بایگانی مرداد ۱۳۹۸ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

انجیر لِش‌دله‌ی داراب‌کلا. مرداد ۱۳۹۸.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. از کتاب «حسینِ علی» -که چند سال پیش خوانده و یادداشت‌برداری کرده‌ام- مطابق روال معرفی کتاب‌ها، چهار نکته به اشتراک می‌گذارم. نویسنده‌ی کتاب «م. مؤید» است؛ از انتشارات چاپ و نشر بین‌الملل. در ۶۱۲ صفحه. چاپ دوم ۱۳۸۶. نویسنده به سبک ادبیات ایرانی کتاب را نگاشت. شبیه متن‌های میرجلال‌الدین کَزّازی.

 

ص ۸۴ : نخستین ناتوانی یزید ناتوانی او از ستُردن یادِ خاندان [ اهل بیت عصمت ع ] از جان و دل آدمیان است، یادمان نخواهی ستُرد.

 

ص ۴۶ : امام صادق (ع) فرمود: «میان آرامگاه حسین (ع) تا آسمان هفتم جایگاه آمد و شدِ فرشتگان است.»

 

ص ۷۴ : آیا حسین (ع) این همه تاریکی ها را می‌پذیرد؟ ...

 

ص ۱۰ : به نقل از ص ۶۲ مَقتل‌الحسین سید عبدالرّزاق مولوی مقدم از امام باقر (ع) نقل شد که فرمود: «یاران نِیام حسین، دردِ آهن را نمی‌شناختند.» یعنی شوق شهادت.

  • دامنه | دارابی

گردنه‌ی خوش‌ییلاق شاهرود به آزادشهر

مرداد ۱۳۹۸. بازگشت از مشهد مقدس. عکاس: دامنه

  • دامنه | دارابی

متن نقلی: محتوای دعوت در دوره‌ی مخفی. یگانه‌پرستی و پرهیز از بت‌پرستی که اساس و شالوده دعوت پیامبر (ص) را در تمام دوره رسالت تشکیل می‌داده مبتنی بوده است بر خودسازی از طریق شب زنده‌داری، تربیت روح، پایبندی به اصول اعتقادات اسلامی و تحمل سختی‌ها و صبر و شکیبایی و تلاش زیرا می‌بایست رفتار و شخصیت آنان را تغییر دهد. دقت در پیام آیات اولیه حمد و مدثر و مزمل که در شمار نخستین آیات دوران دعوت مخفی است، وظیفه پیامبر (ص) و اصحاب را به تزکیه و پالایش درون و تلاش و غلبه بر وسوسه‌های شیطانی و ذکر و تسبیح و عبادت و برگزاری نماز مطرح کرده است. علاوه برآن باید آماده شوند برای رویارویی با مشرکین و مبارزه جدی و نبرد فکری سنگین با مخالفین حتی با اقوام نزدیک و اعضای خانواده و عشیره در زمانی که متعرض مسلمانان شوند. (السیره الحلبیه، ج ۱، ص ۲۸۳) (منبع)

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. مادر روزنامه مطالعه می‌کرد. بچه‌اش گفت بیا بازی کنیم. مادر که گرمِ خواندن بود و وقتِ بازی‌کردن نداشت، قسمتی از روزنامه را _که نقشه‌ی جهان در آن بود_ چندین تکّه کرد و به بچه داد و گفت: این تکّه‌ها را مانند پازل جور کن. بچه کمی بعد، جور کرد. مادر با شگفتی پرسید تو که نقشه‌ی جهان را بلد نبودی چه‌جوری، جور کردی؟ بچه جواب داد: من که جهان را درست نکردم، آدم‌های پشت روزنامه را جور کردم. جهان خودش درست شد. پدر وقتی از کارخانه به خانه رسید، از ذکاوت فرزندش به قول رایج: «شاخ در آورد».

 
نکته: برای ساختن جهان، اول باید آدم‌ها را درست و جور کرد تا «جَور» نکرد. تا انسان ساخته و درست نشود، جهان جور در نمی‌آید و از زیر جَور (=زور) درنمی‌آید. پازل و جورچین جهان، از پرورشِ اخلاقی، دینی، علمی و عرفانی انسان آغاز می‌شود و بس.
  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. مظفرالدین‌شاه پرسید مقصود از «مشروطیت» چیست؟ جواب دادند: عدل، علم، ترقی و آبادیِ مملکت. گفت: یعنی تهران مانند لندن می‌شود؟ جواب دادند: بلی. گفت: چه بهتر از این. پس؛ فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ صادر کرد!

 

نکته بگویم: سال‌های دور، در آثار شهید مطهری _نمی‌دانم کدام کتاب_ خوانده بودم که تعریف می‌کرد (بدین مضمون) که برخی از مخالفینِ «مشروطه» اصلاً نمی‌دانستند مشروطه چیه؟ لذا وقتی از سرِ ستیز برمی‌خاستند، به‌جد و از روی جهل می‌گفتند این «خانمِ مشروطه» دیگه کیه؟

 

افزوده: آنان مشروطه را _که تأنیث است_ به وزن منصوره و محبوبه و... قیاس می‌کردند و خیال می‌کردند «مشروطه»، اسم یک زن است که به نبرد با «مشروعه» آمده! تبصره: من شنیدم _البته شاید به طنز بود، اما گوییا، انگاری واقع بود_ که یک آقایی در مشهد در آن سال‌های آغازین انقلاب، که سخن می‌ راند گفته بود این «بهمن عظیمی» را چرا دستگیر نمی‌کنید که در جاده‌ی هراز جان چندین انسان بی‌گناه را گرفت! الحاقیه: زمستان آن سال به گمانم سال ۱۳۶۳ _یا کمتر و بیشتر_ در جاده‌ هراز، برف بسیارسنگینی آمده بود که چند روز بعد روزنامه‌ها تیتری این‌گونه زده بودند: بهمنِ عظیمی، جان چندین انسان را در جاده هراز گرفت. نتیجه: خانم مشروطه! و بهمن عظیمی! از «متشابهات» بودند که می‌بایست با «محکَمات» تفسیر شوند، ولی محکمات نزد آنان مفقود بود. زیرا برای درک خانم مشروطه، ضد آن آقای «مطلقه»! لازم بود و برای بهمن عظیمی، مرادِف آن برف و خیزش عظیم بهمن. بگذرم.

  • دامنه | دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهل و ششم

 

هُدهُد و خاطره‌ی من
صبح امروز وقتی برای نرمش و قدم‌زدن به پارک کناری منزل‌مان رفته بودم، به وجد و هیجان آمدم. بگو چرا؟ هُدهُدی در نزدیکی من فرود آمد و لحظاتی، لذت بی‌نظیر در بطن من دمید. این پرنده‌ی جذاب و قشنگ -که شانه‌به‌سر، پوپک و مرغ سلیمان هم نامبردار است- اساساً در اذهان، پیام‌رسان مشهور است. کاش چونان عطار منطق‌الطیر (=زبان پرندگان دانستن) بلد می‌بودم و می‌فهمیدم چه پیامی! برایم به ارمغان آورده. بگذرم. اما از چند عکسی که در نزدیک‌ترین فاصله از این هُدهُد نر انداختم، دو عکس برای مشتاقان جانداران در زیر بگذارم. فقط یک خاطره‌ی سیاسی هم بگویم، بعد هُدهُد را منعکس کنم:

 


به گمانم اواخر دهه‌ی هفتاد بود که به اتفاق و بهتر است بگویم در مَعیت دوست گرانقدرم جناب دکتر علیرضا زهیری -رئیس وقت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم- به مراسم افتتاح اینترنت قم به باجک رفته بودیم. من و او کنار هم در ردیف سوم نشستیم. درست جلوی صندلی من شیخ صادق لاریجانی نشسته بود. که دیدم هم با متانت نشسته است و هم سرش به کتاب دوخته است و هم از وقت خود به‌خوبی بهره می‌برد. سرم را کمی خم کردم که ببینم چه کتابی می‌خواند، دیدم گویا کتابی با عنوان الفرید را می‌خواند؛ نسخه‌ای سنگی بود و چاپ قدیم. اما جالت‌تر این‌که سخنران مراسم اینترنت قم حجت‌الاسلام آقای سید احمد خاتمی بود که در یک جای سخن استشهاد قرآنی کرد که اینترنت پیش‌بینی شده بود و مثال هُدهُد حضرت سلیمان (ع) را زده بود. من آنجا گوش تیز کردم و چشمم قُلَپ کرد درآمد! اما حالا مَنگِ آن خاطره‌ام و سیاسی‌میاسی هم بلد نیستم. بگذرم.

 

 

هدهد. شانه‌به‌سر

قم. ۲۸ شهریور ۱۳۸۹

پارک کنار خانه‌ی‌مان. عکاس: دامنه

 

هدهد

عکاس: دامنه

۲۸ شهریور ۱۳۹۸

 

 

شب‌نشینی

به نام خدا. سلام. از ۵۸ به بعد جوان‌ها هم به شب‌نشینی‌ها روی آورده بودند. پیشتر، گویا عرف حکم می‌کرد فقط پیران شب‌نشینی بروند. شاید از یُمن انقلاب بود که جوان‌های انقلابی را علاوه بر تمامِ ساعت روز که باهم می‌گشتند، شب را هم به‌هم پیوند می‌داد که از هم نگُسلند!

