دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
آرشبو
پسندیده

۳۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهره ها» ثبت شده است

 

عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را بینی جمال
مولوی محمد بلخی

 

به مناسب دومین سال شهادت سرباز شهید حاج قاسم

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. درین روزگار اخیر کمتر کسی به اندازه‌ی حاج قاسم سلیمانی سهم عقل و حق عشق را ادا می‌نمود. به وقت عقل، تماماً عقلانیت را به خدمت می‌گرفت و به وقت عشق، کمال عشق را گرامی می‌داشت. عقل او و عشق او دو خط موازی پیمایشش بود و آن شهید رشید، خوب این راه را پیمود و به لقای معبود نائل شد. حقا که او در دل حکومت می‌کرد و بسا که از نهاد ایرانیِ اهل مروت، بیرون نبود و در قلب مسلمین و مستضعفین مأوا گزید. روحش همآره شاد که به قول مولوی اگر روزگاری عقل می‌شد، عقل را راه کمالش می‌ساخت و اگر به عشق مالامال می‌گردید، عشق را به صراط جمالش می‌آراست.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. قرآن مرز ندارد. در «کارنامه‌‌ی اسلام» از قرآن به عنوان «مرکز جامعه‌ی اسلامی» نکته‌ای وجود دارد که بسا خوب است در آستانه‌ی سالگرد شهید حاج قاسم از آن یادی کنم. زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب در صفحه‌ی ۳۰ این اثر گراسنگ نوشته است: «قرآن که در قلمرو آن نه مرزی موجود بود و نه نژادی، نه شرقی در کار بود و نه غربی، قانون اساسی است.»

این عبارات را نوشتم تا گفته باشم شهید والامقام حاج قاسم زندگی سراسر نمونه‌ی خود را به گونه‌ای پیمود که جز قرآن و محتوای اسلام چیزی در آن ارجحیت نداشت. از همان روزی که از طریق سه‌چند جمله‌ی فریادگر مرحوم دکتر علی شریعتی با اسم امام خمینی آشنا شد، تا روزی که «جمهوری اسلامی را حرم» خواند و برای حفظ سرحداد آن و نجات جان انسان و ستمدیدگان، در منطقه‌ی توطئه‌خیز مسلمین دست به فرماندهی رشیدانه و اخلاص‌گرانه زد و توانست بنیاد یک تفکر خشن و دولتی باطل به اسم جعلی خلافت داعش را از ریشه برکنَد، همه و همه ناشی از دستورالعمل‌هایی بود که از همین قرآنِ بدون مرز برگرفته بود. قاسم حقیقتاً چونان قرآن مسلمین، انسانی بدون مرز برای جهان اسلام بود. نامش جاویدان است و روحش شادمان. عکس بالا: صحنه‌ی نماز‌خواندنِ حاج‌ قاسم وسط کاخ کرملین

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از این نماز غرَض آن بود که من با تو حدیث دردِ فراق تو بازگذارم وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو نشسته روی به محراب و دل به بازارم. ص ۱۳۸ کتاب آشنایی با مولوی.

 

نماز حاج قاسم سلیمانی

و نیروهای مقاومت در مرز عراق و سوریه 

 

درنگُنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریایى است قعرش ناپدید

 

ناگفته نگذارم هنگامی به این صفحه‌ی کتاب آقای محمود نامنی رسیده و این نظر مولوی را خوانده بودم، همان سال، ذهنم به دو شخصیت ممتاز در نماز رفت: امام خمینی و حاج قاسم سلیمانی. هر دو، نماز را در اوج عشق اقامه می‌کردند و در کمال زیبایی و اتصال. مثلاً امام با شمد بر دوش در اوج درد در بیمارستان قلب تهران و شهید حاج قاسم سلیمانی با چفیه‌ی رزم بر گردن در اوج نبرد در میدان.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. در صفحه‌ی چهارده‌ی کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه‌ی فردوسی، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر عطار». نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی (که ۲۷ تیر ۱۳۹۸ معرفی کرده بودم) خوانده‌ام حکیم نظامی در «خردنامه»‌اش می‌گوید:

 

هست درین دایره‌ی لاجورد

مرتبه‌ی مرد به مقدارِ مرد

 

 

خواستم بگویم شهید حاج قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی برجسته و تما‌م‌عیار از نماد چنین مرد در دایره‌ی لاجورد و گنبد دوّار است. به عبارتی دیگر به نقل از زمرّدی در کلیّت مذهبی آنچه در بالا و بلندی‌هاست، نمودار اصل متعالی و برتر است. مثل آسمان، کوه، آفتاب، و نیز اینک حاج قاسم سلیمانی. همان شهید رشیدی که چون آسمان و آفتاب در بالا و بلندی‌هاست و نمونه‌ای از تعالی و برتری.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: از  سردار حسین معروفی فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان، فرمانده سابق سپاه نینوای استان گلستان، فرمانده اسبق سپاه سلمان استان سیستان و بلوچستان. او گفت روزی از زبان حاج قاسم شنید که به او گفت از خدا خواستم به من آنچنان مَشغله‌ای بدهد که فرصت فکرِ گناه هم به سرم نزند.آری؛ آن بزرگ‌مرد خودِ گناه که نه، حتی از فکرِ گناه هم می‌خواست پرهیز داشته باشد. نیز گفت: فضائل حاج قاسم را بگوییم، نه مشاغل و مناصب و درجات و عناوین و القاب را. آری؛ فضیلت‌های حاج قاسم چنان آموزنده و فراوان است که ما را از مشغول‌کردن به زوایای ظاهری آن شخصت کم‌نظیر بازمی‌دارد. و همچنین گفت حاج قاسم را دست‌یافتنی کنیم، نه دست‌نیافتنی. یعنی طوری از او سخن نگوییم که جامعه باورش سخت شود و مانندِ او شدن برایش دشوار. به‌راستی شهید حاج قاسم سلیمانی نماد رستگاری است که به قول آقای افشین علا در منظومه‌ی ۲۰۰ بیتی «سربازنامه»: «شوکتِ فارس را جهانی کرد». عکس حاج قاسم در بالا: چند ساعت پیش از شهادت قبل از سفر به عراق.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را می‌شناسید. بلی؛ درست حدس زده‌اید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی. علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحه‌ی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید.

 

 

دو نکته از آن مرد مزینان و سقراط خردمندِ خراسان -که در حُجره‌ی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است- یاد می‌کنم: او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُت‌هایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُت‌هایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساخته‌ایم. او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

اکرم اسلامی

 

اشرف‌سادات منتظری

مادر شهید محمد معماریان

 

شهید محمد معماریان

 

 
تقریظ جالب رهبری بر کتاب «تنها گریه کن» نوشته‌ی خانم اکرم اسلامی
 
سلسله‌مباحث جبههمادر شهید محمد معماریان متزلش در بلوار امین شهر قم را به محل جمع‌آوری جهیزیه و سیسمونی مستضعفان تبدیل کرده و به مدد مؤمنین، ۶۰۰ خانوار را تحت پوشش قرار داد. این خانه چند سالی است که تبدیل به حسینیه و مرکز خیریه شده است. علاوه بر جلسات احکام، قرآن، سخنرانی، عزاداری، اطعام، مدد به مستمندان نیز در صدر کارهای این بیت قرار دارد. اینجا ، اینجا ، اینجا ، اینجا درباره‌ی این مادر گرانقدر شهید، نکات آموزنده‌ای آمده است. خانم اکرم اسلامی در کتاب «تنها گریه کن» با قلمی روان ازین مادر شهید و فرزندش شهید محمد معماریان می‌گوید، که مورد توجه‌ی مردم قرار گرفت.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی: از مرحوم دکتر علی شریعتی ( ۲ آذر ۱۳۱۲ - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ) به مناسبت سالروز تولدش در ۲ آذرماه: «قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می‌شود و با نام «مردم» پایان می‌پذیرد. کتابی «آسمانی» است اما بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می‌پندارند و بی‌ایمانان امروز قیاس می‌کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال. کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره‌اش از مسائل انسانی گرفته شده، و بیش از ۳۰ سوره‌اش از پدیده‌های مادی، و تنها ۲ سوره‌اش از عبادات، آن هم حج و نماز. کتابی است که نخستین پیامش «خواندن» است، و افتخارِ خدایش به «تعلیم انسان با قلم»، آن هم در جامعه‌ای و در قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت اصلاً مطرح نیست.
 
 
این کتاب از آن روزی که به حیله‌ی دشمن و به جهل دوست، لایش را بستند، لایه‌اش مصرف پیدا کرد. وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت. و از آن‌هنگام که این کتاب را -که «خواندنی» نام دارد- دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب‌کشی به کار رفت، (کلمه‌ی قرآن، از ریشه‌ی قرائت، به معنای خواندنی) از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از این کتاب، نخواستند، وسیله‌ی شفای امراض جسمی، چون درد کمر و بادِ شانه و … شد.» مرحوم دکتر علی شریعتی، برگرفته از سخنرانی و کتاب «پدر، مادر، ما متّهمیم» مجموعه‌آثار ۲۲.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بی‌خبر نیستیم که از یک سو شعرهای فرخی را به همدیگر هدیه می‌کنند و از سوی دیگر از رضاخان دفاع، مذاق تندِ این شاه تاب حتی یک حرف را نداشت چه رسد به شنیدنِ یک‌جمله انتقاد. زنده‌یاد محمد فرخی یزدی (۱۲۶۷ - ۱۳۱۸) با روزنامه‌اش «طوفان» به‌ویژه با شعرهایش مشهور شده بود. یک دفعه به خاطر یک انتقاد، فقط یک انتقاد به سلطنت همایونی! شاهنشاهی، ۲۷ ماه به زندان محکوم شد که سرانجام در ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸ با آمپول! پزشک احمدی در حمام بیمارستان زندان شهربانی به قتل رسید. حالا چطور می‌شود هم فرخی را می‌خواهند و هم تطهیرکردن رضاخان را. قاتل و مقتول را باهم دوست دارند! اصلاً این قابل جمع هست؟ خیر؛ اصلاوابدا. جمع نقیضین محال است. نمی‌شود انسان و غیرانسان! را کنار هم گذاشت.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شاید همه شنیده باشیم که از یک شرکت پتروشیمی که بیشتر سهامش «به وزارت کار و صندوق بازنشستگی» تعلق دارد فیش‌های دریافت حقوق «۸۰، ۱۲۰ و ۱۵۰ و حتی بالای ۲۰۰» میلیون تومانی به بیرون درز کرده است. منبع این در حالی است که آمار منابع رسمی حکایت از آن دارد خانوارهای فقیر ایران «از نصف خانوارهای کشور» دارد عبور می‌کند. برای هر فردی که پیام انقلاب را درک کرده باشد، این روند نه فقط فاجعه که فساد مخرّب است مثل آنچه در «دربار» رخ می‌داد. راستی چرا بعضاً هر یک از ما هنوز هم علاقه داریم در کشور و منطقه و شهر و دیار بازهم مثل طاغوت «صاحب‌منصبان ذی‌نفوذ» باشند و گره از کار بگشایند؟! همین «صاحب‌منصبان ذی‌نفوذ» اغلب ریشه‌ی این‌همه شاخ‌وبرگ‌های فسادند. مگر پیش خود نمی‌گوییم فلانی خوب بُرش داره؟ معنی این حرف چه می‌تواند باشد، جز ضابطه‌مند نبودن سیسم دیوانسالار کشور و عادت ما به افراد قدَر و بانفوذ؟! سامان، اساس مدیریت سیاسی است، اما گویا همچنان نفع عده‌ای غیر این است چون از ایجاد سامان زیان می‌بینند. ازین روست که وقتی وضع، نابسامان باشد، سود بیشتری می‌کنند و سهم زیادتری به جیب می‌زنند.
 
 
اما بعد، بد نیست این را هم بنویسم که دیروز آقای دکتر موسی حقانی معاون پژوهش مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ ایران با موضوع «سبک‌شناسی علمای معاصر شیعه در فعالیت سیاسی» گفت «آیت‌الله حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای تارک دنیا بودند به این معناکه زاهد و بی‌رغبت به دنیا بودند...» اما نه «به‌معنای ترک حیات اجتماعی» و مدیر گروه اَنساب بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی نیز ضمن تجلیل گفت: «در حقیقت ما وامدار حیات آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای هستیم؛ چراکه فرزندی چون رهبر معظم انقلاب آیت‌الله‌ سید علی خامنه‌ای را در دامان خود پرورش دادند.» منبع این دو و چند نفر دیگر در تالار موزه‌ی قرآن حرم مطهر رضوی که نشستِ «پیش‌همایش بزرگداشت آیت‌الله حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای» برگزار شد، دادِ سخن دادند.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
متن نقلی با تنظیم و ویرایش دامنه: «امکان دارد این مطلب مطرح شود که ما نظامی دینی هستیم، بنابراین نمی‌توانیم به عقاید غیردینی اجازه‌ی فعالیت دهیم. این منطق معیوب و استدلال اشتباهی است. برای این‌که نظام دینی ما که از نظام پیامبر اکرم(ص) مؤمن‌تر نیست. ایشان نظامی شورایی برقرار ساختند و وقتی در اقلیت قرار می‌گرفتند و مخالفین (و «منافقین») با تصمیماتشان مخالفت می‌ورزیدند و همچنین کسانی که دین دیگری داشتند مانند یهودیان و ..، همه آزاد و شهروند بودند و البته همه وظیفه هم داشتند که از امنیت شهر محافظت کنند. یعنی همه‌ی شهروندان می‌توانستند به شرط حفظ امنیت و آزادی شهر، عقیده و دین خود را داشته باشند. بنابراین در طول تاریخ اسلام وجود داشتند کسانی که علیه‌ی نبوت صحبت کرده‌اند، برای نمونه زکریای رازی. و یا علیه‌ی دین و دینداران می‌سروده‌اند مانند ابوالعلاء معری، و آزاد بوده‌اند! تنوع فکری و فرهنگی همواره وجود داشته است. افرادی با ادیان دیگر در خلافت‌های اسلامی نه تنها وجود و حضور فعالیت داشته‌اند که وزیر و وکیل می‌شده‌اند و... . هرچند که البته در دوره‌هایی هم مانند دوره‌ی «محنه»(شکنجه و اختناق)، عدم تساهل و تعصب‌ها و تحجرها و تعصیب و سرکوب عقیدتی نیز بوده است. بنابراین هیچ توجیهی ندارد که یک عده بگویند حال که اسم نظام دینی است، مثلاً ما نباید احزاب چپ و آزادیخواه و ملی غیرمذهبی داشته باشیم! بنیانگذار نظام، در پاریس اعلام کردند که حتی احزاب مارکسیستی آزادند و... مرحوم آقای مطهری نیز چنین اعتقادی داشته‌اند؛ و چطور یک استاد دانشگاه مارکسیست مانند زنده‌یاد آریان‌پور که در زمان شاه در دانشگاه الهیات تدریس داشت، دیگر نتواند آزادانه در دانشگاه‌های ما تدریس کند؟!
 
 
چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ این مساله دو علت بیرونی و درونی داشت. دلیل درونی‌اش به خاطر همان سنت دیرین استبدادی ۲۵۰۰ ساله‌ی کشور ماست که عرض شد. ما ۲۵۰۰ سال در نظام‌های شاهنشاهی و خلافت‌ها و سلطنت‌های مطلقه بسر برده‌ایم که درست است با فرازوفرودهایی از درجه‌ی آزادی عقیدتی و سیاسی مواجه بوده (مثلاً تفاوت هخامنشیان و ساسانیان در امر دینی)، اما شرایط به‌گونه‌ای بوده که مستشرقین آن‌را «استبداد شرقی» و شیوه‌ی تولید آسیایی و..، خوانده‌اند که تحلیلی ذات‌انگارانه و در بررسی پاره‌ای از این پدیده بی‌پایه است، اما به هر حال، هم در زمینه‌ی دینی تعصب و تحجر و خرافه را مخلوط کرده‌ایم و هم در زمینه‌ی سیاسی که سیاست «شلاق خلاق» و دار و درفش استبداد و آداب جباریت و..، به‌شکل نهادینه و سنتی و حتی ساختاری و ناخودآگاه وجود داشته است. و متاسفانه وقتی که جامعه به بحران و تنش کشیده می‌شود، این مسائل بروز بیشتر پیدا می‌کند و تکرار می‌شود. برای نمونه، پس از مشروطه، با این‌که این انقلاب می‌خواست دست به اصلاحات اساسی بزند اما به علت همین ضعف‌های ساختاری و عادت‌شده شکست خورد و سرانجام رضاخانی برخاست...، دوباره سنت سلطنت بازمی‌گردد و به دیکتاتوری ۲۰ ساله می‌انجامد.
 
دوره‌ای که [اکنون] در درون آن قرار گرفته‌ایم، بسیار تعیین‌کننده است. به‌نظرم وارد فاز سرنوشت‌ساز نهایی برای کشور شده‌ایم. به‌گونه‌ای که یا وارد یک راه‌حل اصلاح‌گرایانه‌ی ساختاری برای برون‌رفت از وضع فعلی می‌شویم یا همه چیز به‌معنای بدِ کلمه از هم می‌پاشد و احتمال آن‌که سرنوشتی ناگوار نظیر آنچه در برخی کشورهای همسایه مانند عراق، افغانستان، سوریه، یمن و..،  پیش آید وجود دارد. بنابراین در اینجا روشنفکران و جامعه‌ی مدنی باید به خط مشی‌ای مسئولانه عمل کنند و متحد و همسو، مطالباتی روشن، عملی و علمی داشته باشند و راه‌حل‌هایی درست را در همه‌ی زمینه‌ها از واکسیناسیون گرفته تا مسائل حیاتی حقوقی-سیاسی و اجتماعی-اقتصادی ارائه کنند.» منبع

 

نظر دامنه: متن‌های نقلی درین درگاه صرفاً به معنای اطلاع‌رسانی است. ازین‌که آقای دکتر احسان شریعتی جانبدار عدالت است و پشت آزادی ایستاده و افکاری از جنس مردم و مستضعفین زمین دارد تردیدی ندارم و حتی آنچه در این مصاحبه با سایت جماران گفته از سر دغدغه سر داده. بی‌آن‌که به محتوای آن ورود کنم فقط نکته‌ام را جهت اشاره به سرنوشت شوم یک جریان سیاسی مسلح می‌گویم و رد می‌شوم و آن این است: همان‌طور که تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مخلوطی از مارکسیسم و ... ، هویت این سازمان را کم‌کم مخدوش و برملا ساخت و نهایتاً به سمت جریان ترور و نفاق و حتی همدستی با صدام و سرسپردگی به اروپا و آمریکا برد و از دایره‌ی انقلاب اسلامی بیرونشان انداخت، اینک بخشی از جریان چپ (نه البته تمام آن) نیز -که اسم خود را «اصلاح‌طلب» گذاشته‌اند- احتمال می‌دهم با تغییر ایدئولوژیکی که دارند صورت می‌دهند (بلکه ممکن است داده باشند) و در خلوت و خفا پوست می‌اندازند، هم‌سرنوشت با کسانی شوند که در صدر انقلاب نمک خوردند ولی نمکدان شکُندند و سرانجام در آغوش دیکتاتوری مثل صدام‌حسین افتادند و با افزارآلات جنگی او به جنگ با ملت و میهن آمدند. بگذرم و بگویم همان‌طور که آقای احسان شریعتی گفته مطالبات باید روشن، علمی و عملی باشد و نیز به قول وی با خط مشیء مسئولانه و متحد و همسو و راه‌حل‌هایی درست. درین میان، نقش دشمن در آسیب‌زدن به انقلاب نیز، نباید نادیده انگاشته شود و چون کبک سر زیر برف کرد. باید با خلوص و روراستی کوشید تا بر خدمات و حسَنات بسیار فراوان انقلاب، از طریق دوام خدمت و حضور همگانی و مبارزه‌ی سه وجهی با «فساد و فقر و تبعیض» و دفع یا تقلیل تمام گونه‌های آفت و آسیب، همچنان افزوده شود.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام شیخ محمدسروش محلاتی -که چند سالیه گویا مثلاً عوض شده و تلاش و جست‌وخیز می‌کند تا بروج داشته باشد و خروج!) در ظاهر امر به پشتیبانی از آیت‌الله‌العظمی لطف‌الله صافی گلپایگانی درآمده و در واقع امر احتمال می‌دهم برای تعریض بر رهبری وارد گود شده، گفته: «شأن عالم دین این است که حرج را در جایی تحمل کند اما نباید حرج را به دیگران تحمیل کند... پیامبر که تا آخر عمر در شعب ابی طالب نبود. دوم اینکه اینها اختیاری به شعب رفتند. مگر پیامبر گفت هرکه مسلمان است باید به شعب ابی طالب بیاید و گرسنگی را تحمل کند؟ این یک زمان موقت بود و تمام شد. خدا گفته در دین برای شما حرج قرار نداریم اگر امور مهمی باشد موقتاً شما می توانید حرج را قبول کنید.» منبع
 
 
وی معلوم نکرده چرا همان سه سال سخت شعب را رسول خدا ص و ایمان‌آورندگان پابرهنه و ستمدیده، با صلابت و شکیبایی و تاب‌آوری بدون هیچ تضرع و خواهشی، ترجیح دادند بر ننگ سازش به معنی تسلیم با مشرکان و دست‌برداشتن از دعوت و مکتب نورسیده‌ی اسلام و قبول نیرنگ آنان؟ نیز آیا ایشان گمان می‌برَد این رهبری است که با کشورداری‌اش برای ملت حرَج ایجاد کرده‌است؟ اگر این‌چنین است؛ از کجا حتم دارد رهبری حرَج را به جای این‌که خود تحمل کند بر مردم تحمیل می‌کند؟ وی روشن سازد پس رهبری -که در نظریه‌ی سیاسی مکتب تشیع در رأس هرم جامعه و در حقیقت وسط میدان و جلوِ صف قرار دارد- چگونه جامعه به‌ویژه علما و مخصوصاً خود‌حق‌پنداران خودخواه را رهبری کند؟
 
لابد آقای شیخ سروش محلاتی انتظار می‌برَد رهبری پیاده‌کننده‌ی فکر پیروان است، نه ارائه‌کننده‌ی خط و ربط پیروان. پیرو در اینجا به معنی مردمی است که در تحت حکومت اسلامی به نقش و هدایت رهبری ایمان و باور دارند؛ بخوانید اعتقاد یا التزام، نه به معنی این‌که هیچ حرفی برای گفتن و انتقادی برای سالم‌ساختن نداشته باشند، نه. او و برخی چونان او، جوری صحبت می‌کنند که انگار آن سوی سیاست، در جبهه‌ی مخالفان ایران، همه‌چیز بر اساس منطق و مروت و حساب‌وکتاب پیش می‌رود. حقیقتاً انسان شرم می‌کند وقتی این گونه مزخرفات (منظورم حرف‌های بزَک‌کرده است) را می‌شنود. لابد امثال وی وقتی به آیه‌ی ۲۶ سوره‌‌ی احزاب می‌رسند (البته اگر وقت کنند برسند!) چشم بر روی این‌جور آیات بیّنات می‌بندند:
 
وَ قذفَ فی قلوبِهم الرُّعبَ
و در دلهاشان بیم افکند.
ترجمه‌ی سید جلال‌الدین مجتبوی
 
بگذرم: واقعاً چه راست گفت خدای بزرگ‌مرتبه و باعظمت از خود و از پیروان خود. اگر خدا در جای خود بر سختگیران و ستیزه‌جویان قذف می‌کند و هراس می‌افکند پس چرا پیروان اسلام و مؤمنان از درپیش‌گرفتنِ اخلاق خدایی بپرهیزند و از داشتن چینی خو و خصالی نسبت به بدترین دشمنان اسلام و ایران باک داشته باشند؟! خُب رک بگویید: برای رفع حرج! برویم زیر بیرق! مثل زیر بیرق‌رفتن کشورهای کره و آلمان و بریتانیا! برای آمریکا. آقای سروش محلاتی! جناب! انتقاد بر رهبری حق جامعه‌ی اسلامی است که از امام علی ع الگو می‌گیرد، ولی پنهان‌شدن زیر بهانه‌ی حمایت از مرجع، و تقلّاکردن علیه‌ی رهبری برای دیده‌وشنیده‌شدن رسم درستی نیست. انتقاد نعمت است، آن را به حربه‌های کهنه جوش نزنید لطفاً. آن آقای دکتر سروش، کم‌کم به جای باریک و کوری رسید که وحی مُنزل را به خواب و رؤیای شخصی تقلیل داد، این آقای شیخ سروش کم‌کم به کجا کجاوه می‌اندازد، خدا داند. شما مگر می‌خواهی در قلوب مؤمنان به جای دشمنان رعب افکنی؟ زهی خیال خام!
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفت‌وگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی می‌پرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس می‌کردم خود را خدا می‌دانید!»

 

فالاچی جای دیگر ازین گفت‌وگو، از قذاقی این سؤال را می‌شنود که به او می‌گوید: کتاب سبز را خوانده‌اید؟ خانم فالاچی روزنامه‌نگار کهنه‌کار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده می‌دهد، این‌گونه: «همان کتابی که به اندازه‌ی کیف لوازم آرایش من است؟!»

 

منبع‌عکس‌

 

این خاطره‌ی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطره‌ی یکی از کسانی‌ست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:

 

قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در می‌آورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکل‌های سیاسی اجازه نمی‌دهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت می‌خواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان درباره‌ی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خال‌المؤمنین» مشکل دارید؟... اندک‌اندک می‌ترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع داده‌بودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقه‌ی شدیدی نشان می‌داد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعت‌ها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاست‌مداران داشت.

 

نکته‌ی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.

 

نکته‌ی ۲ : کتاب سبز قذافی را خوانده‌ام، دهه‌ی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانه‌ام دارم. کتابی جیبی‌ست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافی‌ست.

 

نکته‌ی ۳ : از نوشته‌های فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دهه‌ی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخ‌سازان» که مصاحبه‌ی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.

 

نکته‌ی ۴ : لقب «خال‌المؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عده‌ای به این اعتبار برای معاویه قائل‌اند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بی‌حساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده می‌شود خود یکی از آسیب‌ها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم می‌کند. آیا روزی فرا می‌رسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدس‌بخشی به افراد از پهنه‌ی ما محو شود؟

 

تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمه‌ی قذافی» مسائلی از شیوه‌های سیاست‌ورزی ویژه‌ی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خُب بالاخره آقای علیرضا زاکانی دامادش را از پستی که به او در شهرداری تهران هدیه داده بود، کنار گذاشت. به استناد این منبع: آخرین‌خبر. لابد وقتی کمی به خود آمد و فشارها و تعجب‌های افکار عمومی -حتی اعجاب همفکران خود را- از کار عبثی که کرده بود، دید، ضرب‌المثَلِ «از خرِ شیطان پیاده شو» به گوشش طنین افتاد و سرانجام از کرده‌اش نادمش ساخت و به عقبش نشاند. البته بدجوری دامادش را ضایع کرد و صد البته خود هم، زیاد ضایع شد. امید است متنبّه گردیده و پند گرفته باشد؛ چون خیلی خودش را مبتکر و شجاع در افشای فساد و بستر فساد می‌داند.
 
 
حکمت در فارسی هم گل می‌کند؛ پس، پیش از آن‌که حکمت ۳۳۷ نهج‌البلاغه را حُسن خِتام این پست کنم، از ضرب‌المثل فارسی مدد گیرم و گویم که: «چرا عاقل کند کاری که باز آرَد پشیمانی». البته آیا آقای علیرضا زاکانی خود را عاقل هم می‌داند درین کاری که گویا هیچ سابقه‌ی درین پست و رشته نداشته و تنها با دور زدن و نادیده‌گرفتن قانون توسط وزیر کشور سرتیپ پاسدار آقای احمد وحیدی، گمارده شد؟ البته خودم به نظرم می‌رسد که به تدبیر و زیرکی حجت‌الاسلام آقای رئیسی از دولت ۱۳ به‌عمد دور انداخته یا کنارتر نگاه داشته شد تا هم از تندروی‌های این دسته‌ی بی‌دسته! خلاص باشد و آسوده، و هم خود به دست خود امتحان شوند و آزموده. بگذرم، بروم سرِ حُسن ختام و حکمت عالی ۳۳۷ امام علی علیه‌السلام :
 
الدَّاعی بِلا عملٍ ، کالرَّامی بِلا وَتَرٍ
دعوت‌کننده‌ی بى‌عمل، چون تیراندازِ بدون کمان است.
 
هنگام مناظره‌ی کازار سیزدهم این جناب زاکانی -که بر همگان معلوم گشته بود که او کاندیدایی عاریتی‌ست و شغل شریف نمایندگی مردم قم را نادیده انگاشته و در واقع کاری هم در آن مدت برای مردم و شهر قم صورت نداده بود و فقط از تهران پا شده بود آمد قم تا در حوزه‌ی انتخاباتی قم کاندیدایش کنند و لابد پیروز- چنان خود را ضد رانت و مخالف فامیل‌بازی جا می‌زد که هرگز نمی‌پنداشت این‌همه فوری و زود، در پستی که حالا او را در آن سرگرم کرده‌اند، عجیب‌ترین فامیل‌باز می‌شود. در دفتر اَعمالش ملائک که چه عرض کنم، ملت چه زود بر پرونده‌اش حک کرده که: خیلی‌زود به سوی فاملیش غش کرده است! نه اون غش؛ غشّ در معامله هم، فقط آب در شیر ریختن، ماسه در گندم گذاشتن و خاک در کیسه‌ی سیب‌زمینی فروکردن نیست؛ اصول و آرمان هم فدای هوس و فامیل شود، غشّ است از نوع بدترش که با هیچ غشویی پوشیده و پاک نمی‌شود. کاش خود، به خود می‌آمد، نه از هراس افکار عمومی که صدای خداست؛ اگر هر جا بر مدار حق و حق‌پویه باشد.
 
نکته: انتظاربردنِ کارِ درست از دستِ دست‌اندرکارانِ سیاست، چندان انتظاری بایسته نیست؛ مگر مرحوم رفسنجانی، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی، و نیز رئیسان دولت ۹ + ۱۰ و ایضاً دولت شیک‌پوش و فریفته‌ی «کدخدا» در دوره‌های ۱۱ و ۱۲، قوم‌وخویشان‌شان و ایل‌وکسان‌شان را لابه‌لای پست‌های ویژه و کارچاق‌کن، پنهان نکرده بودند؟! کردند؛ حالا زاکانی هم رویش. آیا درس می‌گیرند از منش و منهج و منویات (=قصد و مراد) رهبری؟ گمان نکنم. بگذرم.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبه‌ای خواندم از همسر حاج‌آقامصطفی‌ خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم) که از شرح مطالبش می‌گذرم و فقط دو نکته‌اش را حیفم آمده نگویم:

 

یکی این که در مورد تولد فرزند دومی‌اش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»

 

و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج‌آقامصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده‌ی خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد و آن وقت حاج‌آقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر می‌کنی.»

 

خانم معصومه حائری

 

جمله‌ی اول که به گفته‌ی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان می‌دهد نفوذ جهل درباره‌ی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش می‌تازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانه‌ی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبه‌ی مرکز و پیرامون نمی‌شناسد. حالا آن‌که حالِ همه‌ی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطه‌ی علم و رزق خداوند است و اکرم کسی‌ست که پرهیزگارتر باشد. می‌گویید نه! بنگرید آیه‌ی ۶ هود با ترجمه‌ی مرحوم فیض‌الاسلام را:

 

وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها

و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین

 

و (پس از آن درباره‌ی احاطه‌ی علم و دانایى خود را به هر چیز مى‌فرماید) جنبنده‌اى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بى‌جانش) مى‌داند، همه‌ی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبنده‌اى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامه‌ی نگاه داشته‌شده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مى‌آورند.)

 

جمله‌ی دوم هم نشان می‌دهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آن‌که الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانواده‌های مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلی‌راحت و بی‌مبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کم‌کم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُل‌حجابی -که شوربختانه جامعه‌ی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیان‌های محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.

توضیح

 

متن زیر را جناب حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کرده‌اند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج می‌شود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم و تنظیم دامنه : به نام خدا. سلام. آقای احسان محمد حسنی رئیس سازمان رسانه‌ای «اوج» در یک نشست خبری خاطره‌ی جالبی را از دیدار سازندگان سریال پایتخت ۵ با شهید سرافراز ایران حاج‌ قاسم سلیمانی تعریف کرد. این‌گونه:

 

یادم می‌آید که جلسه‌ای در جایی بود که خیلی از مسئولان عالی بودند. عزیز عالی‌رتبه‌ای که همه می‌شناسید در آن زمان که قسمت بالون ‌سواری «پایتخت ۵» پخش شده بود، به سریال حمله کرد و گفت فساد را در این سریال ترویج کردید. اگر یک روز به فعالیتم مانده باشد، بچه‌های اوج را پایین می‌کشم.»

گفتم: مصداق‌تان چیست؟

گفت: مشروب‌‌خواری را در بالون مطرح کردید.

گفتم: در بالون تعارف می‌کنند، اما اولین بار است که در رسانه‌ی ملی می‌شنویم که خانواده‌ی [نقی] معمولی می‌گویند این نجسی [=شراب] است. همان که تعارف می‌کند، خودش می‌میرد. این تبلیغ مشروب‌خواری است؟

 

به ما می‌گفتند تبلیغ گردشگری ترکیه را می‌کنید، اما ما نشان دادیم که فرودگاه و کوچه‌های کثیف آن جا، ناامن است، یعنی پشت ظاهر بزک‌کرده‌ی آن جا، خطراتی وجود دارد... گفتیم چرا یک اثری را که برایش زحمت کشیده شده این چنین می‌زنید؟ یادم نمی‌رود که سازندگان سریال پایتخت ۵ به دیدار حاج ‌قاسم رفتند. در نظر داشتیم باباپنجعلی (علیرضا خمسه) شهید شود، اما توصیه‌ی حاج‌ قاسم این بود که «هیچ کدام از اعضای این خانواده نباید شهید شوند. مگر ما مُردیم؟ آن‌ها باید سالم به ایران برسند.» منبع

 

نکته‌ی دامنه: شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی در هر مکان و زمان، دغدغه‌ی حیثیت ملت ایران را داشت و به همین علت آن ابرقهرمان ایران‌زمین، بر دل مردم باغیرت ایران نشست و شد قلب ایران. او حتی چنان دقت داشت که در فیلمنامه‌ی طنز پایتخت هم مراقبت کرد که سرفرازی ایران در برابر تفکر منحط و جاهلی جریان‌هایی چون حزب بعث و داعش خدشه‌دار نشود و سرآخر هم خود خون پاکش را پایِ بالندگی انقلاب اسلامی جاری کرد. تا ایران هست -که هست- سلیمانی هم در ضربان قلب ملت می‌تپد و خونِ غیرت و وارستگی و دفاع از ستمدیدگان را در رگ‌های ایران جاری می‌سازد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شهید آیت الله مطهری می‌گوید:

«مادر و منبع همه‌ی رازها و رمزها، روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدان‌بودن داده است.» مجموعه آثار ، جلد ۳ ، ص ۱۹۰

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
تنظیم دامنه: حجت‌الاسلام محمدرضا عبداللهیان مدیر مؤسسه‌ی معارف اسلامی امام رضا (ع) در مراسم شام شهادت امام رضا (ع) و بزرگداشت چهلمین روز درگذشت علامه محمدرضا حکیمی مطلبی بیان کرد ( اینجا ) که عصاره و خلاصه‌اش این است:
 
 
 
علامه حکیمی از یاران قدیمی و فداکار حضرت امام بودند. آنچه بین علامه حکیمی با امام بود، ارتباط نبوده و پیوند، یگانگی و مرید و مرادی بوده که عمری را در خدمت اندیشه‌ها و تفکرات امام و نشر اندیشه‌های ایشان گذراند... علامه حکیمی می‌فرمود در سال ۱۳۴۲، وقتی امام را دستگیر کردند هر شب برای سلامتی امام دعا می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب دعا را قطع کردند. یک بار حضرت امام در ملاقات با ایشان می‌فرمایند الآن بیشتر به آن دعاها نیاز داریم. پس از ارتحال امام نیز، ایشان با تصور اینکه دیگر لازم نیست برای سلامتی ایشان دعا کنند، آن دعا را قطع کردند. امام به خواب علامه حکیمی آمد و گفتند:  «ازین به بعد برای من صلوات خاصه امام رضا ع را بخوانید» و ایشان تا آخر عمر خواند. لذا پیوند علامه حکیمی با امام ناگسستنی بود. یاد و مرام هر دو عالم وارسته، همواره خجسته و پاینده.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

جدول نرخ جرایم رانندگی سال ۱۴۰۰ ؛ مبلغ به تومان

 

 

استقبال ایران و عربستان از پیشنهاد

مصطفی کاظمی نخست وزیر عراق مبنی بر ساخت

جاده‌ی بین‌المللی از مشهد تا مکه با عبور از کربلا

 

 

«عبدالرزاق گورنا» نویسنده‌ی تانزانیایی

برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی سال ۲۰۲۱

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: فهم ذکر و تسبیح موجودات. خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره اسراء می فرماید:  وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی‌کنید. یکی از مقامات بلند عرفانی، فهم ذکر و تسبح موجودات عالم  نسبت به خدای متعال است که آنها چگونه ذکر خدا می گویند؟ به چه زبان و حالتی؟ سجده شان چگونه است؟ ذکر لفظی؟ ذکر قلبی؟ ذکر عملی؟ ذکر خدا یعنی سکونت خدا در وجود انسان، آن چه را که می بیند به یاد خدا بیافتد، به نحوی که همه موجودات و اتفاقات را از زاویه الهی بنگرد. طبیعت را در حال یاد خدا و تسبیح گوی او ببیند، اتفاقات ارضی و سماوی را از زاویه الهی نظاره کند. ذکر دائمی خدا یعنی باور به این که جهان در محضر خداست و این حالت بالاترین ذکر خداست.

 

حسن‌زاده‌آملی

 

 

....

 

سال ۱۳۷۳ ، منزل مرحوم حسن‌زاده آملی

جهت مصاحبه با ایشان. سمت چپ به ترتیب:

 حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی

حجت‌الاسلام شیخ حسن رمضانی

 

 

عاقل به قوانین خِرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آئین تو جوید

تا غنچه بشکفته این باغ که بوید

هر کس به بهایی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

 

در سال ۱۳۷۳ به مناسبت برگزاری کنگره بین المللی شیخ انصاری، جهت مصاحبه در باره شخصیت شیخ انصاری به منزل مرحوم علامه در خیابان صفائیه قم رفتیم. خوش اخلاقی و روش نیکو در مواجهه با افراد، در وجود ایشان موج می زد. بعد از مصاحبه و هنگام خداحافظی، ناگهان صدای مرغ و خروس هایی که در حیاط منزل ایشان بودند بلند شد و ما از این همهمه با تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. علامه فرموند: چیه؟ تعجب می کنید؟ اینها دارند ذکر و تسبیح خدا می گویند.

 

آری، موجودات ذکر می گویند و تسبیح الهی بر زبان دارند، اما افرادی مثل حسن زاده ها ذکر آنها را فهم می کنند. نامحرمان اسرار آفرینش توان درک تسبیح موجودات را ندارند، اما علامه حسن زاده محرم آستان الهی بود و اذکار موجودات را درک می کرد.

 

ما سمعیم و بصیریم و هُشیم

با شما نامحرمان ما خامُشیم

 

روح علامه ذوالفنون حسن زاده آملی

با امیرالمومنین محشور باد.

 

دامنه: سلام استاد احمدی. این متن شما -که به‌درستی مفهوم مهم ذکر و تسبیح را به تشبیه و خاطره‌ی خود و نقل قول آن استاد کم نظیر دهر برده‌ای- بر دلم نشست. دست مریزاد و رحمت واسعه‌ی خدا بر روح پرستنده‌ی آن علامه‌ی روزگار که نمونه بود و پرهیزگار.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

عکس‌ها: اینجا

 

درد دلم در غم رحلت علامه‌ای «انسان»

به اسم بامسمّای حسن حسن‌زاده

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جهان از حضور یک «انسان» خالی شد؛ آری انسان، انسان. و همین است که وقتی انسانی در اندازه‌ی درک مقامِ عین‌الیقین و حتی حق‌الیقین مثل حسن حسن‌زاده آملی، از محضر دنیا به محضر خدا پر می‌کشد در زمین ثلمه (=ترَک) رخ می‌دهد. اینک بشر از درک وجود برکات آن آیت‌الله‌ی اسوه به محرومیت و فقد افتاده؛ یعنی آیت‌الله‌ی بزرگ و بزرگ و بزرگ حسن حسن‌زاده. همان عالم آملی که در صفحه‌ی ۶۳ پندهای حکیمانه‌ی عظمیش الهی‌نامه می‌گفت:

 

الهی! همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.

 

الهی! همه گویند بده، حسن گوید: بگیر.

 

الهی! همه برهان توحید خواهند و حسن دلیل تکثیر.

 

الهی! هر چه بیشتر دانستم نادان‌تر شدم، بر نادانی‌ام بیفزا!

 

الهی! گروهی کو کو گویند و حسن هُو هُو.

 

الهی! همه از مُردن می‌ترسند و حسن از زیستن که این کاشتن و آن درویدن.

 

الهی شب‌پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد.

 

همان حسن‌زاده‌ای که خودم در اعیاد غدیر در منزلش می‌دیدم که هرگز نمی‌گذاشت مردم دستش را ببوسند، شرم می‌داشت ازین کار در پیشگاه خلق خدا. اما خود وقتی از کوچه‌ی بیت علامه طباطبایی عبور می‌کرد، مدتی توقف می‌نمود و دیوار استادش مرحوم علامه طباطبایی را می‌بوسید و سپس می‌رفت. آری او «انسان» بود؛ انسان به سوی کمال و کامل. در رحلت آن روحانی حقیقی خود را حقیقتاً عزادار و غمبار می‌بینم. حوزه‌های علمیه کم‌کم دارد سرمایه‌های بی‌بدیل و عدیم‌النظیر خود را از دست می‌دهد... . آیا شکاف برجای مانده‌ و جای خالی آنان پر می‌شود؟ با این سبک و روال که می‌بینم بسیار بعید و حتی ابعد می‌نماید. عکس بالا: روز تشییع جنازه‌ی حسن‌زاده در آمل.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی