...
...
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجتالاسلام شیخ اسماعیل افشارزاده روحانی مبلغی که رمضان امسال -فروردین ۱۴۰۱- به همراه خانواده در روستای قتلیش از توابع بخش گرمخان شهرستان بجنورد حاضر شد. وقتی روحانی -که طبیب روح مردم باید باشد- اینگونه به قلب جامعه میرود لاجرَم در قلب هم میمانَد. بارها گفتهام طبق آیهی نفر قرآن، طلبه پس ار کسب علم و دانش دینی در حوزهی علمیه، به فرمان خدای باریتعالی باید به دل جامعه برود و روشنگری کند. ماندن اینهمه روحانی در قم و مشهد، حقیقتاً وافی به مقصود نیست. باید پس از مدتی درسخواندن و تهذیب نفس به جامعهی ناس برگشت و با اُنس ملت، دین را معرفی و تبلیغ کرد. سلام بر هر روحانییی که میان مردم میرود و با مردم میمانَد و به مردم هم میمانَد. خدا عمر دهاد به جناب شیخ اسماعیل افشارزاده و انشاءالله باقی بماند بر همین منهج.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجتالاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمیدانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمیدانم. به گفتهی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دستبوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقهی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانهی بیتالمال روزنامهی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه اینکه بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. درآمد مطلب: خرسندم شیلی با «گابریل بوریک» اصالتاً کروات و رهبر دانشجویان چپگرا -که برای او همین بس که رژیم جعلی «اسرائیل» را «رژیمی آدمکش» خوانده است- کشورش را برای احیاء گرایش به سوسیالیسم و چپگرایی در برابر نئولیبرالی آمریکای لاتین، به پیش خواهد برد. به تعبیر بهتر خانم «فاطمه قابل رحمت» از نویسندگان حوزهی «پولیتیکال»، تحولات شیلی، اینک «محصول اصلاحات، همگام با قدرتگرفتن جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی خشونتپرهیز» است و این شیوه میتواند برای سایر ملتها نمونهی مناسبی محسوب شود.
جایی از جهان که به تعبیر خانم دکتر «الهه نوری غلامیزاده» در گفتگو با «شورای راهبردی روابط خارجی» «بستر نبرد چپ و راست» تبدیل شده است. به نظر من دورهی فعلی این منطقه که حیاط و حتی حیاتِ! خلوت آمریکا پنداشته میشود، مانند آن دورهی گذشتهی «موج صورتی» نیست که تقریباً همهی کشورهای آن قاره به چپگرایی مارکسیتسی رسیده بودند؛ بلکه تقابلی از چپ و راست است که این بار شیلی به سمت چپ گرایش پیدا کرده است و شاید چند سال دیگر با دموکراسییی که مردم از طریق تغییر قانون اساسی شیلی موافقت کردند، فصل راستگرایی هم آغاز شود مثل هر انتخابات که ممکن است راست یا چپ رأی آورَد. مهم، اینک است که شیلی به دست «گابریل بوریک» افتاده است. در همهپرسی تاریخی شیلی در ۲۵ اکتبر (۴ آبان ۱۳۹۹) بیش از ۷۸٪ شیلیاییها، در پی اعتراضاتی گسترده برای مقابله با نابرابریهای اقتصادی، رأی به بازنویسی قانون اساسی شیلی داده بودند. و سایر تحولات مثبت شیلی، که مجال طرح نیست.
نقشهی کشور شیلی. آمریکای جنوبی
از چپ: شهید حسن طهرانیمقدم، شهید احمد کاظمی
سردار محمدحسین باقری افشردی، سردار امیرعلی حاجیزاده
شرحی بر چهار چهرهی والای بالا
یاد آن روزهای دههی ۶۰ به خیر که ما بسیجیها به سپاهیها «برادر» صدا میکردیم، نه «سردار». هیچ مفهومی در فضای سپاهی، جای واژهی برادر را نمیگیرد. با دو چهره ازین چهار چهرهی بزرگ سپاهی، روزی و روزگاری دیدارها برقرار بود، اما دو دیگر توفیق دیدن بر من نبود. یادِ دو تن به خیر و یاد دو تن دیگر به خاطر. بازنشر عکس سایت دامنه.
تکاندهنده؛ به نقل از حجتالاسلام هادی غفاری: آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش میرسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن میکردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج میشد... خدا را گواه میگیرم که ضربات کابل آنچنان رگهای پای من را پارهپاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم میسوزد... افرادی که از شاه و هویدا دفاع میکنند این چیزها را ندیدند و اظهارنظر میکنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر میانداختند و با چوب یا آهن به آن میزدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنینافکن میشد. آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع میکنند به پنکه بسته نشدهاند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفتهام و نمیتوانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسهای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم. هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجهها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان میکنیم. آنها ندیدهاند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمیشود، چون انسان را میکشد. سوزاندن پاها با اتوی داغ را ندیدند و نمیدانند چیست. کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت میرسید. حسینی شکنجهگر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پاهای من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من میایستاد تا چرکها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج میشود. از پدرم میخواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من میدادند و میگفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع میکردم آن چنان مرا کتک میزنند که پدرم به من میگفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!. در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم میزدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگهام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشهی خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است. «ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (غفاری دهانش را باز میکند و میگوید) اینها که میبینید دندانهای من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می کنند. منبع.
متن نقلی به تنظیم دامنه: در آیین واگذاری صدوسیزدههزارمین سند املاک غصبشده از سوی خاندان پهلوی به مردم، مطرح شد: ۴۴ هزار فقره املاک و سند از سوی خاندان پهلوی غصب شده است و اموال مردم را بدون پرداخت ریالی تصاحب کردند. درآمد رضاخان از اجارهی املاک در ۸۰ سال قبل، ۷۰ میلیارد تومان بود و از مجموع ۴۴ هزار فقره، فقط ۲ هزار و ۱۰۰ فقره آبادی بوده است. ... برخی از خودروها در دنیا بینظیر هستند و سه کارخانه جمع شده بودند تا برای پسر چندسالهی شاه ملعون، خودرو تولید کنند. آقای سید پرویز فتاح رئیس بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی پرده برداشته که برخی از قطعات خودرو رضاشاه از طلا بوده است. هیچکدام از موزهها در کشور مصادره نشد و همهی آن در دست میراث فرهنگی قرار دارد و خاندان پهلوی تمام تابلوها و فرشهای نفیس را تصاحب کرده بودند.. در حال حاضر همه اموال و خودروها حفظ و بازسازی شده است... شناسنامهی شاه، فرح و ... در اختیار بنیاد مستضعفان قرار دارد... آنها تصور میکردند که دوباره برمی گردند، ولی پولهای زیادی را از کشور خارج کردند و برآورد ما این است که آنها ۱۰۰ میلیارد دلار پول از کشور خارج کردند.. ۳۵ هزار هکتار از اموال غصب شده به دست خاندان پهلوی به مردم واگذار شده است. هنر جمهوری اسلامی این است که اموال غصب شده را به مردم برگردانده است. منبع.
توتم پرستی
اثر دکتر علی شریعتی
هر کسی تُوتِمی دارد که با آن عشق میورزد، دوست میدارد، میپرستد، مینالد، دعا میکند، میگرید، اشک میریزد، انتظار میکشد، صبر میکند، اخلاص میورزد، ارزش مینهد، درد میکشد، رنج میبرد، ایثار میکند، میگدازد.»
معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی
لازم به توضیح است تُوتِم در لغتنامهی معین یعنی «چیزی که به عنوان سمبل گروه مورد پرستش قرار گیرد.... این کلمه از زبان قبایل سرخپوست گرفته شده است. این قبائل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیلهی خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیلهی خود میخوانند. توتمیسم اشاره به همین است.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. نیکلای بردیایف ( ۱۸۷۴ - ۱۹۴۸ ) اهل کییف اوکراین حکومت پروردگار را حکومت مبتنی بر عشق و محبت میدانست، نه حقوق و قوانین. وی طرز تلقی مصلحتاندیشانه و سوداگرنهی نظام سرمایهداری را منشاء واقعی الحاد و افلاس در معنویت معرفی کرد. از نظر این متفکر دینی روسی اوکراینی زندگی معنوی برپایهی مراقبهی درون، ژرفاندیشی و رضاست. لذا معتقد بود انسان جدید در سایهی تمدن جدید که دو خصلت مصلحتگرایانه و پراگماتیسم را در خود عمومیت داد این سه ضلع را کنار گذاشت و موجب انحطاط گردید و کمیت را در جای کیفیت نشاند.
بارزترین نظریهی وی این بود که قلمرو روح را از قلمرو قیصر جدا میکرد و منتقدانه میگفت روح انسان همواره در جستوجوی امر متعالیست و زیستن فقط در قلمرو قیصر به معنای نفی و انکار قلمرو روح است. برای شناخت بیشتر ر.ک: نامآوران فرهنگ معاصر، شهابالدین عباسی. صص ۳۹ و از ۴۰ انتشارات مروارید.
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را بینی جمال
مولوی محمد بلخی
به مناسب دومین سال شهادت سرباز شهید حاج قاسم
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. درین روزگار اخیر کمتر کسی به اندازهی حاج قاسم سلیمانی سهم عقل و حق عشق را ادا مینمود. به وقت عقل، تماماً عقلانیت را به خدمت میگرفت و به وقت عشق، کمال عشق را گرامی میداشت. عقل او و عشق او دو خط موازی پیمایشش بود و آن شهید رشید، خوب این راه را پیمود و به لقای معبود نائل شد. حقا که او در دل حکومت میکرد و بسا که از نهاد ایرانیِ اهل مروت، بیرون نبود و در قلب مسلمین و مستضعفین مأوا گزید. روحش همآره شاد که به قول مولوی اگر روزگاری عقل میشد، عقل را راه کمالش میساخت و اگر به عشق مالامال میگردید، عشق را به صراط جمالش میآراست.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. قرآن مرز ندارد. در «کارنامهی اسلام» از قرآن به عنوان «مرکز جامعهی اسلامی» نکتهای وجود دارد که بسا خوب است در آستانهی سالگرد شهید حاج قاسم از آن یادی کنم. زندهیاد عبدالحسین زرینکوب در صفحهی ۳۰ این اثر گراسنگ نوشته است: «قرآن که در قلمرو آن نه مرزی موجود بود و نه نژادی، نه شرقی در کار بود و نه غربی، قانون اساسی است.»
این عبارات را نوشتم تا گفته باشم شهید والامقام حاج قاسم زندگی سراسر نمونهی خود را به گونهای پیمود که جز قرآن و محتوای اسلام چیزی در آن ارجحیت نداشت. از همان روزی که از طریق سهچند جملهی فریادگر مرحوم دکتر علی شریعتی با اسم امام خمینی آشنا شد، تا روزی که «جمهوری اسلامی را حرم» خواند و برای حفظ سرحداد آن و نجات جان انسان و ستمدیدگان، در منطقهی توطئهخیز مسلمین دست به فرماندهی رشیدانه و اخلاصگرانه زد و توانست بنیاد یک تفکر خشن و دولتی باطل به اسم جعلی خلافت داعش را از ریشه برکنَد، همه و همه ناشی از دستورالعملهایی بود که از همین قرآنِ بدون مرز برگرفته بود. قاسم حقیقتاً چونان قرآن مسلمین، انسانی بدون مرز برای جهان اسلام بود. نامش جاویدان است و روحش شادمان. عکس بالا: صحنهی نمازخواندنِ حاج قاسم وسط کاخ کرملین
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از این نماز غرَض آن بود که من با تو حدیث دردِ فراق تو بازگذارم وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو نشسته روی به محراب و دل به بازارم. ص ۱۳۸ کتاب آشنایی با مولوی.
نماز حاج قاسم سلیمانی
و نیروهای مقاومت در مرز عراق و سوریه
درنگُنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریایى است قعرش ناپدید
ناگفته نگذارم هنگامی به این صفحهی کتاب آقای محمود نامنی رسیده و این نظر مولوی را خوانده بودم، همان سال، ذهنم به دو شخصیت ممتاز در نماز رفت: امام خمینی و حاج قاسم سلیمانی. هر دو، نماز را در اوج عشق اقامه میکردند و در کمال زیبایی و اتصال. مثلاً امام با شمد بر دوش در اوج درد در بیمارستان قلب تهران و شهید حاج قاسم سلیمانی با چفیهی رزم بر گردن در اوج نبرد در میدان.
