چرا حاج قاسم به جهان اسلام ورود کرد؟

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. همه چیز به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد و به بند ۷ اساسنامه‌ی سپاه؛ یعنی حمایت از مستضعفین و نهضت‌های آزادیبخش که از تکالیف سپاه شد. ابتدا اسم این سپاه، "سپاه قدس" نبود، "واحد نهضت‌های آزادیبخش" بود. اول حجت‌الاسلام شهید محمد منتظری آن را پایه‌گذاری کرد. سپس حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی رئیس آن شد که سال ۶۱ برکنار شد. حتی واحد نهضت‌های آزادیبخش نیز منحل گردید و واحد اطلاعات سپاه متکفل این امر شد. سال ۶۳ وزارت اطلاعات شکل گرفت و نیروهایی از واحد اطلاعات سپاه به آنجا رفتند. سید کاظم کاظمی آن را فرماندهی کرد با مأموریت پشتیبانی از نهضت‌ها. قرارگاه‌های «بلال» به فرماندهی فریدون وردی‌نژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی امور برون‌مرزی تشکیل شد با زیرمجموعه‌ی لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر، تیپ ۶۶ نیروهای هوابُرد. سید کاظم کاظمی سال ۶۲ به شهادت رسید، آقای احمد وحیدی (وزیر کشور کنونی) تا پایان دفاع مقدس مسئولیت آن را بر عهده گرفت.

 

تا این که سال ۶۹ با فرمان رهبری معظم، نیروی قدس به ساختار سپاه افزوده شد و خودِ سردار وحیدی فرمانده آن منصوب شد. سال ۱۳۷۶ بود که رهبری معظم، فرماندهی سپاه قدس را به حاج قاسم سلیمانی سپرد و تا لحظه‌ی شهادت در ۱۳ دی ۱۳۹۸ در آن سمت ماند. هم اینک هم، انسان بزرگ اسماعیل قاآنی مشهدی آن را هدایت می‌کند؛ سپاهی که به تعبیر رهبری معظم: «رزمندگان بدون مرز»ند.

 

شهیدین

حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس

 

کمی به عقب بازگردیم: حجت‌الاسلام سید مهدی هاشمی دو سیاست را پی می‌گرفت و در یک فاز هم -با لجنه‌ای که دور و بر خود شکل داده بود- دخالت می‌کرد یعنی مسائل سیاست داخلی کشور؛ مسلم است دخالتی خارج از مسئولیت. او روی افغانستان از بعد عملیاتی تمرکز می‌کرد و به نظر می‌رسد معتقد بود با تسلط بر افغانستان، کانون قدرت منطقه‌ای ایران خودبه‌خود شکل می‌گیرد. بین دو شورای هفتگانه‌ی اتحاد و شورای هشتگانه‌ی اتقاق در افغانستان، قصد داشت پل بزند. از آنجا که آقای خامنه‌ای (رهبری معظم) در آن مقطع روی یکی از آن دو شورا نفوذ شگرف داشتند و هدایتگری می‌کردند، سید مهدی هاشمی با ایشان کج افتاد و در بیشتر زمان‌ها شخصیت آقاخامنه‌ای را تخریب می‌کرد به حدی که دست به تولید خبر و شایعات علیه‌ی آقای خامنه‌ای رشد فزاینده‌ای یافته بود. در بعد فلسطین هم سید مهدی هاشمی روی فاز روشنفکری منطقه و برانگیختن شخصیت‌های جهان عرب علیه‌ی اسرائیل کار می‌کرد. یک شیوه‌ی کاملا" منفعلانه و بی‌نُرم. بگذرم. او البته در سال ۱۳۶۵ توسط مرحوم حجت‌الاسلام ری‌شهری دستگیر، بازداشت و اعدام شد. به نظر من او چون دارای ذخایر عظیم اطلاعات بود باید برای تخلیه‌ی اطلاعاتی، مجالش می‌دادند و با تعجیل مجازاتش نمی‌کردند. جمهوری اسلامی گنجایش گسترده دارد لذا از افراد مخالف، نباید باک داشته باشد و فوری به اعدام فکر کند. بگذرم. منظور من، بحث از فرد نیست، بحث از مشیء است که باید دائم تکمیل و رفع نقص شود.


اما با ورود حاج قاسم به تهران (از کرمان و سپس سیستان) تحول شگرفتی شکل گرفت. سپاه قدس به عبارتی این رو و آن رو شد. بنده به دلیل رفاقت نزدیک چندساله از دهه‌ی هشتاد به بعد با سردار دکتر «ص» (که به حاج قاسم نزدیک بود و بسیار ازو اطلاعات و اخبار داشت و حتی به امر ایشان مدتی در سودان بود و لبنان) با شگفتی‌های شخصیت حاج قاسم آشنایی بیشتر و موثق‌تری یافته بودم. اساسا" نفوذ حاج قاسم در تمامیت سپاه به حدی بود که ورد زبان همه شده بود: «حاج قاسم گفت» «حاج قاسم گفت» یعنی وقتی او گفت، دیگر همه تکلیف داریم. نوعی ولایت داشت و افراد هم خرسندانه تحت ولایت بودنش را می‌پذیرفتند. زیرا خود شخصیتا" ولایت‌پذیرترین انسان نسبت به حضرت امام ره و ولی‌فقیه زمان حضرت آقا بود. قداستی که در او جمع شده بود، حقیقتا" قادرش ساخته بود قدس را محور منطقه کند، با کاریزمای (=فرَهمندی) فردی خود.

 

حالا خود عنوان "سپاه قدس" فلسفه‌ی خود را یافته بود: یعنی مرکزیت بیت‌المقدس فلسطین قبله‌ی نخست مسلمین که تحت یک پروژه‌ی مرموز تماما" غربی به ساخت اسرائیل در دل جهان اسلام و موطن پیامبران منتهی شد تا پایتخت سمبلیک دسیسه نسبت به منطقه باشد. حاج قاسم سه صفت ویژه داشت: پارسایی بالا، دانش دینی مطالعه‌شده، دیدِ میدانی یعنی ایجاد تئوری نظر در عمل و عمل در نظر. اولین رفتارش شکل‌دهی نیرو بود با دو بال منسجم و یک سرِ متفکر: ایجاد فرماندهی جزء جزء در بین نهضت‌ها و دوم تهیه‌ی افزارآلات برای آنان. سوم تقویت رهبری متفکر در میان هر نهضت.

 

چرا چنین کرد. چند علت داشت ولی یک علت باعث استعجال (شتافت و شتاب) شد؛ پروژه‌ی خطرناک غربی‌ها برای هم‌پیمان‌کردن جهان عرب با اسرائیل و تهیه‌ی خاورمیانه‌ی نوین و تقسیم ایران به چند منطقه‌ی اشغالی. جدا از ایجاد سد نفوذ برابر روس، یک هدف تسلط و خاطرجمعی از دسترسی آسان به نفت و گاز منطقه بود که برای صدها سال تأمین انرژی جهان از اینجا صورت خواهد گرفت. بهتر است بگویم حاج قاسم آنچه را هیچ کس در آینه نمی‌دید (چون نسبتا" همه، سرگرم تنازع بقا ! سیاسی در داخل جناحین چپ و راست بودند) او با آن که سیاسی‌دان‌ترین فرد بود، به تنش داخلی ورود نمی‌کرد و اوضاع منطقه را در خشت خام پیش‌پیش می‌دید. و دائم رصد می‌کرد. فوق‌العاده بود، از نابغه هم بالاتر. انگار یک برگزیده‌ی دست نامرئی غیب بود؛ حتی شاید یک سرباز ویژه‌ی مستقیم امام عصر (عج) که مسیر مسدود را باز کرد و به روی توطئه و پیش‌دستی ارتش ترویستی آمریکا آتش گشود، به دست مبارزان بدون مرز.

 

قضیه‌ی سوریه صورت دوم ورود او بود. چون پیش‌تر ازین‌ها او چند بار در منطقه روی تحولات و مسیردادن نهضت‌ها ورود مخفی کرده بود. اینک با این توضیح، پاسخ به سؤال اصلی کمی روشن می‌شود که چرا حاج قاسم به سوریه و عراق و اساسا" جهان اسلام ورود میدانی کرد؟ او که مردِ نخست این حوزه‌ی منطقه‌ای بود، دو مشیء همزمان داشت، استراتژی‌اش این بود: مذاکره سپس مبارزه؛ مبارزه سپس مذاکره. یعنی منطق در میز. دفاع در میدان. در قضیه‌ی سوریه، نخست خود حاج قاسم هم همان راهی را پیشنهاد می‌داد که آقای برهان غلیون روشنفکر قدَر سوریه دنبال می‌کرد یعنی راه حل مسالمت‌آمیز و میانبُر میان منتقدین و دولت بشار اسد. اما از یک جا به بعد شکل مخالفت در سوریه، رنگ جنگ و توطئه‌ی عمیق به خود گرفت و حتی خود برهان غلیون هم خود را از ماجرا کنار کشید. حاج قاسم که از گستره‌ی فاجعه‌بار دسیسه اطلاع دقیق داشت، و حتی بسط دولت وحشی داعش را هم پیش بینی می‌کرد وارد ماجرا شد و آنقدر هم مقتدر، ماهر، و دست بالا ورود کرد که جهان به توان سِحرآمیز چنین فرمانده‌ای دچار شگفتی محض شد، و ژنرال‌های چندستاره هم نتوانستند توان بالای وی را کتمان کنند. حاج قاسم برای نفی دو چیز وارد شد: ریشه‌کنی ایجاد دولت دینی منحرف بر روی خاک منطقه و دومی خنثی‌کردن تمام طرح‌های آمریکا در پیش‌روی به سوی ایران. ورود حاج قاسم عقلی، شرعی، انسانی و امنیتی و حیثیتی بود و کاملاً درست.

 

یک پیشنهاد برای ایجاد نماد: من فکر می‌کنم تعطیلی روز شهاتش باید در تقویم ایران تصویب و ثبت شود، نماد نبرد خیر و شر. کار حاج قاسم در ردیف شعایر عاشورا است. وقتی تعطیل رسمی شود یک «چرا» به دل تاریخ به امانت می‌گذارد و آنگاه نسل‌ها پی در پی می‌پرسند چرا تعطیل؟ خواهند شنید شقی‌ترین با متقی‌ترین چه کرد؟ خائفانه از هوا ترور. خواهند پرسید حاج قاسم که بود؟ خواهند شنید صدها جلد خاطره و کتاب و گزاره و علاقه و ایجاد دانش و ارزش.

 

پوزش، که طولانی شد. ۱۳ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه. در دامنه اینجا ۲ تیر ۱۴۰۰، سیر سپاه قدس را پست کرده بودم.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2243