگیر مردم می شود. آنان هر وقت دَم صبح به کسی دَم بخوردند (=مواجه و روبرو شوند) همان دَم به شوخ چشمی او شکّ می کنند و برای دفعِ خطرِ چشم زخم، جایی از بدن خود را بشدت چپّلیک  می گیرند (فارسی چپّلیک را نمی دانم بیچکُن است یا املایش لفظی دیگر)

 

 

اَشنیفه و جَخت هم همین گونه است. اگر اشنیفه بیاد می گن نرو خطر در پیش است. اگر دو تا بیاید می گن برو هیچ خطری تهدیدت نمی کند. حتی اگر بخواهند خواستگاری و یا حتی روضۀ حضرت ابوالفضل (س) هم بروند فرمان اَشنیفه و جَخت را بطور مطلق و گوش به فرمان لازم الاجرا می دانند
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. نگاهی گذرا به رُمان «کلبه‌ی عمو توم» اثر خانم «هریت بیچر استو». «توم» برده‌ی سیاهی بود که برای فروش پیشنهاد شد. اربابش شلبی، از «توم» چنین تعریف کرد: برده‌ی بی‌نظیر و مردی باشرف و مقدس. چون همسر شلبی زنی با اعتقادات قوی مذهبی بود، برده‌هایش را نیز با اعتقادات مذهبی بار آورده بود. او معتقد بود این برای بهبود زندگی برده‌ها بهتر است.

 

کلبه‌ی «عمو توم» ساختمانی کوچک از تنه‌های درخت بنا شده‌بود و به خانه‌ی ارباب متصل بود. همسر عمو توم نیز، کلفت خانه‌ی ارباب سفیدپوست بود. و بقیه‌ی ماجرا... .

 

 

رمان «کلبه‌ی عمو توم»

اثر خانم «هریت بیچر استو»

 

خانم «هریت بیچر استو» در «کلبه‌ی عمو توم» -که شهرت جهانی دارد- داستان غم‌انگیز سیاهان را نشان داد و از آزادی آنان دفاع کرد. او در سال ۱۸۹۶ در شهر ماساچوست آمریکا درگذشت. (منبع) رمان او ستمگران سوداگر را -که زندگی اَشرافی خود را به قیمت نابودی حیات سیاه‌پوستان بنا می‏‌کردند- به‌درستی رسوا کرد و دل‌های «نجیب و شریف انسان‌های عادل را علیه‌ی آنان» به خشم و مبارزه درآورد.

 

خانم هریت این کتاب را حدود ۲۰۰ سال پیش نگاشت؛ همان وقتی که اعتراض به برده‌داری در آمریکا در حال ریشه‌زدن بود و او به‌خوبی آن را بارور کرد و نموّ داد. و همین شاهکارش موجب گردید تا معترضان با قدرت بیشتری در برابر برده‌داری ننگین پایداری کنند. پس از چاپ کتاب، بر خانم هریت سخت گرفتند و نامه‌های تهدیدآمیز فرستادند؛ به‌طوری که یک فرد، حتی گوش یک سیاه‌پوست را بُرید و برایش فرستاد. بگذرم. که درد سیاهان هنوز هم تازه و تازه‌تر است و قدرت پول، فرد رذل و قماربازی چون ترامپ را ۴ سال رئیس‌جمهور می‌کند و باز نژادپرستی را درین سرزمین اشغال‌شده تشدید می‌سازد؛ دولتی که بنای آن بر هژمونی نظامی بر تمام دنیا و چنگ‌اندازی به منابع اقتصادی همه‌جای جهان است.

  • دامنه | دارابی

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۲۰۴۰  تا  ۲۱۰۴ )

 

شگین: شگون. باورهای اجتماعی در جغرافیای خاص. مثلاً می‌گن ما چهارشنبه‌غروب شیر و ماست نمی‌فروشیم. این شگین از سر شک نیست باور به خرافه است. کسی که  شگون دارد، شک ندارد بلکه باور دارد. سرّ دیگرش افراد زیرک بودند که اصلاً چنین خرافاتی را قبول نداشتند اما اذعان نمی‌کردند و در مواقع ضرورت به روش‌هایی خنثی می‌کردند. مثلاً به صورت موارد خاص و تبصره، یک زغال‌کلو داخل کاسه شیر می‌انداختند و همان روزهای ممنوعه می‌دادند و می‌گفتند شگینش گرفته شد. شگین خنثی شد. چنین افراد زرنگ در محل می‌توان از خانواده‌هایی نام برد که افراد در ذهن و خاطرات خود به یاد دارند. این ریزبینی در میان و لابلای یک رمان جامعه شناسی، از لایه‌های نهان جامعه پرده‌برداری می‌کند و جزوِ فرازهایی می‌شود که خواننده به  مطالب نویسنده اعتماد می‌کند. من خودم چندباری رفتم مله شیر و ماست بگیرم، خیط شدم. رُک گفتند امرو اِما شگین دارمی، نروشمبی. حتم دارم اولین نفری که چنین شگینی را طرح کرد بسیار باهوش بود. چون آن روز را به بهانه شگین نمی‌داد. فرداش می‌گفت دیروز داشتیم و ...  بعد هم پِه‌پشت می‌خورد. اگر رویدادی رخ دهد تا پایان عمرش، آن را منسوب به آن شگون می‌داند.

 

اِما توبه دارمی: درجه‌ی تندتر و شدیدتر از شگین یا شگون که می‌گویند ما برای این کار یا معامله یا بخشش و رابطه توبه کردیم. و در واقع برخلاف شگین، پاسخ منفی در اینجا تبصره‌بردار نیست. مثلاً مثلاً  مثلاً می‌خواد به خواستگار جواب منفی بده می‌گه اما توبه دارمی آنگردسّه ره زن هادیم. نیز اون یکی می‌گوید: اما توبه دارمی رمضانی‌دسّه ره زن هادیم. یا مثلاً طالبی‌دسه یا چلویی‌دسّه یا هاشمی‌دسّه و کلاً این دسّه یا دسّه، این تبار یا تبار ره زن هادیم. من کوچیک که بودم بارها به پدرم (مرحوم شیخ علی‌اکبر طالبی دارابی) فشار آوردم برای خونه اردک بگیریم، زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت ما مار وَری -از سمت نسل مادر- توبه داریم غاز و سیکا بیاریم خونه؛ حتی یادم است پدرم اوایل از ماهی امساک می‌کرد. ولی بعد تقریباً می‌خورد. برخی خانواده‌ها هنوز هم برای انواعی از دام توبه دارند.

 

رَجه: ردیف. بند رخت. طناب برای پهن و خشک‌کردن لباس. رج است. دقیق است. نشانه‌گیری‌اش دقیق است. فلانی دست در آغوزبازی رج است.

 

   

رجه یا بند رخت و لباس قدیمی و جدید و آپارتمانی

 

گوشت بَپّرس! : غذا یا خورشت بدون گوشت فقط با بادمجان یا گوجه و ... . اما شکل اختصاص آن به آبگوشت است که گوشت آن کم باشد. کنایی است این عبارت. اغلب هم برای غذاهایی که باید گوشت هم داشته باشد، ولی از سر خسیسی یا نداشتی و آبروداری، سر آن را با خورشت‌های بی‌گوشت هن می‌آرند. مثل در نبودن گوشت چغندر سالار است. و نشان هنر کدبانوهای منزل هم هست.

 

دار هاکون: آویزان کن. بیاویز.

 

مارچفی: تلفظ مارچپی و مارچفی هردو درست است. مارچپی یعنی غذای چرب و نرمی که شب سوم پس از عروسی، مادر عروس برای عروس و داماد می‌برد. مارچپی یا چفی غذایی‌ست که مادر عروس در شب سوم عروسی می‌پزد و برای عروس و داماد و خانواده داماد می‌فرستد.

 

بَخت بِنی: با مارچفی امری جداست. بخت‌بنی برای شادباش شب زفاف یا همان شب حجله است: شامل غذاهای دسی محلی مثل کاچیله‌نون و کیک و حلوا و پارچه‌مارچه که عروس از سر تبرک بر نزدیکان سمت داماد می‌دهد. بخت‌بنی از نظر دیگر فقط شامل هدیه و پارچه است و در این نظر شامل غذا نیست. در بخت بنی هدایا و معمولاً پارچه است که عروس در بامداد اول پس از عروسی به خانواده و فامیل‌های داماد می‌دهد.

 

اَره سُفره: در رسم اره‌سفره چندی بعد از خواستگاری و پاسخ مثبت گرفتن، خانواده‌ی داماد سفره‌ای نان و غذا به خانه‌ی عروس می‌بردند و اینها میان همسایگان و نزدیکان پخش می‌کردند. چقدر هم سنن زیبا. همه‌ی این رفتارهای دیار ما، تألیف قلوب بود و الیف و دوستدار هم شدن.

 

جُز: وقتی چیزی را می‌شمارند یا مثلاً کتاب قرآن را تورق می‌کنند، صفحات فرد را جز، و صفحات مقابل را زوج می‌گویند. پس جز یعنی اعداد فرد در مقابل اعداد زوج. لابد حالا خوانندگان یادشان آمد. مثال دییگر می‌زنم: مثلاً وقتی کتاب لا می‌گرفتند: چشم رو کورک می‌گرفتند و بعد باز که می‌کردند می‌گفتند جز اومد نه زوج، و الی آخر.

 

گِوال: کیسه‌ی بزرگ برای غلات. کنایه از خالی‌بندی و داستان‌سرایی.

 

خِلال: کیسه‌ی بزرگتر از کیسه‌ی گندم ، برای حمل پنبه و مو و پشم. چوب خلال دندان.

 

رسن سری: مبلغ انعامی که هنگام فروش دام، طبق رسم، خریدار به پسر خانواده‌ی فروشنده می‌داد تا او ریسمان افسار دام را که به صورت نمادین در دست گرفته بود، تحویل خریدار دهد. بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا