دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۶۳۴
ساعت پست : ۱۰:۲۹
مشخصات پست

ابطحی و اسم رمز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۶۳۴
ساعت پست : ۱۰:۲۹
دنبال کننده

ابطحی و اسم رمز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ابطحی و اسم رمز

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
ابطحی و اسم رمز

ابطحی و اسم رمز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ابطحی و اسم رمز

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.

به قلم دامنه: به نام خدا. این حجت الاسلام سید محمد علی ابطحی ست. عضو مجمع روحانیون مبارز که رییس دفتر سید محمد خاتمی رئیس دولت مشهور به اصلاحات بود. او در برف بهمن نود و شش اتوبان قم-تهران گیر کرده بود. چند کلمه ای می گویم و از این شخص پرمسأله و حرّاف می گذرم. او اساساً هر جا گیر می کند حرف هایی! هم می زند. مثل آن حرف مُفتِ «اسم رمز» که نوعی دروغ بستن و مثلاً لودادنِ رفقا و همفکرانش در بحران هشتاد و هشت بود.

 


او نیز در بحران هشتاد و هشت -به دنبال دستگیری های عجیب و گسترۀ جناج چپ_ دستگیر، بازداشت، بازجویی، بر تنش لباس خالخالی و بر پایش دمپایی پوشانده شده بود. ولی او، طاقت نداشت و همان روزهای نخست، خیلی زود به حرف آمد. یا به حرف آمده شد. یا به حرفش آورده بودند. مصاحبۀ عجیب و غریبش در سیمای شخصی میلی عزت ضرغامی پخش شد. و شوی سیاسی آفرید و گفت: «تقلّب، اسم رمز ما بود». یعنی به عناصر اطلاعات خط داد، تقلبی نبود بلکه واژۀ تقلب ابزاری بود برای آنچه سال هشتاد و هشت رخ داد. آری؛ ابطحی برای خلاصی خود، با آن اعتراف سازی و اسم رمز بافی! به بقیه یاران و فعالان سیاسی دستگیر شدۀ در بند، چه کرد؟ شما بگویید چه کرد. او علاوه بر اوین، در برف اتوبان قم هم در بند شد. آنجا _در اوین_ اسم رمز بافت و از زنجیر، رها شد. اینجا _در اتوبان_ اسم جلاله گفت و زنجیر چرخ هم شاید بست، ولی رها نشد و شب را تا صبح پشت راه بندان و یخبندان ماند. کاش در اوین هم مثل اتوبان، در زنجیرچرخ روزگار می ماندی و سربلند می آمدی! و سرت را بلند! می داشتی مثل بهزاد نبوی؛ مردِ متدینِ مقاومِ تئوری های نظری و عملی. بگذرم از محمد علی ابطحی.
Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۴۶۲
ساعت پست : ۱۱:۵۳
مشخصات پست

خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۴۶۲
ساعت پست : ۱۱:۵۳
دنبال کننده

خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاندان صدر را بیشتر بشناسیم

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

 

مقتدی صدر و ولیعهد امارات

 

...

 

مقتدی صدر و ولیعهد عربستان محمد بن سلمان

 

مقتدی صدر. دیدار با ولیعهد عربستان

محمد بن سلمان و ولیعهد امارات

شیخ محمد بن زاید آل نهیان:

کامل این پست در: اینجا

 

Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۷۰۷
ساعت پست : ۱۰:۳۷
مشخصات پست

پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۷۰۷
ساعت پست : ۱۰:۳۷
دنبال کننده

پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پاسخ به شیخ صادق لاریجانی

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

به قلم دامنه: حجت‌الاسلام صادق لاریجانی ۹ بهمن ۱۳۹۶ گفت: «قوه ‌قضائیه باید نقطه آخری باشد که همه در برابر آن تسلیم باشند و بر‌این‌اساس تا زمانی که اشتباه یا تخلفی در رأی یک قاضی محرز نشود، کسی حق ندارد به این رأی تعرض کند. این توهین‌ها و تخریب‌ها غیرقابل‌قبول است. ‌هزاران قاضی شریف، متدین، اهل فضل و پرتلاش در سخت‌ترین شرایط و با بالاترین حجم کار، در حال خدمت‌رسانی هستند، اما متأسفانه برخی همه این موارد را نادیده می‌گیرند و علیه قضات سخنان ناصحیح به زبان می‌آورند». (منبع) و (منبع)

 

حجت‌الاسلام

شیخ صادق لاریجانی

 

پاسخ دامنه: به نام خدا. این که رئیس یک قوه انتصابی، از زیرمجموعه‌ی منصوبی خود دفاع کند، حرفی نیست. این که نسبت به منتقدان آن قوه، واژه‌ی «سخنان ناصحیح» به کار می‌گیرد هم، حرفی نیست. ولی از این که با یک حالت حق‌به‌جانب، تحکّمی، دستوری، با خشم و تندی و از صندلی یک مقام مافوقِ ملت! و جامعه‌ی مدنی، بخواهد بگوید «کسی حق ندارد...»، نه تنها به هیچ‌وجه پذیرفته نیست؛ بلکه به‌شدّت تعجب‌برانگیز است. در نظام مردم ساخته‌ی «جمهوری اسلامی» که شاه را فراری داده و رژیم دستورمآب و دیکتاتوری‌اش را واژگون کرده، این‌گونه سخن‌گفتن با مردم و منتقدان و حتی با «هجمه‌آوران»، هیچ جایگاهی ندارد. و اتفاقاً «کسی حق ندارد» به مردم دستور بدهد که چه بکند چه نکند. چه بگوید چه نگوید. چه فکر کند چه فکر نکند. چه انتقادی بکند چه انتقادی نکند.

 

مردم حق دارند به رهبری -با آن جایگاه بسیار بالا و مهم و سرنوشت ساز- انتقاد کنند، چه رسد به یک قاضی و یا یک قوه که نوکر ملت است، نه آقای ملت. لطفاً خودتان را نقدپذیر نگه دارید، نه این که هر هفته در مقام سخنرانی در جلساتی بنشینید و به مردم و منتقدان و جامعه‌ی مدنی نهیب بزنید و ار نقد و حتی «تعرض به رأی قاضی»، اِن‌قُلت‌هایی ناپذیرفتنی و اعجاب‌آور بزنید. ۲۲ بهمن -جشن پیروزی خجسته‌ی ملت بر شاه و شاهی‌گری نزدیک است، همه‌ی دست‌اندرکاران نظام -که به قول امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نوکران مردم‌اند_ از انقلاب و شعار استراتژیک مردم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» درس بگیرند و بی‌جهت مردم را در منگنه و تنگنا، و اهل نظر را در ترس و واهمه و اخطار و به دور از آزادی و استقلال نگذارند. ملت با نظام است و نظام هم باید با ملت بماند تا این چرخ بچرخد و بگردد و تمدّن و توسعه و رشد بسازد.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۸۳۷
ساعت پست : ۰۹:۴۱
مشخصات پست

انسان شاکر، انسان شاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۸۳۷
ساعت پست : ۰۹:۴۱
دنبال کننده

انسان شاکر، انسان شاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انسان شاکر، انسان شاکی

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
انسان شاکر، انسان شاکی

انسان شاکر، انسان شاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انسان شاکر، انسان شاکی

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

متن دکتر سروش به خبر عارضه مغزی دکتر داریوش شایگان: «...تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد: «انسان شاکر» و «انسان شاکی».

 

به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی... بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمان های دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سُرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طُمانینه و آرامش  را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد...

 


مرحوم دکتر داریوش شایگان (Dariush Shayegan)

 

از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عَمرو  و زید و دیگران را مقصّر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد.

 

چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که «افسرده دل افسرده کند انجمنی را».

 

دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقاً متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ «شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر  تورنتو برگزار کردم و تفصیلاً به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم. افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام. شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است.

 

در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند.

 

خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است... انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریاصفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران...» (منبع)

Notes ۱
پست شده در پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۷۷۹
ساعت پست : ۱۱:۲۸
مشخصات پست

رهبری در خانۀ خشتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۷۷۹
ساعت پست : ۱۱:۲۸
دنبال کننده

رهبری در خانۀ خشتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رهبری در خانۀ خشتی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
رهبری در خانۀ خشتی

رهبری در خانۀ خشتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رهبری در خانۀ خشتی

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

به قلم دامنه. به نام خدا. یک مرجع است؛ یک عالم آگاه دینی. یک فقیه است؛ یک مقتدای محبوب اسلامی. آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی. نشسته بر خانه‌یخشتی؛ در زاوی@ی جنوب شرقی حرم حضرت امام علی.

 

 

آیت‌الله العظمی

سید علی سیستانی

 

 

آن مرجع ساده زیست، چون بر مشیء امام علی (ع) زندگی می کند، بر قلوب مؤمنین حضوری محبوبانه دارد. سیستانی بزرگ، چون عالمی خبیر و تیزیبن است، بر کیدهای دشمن حیله ورز آگاه است. نقشه های آنان را می شناسد و هم حوزه و هم دولت و مردم عراق و منطقه را بخوبی هدایت می کند. او بی آن که خدَم و حشَم و گارد و هزینه های میلیاردی حفظ جان، داشته باشد، در همان خانۀ خشت خام گِلی، بر عراق و جهان اسلام نفوذی فوق العاده دارد و ذرّه ای هم هوا و جاه و مقام و ریاست و فرمانروایی در او نفوذ ندارد. راستی؛ چه چیزی باعث این نفوذ و محبویت است؟ راستی و درستی و ساده زیستی. درود بر آن مرجع بزرگ شیعیان جهان. جانش برای حفظ کیان اسلام، همیشه جانان.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۳۹۱
ساعت پست : ۱۰:۲۹
مشخصات پست

به ظلم آری نخواهم گفت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به ظلم آری نخواهم گفت

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۳۹۱
ساعت پست : ۱۰:۲۹
دنبال کننده

به ظلم آری نخواهم گفت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به ظلم آری نخواهم گفت

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
به ظلم آری نخواهم گفت

به ظلم آری نخواهم گفت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به ظلم آری نخواهم گفت

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان

خراسان ای زمینَت گوهرستان

سرایَت جلوه گاهِ عشق و ایمان

 

طارق خراسانی در ادامه‌ی این شعر دویست و یازده بیتی، به دیار مزینان و استاد محمدتقی شریعتی صاحب تفسیر نوین و فرزندش معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می‌پردازد، که  ارائه می‌گردد:

 

به گوشم می رسد از باره ی نور

صدای انفجاری در مزینان

گرانقدری که قدرِ خود گران داشت

گرانسنگی که بر ما گشته ارزان

تپد آن آسمانی قلبِ تاریخ

درونِ پیکرِ فریادِ دوران

به ظلم آری نخواهم گفت، آری

سرودِ قلبِ تاریخ است این، هان

شریعت را مزینانی علی داد

رواج دیگری اندیشه بنیان

چو شمعی سوخت تا روشن بماند

به هر عهدی مسیر رهنوردان

به مانند پدر کو را ز حق باد

نثار روح والا رَوح و ریحان

تمام عمر خود روشنگری کرد

که ایمانش مسلم بود و ایقان

دگر مانند او مادر نزاید

کجا مانند او می بینی الان؟

 
عکس بالا: مجسمه‌ی زنه‌یاد دکتر شریعتی در ورودی مزینان
Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۴۶۸
ساعت پست : ۰۹:۵۷
مشخصات پست

سیاست شادکامی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶
بازدید ها : ۴۶۸
ساعت پست : ۰۹:۵۷
دنبال کننده

سیاست شادکامی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سیاست شادکامی

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
سیاست شادکامی

سیاست شادکامی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سیاست شادکامی

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

سخنرانی مصطفی ملکیان، در نشست نقد و بررسی کتاب «سیاست شادکامی» اثر «درک باک» در دی‌‌ماه ۱۳۹۶: «برای خروج از وضعیت نامطلوبی که موجود است یا وضعیت مطلوبی که ناموجود است، چه کار می توانیم بکنیم؟ ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته‌های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست. برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد: یک: تغییر دنیای بیرون (برای انطباق با خواسته هایمان) دو : تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون) یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

 

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد: یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود (امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم (مراد را بر وفق امور کردن). راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آنها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

 

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.  هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی (برآورده کردن خواسته ها) است. درِک باک (Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی (خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه‌های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه‌ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسوول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.» (منبع)

Notes ۰
پست شده در جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۶۲۸
ساعت پست : ۰۱:۳۳
مشخصات پست

سیستانی و اهل سنّت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۶۲۸
ساعت پست : ۰۱:۳۳
دنبال کننده

سیستانی و اهل سنّت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سیستانی و اهل سنّت
به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
سیستانی و اهل سنّت

سیستانی و اهل سنّت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سیستانی و اهل سنّت
به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

به قلم دامنه. به نام خدا. اوائل دی امسال ( ۱۳۹۶ )، به مدت چندروز در مشهد مقدس بودم. معمولاً هر بار، عینِ همۀ دفعات مسافرتم به آن مکان شریف، همۀ صحن های حرم رضوی را به قصد تبرّک و دیدار می گردم. در یکی از همان روزها چشمم به ستون های صحن کوثر حرم امام رضا علیه السلام افتاده بود، دیدم عکسی از مرجع بزرگ شیعیان جهان آیت الله العظمی سید علی سیستانی نصب است. تعجّب کردم. چون دست اندرکاران حرم رضوی سابقه نداشته است از این مرجع عالقیدر، عکسی، متنی یا سخنی نشر دهند. با کنجکاوی پیش رفتم که ببینم موضوع چیست؟ دیدم سخنی بسیارمهم و تکان دهنده از این فقیه آگاه، مرجع روشن ضمیر، عالم ساده زیست و شخصیت متنفّذ جهان اسلام، منعکس شده است. با گوشی همراهم، عکسی انداختم که اینک این پست بر مبنای همان عکس و سخن، شکل گرفته است. امید است مفید، نافع، درس عبرت و پند افتَد.

 

 

عکاس: دامنه. از روی ستون صحن کوثر
حرم امام رضا (ع) هفت  دی ۱۳۹۶
 

برخی از کلیدواژه های این سخن حکیمانۀ آیت الله العظمی سید علی سیستانی این گونه است: دین همان محبّت. تعجّب از تفرقه. دفاع شیعیان از حقوق اجتماعی و سیاسی سُنّی حتی قبل از حقوق خود. گفتمان شیعه دعوت به وحدت. نگویید برادرانِ اهل سنت؛ بگویید جانِ ما اهل سنت. حال مقایسه کنید دیدگاه مترقی و حکیمانۀ این مرجع محبوب را با دیدگاه های شاذّ و اختلاف افکنِ برخی از مقدس مآب های به دور از حکمت و مصلحت و حقیقت، که تمام مأموریت شان دویّت آفرینی میان مسلمانان و فِرَق دینی ست و دست گذاشتن روی رویدادهای خاص و آب و تاب دادن به استثناء های دین به جای نشر قواعد و مبانی و اشتراکات. خدا، آقای سیستانی را تندرستی و بقای عمر دهاد تا عِماد جهان اسلام برقرار و استوارتر بماند.

Notes ۱
پست شده در دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۶۳۲
ساعت پست : ۰۶:۵۳
مشخصات پست

رفع حصر شیخ زکزاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. بلاخره دیکتاتور خودکامه‌ی نیجریه، تسلیم حقیقت شد و شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه پس از دو سال حصر در میان خبرنگاران حاضر شد. و چشمان ما به جمال و هیبت مقاوم و مظلوم این روحانی آگاه و شجاع روشن شد. نیروهای امنیتی نیجریه سرانجام اجازه دادند این شیخ مبارز و تسلیم ناپذیر، در جمع خبرنگاران حاضر شود و به سؤالات آنان پاسخ دهد.
 
 

 

زکزاکی گرچه چشم چپ خود را «بر اثر حمله نظامیان در دو سال قبل از دست داده‌ است و چشم راستشان نیز با مشکل مواجه است» منبع، اما مهم آن است او با حق‌گرایی و تبَعیت از فرهنگ عاشورا، راه دشوار آزادی را می‌پیماید و با الگوپذیری از رهبر آزادگان جهان امام حسین علیه السلام، زندگی ننگین ذلّت‌پذیری را هرگز نپذیرفته و به مقاومت و حق‌پویی ادامه می‌دهد و قلب یک ملت را فتح کرده است. درود به او و همه‌ی ظلم‌ستیزان جهان.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
پست شده در دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۶۳۲
ساعت پست : ۰۶:۵۳
دنبال کننده

رفع حصر شیخ زکزاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رفع حصر شیخ زکزاکی
به قلم دامنه. به نام خدا. بلاخره دیکتاتور خودکامه‌ی نیجریه، تسلیم حقیقت شد و شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه پس از دو سال حصر در میان خبرنگاران حاضر شد. و چشمان ما به جمال و هیبت مقاوم و مظلوم این روحانی آگاه و شجاع روشن شد. نیروهای امنیتی نیجریه سرانجام اجازه دادند این شیخ مبارز و تسلیم ناپذیر، در جمع خبرنگاران حاضر شود و به سؤالات آنان پاسخ دهد.
 
 

 

زکزاکی گرچه چشم چپ خود را «بر اثر حمله نظامیان در دو سال قبل از دست داده‌ است و چشم راستشان نیز با مشکل مواجه است» منبع، اما مهم آن است او با حق‌گرایی و تبَعیت از فرهنگ عاشورا، راه دشوار آزادی را می‌پیماید و با الگوپذیری از رهبر آزادگان جهان امام حسین علیه السلام، زندگی ننگین ذلّت‌پذیری را هرگز نپذیرفته و به مقاومت و حق‌پویی ادامه می‌دهد و قلب یک ملت را فتح کرده است. درود به او و همه‌ی ظلم‌ستیزان جهان.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. بلاخره دیکتاتور خودکامه‌ی نیجریه، تسلیم حقیقت شد و شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه پس از دو سال حصر در میان خبرنگاران حاضر شد. و چشمان ما به جمال و هیبت مقاوم و مظلوم این روحانی آگاه و شجاع روشن شد. نیروهای امنیتی نیجریه سرانجام اجازه دادند این شیخ مبارز و تسلیم ناپذیر، در جمع خبرنگاران حاضر شود و به سؤالات آنان پاسخ دهد.
 
 

 

زکزاکی گرچه چشم چپ خود را «بر اثر حمله نظامیان در دو سال قبل از دست داده‌ است و چشم راستشان نیز با مشکل مواجه است» منبع، اما مهم آن است او با حق‌گرایی و تبَعیت از فرهنگ عاشورا، راه دشوار آزادی را می‌پیماید و با الگوپذیری از رهبر آزادگان جهان امام حسین علیه السلام، زندگی ننگین ذلّت‌پذیری را هرگز نپذیرفته و به مقاومت و حق‌پویی ادامه می‌دهد و قلب یک ملت را فتح کرده است. درود به او و همه‌ی ظلم‌ستیزان جهان.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۳
رفع حصر شیخ زکزاکی

رفع حصر شیخ زکزاکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رفع حصر شیخ زکزاکی
به قلم دامنه. به نام خدا. بلاخره دیکتاتور خودکامه‌ی نیجریه، تسلیم حقیقت شد و شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه پس از دو سال حصر در میان خبرنگاران حاضر شد. و چشمان ما به جمال و هیبت مقاوم و مظلوم این روحانی آگاه و شجاع روشن شد. نیروهای امنیتی نیجریه سرانجام اجازه دادند این شیخ مبارز و تسلیم ناپذیر، در جمع خبرنگاران حاضر شود و به سؤالات آنان پاسخ دهد.
 
 

 

زکزاکی گرچه چشم چپ خود را «بر اثر حمله نظامیان در دو سال قبل از دست داده‌ است و چشم راستشان نیز با مشکل مواجه است» منبع، اما مهم آن است او با حق‌گرایی و تبَعیت از فرهنگ عاشورا، راه دشوار آزادی را می‌پیماید و با الگوپذیری از رهبر آزادگان جهان امام حسین علیه السلام، زندگی ننگین ذلّت‌پذیری را هرگز نپذیرفته و به مقاومت و حق‌پویی ادامه می‌دهد و قلب یک ملت را فتح کرده است. درود به او و همه‌ی ظلم‌ستیزان جهان.
به قلم دامنه. به نام خدا. بلاخره دیکتاتور خودکامه‌ی نیجریه، تسلیم حقیقت شد و شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جنبش اسلامی نیجریه پس از دو سال حصر در میان خبرنگاران حاضر شد. و چشمان ما به جمال و هیبت مقاوم و مظلوم این روحانی آگاه و شجاع روشن شد. نیروهای امنیتی نیجریه سرانجام اجازه دادند این شیخ مبارز و تسلیم ناپذیر، در جمع خبرنگاران حاضر شود و به سؤالات آنان پاسخ دهد.
 
 

 

زکزاکی گرچه چشم چپ خود را «بر اثر حمله نظامیان در دو سال قبل از دست داده‌ است و چشم راستشان نیز با مشکل مواجه است» منبع، اما مهم آن است او با حق‌گرایی و تبَعیت از فرهنگ عاشورا، راه دشوار آزادی را می‌پیماید و با الگوپذیری از رهبر آزادگان جهان امام حسین علیه السلام، زندگی ننگین ذلّت‌پذیری را هرگز نپذیرفته و به مقاومت و حق‌پویی ادامه می‌دهد و قلب یک ملت را فتح کرده است. درود به او و همه‌ی ظلم‌ستیزان جهان.
Notes ۳
پست شده در پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۴۰
ساعت پست : ۰۷:۵۹
مشخصات پست

قضیۀ عزل آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

آیت‌الله ابراهیم امینی نجف آبادی:«اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد...


 

حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزُرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.» مصاحبه با ماهنامۀ پاسدار اسلام. (منبع)


 
 
جواب دامنه

 
یک: من با آن که نسبت به این قطعۀ غامض تاریخ ایران پیش داوری نمی کنم، اما قبلاً در این پست «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا)، تا حدّی نکته هایی گفته ام. اینک با مشاهدۀ مصاحبۀ بسیارمفصّل آقای آیت‌الله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم با ماهنامۀ پاسدار اسلام، چند نکته ای بازگو می کنم. امید است موجب روشن تر شدنِ قضیه عزل شود.
 
دو: آقای آیت‌الله ابراهیم امینی عضو همان خبرگانی بود که رأی به رهبر آینده بودنِ آیت الله العظمی حسینعلی منتظری داد که اصطلاحاً از آن به عنوان «قائم مقام رهبری» یاد می شد. از ایشان می پرسم چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن رأی خبرگان ملت، رهبرِ آیندۀ منتخبِ خبرگان رهبری را فوری بدون تشریفات قانونی عزل کرد؟ پس آن همه رأی قریب به اتفاق نمایندگان ملت در مجلس خبرگان رهبری به مرحوم آقای منتظری چه می شود؟
 
 

 
سه: آقای آیت‌الله امینی بگویند مگر نصب و عزل رهبری بر عهدۀ مجلس خبرگان نبوده است؟ پس چرا خبرگان از آراء و نصب خود که جنبۀ مشروعیت سیاسی داشت، دفاع نکرد؟ و ان قُلتی نیاورد؟ به نظر شما مگر خبرگان ناظر و مُشرف و ناصب رهبری نیست؟ پس چرا عزلِ منتظری که حقِ قانونی آن مجلس بود _بر فرض اگر حق ایشان، عزل بود_ در آن مجلس صورت نگرفت و به رأی گذاشته نشد؟ امر بیّن این که، پس از جنگ همه قرار گذاشته بودند در چارچوب قانون باشند و به قانون بازگردند.
 
چهار: اگر من جای مصاحبه گران مجلۀ پاسدار اسلام بودم، از آقای امینی پرسش های مهمتری می پرسیدم. از جمله پرسش می کردم آیا رهبر مستقر نظام، حق دارد رهبرِ مستودع (بخوانید قائم مقام رهبری) را بنا به تصمیم فردی اش، برکنار و عزل کند؟ آقای امینی چرا در مصاحبۀ خود جملۀ «به‌شدت آزُرده خاطر بودند» را به امام نسبت داد و در این قضیۀ سرنوشت ساز ملت و حتی اُمت، چنین نسبتی را بکار برده است؟
 
پنج: نیز می پرسیدم آیا رهبر نظام با وصیت یا سفارشِ شفاهی می تواند رهبر آیندۀ کشور را تعیین کند؟ کما آن که خبرگان در سال 1368 وصایت امام را لحاظ کرد. نیز این را سؤال می کردم که عزل مرحوم منتظری به نوعی «وتو»ی رأی مجلس خبرگان نبود؟ اگر بود، چگونه خبرگان از منصوبِ خود دفاع ننمود؟ آیا خبرگان رهبری که ناظرِ کار رهبر نظام است نیز در این گونه تصمیم ها مثل ملت، باید مطیع رهبر باشد و اطاعت کند و از حریم و حوزۀ کارش صرف نظر نماید؟ مرز اطاعت از رهبری و نظارت بر رهبری چیست؟
 
نکتهٔ پایانی: من البته به لحاظ اندیشۀ سیاسی _فرای از این قضیۀ غامض عزل و مسائل داخلی_ معتقدم هیچ شخصی در اسلام اجازه ندارد برای ملت و برای رهبری آیندۀ ملت، تعیین تکلیف کند و یا وصیتنامۀ سیاسی بنویسد و همگان را به آن دعوت کند. ملت، طبق قرآن و عقل، خود حاکم بر سرنوشت خود است. دیروزییان نمی توانند برای فرداییان، حکم و وصیت کنند و سرنوشت ملتی را از پیش سفارش کنند. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به شاه و نظام طاغوت تشر انقلابی زده بودند، شاه به چه حقی برای نسل آینده، تعیین تکلیف می کند. یعنی هر نسلی خود برای خود رفراندوم می کند. والسّلام.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۴۰
ساعت پست : ۰۷:۵۹
دنبال کننده

قضیۀ عزل آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قضیۀ عزل آیت الله منتظری

آیت‌الله ابراهیم امینی نجف آبادی:«اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد...


 

حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزُرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.» مصاحبه با ماهنامۀ پاسدار اسلام. (منبع)


 
 
جواب دامنه

 
یک: من با آن که نسبت به این قطعۀ غامض تاریخ ایران پیش داوری نمی کنم، اما قبلاً در این پست «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا)، تا حدّی نکته هایی گفته ام. اینک با مشاهدۀ مصاحبۀ بسیارمفصّل آقای آیت‌الله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم با ماهنامۀ پاسدار اسلام، چند نکته ای بازگو می کنم. امید است موجب روشن تر شدنِ قضیه عزل شود.
 
دو: آقای آیت‌الله ابراهیم امینی عضو همان خبرگانی بود که رأی به رهبر آینده بودنِ آیت الله العظمی حسینعلی منتظری داد که اصطلاحاً از آن به عنوان «قائم مقام رهبری» یاد می شد. از ایشان می پرسم چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن رأی خبرگان ملت، رهبرِ آیندۀ منتخبِ خبرگان رهبری را فوری بدون تشریفات قانونی عزل کرد؟ پس آن همه رأی قریب به اتفاق نمایندگان ملت در مجلس خبرگان رهبری به مرحوم آقای منتظری چه می شود؟
 
 

 
سه: آقای آیت‌الله امینی بگویند مگر نصب و عزل رهبری بر عهدۀ مجلس خبرگان نبوده است؟ پس چرا خبرگان از آراء و نصب خود که جنبۀ مشروعیت سیاسی داشت، دفاع نکرد؟ و ان قُلتی نیاورد؟ به نظر شما مگر خبرگان ناظر و مُشرف و ناصب رهبری نیست؟ پس چرا عزلِ منتظری که حقِ قانونی آن مجلس بود _بر فرض اگر حق ایشان، عزل بود_ در آن مجلس صورت نگرفت و به رأی گذاشته نشد؟ امر بیّن این که، پس از جنگ همه قرار گذاشته بودند در چارچوب قانون باشند و به قانون بازگردند.
 
چهار: اگر من جای مصاحبه گران مجلۀ پاسدار اسلام بودم، از آقای امینی پرسش های مهمتری می پرسیدم. از جمله پرسش می کردم آیا رهبر مستقر نظام، حق دارد رهبرِ مستودع (بخوانید قائم مقام رهبری) را بنا به تصمیم فردی اش، برکنار و عزل کند؟ آقای امینی چرا در مصاحبۀ خود جملۀ «به‌شدت آزُرده خاطر بودند» را به امام نسبت داد و در این قضیۀ سرنوشت ساز ملت و حتی اُمت، چنین نسبتی را بکار برده است؟
 
پنج: نیز می پرسیدم آیا رهبر نظام با وصیت یا سفارشِ شفاهی می تواند رهبر آیندۀ کشور را تعیین کند؟ کما آن که خبرگان در سال 1368 وصایت امام را لحاظ کرد. نیز این را سؤال می کردم که عزل مرحوم منتظری به نوعی «وتو»ی رأی مجلس خبرگان نبود؟ اگر بود، چگونه خبرگان از منصوبِ خود دفاع ننمود؟ آیا خبرگان رهبری که ناظرِ کار رهبر نظام است نیز در این گونه تصمیم ها مثل ملت، باید مطیع رهبر باشد و اطاعت کند و از حریم و حوزۀ کارش صرف نظر نماید؟ مرز اطاعت از رهبری و نظارت بر رهبری چیست؟
 
نکتهٔ پایانی: من البته به لحاظ اندیشۀ سیاسی _فرای از این قضیۀ غامض عزل و مسائل داخلی_ معتقدم هیچ شخصی در اسلام اجازه ندارد برای ملت و برای رهبری آیندۀ ملت، تعیین تکلیف کند و یا وصیتنامۀ سیاسی بنویسد و همگان را به آن دعوت کند. ملت، طبق قرآن و عقل، خود حاکم بر سرنوشت خود است. دیروزییان نمی توانند برای فرداییان، حکم و وصیت کنند و سرنوشت ملتی را از پیش سفارش کنند. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به شاه و نظام طاغوت تشر انقلابی زده بودند، شاه به چه حقی برای نسل آینده، تعیین تکلیف می کند. یعنی هر نسلی خود برای خود رفراندوم می کند. والسّلام.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

آیت‌الله ابراهیم امینی نجف آبادی:«اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد...


 

حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزُرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.» مصاحبه با ماهنامۀ پاسدار اسلام. (منبع)


 
 
جواب دامنه

 
یک: من با آن که نسبت به این قطعۀ غامض تاریخ ایران پیش داوری نمی کنم، اما قبلاً در این پست «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا)، تا حدّی نکته هایی گفته ام. اینک با مشاهدۀ مصاحبۀ بسیارمفصّل آقای آیت‌الله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم با ماهنامۀ پاسدار اسلام، چند نکته ای بازگو می کنم. امید است موجب روشن تر شدنِ قضیه عزل شود.
 
دو: آقای آیت‌الله ابراهیم امینی عضو همان خبرگانی بود که رأی به رهبر آینده بودنِ آیت الله العظمی حسینعلی منتظری داد که اصطلاحاً از آن به عنوان «قائم مقام رهبری» یاد می شد. از ایشان می پرسم چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن رأی خبرگان ملت، رهبرِ آیندۀ منتخبِ خبرگان رهبری را فوری بدون تشریفات قانونی عزل کرد؟ پس آن همه رأی قریب به اتفاق نمایندگان ملت در مجلس خبرگان رهبری به مرحوم آقای منتظری چه می شود؟
 
 

 
سه: آقای آیت‌الله امینی بگویند مگر نصب و عزل رهبری بر عهدۀ مجلس خبرگان نبوده است؟ پس چرا خبرگان از آراء و نصب خود که جنبۀ مشروعیت سیاسی داشت، دفاع نکرد؟ و ان قُلتی نیاورد؟ به نظر شما مگر خبرگان ناظر و مُشرف و ناصب رهبری نیست؟ پس چرا عزلِ منتظری که حقِ قانونی آن مجلس بود _بر فرض اگر حق ایشان، عزل بود_ در آن مجلس صورت نگرفت و به رأی گذاشته نشد؟ امر بیّن این که، پس از جنگ همه قرار گذاشته بودند در چارچوب قانون باشند و به قانون بازگردند.
 
چهار: اگر من جای مصاحبه گران مجلۀ پاسدار اسلام بودم، از آقای امینی پرسش های مهمتری می پرسیدم. از جمله پرسش می کردم آیا رهبر مستقر نظام، حق دارد رهبرِ مستودع (بخوانید قائم مقام رهبری) را بنا به تصمیم فردی اش، برکنار و عزل کند؟ آقای امینی چرا در مصاحبۀ خود جملۀ «به‌شدت آزُرده خاطر بودند» را به امام نسبت داد و در این قضیۀ سرنوشت ساز ملت و حتی اُمت، چنین نسبتی را بکار برده است؟
 
پنج: نیز می پرسیدم آیا رهبر نظام با وصیت یا سفارشِ شفاهی می تواند رهبر آیندۀ کشور را تعیین کند؟ کما آن که خبرگان در سال 1368 وصایت امام را لحاظ کرد. نیز این را سؤال می کردم که عزل مرحوم منتظری به نوعی «وتو»ی رأی مجلس خبرگان نبود؟ اگر بود، چگونه خبرگان از منصوبِ خود دفاع ننمود؟ آیا خبرگان رهبری که ناظرِ کار رهبر نظام است نیز در این گونه تصمیم ها مثل ملت، باید مطیع رهبر باشد و اطاعت کند و از حریم و حوزۀ کارش صرف نظر نماید؟ مرز اطاعت از رهبری و نظارت بر رهبری چیست؟
 
نکتهٔ پایانی: من البته به لحاظ اندیشۀ سیاسی _فرای از این قضیۀ غامض عزل و مسائل داخلی_ معتقدم هیچ شخصی در اسلام اجازه ندارد برای ملت و برای رهبری آیندۀ ملت، تعیین تکلیف کند و یا وصیتنامۀ سیاسی بنویسد و همگان را به آن دعوت کند. ملت، طبق قرآن و عقل، خود حاکم بر سرنوشت خود است. دیروزییان نمی توانند برای فرداییان، حکم و وصیت کنند و سرنوشت ملتی را از پیش سفارش کنند. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به شاه و نظام طاغوت تشر انقلابی زده بودند، شاه به چه حقی برای نسل آینده، تعیین تکلیف می کند. یعنی هر نسلی خود برای خود رفراندوم می کند. والسّلام.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
قضیۀ عزل آیت الله منتظری

قضیۀ عزل آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قضیۀ عزل آیت الله منتظری

آیت‌الله ابراهیم امینی نجف آبادی:«اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد...


 

حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزُرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.» مصاحبه با ماهنامۀ پاسدار اسلام. (منبع)


 
 
جواب دامنه

 
یک: من با آن که نسبت به این قطعۀ غامض تاریخ ایران پیش داوری نمی کنم، اما قبلاً در این پست «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا)، تا حدّی نکته هایی گفته ام. اینک با مشاهدۀ مصاحبۀ بسیارمفصّل آقای آیت‌الله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم با ماهنامۀ پاسدار اسلام، چند نکته ای بازگو می کنم. امید است موجب روشن تر شدنِ قضیه عزل شود.
 
دو: آقای آیت‌الله ابراهیم امینی عضو همان خبرگانی بود که رأی به رهبر آینده بودنِ آیت الله العظمی حسینعلی منتظری داد که اصطلاحاً از آن به عنوان «قائم مقام رهبری» یاد می شد. از ایشان می پرسم چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن رأی خبرگان ملت، رهبرِ آیندۀ منتخبِ خبرگان رهبری را فوری بدون تشریفات قانونی عزل کرد؟ پس آن همه رأی قریب به اتفاق نمایندگان ملت در مجلس خبرگان رهبری به مرحوم آقای منتظری چه می شود؟
 
 

 
سه: آقای آیت‌الله امینی بگویند مگر نصب و عزل رهبری بر عهدۀ مجلس خبرگان نبوده است؟ پس چرا خبرگان از آراء و نصب خود که جنبۀ مشروعیت سیاسی داشت، دفاع نکرد؟ و ان قُلتی نیاورد؟ به نظر شما مگر خبرگان ناظر و مُشرف و ناصب رهبری نیست؟ پس چرا عزلِ منتظری که حقِ قانونی آن مجلس بود _بر فرض اگر حق ایشان، عزل بود_ در آن مجلس صورت نگرفت و به رأی گذاشته نشد؟ امر بیّن این که، پس از جنگ همه قرار گذاشته بودند در چارچوب قانون باشند و به قانون بازگردند.
 
چهار: اگر من جای مصاحبه گران مجلۀ پاسدار اسلام بودم، از آقای امینی پرسش های مهمتری می پرسیدم. از جمله پرسش می کردم آیا رهبر مستقر نظام، حق دارد رهبرِ مستودع (بخوانید قائم مقام رهبری) را بنا به تصمیم فردی اش، برکنار و عزل کند؟ آقای امینی چرا در مصاحبۀ خود جملۀ «به‌شدت آزُرده خاطر بودند» را به امام نسبت داد و در این قضیۀ سرنوشت ساز ملت و حتی اُمت، چنین نسبتی را بکار برده است؟
 
پنج: نیز می پرسیدم آیا رهبر نظام با وصیت یا سفارشِ شفاهی می تواند رهبر آیندۀ کشور را تعیین کند؟ کما آن که خبرگان در سال 1368 وصایت امام را لحاظ کرد. نیز این را سؤال می کردم که عزل مرحوم منتظری به نوعی «وتو»ی رأی مجلس خبرگان نبود؟ اگر بود، چگونه خبرگان از منصوبِ خود دفاع ننمود؟ آیا خبرگان رهبری که ناظرِ کار رهبر نظام است نیز در این گونه تصمیم ها مثل ملت، باید مطیع رهبر باشد و اطاعت کند و از حریم و حوزۀ کارش صرف نظر نماید؟ مرز اطاعت از رهبری و نظارت بر رهبری چیست؟
 
نکتهٔ پایانی: من البته به لحاظ اندیشۀ سیاسی _فرای از این قضیۀ غامض عزل و مسائل داخلی_ معتقدم هیچ شخصی در اسلام اجازه ندارد برای ملت و برای رهبری آیندۀ ملت، تعیین تکلیف کند و یا وصیتنامۀ سیاسی بنویسد و همگان را به آن دعوت کند. ملت، طبق قرآن و عقل، خود حاکم بر سرنوشت خود است. دیروزییان نمی توانند برای فرداییان، حکم و وصیت کنند و سرنوشت ملتی را از پیش سفارش کنند. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به شاه و نظام طاغوت تشر انقلابی زده بودند، شاه به چه حقی برای نسل آینده، تعیین تکلیف می کند. یعنی هر نسلی خود برای خود رفراندوم می کند. والسّلام.

آیت‌الله ابراهیم امینی نجف آبادی:«اما متأسفانه تلاش‌های امام به نتیجه نرسیدند و عملکردها و رویکردهایی که شدیداً به کیان نظام صدمه می‌زدند و عرصه را برای دخالت دشمنان مساعد می‌کرد، از جانب آقای منتظری ادامه پیدا کرد...


 

حضرت امام را به این نتیجه قطعی رساند که ایشان برای تصدی مسئولیت سنگین رهبری شایستگی لازم را ندارد و باید بیش از آنکه نظام خسارات جدی‌تری ببیند، ایشان را از مقامش عزل کنند و لذا در حالی که از تخریب حاصل عمر خود، به‌شدت آزُرده خاطر بودند و صدمه روحی سنگینی خوردند، اما قاطعانه ایستادند و آقای منتظری را به‌رغم علاقه‌ای که به ایشان داشتند، از مقام قائم مقامی رهبری عزل کردند.» مصاحبه با ماهنامۀ پاسدار اسلام. (منبع)


 
 
جواب دامنه

 
یک: من با آن که نسبت به این قطعۀ غامض تاریخ ایران پیش داوری نمی کنم، اما قبلاً در این پست «نقدی بر آیت الله خوئینی ها» (اینجا)، تا حدّی نکته هایی گفته ام. اینک با مشاهدۀ مصاحبۀ بسیارمفصّل آقای آیت‌الله ابراهیم امینی امام جمعه سابق قم با ماهنامۀ پاسدار اسلام، چند نکته ای بازگو می کنم. امید است موجب روشن تر شدنِ قضیه عزل شود.
 
دو: آقای آیت‌الله ابراهیم امینی عضو همان خبرگانی بود که رأی به رهبر آینده بودنِ آیت الله العظمی حسینعلی منتظری داد که اصطلاحاً از آن به عنوان «قائم مقام رهبری» یاد می شد. از ایشان می پرسم چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن رأی خبرگان ملت، رهبرِ آیندۀ منتخبِ خبرگان رهبری را فوری بدون تشریفات قانونی عزل کرد؟ پس آن همه رأی قریب به اتفاق نمایندگان ملت در مجلس خبرگان رهبری به مرحوم آقای منتظری چه می شود؟
 
 

 
سه: آقای آیت‌الله امینی بگویند مگر نصب و عزل رهبری بر عهدۀ مجلس خبرگان نبوده است؟ پس چرا خبرگان از آراء و نصب خود که جنبۀ مشروعیت سیاسی داشت، دفاع نکرد؟ و ان قُلتی نیاورد؟ به نظر شما مگر خبرگان ناظر و مُشرف و ناصب رهبری نیست؟ پس چرا عزلِ منتظری که حقِ قانونی آن مجلس بود _بر فرض اگر حق ایشان، عزل بود_ در آن مجلس صورت نگرفت و به رأی گذاشته نشد؟ امر بیّن این که، پس از جنگ همه قرار گذاشته بودند در چارچوب قانون باشند و به قانون بازگردند.
 
چهار: اگر من جای مصاحبه گران مجلۀ پاسدار اسلام بودم، از آقای امینی پرسش های مهمتری می پرسیدم. از جمله پرسش می کردم آیا رهبر مستقر نظام، حق دارد رهبرِ مستودع (بخوانید قائم مقام رهبری) را بنا به تصمیم فردی اش، برکنار و عزل کند؟ آقای امینی چرا در مصاحبۀ خود جملۀ «به‌شدت آزُرده خاطر بودند» را به امام نسبت داد و در این قضیۀ سرنوشت ساز ملت و حتی اُمت، چنین نسبتی را بکار برده است؟
 
پنج: نیز می پرسیدم آیا رهبر نظام با وصیت یا سفارشِ شفاهی می تواند رهبر آیندۀ کشور را تعیین کند؟ کما آن که خبرگان در سال 1368 وصایت امام را لحاظ کرد. نیز این را سؤال می کردم که عزل مرحوم منتظری به نوعی «وتو»ی رأی مجلس خبرگان نبود؟ اگر بود، چگونه خبرگان از منصوبِ خود دفاع ننمود؟ آیا خبرگان رهبری که ناظرِ کار رهبر نظام است نیز در این گونه تصمیم ها مثل ملت، باید مطیع رهبر باشد و اطاعت کند و از حریم و حوزۀ کارش صرف نظر نماید؟ مرز اطاعت از رهبری و نظارت بر رهبری چیست؟
 
نکتهٔ پایانی: من البته به لحاظ اندیشۀ سیاسی _فرای از این قضیۀ غامض عزل و مسائل داخلی_ معتقدم هیچ شخصی در اسلام اجازه ندارد برای ملت و برای رهبری آیندۀ ملت، تعیین تکلیف کند و یا وصیتنامۀ سیاسی بنویسد و همگان را به آن دعوت کند. ملت، طبق قرآن و عقل، خود حاکم بر سرنوشت خود است. دیروزییان نمی توانند برای فرداییان، حکم و وصیت کنند و سرنوشت ملتی را از پیش سفارش کنند. امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ به شاه و نظام طاغوت تشر انقلابی زده بودند، شاه به چه حقی برای نسل آینده، تعیین تکلیف می کند. یعنی هر نسلی خود برای خود رفراندوم می کند. والسّلام.
Notes ۱
پست شده در سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۱۴
ساعت پست : ۰۶:۴۶
مشخصات پست

سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۱۴
ساعت پست : ۰۶:۴۶
دنبال کننده

سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنِ نادرست سید حسن نصرالله

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

به قلم دامنه. به نام خدا. خبر این بود: «یک مسؤول عالی‌رتبه در حزب الله لبنان اخیراً پیامی را از سید حسن نصرالله به سعد حریری [نخست وزیر مستعفی لبنان] منتقل کرده که نصرالله در این پیام تأکید کرده که از سعد حریری چه ظالم باشد و چه مظلوم حمایت می‌کند.» (منبع)

 

خواستم بگویم به نظر من این سخن سید حسن نصرالله _رهبر حزب الله لبنان_ یعنی قیدِ «چه ظالم» نادرست است و با نصّ و روایات معصومین (ع) نمی خواند. ما همواره سفارش شدیم: کُونا لِلظّالِمِ خَصماً و لِلمَظلُومِ عَوناً. (نهج البلاغه. از نامه‌ی چهل و هفت) یعنی پیوسته دشمنِ ظالم و یاورِ مظلوم باشید. بنابراین، بی آن که کاری به فضای متعارض لبنان داشته باشم، این بخش از سخن حجت الاسلام سید حسن نصرالله خطاب به سعد حریری، اساساً اشتباه است. 

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۲۰۴
ساعت پست : ۰۷:۵۷
مشخصات پست

ویژه نامۀ آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۲۰۴
ساعت پست : ۰۷:۵۷
دنبال کننده

ویژه نامۀ آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ویژه نامۀ آیت الله منتظری

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.
مسئله دیگری که به نظرم مؤثر بود، این بود که چون امام خارج از کشور بودند، آقای منتظری در داخل نقش رهبری انقلاب را در بین نیروهای مذهبی به نیابت از ایشان بر عهده داشت و بزرگ‌ترین پشتوانه و پشتیبان مبارزین بود. اکثر خانواده‌های زندانیان قبل از انقلاب توسط ایشان حمایت مالی می‌شدند. ‌قائم‌مقامی رهبری برای ایشان از پیش از انقلاب محقق شده بود و مجلس خبرگان فقط بر این امر صحه گذاشت. ولی از آن طرف کسانی مخالف بودند و سعی می‌کردند به انحای مختلف در جهت تضعیف موقعیت ایشان تلاش کنند. اینها هم نوعا کسانی بودند که نه با آقای منتظری، که با اصل انقلاب و خود آقای خمینی مخالف بودند. اینها هم متفاوت بودند. عده‌ای از ایشان جریان ولایتی‌ها و سنتی‌ها بودند که از پیش از انقلاب هم با انقلاب مخالف بودند و همین الان هم جریان ضد سنّی را راه انداخته‌اند و ادامه همان جریان است. یک عده هم کسانی بودند که ظاهرا در جرگه انقلاب آمده بودند، اما سابقه‌شان نشان می‌داد با جریان انقلاب میانه خوبی نداشتند. اگر مصداقی وارد نشوم بهتر است. این روزها چون حرف‌شان زیاد زده می‌شود. ‌آیت‌الله منتظری هم به عنوان دست‌پرورده آقای بروجردی از همان موقع این ایده‌های اصلاحی راجع به حوزه را داشته است. آیت‌الله منتظری بعد از انقلاب با آن ایده‌های اصلاحی که از دوره آقای بروجردی به یادگار داشت و با جو به‌شدت سیاست‌زدایی‌شده حوزه که سراغ داشت، شدیدا دنبال این بود که در حوزه اصلاحاتی را به وجود آورد و در این جهت چند کار انجام داد. اقداماتی صورت گرفت برای اینکه به طلبه‌ها رشد سیاسی داده شود و طلبه‌ها عالم به زمان شوند.  طبق آن حدیث معروف «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»، ایشان معتقد بود یک عالم باید آگاه به زمان باشد. یکی هم آشنایی با علوم روز.
 
 
 
 
قبر مرحوم منتظری
در حرم حضرت معصومه (س)
مدارس ایشان، به‌خصوص مدرسه تخصصی رسول اکرم(ص) بود که برای اولین بار بود در حوزه که در کنار دروس متعارف حوزه؛ اقتصاد، سیاست، تاریخ، فلسفه و بحث‌های جدید را تدریس و استادانی را از دانشگاه تهران و دانشگاه‌های دیگر دعوت می‌کردند که تدریس کنند. ‌ایشان با همین هدف دانشگاه امام صادق(ع) را راه انداخت. دانشگاه امام صادق(ع) درست است که حوزوی نبود، ولی ایشان در واقع می‌خواست همان‌طور که یک‌سری علوم جدید را وارد حوزه می‌کند، دروس حوزوی را هم وارد دانشگاه کند. اما خود شورای مدیریت اصلا با ابتکار ایشان به وجود آمد. در سال ١٣٦١ ایشان دو پیشنهاد داد. یکی تشکیل «مجمع طلاب» و گفت حوزه باید توسط خود طلبه‌ها اداره شود. با توجه به نظام سنتی قیم‌سالار حوزه، ایشان معتقد بود باید به خود طلبه‌ها شخصیت داده شود و در مدیریت حوزه نقش داشته باشند و هم‌زمان هم ایده تشکیل «شورای مدیریت حوزه» را داد. ‌ایشان هم خودش مؤسس شورای مدیریت بود، هم اصلا حوزه و شورای مدیریت زیر نظر ایشان بود.  مدرسه بعثت همان‌طور که در خاطرات آیت‌الله امینی آمده است، یکی از پایگاه‌های اصلی سیدمهدی هاشمی و این شهرت را پیدا کرده بود. مدارس دیگر خیلی این شهرت را نداشتند.
 
جوّ انقلابی مدرسه که یک مقدار باعث می‌شد با روحیه انقلابی آقای مهدی هاشمی تلفیق شود، چنین چهره‌ای از این مدرسه درست کرد و واقعیت هم این است که عده‌ای از بچه‌های این مدرسه به‌شدت به ایشان سمپاتی پیدا کرده بودند. شاید اصلا مسائل مدرسه بعثت بود که باعث شد بعد از سال 65 کُل مدارس آیت‌الله منتظری تبدیل به یک مُعضل شود، چون واکنش‌های تندی هم از طرف بچه‌هایی که در مدرسه بودند، بروز یافت و این واکنش‌ها هم این مسئله را تشدید می‌کرد. کیفیت و محتوای اختلافاتی که اشاره کردید قبل از سال ١٣٦٥ و پس از آن فرق می‌کرد. جریان کتابخانه سیاسی هم بخشی از همان ایده اصلی آقای منتظری بود. ایشان معتقد بود طلاب باید آگاهی سیاسی پیدا کنند و رشد سیاسی داشته باشند. بنیاد و پایه‌ شکل‌گیری کتابخانه سیاسی هم در واقع کتابخانه شهید محمد منتظری بود. محمد منتظری جزء نادر طلبه‌هایی بود که کتاب سیاسی، زیاد می‌خواند.
 
 
 
 مراجع تقلید در بیت آیت الله منتظری
پس از رحلت آن فقیه عالیقد
(عکسها در اینجا)
 
پدر آقای محمودی از علمای لبنان بود و نیروهای چپ خط امامی با ایشان بسیار مشکل داشتند. جالب است بدانید خود شیخ جعفر محمودی هم با پدرش مشکل داشت. یک بار به منزل ما آمده بود و راجع به پدرش صحبت شد. یادم نیست به چه مناسبتی می‌گفت پدرم آدم خوبی است. ولی جزو آخوندهای مرتجع است و تعبیر مرتجع را درباره پدرش به کار می‌برد. هدف آیت‌الله منتظری از تأسیس کتابخانه سیاسی رشد سیاسی طلاب و به‌نوعی مقابله با جوّ غالب حوزه بود. البته آقای منتظری دنبال این نبود که دین و قدرت را یکی کند، بلکه در پی این بود که فاصله دین و سیاست را بردارد.
 
 
 
تیتر کیهان سال شصت و چهار
انتخاب آیت الله منتظری
به عنوان رهبر آینده پس از امام
 

بعد از عزل آیت‌الله منتظری آخرین نظری که ایشان درباره امام دادند، همان چیزی است که در کتاب «انتقاد از خود» آمده است. این کتاب آخرین اثر و آخرین دیدگاه ایشان است. ایشان همان‌طور که در آن کتاب اشاره کرده است، نسبت‌به بعضی از مواضع و تصمیمات امام انتقاد داشته و اینها را در نامه‌هایی که به امام نوشته است و در کتاب «خاطرات» و کتاب «انتقاد از خود» آورده است. همیشه هم احترام امام را حفظ کرده است.
 
وقتی رهبری آقای خامنه‌ای اعلام شد، من در تهران بودم. آقای لطف‌الله میثمی آدرس منزل پدری ما را از طریق یکی از دوستانمان پیدا کرده بودند و به منزل پدر ما آمدند و گفتند: «خبر را شنیده‌اید؟»، جواب دادم: «بله». گفت: «فکر می‌کنی چه اتفاقی می‌افتد؟» گفتم: «شک ندارم آقای منتظری از اولین کسانی است که تأیید می‌کند». ایشان گفت: «به نظر ما این اتفاق نمی‌افتد» و نگران بود اگر این اتفاق نیفتد چه می‌شود. من خیلی قاطع گفتم: «این اتفاق خواهد افتاد». شب بود که تلفنی مطلع شدم ایشان نامه داده و تأیید کرده است. اولین کسی هم بود که این کار را کرد. ایشان نه از سر سیاست و مصلحت، بلکه به‌خاطر همان روحیه‌ای که می‌گفت از اول هم به‌دنبال رهبری نبودم و واقعا هم نبود، این کار را می‌کند.
 
 
در بسیاری از وقایع و اتفاقات نمی‌توانید لحظه و نقطه را نشان بدهید و در واقع می‌شود گفت که شرایط، مجموعه عوامل و یک دوره هست که تعیین‌کننده است. نقطه نیست. درمورد ایشان هم باید یک مجموعه عوامل را دید؛ عوامل شخصی، سیاسی، امنیتی، فکری دخیل است. اینکه در دستگاه امنیتی ما از قدیم گرایش‌های مختلف بوده، همه این را می‌دانند. اینکه مثلا در قم نهادی به نام آکادمی (فرهنگستان) هست [دامنه: قبلاً در این پست «آلکساندر دوگین روسی کیست؟» (اینجا) به این فرهنگستان اشاره کردم] و اینها از همان اول انقلاب به‌شدت به دنبال تخریب وجهه ایشان بودند، مشخص است. اینکه یک عده به قول خود امام حسودان هستند. عده‌ای هم نگران آینده خودشان هستند.
 
گروه‌های مختلف از چپ و مارکسیست بگیرید تا مجاهدین و لیبرال‌ها. به‌هرحال درِ خانه ایشان باز بود. می‌خواهم بگویم اینها همه برمی‌گردد به فرایند تربیتی افراد و همزیستی که با این جریانات و گروه‌ها داشتند. ایشان مثلا راجع‌به بازرگان، پیمان و اینها آن تلقی را نداشت که امام داشتند و همین باعث مواجهه متفاوت اینها می‌شد. به‌علاوه ریشه‌های معرفتی... آقای دکتر پیمان در دوره قائم‌مقامی رهبری آقای منتظری جزوه بسیار شدیداللحنی نسبت به جنگ و نظام و به شخص آقای منتظری داشت و قبل از اینکه آن را پخش کند، آورد که آقای منتظری ببیند. ایشان دید و گفت خیلی خوب است که مردم اینها را ببینند و بخوانند و این مسئله را تشویق می‌کرد. این نوع ارتباط را واقعا در هیچ‌کس دیگری ندیدم. اصلا یکی از دلایلی که ارتباط خودم با ایشان نزدیک شد، همین بود. ما یک روحیه‌ای داشتیم که با هیچ‌کس نمی‌توانستیم دوام بیاوریم. با تنها کسی که توانستیم دوام بیاوریم ایشان بود. ‌... اگر روزی نامه‌های شیخ جعفر محمودی منتشر شود، خواهید دید. با دستخط خودش که دستخط عجیب‌و‌غریبی هم داشت. بعضی از این نامه‌ها مال قبل از زمانی است که ایشان مسئول کتابخانه سیاسی بود. بعضی‌ها مال بعد از حکم است. باورتان نخواهد شد کسی این نامه‌ها را به آقای منتظری داده باشد و ایشان حکم داده و او را مسئول کتابخانه سیاسی کرده باشد. همین باعث می‌شد اگر دفتر ایشان اشکالاتی داشت که همه دفاتر دارند، این اشکالات بالانس شوند.
 
 
آنچه باعث می‌شود بگویند بزرگ‌ترین مشکل در دفتر ایشان این بود که خیلی آینده‌بینی در آن نبود، بحث سیدمهدی هاشمی است. اینکه توانستند به ضرب‌وزور تبلیغات این موضوع را جا بیندازند که دفتر ایشان پایگاه سیدمهدی است. من به‌عنوان کسی که بیشترین ارتباط را با دفتر آقای منتظری داشتم، شاید در طول چند سالی که به دفتر ایشان می‌رفتم بیشتر از یک یا دو بار سیدمهدی را در آنجا ندیدم. وقتی می‌گویند پایگاه سیدمهدی، یعنی خودش باید در آنجا حضور فعال داشته باشد. در دفتر ایشان تیپ‌های مختلفی می‌‌آمدند. هم آدم‌هایی بودند که رفقای سیدمهدی بودند و هم آدم‌هایی مثل شیخ‌جعفر محمودی بودند که علیه سیدمهدی برای آقای منتظری نامه می‌نوشتند؛ یعنی همه تیپی بودند و تکثر وجود داشت.
 
 
آقای ری‌شهری هم در خاطراتش می‌نویسد آنچه باعث شد همه‌چیز عوض شود، کاغذی بود که {مهدی هاشمی} در توالت رد کرد و اینها دیدند و مسیر پرونده عوض شد. ... خاطرات و تمام نامه‌ها و نوشته‌های ایشان هست. حرفی که ایشان می‌زند هنوز هم قابل دفاع است. ایشان در آنجا دیگر درباره شخصیت سیدمهدی بحث ندارد. قبلا که آن مصاحبه‌ها انجام نشده بود، می‌گوید سیدمهدی آدم خوب و متدینی است. این که فقط حرف آقای منتظری نبود. پس ذهنیتی که راجع به سیدمهدی وجود داشت این بود، تا قبل از مصاحبه اول. تا این زمان آقای منتظری حرف‌هایی می‌زد که خیلی‌های دیگر هم می‌زدند، اما بعد از مصاحبه اول و دوم اوضاع فرق کرد و تمام مواضع آیت‌الله منتظری از اینجا به بعد حقوقی است. مثلا ایشان می‌گوید باید وکیل داشته باشد، اینها حرف‌هایی است که ایشان از سال ١٣٦٠ هم گفته بود.

 
‌یک نامه از آقای منتظری دارم به تاریخ ٥/٧/١٣٦٠ که سیدمهدی عضو سپاه است که ایشان درباره بدرفتاری در بازجویی‌ها نامه‌ای به امام نوشته است: «خودمختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران‌کننده است». ایشان درمورد بدرفتاری در زندان‌ها صحبت کرده که برای سال ١٣٦٠ است و نشان می‌دهد اینها اصلا ربطی ندارد. در سال‌های ١٣٦١، ١٣٦٢، ١٣٦٣ و... نامه داده است. در دیدار با مسئولین همین‌طور. آقای منتظری جلسات هفتگی داشت و سران قوا و مسئولین قضائی می‌آمدند. واقعا اگر بشود بحث‌هایی را که ایشان در آن جلسات داشت، منتشر کرد، خواهید دید نگاه حقوقی آقای منتظری اصلا ربطی به سیدمهدی نداشت و از اول انقلاب این نگاه را داشت که در زندان‌ها درمورد محکومین نباید از چارچوب خارج شویم و دائما روی موازین شرعی و قانونی تأکید کرده است. بعد از اینکه آن مصاحبه‌ها پخش شدند، ایشان بحث‌های شخصی درباره سیدمهدی را کنار گذاشت و فقط بحث‌هایش حقوقی است. یک نامه به من نشان بدهید که غیر از این باشد. ایشان از تمام حرف‌هایی که در این زمینه زد تا آخر عمر و در کتاب «انتقاد از خود» دفاع می‌کند. بحث ایشان این بود که تشریفات دادرسی سیدمهدی رعایت نشده است. (منبع)
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
ویژه نامۀ آیت الله منتظری

ویژه نامۀ آیت الله منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ویژه نامۀ آیت الله منتظری

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.

متن نقلی: توضیح دامنه. این متن، گفت‌وگویی ست میان سازندگان مستند «قائم مقام» با عمادالدین باقی. مستند قائم‌مقام به زندگی فقیه عالیقدر،مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت‌ الله العظمی حسینعلی منتظری می پردازد. تهیه‌کننده اش مهدی صفارهرندی ست و کارگردانش سیدعلی صدری‌نیا. عمادالدین باقی -که از نزدیکان و علاقمندان به مرحوم منتظری بوده و هست- نیز در این مستند سخن گفته است. مستندی که می خواست، منحصر به فرد باشد، ولی هنوز کسی نمی تواند مرحوم منتظری را بدرستی بشناساند زیرا درک و بیان واقعیت ها و قضاوت ها در این باره بسیار حُرّیت و انصاف و از همه مهمتر آزاداندیشی و حق گرایی می خواهد. عکسهای منتخب این پست، از دامنه است.

 

آیات عظام مرحوم منتظری

مرحوم موسوی اردبیلی، شبیری زنجانی


متن روایت عمادالدین باقی: ... یکی از مسائلی که باعث شد آیت‌الله منتظری به عنوان نفر دوم مطرح شود، این بود که در بین روحانیون انقلابی قبل از انقلاب تنها کسی بود که در سطح عالی حوزه قرار داشت. نکته دیگر اینکه ایشان در محافل حوزوی از لحاظ صداقت و از این نظر که جاه‌طلب نبود بسیار شناخته‌شده است. مثلا در خاطرات آقای ابراهیم امینی در صفحه ٨٧ آمده است که وقتی آقای مطهری و آقای منتظری به درس امام می‌رفتند، بعضی از مخالفین می‌گفتند شما که خودتان در فقه و اصول از آقای خمینی باسوادترید. چرا به درس ایشان می‌روید؟ چون آن موقع امام به عنوان استاد اخلاق شناخته می‌شد و تا قبل از فوت آقای بروجردی هیچ‌کس ایشان را به عنوان استاد فقه نمی‌شناخت. آقای منتظری دنبال این نبود که برای خودش جایگاهی را تدارک ببیند و نوعا آدمی بود که اگر به این می‌رسید که کسی افضل است، دنبال او می‌رفت. اصلا دلیل اینکه ایشان و آقای مطهری به درس امام می‌رفتند، همین بود. درست است به شاگرد امام معروف شده‌اند و خود ایشان هم از خودش به عنوان شاگرد امام یاد می‌کند، ولی واقعیت این است که ایشان بیشتر شاگرد آیت‌الله بروجردی بود و با هدف جاانداختن درس امام و تثبیت موقعیت ایشان، اینها پای درس امام رفتند. خود این حرکت در اطرافیان، اثر مثبت داشت.
مسئله دیگری که به نظرم مؤثر بود، این بود که چون امام خارج از کشور بودند، آقای منتظری در داخل نقش رهبری انقلاب را در بین نیروهای مذهبی به نیابت از ایشان بر عهده داشت و بزرگ‌ترین پشتوانه و پشتیبان مبارزین بود. اکثر خانواده‌های زندانیان قبل از انقلاب توسط ایشان حمایت مالی می‌شدند. ‌قائم‌مقامی رهبری برای ایشان از پیش از انقلاب محقق شده بود و مجلس خبرگان فقط بر این امر صحه گذاشت. ولی از آن طرف کسانی مخالف بودند و سعی می‌کردند به انحای مختلف در جهت تضعیف موقعیت ایشان تلاش کنند. اینها هم نوعا کسانی بودند که نه با آقای منتظری، که با اصل انقلاب و خود آقای خمینی مخالف بودند. اینها هم متفاوت بودند. عده‌ای از ایشان جریان ولایتی‌ها و سنتی‌ها بودند که از پیش از انقلاب هم با انقلاب مخالف بودند و همین الان هم جریان ضد سنّی را راه انداخته‌اند و ادامه همان جریان است. یک عده هم کسانی بودند که ظاهرا در جرگه انقلاب آمده بودند، اما سابقه‌شان نشان می‌داد با جریان انقلاب میانه خوبی نداشتند. اگر مصداقی وارد نشوم بهتر است. این روزها چون حرف‌شان زیاد زده می‌شود. ‌آیت‌الله منتظری هم به عنوان دست‌پرورده آقای بروجردی از همان موقع این ایده‌های اصلاحی راجع به حوزه را داشته است. آیت‌الله منتظری بعد از انقلاب با آن ایده‌های اصلاحی که از دوره آقای بروجردی به یادگار داشت و با جو به‌شدت سیاست‌زدایی‌شده حوزه که سراغ داشت، شدیدا دنبال این بود که در حوزه اصلاحاتی را به وجود آورد و در این جهت چند کار انجام داد. اقداماتی صورت گرفت برای اینکه به طلبه‌ها رشد سیاسی داده شود و طلبه‌ها عالم به زمان شوند.  طبق آن حدیث معروف «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس»، ایشان معتقد بود یک عالم باید آگاه به زمان باشد. یکی هم آشنایی با علوم روز.
 
 
 
 
قبر مرحوم منتظری
در حرم حضرت معصومه (س)
مدارس ایشان، به‌خصوص مدرسه تخصصی رسول اکرم(ص) بود که برای اولین بار بود در حوزه که در کنار دروس متعارف حوزه؛ اقتصاد، سیاست، تاریخ، فلسفه و بحث‌های جدید را تدریس و استادانی را از دانشگاه تهران و دانشگاه‌های دیگر دعوت می‌کردند که تدریس کنند. ‌ایشان با همین هدف دانشگاه امام صادق(ع) را راه انداخت. دانشگاه امام صادق(ع) درست است که حوزوی نبود، ولی ایشان در واقع می‌خواست همان‌طور که یک‌سری علوم جدید را وارد حوزه می‌کند، دروس حوزوی را هم وارد دانشگاه کند. اما خود شورای مدیریت اصلا با ابتکار ایشان به وجود آمد. در سال ١٣٦١ ایشان دو پیشنهاد داد. یکی تشکیل «مجمع طلاب» و گفت حوزه باید توسط خود طلبه‌ها اداره شود. با توجه به نظام سنتی قیم‌سالار حوزه، ایشان معتقد بود باید به خود طلبه‌ها شخصیت داده شود و در مدیریت حوزه نقش داشته باشند و هم‌زمان هم ایده تشکیل «شورای مدیریت حوزه» را داد. ‌ایشان هم خودش مؤسس شورای مدیریت بود، هم اصلا حوزه و شورای مدیریت زیر نظر ایشان بود.  مدرسه بعثت همان‌طور که در خاطرات آیت‌الله امینی آمده است، یکی از پایگاه‌های اصلی سیدمهدی هاشمی و این شهرت را پیدا کرده بود. مدارس دیگر خیلی این شهرت را نداشتند.
 
جوّ انقلابی مدرسه که یک مقدار باعث می‌شد با روحیه انقلابی آقای مهدی هاشمی تلفیق شود، چنین چهره‌ای از این مدرسه درست کرد و واقعیت هم این است که عده‌ای از بچه‌های این مدرسه به‌شدت به ایشان سمپاتی پیدا کرده بودند. شاید اصلا مسائل مدرسه بعثت بود که باعث شد بعد از سال 65 کُل مدارس آیت‌الله منتظری تبدیل به یک مُعضل شود، چون واکنش‌های تندی هم از طرف بچه‌هایی که در مدرسه بودند، بروز یافت و این واکنش‌ها هم این مسئله را تشدید می‌کرد. کیفیت و محتوای اختلافاتی که اشاره کردید قبل از سال ١٣٦٥ و پس از آن فرق می‌کرد. جریان کتابخانه سیاسی هم بخشی از همان ایده اصلی آقای منتظری بود. ایشان معتقد بود طلاب باید آگاهی سیاسی پیدا کنند و رشد سیاسی داشته باشند. بنیاد و پایه‌ شکل‌گیری کتابخانه سیاسی هم در واقع کتابخانه شهید محمد منتظری بود. محمد منتظری جزء نادر طلبه‌هایی بود که کتاب سیاسی، زیاد می‌خواند.
 
 
 
 مراجع تقلید در بیت آیت الله منتظری
پس از رحلت آن فقیه عالیقد
(عکسها در اینجا)
 
پدر آقای محمودی از علمای لبنان بود و نیروهای چپ خط امامی با ایشان بسیار مشکل داشتند. جالب است بدانید خود شیخ جعفر محمودی هم با پدرش مشکل داشت. یک بار به منزل ما آمده بود و راجع به پدرش صحبت شد. یادم نیست به چه مناسبتی می‌گفت پدرم آدم خوبی است. ولی جزو آخوندهای مرتجع است و تعبیر مرتجع را درباره پدرش به کار می‌برد. هدف آیت‌الله منتظری از تأسیس کتابخانه سیاسی رشد سیاسی طلاب و به‌نوعی مقابله با جوّ غالب حوزه بود. البته آقای منتظری دنبال این نبود که دین و قدرت را یکی کند، بلکه در پی این بود که فاصله دین و سیاست را بردارد.
 
 
 
تیتر کیهان سال شصت و چهار
انتخاب آیت الله منتظری
به عنوان رهبر آینده پس از امام
 

بعد از عزل آیت‌الله منتظری آخرین نظری که ایشان درباره امام دادند، همان چیزی است که در کتاب «انتقاد از خود» آمده است. این کتاب آخرین اثر و آخرین دیدگاه ایشان است. ایشان همان‌طور که در آن کتاب اشاره کرده است، نسبت‌به بعضی از مواضع و تصمیمات امام انتقاد داشته و اینها را در نامه‌هایی که به امام نوشته است و در کتاب «خاطرات» و کتاب «انتقاد از خود» آورده است. همیشه هم احترام امام را حفظ کرده است.
 
وقتی رهبری آقای خامنه‌ای اعلام شد، من در تهران بودم. آقای لطف‌الله میثمی آدرس منزل پدری ما را از طریق یکی از دوستانمان پیدا کرده بودند و به منزل پدر ما آمدند و گفتند: «خبر را شنیده‌اید؟»، جواب دادم: «بله». گفت: «فکر می‌کنی چه اتفاقی می‌افتد؟» گفتم: «شک ندارم آقای منتظری از اولین کسانی است که تأیید می‌کند». ایشان گفت: «به نظر ما این اتفاق نمی‌افتد» و نگران بود اگر این اتفاق نیفتد چه می‌شود. من خیلی قاطع گفتم: «این اتفاق خواهد افتاد». شب بود که تلفنی مطلع شدم ایشان نامه داده و تأیید کرده است. اولین کسی هم بود که این کار را کرد. ایشان نه از سر سیاست و مصلحت، بلکه به‌خاطر همان روحیه‌ای که می‌گفت از اول هم به‌دنبال رهبری نبودم و واقعا هم نبود، این کار را می‌کند.
 
 
در بسیاری از وقایع و اتفاقات نمی‌توانید لحظه و نقطه را نشان بدهید و در واقع می‌شود گفت که شرایط، مجموعه عوامل و یک دوره هست که تعیین‌کننده است. نقطه نیست. درمورد ایشان هم باید یک مجموعه عوامل را دید؛ عوامل شخصی، سیاسی، امنیتی، فکری دخیل است. اینکه در دستگاه امنیتی ما از قدیم گرایش‌های مختلف بوده، همه این را می‌دانند. اینکه مثلا در قم نهادی به نام آکادمی (فرهنگستان) هست [دامنه: قبلاً در این پست «آلکساندر دوگین روسی کیست؟» (اینجا) به این فرهنگستان اشاره کردم] و اینها از همان اول انقلاب به‌شدت به دنبال تخریب وجهه ایشان بودند، مشخص است. اینکه یک عده به قول خود امام حسودان هستند. عده‌ای هم نگران آینده خودشان هستند.
 
گروه‌های مختلف از چپ و مارکسیست بگیرید تا مجاهدین و لیبرال‌ها. به‌هرحال درِ خانه ایشان باز بود. می‌خواهم بگویم اینها همه برمی‌گردد به فرایند تربیتی افراد و همزیستی که با این جریانات و گروه‌ها داشتند. ایشان مثلا راجع‌به بازرگان، پیمان و اینها آن تلقی را نداشت که امام داشتند و همین باعث مواجهه متفاوت اینها می‌شد. به‌علاوه ریشه‌های معرفتی... آقای دکتر پیمان در دوره قائم‌مقامی رهبری آقای منتظری جزوه بسیار شدیداللحنی نسبت به جنگ و نظام و به شخص آقای منتظری داشت و قبل از اینکه آن را پخش کند، آورد که آقای منتظری ببیند. ایشان دید و گفت خیلی خوب است که مردم اینها را ببینند و بخوانند و این مسئله را تشویق می‌کرد. این نوع ارتباط را واقعا در هیچ‌کس دیگری ندیدم. اصلا یکی از دلایلی که ارتباط خودم با ایشان نزدیک شد، همین بود. ما یک روحیه‌ای داشتیم که با هیچ‌کس نمی‌توانستیم دوام بیاوریم. با تنها کسی که توانستیم دوام بیاوریم ایشان بود. ‌... اگر روزی نامه‌های شیخ جعفر محمودی منتشر شود، خواهید دید. با دستخط خودش که دستخط عجیب‌و‌غریبی هم داشت. بعضی از این نامه‌ها مال قبل از زمانی است که ایشان مسئول کتابخانه سیاسی بود. بعضی‌ها مال بعد از حکم است. باورتان نخواهد شد کسی این نامه‌ها را به آقای منتظری داده باشد و ایشان حکم داده و او را مسئول کتابخانه سیاسی کرده باشد. همین باعث می‌شد اگر دفتر ایشان اشکالاتی داشت که همه دفاتر دارند، این اشکالات بالانس شوند.
 
 
آنچه باعث می‌شود بگویند بزرگ‌ترین مشکل در دفتر ایشان این بود که خیلی آینده‌بینی در آن نبود، بحث سیدمهدی هاشمی است. اینکه توانستند به ضرب‌وزور تبلیغات این موضوع را جا بیندازند که دفتر ایشان پایگاه سیدمهدی است. من به‌عنوان کسی که بیشترین ارتباط را با دفتر آقای منتظری داشتم، شاید در طول چند سالی که به دفتر ایشان می‌رفتم بیشتر از یک یا دو بار سیدمهدی را در آنجا ندیدم. وقتی می‌گویند پایگاه سیدمهدی، یعنی خودش باید در آنجا حضور فعال داشته باشد. در دفتر ایشان تیپ‌های مختلفی می‌‌آمدند. هم آدم‌هایی بودند که رفقای سیدمهدی بودند و هم آدم‌هایی مثل شیخ‌جعفر محمودی بودند که علیه سیدمهدی برای آقای منتظری نامه می‌نوشتند؛ یعنی همه تیپی بودند و تکثر وجود داشت.
 
 
آقای ری‌شهری هم در خاطراتش می‌نویسد آنچه باعث شد همه‌چیز عوض شود، کاغذی بود که {مهدی هاشمی} در توالت رد کرد و اینها دیدند و مسیر پرونده عوض شد. ... خاطرات و تمام نامه‌ها و نوشته‌های ایشان هست. حرفی که ایشان می‌زند هنوز هم قابل دفاع است. ایشان در آنجا دیگر درباره شخصیت سیدمهدی بحث ندارد. قبلا که آن مصاحبه‌ها انجام نشده بود، می‌گوید سیدمهدی آدم خوب و متدینی است. این که فقط حرف آقای منتظری نبود. پس ذهنیتی که راجع به سیدمهدی وجود داشت این بود، تا قبل از مصاحبه اول. تا این زمان آقای منتظری حرف‌هایی می‌زد که خیلی‌های دیگر هم می‌زدند، اما بعد از مصاحبه اول و دوم اوضاع فرق کرد و تمام مواضع آیت‌الله منتظری از اینجا به بعد حقوقی است. مثلا ایشان می‌گوید باید وکیل داشته باشد، اینها حرف‌هایی است که ایشان از سال ١٣٦٠ هم گفته بود.

 
‌یک نامه از آقای منتظری دارم به تاریخ ٥/٧/١٣٦٠ که سیدمهدی عضو سپاه است که ایشان درباره بدرفتاری در بازجویی‌ها نامه‌ای به امام نوشته است: «خودمختاری مسئولین بازجویی و بازپرسی سخت نگران‌کننده است». ایشان درمورد بدرفتاری در زندان‌ها صحبت کرده که برای سال ١٣٦٠ است و نشان می‌دهد اینها اصلا ربطی ندارد. در سال‌های ١٣٦١، ١٣٦٢، ١٣٦٣ و... نامه داده است. در دیدار با مسئولین همین‌طور. آقای منتظری جلسات هفتگی داشت و سران قوا و مسئولین قضائی می‌آمدند. واقعا اگر بشود بحث‌هایی را که ایشان در آن جلسات داشت، منتشر کرد، خواهید دید نگاه حقوقی آقای منتظری اصلا ربطی به سیدمهدی نداشت و از اول انقلاب این نگاه را داشت که در زندان‌ها درمورد محکومین نباید از چارچوب خارج شویم و دائما روی موازین شرعی و قانونی تأکید کرده است. بعد از اینکه آن مصاحبه‌ها پخش شدند، ایشان بحث‌های شخصی درباره سیدمهدی را کنار گذاشت و فقط بحث‌هایش حقوقی است. یک نامه به من نشان بدهید که غیر از این باشد. ایشان از تمام حرف‌هایی که در این زمینه زد تا آخر عمر و در کتاب «انتقاد از خود» دفاع می‌کند. بحث ایشان این بود که تشریفات دادرسی سیدمهدی رعایت نشده است. (منبع)
Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۱۶
ساعت پست : ۰۷:۴۸
مشخصات پست

اندیشه های مصطفی ملکیان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۱۶
ساعت پست : ۰۷:۴۸
دنبال کننده

اندیشه های مصطفی ملکیان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اندیشه های مصطفی ملکیان

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
اندیشه های مصطفی ملکیان

اندیشه های مصطفی ملکیان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اندیشه های مصطفی ملکیان

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

متن نقلی: چرا بسیاری مواقع نمی‌توانیم دیگران را دوست داشته باشیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم آدم‌ها را دوست بداریم به دلیل این است که به «آشکاری حقیقت» قائل هستیم و می‌گوییم که حقیقت بسیار آشکار است و آن حقیقتِ آشکار هم پیش ماست و هرکس که به این حقیقتِ آشکاری که پیش ماست، معتقد نیست این مقابل حکم عقل است! خب، آدم با افراد دیگر‌ نمی‌تواند دوستی کند، رابطه داشته باشد؛ اما اگر کسی بگوید آشکارگی حقیقت یک چیز غلطی است و حقیقت آنقدر آشکار نیست و این معنایش این است که هم من در تاریکی‌ها درحال قدم‌زدن هستم و هم رفیقم که مخالف من است در تاریکی قدم می‌زند. اینکه مولانا می‌گوید:

 

ما که کورانه عصاها می‌زنیم

لاجرم قندیل‌ها را بشکنیم

(مثنوی معنوی، دفتر دوم)

 

یعنی، همه‌ی ما داریم قندیل می‌شکنیم. نگویید که ما قندیل نمی‌شکنیم و هر قندیلی را که در عالم است، بقیه شکسته‌اند؛ نه آقا، همه‌ی ما در تاریکی عصا می‌زنیم.

 

مصطفی ملکیان

 

من بارها و بارها گفته‌ام که علت اینکه عده‌ای قدرت تحمل و دوست‌داشتن مردم را ندارند، نه بدان علت است که بدذات‌اند؛ بلکه چون یک ایده‌ی غلطی دارند، آن ایده‌ی غلط این است که: حق، واضح است و هرکسی را که مخالف با این باشد، نمی‌توان دوست داشت. برای همین همیشه طلبکارانه، همیشه از موضع بالا، همیشه با خشونت و همیشه با بگیر و ببند و زدن و بردن، رفتار می‌کند. ولی اگر گفتند که آقا، عالم تفسیرهای عدیده برمی‌دارد. عالم همچون نسخه‌ای است که به تعبیر امیرالمؤمنین «حمّال ذووجوه» است، یک تفسیر را ما داریم، یک تفسیر را بودایی‌ها دارند، یک تفسیر را وهابی‌ها دارند، یک تفسیر را سنی‌ها دارند و... اگر چنین گفتید، می‌توان با همه یک زندگی با مدارا و با شفقت و با عشق و محبت داشت. باور کنید اگر شما معتقد باشید که حق پیش شماست، نمی‌توانید اکثر انسان‌ها را دوست داشته باشید و این توان را از خودتان می‌گیرید. اما اگر بگویید که همه‌ی ما آدم‌هایی هستیم که در تاریکی قدم می‌زنیم، گاهی به حق می‌رسیم، گاهی به حق نمی‌رسیم، بعضی جاها درست می‌رویم و بعضی جاها درست نمی‌رویم و به کسی تنه می‌زنیم، آن وقت همه می‌توانیم به همدیگر محبت و شفقت داشته باشیم. من واقعاً و جداً اعتقادم بر این است که اکثر خشونت‌های موجود به خاطر یک تز غلط است و آن این است که حق، واضحِ واضح است و همانی است که ما داریم، پس هرکسی که با این مخالفت کرد، محارب حکم عقل است و نمی‌توان با او آشتی کرد. چون با یک چیز واضح مخالفت می‌کند. منبع

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۶۱۹
ساعت پست : ۰۷:۳۸
مشخصات پست

انقلاب و موسوی اردبیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۶۱۹
ساعت پست : ۰۷:۳۸
دنبال کننده

انقلاب و موسوی اردبیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انقلاب و موسوی اردبیلی

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

البته ایشان بعدها دست به کار شد و کانون توحید را در خیابان پرچم تأسیس کرد؛ محلی که یکی از پایگاه‌های مهم تجمع جوانان برای شنیدن سخنرانی‌ها بود و شاید پس از بسته شدن حسینیه ارشاد مهم‌ترین پایگاه سیاسی آن زمان به شمار می‌رفت.

 

وی همچنین در تأسیس دبیرستان‌های مفید نقش مهمی ایفا کرد و جوانانی با سواد و متدین به جامعه تحویل داد و بعد از انقلاب نیز با تأسیس دانشگاه مفید در قم -که به گمان من از بسیاری از مراکز علمی قم و حتی کشور یک سر و گردن بالاتر است- در امر اشاعه علم و فلسفه و دین کوشا بود.

 

اساساً آقای موسوی اردبیلی چهره‌ای فرهنگی بود و کمتر تمایل داشت وارد عالم سیاست شود؛ هر چند که به‌لحاظ سیاسی بسیار زیرک و باهوش بود و ضمناً با خصلت اعتدالی‌اش چهره‌ای قابل اعتماد برای همه جناح‌های سیاسی محسوب می‌شد چنانکه مشاهده کردیم در دعوای میان بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی موضعی میانه اتخاذ کرد و هنگامی که بنی‌صدر از کشور فرار کرد و پاسداران همسر وی را بازداشت کردند فوراً دستور آزادی همسر بنی‌صدر را صادر و تأکید کرد که نباید گناه بنی‌صدر را به پای همسرش نوشت.

 

البته در کنار مجموعه محاسن می‌بایست یادآور شد که ایشان در بعضی مواقع بسیار محافظه‌کار می‌شد. مثلاً در قبال اعمال و افعال آقای [اسدالله] لاجوردی آن چنان که باید و شاید ایستادگی نکرد و با آنکه به امام نزدیک بود و می‌توانست مانع از ادامه فعالیت‌های لاجوردی شود همواره ملاحظه‌کاری می‌کرد البته که بالاخره توانست آقای لاجوردی را برکنار کند اما زمانی که دیگر دیر شده بود. آقای موسوی اردبیلی چندین مرتبه هم برای تعدیل برخی احکام امام نزد ایشان رفت و به قول طلبه‌ها در آن حکم «ان قلت» آورد که در این زمینه ناموفق بود.

 

آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است.

 

ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دو خاطره شخصی: فارغ از مباحث مطرح شده در سطور فوق باید اشاره کنم که من با آقای موسوی اردبیلی سابقه رفاقت دراز مدتی داشتم؛ پدر همسرم عضو هیأت امنای مسجد امیرالمومنین(ع) بود و از قدیم با آقای موسوی اردبیلی ارتباط داشت و چند ماه از انقلاب نگذشته بود که شخصاً به خانه ایشان رفتم و حاج آقا را پیاده برای جاری کردن خطبه عقد خود و همسرم به منزل پدر همسرم که دو کوچه پایین‌تر از منزل ایشان بود، بردم. همچنین به‌خاطر دارم که دو یا سه سال بعد از ترور به اتفاق جمعی از دوستان برای ملاقات با برخی مراجع به قم رفتیم. در یکی از این دیدارها به ملاقات آیت‌الله موسوی اردبیلی رفتیم. وقتی وارد شدیم و نشستیم، تا نگاه ایشان به من افتاد، گفت: خدا ان‌شاءالله عزرائیل را خجالت‌زده کند که امروز مرا پیش تو خجالت‌زده کرد. گفتم حاج آقا این چه فرمایشی است؟ گفت: من فکر می‌کردم گلوله‌ای که به مغزت اصابت کرده کار تو را یک‌سره خواهد کرد لذا به عیادت‌ات نیامدم و امروز می‌بینم تو به دیدن من آمده‌ای، به همین دلیل خیلی خجالت کشیدم. اگر عزرائیل کارش را درست انجام داده بود من امروز آنقدر شرمنده نمی‌شدم و خطاب به عزرائیل این بیت را خواند:

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

ورنه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود

(منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
انقلاب و موسوی اردبیلی

انقلاب و موسوی اردبیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
انقلاب و موسوی اردبیلی

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

دربار‌ی آیت الله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. متنی از سعید حجاریان: ...آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است. ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دامنه: آن مرحوم در بحران هشتاد و هشت به اقدام آزادیخواهانه اش بخوبی عمل کردند، با آن که مرجع تقلید بودند، ولی پا پیش گذاشتند گویا تا تهران رفتند و دیدار هم کرد، برای حل مسأله حصر و تظلم خواهی ها، ولی حاصلی نداشت. مرحوم هاشمی رفسنجانی هم دو خطبۀ نمازجمعه اواخر تیرماه ۸۸ را به برون رفتِ از بحران ۸۸ اختصاص داده بود، ولی نه فقط مسموع واقع نشد، بلکه تا آخر عمر از نمازجمعه خلع شد و به جایش حجت‌ الاسلام شیخ کاظم صدیقی -یکی از وُعّاظ تهران- امام جمعه شد. بگذرم.

 

متن نقلی: «آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. بیشتر بخوانید ↓

البته ایشان بعدها دست به کار شد و کانون توحید را در خیابان پرچم تأسیس کرد؛ محلی که یکی از پایگاه‌های مهم تجمع جوانان برای شنیدن سخنرانی‌ها بود و شاید پس از بسته شدن حسینیه ارشاد مهم‌ترین پایگاه سیاسی آن زمان به شمار می‌رفت.

 

وی همچنین در تأسیس دبیرستان‌های مفید نقش مهمی ایفا کرد و جوانانی با سواد و متدین به جامعه تحویل داد و بعد از انقلاب نیز با تأسیس دانشگاه مفید در قم -که به گمان من از بسیاری از مراکز علمی قم و حتی کشور یک سر و گردن بالاتر است- در امر اشاعه علم و فلسفه و دین کوشا بود.

 

اساساً آقای موسوی اردبیلی چهره‌ای فرهنگی بود و کمتر تمایل داشت وارد عالم سیاست شود؛ هر چند که به‌لحاظ سیاسی بسیار زیرک و باهوش بود و ضمناً با خصلت اعتدالی‌اش چهره‌ای قابل اعتماد برای همه جناح‌های سیاسی محسوب می‌شد چنانکه مشاهده کردیم در دعوای میان بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی موضعی میانه اتخاذ کرد و هنگامی که بنی‌صدر از کشور فرار کرد و پاسداران همسر وی را بازداشت کردند فوراً دستور آزادی همسر بنی‌صدر را صادر و تأکید کرد که نباید گناه بنی‌صدر را به پای همسرش نوشت.

 

البته در کنار مجموعه محاسن می‌بایست یادآور شد که ایشان در بعضی مواقع بسیار محافظه‌کار می‌شد. مثلاً در قبال اعمال و افعال آقای [اسدالله] لاجوردی آن چنان که باید و شاید ایستادگی نکرد و با آنکه به امام نزدیک بود و می‌توانست مانع از ادامه فعالیت‌های لاجوردی شود همواره ملاحظه‌کاری می‌کرد البته که بالاخره توانست آقای لاجوردی را برکنار کند اما زمانی که دیگر دیر شده بود. آقای موسوی اردبیلی چندین مرتبه هم برای تعدیل برخی احکام امام نزد ایشان رفت و به قول طلبه‌ها در آن حکم «ان قلت» آورد که در این زمینه ناموفق بود.

 

آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد.

 

پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است.

 

ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود...

 

دو خاطره شخصی: فارغ از مباحث مطرح شده در سطور فوق باید اشاره کنم که من با آقای موسوی اردبیلی سابقه رفاقت دراز مدتی داشتم؛ پدر همسرم عضو هیأت امنای مسجد امیرالمومنین(ع) بود و از قدیم با آقای موسوی اردبیلی ارتباط داشت و چند ماه از انقلاب نگذشته بود که شخصاً به خانه ایشان رفتم و حاج آقا را پیاده برای جاری کردن خطبه عقد خود و همسرم به منزل پدر همسرم که دو کوچه پایین‌تر از منزل ایشان بود، بردم. همچنین به‌خاطر دارم که دو یا سه سال بعد از ترور به اتفاق جمعی از دوستان برای ملاقات با برخی مراجع به قم رفتیم. در یکی از این دیدارها به ملاقات آیت‌الله موسوی اردبیلی رفتیم. وقتی وارد شدیم و نشستیم، تا نگاه ایشان به من افتاد، گفت: خدا ان‌شاءالله عزرائیل را خجالت‌زده کند که امروز مرا پیش تو خجالت‌زده کرد. گفتم حاج آقا این چه فرمایشی است؟ گفت: من فکر می‌کردم گلوله‌ای که به مغزت اصابت کرده کار تو را یک‌سره خواهد کرد لذا به عیادت‌ات نیامدم و امروز می‌بینم تو به دیدن من آمده‌ای، به همین دلیل خیلی خجالت کشیدم. اگر عزرائیل کارش را درست انجام داده بود من امروز آنقدر شرمنده نمی‌شدم و خطاب به عزرائیل این بیت را خواند:

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود

ورنه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود

(منبع)

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۵۲
ساعت پست : ۰۸:۴۶
مشخصات پست

اردوگاه مرگ آشویتس

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۵۲
ساعت پست : ۰۸:۴۶
دنبال کننده

اردوگاه مرگ آشویتس

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اردوگاه مرگ آشویتس

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
اردوگاه مرگ آشویتس

اردوگاه مرگ آشویتس

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اردوگاه مرگ آشویتس

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

به قلم دامنه. به نام خدا. این پست را با درد می نویسم نه فقط با قلم. اسکار گرونینگ حسابدار سابق آشویتس _اردوگاه آلمان نازی در شصت کیلومتری جنوب غرب کراکوف لهستان_ در سن ۹۶ سالگی در دادگاهی در آلمان به چهار سال !!! زندان محکوم شد. جرم او همدستی در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس (= Auschwitz) است. او در زمان ارتکاب جرائمش جزوِ افسران و حسابداران وحشی آشویتس. در اعترافاتش گفته است قربانیان را به عنوان جاسوس در اختیار آشویتس قرار می داد. (منبع)

 

 

نمای ورودی آشویتس

لهستان

 

 

خواستم دو نکته بگویم و بروم؛ زیرا این روزها آراء دادگاه ها در جهان و حتی ایران خیلی مُحیرّالعقول و از عجایب روزگاران شده است. یکی این که در مَحکمه ای در تهران (اینجا) سعید مرتضوی به جُرم معاونت در قتل در بازداشتگاه جنایتگاه کهریزک فقط به دو سال !!! حبس محکوم می شود که هنوز به مردم نگفته اند قاتل کیست که او معاون (یا مباشر) او بوده است. دوم این که این اسکار گرونینگ نیز با آن که در قتل سیصد هزار نفر در آشویتس همدستی کرده است، فقط به چهار سال !!! زندان محکوم شده است. اینان به نظر شما آیا عجیب به نظر نمی رسد!؟ با آن که بارها قرآن را حداقل به قرائت نه به عمل! خوانده ایم، باز نیز لازم می دانم یادآوری کنم در قرآن کریم کشتن یک انسان بی گناه مانند کشتن همۀ انسان هاست:

 

مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ. (آیۀ سی و دو سورۀ مائده)

 

یعنی: «به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکُشد چنان است که گوئى همه انسانها را کُشته و هر کس انسانى را از مرگ رهائى بخشد چنان است که گوئى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند، اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند.» شرح و تفسیر این آیه برای اهل فضل در نسیم معرفت: اینجا.

Notes ۱
پست شده در شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۲۲
ساعت پست : ۰۹:۵۴
مشخصات پست

سخنی صریح با مصباح یزدی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنی صریح با مصباح یزدی
به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۲۲
ساعت پست : ۰۹:۵۴
دنبال کننده

سخنی صریح با مصباح یزدی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنی صریح با مصباح یزدی
به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
سخنی صریح با مصباح یزدی

سخنی صریح با مصباح یزدی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سخنی صریح با مصباح یزدی
به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

به قلم دامنه. به نام خدا. محضر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی عالِم، سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم سلام علیکم. ضمن آرزوی صحت و سلامتی، چند کلمه ای به صراحت و صمیمیت جهت تنویر افکار عمومی، رساندن سخن به یک عالم دین و اَدای وظیفۀ فردی ام ارائه می کنم: بلاخره پس از سکوت های معنادار (شاید تحفُّظی و مصلحتی) شما دربارۀ محمود احمدی‌نژاد، خبرآنلاین -سایت محمد مهاجری عضو سابق شورای سردبیری روزنامه کیهان و بُریده از محفل کیهان- به‌خوبی توانست از زیرِ زبان شما حرفی بیرون بکشد و جمله ای از شما را وارد عرصۀ سیاست ایران بکند که در کمتر از ۲۴ ساعت به تمام ایران و میان جوان ترین موبایل به دستان، رسیده است، بدین شرح:

 

 

 

«خبرآنلاین: «پرسش: حضرت آیت‌الله مصباح یزدی! خیلی از مردم سؤال می‌کنند که آیت‌الله مصباح یزدی که معرف احمدی‎نژاد به جامعه ایران بود و از او طرفداری می‌کرد، امروز چه نظری راجع به اعمال و رفتار او دارد؟» پاسخ: اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی. پرسش: «بالاخره مردم از شخص شما به عنوان یکی از حامیان اصلی روی کار آمدن آقای احمدی‎نژاد و مطرح‌شدن او سؤال دارند.» پاسخ: ما هر کسی را تا مادامی که در مسیر اسلام کار می‎کند، حمایت می‎کنیم، طرفداری‎اش می‌کنیم، هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم.» پرسش: یعنی تحرکات اخیر او را تأیید نمی‌کنید؟ پاسخ: «نه، اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم.» منبع

 

 

با این مختصر درزِ موضع جدید شما، خواستم چند نکته ای بگویم و ردّ شوم. یعنی فقط می خواهم همین چند جملۀ تان را تحلیل محتوا کنم و به حمایت های فراوان گذشته شما دربارۀ این فرد -و به تعبیر من حلقه‌ی منهاییون- کاری نداشته باشم؛ گرچه جامعه و تاریخ بخوبی می داند شما گفته بودید «اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست» (منبع) و دوست و پیرو سرسخت شما حجت‌الاسلام شیخ کاظم صدیقی -که از تیر ۸۸ به جای مرحوم هاشمی رفسنجانی امام جمعه تهران شده است- در خرداد ۸۸ گفته بود رأی به محمود احمدی‌نژاد «همانند جهاد در راه خدا»ست. (منبع) و سایر همفکران شما که در این (منبع) سخنان شان جمع آوری شده است.

 

یک: اول به مصاحبه گر گفته اید «اینجا یک جلسه علمی و فقهی است، نه سیاسی» یعنی باز هم نمی خواستید به عنوان یک عالِم دینی، انحراف را برملا کنید، در حالی که شما بارها و بارها در هر نوع جلسه ای و با هر نوع صبغه ای، با اشتیاق و اشتهاء به دلیل اشتهار، علیۀ جناح چپ به کنایه و یا تصریح سخن رانده اید. بنابراین دلیل شما، برای پاسخ نگفتن، قانع کننده نبود. و به نظرم همین تعلیل (البته نمی‌گویم تعلُّل)، مهمترین جای مصاحبۀ اخیر شماست.

 

دو: در پرسش دوم بازهم جمله ای ویژه گفته اید: «ما هر کسی... هر وقت منحرف شد، ما هم از او جدا می‎شویم». با این پاسخِ شما، به یقین بخشی از جامعه و از جمله من از شما می پرسد این «هر وقت» کی بوده است؟ به یقین دیروز و چندروزپیش نبوده است، پس چرا علناً راهِ و مواضع خود را به مردم نگفته اید و انحراف وی را گوشزد ننموده اید؟ آیا احساس مسئولیت نکرده بودید؟ شما؛ که از همان دهۀ شصت، دأب تان مبارزه با انحرافات بوده است. چون همیشه خود را صراط حق می دانسته اید و سایرین را ناحق و گمراه و حتی ضالّه. همین سکوتهای خاص! موجب شده، مردم میان دو مسألۀ حق گویی های «لل‍ّه» و تسویه حساب کردن های «لدّنیا» از سوی برخی ها دربمانند و سیاست ورزی در جمهوری اسلامی را آلوده و شخصی شده بپندارند.

 

سه: در انتها هم گفته اید «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد را تأیید نمی‎کنم چون اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم». خواستم بپرسم اگر «اعمال و رفتار امروز احمدی‎نژاد» که سال ۸۸ از نظر آیت الله شیخ احمد جنتی «نمادی از انقلاب اسلامی» بوده است (منبع) به گونه ای شده است که «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بین»ی، پس چرا به عنوان یک عالِم سیاست ورز و فیلسوف حوزۀ علمیۀ قم و و ریاست مؤسسۀ آموزشی پژوهشی مصباح -که پرورش‌دهنده و صادرکننده‌یکادرِ روحانی نهادهای نظام است- احساس تکلیف نکرده اید نسبت به انتصاب وی در دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نظری بدهید؟ زیرا عضویت قبلی وی ناشی از شأن حقوقی و خودبخودی و قانونی بوده است نه گزینش و نصب. آیا فرد منحرف، می تواند در نظام اسلامی حکمِ نصب هم داشته باشد؟

 

چهار: آیا فردی که به قول صائب شما «اعمال و رفتار امروزش» نمی تواند تأیید گردد، اساساً می تواند اهلِ تشخیص مصلحت کشور و نظام باشد؟ شما که بلاخره شجاعانه پذیرفته اید «اکنون یک حالت انحرافی در او» وجود دارد، پس چرا دربارۀ حضورش در یکی از مهمترین بخش های نظام که سیاست های کلان کشور را مصلحتاً و بر حسب مقتضیات زمان و مکان می سنجد و مشخص می کند، اعلام نظر نمی کنید؟

 

آیا مگر عُلمای شیعه در طول تاریخ پُربارشان، از استقلال خود در برابر دولت ها (=هر دولتی و هر قدرتی) حفاظت نکرده اند؟ پس چرا شما و حوزۀ قم نسبت به انحراف بیّن این فرد و آن باند، ساکت هستید؟ چرا آنچه زیر منبرها طی سال ها و بارها دربارۀ نصیحت به ائمۀ مسلمین شنیده ایم، جنبۀ عملی به خود نمی‌گیرد؟ گویا این روایت ها اساساً وجود نداشته است! آن هم نصیحت نه از سوی آحاد ملت که گفته شود متخصص امر نیسیتد و دخالت بیجا در امر نکنند، بلکه که از جانب خُبره ها و متفقّهین اجتهاد و دیانت که تذکراتشان در طی تاریخ تشیُّع، رسمی مألوف و روالی مرسوم بوده است.

 

 

...

تنفیذ حسن روحانی

مرداد نود و شش. بیت رهبری

 

پنج: محمود احمدی‌نژاد -که پیروان شما وی را «مرد هزارۀ سوم» توصیف می کردند- کارش به جایی رسیده است که دیگر حتی حاضر نیست کنار نُماد جدید جناح راست و تولیت حرم امام رضا (ع) -که از دید جامعه‌ی ایران باشرافت ترین شغل است- بنشیند. و دیده بودیم که چگونه جایش را در مراسم تنفیذ حجت الاسلام حسن روحانی در مرداد ۱۳۹۶ در حسینیۀ بیت رهبری، با حالت کودکانه و لجوجانه تغییر داده بود (دو عکس بالا) و آن چند لحظه هم که مجبور بود، کنار حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی بنشیند، چه چهرۀ درهم و برهم و اخمی به خود داده بود تا القائی به مردم کرده باشد که بله من، چنینم و آنان، چنان.

 

یاد آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی -پدرخانم حجت الاسلام رئیسی و امام جمعه مشهد مقدس- افتادم که روزگاری، حامی سرسخت محمود احمدی‌نژاد بود و چندی پیش گفته بود «هرباری که به حرم امام رضا (ع) مشرّف می‌شود رئیس دولت‌های نهم و دهم را نفرین می‌کند.» (منبع)

 

دکتر عبدالکریم سروش و آیت الله مصباح یزدی

در برابر احسان طبری تئوریسین حزب توده

و فرخ نگهدار رهبر فدائیان خلق (اکثریت)

(مناظره تلویزیونی سال شصت)

 

شش:من و مانند من، شما را از همان ابتدای انقلاب دنبال می کردیم که چه می گویید و چه می کنید و چه می نویسید. از مناظره ها با کمونیست ها گرفته (عکس بالا) تا مخالفت ها و شدت هایت علیۀ معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی. از رفاقت با دکتر سروش گرفته تا ردّ قرائت های دینی و قبض و بسط تئوریک شریعت. از مبارزۀ در دهه پنجاه و مسائلی دربارۀ نهضت امام خمینی گرفته تا تشکیل جبهه تندروی پایداری. از پیش خطبه های پرمسألۀ نمازجمعه های متوالی و سریالی تهران گرفته تا سخنرانی های ثابت میان دیدارکنندگان کلاس های اجباری دوره عقیدتی سیاسی و تعالی برخی نهادها. از مخالفت ها با مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی گرفته تا انواع سخنرانی های شما در مشهد و قم و میان خواص و عوام. همه و همه اینها را با اختیار دنبال می کنیم که با تعجب دیدیم:

 

آیت اللهی که پیرامون همه چیز حرف می زند، دربارۀ یک موضوع مهمتر خیلی ساکت مانده است، آن هم باندِ محمود احمدی نژاد که استخوان در گلوی جناح راست شده است که همۀ نظام را برای وی هزینه کرده بود. تا این گفته اید: «اکنون یک حالت انحرافی در او می‎بینم» حالا منتظر می مانیم که بگویید انحرافش چیست؟ از چه چیزی منحرف شده است؟ مترصّدیم انحراف توسط شما تبیین شود، همانطوری که بسیاری از مسائل را در طول انقلاب در تربیون های بیت المال از منظر خویش تببین نموده اید. حال نیز توقُّع داریم به تلویزیون بروید و رُک انحراف را برای فضای کِدر کشور روشن نمایید.

 

هفت: آخرین نکته من این است، شما به عنوان فردی پیشرو و پیشوا و تئوریسین جناح راست بسیاردیر متوجۀ انحراف محمود احمدی‌نژاد شده اید. دیگر همۀ بقّال های کوچه پس کوچه ها و نقّال های قهوه خانه ها هم می دانند او منحرف است. همیشه از یک عالم دینی انتظار می رود جلوتر از جامعه، انحرافات را استشمام کند و ملت را روشن کند و عواقب سوء را از سر ملت و دین و اخلاق و انسان کم کند.

 

پس باید قاطعانه گفت بصیرت واقعی را مرحوم آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی داشت که در آن نامۀ «بی سلام» به رهبری، وی را «بنزینِ» روی آتش خوانده بود؛ همان کسی که پیروانِ شما و افراطی های جناح راست وی را «اکبرِ فتنه» و «فتنۀ اکبر» می خواندند. گرچه من هم منتقد هاشمی رفسنجانی بودم ولی وقتی به ملت پیوست و کمی حق را گفت، از رویکردش خرسند شده بودم که نمی دانم چرا آن گونه زود درگذشت. و نیز حق گویانه باید گفت تیزهوش و بصیرِ واقعی همان مهندس میرحسین موسوی بود که در آن مناظرۀ سال هشتاد و هشت (خوانده شود شوی ضرغامی در صداسیمای میلی!) صادقانه و دلسوزانه به ملت بدین مضمون گفت: این مرد -محمود احمدی نژاد- علناً چشم در چشم ملت دروغ می زند.

 

بگذرم و آخرین دعایم در حق شما این است که خدا شما را برای روشن شدن و روشن کردن بیشتر نگه دارد. سخنم را به قول حکیم حوزه آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (اینجا) پیوند می‌زنم و بسنده می کنم که خیلی آن را پسندیدم: «از آه در جهاد اکبر، کاری ساخته است که از آهن در جهاد اصغر ساخته نیست.»

Notes ۱
پست شده در سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۳۷۷
ساعت پست : ۱۰:۰۰
مشخصات پست

حشدالشعبی پیرو سیستانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در بارۀ آیة الله العظمی سیستانی. نیروهای الحَشد الشعبی (=بسیج مردمی عراق) دلسپرده و فرمانبَر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیة الله العظمی سید علی سیستانی اند. عکس آن مرجع دانشمند روشن ضمیر، فقیه آگاه و دلسوز جامعۀ مسلمین بر سینۀ یک رزمندۀ حشد الشعبی عراقی در تلعفر عراق، علامت روشنی برای این اقتداء و پیروی آگاهانه است. آقای سیستانی شخصیت بزرگ و کم نظیری ست که جهان شیعه به وجودشان افتخار می کند که چنین انسان والایی، مرجعیت شیعه را بدرستی پاسبانی می کند و نمی گذارد خدشه ای بر آن وارد گردد. با آرزوی سلامتی و بقای عمر پربرکت برای آن مرجع شجاع عالیقدر و توفیق بیشتر برای رزمندگان غیور جهان اسلام و همۀ آزادگان و مبارزان برحق جهان.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۳۷۷
ساعت پست : ۱۰:۰۰
دنبال کننده

حشدالشعبی پیرو سیستانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حشدالشعبی پیرو سیستانی

به قلم دامنه. به نام خدا. در بارۀ آیة الله العظمی سیستانی. نیروهای الحَشد الشعبی (=بسیج مردمی عراق) دلسپرده و فرمانبَر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیة الله العظمی سید علی سیستانی اند. عکس آن مرجع دانشمند روشن ضمیر، فقیه آگاه و دلسوز جامعۀ مسلمین بر سینۀ یک رزمندۀ حشد الشعبی عراقی در تلعفر عراق، علامت روشنی برای این اقتداء و پیروی آگاهانه است. آقای سیستانی شخصیت بزرگ و کم نظیری ست که جهان شیعه به وجودشان افتخار می کند که چنین انسان والایی، مرجعیت شیعه را بدرستی پاسبانی می کند و نمی گذارد خدشه ای بر آن وارد گردد. با آرزوی سلامتی و بقای عمر پربرکت برای آن مرجع شجاع عالیقدر و توفیق بیشتر برای رزمندگان غیور جهان اسلام و همۀ آزادگان و مبارزان برحق جهان.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در بارۀ آیة الله العظمی سیستانی. نیروهای الحَشد الشعبی (=بسیج مردمی عراق) دلسپرده و فرمانبَر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیة الله العظمی سید علی سیستانی اند. عکس آن مرجع دانشمند روشن ضمیر، فقیه آگاه و دلسوز جامعۀ مسلمین بر سینۀ یک رزمندۀ حشد الشعبی عراقی در تلعفر عراق، علامت روشنی برای این اقتداء و پیروی آگاهانه است. آقای سیستانی شخصیت بزرگ و کم نظیری ست که جهان شیعه به وجودشان افتخار می کند که چنین انسان والایی، مرجعیت شیعه را بدرستی پاسبانی می کند و نمی گذارد خدشه ای بر آن وارد گردد. با آرزوی سلامتی و بقای عمر پربرکت برای آن مرجع شجاع عالیقدر و توفیق بیشتر برای رزمندگان غیور جهان اسلام و همۀ آزادگان و مبارزان برحق جهان.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
حشدالشعبی پیرو سیستانی

حشدالشعبی پیرو سیستانی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حشدالشعبی پیرو سیستانی

به قلم دامنه. به نام خدا. در بارۀ آیة الله العظمی سیستانی. نیروهای الحَشد الشعبی (=بسیج مردمی عراق) دلسپرده و فرمانبَر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیة الله العظمی سید علی سیستانی اند. عکس آن مرجع دانشمند روشن ضمیر، فقیه آگاه و دلسوز جامعۀ مسلمین بر سینۀ یک رزمندۀ حشد الشعبی عراقی در تلعفر عراق، علامت روشنی برای این اقتداء و پیروی آگاهانه است. آقای سیستانی شخصیت بزرگ و کم نظیری ست که جهان شیعه به وجودشان افتخار می کند که چنین انسان والایی، مرجعیت شیعه را بدرستی پاسبانی می کند و نمی گذارد خدشه ای بر آن وارد گردد. با آرزوی سلامتی و بقای عمر پربرکت برای آن مرجع شجاع عالیقدر و توفیق بیشتر برای رزمندگان غیور جهان اسلام و همۀ آزادگان و مبارزان برحق جهان.

به قلم دامنه. به نام خدا. در بارۀ آیة الله العظمی سیستانی. نیروهای الحَشد الشعبی (=بسیج مردمی عراق) دلسپرده و فرمانبَر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیة الله العظمی سید علی سیستانی اند. عکس آن مرجع دانشمند روشن ضمیر، فقیه آگاه و دلسوز جامعۀ مسلمین بر سینۀ یک رزمندۀ حشد الشعبی عراقی در تلعفر عراق، علامت روشنی برای این اقتداء و پیروی آگاهانه است. آقای سیستانی شخصیت بزرگ و کم نظیری ست که جهان شیعه به وجودشان افتخار می کند که چنین انسان والایی، مرجعیت شیعه را بدرستی پاسبانی می کند و نمی گذارد خدشه ای بر آن وارد گردد. با آرزوی سلامتی و بقای عمر پربرکت برای آن مرجع شجاع عالیقدر و توفیق بیشتر برای رزمندگان غیور جهان اسلام و همۀ آزادگان و مبارزان برحق جهان.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۸۸
ساعت پست : ۱۰:۴۷
مشخصات پست

فتنه‌گر فرافِکن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و استاد اخلاق صدا و سیما مطرح کرد: «...ما باید بدانیم فتنه انگیز و فتنه دار چه کسانی هستند لذا بر همین اساس همان شب اول من در صدا و سیما این موضوع را مطرح کردم و گفتم به جای اینکه بگویید «سران فتنه» بگویید فتنه از سران. لذا فتنه جویی مشکل اصلی است. بنابراین نتیجه صحبت من این می شود که اگر دیانت همراه انقلابیون باشد محال است به  خطایی اقرار نکنند.

 

آن فردی [محمود احمدی نژاد] که آن روز فتنه کرد و آن را با فرا فکنی به گردن دیگران انداخت امروز باز در حال فتنه کردن است و متاسفانه سکوت افرادی که همیشه در مقابل اصلاح طلبان حرف برای گفتن داشتند جالب توجه است. من در همان مقطع 10 شب سخنرانی کردم و معتقد بودم باید مسئله حصر حل شود. بالاخره حکومت کردن بدون تدبیر و برنامه نمی شود، یک دوره ای مصلحت به حصر گرفتند اما آیا شرایط عوض نشده؟ ایا نیاز به تدبیر جدید بر اساس شرایط نیست؟...» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۸۸
ساعت پست : ۱۰:۴۷
دنبال کننده

فتنه‌گر فرافِکن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فتنه‌گر فرافِکن

حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و استاد اخلاق صدا و سیما مطرح کرد: «...ما باید بدانیم فتنه انگیز و فتنه دار چه کسانی هستند لذا بر همین اساس همان شب اول من در صدا و سیما این موضوع را مطرح کردم و گفتم به جای اینکه بگویید «سران فتنه» بگویید فتنه از سران. لذا فتنه جویی مشکل اصلی است. بنابراین نتیجه صحبت من این می شود که اگر دیانت همراه انقلابیون باشد محال است به  خطایی اقرار نکنند.

 

آن فردی [محمود احمدی نژاد] که آن روز فتنه کرد و آن را با فرا فکنی به گردن دیگران انداخت امروز باز در حال فتنه کردن است و متاسفانه سکوت افرادی که همیشه در مقابل اصلاح طلبان حرف برای گفتن داشتند جالب توجه است. من در همان مقطع 10 شب سخنرانی کردم و معتقد بودم باید مسئله حصر حل شود. بالاخره حکومت کردن بدون تدبیر و برنامه نمی شود، یک دوره ای مصلحت به حصر گرفتند اما آیا شرایط عوض نشده؟ ایا نیاز به تدبیر جدید بر اساس شرایط نیست؟...» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و استاد اخلاق صدا و سیما مطرح کرد: «...ما باید بدانیم فتنه انگیز و فتنه دار چه کسانی هستند لذا بر همین اساس همان شب اول من در صدا و سیما این موضوع را مطرح کردم و گفتم به جای اینکه بگویید «سران فتنه» بگویید فتنه از سران. لذا فتنه جویی مشکل اصلی است. بنابراین نتیجه صحبت من این می شود که اگر دیانت همراه انقلابیون باشد محال است به  خطایی اقرار نکنند.

 

آن فردی [محمود احمدی نژاد] که آن روز فتنه کرد و آن را با فرا فکنی به گردن دیگران انداخت امروز باز در حال فتنه کردن است و متاسفانه سکوت افرادی که همیشه در مقابل اصلاح طلبان حرف برای گفتن داشتند جالب توجه است. من در همان مقطع 10 شب سخنرانی کردم و معتقد بودم باید مسئله حصر حل شود. بالاخره حکومت کردن بدون تدبیر و برنامه نمی شود، یک دوره ای مصلحت به حصر گرفتند اما آیا شرایط عوض نشده؟ ایا نیاز به تدبیر جدید بر اساس شرایط نیست؟...» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
فتنه‌گر فرافِکن

فتنه‌گر فرافِکن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فتنه‌گر فرافِکن

حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و استاد اخلاق صدا و سیما مطرح کرد: «...ما باید بدانیم فتنه انگیز و فتنه دار چه کسانی هستند لذا بر همین اساس همان شب اول من در صدا و سیما این موضوع را مطرح کردم و گفتم به جای اینکه بگویید «سران فتنه» بگویید فتنه از سران. لذا فتنه جویی مشکل اصلی است. بنابراین نتیجه صحبت من این می شود که اگر دیانت همراه انقلابیون باشد محال است به  خطایی اقرار نکنند.

 

آن فردی [محمود احمدی نژاد] که آن روز فتنه کرد و آن را با فرا فکنی به گردن دیگران انداخت امروز باز در حال فتنه کردن است و متاسفانه سکوت افرادی که همیشه در مقابل اصلاح طلبان حرف برای گفتن داشتند جالب توجه است. من در همان مقطع 10 شب سخنرانی کردم و معتقد بودم باید مسئله حصر حل شود. بالاخره حکومت کردن بدون تدبیر و برنامه نمی شود، یک دوره ای مصلحت به حصر گرفتند اما آیا شرایط عوض نشده؟ ایا نیاز به تدبیر جدید بر اساس شرایط نیست؟...» (منبع)

حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی، عضو ارشد جامعه روحانیت مبارز و استاد اخلاق صدا و سیما مطرح کرد: «...ما باید بدانیم فتنه انگیز و فتنه دار چه کسانی هستند لذا بر همین اساس همان شب اول من در صدا و سیما این موضوع را مطرح کردم و گفتم به جای اینکه بگویید «سران فتنه» بگویید فتنه از سران. لذا فتنه جویی مشکل اصلی است. بنابراین نتیجه صحبت من این می شود که اگر دیانت همراه انقلابیون باشد محال است به  خطایی اقرار نکنند.

 

آن فردی [محمود احمدی نژاد] که آن روز فتنه کرد و آن را با فرا فکنی به گردن دیگران انداخت امروز باز در حال فتنه کردن است و متاسفانه سکوت افرادی که همیشه در مقابل اصلاح طلبان حرف برای گفتن داشتند جالب توجه است. من در همان مقطع 10 شب سخنرانی کردم و معتقد بودم باید مسئله حصر حل شود. بالاخره حکومت کردن بدون تدبیر و برنامه نمی شود، یک دوره ای مصلحت به حصر گرفتند اما آیا شرایط عوض نشده؟ ایا نیاز به تدبیر جدید بر اساس شرایط نیست؟...» (منبع)

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۷۶
ساعت پست : ۰۷:۱۲
مشخصات پست

اربابِ حلقه ها

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اربابِ حلقه ها

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۷۶
ساعت پست : ۰۷:۱۲
دنبال کننده

اربابِ حلقه ها

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اربابِ حلقه ها

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
اربابِ حلقه ها

اربابِ حلقه ها

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اربابِ حلقه ها

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

Notes ۰
پست شده در شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۲۰۲
ساعت پست : ۰۹:۵۹
مشخصات پست

مدرسی یزدی کیست؟

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می‌شود: ۱. موضع‌گیری تازه‌ی حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان درباره‌ی قضیه‌ی زرتشتی منتخب شورای یزد. ۲. مقاله‌ی سیدعطاء الله مهاجرانی. ۳. پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان:

 

 
۱

مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیت‌هاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار می‌دانند، اجازه می‌دهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا می‌تواند نماینده قصاب‌ها باشد؟... اقلیت‌ها خمس و زکات پرداخت نمی‌کنند... بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز می‌دانند، می‌خواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

مدرسی یزدی کیست؟ متولد ۱۳۳۴ شمسی‌ یزد. استاد مؤسسه‌‌ی «در راه‌ حق‌» وابسته به آیت‌الله مصباح یزدی. او، آیت‌الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت‌گذار نامیده بود». سابقه‌ی سیاسی او فعالیت پس‌ از انقلاب‌ در کمیته‌ انقلاب اسلامی. نظارت‌ بر انتخابات‌ خبرگان‌ در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)

 

 

۲

 

متن نقلی از سیدعطاءالله مهاجرانی: در نقدی به شورای نگهبان درباره‌ی «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، می‌رفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجه‌ی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.

 

با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمی‌کنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است. در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در باره‌ی وزارت دارد. وزارت را به دو گونه‌ی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می‌کند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب می‌توانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)

 

 

ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشته‌ایم که اهل کتاب می‌توانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیده‌ایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی. اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست می‌گویند علیه نظام سخن گفته‌ای!  بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمی‌شود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)

 

۳


 

پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان: شما هم که زرتشتی‌ها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج ۶. ص ۱۹۲.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۱۲۰۲
ساعت پست : ۰۹:۵۹
دنبال کننده

مدرسی یزدی کیست؟

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسی یزدی کیست؟

توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می‌شود: ۱. موضع‌گیری تازه‌ی حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان درباره‌ی قضیه‌ی زرتشتی منتخب شورای یزد. ۲. مقاله‌ی سیدعطاء الله مهاجرانی. ۳. پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان:

 

 
۱

مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیت‌هاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار می‌دانند، اجازه می‌دهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا می‌تواند نماینده قصاب‌ها باشد؟... اقلیت‌ها خمس و زکات پرداخت نمی‌کنند... بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز می‌دانند، می‌خواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

مدرسی یزدی کیست؟ متولد ۱۳۳۴ شمسی‌ یزد. استاد مؤسسه‌‌ی «در راه‌ حق‌» وابسته به آیت‌الله مصباح یزدی. او، آیت‌الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت‌گذار نامیده بود». سابقه‌ی سیاسی او فعالیت پس‌ از انقلاب‌ در کمیته‌ انقلاب اسلامی. نظارت‌ بر انتخابات‌ خبرگان‌ در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)

 

 

۲

 

متن نقلی از سیدعطاءالله مهاجرانی: در نقدی به شورای نگهبان درباره‌ی «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، می‌رفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجه‌ی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.

 

با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمی‌کنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است. در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در باره‌ی وزارت دارد. وزارت را به دو گونه‌ی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می‌کند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب می‌توانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)

 

 

ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشته‌ایم که اهل کتاب می‌توانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیده‌ایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی. اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست می‌گویند علیه نظام سخن گفته‌ای!  بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمی‌شود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)

 

۳


 

پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان: شما هم که زرتشتی‌ها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج ۶. ص ۱۹۲.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می‌شود: ۱. موضع‌گیری تازه‌ی حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان درباره‌ی قضیه‌ی زرتشتی منتخب شورای یزد. ۲. مقاله‌ی سیدعطاء الله مهاجرانی. ۳. پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان:

 

 
۱

مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیت‌هاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار می‌دانند، اجازه می‌دهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا می‌تواند نماینده قصاب‌ها باشد؟... اقلیت‌ها خمس و زکات پرداخت نمی‌کنند... بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز می‌دانند، می‌خواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

مدرسی یزدی کیست؟ متولد ۱۳۳۴ شمسی‌ یزد. استاد مؤسسه‌‌ی «در راه‌ حق‌» وابسته به آیت‌الله مصباح یزدی. او، آیت‌الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت‌گذار نامیده بود». سابقه‌ی سیاسی او فعالیت پس‌ از انقلاب‌ در کمیته‌ انقلاب اسلامی. نظارت‌ بر انتخابات‌ خبرگان‌ در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)

 

 

۲

 

متن نقلی از سیدعطاءالله مهاجرانی: در نقدی به شورای نگهبان درباره‌ی «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، می‌رفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجه‌ی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.

 

با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمی‌کنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است. در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در باره‌ی وزارت دارد. وزارت را به دو گونه‌ی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می‌کند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب می‌توانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)

 

 

ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشته‌ایم که اهل کتاب می‌توانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیده‌ایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی. اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست می‌گویند علیه نظام سخن گفته‌ای!  بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمی‌شود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)

 

۳


 

پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان: شما هم که زرتشتی‌ها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج ۶. ص ۱۹۲.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
مدرسی یزدی کیست؟

مدرسی یزدی کیست؟

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسی یزدی کیست؟

توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می‌شود: ۱. موضع‌گیری تازه‌ی حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان درباره‌ی قضیه‌ی زرتشتی منتخب شورای یزد. ۲. مقاله‌ی سیدعطاء الله مهاجرانی. ۳. پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان:

 

 
۱

مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیت‌هاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار می‌دانند، اجازه می‌دهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا می‌تواند نماینده قصاب‌ها باشد؟... اقلیت‌ها خمس و زکات پرداخت نمی‌کنند... بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز می‌دانند، می‌خواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

مدرسی یزدی کیست؟ متولد ۱۳۳۴ شمسی‌ یزد. استاد مؤسسه‌‌ی «در راه‌ حق‌» وابسته به آیت‌الله مصباح یزدی. او، آیت‌الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت‌گذار نامیده بود». سابقه‌ی سیاسی او فعالیت پس‌ از انقلاب‌ در کمیته‌ انقلاب اسلامی. نظارت‌ بر انتخابات‌ خبرگان‌ در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)

 

 

۲

 

متن نقلی از سیدعطاءالله مهاجرانی: در نقدی به شورای نگهبان درباره‌ی «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، می‌رفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجه‌ی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.

 

با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمی‌کنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است. در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در باره‌ی وزارت دارد. وزارت را به دو گونه‌ی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می‌کند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب می‌توانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)

 

 

ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشته‌ایم که اهل کتاب می‌توانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیده‌ایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی. اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست می‌گویند علیه نظام سخن گفته‌ای!  بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمی‌شود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)

 

۳


 

پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان: شما هم که زرتشتی‌ها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج ۶. ص ۱۹۲.

توضیح دامنه: در این پست سه متن ارائه می‌شود: ۱. موضع‌گیری تازه‌ی حجت الاسلام سید محمدرضا مدرسی یزدی، یکی از شش فقیه منصوب رهبری در شورای نگهبان درباره‌ی قضیه‌ی زرتشتی منتخب شورای یزد. ۲. مقاله‌ی سیدعطاء الله مهاجرانی. ۳. پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان:

 

 
۱

مدرسی یزدی: «این ارفاق نظام اسلامی به اقلیت‌هاست که اجازه داده برای خود نماینده ای داشته باشند... این ارفاقات در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد...آن جوامعی که خود را سکولار می‌دانند، اجازه می‌دهند یک مسلمان نماینده شود؟... وقتی مصالح مسلمین مطرح است چرا باید یک اقلیت وارد شود؟... آیا در یک اتحادیه یک نانوا می‌تواند نماینده قصاب‌ها باشد؟... اقلیت‌ها خمس و زکات پرداخت نمی‌کنند... بعضی از آقایانی که خودشان را همه چیز می‌دانند، می‌خواهند در مقابل این ماجرا مقاومت کنند!؟» (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

مدرسی یزدی کیست؟ متولد ۱۳۳۴ شمسی‌ یزد. استاد مؤسسه‌‌ی «در راه‌ حق‌» وابسته به آیت‌الله مصباح یزدی. او، آیت‌الله العظمی یوسف صانعی را «مرجع بدعت‌گذار نامیده بود». سابقه‌ی سیاسی او فعالیت پس‌ از انقلاب‌ در کمیته‌ انقلاب اسلامی. نظارت‌ بر انتخابات‌ خبرگان‌ در یزد. و نهایتاً منصوب رهبری در شورای نگهبان (منبع)

 

 

۲

 

متن نقلی از سیدعطاءالله مهاجرانی: در نقدی به شورای نگهبان درباره‌ی «سپنتا نیکنام»، در وبلاگ خود نوشت: «باید دید چه اتفاقی افتاده است که ایمان و امان به سرعت برق، می‌رفت که فقیهان شورای نگهبان رسیدند. رأی شورای نگهبان باعث شد تا بار دیگر نگاهی به کتاب احکام السلطانیه امام ماوردی بیندازم. مآوردی که در سال ۴۵۰ هجری در گذشته است، فقیه درجه‌ی اول و مفسر ممتاز قران مجید- تفسیر النکت و العیون- و نظریه پرداز فقه حکومتی و سیاست است.

 

با تأسف بسیار بایست گفت، فقیهان شورای نگهبان ما حتا در قرن پنجم در زمان ماوردی یعنی هزار سال پیش هم زندگی نمی‌کنند؛ ماوردی از این فقیهان انگار هزار سال جلوتر است. در بخش دوم احکام السلطانیه بحثی در باره‌ی وزارت دارد. وزارت را به دو گونه‌ی وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می‌کند. در وزارت تنفیذ، مسلمان بودن شرط وزارت وزیر نیست. وزیر بایست کاردان و صادق و هوشمند و صریح و با تجربه بوده و اهل مال اندوزی و طمع ورزی نباشد و… اهل کتاب می‌توانند به عنوان وزیر تنفیذی انتخاب شوند.(۱)

 

 

ببینید، هزار سال پیش ما چنین میراثی از اندیشه و خردورزی و تساهل و اعتدال و انصاف داشته‌ایم که اهل کتاب می‌توانستند وزیر بشوند، اکنون به این شریعت شورای نگهبان رسیده‌ایم؛ شریعتی خارج از زمان و مکان و فضای زندگی این جهانی. اگر هم کسی بگوید این رأی غیر منصفانه، غیر عادلانه و بلکه غیر عقلانی ست می‌گویند علیه نظام سخن گفته‌ای!  بیّنه شورای نگهبان کدام است؟ تا لیهلک من هلک عن بینه! چرا این گونه مباحث و صورت جلسات شورا منتشر نمی‌شود؟ آسیب چنین رأی غیر عقلانی و بلکه مربوط به روزگار پارینه سنگی بیش از همه به دین و شریعت و نظام خواهد رسید. (۱): الماوردی، الاحکام السلطانیة، محقق احمد مبارک البغدادی، مکتبة دار ابن قتیبة کویت، ۱۴۰۹ ص: ۳۰ تا ۳۵» (منبع)

 

۳


 

پوستر امام خمینی درباره‌ی زرتشتیان: شما هم که زرتشتی‌ها هستید همیشه خدمتگزار این ملت این مملکت بودید باید به کار خودتان ادامه بدهید وحدت کلمه را حفظ کنید. صحیفۀ امام. ج ۶. ص ۱۹۲.

Notes ۰
پست شده در جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۱۱
ساعت پست : ۰۸:۴۸
مشخصات پست

سگ دزدگیر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

زمانی که نصرت‌الدوله وزیر بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدنِ دُزد، او را می‌گیرند.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرّس

عالِم دینی ساده زیست، سیاستمدار آگاه و شجاع

قهرمان آزاداندیشی و خردورزی که توسط دیکتاتور

مُستبدِّ کینه توز رضاخان میرپنج مشهور به رضا پالانی

پس از سالها تبعید در کاشمر، به شهادت رسید

 

مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.  وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۹۱۱
ساعت پست : ۰۸:۴۸
دنبال کننده

سگ دزدگیر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سگ دزدگیر

زمانی که نصرت‌الدوله وزیر بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدنِ دُزد، او را می‌گیرند.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرّس

عالِم دینی ساده زیست، سیاستمدار آگاه و شجاع

قهرمان آزاداندیشی و خردورزی که توسط دیکتاتور

مُستبدِّ کینه توز رضاخان میرپنج مشهور به رضا پالانی

پس از سالها تبعید در کاشمر، به شهادت رسید

 

مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.  وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

زمانی که نصرت‌الدوله وزیر بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدنِ دُزد، او را می‌گیرند.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرّس

عالِم دینی ساده زیست، سیاستمدار آگاه و شجاع

قهرمان آزاداندیشی و خردورزی که توسط دیکتاتور

مُستبدِّ کینه توز رضاخان میرپنج مشهور به رضا پالانی

پس از سالها تبعید در کاشمر، به شهادت رسید

 

مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.  وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
سگ دزدگیر

سگ دزدگیر

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سگ دزدگیر

زمانی که نصرت‌الدوله وزیر بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدنِ دُزد، او را می‌گیرند.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرّس

عالِم دینی ساده زیست، سیاستمدار آگاه و شجاع

قهرمان آزاداندیشی و خردورزی که توسط دیکتاتور

مُستبدِّ کینه توز رضاخان میرپنج مشهور به رضا پالانی

پس از سالها تبعید در کاشمر، به شهادت رسید

 

مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.  وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. (منبع)

زمانی که نصرت‌الدوله وزیر بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدنِ دُزد، او را می‌گیرند.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرّس

عالِم دینی ساده زیست، سیاستمدار آگاه و شجاع

قهرمان آزاداندیشی و خردورزی که توسط دیکتاتور

مُستبدِّ کینه توز رضاخان میرپنج مشهور به رضا پالانی

پس از سالها تبعید در کاشمر، به شهادت رسید

 

مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.  وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. (منبع)

Notes ۱
پست شده در پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۲۹
ساعت پست : ۰۹:۵۸
مشخصات پست

آیت‌الله سیدروح خاتمی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آیت‌الله سیدروح خاتمی

شرح دامنه: شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیت‌های ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرن‌ها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایش‌ها و میعادگاه‌های آنهاست. آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیت‌الله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطره‌ای را آورده است:

 

 

 

از راست:

لنکرانی، منتظری. مشکینی

سید روح الله خاتمی. مکارم شیرازی

 

«در مسافرتم به شریف‌آباد (اردکان)، به منزل شوهر خاله‌ام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیت‌الله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد ساله‌ام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید. آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در پنجشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۶
بازدید ها : ۵۲۹
ساعت پست : ۰۹:۵۸
دنبال کننده

آیت‌الله سیدروح خاتمی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آیت‌الله سیدروح خاتمی

شرح دامنه: شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیت‌های ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرن‌ها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایش‌ها و میعادگاه‌های آنهاست. آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیت‌الله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطره‌ای را آورده است:

 

 

 

از راست:

لنکرانی، منتظری. مشکینی

سید روح الله خاتمی. مکارم شیرازی

 

«در مسافرتم به شریف‌آباد (اردکان)، به منزل شوهر خاله‌ام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیت‌الله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد ساله‌ام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید. آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

شرح دامنه: شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیت‌های ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرن‌ها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایش‌ها و میعادگاه‌های آنهاست. آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیت‌الله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطره‌ای را آورده است:

 

 

 

از راست:

لنکرانی، منتظری. مشکینی

سید روح الله خاتمی. مکارم شیرازی

 

«در مسافرتم به شریف‌آباد (اردکان)، به منزل شوهر خاله‌ام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیت‌الله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد ساله‌ام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید. آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
آیت‌الله سیدروح خاتمی

آیت‌الله سیدروح خاتمی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آیت‌الله سیدروح خاتمی

شرح دامنه: شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیت‌های ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرن‌ها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایش‌ها و میعادگاه‌های آنهاست. آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیت‌الله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطره‌ای را آورده است:

 

 

 

از راست:

لنکرانی، منتظری. مشکینی

سید روح الله خاتمی. مکارم شیرازی

 

«در مسافرتم به شریف‌آباد (اردکان)، به منزل شوهر خاله‌ام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیت‌الله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد ساله‌ام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید. آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است.

شرح دامنه: شهر یزد از دیرباز لقب «دارالعباده» گرفته و در پرورش شخصیت‌های ممتاز علمی و فقهی از سهمی سترگ برخوردار بوده است؛ اما همین شهر، با این پیشینة درخشان در گرایش قلبی به اسلام، قرن‌ها زیستگاه زرتشتیان ایران با همة نمادها و نیایش‌ها و میعادگاه‌های آنهاست. آقای دکتر دبستانی، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی موارد متعددی از حسن سلوک آیت‌الله سیدروح الله خاتمی را در برابر زرتشتیان نقل کرده و درباره رحلت ایشان چنین خاطره‌ای را آورده است:

 

 

 

از راست:

لنکرانی، منتظری. مشکینی

سید روح الله خاتمی. مکارم شیرازی

 

«در مسافرتم به شریف‌آباد (اردکان)، به منزل شوهر خاله‌ام برای گرفتن کلید منزل رفتم. خاله در اولین برخورد گفت: دیدی یتیم شدیم! پرسیدم چه شده است؟ ایشان درگذشت آیت‌الله خاتمی را با تأثر بیان کرد و ادامه داد: او برای همه پدر بود. در حالی که اشک در چشمان خالة هفتاد ساله‌ام حلقه زده بود، گفت: به راستی دوباره یتیم شدیم.» (زاهد روشنفکر انتشارات خانه فرهنگ خاتمى (منبع)

 

 

نکتۀ دامنه

 

ساده بگویم موضع شش فقیه شورای نگهبان یک برکت بود؛ هیچ چیز به اندازۀ همین رأی عجیب علیهٔ هموطن زرتشتی یزد، ملت را به شناخت واقعی آنان نرسانید و هیچ کس به حدّ آقای آیت الله شیخ محمد یزدی، تفکر واقعی جناح راست را نزد مردم ایران نشناسانید. آنان که سکوت کرده اند، نزد خدا پاسخگو هستند. خدایا این شکاف، چه به موقع سر باز کرده است.

Notes ۰