به قلم دامنه. به نام خدا. نه صدا، نه سیما. دهۀ سوم ماه رمضان ۱۴۳۹ امسال (خرداد ۱۳۹۷) را به قصد درک شب های قدر در حرم رضوی، به مشهد رفته بودم. چندنکته می گویم و می روم:
۱- عصر روزی داخل هتل شبکۀ مستند را می دیدم. برنامۀ ایرانگردی مهدی خلیلی را، که از دیدنی چاشم خطیرکوه خبر می داد. برنامۀ این مرد خوش ذوق را معمولاً می پسندم. بعد دیدم شبکۀ مستند برنامۀ «سعادتمندان» را در پخش بعدی به نوبت گذاشته است. روزه بودم و در پی وقت گذراندن و به وقت افطار رسیدن. تحریک شدم که ببینم. دیدم. دقیق هم دیدم.
حجت الاسلام سیداحمد علم الهدی
امام جمعه مشهد.
عکس از دامنه از روی شبکۀ مستند
دیدم این شخص، یعنی «حجت الاسلام سیداحمد علم الهدی امام جمعه مشهد و نمایندۀ ولی فقیه در خراسان رضوی» را به عنوان یکی از «سعادتمندان» دارد مطرح می کند و گویندۀ پشت صحنه، سیر زندگی اش را چه با آب و تاب، همراه با تصاویر و فیلم و متن های غلوآمیز و سیاسی، شرح می دهد. دیدم و گوش کردم.
۲- تا اینجا حرفی ندارم. حتی هیچ اهانتی هم به شخص وی نمی کنم. و نیاز هم نمی بینم برای نقد متوسل به حربۀ زشت تخریب شوم. امری که دین ما را از این نهی می کند؛ فقط سؤالم این است چگونه یک شخص پرمسأله ی پرحاشیه را که هنوز به قول معمول اغلب متن نویسان این گونه محافل _آفتاب عمرش همچنان بر شیفتگانش می تابد_ و در قید حیات است، «سعادتمند» می نامند؟ مگر سعادت انسان ها طبق سنت رایج مسلمانان، به عاقبت به خیری آن ها نیست؟ و مگر عاقبت به خیری آدمها تا دَمِ مرگ و در آخرین ساعات احتضار و توفّی معلوم نمی شود؟ پس چگونه است دست اندرکاران سیاست زدۀ سازمان تلویزیون، این گونه دنیایی، محاسبه می کنند و افراد دستچین شدۀ جناح خود را شخصیت هایی سعادتمند و الگو و سرمشق و مبارز و زحمت کشیده و درسخوان و... معرفی می کنند و به مخاطب القاء می دارند که هر که با آنان نیست پس شقاوتمند! است و منحرف.
آیا غیر از این است که چنین برنامه هایی اولاً سفارشی ست. ثانیاٌ غلوّ و تملّق است. ثالثاً تماماً جناحی و یکدست است. رابعاً تبعیض آمیز و غیرعادلانه است. و خامساً اثبات قحط الرّجال است! و آخر این که هزینۀ بیت المال به نفع افراد سفارشی ست. من نسبت به سیاست های اجرایی حرم رضوی (ع) انتقادی های مهمی دارم که بزودی می گویم و اگر نگویم پیش خدا مسئولم زیرا با چشمان خودم بارها و بارها در حرم امام رئوف رضا (ع) دیده ام. اما در این پست بگذارید خلاصه بگویم که من اسم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی را با ضرس قاطع و بی هیچ شک و تردیدی، «نه صدا نه سیمای ایران» می گذارم. زیرا؛ بی هیچ عدل و انصافی، نه صدای ملت است و نه سیمای اُمت. امید است به خود آید.
- ۱ نظر
- ۰۲ تیر ۱۳۹۷ ، ۰۷:۴۷
توضیح دامنه : به نام خدا. باخبر هستید که دکتر داریوش شایگان صاحب آثار فاخر در حوزۀ اندیشه و ادیان دوم فروردین امسال چشم از جهان فروبست. او کتاب های زیادی نوشته و یا ترجمه کرده بود (لیست کتابها: اینجا). دامنه برای گرامی داشتنِ مقام معنوی و علمی آن مرحوم، چندنمونه از کتاب های مهم مرحوم شایگان و یک خاطرۀ ایشان از علامه طباطبایی را در این پست می آورد. من البته در پست «انسان شاکر، انسان شاکی» (اینجا) از شایگان -که به کُما رفته بود- یادی کرده بودم: خاطرۀ شایگان از علامه:
علامه طباطبایی به روحانیان متحجّر بیاعتماد بود: تجربۀ شگفت دیگری که با او (علامه طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.
مرحوم داریوش شایگان
من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکُفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود بُرد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مُستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست. باآنکه در محافل رسمی روحانیت فیلسوف طراز اوّلی بود که لقب علّامه داشت، ولی به روحانیان متحجّر بیاعتماد بود.» از کتاب «زیرآسمان های جهان» منبع