دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
آرشبو
پسندیده

۳۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهره ها» ثبت شده است

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. اخیرا" مطلبی مهم از شادروان تختی خواندم که بر روان او درودی دیگر فرستادم و بر روحش سلام و صلوات خاصه. تختی‌یی که حاضر نشد تبلیغاتچی شود و ازین راه کسب درآمد کند؛ آن هم تبلیغ چه کار زشتی و جواب چه باسرشت و سرنوشتی. کاری که این زمانه صداوسیمای جمهوری اسلامی هم ازین خبط و حبط بری نیست و شده جولانگاه هنرپیشه‌نمایانی که حاضرند برای چارشاهی پول بیشتر، به هر تبلیغی و با هر شکل و شکلکی چنگ بیاوزند. حالیا، خوشا به غلامرضا تختی جهان‌پهلوانی که رژیم شاه را مستبد و فاسد و به دور از عدالت و اخلاق و مردم‌گرایی می‌دانست و در جبهه‌ی مردم مستضعف برای حق می‌شتافت و عزت نفس شگفت‌انگیزی داشت و با بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و مرحوم دکتر محمد مصدق و متدیّنان و جوانمردان این مرز و بوم حشر و نشر داشت و دستِ همگان را می‌گرفت. بنگیرید به اصل ماجرا در متنِ نقلی زیر:

 

«صدای تلفن: یه عرض مختصر. ما یک فیلم تبلیغاتی داریم برای تبلیغ ریش‌تراشی. خواستیم شما نقشِ اول اون رو بازی کنید. پلان درشتی از صورت شماست که یک دستِ زیبای زنانه به اون دست می‌کشه و شما این شعر ریتیمیک رو می‌خونید:

رو صورتم مورچه بیاد لیز می‌خوره

ریش‌ام هر روز دو دست تیغ تیز می‌خوره

جالبه؟ نه؟ واقعا بامزه است. قبول می‌کنید؟

جهان‌پهلوان تختی: نخیر آقا. بنده اهل این‌جور کارها نیستم.

صدای پشت خط تلفن: اجازه بدید بگم تا ۱۰۰ هزار تومان حاضرن به شما بدن به خاطر همین چند ثانیه.

جهان‌پهلوان تختی: خیر آقا. انگار شما عقل و بار درست و حسابی ندارین.

صدا: اما ۱۰۰ هزار تومان خیلییه. می‌تونه همه‌ی مشکلات شما رو حل کنه.

جهان‌پهلوان تختی: مشکلات منو پول حل نمی‌کنه» منبع

به نقل از: (فیلم‌نامه‌ی جهان‌پهلوان تختی، علی حاتمی، مجموعه‌ی آثار، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۲۷۵)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

"رضانام تا رضاخان"

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب "رضانام تا رضاخان" زندگی رضاخان است از ۱۲۵۶ تا ۱۲۹۹ نوشته‌ی آقای هدایت‌الله بهبودی. نسخه‌ای که دست من است چاپ دوم آن است، زمستان ۱۳۹۹. در صفحه‌ی ۲۳ تا ۲۵ مطالبی مهم آمده است که چکیده‌اش را می‌نویسم. رضا قزاق از ملتزمان نظامی عین‌الدوله بود. عین‌الدوله همانی‌ست که در لرستان "چند روزی با بریدن گوش و دست و سر حکومت کرد، اما هیچ‌گاه آن جا امن نشد." ایلات لر بیشتر اوقات سدّ راه حکومت بودند. ابزار کار عین‌الدوله (که بعد از وزارت داخله، صدراعظم شد) قزّاق‌ها بودند. ازین‌رو رضا ماکسیم -که پا در رکاب مستبدی چون عین‌الدوله بود- نخستین مشاهدات خود را از بی‌رحمی یک حکمران سختگیر به ذهن بُرد. عین‌الدوله همزمان حاکم خوزستان و بروجرد بود. رضا قزاق آلاشتی در طول مدت عضویت در قزاق، به خیلی از مناطق ایران رفت. مثلا" به آذربایجان رفت و روی مشروطه‌خواهان تبریز گلوله‌های شصت‌تیر شلیک کرد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بر کتاب «ترجمه‌ی عربی بیانیه‌های» سال ۸۸ آقای میرحسین موسوی، مقدمه‌ای -که تاریخ دقیق آن مشخص نیست چه زمانی نوشته شد- درج شده است که در آن «دفاع از حرم» به «خون‌ریختن در سرزمین‌های بیگانه برای تحکیم پایه‌های رژیمی کودک‌کش اطلاق» شد.
 
نقد بنده بر این مقدمه: چندان به نوع نام‌گذاری ورود حاج قاسم سلیمانی در بحران منطقه نباید توقف کرد که محور بحث سیاست ایران در برابر آن بحران فراموش شود، اسم آن قطعه‌ی تاریخی ایران در جنگ سوریه هر چه می‌خواهد باشد، اما اصالت کار حاج قاسم از جنس پیام و محتوای اسلام و در ردیف رفتار جهان‌گرانه و کمک‌بخشانه‌ی سیره‌ی پیامبر اکرم ص بود و در کارنامه‌ی آن، اذن معتبر و حکم شرعی ولی‌فقیه درج شد. یک آدم بامرام و باانصاف هرگز مأموریت ریشه‌کنی فرمانروایی امارتِ وحشت، به دست فرمانده‌ی درستکار قاسم سلیمانی را، به کمک صرف رژیم اسد تنزّل نمی‌دهد. این خبط و خیال است که کسی بخواهد برخورد قهری و مدافعانه‌ی نیروهای ایران را در برابر پدیده‌ی مرموز داعش -که به تعبیرم سلول‌بنیادی حزب بعث بود و این‌گونه دهشتناک بازتولید و نموّ داده شد- به تعابیر زشت، آلوده سازد.
 
بر اساس افکار و عقاید شخصی‌ام معتقدم هر کس خواست درباره‌ی ورود ایران در جنگ سوریه نظرش را آزاد بیان کند، حق شهروندی اوست، اما کاملاً واقفم چنین برداشت و توصیفی از آن، نه تنها له‌کردن مرام که انحراف در پایه‌های ایدئولوژی و گرایش مکتبی‌ست. از نظر من این ادبیات به کاررفته در مقدمه‌ی آقای میرحسین، با مبانی مکتب مذهبی و سیاسی امام خمینی منافات دارد و آغاز یک کژراهه‌ی نوین است که حتی کار سایرین را که قائل‌اند بنای بهترکردن کشور را دارند، دشوار و به‌شدت تیره و ناهموار می‌کند. این نوع نگاه تند و خطاآلود فقط نافع افکاری می‌شود که به از بین‌بردن نظام عزم نموده‌اند؛ گرچه وقتی دست ملت در دست انقلاب اسلامی بماند و نظام خادم مردم به پیش رود، از احدی کاری برای برآشفتگی‌ داخلی ساخته نیست.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دیشب کتاب «اخلاق منصوری» میرغیاث‌الدین منصور دشتکی شیرازی را (که عکسی هم انداختم از جلد و دستخطش که در حرم رضوی وقف و نگهداری می‌شود) به اتمام بردم. نکات واقعاً ناب و بکری دارد با آن که ۵۰۰ سال پیش می‌زیست اما خیلی پیشرفته فکر می‌کرد. او مقام «صدر» در صفویه داشت، اما بر سرِ عقاید خود (حتی در برابر محقق «علی کرَکی» دارای مقام شبیه به ولی‌فقیه امروزی در صفویه) ایستاد و از دربار رفت و در شیراز مدرسه‌ی منصوریه تأسیس کرد و چندین کتاب نوشت و همانجا در ۹۴۸ قمری به خاک سپرده شد. او ریاضی‌دان، فیلسوف و متألّه بود. چنان که ملاصدرا باهمه‌شُهرت، از کتاب «مرآت الحقایق» او در فلسفه‌ی اِشراق اثر پذیرفت. من فرازهایی از برداشتم از کتابش را نمایه‌واره می‌گویم:

 

کتاب «اخلاق منصوری»

دستخط میرغیاث‌الدین منصور دشتکی شیرازی

 

او متعقد بود شهر (بخوانید: دولت‌ملت به مفهوم امروزی) نیازمند شرع است و بر آن استوار. نیز شهر نیازمند قوانین است و قیمت‌گذاری. از منظر میرغیاث‌الدین ارکان شهر بر چهار چیز است: به ترتیب: دینار، شرع، سلطان، محبت. و نیز توصیه‌ی سیاسی می‌کند که حکومت هرگز خصم را خُرد مَپندارد. و مهمتر این‌که می‌گوید اول‌کار این است که چاره‌اندیشی شود تا دشمن به آشتی آید. و نیز بر فرونشاندن آتشِ گرسنگی میان مردم، تأکید می‌ورزد. نیز معتقد بود باید به صناعتی رو کرد که بهترینِ مردم برای آن پای معامله برخیزند.

راستی در باب زن‌وشوهر هم حرف داشت: مثلاً چهار امارت و نشانه برشمرد که اگر در زن دیده شد، او صالحه است. یکی را فقط عرض می‌کنم. و آن این است که: حضور شوهرش در خانه را بسیار خواهان باشد و در نبودِش هم، بسیار دلتنگش گردد. بنده بگذرد. شاید شاید در شماره‌ی دیگری، روزی، بر بقیه‌ی افکارش دست گذارَد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. این خانم محترم با پوشش فاخر سنتی، دهیار محترم روستای حسین‌آباد بِیرَم شهرستان لار استان فارس است. اخیراً اتفاقی مصاحبه‌ی وی را دیدم و چون برای من کارکرد و توان بالایش جاذب بود، فوری عکسی از روی شبکه‌ی "شما" از ایشان انداختم که سرِ فرصت از کار ستُرگ (=سزاینده و بااهمیت) او، ولو در وُسع و گستره‌ی یک روستا تمجید نموده باشم. در آبادسازی روستای خود و ایجاد مؤسسه‌های عمومی و نیز فرهنگ‌سازی، گویا کارنامه‌ی درخشنده از خود بروز داده با پشتوانه‌ای بالا ازمردمش.

 

 

برای چنین بانوانی -که همت و عزم کرده‌اند ایرانِ خود را این‌گونه توانمند و رضامند بسازنند و هیچ مانع و سرزنشی، زنان راسخ و پاکباز را از میدانِ کار و سازگارسازی اجتماعی باز نمی‌دارد- احترام دارم و معتقدم جامعه‌ی پاک و پویا جامعه‌ای کاردان است و فراوان‌اموری وجود دارد که نباید برای فقط مردان منحصر شود و بانوان از آن بیرون بیفتند. خداقوت می‌گویم به این بانوی دهیار که از خود و جامعه بیمناک نماند و وارد امور عمومی شد و از خود یک کارنامه‌ی پرکار نشان داد. بی‌شمار درود بر او.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. "از چیزی نمی‌ترسیدم"؛ این کتاب کوتاه، که زندگی‌نامه‌ی خودنوشتِ قاسم سلیمانی ( از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ ) است از دسته کتاب‌هایی‌ست که انسان وقتی با آن وقتش را به سر کند احساس هدَر نمی‌کند. یک سربرگ است برای یک زندگیِ در سِلم و سلامت.

 

اوایل سال ۵۶ برای اولین‌بار با اتوبوس به زیارت مشهد مقدس رفت؛ حدود ۲۰ ساعت تو راه. اطراف حرم در یک مسافرخانه اتاقی گرفت. جالب اما اینجاست که پس‌اززیارت، رفت گشت یک باشگاه ورزشی‌یی پیدا کند که چشمش افتاد «به یک زورخانه در نزدیکی حرم». رفت داخل. جوان "خوش‌تیپی" به اسم آقا سیدجواد تعارفش کرد. عصر روز بعد هم به زورخانه رفت. ولی این‌بار سیدجواد و جوان دیگری به اسم حسن «بعد از گودِ زورخانه» وی را به گوشه‌ای بردند. تصور کرد لابد «می‌خواهند کسی دیگر را بزنند که طرحِ دوستی» با وی ریختند. سه‌تایی روی میزی نشستند. سیدجواد ازو سؤال پرسید. آیا «تا حالا نام دکتر شریعتی را شنیده‌ای؟» گفت: «نه، کیه مگه؟» سیدجواد، بدون هراس خاصی شرح داد که «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه.» از آن زمان به بعد بود که برای قاسم سلیمانی کلمه‌ی «ضد شاه» دیگر "چیز تعجب‌آوری نبود."

 

 

خواستم گفته باشم او خود به دستِ مجروح خود وقایع زندگی‌اش را نوشت، شرح احوالش خواندن دارد. از جمله یک جا که از نقش ورزش در زندگی نوشت، که بر اخلاق دینی‌اش اثرِ زیادی نهاد و حتی آن را یکی از مهمترین عامل و «مانعِ مهم» در کشیده‌نشدنش به "مفاسد اخلاقی" دانست.



آری؛ "از چیزی نمی‌ترسیدم" داستان شخصیتی‌ست که از چوپانی به این‌چنین نامداری‌یی رسید. او اولین بار جمله‌ی «از چیزی نمی‌ترسیدم» را برای اتفاق سال ۱۳۵۵ بر زبان آورد که دو پاسبان در سرِ یک خیابان در روز عاشورا در شهر "چوپار" کرمان به یک دختر (که حتی سربرهنه بود) اهانت کردند که قاسم از بالای پنجره‌ی هتل کسری صحنه‌ی جسارت را دید و برآشفت و پرید از پله‌ها جهید بیرون و "برق‌آسا با چند ضربه کاراته" آن دو پاسبان را بر زمین زد و گریخت. زدنِ پاسبان شهربانی به تعبیر خودش: «مغرورش» کرده بود و حالا به بعد بود که قاسم سلیمانی پیش خود گفت: دیگر «از چیزی نمی‌ترسیدم». در ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ نیز، متنی با عنوان 'زندگی خودنوشت حاج قاسم' به زندگی سرباز شهید قاسم سلیمانی این اُسوه‌ی روزگار پرداخته بودم.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکم: از آلبر کامو فرانسوی ( ۱۹۱۳ – ۱۹۶۰) پرسیدند یا خود از خود پرسید که انقلابی کیست؟ پاسخ داد: "انقلابی کسی است که «نه» نمی‌گوید." دوم: از طالب آملی شعرهایی خوانده و خلاصه کرده بودم بسیار زیبا، در کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» اثر آقای محمدرضا قنبری که اینجا جای نقل یک بیت ازوست:

"صعود مرتبه‌ی عشق را هبوطی نیست
کسی که او به فلک برده بر زمین نزند"

 

امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی

محمدرضاشاه و فرح دیبا

شرح سیاسی: هر دو جمله‌ی یکم و دوم را ازین‌رو تقدیم صحن کردم تا یاد انسان پارسا و انقلابی و عارف را در سالگرد وفاتش گرامی داشته باشم؛ یعنی امام خمینی رهبر انقلاب و نهضت درخشنده‌ای که میشل فوکو آن را به «روحِ جهانِ بی‌روح» تعبیر کرده بود. همان امامی که خیلی کوشید با تذکر و خیرخواهی و نصیحت، شاه را از افرادِ فاسد و ضد مذهب دربار، نجات دهد و وی را با جامعه‌ی دینی و عالمان و روشنفکران آشتی دهد، اما شاه گوش به حرف یک مرجع آگاه و شجاع نداد و با یکدندگی و لجاجت کارهای خودخواهانه‌ی خود را کرد و کار به جایی رسید که امام دیگر به جای گفتن: «ای شاه! ای شاهنشاه! ای اعلاحضرت!» رُک و راست گفتند: «ای مَردک!».

 

شاهی که به قول استاد محترمم آقای دکتر حسین بشیریه در ص ۱۲۲ کتاب «ایران؛ هویت، ملیت، و قومیت»، می‌خواست گفتمان سلطنت خود را بر سه پایه  بنا کند: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت به جای مذهب اسلام. اما از یک مرجع انقلابی و نترس، شکست خورد و به زباله‌دان تاریخ افتاد که گَندِ کارهای ضد اخلاقی، ضد اسلامی، ضد انسانی، ضد تمدنی او بی‌نهایت مشمئزکننده است؛ شخصیتی متزلزل و شاهی نامدارا که نه آقای طالقانی را -که میان همه‌جور افکار، یک آیت‌اللهی وجیه و مورد قبول بود- می‌توانست تحمل کند، نه آقای منتظری را و نه شهید خسرو گلسرخی را و نه هزاران آیت‌الله و مهندس و دانشجو و طلبه و اعضای مجاهد و مبارز سازمان‌هایی پیشرو و مسلح چون مجاهدین خلقِ وقت و سازمان چریک‌هایی فدایی را و نه حتی مردی از تبار و طبقه‌ی فرادست و بالای جامعه و حکومت یعنی مرحوم محمد مصدق را. و نه حتی ارتشی‌هایی با گرایش مذهبی را. این شاه، حقیتاً عین پدرش، نه مرد و جوانمرد، که به تعبیر درست امام «مَردک!» بود.

 

ایران با این دو شاه دست‌نشانده نه فقط عقب ماند از قافله‌ی رشد اقتصادی و توسعه سیاسی و رفاه اجتماعی، بلکه این دو پدر و پسر خودخواه، مردم را از آرمان نهضت مشروطه -که یکی از سیاسی‌ترین و مدرن‌ترین رفتار جامعه‌ی ایرانی در برابر حکومت شاهنشاهی قاجاری بود- به جدایی افکندند. تاریخ ازین دو قاتلِ علما و روشنفکران و مبارزان که به میانجی انگلیس و آمریکا به تاج و تخت رسیدند، نخواهد گذشت.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دو نکته بگویم به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و قیام مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا یاد امام که همانندی نه در معاصر، و نه در کل تاریخ اسلام و ایران ندارد و گیتی هم گمان کنم تا ظهور هرگز دگر چنین انسان بزرگ و اثرگذاری نزاید، گرچه تفکر امام قابل نقد‌ونظر می‌باشد زیرا آن فقیه و سیاستمدار خود قائل به مدخلیت عنصر زمان و مکان در اجتهاد و فهم دینی و سیاسی بود و همین تئوری مدرن و سنت‌واره‌ی وی، ممکن است آراء آن مجتهد و مرجع و حاکم دینی را به کنکاش و کاوش و نقد و ابرام برَد و این در تاریخ تشیّع جزو کمال اندیشه است نه نقص و نفی چهره. و نیز یادی کرده باشم از آن قیام تاریخی خونین که از مقدمه‌های مهم جرقه‌ی انقلاب علیه‌ی سلطنت دست‌نشانده‌ی پهلوی بود:

 
محمدرضاشاه پسر و جانشین سلطنت موروثی رضا میرپنج در دیدار با آیت‌الله شیخ روح‌الله کمالوند (روحانی موجه که همیشه به نمایندگی از آقای بروجردی با شاه مذاکرات می‌کرد) چنین گفته بود: "مطمئن باشید «خمینی» را نمی‌کُشیم تا امام‌زاده درست شود، ما او را در میان مردم لجن‌مال می‌کنیم."
 
اسدالله علَم -از نزدیکترین فرد در دربار به محمدرضاشاه- چند روز پس از سرکوب خونین قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چنین تهدید کرده بود: "مُلّاها مانند «موش» در دست ما هستند."
 
بگذرم. از یادداشت‌های قدیمی من از صفحه‌ی ۹۱ کتاب تاریخی دائره‌المعارف مصوّر نوشته‌ی جعفر شیرعلی‌نیا.
 
اشاره: باز، شاه که یک حد و مرزی برای این امور قائل بود هرچند خائف و خائن بود؛ اما هستند در کشور کسانی که کار نکرده‌ی شاه در «لجن‌مال» کردنِ امام خمینی را می‌خواهند کامل کنند، اگرچه مانند بید از چنین رفتاری واهمه دارند، زیرا هنوز هم کاریزمای امام در قلوب وفاداران انقلاب اسلامی چنان انرژی متراکمی اندوخته دارد که اگر کسی کمترین اهانت و حرمت‌شکنی کند، واکنش خودجوش خودِ ملت چنین فرد و یا افرادی را پشیمان و انگشت‌به‌دهان می‌کند. نقد و نظر افکار امام خمینی آری؛ اهانت و هر گونه رفتار وهن‌آلود هرگز. اهل منطق، بهتر می‌بیند به نقد و نظر بپردازد البته با پشتوانه‌ی دانش و مطالعه.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

عکس از جلیل قربانی

نمونه‌دست‌نوشته‌ی جلیل قربانی

قضیه‌ی نان و طنز عمران صلاحی

 

یادداشت‌های روزانه‌ام در دهه‌ی ۷۰ و ۸۰

 
دعوای سه نوع نانِ سنتی، فانتزی و ماشینی در دهه‌ی هشتاد. یک نمونه مباحثه میان جناب قربانی و بنده در مدرسه بر سر سنت و مدرنیته: من هم مثالی ساده در تأیید فرمایش شما بزنم آقای قربانی: «نان رضوی» مشهد و تندیرنون مازندران و سایر بلاد ایران هر دو نون هستند، یکی مکانیزه، دیگر دستی سنتی. پختن هر دو، آزاد و مخیّرانه است و خوردن هر دو هم آزاد و  مخیّرانه. بستگی به انتخاب هر فرد دارد. سنتی بخورد یا صنعتی. باگت یا سنگک. آقای قربانی در پاسخ بنده نمونه‌دست‌نوشته‌ی خود را در صحن مدرسه فکرت رسانده که عکسش در بالا درج شد. قضیه‌ی دعوای سه نوع نان و طنز مرحوم عمران صلاحی (۱ اسفند ۱۳۲۵ / ۱۱ مهر ۱۳۸۵). پاسخ دادم: چقدر مناسب و خاطره‌انگیز. سبک کار ما با هم چه شباهت‌هایی دارد. بنده هم دفتریادداشت‌های زیادی نوشتم که یک نمونه را از دهه‌ی ۷۰ و ... عکسی انداختم و بالا منعکس کردم. همه‌جای این دو ورقه خواندنی‌ست جناب قربانی. و قربانی جواب نوشت: «من هفت تا تقویم (سررسید) یادداشت دارم!» و من دیگه روم نشد بنویسم: اما من از  ۱۹ یادداشت در سررسید هم گذشت.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

متن نقلی: از آقای فرزاد قائمی استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد: نخستین ویژگی عطار، بی‌تعلقی او به دربار و نظام‌های سیاسی معاصر اوست... عطار به هیچکدام از دربارها پا نگذاشته، هیچ کتابی را به نام ممدوحی منتشر نکرده و هیچ شعری را به نام صاحب مقامی تخلص نکرده است‌. وجه دیگر ایجاد درِ قصه‌گویی است. در مجموع مثنوی‌های عطار هزاران حکایت و داستان وجود دارد. نکته دیگری، توانایی تاثیرگذاری بر مخاطب عام است، حکایات در زبان عطار بسیار ساده‌تر بیان شده که این سادگی در عین تاویل‌پذیری و ظرفیت بالای معنایی، شعر عطار را از دیگر شاعران ادبیات تمثیلی و تعلیمی ممتاز می‌کند. آثار عطار را می‌توان به چهار بخش تقسیم کرد که مهمترین بخش آثارش مثنوی‌های اوست. از میان این مثنوی‌ها بیشتر منطق‌الطیر و تا حدی اسرارنامه شناخته شده و دو مثنوی دیگر او یعنی الهی‌نامه و مصیبت‌نامه کمتر مورد توجه قرار گرفته، درحالی‌که ظرفیت بسیار زیادی برای تاثیرگذاری بر مخاطب دارد. بخش دوم آثار عطار غزلیات، قصاید و رباعیات اوست که در دیوان او قرار گرفته و این آثار نیز از مثنوی‌های او کمتر شناخته شده است. بخش سوم آثار عطار مجموعه رباعیاتی موسوم به مختارنامه که به عطار منسوب است. بخش چهارم آثار عطار نیز مربوط به تذکره منثور تذکرةالاولیاء است که اگرچه شناخته شده است اما یک ویژگی کمتر شناخته شده این اثر، گرایشی است که عطار به اهل‌بیت (ع) دارد. عطار نیشابوری هم در تذکرةالاولیاء از حضرت علی (ع) و دیگر اهل‌بیت (ع) در مقام سالکان کامل یاد می‌کند و هم اشعار بسیاری در فضیلت حضرت علی و حسنین (ع) سروده که این اشعار در دیوان، منطق‌الطیر، الهی‌نامه، اسرارنامه و مصیبت‌نامه به صورت فراوان آمده است. این بخش از اشعار عطار و گرایش و ارادت او به اهل‌بیت (ع)، با وجود  تعلقش به اهل‌سنت، زمینه‌ای در اندیشه و آثار او به وجود آورده که مورد توجه و تتبع پژوهشگران قرار نگرفته است. برخی پژوهشگران مانند رسول جعفریان عطار را در شمار بخشی از شاعران اهل تسنن یاد می‌کند که از آن‌ها به عنوان تسنن دوازده امامی یاد می‌کنند. این تعبیر نشان می‌دهد که عطار سرسلسله‌ی شاعران و اندیشمندانی است که زمینه را برای گسترش تشیع در قرن‌های بعد فراهم کرده است. منبع

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در قواره‌ی فکری و عملی شهید حاج قاسم سلیمانی کمتر کسی دیده‌ام که به اندازه‌ی این پارسایِ خداپرستِ خداترسِ خدادوست، محبوب و اندیشمند بوده باشد. سلام سلیمانی! ای که به هر ایرانی مهر می‌ورزیدی و آنان را عزتمند و دارای کرامت و حرمت می‌خواستی. دلتنگم حاج قاسم که مکتبِ نظری خودت را همآره در مکتب عملی معنا می‌کرده‌ی. مرام تو را بر سر و مکتب تو را بر قلب می‌گذاریم.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بزرگ‌مردی که «سقراط خراسان» نامیده می‌شد سال ۱۲۸۶ خورشیدی در روستای مزینانِ داورزنِ سبزوار چشم به جهان گشود؛ یعنی زنده‌یاد استاد محمدتقی شریعتی. علاقه به علم را از پدربزرگش آخوند ملاقربانعلی به ارث برد که شاگرد ملاهادی سبزواری بود. هجرتش از مزینان به مشهد مقدس سرنوشت‌ساز بود و سازنده. زیرا در تراز نخست حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد جای گرفت و در معنویت و دانش سرآمد شد. گویند زیارت روزانه‌ی حرم امام رضا (ع) داشت و پای درس بزرگان روزگارش نشست؛ ملاهاشم قزوینی، ادیب نیشابوری و ... . برای معیشت، «ناچار به تدریس در مدارس آن روزگار مشهد» شد؛ پس؛ سال ۱۳۰۹  در مدارسی مانند شرافت، ابن‌یمین و فردوسی این شهر دست به تدریس ادبیات فارسی و عربی زد. سال ۱۳۱۴ واقعه‌ی خونین مسجد گوهرشاد را -که حاکی از اوج اختناق و سرکوب و دین‌ستیزی بود- به چشم خود دید. و از آن پس جلسات خود را در قالبِ قرائت قرآن شکل داد و همین جلسات قرآن استاد محمدتقی شریعتی از پاییز سال ۱۳۲۰ موجب رونق قرآن‌آموزی شد. ازین‌رو بود که متدینانی از مشهد، کانونی با اسم «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کردند و این پایگاهی شد برای فعالیت و درس تفسیر قرآن ایشان به صورت هفتگی که  ماهرانه و دور از دیدِ رژیم در منازل مختلف مشهد برپا می‌شد. با آن‌که دفتر اصلی کانون در کوچه‌ی مخابرات، واقع در محله‌ی چهارباغ نزدیک حرم بود؛ اما استاد، جلسات را در منازل و مکان‌های مختلف شهر برگزار می‌کرد و هم او بود که برای نخستین‌بار، معارف اسلامی را در قالب «زبان نو و به‌روز در اختیار جوانان» گذاشت. جذابیتی که جوانان دانش‌آموز و سپس دانشجویان دانشگاه مشهد را به این کانون سرازیر کرد و همینان در جریان رویدادهایی مانند نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و نهضت اسلامی وارد صحنه شدند. جالب این‌که استاد شریعتی درس تفسیر قرآن را به درس تفسیر نهج‌البلاغه که کتابی غربت در جامعه‌ی مسلمین بود، پیوند زد. و حقا که او در زمره‌ی پیشتازان احیای نهج‌البلاغه قرار گرفت و کانونش دژ عقیدتی در برابر تفکرات الحادی و انکاری. سالیان بعد، او با دعوت استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیه‌ی ارشاد تهران دست به سخنرانی بیدارگرانه می‌زد و دست انسان را در دست اسلام می‌گذاشت و سقراط‌وار، بیدارگر بود. سرانجام با عمری پربرکت و با محبوبیت در ۳۱ فروردین سال ۱۳۶۶ چشم از جهان فرو بست و به دیدار فرزندش دکتر علی شریعتی شتافت و در حرم رضوی، صحن آزادی غرفه‌ی ۱۷۱ به خاک سپرده شد که این قطعه که درش به روی مردم مسدود شده، هر بار مکانی برای زیارت بنده و آدم‌های اهل هست. هر چند از کناره‌ی درش.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 
 
بالا: کاکایی‌های سرسیاه
پایین: (Ansu Fati) آنسو فاتی
 
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم من می‌خواستم امروز فقط از کاکایی‌های سفید و سرسیاه بگویم که در تالاب ۱۳۸ هکتاری استیل بندر آستارا می‌زیَند و با آسودگی از سخت‌پوستان، نرم‌تنان، حشرات، ماهیان، گاه هم از لاشه‌ی حیوانات، و نیز میوه‌ها و مواد گیاهی می‌خورند و پَر می‌زنند و بر شاخسارها می‌نشینند و می‌خوانند و می‌خوابند. اما دیدم «فاتی»ی بارسلونا یعنی "آنسو فاتی" چه‌زیبا گفته که «از یک خانواده‌ی مسلمان» است و خود نیز «پایبند به اسلام». این شماره‌ی ۱۰ آبی اناری پوش تیم بارسلونا جمله‌ی معنوی‌یی فرموده که دل مینویی مرا ربوده؛ این جمله: «به خاطر مصدومیت‌هایم زیاد نماز خواندم و از خداوند درخواست کمک کردم. همواره به خانواده‌ام فکر می‌کنم و در آخر به خودم می‌پردازم.» فاتی، از خانواده‌ی فقیری بود از کشور آفریقایی گینه بیسائو. زندگی‌ی سختی داشتند. راهی اسپانیا شدند و در سویا ساکن گردیدند. اینک چه سربلندانه می‌گوید: «رؤیایم بازگشت به گینه و کمک‌کردن به فرزندان کشورم است.» در روز میلاد امام مجتبی ع درین سو درود بی‌عدد بر کاکایی‌های سفید و سرسیاه ایران و در آن سو به «آنسو فاتی» سیاهِ مسلمانِ آفریقا. مسلمان نمازخوان که از طریق نماز، دست به درخواست می‌زند از حضرت ربّ. من ازین جمله‌ی وی برداشت عرفانی می‌کنم. بگذرم.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

...

 

 

...

 

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجت‌الاسلام شیخ اسماعیل افشار‌زاده روحانی مبلغی که رمضان امسال -فروردین ۱۴۰۱- به همراه خانواده در روستای قتلیش از توابع بخش گرمخان شهرستان بجنورد حاضر شد. وقتی روحانی -که طبیب روح مردم باید باشد- این‌گونه به قلب جامعه می‌رود لاجرَم در قلب هم می‌مانَد. بارها گفته‌ام طبق آیه‌ی نفر قرآن، طلبه پس ار کسب علم و دانش دینی در حوزه‌ی علمیه، به فرمان خدای باری‌تعالی  باید به دل جامعه برود و روشنگری کند. ماندن این‌همه روحانی در قم و مشهد، حقیقتاً وافی به مقصود نیست. باید پس از مدتی درس‌خواندن و تهذیب نفس به جامعه‌ی ناس برگشت و با اُنس ملت، دین را معرفی و تبلیغ کرد. سلام بر هر روحانی‌یی که میان مردم می‌رود و با مردم می‌مانَد و به مردم هم می‌مانَد. خدا عمر دهاد به جناب شیخ اسماعیل افشار‌زاده و ان‌شاءالله باقی بماند بر همین منهج.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فیلم صحنه اینجا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی چندی پیش -نمی‌دانم روز بود یا شب- تلاش کرد دستِ آقای حجت‌الاسلام سیدابراهیم رئیسی را ببوسد. کجا هم نمی‌دانم. به گفته‌ی آقای مهرداد خدیر عصر ایران، توی ضیافت افطاری. خُب، ستوده این بوده جناب رئیسی نگذاشته جناب دعایی دستش را ببوسه. این سید لابد صلاح آن سید ندیده که دست‌بوسیِ قدرت راه بیندازه. اساساً رفتار بوسیدن و لیسیدن دستِ قدرت، از بُن، کار خطایی است. عاطفی و علقه‌ی طرفینی هم اگر بوده باشد، توی خلوت خودتان باید باشد، نه در معرض دیدِ ملت. آقای دعایی کرمانی که رسانه‌ی بیت‌المال روزنامه‌ی اطلاعات از اول انقلاب تا اکنون هنوز هم مطلق در دست اوست! بهتر است حرف ملت را نمایندگی کند، نه این‌که بخواهد بکوشد دستِ آقای رئیسی نوغانی مشهدی را ببوسد به هر سور و ساز و نیّت. که گویا به قول خدیر، «نافرجام» مانده است. آری؛ آقای دعایی! حرفِ ملت بهتر از دستِ قدرت است. بوسه بر فهم ملت و حرف ملت بزنید که هم وفا به انقلاب کرده و هم خود را بر بقای آن فدا. کمی؛ فقط کمی علوی باشیم جناب دعایی. بگذرم.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم آقای سید محمدعلی پنجعلی که در پرسپولیس توپ می‌زد و مدافع ستَبر تیم ملی بود و من همواره از متانت و ادب ذاتی وی به شگفت می‌آمدم و در خاطره‌ی من انسانی خوشنام و خلیق و ارزشی مانده است، دیشب توی چهل‌تیکه در گفت‌وگوی آقای محمدرضا علی‌مردانی با وی، چقدر آرام و متین و گزیده‌گو بود و از ریا و روده‌درازی به‌دور. نمی‌دانم باشگاه و آن مردِ شهیر شهرش «علی‌آقا» بَرو تأثیر، صدور کرده یا خودآگاهی داشته و برنامه‌ی خودسازی معرفتی. هرچه‌هست، خیلی بر دل نشست؛ نشسته بود، باز نیز نشست. کجایش جالب‌تر بود؟ دو جا. این‌جوری می‌نویسم فشرده: وقتی تیم، چین بود او برای خرید به بازار رفت. برای برگشت به اردوی تیم، پولِ کرایه نماند. سرِ خیابان چشم‌به‌راه منتظر ماند. دید از دور گاریِ چوبی می‌آید. نزدیک که شد، دید آقای مهدی فنونی‌زاده و آقای احمدرضا عابدزاده و بقیه پشت گاری‌اند و پیرمرد چینی آنان را به سمت محل اردو می‌برَد به کسبِ کرایه. ایستاد. به طنز و اما به وجهِ جِدّ گفت: شرم نمی‌کنید این پیرمرد شما را حمل می‌کند؟! پیرمرد را فرستاد پشت گاری و فنونی‌زاده را -که به تعبیر محلی ما هَش‌قد بود و رشید و تنومند- کشاند پایین و طنابِ کِشنده‌ی گاری را انداخت گردنش و خودش هم رفت پشت گاری نشست و حالا فنونی‌زاده و دِ بِدو. چقدر اخلاقی. چقدر درس.
 
 
گفتم دو جا جالب‌تر بود و حالا دومی: پایانِ کار حرکت قشنگ این بود که برای حُسنِ انجام کار، یک درخت به اسم آقاسیدِ پنجعلی باید کاشته شود. آن هم چه درختی؛ درختِ اُرس با تنه‌ای مستحکم و بدنه‌ای پایدار که بیش از ۳ هزار سال عمر می‌کند و شوربختانه توسط انسان، این گونه‌ی نادر گیاهی ایرانی به وضع انقراض دچار شده است. چرا باید کاری کند انسان که هر کجا پا نگذاشته، آنجا سالم‌تر مانده. از بس تخریبگر بار آمده. مرحبا به آقاسید محمدعلی پنجعلی. درودِ بی‌عدد داری. منِ غیرفوتبالی هم، وقتی تو، توی زمین بازی ملی بودی، لذت می‌بردم جناب پنجعلی، که نه خط مدافع می‌دانم چیست، و نه خط حمله، و نه حتی ارنج و هافبک! و بازی‌گردان. بی‌علت نبود موقع اعزام به جبهه، بسیجی می‌شدی و به جبهه هم می‌شتافتی سیّدِ خیر و خوبی، آقای پنجعلی که از ثروت‌های انسانی این مرز و بومی، در جبهه هم با بعثی به دفاع برخاسته بودی، ای پنجعلی، ای ایرانی. بگذرم!
جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ ⟩ ۴. دامنه
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. درآمد مطلب: خرسندم شیلی با «گابریل بوریک» اصالتاً کروات و رهبر دانشجویان چپ‌گرا -که برای او همین بس که رژیم جعلی «اسرائیل» را «رژیمی آدمکش» خوانده است- کشورش را برای احیاء گرایش به سوسیالیسم و چپ‌گرایی در برابر نئولیبرالی آمریکای لاتین، به پیش خواهد برد. به تعبیر بهتر خانم «فاطمه قابل رحمت» از نویسندگان حوزه‌ی «پولیتیکال»، تحولات شیلی، اینک «محصول اصلاحات، همگام با قدرت‌گرفتن جامعه مدنی و جنبش‌های اجتماعی خشونت‌پرهیز» است و این شیوه می‌تواند برای سایر ملت‌ها نمونه‌ی مناسبی محسوب شود.

 

 

جایی از جهان که به تعبیر خانم دکتر «الهه نوری غلامی‌زاده» در گفتگو با «شورای راهبردی روابط خارجی» «بستر نبرد چپ و راست» تبدیل شده است. به نظر من دوره‌ی فعلی این منطقه که حیاط و حتی حیاتِ! خلوت آمریکا پنداشته می‌شود، مانند آن دوره‌ی گذشته‌ی «موج صورتی» نیست که تقریباً همه‌ی کشورهای آن قاره به چپ‌گرایی مارکسیتسی رسیده بودند؛ بلکه تقابلی از چپ و راست است که این بار شیلی به سمت چپ گرایش پیدا کرده است و شاید چند سال دیگر با دموکراسی‌یی که مردم از طریق تغییر قانون اساسی شیلی موافقت کردند، فصل راست‌گرایی هم آغاز شود مثل هر انتخابات که ممکن است راست یا چپ رأی آورَد. مهم، اینک است که شیلی به دست «گابریل بوریک» افتاده است. در همه‌پرسی تاریخی شیلی در ۲۵ اکتبر (۴ آبان ۱۳۹۹) بیش از ۷۸٪ شیلیایی‌ها، در پی اعتراضاتی گسترده برای مقابله با نابرابری‌های اقتصادی، رأی به بازنویسی قانون اساسی شیلی داده بودند. و سایر تحولات مثبت شیلی، که مجال طرح نیست.

 

نقشه‌ی کشور شیلی. آمریکای جنوبی

 
برآمد مطلب: کافی‌ست ۵۰ سال به گذشته بازگشت؛ سال ۱۹۷۰ است که سناتور سالوادور آلنده پزشک محبوب مارکسیست و عضو حزب سوسیالیست شیلی، اکثریت آرا را در نتخابات به دست آورده بود و دولت آلنده «در ارتقای منافع کارگران، اجرای کامل اصلاحات کشاورزی، بازسازی اقتصاد ملی به بخش‌های سوسیالیستی، ترکیبی و خصوصی» کوشید و در سیاست خارجی‌اش نیز «رویکرد ملی‌گرایانه» گرفت. سخنرانی مشهور دکتر آلنده همانی بود که خواستار «ملی‌شدن مالکیت بیگانه یعنی آمریکا در معادن اصلی مس در شیلی» شد. شبیه قضیه‌ی نفت در عصر مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و مرحوم دکتر محمد مصدق. اما ژنرال آگوستو پینوشه در سال ۱۹۷۳ علیه‌ی آلنده کودتای نظامی کرد و شیلی را نه فقط در اختیار آمریکا گذاشت که دربست تحت سلطه‌ی نظریه‌های «میلتون فریدمن» و شاگردانش درآورده بود که به آنان «پسران شیکاگو» می‌گفتند. آنان بودند که برای شیلی نسخه‌های عجیب و غریب اقتصادی می‌پیچیدند. به‌آن‌حد وفور! که شیلی مشهور شده بود به آزمایشگاه تستِ تئوری‌های اقتصادی فریدمن. بگذرم. امید است آقای بوریک (عکس بالا) بتواند شیلی را به رشد و توسعه و عدالت و آزادی حقیقی برساند و در برابر غارت آمریکایی، فائق آید؛ اگر یاغی‌یی چون آمریکای در حالِ افول و نیز سازمان تروریستی ناتوی او، بگذارد! چون ناتو، در اصل جاسوس‌ترین عنصر برای سازمان سیا در تمام جهان است؛ فقط هوشیارانِ عاقل می‌دانند. > ۱۱ فروردین ۱۴۰۱ ← دامنه
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

 

از چپ: شهید حسن طهرانی‌مقدم، شهید احمد کاظمی

سردار محمدحسین باقری افشردی، سردار امیرعلی حاجی‌زاده

 

شرحی بر چهار چهره‌ی والای بالا

 یاد آن روزهای دهه‌ی ۶۰ به خیر که ما بسیجی‌ها به سپاهی‌ها «برادر» صدا می‌کردیم، نه «سردار». هیچ مفهومی در فضای سپاهی، جای واژه‌ی برادر را نمی‌گیرد. با دو چهره ازین چهار چهره‌ی بزرگ سپاهی، روزی و روزگاری دیدارها برقرار بود، اما دو دیگر توفیق دیدن بر من نبود. یادِ دو تن به خیر و یاد دو تن دیگر به خاطر. بازنشر عکس سایت دامنه.