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. در صفحهی چهاردهی کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامهی فردوسی، خمسهی نظامی و منطقالطیر عطار». نوشتهی دکتر حمیرا زمرّدی (که ۲۷ تیر ۱۳۹۸ معرفی کرده بودم) خواندهام حکیم نظامی در «خردنامه»اش میگوید:
هست درین دایرهی لاجورد
مرتبهی مرد به مقدارِ مرد
خواستم بگویم شهید حاج قاسم سلیمانی یک نمونهی برجسته و تمامعیار از نماد چنین مرد در دایرهی لاجورد و گنبد دوّار است. به عبارتی دیگر به نقل از زمرّدی در کلیّت مذهبی آنچه در بالا و بلندیهاست، نمودار اصل متعالی و برتر است. مثل آسمان، کوه، آفتاب، و نیز اینک حاج قاسم سلیمانی. همان شهید رشیدی که چون آسمان و آفتاب در بالا و بلندیهاست و نمونهای از تعالی و برتری.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. به گمانم سقراطِ خراسان را میشناسید. بلی؛ درست حدس زدهاید: مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، پدر مرحوم دکتر علی شریعتی. علامه محمدرضا حکیمی در "تفسیر آفتاب" صفحهی ۲۱۸، پدر دکتر شریعتی را "سقراطِ خراسان" نامید.
دو نکته از آن مرد مزینان و سقراط خردمندِ خراسان -که در حُجرهی ۱۷۳ صحن آزادی حرم رضوی مدفون است- یاد میکنم: او معتقد بود اگر عرب جاهلی گرفتار بُتهایی چون لات و عُزّی و منات بوده، ما گرفتار چه بُتهایی هستیم؟! هر یک از ما چند بُت! برای خود ساختهایم. او همچنین بر این نظر بود که یتیم فقط "پدرمُرده" نیست! کسی که فاقدِ علم، فاقدِ دین و فاقد ایمان باشد نیز "یتیم" است.
اکرم اسلامی
اشرفسادات منتظری
شهید محمد معماریان
نظر دامنه: متنهای نقلی درین درگاه صرفاً به معنای اطلاعرسانی است. ازینکه آقای دکتر احسان شریعتی جانبدار عدالت است و پشت آزادی ایستاده و افکاری از جنس مردم و مستضعفین زمین دارد تردیدی ندارم و حتی آنچه در این مصاحبه با سایت جماران گفته از سر دغدغه سر داده. بیآنکه به محتوای آن ورود کنم فقط نکتهام را جهت اشاره به سرنوشت شوم یک جریان سیاسی مسلح میگویم و رد میشوم و آن این است: همانطور که تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مخلوطی از مارکسیسم و ... ، هویت این سازمان را کمکم مخدوش و برملا ساخت و نهایتاً به سمت جریان ترور و نفاق و حتی همدستی با صدام و سرسپردگی به اروپا و آمریکا برد و از دایرهی انقلاب اسلامی بیرونشان انداخت، اینک بخشی از جریان چپ (نه البته تمام آن) نیز -که اسم خود را «اصلاحطلب» گذاشتهاند- احتمال میدهم با تغییر ایدئولوژیکی که دارند صورت میدهند (بلکه ممکن است داده باشند) و در خلوت و خفا پوست میاندازند، همسرنوشت با کسانی شوند که در صدر انقلاب نمک خوردند ولی نمکدان شکُندند و سرانجام در آغوش دیکتاتوری مثل صدامحسین افتادند و با افزارآلات جنگی او به جنگ با ملت و میهن آمدند. بگذرم و بگویم همانطور که آقای احسان شریعتی گفته مطالبات باید روشن، علمی و عملی باشد و نیز به قول وی با خط مشیء مسئولانه و متحد و همسو و راهحلهایی درست. درین میان، نقش دشمن در آسیبزدن به انقلاب نیز، نباید نادیده انگاشته شود و چون کبک سر زیر برف کرد. باید با خلوص و روراستی کوشید تا بر خدمات و حسَنات بسیار فراوان انقلاب، از طریق دوام خدمت و حضور همگانی و مبارزهی سه وجهی با «فساد و فقر و تبعیض» و دفع یا تقلیل تمام گونههای آفت و آسیب، همچنان افزوده شود.