 

یادم مانده هنوز، همان سال‌ها و کمی این‌طرف‌تر، ما جمعی از رفقا، بیشترِ یکشنبه‌شب‌های هفته، شب‌نشینی را پیش پدرِ احمد نصیری می‌رفتیم. احمد، مادری مهربان داشت و پدری خطّاط و شعردان. او در تهران با همین هنر خوشنویسی، معیشت می‌کرد و هر هفته به داراب‌کلا بازمی‌گشت. هر دو بزرگوار مهمان‌پذیر بودند. خدای تبارک و تعالی رحمت کناد آنها را.

 

حالا را نبین که هر خانه‌ای، شاید بیش از دو سه تا تلویزیون چند اینج باشد. آن‌سال‌های سخت، مردم در تنگنا بودند و قدرت خرید تلویزیون رنگی که هیچ، سیاه‌وسفید را هم نداشتند. ما، آن شب‌نشینی‌های مداوم را بیشتر برای دیدن سه برنامه می‌رفتیم: ژیمناستیک، دیدنی‌های کانال دو با گویندگی جلال مقامی و نیز نکته‌گیری‌ از پدر احمد نصیری که لبریز از شعر بود و انبانی از  نکته‌های بِکر. او هیکلی تنومند، چهره‌ای پُرهیبت و رخساری سفید داشت. و نیز صدایی بَم و طنین‌انداز. شروع می‌کرد برای ما شعر گفتن. ذهن او، تالار شعرهای منتخب شاعران بود. من، از سر اشتیاق شعرهای او را در ورقه‌ای می‌نوشتم تا بعداً به حافظه‌ام بسپارم. یکی از آن شعرها این شعر صائب تبریزی بود که به‌زیبایی آن را برای‌مان می‌خواند و تفسیر می‌کرد:

 

من از روییدنِ خار

سرِ دیوار دانستم

که ناکس کس نمی‌گردد

از این بالا‌نشینی‌ها

 

من از افتادنِ سوسن

به روی خاک دانستم

که کس، ناکس نمی‌گردد

از این اُفتان و خیزان‌ها

نکته: ندارم. فقط ترسیم کنم، چه صفا و صمیمیتی ساطع بود، وقتی سماور، کنار تلویزیون غُلغُل می‌آمد و نگاه به نارنگی‌های محلی و شب‌چره‌های بومی بُزاق دهان را افزون می‌کرد و دل را آب می‌انداخت. صدها رحمت به مادر و پدر احمد.

 

پاسخ:

با سلام و احترام، در هر دو قسمت ۸ و ۹ چونان قسمت‌های پیشین، درس‌ها آشکار و حتی نهفته است. سهم من ازین نوشته‌های آموزنده این است که بر خودم بیشتر نهیب زنم. ممنونم و از ذکر سه نکته دریغ نورزم: بیشتر بخوانید ↓

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک: جمشید به‌تدریج خودبین و ناسپاس به یزدان شد. و همچون فرعون، خود را «جهان‌آفرین» خواند. ضحّاک فرصت را غنیمت شمرد و بپا خاست. دو: جمشید گریخت. ضحّاک، جمشید را به‌چنگ آورد و با ارّه دونیم کرد. . ضحّاک، سپس خود در مقام پادشاهی، چنان ستمگر شد که حتی برای دو مار دو دوشش، مغز دو انسان را هر روز می‌شکافت تا خورشت و غذای مار سازد. سه: مردی فرودست و گوژ‌پشت و دادخواه به‌قیام بلند شد و از چرمِ روپوشِ آهنگریِ خود، درفشی برافراشت و بر ضد ضحّاک، فریادِ حقّ برآورد. پشتِ فریاد و غریو غیوریِ کاوه، یک ملت ستمدیده، یکسره خیزش شد. خیزشی که ندای مردمِ کوی و برزن بود، و جنبشی دادخواهانه به راه یزدان. و به سروده‌ی فردوسی:

 

خروشان همی رفت نیزه به‌دست

که ای نامدارانِ یزدان‌پرست

 

و سلحشورانه داد بر بیداد، سر داد:

 

نخواهیم برگاهِ ضحّاک را

مَر آن اِژدها دوشِ ناپاک را

 

نکته بگویم: محو ستمگر ناپاک، به دست ستمدیدگان پاک، همیشه مقدس و محترم بوده است. جهان، همیشه ضحّاک‌پرور و کاوه‌پرور بوده و هست. و کاوه‌ها، هرگز با ضحّاک‌ها مساوی و برابر نیستند. برابری‌خواه، همواره علیه‌ی نابرابری‌ها، چون کاوه‌ی دادخواه، آرمانی برای فریاد دارد و چرمی برای درفش و حقی برای گرفتن. فرودست، علیه‌ی فرادست است، نه زیردستِ فرادست. این آموزه، درس مکتب اسلام و فرهنگ دیرین ایران است. والسّلام.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا

پند فخرالدین اسعد گرگانی:

جهان هرگز به حالی بر نپاید

پسِ هر روز، روز دیگر آید

سال‌های تحصیلی‌ام در دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۱، آثار مرحوم دکتر حمید عنایت را دوست می‌داشتم. او معتقد بود اولین فیلسوفی که گفت فهم ثابت نیست و سیّال است، «هراکلیت» بود. هراکلیت می‌گفت در یک رودخانه دو بار نمی‌توان شنا کرد. چون معتقد بود هر بار رودخانه، رودخانه‌ای دیگر است. فخرالدین اسعد، درین بیت همین سیّالیت (=روان و جاری و غیر ثابت) را دارد می‌گوید. این یعنی تکامل فهم. البته من ثابت و متغیر در مسائلی دینی -هر دو- باور دارم. نه فقط سیّالیت.

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. چند نکته از کتاب «داستان‌های تفسیر کشف الاسرار» (تآلیف رشیدالدین ابوالفضل میبدی قرن ششم) گردآورنده: سید مهدی شمش الدین. از انتشارات امیرکبیر.

 

۱. به نقل از ص ۱۶۶ کتاب «تفسیر و تفاسیر جدید» نوشته‌ی بهاءالدین خرمشاهی، بیش از ۳۰۷ تفسیر کامل و یا تفسیر سوره و یا تفسیر آیه‌ایی خاص، فقط در قرن ۱۴ هجری نوشته شده است.

 

۲. در تفسیر «کشف الاسرار» بیش از ۴۰۰ داستان نقل شده است که در این کتاب (عکس زیر) در یک جا جمع و تدوین شده است.

 

۳. به نقل از تفسیر مجمع‌البیان، واژه‌ی تفسیر یعنی آشکار و هویداساختن. تفسیر قرآن یعنی توضیح‌دادنِ مرادِ خداوند متعال از کتاب شریفش. ر.ک: صفحه‌ی ۹ .

 

۴. در صفحه‌ی ۱۲ آمده است: «به عزت عزیز که اگر یک قدم در راه او [خدای متعال] برداری، هزار کرَم از او به تو رسد.»

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. درین روزهای حُزن محرّم، یاد دو عالم مبارز را گرامی می‌دارم؛ یعنی مرحومان: آیت‌الله سید محمود طالقانی و آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری که با الهام از فرهنگ عاشورا و آموزه‌های امام حسین -علیه السلام- با شاه و ستمشاهی مبارزه کردند و زندان و حبس و شکنجه‌ها را لمس نمودند. حجت‌الاسلام احمد منتظری در مصاحبه‌ای، خاطره‌ی دیدار با آیت‌الله طالقانی و منتظری در زندان را این‌گونه می‌گوید که عیناً نقل می‌شود:

 

«تاریخ و ساعت ملاقات آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری در یک روز و یک ساعت بود؛ دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها. وسط زندان اوین چادری زده بودند و اطراف آن نیمکت بود. یک طرف ما می‌نشستیم و طرف دیگر خانواده‌ی آقای طالقانی. آقای منتظری با یک پیرهن شلوار و تند‌تند می‌آمد اما آقای طالقانی با عبا و عمامه می‌آمد و با طُمأنینه قدم برمی‌داشت. این مقایسه برای ما خیلی جالب بود: یکی خاکی و دیگری پُر اُبهت.» منبع

  • دامنه | دارابی

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. در کتاب «بایدها و نبایدها» شهید مظلوم بهشتی بر این نظر بود، در تزاحم‌ها و تصمیم بر سر چندراهی‌ها، «رهبری» اهمیت و نقش دارد. از نظر ایشان (در صفحه‌ی ۱۲۹ کتاب) رهبری نیز در چنین وضعی، باید دارای شرائط ویژه باشد، مانند: «دیدِ بالا، دیدِ محیط، آگاه به زیر و زبَر، مسلط به مُوازنه، مصلحت‌شناس، مُنکَردان، حسابگر، آینده‌نگر.»

  • دامنه | دارابی
دامنه‌ی داراب‌کلا

قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا