دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در شنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۸:۴۷
مشخصات پست

خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۸:۴۷
دنبال کننده

خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره ی برخورد حکومت با مرحوم آیت الله العظمی منتظری

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

متن نقلی بدون دخل و تصرف در مورد خاطره‌ی یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۷۶ مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی: «از اذان صبح تا ساعت ده به مطالعه گزارش‌ها و تماشای تلویزیون از ماهواره به خصوص مسائل مربوط به بحران عراق، کنفرانس اقتصادی دوحه قطر و سیل کم سابقه سومالی گذشت.

 

گزارش سخنرانی آیت الله حسینعلی منتظری در روز جمعه را دیدم که با صراحت و تندی علیه آیت الله خامنه ای صحبت کرده و از نداشتن صلاحیت مرجعیت و بلکه رهبری و دخالت در امور اجرایی و توسعه تشکیلات پر خرج و فشار روی مخالفان گفته است. به نظر می رسد با اظهارات آقای احمد آذری قمی نوعی هماهنگی دارند و کسانی هستند که هر دو را به صحنه آورده اند.

 

ظهر محسن آمد و گفت با آقای عبدالله نوری وزیر کشور به این نتیجه رسیده اند که مدیریت شرکت متروی تهران را بپذیرد. مطالبی از ایشان در مورد اقدام‌ جدید آیت الله منتظری علیه رهبری نقل کرد و اظهار نگرانی نمود. فاطی آمد او هم از حرکتی که علیه آیت الله خامنه ای شروع شده و احتمال فتنه می دهد و واقعا هم احتمال فتنه عمیق می رود اظهار نگرانی نمود.

 

شب میهمان رهبری بودم درباره حرکت خطرناک آیت الله منتظری به دنبال تحرک آقای آذری قمی مذاکره کردیم و لازم دیدیم که نباید بگذارند دامنه فتنه وسعت بگیرد. آخر جلسه آقایان قربانعلی دری نجف آبادی وزیر اطلاعات و آقای علی اصغر میرحجازی آمدند آقای دری گزارش کامل داد و رهبری تاکید کردند که جریان باید خنثی شود...»

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۲۴
ساعت پست : ۰۴:۱۴
مشخصات پست

سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۲۴
ساعت پست : ۰۴:۱۴
دنبال کننده

سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سوادِ شنیدن و کلاس اخلاق

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: من آقای حسین سیمایی‌ وزیر علوم دولت پزشکیان را نمی‌شناسم. اما در نشست مشهد، دیدم در گزارش نشست که دو تا کلمه حرف جذاب زد. یکی این بود که گفت: «باید سوادِ شنیدن داشت.» او خود توضیح داد منظورش ازین حرف چی هست: «همان‌طور که خوب حرف‌زدن، سواد می‌خواهد، شنیدن هم، یک سواد است؛ ما باید سواد شنیداری داشته باشیم.» اساساً این حرف آقای سیمایی ریشه‌ی آفرینشی دارد یعنی ارتباط انسان با انسان، لازمه‌اش «شنیدن» است که وی اسم قشنگی رویش گذاشت: «سوادِ شنیدن». خدا دو گوش داد، یک زبان. یعنی شنیدن دو برابرِ گفتن.

 

حسین سیمایی‌

 

 

زندگینامه

 

 

مرحوم آیت الله

سید محمد موسوی‌نژاد

 

 اما حرف دومش مهمتر بود. اگر این نقل از شنیده‌های مستقیم خود وی از مرحوم آیت‌الله سید محمد موسوی‌نژاد باشد، پس ممکن است او طلبه‌ی آن مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس بوده باشد. این نقل: مرحوم آیت‌الله موسوی‌نژاد می‌گفت «من راضی نیستم کسی در این مدرسه‌ی علمیه‌ی من تحصیل کند بدون اینکه درس اخلاق شرکت کند». خوبی حوزه این بوده درس اخلاق داشت. حالا این درس چه بر سرش در حوزه رفت، بگذرم.

Notes ۰
پست شده در سه شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۵۵
ساعت پست : ۰۷:۱۱
مشخصات پست

پیامبر اکرم و تیمور لنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگ‌های پیامبر»: در جنگ‌های پیامبر (ص) در  ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگ‌ها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید می‌کرد، و به آنان حمله می‌کردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگ‌ها با حداقل تلفات همراه باشد.»

 

نکته‌ی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان می‌دادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.

 

تندیس

مومیایی تیمور

 

قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور

 

متن نقلی دو با ویرایش آزاد: می‌گویند تیمور (مشهور به تیمور لنگ) هم فقیه بود، هم حافظ قرآن، و چنان به ظواهر شرع پای‌بند که در فتوحات و قتل و غارت هایش با نام جهاد، میلیون‌ها انسان کشته شدند، اما بر چهارصد قاطر قطعات چوبی مسجدی را حمل می نمود تا فضیلت نماز در مسجد و جماعت را در بیابان‌ها از دست ندهد.
 
نکته‌ی دامنه: پناه بر خدا از دستِ این سبک و سیاق دینداری‌ها.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در سه شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۵۵
ساعت پست : ۰۷:۱۱
دنبال کننده

پیامبر اکرم و تیمور لنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پیامبر اکرم و تیمور لنگ

متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگ‌های پیامبر»: در جنگ‌های پیامبر (ص) در  ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگ‌ها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید می‌کرد، و به آنان حمله می‌کردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگ‌ها با حداقل تلفات همراه باشد.»

 

نکته‌ی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان می‌دادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.

 

تندیس

مومیایی تیمور

 

قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور

 

متن نقلی دو با ویرایش آزاد: می‌گویند تیمور (مشهور به تیمور لنگ) هم فقیه بود، هم حافظ قرآن، و چنان به ظواهر شرع پای‌بند که در فتوحات و قتل و غارت هایش با نام جهاد، میلیون‌ها انسان کشته شدند، اما بر چهارصد قاطر قطعات چوبی مسجدی را حمل می نمود تا فضیلت نماز در مسجد و جماعت را در بیابان‌ها از دست ندهد.
 
نکته‌ی دامنه: پناه بر خدا از دستِ این سبک و سیاق دینداری‌ها.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگ‌های پیامبر»: در جنگ‌های پیامبر (ص) در  ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگ‌ها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید می‌کرد، و به آنان حمله می‌کردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگ‌ها با حداقل تلفات همراه باشد.»

 

نکته‌ی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان می‌دادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.

 

تندیس

مومیایی تیمور

 

قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور

 

متن نقلی دو با ویرایش آزاد: می‌گویند تیمور (مشهور به تیمور لنگ) هم فقیه بود، هم حافظ قرآن، و چنان به ظواهر شرع پای‌بند که در فتوحات و قتل و غارت هایش با نام جهاد، میلیون‌ها انسان کشته شدند، اما بر چهارصد قاطر قطعات چوبی مسجدی را حمل می نمود تا فضیلت نماز در مسجد و جماعت را در بیابان‌ها از دست ندهد.
 
نکته‌ی دامنه: پناه بر خدا از دستِ این سبک و سیاق دینداری‌ها.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پیامبر اکرم و تیمور لنگ

پیامبر اکرم و تیمور لنگ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پیامبر اکرم و تیمور لنگ

متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگ‌های پیامبر»: در جنگ‌های پیامبر (ص) در  ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگ‌ها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید می‌کرد، و به آنان حمله می‌کردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگ‌ها با حداقل تلفات همراه باشد.»

 

نکته‌ی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان می‌دادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.

 

تندیس

مومیایی تیمور

 

قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور

 

متن نقلی دو با ویرایش آزاد: می‌گویند تیمور (مشهور به تیمور لنگ) هم فقیه بود، هم حافظ قرآن، و چنان به ظواهر شرع پای‌بند که در فتوحات و قتل و غارت هایش با نام جهاد، میلیون‌ها انسان کشته شدند، اما بر چهارصد قاطر قطعات چوبی مسجدی را حمل می نمود تا فضیلت نماز در مسجد و جماعت را در بیابان‌ها از دست ندهد.
 
نکته‌ی دامنه: پناه بر خدا از دستِ این سبک و سیاق دینداری‌ها.

متن نقلی یک با ویرایش آزاد: از تحقیق میدانی آقای پرفسور حمیدالله در کتاب «جنگ‌های پیامبر»: در جنگ‌های پیامبر (ص) در  ۲۷ سَریه و ۹ غزوه، فقط ۱۵۳ نفر کشته شدند. با توجه به آن که آن جنگ‌ها، دفاعی و تحمیلی بوده و مدینه را تهدید می‌کرد، و به آنان حمله می‌کردند، تمام سعی پیامبر (ص) این بود که جنگ‌ها با حداقل تلفات همراه باشد.»

 

نکته‌ی دامنه: پیامبر اکرم ص حتی فرمان می‌دادند رزمندگان اسلام حق ندارند یک شاخه درخت و یک بوته علف را آسیب زنند.

 

تندیس

مومیایی تیمور

 

قلمرو تیموریان در زمان مرگ تیمور

 

متن نقلی دو با ویرایش آزاد: می‌گویند تیمور (مشهور به تیمور لنگ) هم فقیه بود، هم حافظ قرآن، و چنان به ظواهر شرع پای‌بند که در فتوحات و قتل و غارت هایش با نام جهاد، میلیون‌ها انسان کشته شدند، اما بر چهارصد قاطر قطعات چوبی مسجدی را حمل می نمود تا فضیلت نماز در مسجد و جماعت را در بیابان‌ها از دست ندهد.
 
نکته‌ی دامنه: پناه بر خدا از دستِ این سبک و سیاق دینداری‌ها.
Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۷۵
ساعت پست : ۰۶:۵۹
مشخصات پست

محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۷۵
ساعت پست : ۰۶:۵۹
دنبال کننده

محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
محمد بروجردی شهید عارف جنگ تحمیلی

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

جنگ و صلح و زندان

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دامنه دارابی

وقتی آقای محمدحسین لطیفی خواست شهید محمد بروجردی را به فیلم سینمایی درآورَد، «غریب» را نام فیلمش کرد. کارش واقعاً حکمت داشت، چون محمد بروجردی را هنوز هم خیلی‌ها نمی‌شناسند. او آنقدر نافذ بود در میان مردم کردستان که خودِ کُردهای باغیرت وی را مسیح کردستان لقب داده بودند. محمد بروجردی از سران گروه ضد شاه بود که پس از انقلاب با هفت گروه وحدت کردند و مجاهدین انقلاب اسلامی را در برابر مجاهدین خلق تأسیس کردند. محمد بروجردی فرمانده سپاه کل منطقه‌ی غرب بود. او گلوله را آخرین کار نه آغاز کار می‌دانست، تزش سازگاری با مخالفان تا آخرین حد امکان بود. این جمله‌ی او مشهور شد، البته نقل من ازین عبارتش مضمون است، نه منقول:

 

ما انقلاب کردیم زندان خالی شوند، اما باز در زندان جا نداریم!

 

من از زمان تأثیر مدرسه فکرت این چندمین یادداشت است که از آن مرد بزرگ انقلاب و دفاع مقدس نگاشتم. او از نگارهای محبوب من است. نگار و زیبای در چهره و نگار و زیبایی در عرفان‌مسلکی‌اش. نقش شبیه او را بابک حمیدیان خیلی خوب هم در چهره و هم در رفتار در فیلم خوب «غریب» بازی کرد.

Notes ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۴۱
ساعت پست : ۱۰:۵۲
مشخصات پست

بدبین و خوشبین

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبین‌ها که برین باورند:

در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف می‌کند.

در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف می‌کند.

در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف می‌کند.

در ۸۵ سالگی، زمان آرام‌آرام شما را حذف می‌کند.

یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بی‌هدف» می‌دانست که جز ایجاد چرخه‌های «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۴۱
ساعت پست : ۱۰:۵۲
دنبال کننده

بدبین و خوشبین

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بدبین و خوشبین

 

نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبین‌ها که برین باورند:

در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف می‌کند.

در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف می‌کند.

در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف می‌کند.

در ۸۵ سالگی، زمان آرام‌آرام شما را حذف می‌کند.

یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بی‌هدف» می‌دانست که جز ایجاد چرخه‌های «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبین‌ها که برین باورند:

در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف می‌کند.

در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف می‌کند.

در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف می‌کند.

در ۸۵ سالگی، زمان آرام‌آرام شما را حذف می‌کند.

یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بی‌هدف» می‌دانست که جز ایجاد چرخه‌های «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
بدبین و خوشبین

بدبین و خوشبین

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بدبین و خوشبین

 

نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبین‌ها که برین باورند:

در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف می‌کند.

در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف می‌کند.

در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف می‌کند.

در ۸۵ سالگی، زمان آرام‌آرام شما را حذف می‌کند.

یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بی‌هدف» می‌دانست که جز ایجاد چرخه‌های «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی

 

نقاشی بالا نامش «بدبین و خوشبین» است؛ اثر قرن نوزده، از ولادیمیر ماکوفسکی. یک نمونه از تفکر بدبین‌ها که برین باورند:

در ۵۵ سالگی، محل کار شما را حذف می‌کند.

در ۶۵ سالگی، جامعه شما را حذف می‌کند.

در ۷۵ سالگی، خانواده شما را حذف می‌کند.

در ۸۵ سالگی، زمان آرام‌آرام شما را حذف می‌کند.

یک نکته فقط: «آرتور شوپنهاور» فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم اساس حیات را مبتنی بر «نیرویی بی‌هدف» می‌دانست که جز ایجاد چرخه‌های «رنج و ملال» حاصل دیگری برای آدمی ندارد. فیلسوف بدبین یعن همین. دین راه انسان را نشان داد؛ باید با نوید به خود زندگی کرد، یأس، در اسلام ابطال شده است حتی به فتاوی برخی مراجع، حرام. دامنه دارابی

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۰۷
ساعت پست : ۰۸:۴۱
مشخصات پست

راه مردم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیه‌ی ۱۹۹ بقره می‌آموزم خدا دارد تعلیم می‌دهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشه‌ی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمی‌گشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم می‌روند، بروید. قرآن واقعاً مایه‌ی آرامش انسان است.

 

نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر می‌گذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۰۷
ساعت پست : ۰۸:۴۱
دنبال کننده

راه مردم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
راه مردم

ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیه‌ی ۱۹۹ بقره می‌آموزم خدا دارد تعلیم می‌دهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشه‌ی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمی‌گشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم می‌روند، بروید. قرآن واقعاً مایه‌ی آرامش انسان است.

 

نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر می‌گذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیه‌ی ۱۹۹ بقره می‌آموزم خدا دارد تعلیم می‌دهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشه‌ی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمی‌گشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم می‌روند، بروید. قرآن واقعاً مایه‌ی آرامش انسان است.

 

نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر می‌گذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
راه مردم

راه مردم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
راه مردم

ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیه‌ی ۱۹۹ بقره می‌آموزم خدا دارد تعلیم می‌دهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشه‌ی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمی‌گشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم می‌روند، بروید. قرآن واقعاً مایه‌ی آرامش انسان است.

 

نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر می‌گذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی

ثُم اَفیضوا مِن حیثُ اَفاضَ الناسُ. من ازین آیه‌ی ۱۹۹ بقره می‌آموزم خدا دارد تعلیم می‌دهد به همگان که از همان راه عموم مردم آمدُشد شود. پیمان است که راه را از راه مردم باید پیمود. ریشه‌ی این دستور آن بود که سران قُریش به سبب نِخوت، هنگام بازگشت از حج از راه مردم برنمی‌گشتند. این است دستور آمد از وحی، که از راهی که مردم می‌روند، بروید. قرآن واقعاً مایه‌ی آرامش انسان است.

 

نقل است که مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری پسر آیت ا... آشیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه‌ی علمیه‌ قم از بس مردمی و خاکی و متواضع بود گاه عمامه را برعکس بر سر می‌گذاشت از بس دنبال شیکُ پیک کردن البسه و ظاهر خود نبود. حتی نقل است زیرپیراهنش گاه روی پیراهنش بود. یعنی اهل دنیا و تظاهر نبود، پاک و سالم بود سلامت نفسش زبانزد بود. گویا پدرخانم مرحوم آقا سیدمصطفی بود. دامنه دارابی

Notes ۱
پست شده در شنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۴۲
ساعت پست : ۰۵:۴۴
مشخصات پست

راهِ از اسلام سر درآوُردن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت می‌کرد که چگونه با اسلام آشنا شوم می‌گفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر می‌کنم سالم‌ترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همه‌ی مشورت‌کنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر می‌گویم. چون‌که با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس می‌شویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار به‌خوبی و به‌درستی نشان داده می‌شوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائل‌آمدن.

یک : مطالعه، با انگیزه‌ی اعتقادِ

 

تمام آثار آقای دکتر زنده‌یاد علی شریعتی

تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری

تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان

تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی

تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری

 

دو : مطالعه، با انگیزه‌ی اطلاع و احتیاط

 آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زنده‌یاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوه‌برین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغرب‌زمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتری‌های تئوری‌های اسلام مبین، ایمان عمیق می‌آوریم.  ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۴۲
ساعت پست : ۰۵:۴۴
دنبال کننده

راهِ از اسلام سر درآوُردن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
راهِ از اسلام سر درآوُردن

در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت می‌کرد که چگونه با اسلام آشنا شوم می‌گفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر می‌کنم سالم‌ترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همه‌ی مشورت‌کنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر می‌گویم. چون‌که با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس می‌شویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار به‌خوبی و به‌درستی نشان داده می‌شوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائل‌آمدن.

یک : مطالعه، با انگیزه‌ی اعتقادِ

 

تمام آثار آقای دکتر زنده‌یاد علی شریعتی

تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری

تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان

تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی

تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری

 

دو : مطالعه، با انگیزه‌ی اطلاع و احتیاط

 آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زنده‌یاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوه‌برین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغرب‌زمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتری‌های تئوری‌های اسلام مبین، ایمان عمیق می‌آوریم.  ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت می‌کرد که چگونه با اسلام آشنا شوم می‌گفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر می‌کنم سالم‌ترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همه‌ی مشورت‌کنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر می‌گویم. چون‌که با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس می‌شویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار به‌خوبی و به‌درستی نشان داده می‌شوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائل‌آمدن.

یک : مطالعه، با انگیزه‌ی اعتقادِ

 

تمام آثار آقای دکتر زنده‌یاد علی شریعتی

تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری

تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان

تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی

تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری

 

دو : مطالعه، با انگیزه‌ی اطلاع و احتیاط

 آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زنده‌یاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوه‌برین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغرب‌زمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتری‌های تئوری‌های اسلام مبین، ایمان عمیق می‌آوریم.  ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
راهِ از اسلام سر درآوُردن

راهِ از اسلام سر درآوُردن

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
راهِ از اسلام سر درآوُردن

در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت می‌کرد که چگونه با اسلام آشنا شوم می‌گفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر می‌کنم سالم‌ترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همه‌ی مشورت‌کنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر می‌گویم. چون‌که با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس می‌شویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار به‌خوبی و به‌درستی نشان داده می‌شوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائل‌آمدن.

یک : مطالعه، با انگیزه‌ی اعتقادِ

 

تمام آثار آقای دکتر زنده‌یاد علی شریعتی

تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری

تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان

تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی

تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری

 

دو : مطالعه، با انگیزه‌ی اطلاع و احتیاط

 آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زنده‌یاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوه‌برین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغرب‌زمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتری‌های تئوری‌های اسلام مبین، ایمان عمیق می‌آوریم.  ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی

در تمام جاهایی که بودم هر کس از من مستقیماً مشورت می‌کرد که چگونه با اسلام آشنا شوم می‌گفتم راهی که من برای آشناشدن با دین رفتم از نظر خودم فکر می‌کنم سالم‌ترین راه است. آن راه چیست؟ آن راه این است که به همه‌ی مشورت‌کنندگان در عمرم هم، گفتم. اینک هم اگر طرفِ مشورت کسی قرار گیرم همان را با قاطعیتی بالاتر می‌گویم. چون‌که با این شش تن به بهترین نحو با قرآن، با اهل بیت عصمت ع انیس می‌شویم و حضرت امام اعلا علی علیه السلام و حضرت امام قیام و عرفان حسین علیه السلام درین افکار به‌خوبی و به‌درستی نشان داده می‌شوند. آثار این شش تن درین زمانه منظورمه که بهترین مسیر برای از اسلام، سالمْ سر درآوُردن است و به اسلامِ سالمْ، رسیدنُ نائل‌آمدن.

یک : مطالعه، با انگیزه‌ی اعتقادِ

 

تمام آثار آقای دکتر زنده‌یاد علی شریعتی

تمام آثار آقای آیت ا... شهید مرتضی مطهری

تمام آثار آقای مهندس مرحوم مهدی بازرگان

تمام آثار آقای آیت ا... شهید دکتر بهشتی

تمام آثار آقای استاد مرحوم محمدرضا حکیمی

تمام آثار آقای حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری

 

دو : مطالعه، با انگیزه‌ی اطلاع و احتیاط

 آثار دستچین آقای دکتر عبدالکریم سروشِ قدیم و جدید. صدالبته، درین میان، خواندن احوال وَ اخلاق وَ خاطرات علمای پارسا و همچنین کسب دانش وَ ارزش وَ بینش دانشمندانِ دانا را نباید از دست داد. یک دوره هم باید آنچه زنده‌یاد نادر ابراهیمی نگاشتُ ساخت را از سر گُذرانْد. علاوه‌برین، باید با تسلط بر افکار متفکران مشهور مغرب‌زمین، قوت مقایسه وَ اقتباس در خود پدید آوُرد. چون در اثر مقایسه است که به عمق برتری‌های تئوری‌های اسلام مبین، ایمان عمیق می‌آوریم.  ۱۰ . ۶ . ۱۴۰۳ دامنه دارابی

Notes ۰
پست شده در جمعه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۵۴
ساعت پست : ۰۱:۰۵
مشخصات پست

نشان دادن آلات ساز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در جمعه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۵۴
ساعت پست : ۰۱:۰۵
دنبال کننده

نشان دادن آلات ساز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نشان دادن آلات ساز

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
نشان دادن آلات ساز

نشان دادن آلات ساز

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نشان دادن آلات ساز

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
Notes ۲
پست شده در دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۶۶
ساعت پست : ۰۲:۳۱
مشخصات پست

بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۶۶
ساعت پست : ۰۲:۳۱
دنبال کننده

بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بانو اِدنا عدن اسماعیل و آقای عمر بن حفیظ

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۷۳۴
ساعت پست : ۱۰:۵۰
مشخصات پست

آقای خوئی و دانشمند یهودی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آقای خوئی و دانشمند یهودی

روایت مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفت‌وگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن می‌پردازند: من‌‌ با‌ یکی‌ ‌از‌ علمای‌ یهود گفت‌وگویی‌ داشتم‌ و ‌در‌ ‌این باره‌ ‌که‌ «دوران‌ دین‌ یهود سپری‌ ‌شده‌ و دلایل‌ و معجزاتشان‌ تمام‌ ‌شده‌ ‌است‌» ‌به‌ ‌او‌ گفتم‌: آیا شریعت‌ تنها ‌برای‌ یهودی‌هاست‌ و ‌ یا ‌ ‌به‌ تمام‌ مردم‌ و ملت‌ها عمومیت‌ دارد! اگر‌ اختصاص‌ ‌به‌ ملت‌ یهود داشته‌ ‌باشد‌، ملت‌های‌ دیگر ‌به‌ پیامبر دیگری‌ نیازمند خواهند ‌بود‌ و ‌آن‌ پیامبر ‌به‌ نظر ‌شما‌ جز پیامبر اسلام‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند باشد‌! ‌اگر‌ شریعت‌ موسی‌ همگانی‌ و جهانی‌ ‌است‌ و ‌به‌ تمام‌ بشر و انسان‌ها عمومیت‌ دارد، پس‌ ‌به‌ یک‌ دلیل‌ همیشگی‌ و گواه‌ زنده‌ای‌ نیازمند خواهد ‌بود‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ امروز چنین‌ دلیل‌ و گواهی‌ ‌در‌ دست‌ نیست‌، زیرا معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌به‌ عصر ‌خود‌ وی‌ اختصاص‌ داشت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ وی‌ اثری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باقی‌ نمانده‌ ‌است‌ ‌تا‌ موجب‌ باور و یقین‌ شود و بقا و استمرار آئین‌ یهود ‌را‌ ‌برای‌ همیشه‌ ثابت‌ کند و ‌در‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ گواه‌ حقانیت‌ ‌آن‌ ‌باشد‌.

 

اگر‌ بگویید: گرچه‌ ‌اینکه‌ معجزات‌ فعلا وجود ندارد ولی‌ تواتر اخبار و نقل‌های‌ فراوان‌ وجود آن‌ها ‌را‌ روشن‌ و مسلم‌ می‌سازد، ‌در‌ جواب‌ خواهیم‌ ‌گفت‌ ‌که‌: اولا: معجزه‌، ‌در‌ صورتی‌ می‌تواند، ‌از‌ راه‌ تواتر ثابت‌ شود ‌که‌ تعداد ناقلانش‌ ‌به‌ حدی‌ برسند ‌که‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ موجب‌ یقین‌ شود و ‌شما‌ نمی‌توانید چنین‌ تواتر ‌را‌ ‌در‌ اثبات‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌در‌ ‌هر‌ عصری‌ و میان‌ ‌هر‌ ملت‌ و نسلی‌ ثابت‌ کنید. ثانیا: ‌اگر‌ تنها نقل‌ معجزات‌ ‌در‌ اثبات‌ یک‌ حقیقت‌ کفایت‌ کند، ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌به‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ اختصاص‌ ندارد، ‌شما‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنید، مسیحیان‌ معجزات‌ حضرت‌ عیسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنند، مسلمانان‌ نیز معجزات‌ پیامبرشان‌ ‌را‌، چه‌ تفاوتی‌ ‌در‌ میان‌ ‌اینکه‌ نقل‌ها هست‌ ‌که‌ گفتار ‌شما‌ ‌در‌ نقل‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ پذیرفته‌ شود ولی‌ گفتار دیگران‌ نه‌؟؟ ‌اگر‌ همان‌ نقل‌ معجزات‌ پیامبری‌ موجب‌ تصدیق‌ ‌آن‌ پیامبر شود، ‌شما‌ چرا نبوت‌ پیامبران‌ دیگر ‌را‌ ‌که‌ معجزات‌ همه‌ آنان‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، تصدیق‌ نمی‌کنید!؟ 

 

او‌ ‌در‌ پاسخ‌ ‌من‌ ‌گفت‌: معجزاتی‌ ‌که‌ یهودیان‌ ‌برای‌ حضرت‌ موسی‌ نقل‌ می‌کنند مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز آن‌ها ‌را‌ تصدیق‌ می‌نمایند و ‌به‌ صحت‌ آن‌ها اعتراف‌ دارند و اما معجزات‌ پیامبران‌ دیگر مورد قبول‌ همه‌ نیست‌، ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آن‌ها ‌به‌ دلائل‌ دیگر نیازمندند ‌تا‌ ‌به‌ مرحله‌ ثبوت‌ برسند. در‌ پاسخ‌ وی‌ گفتم‌: آری‌، درست‌ ‌است‌ ‌که‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ قبول‌ دارند ولی‌ نه‌ ‌از‌ راه‌ تواتر و نقل‌های‌ یقین‌ آور یهودیان‌ بلکه‌ ‌به‌ علت‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ پیامبرانشان‌ ‌از‌ ‌آن‌ معجزات‌ خبر داده‌اند. مسیحیان‌ و مسلمانان‌، معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله پیامبرانشان‌ می‌شناسند و ‌اگر‌ نبوت‌ آنان‌ ‌را‌ نپذیرند، راهی‌ ‌به‌ تصدیق‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ نخواهند داشت‌ ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبری‌ قبول‌ بدارند. ‌اینکه‌ اشکال‌ تنها ‌به‌ دین‌ یهود اختصاص‌ ندارد بلکه‌ ‌به‌ تمام‌ ادیان‌ گذشته‌ ‌هم‌ متوجه‌ ‌است‌ و تنها دین‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ معجزه ‌آن‌ جاودان‌ و ‌در‌ تمام‌ قرون‌ و اعصار زنده‌ و ‌در‌ میان‌ تمام‌ ملت‌ها و نسل‌ها جریان‌ دارد و ‌تا‌ روز رستاخیز ‌با‌ جهانیان‌ سخن‌ می‌گوید و آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌ می‌کند. ما از‌ راه‌ ‌اینکه‌ معجزه جاودان‌ و جاری‌ ‌که‌ همان‌ قرآن‌ ‌است‌، اسلام‌ ‌را‌ می‌شناسیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ تصدیق‌ می‌کنیم‌، اسلام‌ ‌را‌ ‌که‌ شناختیم‌ و پذیرفتیم‌ ‌از‌ تصدیق‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ نیز ناگزیریم‌ زیرا ‌که‌ قرآن‌ و پیامبر اسلام‌ آنان‌ ‌را‌ امضا و تصدیق‌ کرده‌ ‌است‌. کوتاه‌ سخن‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ تنها معجزه جاودان‌ و همیشگی‌ ‌است‌ ‌که‌ صحت‌ تمام‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ ‌را‌ امضا و ‌به‌ صدق‌ و پاکی‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ شهادت‌ می‌دهد و ‌به‌ آنان‌ ارج‌ می‌نهد.» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در چهارشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۷۳۴
ساعت پست : ۱۰:۵۰
دنبال کننده

آقای خوئی و دانشمند یهودی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آقای خوئی و دانشمند یهودی

روایت مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفت‌وگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن می‌پردازند: من‌‌ با‌ یکی‌ ‌از‌ علمای‌ یهود گفت‌وگویی‌ داشتم‌ و ‌در‌ ‌این باره‌ ‌که‌ «دوران‌ دین‌ یهود سپری‌ ‌شده‌ و دلایل‌ و معجزاتشان‌ تمام‌ ‌شده‌ ‌است‌» ‌به‌ ‌او‌ گفتم‌: آیا شریعت‌ تنها ‌برای‌ یهودی‌هاست‌ و ‌ یا ‌ ‌به‌ تمام‌ مردم‌ و ملت‌ها عمومیت‌ دارد! اگر‌ اختصاص‌ ‌به‌ ملت‌ یهود داشته‌ ‌باشد‌، ملت‌های‌ دیگر ‌به‌ پیامبر دیگری‌ نیازمند خواهند ‌بود‌ و ‌آن‌ پیامبر ‌به‌ نظر ‌شما‌ جز پیامبر اسلام‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند باشد‌! ‌اگر‌ شریعت‌ موسی‌ همگانی‌ و جهانی‌ ‌است‌ و ‌به‌ تمام‌ بشر و انسان‌ها عمومیت‌ دارد، پس‌ ‌به‌ یک‌ دلیل‌ همیشگی‌ و گواه‌ زنده‌ای‌ نیازمند خواهد ‌بود‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ امروز چنین‌ دلیل‌ و گواهی‌ ‌در‌ دست‌ نیست‌، زیرا معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌به‌ عصر ‌خود‌ وی‌ اختصاص‌ داشت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ وی‌ اثری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باقی‌ نمانده‌ ‌است‌ ‌تا‌ موجب‌ باور و یقین‌ شود و بقا و استمرار آئین‌ یهود ‌را‌ ‌برای‌ همیشه‌ ثابت‌ کند و ‌در‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ گواه‌ حقانیت‌ ‌آن‌ ‌باشد‌.

 

اگر‌ بگویید: گرچه‌ ‌اینکه‌ معجزات‌ فعلا وجود ندارد ولی‌ تواتر اخبار و نقل‌های‌ فراوان‌ وجود آن‌ها ‌را‌ روشن‌ و مسلم‌ می‌سازد، ‌در‌ جواب‌ خواهیم‌ ‌گفت‌ ‌که‌: اولا: معجزه‌، ‌در‌ صورتی‌ می‌تواند، ‌از‌ راه‌ تواتر ثابت‌ شود ‌که‌ تعداد ناقلانش‌ ‌به‌ حدی‌ برسند ‌که‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ موجب‌ یقین‌ شود و ‌شما‌ نمی‌توانید چنین‌ تواتر ‌را‌ ‌در‌ اثبات‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌در‌ ‌هر‌ عصری‌ و میان‌ ‌هر‌ ملت‌ و نسلی‌ ثابت‌ کنید. ثانیا: ‌اگر‌ تنها نقل‌ معجزات‌ ‌در‌ اثبات‌ یک‌ حقیقت‌ کفایت‌ کند، ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌به‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ اختصاص‌ ندارد، ‌شما‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنید، مسیحیان‌ معجزات‌ حضرت‌ عیسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنند، مسلمانان‌ نیز معجزات‌ پیامبرشان‌ ‌را‌، چه‌ تفاوتی‌ ‌در‌ میان‌ ‌اینکه‌ نقل‌ها هست‌ ‌که‌ گفتار ‌شما‌ ‌در‌ نقل‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ پذیرفته‌ شود ولی‌ گفتار دیگران‌ نه‌؟؟ ‌اگر‌ همان‌ نقل‌ معجزات‌ پیامبری‌ موجب‌ تصدیق‌ ‌آن‌ پیامبر شود، ‌شما‌ چرا نبوت‌ پیامبران‌ دیگر ‌را‌ ‌که‌ معجزات‌ همه‌ آنان‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، تصدیق‌ نمی‌کنید!؟ 

 

او‌ ‌در‌ پاسخ‌ ‌من‌ ‌گفت‌: معجزاتی‌ ‌که‌ یهودیان‌ ‌برای‌ حضرت‌ موسی‌ نقل‌ می‌کنند مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز آن‌ها ‌را‌ تصدیق‌ می‌نمایند و ‌به‌ صحت‌ آن‌ها اعتراف‌ دارند و اما معجزات‌ پیامبران‌ دیگر مورد قبول‌ همه‌ نیست‌، ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آن‌ها ‌به‌ دلائل‌ دیگر نیازمندند ‌تا‌ ‌به‌ مرحله‌ ثبوت‌ برسند. در‌ پاسخ‌ وی‌ گفتم‌: آری‌، درست‌ ‌است‌ ‌که‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ قبول‌ دارند ولی‌ نه‌ ‌از‌ راه‌ تواتر و نقل‌های‌ یقین‌ آور یهودیان‌ بلکه‌ ‌به‌ علت‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ پیامبرانشان‌ ‌از‌ ‌آن‌ معجزات‌ خبر داده‌اند. مسیحیان‌ و مسلمانان‌، معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله پیامبرانشان‌ می‌شناسند و ‌اگر‌ نبوت‌ آنان‌ ‌را‌ نپذیرند، راهی‌ ‌به‌ تصدیق‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ نخواهند داشت‌ ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبری‌ قبول‌ بدارند. ‌اینکه‌ اشکال‌ تنها ‌به‌ دین‌ یهود اختصاص‌ ندارد بلکه‌ ‌به‌ تمام‌ ادیان‌ گذشته‌ ‌هم‌ متوجه‌ ‌است‌ و تنها دین‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ معجزه ‌آن‌ جاودان‌ و ‌در‌ تمام‌ قرون‌ و اعصار زنده‌ و ‌در‌ میان‌ تمام‌ ملت‌ها و نسل‌ها جریان‌ دارد و ‌تا‌ روز رستاخیز ‌با‌ جهانیان‌ سخن‌ می‌گوید و آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌ می‌کند. ما از‌ راه‌ ‌اینکه‌ معجزه جاودان‌ و جاری‌ ‌که‌ همان‌ قرآن‌ ‌است‌، اسلام‌ ‌را‌ می‌شناسیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ تصدیق‌ می‌کنیم‌، اسلام‌ ‌را‌ ‌که‌ شناختیم‌ و پذیرفتیم‌ ‌از‌ تصدیق‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ نیز ناگزیریم‌ زیرا ‌که‌ قرآن‌ و پیامبر اسلام‌ آنان‌ ‌را‌ امضا و تصدیق‌ کرده‌ ‌است‌. کوتاه‌ سخن‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ تنها معجزه جاودان‌ و همیشگی‌ ‌است‌ ‌که‌ صحت‌ تمام‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ ‌را‌ امضا و ‌به‌ صدق‌ و پاکی‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ شهادت‌ می‌دهد و ‌به‌ آنان‌ ارج‌ می‌نهد.» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

روایت مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفت‌وگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن می‌پردازند: من‌‌ با‌ یکی‌ ‌از‌ علمای‌ یهود گفت‌وگویی‌ داشتم‌ و ‌در‌ ‌این باره‌ ‌که‌ «دوران‌ دین‌ یهود سپری‌ ‌شده‌ و دلایل‌ و معجزاتشان‌ تمام‌ ‌شده‌ ‌است‌» ‌به‌ ‌او‌ گفتم‌: آیا شریعت‌ تنها ‌برای‌ یهودی‌هاست‌ و ‌ یا ‌ ‌به‌ تمام‌ مردم‌ و ملت‌ها عمومیت‌ دارد! اگر‌ اختصاص‌ ‌به‌ ملت‌ یهود داشته‌ ‌باشد‌، ملت‌های‌ دیگر ‌به‌ پیامبر دیگری‌ نیازمند خواهند ‌بود‌ و ‌آن‌ پیامبر ‌به‌ نظر ‌شما‌ جز پیامبر اسلام‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند باشد‌! ‌اگر‌ شریعت‌ موسی‌ همگانی‌ و جهانی‌ ‌است‌ و ‌به‌ تمام‌ بشر و انسان‌ها عمومیت‌ دارد، پس‌ ‌به‌ یک‌ دلیل‌ همیشگی‌ و گواه‌ زنده‌ای‌ نیازمند خواهد ‌بود‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ امروز چنین‌ دلیل‌ و گواهی‌ ‌در‌ دست‌ نیست‌، زیرا معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌به‌ عصر ‌خود‌ وی‌ اختصاص‌ داشت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ وی‌ اثری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باقی‌ نمانده‌ ‌است‌ ‌تا‌ موجب‌ باور و یقین‌ شود و بقا و استمرار آئین‌ یهود ‌را‌ ‌برای‌ همیشه‌ ثابت‌ کند و ‌در‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ گواه‌ حقانیت‌ ‌آن‌ ‌باشد‌.

 

اگر‌ بگویید: گرچه‌ ‌اینکه‌ معجزات‌ فعلا وجود ندارد ولی‌ تواتر اخبار و نقل‌های‌ فراوان‌ وجود آن‌ها ‌را‌ روشن‌ و مسلم‌ می‌سازد، ‌در‌ جواب‌ خواهیم‌ ‌گفت‌ ‌که‌: اولا: معجزه‌، ‌در‌ صورتی‌ می‌تواند، ‌از‌ راه‌ تواتر ثابت‌ شود ‌که‌ تعداد ناقلانش‌ ‌به‌ حدی‌ برسند ‌که‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ موجب‌ یقین‌ شود و ‌شما‌ نمی‌توانید چنین‌ تواتر ‌را‌ ‌در‌ اثبات‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌در‌ ‌هر‌ عصری‌ و میان‌ ‌هر‌ ملت‌ و نسلی‌ ثابت‌ کنید. ثانیا: ‌اگر‌ تنها نقل‌ معجزات‌ ‌در‌ اثبات‌ یک‌ حقیقت‌ کفایت‌ کند، ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌به‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ اختصاص‌ ندارد، ‌شما‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنید، مسیحیان‌ معجزات‌ حضرت‌ عیسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنند، مسلمانان‌ نیز معجزات‌ پیامبرشان‌ ‌را‌، چه‌ تفاوتی‌ ‌در‌ میان‌ ‌اینکه‌ نقل‌ها هست‌ ‌که‌ گفتار ‌شما‌ ‌در‌ نقل‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ پذیرفته‌ شود ولی‌ گفتار دیگران‌ نه‌؟؟ ‌اگر‌ همان‌ نقل‌ معجزات‌ پیامبری‌ موجب‌ تصدیق‌ ‌آن‌ پیامبر شود، ‌شما‌ چرا نبوت‌ پیامبران‌ دیگر ‌را‌ ‌که‌ معجزات‌ همه‌ آنان‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، تصدیق‌ نمی‌کنید!؟ 

 

او‌ ‌در‌ پاسخ‌ ‌من‌ ‌گفت‌: معجزاتی‌ ‌که‌ یهودیان‌ ‌برای‌ حضرت‌ موسی‌ نقل‌ می‌کنند مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز آن‌ها ‌را‌ تصدیق‌ می‌نمایند و ‌به‌ صحت‌ آن‌ها اعتراف‌ دارند و اما معجزات‌ پیامبران‌ دیگر مورد قبول‌ همه‌ نیست‌، ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آن‌ها ‌به‌ دلائل‌ دیگر نیازمندند ‌تا‌ ‌به‌ مرحله‌ ثبوت‌ برسند. در‌ پاسخ‌ وی‌ گفتم‌: آری‌، درست‌ ‌است‌ ‌که‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ قبول‌ دارند ولی‌ نه‌ ‌از‌ راه‌ تواتر و نقل‌های‌ یقین‌ آور یهودیان‌ بلکه‌ ‌به‌ علت‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ پیامبرانشان‌ ‌از‌ ‌آن‌ معجزات‌ خبر داده‌اند. مسیحیان‌ و مسلمانان‌، معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله پیامبرانشان‌ می‌شناسند و ‌اگر‌ نبوت‌ آنان‌ ‌را‌ نپذیرند، راهی‌ ‌به‌ تصدیق‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ نخواهند داشت‌ ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبری‌ قبول‌ بدارند. ‌اینکه‌ اشکال‌ تنها ‌به‌ دین‌ یهود اختصاص‌ ندارد بلکه‌ ‌به‌ تمام‌ ادیان‌ گذشته‌ ‌هم‌ متوجه‌ ‌است‌ و تنها دین‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ معجزه ‌آن‌ جاودان‌ و ‌در‌ تمام‌ قرون‌ و اعصار زنده‌ و ‌در‌ میان‌ تمام‌ ملت‌ها و نسل‌ها جریان‌ دارد و ‌تا‌ روز رستاخیز ‌با‌ جهانیان‌ سخن‌ می‌گوید و آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌ می‌کند. ما از‌ راه‌ ‌اینکه‌ معجزه جاودان‌ و جاری‌ ‌که‌ همان‌ قرآن‌ ‌است‌، اسلام‌ ‌را‌ می‌شناسیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ تصدیق‌ می‌کنیم‌، اسلام‌ ‌را‌ ‌که‌ شناختیم‌ و پذیرفتیم‌ ‌از‌ تصدیق‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ نیز ناگزیریم‌ زیرا ‌که‌ قرآن‌ و پیامبر اسلام‌ آنان‌ ‌را‌ امضا و تصدیق‌ کرده‌ ‌است‌. کوتاه‌ سخن‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ تنها معجزه جاودان‌ و همیشگی‌ ‌است‌ ‌که‌ صحت‌ تمام‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ ‌را‌ امضا و ‌به‌ صدق‌ و پاکی‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ شهادت‌ می‌دهد و ‌به‌ آنان‌ ارج‌ می‌نهد.» (منبع)

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
آقای خوئی و دانشمند یهودی

آقای خوئی و دانشمند یهودی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آقای خوئی و دانشمند یهودی

روایت مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفت‌وگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن می‌پردازند: من‌‌ با‌ یکی‌ ‌از‌ علمای‌ یهود گفت‌وگویی‌ داشتم‌ و ‌در‌ ‌این باره‌ ‌که‌ «دوران‌ دین‌ یهود سپری‌ ‌شده‌ و دلایل‌ و معجزاتشان‌ تمام‌ ‌شده‌ ‌است‌» ‌به‌ ‌او‌ گفتم‌: آیا شریعت‌ تنها ‌برای‌ یهودی‌هاست‌ و ‌ یا ‌ ‌به‌ تمام‌ مردم‌ و ملت‌ها عمومیت‌ دارد! اگر‌ اختصاص‌ ‌به‌ ملت‌ یهود داشته‌ ‌باشد‌، ملت‌های‌ دیگر ‌به‌ پیامبر دیگری‌ نیازمند خواهند ‌بود‌ و ‌آن‌ پیامبر ‌به‌ نظر ‌شما‌ جز پیامبر اسلام‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند باشد‌! ‌اگر‌ شریعت‌ موسی‌ همگانی‌ و جهانی‌ ‌است‌ و ‌به‌ تمام‌ بشر و انسان‌ها عمومیت‌ دارد، پس‌ ‌به‌ یک‌ دلیل‌ همیشگی‌ و گواه‌ زنده‌ای‌ نیازمند خواهد ‌بود‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ امروز چنین‌ دلیل‌ و گواهی‌ ‌در‌ دست‌ نیست‌، زیرا معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌به‌ عصر ‌خود‌ وی‌ اختصاص‌ داشت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ وی‌ اثری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باقی‌ نمانده‌ ‌است‌ ‌تا‌ موجب‌ باور و یقین‌ شود و بقا و استمرار آئین‌ یهود ‌را‌ ‌برای‌ همیشه‌ ثابت‌ کند و ‌در‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ گواه‌ حقانیت‌ ‌آن‌ ‌باشد‌.

 

اگر‌ بگویید: گرچه‌ ‌اینکه‌ معجزات‌ فعلا وجود ندارد ولی‌ تواتر اخبار و نقل‌های‌ فراوان‌ وجود آن‌ها ‌را‌ روشن‌ و مسلم‌ می‌سازد، ‌در‌ جواب‌ خواهیم‌ ‌گفت‌ ‌که‌: اولا: معجزه‌، ‌در‌ صورتی‌ می‌تواند، ‌از‌ راه‌ تواتر ثابت‌ شود ‌که‌ تعداد ناقلانش‌ ‌به‌ حدی‌ برسند ‌که‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ موجب‌ یقین‌ شود و ‌شما‌ نمی‌توانید چنین‌ تواتر ‌را‌ ‌در‌ اثبات‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌در‌ ‌هر‌ عصری‌ و میان‌ ‌هر‌ ملت‌ و نسلی‌ ثابت‌ کنید. ثانیا: ‌اگر‌ تنها نقل‌ معجزات‌ ‌در‌ اثبات‌ یک‌ حقیقت‌ کفایت‌ کند، ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌به‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ اختصاص‌ ندارد، ‌شما‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنید، مسیحیان‌ معجزات‌ حضرت‌ عیسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنند، مسلمانان‌ نیز معجزات‌ پیامبرشان‌ ‌را‌، چه‌ تفاوتی‌ ‌در‌ میان‌ ‌اینکه‌ نقل‌ها هست‌ ‌که‌ گفتار ‌شما‌ ‌در‌ نقل‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ پذیرفته‌ شود ولی‌ گفتار دیگران‌ نه‌؟؟ ‌اگر‌ همان‌ نقل‌ معجزات‌ پیامبری‌ موجب‌ تصدیق‌ ‌آن‌ پیامبر شود، ‌شما‌ چرا نبوت‌ پیامبران‌ دیگر ‌را‌ ‌که‌ معجزات‌ همه‌ آنان‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، تصدیق‌ نمی‌کنید!؟ 

 

او‌ ‌در‌ پاسخ‌ ‌من‌ ‌گفت‌: معجزاتی‌ ‌که‌ یهودیان‌ ‌برای‌ حضرت‌ موسی‌ نقل‌ می‌کنند مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز آن‌ها ‌را‌ تصدیق‌ می‌نمایند و ‌به‌ صحت‌ آن‌ها اعتراف‌ دارند و اما معجزات‌ پیامبران‌ دیگر مورد قبول‌ همه‌ نیست‌، ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آن‌ها ‌به‌ دلائل‌ دیگر نیازمندند ‌تا‌ ‌به‌ مرحله‌ ثبوت‌ برسند. در‌ پاسخ‌ وی‌ گفتم‌: آری‌، درست‌ ‌است‌ ‌که‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ قبول‌ دارند ولی‌ نه‌ ‌از‌ راه‌ تواتر و نقل‌های‌ یقین‌ آور یهودیان‌ بلکه‌ ‌به‌ علت‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ پیامبرانشان‌ ‌از‌ ‌آن‌ معجزات‌ خبر داده‌اند. مسیحیان‌ و مسلمانان‌، معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله پیامبرانشان‌ می‌شناسند و ‌اگر‌ نبوت‌ آنان‌ ‌را‌ نپذیرند، راهی‌ ‌به‌ تصدیق‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ نخواهند داشت‌ ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبری‌ قبول‌ بدارند. ‌اینکه‌ اشکال‌ تنها ‌به‌ دین‌ یهود اختصاص‌ ندارد بلکه‌ ‌به‌ تمام‌ ادیان‌ گذشته‌ ‌هم‌ متوجه‌ ‌است‌ و تنها دین‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ معجزه ‌آن‌ جاودان‌ و ‌در‌ تمام‌ قرون‌ و اعصار زنده‌ و ‌در‌ میان‌ تمام‌ ملت‌ها و نسل‌ها جریان‌ دارد و ‌تا‌ روز رستاخیز ‌با‌ جهانیان‌ سخن‌ می‌گوید و آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌ می‌کند. ما از‌ راه‌ ‌اینکه‌ معجزه جاودان‌ و جاری‌ ‌که‌ همان‌ قرآن‌ ‌است‌، اسلام‌ ‌را‌ می‌شناسیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ تصدیق‌ می‌کنیم‌، اسلام‌ ‌را‌ ‌که‌ شناختیم‌ و پذیرفتیم‌ ‌از‌ تصدیق‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ نیز ناگزیریم‌ زیرا ‌که‌ قرآن‌ و پیامبر اسلام‌ آنان‌ ‌را‌ امضا و تصدیق‌ کرده‌ ‌است‌. کوتاه‌ سخن‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ تنها معجزه جاودان‌ و همیشگی‌ ‌است‌ ‌که‌ صحت‌ تمام‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ ‌را‌ امضا و ‌به‌ صدق‌ و پاکی‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ شهادت‌ می‌دهد و ‌به‌ آنان‌ ارج‌ می‌نهد.» (منبع)

روایت مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی از گفت‌وگو با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن: «مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی در کتاب تفسیری خود با عنوان «البیان فی تفسیر القرآن» که با نام «بیان در علوم و مسائل کلی قرآن» (ص ۶۵۶-۶۵۷) به فارسی ترجمه شده است به ماجرای گفتگوی خود با یک دانشمند یهودی و اثبات جاودانگی قرآن می‌پردازند: من‌‌ با‌ یکی‌ ‌از‌ علمای‌ یهود گفت‌وگویی‌ داشتم‌ و ‌در‌ ‌این باره‌ ‌که‌ «دوران‌ دین‌ یهود سپری‌ ‌شده‌ و دلایل‌ و معجزاتشان‌ تمام‌ ‌شده‌ ‌است‌» ‌به‌ ‌او‌ گفتم‌: آیا شریعت‌ تنها ‌برای‌ یهودی‌هاست‌ و ‌ یا ‌ ‌به‌ تمام‌ مردم‌ و ملت‌ها عمومیت‌ دارد! اگر‌ اختصاص‌ ‌به‌ ملت‌ یهود داشته‌ ‌باشد‌، ملت‌های‌ دیگر ‌به‌ پیامبر دیگری‌ نیازمند خواهند ‌بود‌ و ‌آن‌ پیامبر ‌به‌ نظر ‌شما‌ جز پیامبر اسلام‌ چه‌ کسی‌ می‌تواند باشد‌! ‌اگر‌ شریعت‌ موسی‌ همگانی‌ و جهانی‌ ‌است‌ و ‌به‌ تمام‌ بشر و انسان‌ها عمومیت‌ دارد، پس‌ ‌به‌ یک‌ دلیل‌ همیشگی‌ و گواه‌ زنده‌ای‌ نیازمند خواهد ‌بود‌، ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ امروز چنین‌ دلیل‌ و گواهی‌ ‌در‌ دست‌ نیست‌، زیرا معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌به‌ عصر ‌خود‌ وی‌ اختصاص‌ داشت‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ وی‌ اثری‌ ‌از‌ ‌آن‌ باقی‌ نمانده‌ ‌است‌ ‌تا‌ موجب‌ باور و یقین‌ شود و بقا و استمرار آئین‌ یهود ‌را‌ ‌برای‌ همیشه‌ ثابت‌ کند و ‌در‌ تمام‌ اعصار و قرون‌ گواه‌ حقانیت‌ ‌آن‌ ‌باشد‌.

 

اگر‌ بگویید: گرچه‌ ‌اینکه‌ معجزات‌ فعلا وجود ندارد ولی‌ تواتر اخبار و نقل‌های‌ فراوان‌ وجود آن‌ها ‌را‌ روشن‌ و مسلم‌ می‌سازد، ‌در‌ جواب‌ خواهیم‌ ‌گفت‌ ‌که‌: اولا: معجزه‌، ‌در‌ صورتی‌ می‌تواند، ‌از‌ راه‌ تواتر ثابت‌ شود ‌که‌ تعداد ناقلانش‌ ‌به‌ حدی‌ برسند ‌که‌ ‌در‌ میان‌ مردم‌ موجب‌ یقین‌ شود و ‌شما‌ نمی‌توانید چنین‌ تواتر ‌را‌ ‌در‌ اثبات‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌در‌ ‌هر‌ عصری‌ و میان‌ ‌هر‌ ملت‌ و نسلی‌ ثابت‌ کنید. ثانیا: ‌اگر‌ تنها نقل‌ معجزات‌ ‌در‌ اثبات‌ یک‌ حقیقت‌ کفایت‌ کند، ‌اینکه‌ ‌که‌ ‌به‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ اختصاص‌ ندارد، ‌شما‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنید، مسیحیان‌ معجزات‌ حضرت‌ عیسی‌ ‌را‌ نقل‌ می‌کنند، مسلمانان‌ نیز معجزات‌ پیامبرشان‌ ‌را‌، چه‌ تفاوتی‌ ‌در‌ میان‌ ‌اینکه‌ نقل‌ها هست‌ ‌که‌ گفتار ‌شما‌ ‌در‌ نقل‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ پذیرفته‌ شود ولی‌ گفتار دیگران‌ نه‌؟؟ ‌اگر‌ همان‌ نقل‌ معجزات‌ پیامبری‌ موجب‌ تصدیق‌ ‌آن‌ پیامبر شود، ‌شما‌ چرا نبوت‌ پیامبران‌ دیگر ‌را‌ ‌که‌ معجزات‌ همه‌ آنان‌ نقل‌ ‌شده‌ ‌است‌، تصدیق‌ نمی‌کنید!؟ 

 

او‌ ‌در‌ پاسخ‌ ‌من‌ ‌گفت‌: معجزاتی‌ ‌که‌ یهودیان‌ ‌برای‌ حضرت‌ موسی‌ نقل‌ می‌کنند مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز آن‌ها ‌را‌ تصدیق‌ می‌نمایند و ‌به‌ صحت‌ آن‌ها اعتراف‌ دارند و اما معجزات‌ پیامبران‌ دیگر مورد قبول‌ همه‌ نیست‌، ‌اینکه‌ ‌است‌ ‌که‌ آن‌ها ‌به‌ دلائل‌ دیگر نیازمندند ‌تا‌ ‌به‌ مرحله‌ ثبوت‌ برسند. در‌ پاسخ‌ وی‌ گفتم‌: آری‌، درست‌ ‌است‌ ‌که‌ مسیحیان‌ و مسلمانان‌ نیز معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ قبول‌ دارند ولی‌ نه‌ ‌از‌ راه‌ تواتر و نقل‌های‌ یقین‌ آور یهودیان‌ بلکه‌ ‌به‌ علت‌ ‌اینکه‌ ‌که‌ پیامبرانشان‌ ‌از‌ ‌آن‌ معجزات‌ خبر داده‌اند. مسیحیان‌ و مسلمانان‌، معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ ‌را‌ ‌به‌ وسیله پیامبرانشان‌ می‌شناسند و ‌اگر‌ نبوت‌ آنان‌ ‌را‌ نپذیرند، راهی‌ ‌به‌ تصدیق‌ معجزات‌ حضرت‌ موسی‌ نخواهند داشت‌ ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ پیامبری‌ قبول‌ بدارند. ‌اینکه‌ اشکال‌ تنها ‌به‌ دین‌ یهود اختصاص‌ ندارد بلکه‌ ‌به‌ تمام‌ ادیان‌ گذشته‌ ‌هم‌ متوجه‌ ‌است‌ و تنها دین‌ اسلام‌ ‌است‌ ‌که‌ معجزه ‌آن‌ جاودان‌ و ‌در‌ تمام‌ قرون‌ و اعصار زنده‌ و ‌در‌ میان‌ تمام‌ ملت‌ها و نسل‌ها جریان‌ دارد و ‌تا‌ روز رستاخیز ‌با‌ جهانیان‌ سخن‌ می‌گوید و آنان‌ ‌را‌ ‌به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌ می‌کند. ما از‌ راه‌ ‌اینکه‌ معجزه جاودان‌ و جاری‌ ‌که‌ همان‌ قرآن‌ ‌است‌، اسلام‌ ‌را‌ می‌شناسیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ تصدیق‌ می‌کنیم‌، اسلام‌ ‌را‌ ‌که‌ شناختیم‌ و پذیرفتیم‌ ‌از‌ تصدیق‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ نیز ناگزیریم‌ زیرا ‌که‌ قرآن‌ و پیامبر اسلام‌ آنان‌ ‌را‌ امضا و تصدیق‌ کرده‌ ‌است‌. کوتاه‌ سخن‌ ‌اینکه‌ قرآن‌ تنها معجزه جاودان‌ و همیشگی‌ ‌است‌ ‌که‌ صحت‌ تمام‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ ‌را‌ امضا و ‌به‌ صدق‌ و پاکی‌ تمام‌ پیامبران‌ گذشته‌ شهادت‌ می‌دهد و ‌به‌ آنان‌ ارج‌ می‌نهد.» (منبع)

Notes ۱
پست شده در شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۸۸۱
ساعت پست : ۰۷:۴۶
مشخصات پست

ماجرای کبری غلامی افغان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در شنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۸۸۱
ساعت پست : ۰۷:۴۶
دنبال کننده

ماجرای کبری غلامی افغان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ماجرای کبری غلامی افغان

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
ماجرای کبری غلامی افغان

ماجرای کبری غلامی افغان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ماجرای کبری غلامی افغان

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

Notes ۱
پست شده در سه شنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۷۰۲
ساعت پست : ۰۸:۴۷
مشخصات پست

هفت اشکال بر متن آقای ظریف

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در سه شنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۷۰۲
ساعت پست : ۰۸:۴۷
دنبال کننده

هفت اشکال بر متن آقای ظریف

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هفت اشکال بر متن آقای ظریف
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
هفت اشکال بر متن آقای ظریف

هفت اشکال بر متن آقای ظریف

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هفت اشکال بر متن آقای ظریف
Notes ۱
پست شده در شنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۰۰
ساعت پست : ۱۱:۲۰
مشخصات پست

پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در شنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۰۰
ساعت پست : ۱۱:۲۰
دنبال کننده

پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

Notes ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۸۴
ساعت پست : ۰۶:۰۵
مشخصات پست

سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۸۴
ساعت پست : ۰۶:۰۵
دنبال کننده

سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

 

۱. از نگاه وی (با برداشت آزاد من از ص ۷) بهره از قرآن بر همگان یکسان نیست. مهمترین پیش نیازش را در بهره این می‌داند که انسان فطرت خود آلوده نکند.

 

۲. می‌خواهد اثبات کند بشر، جوینده‌ی معنا در زندگی است، لذا شرطش را رابطه میان مُرشد و مرید می‌داند (با فهم من از ص ۲۲۴) و مراد او از این ارتباط، ایجاد انس و الفت برای نیل به حقیقت است.

 

۳. وی (به برداشت من از ص ۱۲۸) محبت را از شرایط ایمان می‌گیرد از عصر آدم ع تا قیامت.

 

۴. نویسنده در پیشگفتارش چون عالَم را نظام تدریج و تدرُّج می‌گیرد، معتقد است به همین علت، انسان آهسته آهسته به کمال می‌رسد، مثال واضح‌اش آموزش گام‌به‌گام خضر ع بر موسی ع که آموزه‌های آن، به سه عنصر حکمت و رمز و راز پوشانده است.

 

و او گره‌های کتاب خود را با همین گرا و گیره، از گزند بیرون می‌برَد و گرامی می‌دارد و همین نگرش، گرانقدرش کرد. خاتمه دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

 

  اینک معرفی اثر، با معرفی فکر و افکار خود صاحب اثر را در هم می‌آمیزم: در پایین مُنضم می‌کنم:

 

ماحصَل و نتیجه‌ی نشست با سید عمادی

من حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی را یک فقیه یافتم که فلسفه را فقط از سر نمی‌گذانَد، آن در فهمِ هر فرع فقهی، دخیل می‌کند. نه شیفته‌ی عقلانیت، بلکه شیوه‌اش عقلانیت است. فقیهی عقلی‌ست و شرع در پیشش یک آورده‌ی وَحیانی. روایت را ارج می‌نهد اما مشئ‌اش، دادن نقش به قرآن در درون روایت است برای برداشت درست از احکام و معارف و دین‌شناسی. روایت‌محور نیست، زیرا بیشتر نزد دو آیت‌الله‌ی عقلی تلمذ و تمرین کرد: آیات: جوادی آملی و مرحوم صالحی مازندرانی. پُز فلسفی افراد را هم عمیق می‌فهمد. به فقه تمدنی -که جهانشمولی در آن موج زند و عقل را رسَن نزند- اعتقاد دارد و فقه بری و دور از روزگار و مردم جهان را، خطا و حتی انحراف در فهم دین می‌داند. نگاه خود او، جهانشمول، لطیف، به‌دور از فقه فردی با گرایش غیرتمدنی است. زیرا فقه بی تمدن، و تمدن بی فقه از منظرش لغزان است حتی بطلان.

 

تعارفی در حقیقت ندارد. پیش استادش آیت الله مُهری درس می‌خوانْد و با ایشان به‌شدت مرتبط بود، ولی فهمید باید به جوادی آملی بپیوندد، پیوست. و مُهری مِهرش را به او هنوزم حتی بیشتر کرد. چون تعارف نکرد حتی با استادش. باید هم زیرک باشد! کسی که دبیرستان را اول طی کرد در خیابان خزر ساری، بعد طلبه شد پیش حوزه‌ی مرحوم آیت الله صدوقی ساری و بعد خیز برداشت به قم در بهترین مدرسه، امام محمد باقر ع جنب پل نیروگاه، باید هم عمیق بیندیشد. حوزه‌ای که شهرت داشت به مدرسه‌ی امام‌جمعه‌ها. یعنی جایی که تعلیم‌دیدگان آن، امام‌جمعه‌های نظام را تأمین می‌کرد. مثل مدرسه‌ی حقانی که حلقه‌ی قوه‌ی قضاییه را تکمیل می‌کرد و پست‌های امنیتی و اطلاعاتی را. حقانی را من زیاد از برم! ولی بگذرم!

 

احاطه‌ی فقهی دارد. و در تفقه فردی مقلد، خشک، زمخت و عبوس و راکد نیست. مثلاً بر سر رأی و فتاوی همه، که غیبت اهل سنت را جایز می‌شمُرند، الّا مرحوم مقدس اردبیلی، او رأی حکیم و فقیه آقای جوادی آملی را درست می‌داند که عین مقدس اردبیلی قائل نیست پشت اهل سنت می‌شود غیبت کرد. قائل است فقط پشت فاسق غیبت (اگر کسی بخواهد صورت دهد) جایز است.

 

در برخورد با دانشوران، مشئ امام صادق علیه السلام را برجسته می‌سازد که وقتی یک مُلحد مصری می‌خواست آن امام ع را تحقیر کند، امام ع آن ملحد را با لفظ مهربانی «برادرِ مصری» صدا کرد که نشان دهد به پیروان و مخالفان، که می‌شود حتی با زندیق گفت‌وگو کرد.

 

استاد سید عمادی تابع رفتارهای کارشناسی است و تحت سفارش بزرگان، رفتار می‌کند. وقتی خواست دانشگاه بین‌المللی قزوین تدریس کند، یا دانشگاه علوم پزشکی ایران در تهران، حتی دانشگاه تربیت مدرس، سفارش مهم استادش مرحوم آیت الله العظمی صالحی مازندرانی را (که من با آن مرجع اُنس داشتم و در خانه‌اش بارها به دیدارش می‌شتافتم) به خود پیوست می‌کرد که شخصاً به وی فرموده بودند: «مبادا سخنان احتمالی کفرآمیز دانشجویان را دلیلی بر کفرشان بدانی.» تحذیری بزرگ. و حتی هر گاه جایی برای منبر محرم دعوت می‌شد ابتدا با رفیق روانشناسش آقای دکتر جعفر بوالهری مشورت می‌کرد. که او چند بند برایش ثبت و سفارش می‌کرد و با همان فرمول منبر می‌رفت. در سالی هم با طرح «سلام» تمام محیط علمی دانشگاه آن جا را سرشار از خوشی و سعادت‌خواهی همه برای همه کرده بود. زیرا سلام، آثارش را با همین لفظ و پیش‌افتادن در آن، می‌گذارَد.

 

او آدمی است که حوصله کار می‌زند و این بالاترین صفتی است که در آخوند باید شاکله شود. بس است. در وی منبعی از معنویت، جذبه، خُلق خوب دیدم، مُلّا، آگاه، آرام، آسوده و با صدها صفت که ازو یک آخوند جذاب ساخته است، که دافعه‌اش عمیقاً پس از جاذبه است، جایی که وجوبش پس از طی تمام مراحل جاذبه، فرا رسد. او فقیه فهیم است از چشم من. بگذرم. اذان به بعد، مؤسسه‌ی اِسرا را ترک کردم و وی را با سایرین آنجا تنها گذاشتم تا مُفارقت من، کارش را از اختلالی که پدید آوردم، به در کنَد. اهل کیش شخصیت هیچ کس نیستم، اما ببینم آخوندی متمایز است، دست از مکاتیب و معاریف او نمی‌کشم. ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ : خاتمه دامنه

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی در دیدار روز ۲۸ خرداد امسال من با ایشان، یک نسخه از کتابی که خود آن را نگاشت (در عکس بالا) به بنده اهداء کرده بود. و من از روی همین نسخه‌ی هدیه، آن را خوانده و خلاصه معرفی کرده‌ام. دامنه‌ی دوم.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سید کمال الدین عمادی به روایت دامنه دارابی

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

 

۱. از نگاه وی (با برداشت آزاد من از ص ۷) بهره از قرآن بر همگان یکسان نیست. مهمترین پیش نیازش را در بهره این می‌داند که انسان فطرت خود آلوده نکند.

 

۲. می‌خواهد اثبات کند بشر، جوینده‌ی معنا در زندگی است، لذا شرطش را رابطه میان مُرشد و مرید می‌داند (با فهم من از ص ۲۲۴) و مراد او از این ارتباط، ایجاد انس و الفت برای نیل به حقیقت است.

 

۳. وی (به برداشت من از ص ۱۲۸) محبت را از شرایط ایمان می‌گیرد از عصر آدم ع تا قیامت.

 

۴. نویسنده در پیشگفتارش چون عالَم را نظام تدریج و تدرُّج می‌گیرد، معتقد است به همین علت، انسان آهسته آهسته به کمال می‌رسد، مثال واضح‌اش آموزش گام‌به‌گام خضر ع بر موسی ع که آموزه‌های آن، به سه عنصر حکمت و رمز و راز پوشانده است.

 

و او گره‌های کتاب خود را با همین گرا و گیره، از گزند بیرون می‌برَد و گرامی می‌دارد و همین نگرش، گرانقدرش کرد. خاتمه دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

 

  اینک معرفی اثر، با معرفی فکر و افکار خود صاحب اثر را در هم می‌آمیزم: در پایین مُنضم می‌کنم:

 

ماحصَل و نتیجه‌ی نشست با سید عمادی

من حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی چاچکامی را یک فقیه یافتم که فلسفه را فقط از سر نمی‌گذانَد، آن در فهمِ هر فرع فقهی، دخیل می‌کند. نه شیفته‌ی عقلانیت، بلکه شیوه‌اش عقلانیت است. فقیهی عقلی‌ست و شرع در پیشش یک آورده‌ی وَحیانی. روایت را ارج می‌نهد اما مشئ‌اش، دادن نقش به قرآن در درون روایت است برای برداشت درست از احکام و معارف و دین‌شناسی. روایت‌محور نیست، زیرا بیشتر نزد دو آیت‌الله‌ی عقلی تلمذ و تمرین کرد: آیات: جوادی آملی و مرحوم صالحی مازندرانی. پُز فلسفی افراد را هم عمیق می‌فهمد. به فقه تمدنی -که جهانشمولی در آن موج زند و عقل را رسَن نزند- اعتقاد دارد و فقه بری و دور از روزگار و مردم جهان را، خطا و حتی انحراف در فهم دین می‌داند. نگاه خود او، جهانشمول، لطیف، به‌دور از فقه فردی با گرایش غیرتمدنی است. زیرا فقه بی تمدن، و تمدن بی فقه از منظرش لغزان است حتی بطلان.

 

تعارفی در حقیقت ندارد. پیش استادش آیت الله مُهری درس می‌خوانْد و با ایشان به‌شدت مرتبط بود، ولی فهمید باید به جوادی آملی بپیوندد، پیوست. و مُهری مِهرش را به او هنوزم حتی بیشتر کرد. چون تعارف نکرد حتی با استادش. باید هم زیرک باشد! کسی که دبیرستان را اول طی کرد در خیابان خزر ساری، بعد طلبه شد پیش حوزه‌ی مرحوم آیت الله صدوقی ساری و بعد خیز برداشت به قم در بهترین مدرسه، امام محمد باقر ع جنب پل نیروگاه، باید هم عمیق بیندیشد. حوزه‌ای که شهرت داشت به مدرسه‌ی امام‌جمعه‌ها. یعنی جایی که تعلیم‌دیدگان آن، امام‌جمعه‌های نظام را تأمین می‌کرد. مثل مدرسه‌ی حقانی که حلقه‌ی قوه‌ی قضاییه را تکمیل می‌کرد و پست‌های امنیتی و اطلاعاتی را. حقانی را من زیاد از برم! ولی بگذرم!

 

احاطه‌ی فقهی دارد. و در تفقه فردی مقلد، خشک، زمخت و عبوس و راکد نیست. مثلاً بر سر رأی و فتاوی همه، که غیبت اهل سنت را جایز می‌شمُرند، الّا مرحوم مقدس اردبیلی، او رأی حکیم و فقیه آقای جوادی آملی را درست می‌داند که عین مقدس اردبیلی قائل نیست پشت اهل سنت می‌شود غیبت کرد. قائل است فقط پشت فاسق غیبت (اگر کسی بخواهد صورت دهد) جایز است.

 

در برخورد با دانشوران، مشئ امام صادق علیه السلام را برجسته می‌سازد که وقتی یک مُلحد مصری می‌خواست آن امام ع را تحقیر کند، امام ع آن ملحد را با لفظ مهربانی «برادرِ مصری» صدا کرد که نشان دهد به پیروان و مخالفان، که می‌شود حتی با زندیق گفت‌وگو کرد.

 

استاد سید عمادی تابع رفتارهای کارشناسی است و تحت سفارش بزرگان، رفتار می‌کند. وقتی خواست دانشگاه بین‌المللی قزوین تدریس کند، یا دانشگاه علوم پزشکی ایران در تهران، حتی دانشگاه تربیت مدرس، سفارش مهم استادش مرحوم آیت الله العظمی صالحی مازندرانی را (که من با آن مرجع اُنس داشتم و در خانه‌اش بارها به دیدارش می‌شتافتم) به خود پیوست می‌کرد که شخصاً به وی فرموده بودند: «مبادا سخنان احتمالی کفرآمیز دانشجویان را دلیلی بر کفرشان بدانی.» تحذیری بزرگ. و حتی هر گاه جایی برای منبر محرم دعوت می‌شد ابتدا با رفیق روانشناسش آقای دکتر جعفر بوالهری مشورت می‌کرد. که او چند بند برایش ثبت و سفارش می‌کرد و با همان فرمول منبر می‌رفت. در سالی هم با طرح «سلام» تمام محیط علمی دانشگاه آن جا را سرشار از خوشی و سعادت‌خواهی همه برای همه کرده بود. زیرا سلام، آثارش را با همین لفظ و پیش‌افتادن در آن، می‌گذارَد.

 

او آدمی است که حوصله کار می‌زند و این بالاترین صفتی است که در آخوند باید شاکله شود. بس است. در وی منبعی از معنویت، جذبه، خُلق خوب دیدم، مُلّا، آگاه، آرام، آسوده و با صدها صفت که ازو یک آخوند جذاب ساخته است، که دافعه‌اش عمیقاً پس از جاذبه است، جایی که وجوبش پس از طی تمام مراحل جاذبه، فرا رسد. او فقیه فهیم است از چشم من. بگذرم. اذان به بعد، مؤسسه‌ی اِسرا را ترک کردم و وی را با سایرین آنجا تنها گذاشتم تا مُفارقت من، کارش را از اختلالی که پدید آوردم، به در کنَد. اهل کیش شخصیت هیچ کس نیستم، اما ببینم آخوندی متمایز است، دست از مکاتیب و معاریف او نمی‌کشم. ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ : خاتمه دامنه

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید کمال‌الدین عمادی در دیدار روز ۲۸ خرداد امسال من با ایشان، یک نسخه از کتابی که خود آن را نگاشت (در عکس بالا) به بنده اهداء کرده بود. و من از روی همین نسخه‌ی هدیه، آن را خوانده و خلاصه معرفی کرده‌ام. دامنه‌ی دوم.

Notes ۱
پست شده در يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۶۱
ساعت پست : ۰۹:۲۰
مشخصات پست

خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: ایشان خانم «سمیه نوری» است، اهل کرمانشاه، امروز زندگی‌اش را می‌خواندم. اهل غُر به خدا بود. اما روزی در برف شاهرود به سرِ قبر شیخ ابوالحسن خرقانی در بسطام می‌رود می‌رود (امسال اردیبهشت از کنارش با رفقا گذشتیم) آنجا الهام می‌شود که به کربلا برود. رفت. در مسجد کوفه به‌شدت متحول می‌شود. بنیان خود را مرصوص می‌کند و به حرم رضوی می‌شتابد و اینک خود می‌گوید در راه درست قرار دارد. چون خود گفته است هیچ آدابی نداشت، نه نماز، نه خدا، نه دین. حتی  می‌گفت: «دین سمّ است و اگه وارد بدنت بشه، مغزتو مسموم می‌کنه!» اما اینک مسیر را یافت و در راه خدا آمده است. خوش آمدی بانو سمیه‌ی نوری. دین نور است، نورانی می‌کند.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در يكشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۲۶۱
ساعت پست : ۰۹:۲۰
دنبال کننده

خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

 

به قلم دامنه: ایشان خانم «سمیه نوری» است، اهل کرمانشاه، امروز زندگی‌اش را می‌خواندم. اهل غُر به خدا بود. اما روزی در برف شاهرود به سرِ قبر شیخ ابوالحسن خرقانی در بسطام می‌رود می‌رود (امسال اردیبهشت از کنارش با رفقا گذشتیم) آنجا الهام می‌شود که به کربلا برود. رفت. در مسجد کوفه به‌شدت متحول می‌شود. بنیان خود را مرصوص می‌کند و به حرم رضوی می‌شتابد و اینک خود می‌گوید در راه درست قرار دارد. چون خود گفته است هیچ آدابی نداشت، نه نماز، نه خدا، نه دین. حتی  می‌گفت: «دین سمّ است و اگه وارد بدنت بشه، مغزتو مسموم می‌کنه!» اما اینک مسیر را یافت و در راه خدا آمده است. خوش آمدی بانو سمیه‌ی نوری. دین نور است، نورانی می‌کند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه: ایشان خانم «سمیه نوری» است، اهل کرمانشاه، امروز زندگی‌اش را می‌خواندم. اهل غُر به خدا بود. اما روزی در برف شاهرود به سرِ قبر شیخ ابوالحسن خرقانی در بسطام می‌رود می‌رود (امسال اردیبهشت از کنارش با رفقا گذشتیم) آنجا الهام می‌شود که به کربلا برود. رفت. در مسجد کوفه به‌شدت متحول می‌شود. بنیان خود را مرصوص می‌کند و به حرم رضوی می‌شتابد و اینک خود می‌گوید در راه درست قرار دارد. چون خود گفته است هیچ آدابی نداشت، نه نماز، نه خدا، نه دین. حتی  می‌گفت: «دین سمّ است و اگه وارد بدنت بشه، مغزتو مسموم می‌کنه!» اما اینک مسیر را یافت و در راه خدا آمده است. خوش آمدی بانو سمیه‌ی نوری. دین نور است، نورانی می‌کند.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خانم سمیه نوری ، دین و دینداری

 

به قلم دامنه: ایشان خانم «سمیه نوری» است، اهل کرمانشاه، امروز زندگی‌اش را می‌خواندم. اهل غُر به خدا بود. اما روزی در برف شاهرود به سرِ قبر شیخ ابوالحسن خرقانی در بسطام می‌رود می‌رود (امسال اردیبهشت از کنارش با رفقا گذشتیم) آنجا الهام می‌شود که به کربلا برود. رفت. در مسجد کوفه به‌شدت متحول می‌شود. بنیان خود را مرصوص می‌کند و به حرم رضوی می‌شتابد و اینک خود می‌گوید در راه درست قرار دارد. چون خود گفته است هیچ آدابی نداشت، نه نماز، نه خدا، نه دین. حتی  می‌گفت: «دین سمّ است و اگه وارد بدنت بشه، مغزتو مسموم می‌کنه!» اما اینک مسیر را یافت و در راه خدا آمده است. خوش آمدی بانو سمیه‌ی نوری. دین نور است، نورانی می‌کند.

 

به قلم دامنه: ایشان خانم «سمیه نوری» است، اهل کرمانشاه، امروز زندگی‌اش را می‌خواندم. اهل غُر به خدا بود. اما روزی در برف شاهرود به سرِ قبر شیخ ابوالحسن خرقانی در بسطام می‌رود می‌رود (امسال اردیبهشت از کنارش با رفقا گذشتیم) آنجا الهام می‌شود که به کربلا برود. رفت. در مسجد کوفه به‌شدت متحول می‌شود. بنیان خود را مرصوص می‌کند و به حرم رضوی می‌شتابد و اینک خود می‌گوید در راه درست قرار دارد. چون خود گفته است هیچ آدابی نداشت، نه نماز، نه خدا، نه دین. حتی  می‌گفت: «دین سمّ است و اگه وارد بدنت بشه، مغزتو مسموم می‌کنه!» اما اینک مسیر را یافت و در راه خدا آمده است. خوش آمدی بانو سمیه‌ی نوری. دین نور است، نورانی می‌کند.

Notes ۱
پست شده در پنجشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۸۹
ساعت پست : ۰۳:۵۹
مشخصات پست

سرقُفلی پست های حکومتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخه‌های ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جمله‌ی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «باید‌ها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سال‌ها پیش مطالعه و چکیده‌نویسی کرده بودم، می‌نویسم:

 

ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعه‌ی اسلامی اسیر القاب و‌آداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»

ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راه‌بندان را رفع می‌کنند»

ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»

ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدم‌های بافضیلت و خوب را از گردونه خارج می‌کند.»

ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»

ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعه‌ای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»

ص ۱۷۸ : «بی‌اعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»

درود به روح او و متفکران همراه و هم‌خط او. دامنه‌ی توحید

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در پنجشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۸۹
ساعت پست : ۰۳:۵۹
دنبال کننده

سرقُفلی پست های حکومتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سرقُفلی پست های حکومتی

به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخه‌های ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جمله‌ی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «باید‌ها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سال‌ها پیش مطالعه و چکیده‌نویسی کرده بودم، می‌نویسم:

 

ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعه‌ی اسلامی اسیر القاب و‌آداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»

ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راه‌بندان را رفع می‌کنند»

ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»

ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدم‌های بافضیلت و خوب را از گردونه خارج می‌کند.»

ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»

ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعه‌ای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»

ص ۱۷۸ : «بی‌اعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»

درود به روح او و متفکران همراه و هم‌خط او. دامنه‌ی توحید

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخه‌های ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جمله‌ی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «باید‌ها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سال‌ها پیش مطالعه و چکیده‌نویسی کرده بودم، می‌نویسم:

 

ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعه‌ی اسلامی اسیر القاب و‌آداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»

ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راه‌بندان را رفع می‌کنند»

ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»

ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدم‌های بافضیلت و خوب را از گردونه خارج می‌کند.»

ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»

ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعه‌ای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»

ص ۱۷۸ : «بی‌اعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»

درود به روح او و متفکران همراه و هم‌خط او. دامنه‌ی توحید

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
سرقُفلی پست های حکومتی

سرقُفلی پست های حکومتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سرقُفلی پست های حکومتی

به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخه‌های ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جمله‌ی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «باید‌ها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سال‌ها پیش مطالعه و چکیده‌نویسی کرده بودم، می‌نویسم:

 

ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعه‌ی اسلامی اسیر القاب و‌آداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»

ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راه‌بندان را رفع می‌کنند»

ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»

ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدم‌های بافضیلت و خوب را از گردونه خارج می‌کند.»

ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»

ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعه‌ای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»

ص ۱۷۸ : «بی‌اعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»

درود به روح او و متفکران همراه و هم‌خط او. دامنه‌ی توحید

به قلم دامنه : سازمان مجاهدین خلق (=جوخه‌های ترور منافقین) در ۷ تیر سال ۶۰ نشست حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه در نزدیکی میدان بهارستان را منفجر کردند و آیت الله دکتر سید محمد حسین حسینی بهشتی و ۷۲ تن را به شهادت رساندند. چند جمله‌ی مهم از تفکرات شهید بهشتی: از صفحات کتاب «باید‌ها و نبایدها» اثر آن شهید متفکر که سال‌ها پیش مطالعه و چکیده‌نویسی کرده بودم، می‌نویسم:

 

ص ۳۳ : «هر کس در هر مقامی در جامعه‌ی اسلامی اسیر القاب و‌آداب و تشریفات شود، دور از اسلام است.»

ص ۱۱۹ : «عقل و شرع راه‌بندان را رفع می‌کنند»

ص ۱۶۶ : «پست حکومتی که سرقُفلی!! دارند»

ص ۱۶۷ : «حکومت بد کم کم آدم‌های بافضیلت و خوب را از گردونه خارج می‌کند.»

ص ۱۶۷ : «وقتی سرطان فساد در حکومت و پیکر عُمّال و کارکنان افتد باید منتظر مرگ آن جامعه بود.»

ص ۱۷۲ : «به نقل از امام صادق ع جامعه‌ای که ضعیف نتواند حق را از قوی بگیرد آن جامعه آلوده است.»

ص ۱۷۸ : «بی‌اعتنا به بهداشتِ جان نباید بود»

درود به روح او و متفکران همراه و هم‌خط او. دامنه‌ی توحید

Notes ۱
پست شده در پنجشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۵۰۳
ساعت پست : ۰۴:۴۹
مشخصات پست

متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشته‌اید؟! عرض کردم آرى!»

 

عیادت رهبر انقلاب

مکارم شیرازی در بیمارستان تهران

 

این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:

 

«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمى‌شود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مى‌شود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»

 

این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در پنجشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۳
بازدید ها : ۵۰۳
ساعت پست : ۰۴:۴۹
دنبال کننده

متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

 متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشته‌اید؟! عرض کردم آرى!»

 

عیادت رهبر انقلاب

مکارم شیرازی در بیمارستان تهران

 

این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:

 

«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمى‌شود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مى‌شود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»

 

این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشته‌اید؟! عرض کردم آرى!»

 

عیادت رهبر انقلاب

مکارم شیرازی در بیمارستان تهران

 

این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:

 

«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمى‌شود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مى‌شود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»

 

این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
متن اُنظُر در باره‌ی مکارم شیرازی

 متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشته‌اید؟! عرض کردم آرى!»

 

عیادت رهبر انقلاب

مکارم شیرازی در بیمارستان تهران

 

این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:

 

«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمى‌شود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مى‌شود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»

 

این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»

 متنی از اُنظُر: «کاوش اُنظُر. هر جامعه یی باید بزرگان خود را بشناسند، خصوصاً وقتی بزرگان آن جامعه در میان نوسانات حکومت و سیاست، افکاری را نمایندگی کند. آیت الله العظمى مکارم (۱۳۰۵ شیراز) از جدّی تاجرپیشه است و پدرش همان روزهای نخستش، بهش می گفت: "شبها ترجمه ی آیات را براى من بخوان." نقل است نبوغ مکارم، مشهود بود. به همین علت در مدرسه ی «زینت» شیراز به خطر استعداد، به کلاس هاى بالاترش نشاندند.در اصطلاح آموزشی به آن جهشی می گفتند. جالب در زندگی ایشان آن نقطه است که برای طلبگی به «مدرسه ی خان» برده شد، که روزگاری فیلسوف نامدار ایران صدرالمتألّهین شیرازى مشهور به ملای صدرا درس می خواند. و زیور زندگی علمی وی، زمانی جرقه زد که زمان معمول ده سال دوره ی گذراندن «سطح» حوزه علمیه را، او در کمال شگفتی طی چهار سال پیمود. روزی چیزی سرنوشت زندگی اش را عوض کرد؛ آن زمانی که شادروان آیت الله موحّد به مغازه ی پدرش رفت (که خود مکارم تابستان ها در آن جوراب بافى مى کرد) موحد رو به پدرش کرد: چند پسر دارى؟ پدرش جواب داد: چهار تا. موحد التجا کرد "ناصر" (یعنی همین آقامکارم مرجع بزرگ را) «وقف امام زمان (عج...) کن» که پدرش پذیرفت و وی را نزد موحّد در مدرسه ی علمیّه ی «آقا باباخان» سپرد. وقتی هجده ساله شد به قم رفت و پای درس اعاظم آن شهر چنان آموخت که اینک یکی از قوی ترین فقهای ایران به حساب می آید. او با شگفتی از سوی شادروان آیت الله العظمى سید حسین بروجردى رحمت الله مرجع عامه ی شیعیان معاصر، وقتی در یک مسئله ی مهم فقهی بشدت قدرتمند در استدلال و استنباط ظاهر شد، به دست آن فقیه مرجع به درجه ی احتهاد نائل شد؛ وقتی که ماهرانه حکم حرام بودن «سفر صید لهوى» را نوشت و پیش بروجردی برد که آن مرجع شریف با «تعجّب پرسید این نوشته را خود شما نوشته‌اید؟! عرض کردم آرى!»

 

عیادت رهبر انقلاب

مکارم شیرازی در بیمارستان تهران

 

این مرجع روزگار دیده ی روزگارشناس ایران (که نویسنده ی بزرگ و پرکار و پرآثار جهان تشیع بوده است) در مجلس خبرگان قانون اساسى انقلاب اسلامی نیز نماینده ای قدرتمند ظاهر شد، چون فقیه قوی یی بود. از آن روزهای سرنوشت ساز کشور خاطره هایش زیاد اهمیت دارد: او در آن مجلس در بخش مذهب در قانون اساسى عضویت داشت به همراه "علماى شیعه و اهل سنّت و مذاهب دیگر" و ایشان بود که برای اولین مرتبه مذهب شیعه را به عنوان «مذهب اکثریّت مردم کشور» در مجلس خبرگان مطرح کرد بود و در آن زمان استدلال نموده بود:

 

«در یک مملکت، بالاخره باید قوانین، از یک مذهب پیروى کند و دو مذهب و سه مذهب نمى‌شود در احکام عمومى حاکم باشد، البتّه بقیّه مذاهب باید محترم باشند و از تمام حقوق شهروندان بهره مند گردند ولى تعدّد قوانین حاکم بر کشور ممکن نیست، افراد در مسائل داخلى زندگى خود آزادند (مانند ازدواج و طلاق که مسائل شخصیّه و احوال شخصیّه نامیده مى‌شود) ولى در مسائل عامّه، باید پیرو یک قانون باشند، بعد که امام را زیارت کردم ایشان فرمودند: «من از تلویزیون دفاع شما را دیدم و شنیدم و خیلى خوشم آمد، خوب و منطقى دفاع کردید و حقّ مسأله را ادا نمودید»

 

این نگرش باز و منطقی و در عین حال جمع مدرنیته و سنت در وجود فکر و نگرش فقهی و سیاسی آقای مکارم، امروزه دستخوش افکار پوسیده ی یک سری سیاستمداران کم دان، کم خوان، بعضاً بعضی ها حتی بی خرد، و نیز اسیر دسیسه و به بازیچه گرفتن حقوق ملت، گردیده است که یک شبه! مصادر کشور را با باندبازی و معرفی واسطه ها، تصرف کردند و ضابطه را له نمودند. اُنظُر روی این انحراف از اصول اصیل انقلاب، حرف ها دارد که فعلاً عبور می کند. این روزها آن مرجع بزرگ و فرد شرافتمند ایران که فتواها و نگاه ها و موضع های مهم مملکتی دارد و از منتقدین وضع موجود است، به علت مسموم شدن، در بیمارستان تهران بستری هستند. برای ایشان دست به دعا باید برداشت، زیرا زنده بودن چنین انسان هایی حتی چند روز بیشتر، بر برکات خفی و علنی خواهد افزود. ملاقات عیادتی در عکس بالا، برای بنده برجستگی دارد. البته با حفظ انتقادها برای خودم که حق هر شهروند است. سلامت باشند: سلامٌ علیهُما. اُنظُر.»

Notes ۱
پست شده در سه شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۹:۴۲
مشخصات پست

شیخ عوض!!!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
پست شده در سه شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۳
بازدید ها : ۳۴۳
ساعت پست : ۰۹:۴۲
دنبال کننده

شیخ عوض!!!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شیخ عوض!!!

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۱
شیخ عوض!!!

شیخ عوض!!!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شیخ عوض!!!

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

Notes ۱
پست شده در دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۴۷
ساعت پست : ۰۵:۵۷
مشخصات پست

چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۴۷
ساعت پست : ۰۵:۵۷
دنبال کننده

چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.

 
به قلم دامنه: چنار؛ پاجوش؛ پاسوز؛ گوجه‌فرنگی؛ الاغ مظلوم. گاه واژه‌ها جو را می‌گیرند. مثلاً حجت الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری آن سال گفته بود منم "نوری"ام؛ چالشش با حجت الاسلام عبدالله نوری که برگه رأی "نوری" را می‌گفت به اسم من حساب کنند. بگذرم. یا توی همین انتخابات اخیر که غلامعلی حداد در برابر تشتت فهرست‌های جناح راست (که این جناح خود را اصولگرا می‌نامد) در یک اهانتی گفت: "همیشه در کنار چنار بلند، چند پاجوش هم متعدد زده می‌شود." یا محمدجواد حق‌شناس جناح چپ (که این جناح خود را اصلاح‌طلب می‌نامد) در یک اهانتی گفت صندوق انتخابات این دوره صندوق گوجه‌فرنگی بود، نه صندوق رأی. منظورش این بود چون صندوق گوجه!!! بود حجت الاسلام سید محمد خاتمی شرکت نکرد!!! یا آن دگری مجری شبکه‌ی افق صداسیما "امیر ثابتی" به حداد حالی کرد:
 
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بوده‌ایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
 
حداد -که هر گاه کم می‌آورَد بی‌درنگ رنگ را از بوقلمون می‌آموزد- آمد وسط گفت منظورش از پاجوش‌ها لیست جبهه‌ی پایداری نبود بلکه لیست‌های خلق‌الساعه بود. بیژن نوباره هم علیه‌ی حداد عادل ایستاد. خود بیابید نوباوه را. من بگذرم چون این حداد عادل!!! عدل معمولاً یادش می‌رود. بذارید من بازگشت زنم به همان الاغ مظلوم که در رُشتخوار خراسان در سرمای شب برف اخیر (۹ اسفند ۱۴۰۲) منجمد شد و درگذشت. (عکس بالا) یادت به خیر ای حیوان کار و زحمت زیر حجم وسیع صبر.
Notes ۰
پست شده در پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۸۸
ساعت پست : ۱۱:۱۸
مشخصات پست

کمی از یمن بدانیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
پست شده در پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲
بازدید ها : ۴۸۸
ساعت پست : ۱۱:۱۸
دنبال کننده

کمی از یمن بدانیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کمی از یمن بدانیم
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
دیدن یا نوشتن نظرات : ۲
کمی از یمن بدانیم

کمی از یمن بدانیم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کمی از یمن بدانیم
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
Notes ۲
پست شده در دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۲۴
ساعت پست : ۱۱:۲۴
مشخصات پست

سید معصومه میری استخرپشت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سید معصومه میری استخرپشت

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۴۰۲
بازدید ها : ۶۲۴
ساعت پست : ۱۱:۲۴
دنبال کننده

سید معصومه میری استخرپشت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سید معصومه میری استخرپشت

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.


رسیدم عطاری آقای دهقان‌زاده که به انصاف و ایمان و مُشتری‌مداری شهرت داشت. فکر کنم باید بگویم خدا بیامرزاد. حدسم این است با آن سنُ سال، حالاها باید رحمت حق نشسته باشد. گفتم سلام حاج‌آقا. گویا عینکی هم داشت. شک دارم. علیک گرفت و گفت بفرما. البته با مای روستازاده‌ها با همین زبان محلی آسان حرف می‌زد. ماها محلی‌ها، محلی راحت‌تر بلدیم حرف بزنیم تا فارسی؛ که هم لهجه می‌گیریم و هم ناغافلی کَفِمبی. (= فارسی گللکی را قاطی کامبی) گفتم گل‌گاوزبان داری آقا؟! گفت الا ماشاءالله؛ هر چه بخواهی شما. گفتم یک کیلو بکش. عجب کرد. چشمش را درآورد و اَبرو کمان کرد چهره در هم پیچید و نگاه را به جای چشم من، به درِ شیشه‌ای دُکانش دوخت و گفت: یک کیلوووووو؟؟؟!!! یک کیلو که یک کیسه می‌شه. وَچه. آنجا بود فهیدم هنوز مُمَیّز نشده!!! رفتم زن گرفتم! آدم با بیست و دو سال مگر زن می‌گیرد؟!! که من گرفتم. بگذرم! باید چهل مِهل بشی، بری زن بِستانی! اون وقت است از همه‌چیز سر در می‌آوری؛ زیر و بَم را موشکاف می‌فهمی! وگرنه خامی. وای! طرح سبک زندگی نظام را زیر نگرفته باشم که می‌گوید ای ایرانی زود زود زن بگیرید!


خجالت کشیدم. گفتم پس چقدر باید بگیرم؟ گفت یک سیر. گرفتم. توی نایلون نبود؛ پاکت کاغذی می‌ریخت اون عطّاری. آوردم منزل که بغل پدرومادرم زندگی می‌کردیم ابتدای زندگی. رسمی رایج که تازه‌دامادها یک در اتاق می‌گرفتند تا فرَج حاصل شود. من شانس آورده بودم دو در اتاق در راسته‌ی مشرقی خونه‌ی‌مان را تصرف کرده بودم. دَم دادیم خوردیم! دیدیم نه! عجب دَمنوشی هست! گل‌گاوزبان. نه فقط روان و حواس را تقویت می‌کند و نشاط می‌آورَد حتی پوست را نرم و لطیف می‌سازد؛ که دیدیم زبانِ آدم را هم عین گاو!!! دراز می‌نماید. حق را وَر ندهم زبان من را دراز کرده بود؛ اما بیچاره! زبان شریکم را نه؛ هرگز. لام تا کام جیک نمی‌زد؛ صبّار بود و بی‌زبان! حتی اگر قطعش یک ذرع و نیم بوده باشد! راستی! یک ذرع شرعی دو وجبِ بیست و دو و نیم سانت است که می‌شود ۴۵ سانتی‌متر. خاطره‌ام از دو وجب مش رجب مُرده‌شور سریال پایتخت گذشت. آری؛ اول مُمَیِّز باید شد، یعنی قوه‌ی تشخیص و تمیزدادن باید پیدا نمود. سپس سراغ زن رفتُ و بتوان او و تمام قلبش را رُبود و سُتود. قم. ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
سید معصومه میری استخرپشت

سید معصومه میری استخرپشت

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سید معصومه میری استخرپشت

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.


رسیدم عطاری آقای دهقان‌زاده که به انصاف و ایمان و مُشتری‌مداری شهرت داشت. فکر کنم باید بگویم خدا بیامرزاد. حدسم این است با آن سنُ سال، حالاها باید رحمت حق نشسته باشد. گفتم سلام حاج‌آقا. گویا عینکی هم داشت. شک دارم. علیک گرفت و گفت بفرما. البته با مای روستازاده‌ها با همین زبان محلی آسان حرف می‌زد. ماها محلی‌ها، محلی راحت‌تر بلدیم حرف بزنیم تا فارسی؛ که هم لهجه می‌گیریم و هم ناغافلی کَفِمبی. (= فارسی گللکی را قاطی کامبی) گفتم گل‌گاوزبان داری آقا؟! گفت الا ماشاءالله؛ هر چه بخواهی شما. گفتم یک کیلو بکش. عجب کرد. چشمش را درآورد و اَبرو کمان کرد چهره در هم پیچید و نگاه را به جای چشم من، به درِ شیشه‌ای دُکانش دوخت و گفت: یک کیلوووووو؟؟؟!!! یک کیلو که یک کیسه می‌شه. وَچه. آنجا بود فهیدم هنوز مُمَیّز نشده!!! رفتم زن گرفتم! آدم با بیست و دو سال مگر زن می‌گیرد؟!! که من گرفتم. بگذرم! باید چهل مِهل بشی، بری زن بِستانی! اون وقت است از همه‌چیز سر در می‌آوری؛ زیر و بَم را موشکاف می‌فهمی! وگرنه خامی. وای! طرح سبک زندگی نظام را زیر نگرفته باشم که می‌گوید ای ایرانی زود زود زن بگیرید!


خجالت کشیدم. گفتم پس چقدر باید بگیرم؟ گفت یک سیر. گرفتم. توی نایلون نبود؛ پاکت کاغذی می‌ریخت اون عطّاری. آوردم منزل که بغل پدرومادرم زندگی می‌کردیم ابتدای زندگی. رسمی رایج که تازه‌دامادها یک در اتاق می‌گرفتند تا فرَج حاصل شود. من شانس آورده بودم دو در اتاق در راسته‌ی مشرقی خونه‌ی‌مان را تصرف کرده بودم. دَم دادیم خوردیم! دیدیم نه! عجب دَمنوشی هست! گل‌گاوزبان. نه فقط روان و حواس را تقویت می‌کند و نشاط می‌آورَد حتی پوست را نرم و لطیف می‌سازد؛ که دیدیم زبانِ آدم را هم عین گاو!!! دراز می‌نماید. حق را وَر ندهم زبان من را دراز کرده بود؛ اما بیچاره! زبان شریکم را نه؛ هرگز. لام تا کام جیک نمی‌زد؛ صبّار بود و بی‌زبان! حتی اگر قطعش یک ذرع و نیم بوده باشد! راستی! یک ذرع شرعی دو وجبِ بیست و دو و نیم سانت است که می‌شود ۴۵ سانتی‌متر. خاطره‌ام از دو وجب مش رجب مُرده‌شور سریال پایتخت گذشت. آری؛ اول مُمَیِّز باید شد، یعنی قوه‌ی تشخیص و تمیزدادن باید پیدا نمود. سپس سراغ زن رفتُ و بتوان او و تمام قلبش را رُبود و سُتود. قم. ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

Notes ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۵۲۰
ساعت پست : ۱۲:۰۴
مشخصات پست

رمان ناشناس داستایفسکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۲
بازدید ها : ۵۲۰
ساعت پست : ۱۲:۰۴
دنبال کننده

رمان ناشناس داستایفسکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رمان ناشناس داستایفسکی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
رمان ناشناس داستایفسکی

رمان ناشناس داستایفسکی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رمان ناشناس داستایفسکی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

رمان "ناشناس" اثر فیُودار داستایِفسکی روسی است. (۱۸۸۱ - ۱۸۱۱ میلادی) ترجمه‌ی آقای حمیدرضا آتش‌برآب و خانم پریسا شهریای او معتقد بود تنها روانِ انسان است که حضور دارد. (ر.ک: ص ۳۱) خودش آزمایشگر سرشتِ انسان در رمان‌هایش بود. از نظر وی فقط زیبایی، جهان را نجات خواهد داد (ر.ک: ص ۱) درین اثر در ص ۷۱ می‌گوید: طبع همیشه‌خشنودی در دنیا وجود دارد که همواره به همه چیز اُنس می‌گیرد.

 

 

از منظر این رمان، روح‌های فرومایه به محض این که از زیر یوغِ ستم رها شوند خود ستم می‌کنند. (ر.ک: ص ۹۰)  مثلاً فاما فامیچ (شخصیت منفور داستان) که حاضر شد برای به دست‌آوردنِ مقام و درآمد، در خدمت یک ژنرال درآید و به درخواست او ادای هر جک و جانوری را درآورَد و به هر کار پلید و شرم‌آور روی آورَد. حال و حالات برخی از آدم‌ها؛ که مثل یک ستونِ بی‌احساس، بی‌روح ایستاده‌اند. داستایفسکی همیشه در آثار خود حضور خدای قهار و ناظر و حسابگر را حس می‌کرد و عذاب و امتحان او را برجسته می‌نمود. "ناشناس" از نظر من می‌خواهد با نقد افراد رذل و شُوم، بفهمانَد هر موقعیتِ زندگی در حکم سیستمی است که به صورت پویا باید در حالِ گسترش باشد وگرنه آن فرد نوکر بار می‌آید و خفت می‌خرَد و پیِ پچپچه و خبرچینی از این و از آن می‌رود سرشتش را آلوده می‌کند. بگذرم. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی

Notes ۰