 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تکان‌دهنده؛ به نقل از حجت‌الاسلام هادی غفاری: آب در ۱۰۰ درجه به نقطه جوش می‌رسد و دمای سیگار ۴۰۰ درجه سانتی گراد است. بدن من پر از جای سیگار است، هنوز سیاهی برخورد سیگار بر بدنم پاک نشده است. وقتی سیگار روی بدن من روشن می‌کردند و صدایی بدتر از حیوان از من خارج می‌شد... خدا را گواه می‌گیرم که ضربات کابل آن‌چنان رگ‌های پای من را پاره‌پاره و متلاشی کرده است الان هم پاهایم می‌سوزد... افرادی که از شاه و هویدا دفاع می‌کنند این چیز‌ها را ندیدند و اظهارنظر می‌کنند. «آپولو» را ندیده اند. ظرف یا استوانه مسی بزرگ روی سر می‌انداختند و با چوب یا آهن به آن می‌زدند، به طوری که صدایی شبیه انفجار بمب اتم در گوش شما طنین‌افکن می‌شد. آقایانی که امروز از عملکرد رژیم گذشته دفاع می‌کنند به پنکه بسته نشده‌اند تا ۱۰-۱۵ روز ادرارشان دست خودشان نباشد. ۶ ماه شما را حمام نبرند تا بدنتان بوی عفونت و نجاست بگیرد. روزی هر چقدر ناله کردم که اسهال گرفته‌ام و نمی‌توانم خودم را نگه دارم اجازه ندادند به دستشویی بروم در کاسه‌ای مدفوع و ادرار کردم. نیم ساعت بعد در همان کاسه غذا خوردم. هویدا مسئول مستقیم تمام شکنجه‌ها بود. خواهر من را لخت کردند و مرا تهدید کنند که اعتراف نکنی با خواهرت چنان می‌کنیم. آن‌ها ندیده‌اند دست بسته را از پشت ببندند و بالا بکشند و آویزان کنند. این شکنجه بیشتر از ۳۰ ثانیه انجام نمی‌شود، چون انسان را می‌کشد. سوزاندن پا‌ها با اتوی داغ را ندیدند و نمی‌دانند چیست. کف پای من قطرش به بیش از ۲۰ سانت می‌رسید. حسینی شکنجه‌گر ساواک یا همان «استوار شعبانی معروف» برای اینکه پا‌های من عفونت نکند و نیازی به بیمارستان نباشد و بار بعد هم بتواند شکنجه کند با بیش از ۱۰۰ کیلو وزنش روی جفت پای من می‌ایستاد تا چرک‌ها خارج شود در این وضعیت صدایی بدتر از صدای حیوان از انسان خارج می‌شود. از پدرم می‌خواستند که من را با شلاق بزند. بعد همان شلاق را به من می‌دادند و می‌گفتند پدرت را بزن. وقتی من امتناع می‌کردم آن چنان مرا کتک می‌زنند که پدرم به من می‌گفت: «بزن پسر خودت را راحت کن!. در دانشکده الهیات بازداشت کردند و تا خود زندان اوین داخل ماشین کتکم می‌زدند. سال ۵۴ به زور به من سم خوراندند و بلافاصله آزادم کردند. یکی، دو ساعت نگه‌ام داشتند بعد در خیابان رهایم کردند گوشه‌ی خیابان نشستم و خون استفراغ کردم. الان معده من یک سوم معده انسان معمولی است. «ازغندی» سربازجوی من در زندان بود چنان با پوتین بر دهان من زد که فک من شکست و دندان هایم خورد شد (غفاری دهانش را باز می‌کند و می‌گوید) این‌ها که می‌بینید دندان‌های من نیست و استخوان مصنوعی است. آقایان یادشان نیست، چون ندیدند و تجربه نکردند و امروز متاسفانه هویدا را تطهیر می کنند. منبع.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی به تنظیم دامنه: در آیین واگذاری صدوسیزده‌هزارمین سند املاک غصب‌شده از سوی خاندان پهلوی به مردم، مطرح شد: ۴۴ هزار فقره املاک و سند از سوی خاندان پهلوی غصب شده است و اموال مردم را بدون پرداخت ریالی تصاحب کردند. درآمد رضاخان از اجاره‌ی املاک در ۸۰ سال قبل، ۷۰ میلیارد تومان بود و از مجموع ۴۴ هزار فقره، فقط ۲ هزار و ۱۰۰ فقره آبادی بوده است. ... برخی از خودروها در دنیا بی‌نظیر هستند و سه کارخانه جمع شده بودند تا برای پسر چندساله‌ی شاه ملعون، خودرو تولید کنند. آقای سید پرویز فتاح رئیس بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی پرده برداشته که برخی از قطعات خودرو رضاشاه از طلا بوده است. هیچ‌کدام از موزه‌ها در کشور مصادره نشد و همه‌ی آن در دست میراث فرهنگی قرار دارد و خاندان پهلوی تمام تابلوها و فرش‌های نفیس را تصاحب کرده بودند.. در حال حاضر همه اموال و خودروها حفظ و بازسازی شده است... شناسنامهی شاه، فرح و ... در اختیار بنیاد مستضعفان قرار دارد... آن‌ها تصور می‌کردند که دوباره برمی گردند، ولی پول‌های زیادی را از کشور خارج کردند و برآورد ما این است که آن‌ها ۱۰۰ میلیارد دلار پول از کشور خارج کردند.. ۳۵ هزار هکتار از اموال غصب شده به دست خاندان پهلوی به مردم واگذار شده است. هنر جمهوری اسلامی این است که اموال غصب شده را به مردم برگردانده است. منبع.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شریعتی

توتم پرستی

اثر دکتر علی شریعتی

 

هر کسی تُوتِمی دارد که با آن عشق می‌ورزد، دوست می‌دارد، می‌پرستد، می‌نالد، دعا می‌کند، می‌گرید، اشک می‌ریزد، انتظار می‌کشد، صبر می‌کند، اخلاص می‌ورزد، ارزش می‌نهد، درد می‌کشد، رنج می‌برد، ایثار می‌کند، می‌گدازد.»

معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی

 

لازم به توضیح است تُوتِم در لغتنامه‌ی معین یعنی «چیزی که به عنوان سمبل گروه مورد پرستش قرار گیرد.... این کلمه از زبان قبایل سرخپوست گرفته شده است. این قبائل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیله‌ی خود مورد توجه قرار می‌دهند و آنرا توتم قبیله‌ی خود می‌خوانند. توتمیسم اشاره به همین است.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. نیکلای بردیایف ( ۱۸۷۴ - ۱۹۴۸ ) اهل کی‌یف اوکراین حکومت پروردگار را حکومت مبتنی بر عشق و محبت می‌دانست، نه حقوق و قوانین. وی طرز تلقی مصلحت‌اندیشانه و سوداگرنه‌ی نظام سرمایه‌داری را منشاء واقعی الحاد و افلاس در معنویت معرفی کرد. از نظر این متفکر دینی روسی اوکراینی زندگی معنوی برپایه‌ی مراقبه‌ی درون، ژرف‌اندیشی و رضاست. لذا معتقد بود انسان جدید در سایه‌ی تمدن جدید که دو خصلت مصلحت‌گرایانه و پراگماتیسم را در خود عمومیت داد این سه ضلع را کنار گذاشت و موجب انحطاط گردید و کمیت را در جای کیفیت نشاند.

 

 

بارزترین نظریه‌ی وی این بود که قلمرو روح را از قلمرو قیصر جدا می‌کرد و منتقدانه می‌گفت روح انسان همواره در جست‌وجوی امر متعالی‌ست و زیستن فقط در قلمرو قیصر به معنای نفی و انکار قلمرو روح است. برای شناخت بیشتر ر.ک: نام‌آوران فرهنگ معاصر، شهاب‌الدین عباسی. صص ۳۹ و  از ۴۰ انتشارات مروارید.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی