دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مشخصات سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۳۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهره ها» ثبت شده است

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۱) و (۱۲)
به قلم دامنه. در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۱) به نام خدا. سلام. شهید حاج قاسم سلیمانی هنگامی ڪه آزادسازی «بوڪمال» را فرماندهی می‌ڪرد، یڪ شب ناچار شده بود خانه‌ی یڪی از خانواده‌های بوڪمال را -ڪه از داعشی‌ها بودند- مقرّ خود ڪند و در آن بماند.
 
 
 
...
 
 
 
صبح، حاج قاسم نامه‌ای به زبان عربی برای صاحب‌خانه نوشت تا به علت این‌ڪه ضرورت جنگی ایجاب ڪرده بود بدون ڪسب اجازه‌ وارد فضای آنجا شود، «حلالیت» بطلبد. در انتهای نامه نیز نام و شماره‌ی منزل خود را درج و درخواست ڪرد:
 
«اگر من را حلال نڪردید تماس بگیرید تا جبران ڪنم» (منبع)
 
 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۲)

شهید حاج قاسم سلیمانی در یادداشتی کوتاه در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۹۱ به دوست خود «علی نجیب‌زاده» (که در تصویر دستخط ایشان مشاهده می‌کنید) نوشته بود: چهار چیز را فراموش نکن:

 

اخلاص را، خالی‌کردن قلب از هر چیز غیر از خدا و محبت به اهل‌بیت (ع) را. نماز شب به عنوان توشه‌ای عجیب را، و یاد دوستانِ شهید ولو با ذکر یک صلوات را. منبع: کتاب «مسافر شماره‌ی ۱۹» خاطرات علی نجیب‌زاده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۹) و (۱۰)

به قلم دامنه: به نام خدا. شخصیت افراد، به‌ویژه مشاهیر را به گواهی و تصدیق دیگران نیز می‌توان درڪ ڪرد. مثلاً به این نمونه در باره‌ی شخصیت معنوی حاج قاسم اشاره می‌ڪنم و فشرده می‌نویسم:

 

شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی به همراه رهبری در سال ۱۳۸۴ به دیدار یڪ خانواده‌ی شهید در ڪرمان می‌روند. در آنجا یڪی از منتسبان شهید، از رهبری می‌خواهند ڪه در قیامت وی را شفاعت ڪنند. شفاعت نوعی عفوطلبی در میان دینداران است.

 

شهید سلیمانی و سردار قاآنی
 

 اما رهبری ضمن تأڪید بر شفیع‌بودن شهیدان و پدر و مادر شهدا، و نیز بیان این سخن ڪه «ما چه‌ڪاره‌ایم ڪه شما را شفاعت ڪنیم؟» خم می‌شوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی این‌گونه می‌گویند:

 

«این آقای حاج قاسم هم از آنهایی است ڪه شفاعت می‌ڪند ان‌شاءالله.» (منبع)

 

حاج قاسم سلیمانی -آن مرد ستُرگ و فروتن و آسمانی- وقتی با این جمله‌ی سراسر مؤیّدانه‌ی رهبری مواجه می‌شود «سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند.»

با امید به شفاعت‌خواستن از شهید حاج قاسم.

 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱۰)

 

شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی ڪه در میدان مقاومت علیه‌ی امپریالسیم، برترین، شجاع‌ترین، پیشروترین، فڪورترین فرمانده‌ی بازدارنده و جلودارترین نبردڪننده بود، در مسیر اخلاق، سَیر الی‌الله و خودساختگی نیز انسانی پاڪ، وارسته و اُسوه بود.

 
یڪ نمونه از نمونه‌های فراوان از اخلاص، از خاڪی‌بودن، از فروتنی، از صمیمیت با اجتماع و از افتادگی‌اش را در این قسمت «مدرسه‌ی سلیمانی» می‌نویسم، ڪه در یڪ جمعی، از زبان آقای حاج مهدی سلحشور به گوشم شنیدم. عصاره‌ی آن این است:
 
من آنچه آقای سلحشور تعریف می‌ڪرد را می‌توانم این‌گونه، خلاصه و تنظیم ڪنم. سلیمانی برای بزرگداشت شهیدان به ڪرمان رفته بود. مراسم تا دیروقت ادامه یافت. وقتی خاتمه یافت، سلیمانی از تڪ‌تڪ افراد زحتمڪش برگزارڪننده‌ی بزرگداشت، تشڪر ڪرد و از یڪ‌یڪ آنان خواست محل را ترڪ ڪنند. ڪردند. آن‌گاه خود آستین بالا زد، دمپایی پوشید و لبه‌‌ی شلوارش را تا زد و شروع ڪرد به شستن و تمیزڪردن و رُفت‌ و روب.
 
نڪته: این ڪار معمولاً می‌تواند از هر یڪ از ماها سر بزند، یا ممڪن است سر زده باشد، اما وقتی شهید سلیمانی با آن جایگاه معنوی و نظامی، چنین می‌ڪند می‌شود یڪ رفتار قابل انتقال، می‌شود یڪ ڪردار قابل ارائه، می‌شود یڪ درس برای هم آموزش و هم عبرت. این است ڪه باور دارم پاڪ‌سیرتان از تلاش بازنمی‌مانند و برای همیشه در امروز و فردای ایران حاج قاسم: شعر می‌شود، فیلم می‌شود، رُمان می‌شود، شخصیت اول داستان‌های بلند و ڪوتاه می‌شود. نمونه‌ای خواندنی در صفحات ڪتاب دانشگاه و مدرسه‌ها می‌شود، باجذبه‌ترین فیلم‌های مستند و سریال‌ها می‌شود و در یڪ ڪلام سرگذشت و احوالاتش سوژه‌ای جذّاب برای نویسندگان و اهل ادب و قلم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 به قلم دامنه : در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۷) به نام خدا. سلام. بایسته است بدانیم ڪه شهید قاسم سلیمانی با پرداختن به خویشتنِ خویش و خودسازی اخلاقی، به قلّه‌ای معنوی بدَل شد. وی یڪباره به این مقام والا نائل نیامد؛ از همان جوانی شاڪله‌ی خود را می‌پروَراند و به آن شڪل و ڪمال می‌داد. من درین قسمت «مدرسه‌ی سلیمانی» ڪمی به شڪل‌گیری این شاڪله (=خُلق‌وخوی، سرشت‌وصورت) می‌پردازم:

 

در سازمان آب ڪرمان ڪار می‌ڪرد، در بخش اداری؛ ڪه به روابط عمومی نیز می‌پرداخت، همین، وی را با دردهای مردم و با نیازهای آنان مرتبط و دل‌آگاه می‍ڪرد. ورزشڪار بود، در ڪاراته. حتی به نقل یڪی از نزدیڪانش، در این ورزش دارای «دان» بود. و همان زمان، در یڪ باشگاه پرورش اندام نیز از مربّیان پرورش اندام.

 

وقتی مبارزه با شاه، به یڪ نهضت و انقلاب فراگیر منتهی می‌شود حاج قاسم نیز یڪی از گردانندگان اصلی راهپیمایی‌ها و اعتصابات ڪرمان می‌شود. پس از پیروزی انقلاب، از سازمان آب به عنوان «پاسدار افتخاری» به سپاه می‌رود. سپس دوره‌های آموزش نظامی را می‌گذراند. به جبهه می‌شتابد و هویت و سرشت و اخلاق و عرفان خود را در آنجا تڪمیل می‌ڪند. به قول شهید بهشتی: «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است». و او در همان آغاز ڪار در جبهه، در عملیات ڪرخه‌نور در اطراف حمیدیه‌ی اهواز معاون یڪ گردان از ڪرمان می‌شود.

 

منطقه‌ی عملیاتی

بازی‌دراز سرپل ذهاب

 
حاج قاسم انسانی معنوی، مُنضبط و مواظب بود. معنوی بود؛ چون‌ڪه بُنِ ڪارِ آدمی را پی‌ریزی اخلاق و عرفان می‌دانست و در جبهه نیز جذب انسان‌های دارای روحیات معنوی و آسمانی می‌شد مانند شهید حسین یوسف‌الهی؛ ڪه سرآخر نیز ڪنار قبرش آرام گرفت.
 
منضبط بود؛ چون‌ڪه خیلی‌ها از او الگو می‌گرفتند؛ نظمی خشڪ و بی‌روح و زورگویانه، نه، نظمی ڪه امام علی (ع) سفارش می‌ڪرد ڪه پایه‌ی دوم در ڪنار تقوا و پرهیزگاری‌ست: یعنی تقوای الهی و نظم در امور. تا ضابطه‌ها بر رابطه‌ها چیرگی یابد و قانون، معیار شود. اما این خصیصه به یڪی از اصلی‌ترین روحیات سردار سلیمانی ڪه انسانی بسیارعاطفی بود، لطمه نمی‌زد.
 
مواظب بود؛ چون‌ڪه به اموال عموم، به حقوق مردم، به خدمت به جامعه، به اصل اخلاقی ترڪِ‌نکردن اُولی، و نیز به عَطوفت به ملت، بی‌نهایت اهتمام ژرف و همّت بلند داشت. مثلاً وقتی برادرش اگر یڪ موتور می‌خرید تا اطمینان پیدا نمی‌ڪرد «ڪه چگونه آن را تهیه ڪرده، راحت نمی‌شد» زندگی اطرافیان نزدیڪ خود را مواظبت می‌ڪرد «تا خدای ناڪرده به راه ڪج و آلوده» ڪشیده نشوند.
 
 

«مدرسه‌ی سلیمانی» (۸)

برای شناخت افراد، یڪ شاخص بارز این است ڪه بدانیم با چه ڪسانی نشست‌وبرخاست داشته و دارد و با چه افرادی دوست و رفیق بوده و هست. شهید قاسم سلیمانی با «یونس زنگی‌آبادی» رفاقت داشت و همرزم بود. آری یونس؛ برخاسته از ڪرمان، از پدری هیزم‌شڪن و ڪشاورز و از دامانِ مادرش قمربانو ڪه در رعایت شرع تقّید خاص داشت. همان یونس ڪه نوار سخنرانی‌های امام علیه‌ی جور و ظلم شاه، وی را به مبارزه‌ی با شاه، شوراند. همان یونس ڪه در ڪردستان، پانزده تن از دوستانش شهید شدند و این قضیه‌ی دردناڪ او را در دفاع از دین و وطن آماده‌تر ڪرد.

 

همان یونس ڪه در ده‌ها عملیات در جبهه‌ها به عنوان یڪی از فرماندهان سلحشور گردان، شرڪت داشت و در رزم و معنویت به آنچنان شایستگی‌هایی دست یافته‌بود ڪه حاج قاسم سلیمانی وی را معاون خود در لشڪر 41 ثارالله ڪرد و نیز سفارش اڪید ڪه اگر روزی به شهادت رسید، «حاج یونس» فرمانده لشڪر ثارالله شود. اما یونس در والفجر ۴ در سال ۱۳۶۴، با سری جدا از بدن به حضرت سیدالشهداء (ع) پیوست و با خیل شهیدان محشور شد.

 

شهید حاج یونس زنگی‌آبادی

 

یونس ڪه با لقمه‌های حلالِ هیزم‌شڪنی پدرش و با پرورش در دامان پاڪ مادر مؤمنه‌اش، قد ڪشیده بود، دوست و همنشین حاج قاسم بود. آیا همنشینی معنوی و ارزشیِ اینچنینی، دو دوست را، دو همرزم را، دو فقرچشیده‌ی ڪرمانی (حاج یونس زنگی‌آبادی و حاج قاسم سلیمانی) را بالِ پرواز نمی‌بخشد؟ آیا بی‌دلیل و علت بود ڪه شهید رشید سلیمانی با همه‌ی خلوص و پاڪی وصیت نمود در همان مزار شهیدان ڪرمان به خاڪ سپرده شود ڪه دوستان شهیدش آنجا گِرد هم‌ حلقه زده‌اند؟ نه، هرگز. زیرا او با آنان، و با پیوستگی‌های معرفتی و حُبّی و عرفانی‌یی ڪه میان‌شان چون سیمان چسبندگی آفریده بود، پلّه‌های اخلاص و سُرور را طی نمود.

 

بله؛ باید رمزگشایی ڪرد ڪه ڪمال‌طلبی انسان، چگونه موجب می‌شود ڪه پله‌پله تا به ملاقات با خدا بینجامد. هم «یونس زنگی‌آبادی»، هم «حسین یوسف‌الهی» و هم «قاسم سلیمانی» از همین خاڪ پُرگهر برخاستند؛ ایران، و بی‌آنڪه ڪسی بخواهد از آنان قدّیس بسازد و دروغ‌بافی ڪند، خود، زندگی و زِمام امور خود را افلاڪی ڪردند و ملڪوتی. این اُسوه‌های انسانی، ڪه فرزندان عادی ڪُهن‌دیار ایران‌اند، نه «افسانه‌ی ساختگی‌»اند و نه «اسطوره‌‌ی خیالی»؛ واقعی و حیقیقی‌اند. برآمده از ایمان، برخاسته از ایران. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۵) و (۶)
به قلم دامنه: به نام خدا. شهید حاج قاسم سلیمانی در یڪ جمع با حضور فرماندهان سپاه بر مفهوم رایج عنوان‌های «حاجی» ، «برادر» ، «سردار» و... نگاه نقّادانه‌ی می‌افڪند و با هدف تبیین اخلاص و گذر از عناوین و القاب چنین گفته بود:
 
«مثلا همین عنوان حاجی! ڪه باب شده، من واقعاً می‌گویم ڪه یڪ تحریفی دارد انجام می‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان می‌آید می‌نشینیم نگاه می‌ڪنیم. گوش می‌دهیم. حاجی نبود ڪه، من و احمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمی‌گفتند. برادر حسین،‌ برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم ڪم ڪاربُرد داشت و فقط اسم گفته می‌شد. من وقتی این فیلم‌ها را نگاه می‌ڪنم، فڪر می‌ڪنم ڪه آنجا یڪ دُڪّانی است. روزنامه‌ها را می‌خوانیم می‌بینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همه‌اش دروغ، چیزهایی را ڪه آدم می‌داند ڪه واقعیت ندارد.»
 
نڪته: از نظر شهید سلیمانی در اَوان انقلاب و دفاع مقدس اخلاص اوج داشت. القاب و پیشوندها و پسوندها گرچه نشان ادب و احترام است اما نباید پیڪره‌ی اخلاص، صمیمیت، ساده‌زیستی و مردمی‌ماندن را زخمی و نابود ڪند.
 
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۶)
 

شهید حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانی‌های تفصیلی و تحلیلی‌اش -که به ابعاد معنویت در دفاع مقدس پرداخته بود- به نکته‌ایی بسیار معنادار اشاره کرد که در این قسمت با اشتیاق و ارادت به آن مقام بلندپایه‌ی جهان اسلام، بازنویس می‌کنم؛ باشد که شاید اهل دقت راهیابی کنند:

 

«همین‌طور که در دین اسلام یک خلاصه‌هایی وجود دارد، یعنی وقتی ما می‌خواهیم بگوییم که دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دینِ مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهره‌ای نبردند. دیگران هم در رکاب پیغمبر (ص) بودند و دیگران نیز هر کدام یک بخشی از خلاصه‌های دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود، ولی این‌که همه، همه‌ی موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام راحل هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌های بنیادی بود که تحوُّل ایجاد کرد و این تحوّل هم در جاهایی که تاثیر گذاشت به عنوان آدم‌هایی که به نحوی خلاصه‌ی امام بودند ظاهر شد. البته کسانی که به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصه‌ی امام راحل باشند کمتر پیدا می‌شود.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. شهید حاج قاسم سلیمانی در یڪی از سخنرانی‌هایش -ڪه رده‌های بالای نظامی و فرماندهان دفاع مقدس حضور داشتند- بر مشخصّه‌هایی تأڪید ڪرد ڪه انسان باید تلاش ڪند به آن دست یابد؛ مانند:

 

«زیرڪی، دوراندیشی، استفاده از فرصت در بعد تاڪتیڪی و در بعد استراتژی، انضباط، شجاعت و جسارت، معنویت، ادب به عنوان شاه‌ڪلید همه‌چیز ، رازنگه‌داری، تواضع و فروتنی، پرهیز از غیبت و بدگویی پشتِ سر افراد، بریدگی از دنیا.»

 

 

در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۴)


شهید حاج قاسم سلیمانی بر لزوم انسجام و همه‌باهم بودن تأڪید می‌ورزید و آن را با این تمثیل به شنوندگانش در یڪ سخنرانی انتقال داد:

 

«یڪی از علت‌هایی ڪه ما دور هم جمع شدیم این بود ڪه ما مثل یڪ جمعی هستیم ڪه در یڪ طوفان و یڪ رودخانه‌ایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبَرد...»

 

نکته: در اهمیت انسجام -که بسیار مورد تأکید شهید سلیمانی بوده- همین بس که اگر یک متن یک‌صفحه‌ای و یا یک‌ تابلوفرش کوچک، فاقد انسجام درونی باشد، تا چه حد معیوب به حساب می‌آید؛ چه رسد اگر این فقدان (=نبودِ) انسجام، یک جامعه و یا حکومت را فرا بگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. درین پست به بخش‌هایی از تفکرات بزرگ‌شهید انقلاب، قاسم سلیمانی می‌پردازم. باشد تا به روح آن شهید عزیز و انسان والا و معنوی و اُسوه‌ی مقاومت در برابر امپریالیسم اَدای احترام کرده و از محضرش کسب فیض نموده باشیم:

 

 
شناسنامه‌ی
شهید قاسم سلیمانی
پس از شهادت
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۱)
 
به نام خدا. سلام. وقتی شهر مسیحی‌نشین «بیجی» نزدیک موصل، توسط همرزمان حاج قاسم سلیمانی آزاد می‌شود یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت:
 
«مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمی‌شود چون فرزندان حضرت زهرا رسیدند.»
 
در «مدرسه‌ی سلیمانی» (۲)
 
شهید حاج قاسم سلیمانی در باره‌ی امام خمینی این‌گونه می‌گفت:
 
«سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی‌تواند مثل امام خمینی متولد شود. هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می‌گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست‌آوردن است، قابل جایگزین‌شدن هستند، نه اینجوری نیست.»
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. در قسمت گذشته، هفتم، در بررسی تطبیقی، به مقایسه‌ی قاسم سلیمانی و مسعود رجوی پرداختم که یکی از بزرگان فاضل در پیامی تأییدآمیز و تشویق‌برانگیز به بنده، آن را مقایسه‌ی خیر و شرّ دانستند که قرآن به ما آموخته، و بزرگی دیگر -که فضیلتش بر من مسجّل است- به واسطه‌ی نگاشتن آن، مرا به آغوش مهرش کشیده و علاوه بر تأیید و دعا در حق والدینم، آورده که چه نوشته‌ی آموزنده‌‌ای نگاشته‌ای و فسادهای اخلاقی و جنسی و زن‌بارگی رجوی را بر آن مقایسه افزوده، و با استقبال از شیوه‌ی تطبیقی، تشویقم داشته که آیات آخر سوره‌ی تحریم هم به روش مقایسه‌ای‌ست؛ که پیام هر دو بزرگوار کاملاً یادآوری درست و به‌جایی بوده. اینک، با پیوست بالاترین سپاس از این مُکرّمان که پرچم درونم را به نوازشِ مهرشان، اهتزاز بخشیدند، می‌پردازم به مقایسه‌ی سوم:

 

۳. قاسم سلیمانی و کوروش هخامنشی. هر دو هموطن. هر دو سردارِ برون‌مرزی. هر دو دادگر علیه‌ی بیدادگر. هر دو ناجی مردم در عراق. هر دو تمام عمر در رزم. هر دو رزمنده و مدَد دهنده به ملل تحتِ ستم. هر دو سواره رهسپار سوی نبرد با ظلم و ظالمین. هر دو تا آخر عمر هرگز از زینِ دفاع پیاده نشدند. هر دو از سرزمین ایران حراست کردند. هر دو، جان خود برای کمک به ملت خود و منطقه در طبق ایثار گذاشتند. قاسم سلیمانی برای برافکندنِ بنیاد داعش که با ایجاد خلافت بر عراق و شام، مردم‌کُشی و سیل خون راه انداخته بود و کوروش هخامنشی برای برافکندنِ بنیاد بُخت‌النصر که یک ملت را به اسارت و زبونی و شکنجه و کشتار گرفته بود.

 

هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی برای نجات ستمدیدگان، از مرز ایران گذشتند و به فریاد منطقه رسیدند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی مرزهای جغرافیایی را مرزهای اعتباری دانستند و به دور از هر نوع تعصب کور، شعار انسانیت و رهایی از یوغ ستم را به جای آن نشاندند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی تا آن سوی مرزها به یاری مردمِ در رنج و فلاکت شتافتند، یکی تا سرحدّات (=مرزها و ثغور) لبنان و فلسطین، دیگری (بنا به نقل پاره‌ای از مفسّران کِرام قرآن در ذیل آیات سوره‌ی کهف) تا سرحدّات چین، برای مدد به مردمی که گرفتار یأجوج و مأجوج شده بودند. هم قاسم سلیمانی و هم کوروش هخامنشی، سرانجام پس از سالیان سال در جامه‌ی رزم و دفاع و دلاوری، سر از بدن جا، به دیار باقی شتافتند و میان مردم خود و ملل مجاور به عنوان «قهرمانان ملی» گرامی نگاه‌داشته شدند.

 

   

 

شهید سلیمانی

و تندیس کوروش در موزۀ ملی تاجیکستان

 

فرهنگ قرآن می‌آموزد که حتی نجات یک نفر، نجات همه‌ی مردم محسوب می‌شود، چه رسد به این‌که این دو قهرمان ملی، یک ملت بلکه چند ملت منطقه را نجات دادند. اما چه شده است عده‌ای در داخل کشور، وقتی به حکومت سلطنتی هخامنشی می‌رسند، کوروش هخامنشی را برای چنین کارهای ستُرک (=کبیر، باشکوه، سِتَبر) برون‌مرزی می‌ستایند، ولی وقتی به جمهوری اسلامی سرَک می‌کشند، کارهای ستُرک‌تر و سِتَبرترِ قاسم سلیمانی را نادیده می‌گیرند. اینان کارِ کوروش هخامنشی را تمجید می‌کنند که با بُخت‌النصر ستمگر در افتاد، اما وقتی کارِ کارستانِ قاسم سلیمانی را دیدند که بُخت‌النصرهای بدتر زمان را زمین‌گیر کرد، لب فرو می‌بندند و حتی تعدادی فریب‌خورده به این سردار پرافتخار گیتی اهانت می‌کنند. اسم این تناقض و نفاق و دودوزه‌بازی، اگر خیانت و حسادت و کینه‌توزی نیست، پس چیست؟

 

تا دیروز از روی پُز، با تظاهر به باستان‌گرایی، کوروش هخامنشی را به عرش می‌بردند، اما امروز وقتی همان سیاست منطقه‌ای کوروش را که به‌درستی دنباله می‌گرفت، قاسم سلیمانی با استحکام و بُرد بیشتری ادامه بخشید، شعار فریبنده‌ی «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر می‌دهند. شعاری کاملاً توخالی و پارادوکسیکال (=متناقض‌نُما)؛ زیرا اَسلاف (=پیشینیانِ) اینان در وقت سرنوشتِ هشت سال دفاع مقدس، حتی یک روز هم به جبهه نشتافتند که جان‌شان را «فدای ایران» کنند. و اینان که اَخلاف (=پسینیان) آنان‌اند نیز وقتی وقت سرنوشت فرا رسد، باز نیز به کُنج خانه‌ها می‌خزند تا از کَنز و گنج عقب نمانند.

 

بر عقل سلیم معلوم است چنین شعارهایی بزَک‌کرده، فقط از روی انتقام از انقلاب اسلامی ساخته و پرداخته می‌شود تا مرزبندی‌هایی کاذب و شکاف‌هایی فشل‌کننده میان ایرانیان بیافرینند که با آن بتوانند مردم را به آرمان، به باورهای ژرف و به ایمان راسخ خود به تردید بیفکنند و آن‌گاه با شیوه‌ی تیره و تار کردن فضا، مسیر را بر روی ملت سخت کنند.

 

آری؛ اگر کوروش هخامنشی ناجی و داد سِتان ملل منطقه بود؛ که الحق بود، قاسم سلیمانی نیز به مراتب بالاتر و باعظمت‌تر ناجی و داد سِتان ملل منطقه بود؛ که الحق و فی‌الحقّ بود. نمی‌شود از یک سو کوروش هخامنشی را برای این شرافت و بزرگی ستود، اما از سوی دیگر قاسم سلیمانی را برای همین شرافت و بزرگی با ابعاد وسیع‌تر و عمیق‌تر نه فقط نستود بلکه زبان به ذمِّ او آلود. این تنافض رفتاری، یا این کردار ناجوانمردانه، فقط از کسانی بروز دارد که نمی‌توانند شرف و عزّت انقلاب اسلامی و خواری و خفّت دشمنان عَنود را ببینند و یا دچار اطلاعات غلط و گمراه‌کننده‌اند و توان دیدن مُحسّنات این بزرگ‌شهید وطن و دین و جهان اسلام را ندارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۱۳۹۸ ، ۱۰:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
مبانی فکری سلیمانی (۷)
به قلم دامنه : به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۷) در قسمت ششم گفته بودم جهت بررسی تطبیقی، سلیمانی را دست‌کم با سه فرد مقایسه می‌کنم. اینک مقایسه‌ی دوم:
 
۲ . قاسم سلیمانی و مسعود رجوی: برای جامعه‌ی ایران، رجوی، از همان واپسین روزهای حکومت شاه و آغازین روزهای انقلاب اسلامی فردی معلوم‌الحال بود. نشیب‌ها و فعل و انفعالات این فرد، چه در درون سازمان و چه در بیرون سازمان، آنچنان پی‌درپی و بسیار بود که خیلی‌زود به یک چهره‌ی منفور میان ملت درآمد. تصفیه‌های خونین درون‌سازمانی، تبدیل سازمان به میلیشیا (=مسلّح‌سازی افراد شخصی به سلاح نظامی)، اعلان جنگ مسلّحانه‌ی شهری و برون‌شهری با جمهوری اسلامی، توسل به استراتژی ترور سران حاکمیت و کشتار بدنه‌ی نظام، فرار به اروپا و ایجاد «شورای ملی مقاومت» برای براندازی جمهوری اسلامی، چرخش سیاسی به سمت آمریکا و جاسوسی و فروش اطلاعات سرّی و طبقه‌بندی شده‌ی ایران به غرب، گسیل سازمان به عراق و همکاری نوکرمآبانه با صدام‌حسین علیه‌ی مملکت و ملت ایران با راه‌اندازی پادگان اشرف و ایجاد ارتش آزادی‌بخش و در نهایت حمله‌ی خونین نظامی و عملیاتی به خاک ایران به فرمان و افزارآلات جنگی اهدایی صدام و به شهادت‌رساندن بیش از ۴۳۰۰ نفر از مردم عادی شهرها و روستاهای مسیر مرز کرمانشاه تا چهارزبَر اسلام‌آباد غرب و شهیدکردن و مُثله‌سازی (=تیکه‌تیکه کردن) صدها بسیجی و ارتشی و سپاهی در طول این مسیر، که با عملیات ظفرمندانه و غیورانه‌ی مرصاد مجبور به تلفات سنگین و فرار به سوی صدام شدند؛ همه و همه، تنها بخشی از سیر نزولی و قهقرایی و جنایت‌پیشگی مسعود رجوی بود که نشان داد برای این فرد، بکارگیری هر وسیله‌ای برای هدف، قابل توجیه بوده است.
 
 
در واقع، رجوی برای براندازی جمهوری اسلامی، به تمام راه‌ها و وسیله‌ها و به بدترین شیوه‌ها روی آوُرد تا خود به قدرت برسد. راهی شُوم و شنیع؛ که او و پیروانش در پادگان اشرف را، به سمت پست‌ترین حالت سوق داد؛ یعنی سربازکوچولوهای صدام‌حسین شدن. او، با این سراشیبی و منفوری، دستاوردی جز به شهادت رساندن بیش از ۱۷۰۰۰ نفر از مردم مؤمن و انقلابی ایران و خیانت به خاک وطن و جنایت علیه‌ی ملت و مملکت در رزومه‌اش (=خلاصه‌عملکرد) ندارد. آنچنان منفور و مفلوک، که پیروانش پس از فرار از پادگان اشرف، هم اینک با نهایت درماندگی و استیصال، در جلگه‌ای در تیرانای آلبانی با پول آل سعود و با حمایت و هدایت آمریکا، به بدترین شکل و با نفرت‌انگیزترین مشیء سیاسی، در حال نبرد دیجیتالی! و عملیات روانی! با مردم ایران‌ و مثلاً واژگون‌کردن جمهوری اسلامی‌اند. زهی خیال باطل! (=یعنی با توهُّمات خیال‌انگیز به واقعیت و هدف رسیدن!)
 
پیشاپیش بگویم ازین نظر دست به مقایسه‌ی قاسم سلیمانی و مسعود رجوی زدم تا نشان دهم با شناخت اشیاء از راه اَضداد آنها، بهتر می‌توان پی به حقایق بُرد. «تُعرف الاشیاء باَضدادها» یعنی اشیاء از راه نقطه‌ی مخالف و نقطه‌ی مقابلشان شناخته می‌شوند و به وجود آنها پی برده می‌شود. که البته به قول استاد شهید مرتضی مطهری مقصود از ضد در اینجا، مطلقِ نقطه‌ی مقابل است؛ و منظور از شناختن، مطلق پی‌بردن است.
 
از نظر من مسعود رجوی به عنوان کسی که رهبریِ یکّه‌تازانه‌ی سازمانش را بر عهده داشت، چونان یک رخت کثیف است که وقتی کنار یک رخت تمیز گذاشته می‌شود تازه معلوم می‌شود چه میزان چرک‌آلود است. رجوی مصداقی از رَخت کثیف است که هرچه زندگی منحرفانه‌ی او و گفتارها و رفتارها و پندارهای غلط و خیانت‌گرانه‌ی وی بیشتر دیده شود، چرک‌های رَخت برملاتر می‌گردد و با مقایسه‌ی این تیپ افراد و تیپولوژی آنان، رازهای زندگی رستگارانه، نجات‌بخش و وفادارانه به میهنِ شهید قاسم سلیمانی آشکارتر می‌شود.
 
قاسم سلیمانی و مسعود رجوی هر دو به عراق رفتند؛ اما آن کجا وُ این کجا؟ آن سلیمانی به کمک ملت عراق شتافت. این رجوی به مدد صدام. آن سلیمانی مرزهای ایران را از خطر تجاوز و تجزیه حفظ کرد. این رجوی به خاک ایران با توپ و تانک‌های صدام حمله. آن سلیمانی دست در دست مرجعیت بزرگ عراق داد و عزت شیعه و سنّی و مسیحی را نگهبان شد. این رجوی دست صدام را فشُرد و با دریوزگی و مزدوری به قتل عام شیعیان عراق شرکت جُست. آن سلیمانی مرامش این بود وقتی فهمید دختران مظلوم ایزدی (یک فرقه‌ی مذهبی اقلیت) توسط خشِن‌مردان داعش به کنیزی بُرده شدند و شبانه‌روز به عُنف و شناعت، به آنان هتک حُرمت می‌کنند، تمام قوای خود را برای نجات دختران معصوم ایزدی بیسج کرد و آنان را از دستان شُوم شَریرترین‌های عالَم، رهایی داد و شد سرباز قهرمان ایران و جهان اسلام. اما این رجوی خود و پیروانش را در عراق، در کف صدام گذاشت و به عنوان سربازکوچولوهای فرمانبَر صدام هرچه خواستند علیه‌ی مردم عراق و ایران کردند و ذلت و سرافکندگی در پرونده‌ی‌شان خریدند.
 
آری؛ سلیمانی به آنچنان مقامی نزد حضرت حق و خلق، دست یافت که حتی اگر کسی فقط حسرت سلیمانی را در دل داشته باشد، برای خود ارج و قُربی قائل است، چه رسد به این که ذرّه‌ای از منزلت و مقام سلیمانی را بتواند کسب نماید. سلیمانی دیگر یک «فرد» نیست؛ به تعبیر رهبری در نمازجمعه‌ی اخیر، یک «مکتب و مدرسه» است. پویندگان، به مکتب سلیمانی می‌آویزند و در مدرسه‌ی سلیمانی می‌آموزند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۱۳۹۸ ، ۱۰:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
مبانی فکری سلیمانی (۶)

به قلم دامنه : به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۶) . یک راه شناخت چهره‌ها و ایدئولوژی‌ها و نظریه‌ها، معمولاً روش تطبیقی است. به نظر من اگر شهید حاج قاسم سلیمانی به روش مطالعات تطبیقی، با افراد دیگر مقایسه گردد، برجستگی‌های وی بهتر نمایان می‌شود؛ کما این که ممکن است مردم ایران و منطقه نیز بارها پیش خود، پیش از شهادت و یا پس از شهادت، ایشان را با بسیاری از افراد دیگر در عرصه‌ی سیاست و در پهنه‌ی اجتماع مقایسه کرده باشند و به نتایج بی‌نظیری رسیده باشند. من در اینجا سلیمانی را دست‌کم با سه فرد مقایسه می‌کنم:

 

۱ . قاسم سلیمانی و محسن رضایی: هر دو نظامیِ سپاهی. هر دو برآمده از دفاع مقدس. هر دو برخاسته از شهرهای دوردست و مستضعف. هر دو نائل‌ به بالاترین درجه‌ی نظامی. هر دو در بالاترین رده‌ی فرماندهی در سپاه پاسداران. هر دو، چهره‌هایی شناخته‌شده نزد حاکمیت و رهبری. و هر دو آشنا به زیر و بم های سیاست. اما قاسم سلیمانی کجا وُ محسن رضایی کجا؟

 

آقای محسن رضایی در دایره‌ی قدرت، بارها و بارها چرخید و چرخید و چرخید و حتی رنگ‌ها و موضع‌گیری‌ها عوض کرد و خط و خط‌بازی‌ها درآورد و حتی بلندپروازانه (که فی نفسه می‌تواند عیبی به حساب نیاد) لباس نظامی از تن کَند و وارد گود سیاست شد. او برای آن‌که جایگاهش را مستحکم کند خود را به مرحوم هاشمی رفسنجانی فروخت چون گمان می‌کرد آینده از آن رفسنجانی است. و حتی در بحران ۸۸ نیز اول موضعی دیگر داشت و به رهبری نامه‌ای تند و دستوری! و انتقادی نوشت! اما وقتی دید باد از سمت دیگری می‌وزَد، ترسید و زود موضع عوض کرد و دچار تحول (بخوانید: تلوُّن) شد. حتی در زمان فرماندهی در سپاه، بر خلاف فرمان صریح امام خمینی، بخشی از سپاه را برای جانبداری از یک جناح وارد کارزار انتخابات و دخالت در سیاست کرد و اسم آن حرکت را هم گویا گذاشته بود عملیات سیاسی محمد رسول الله (ص). و اینک نیز سال‌هاست با رانتی که نصیب می‌برَد در مجمع تشخیص مصلحت، با پست «دبیر» جا خوش کرده است و دور و بری‌ها و خواص! را در آنجا با میزهای خلق‌السّاعه، پشت میزنشین ساخته است.

 

البته با همه‌ی اینها قصدم این نیست، کسی را بکوبم و یا خدمات و حسَنات کسی را نادیده بگیرم، منظورم این است مردم تیزبین هستند و به‌وضوح می‌بینند که محسن رضایی خود، خود را این‌گونه، «چندگونه» کرده! و هر بار سمت و سویی سیر و سَیر.

 

مردم، آن هم مردم ایران (که از بس سیاسی‌اند و حسّاس به امور، مو را از ماست می‌کشند) فرق قاسم سلیمانی و محسن رضایی را خیلی خوب و ریزبه‌ریز می‌دانسته و می‌دانند. محبوبیت و منزلت و سربلندی و وارستگی و فرزانگی قاسم سلیمانی نظیری ندارد. کسی که، بسیار آسان می‌توانست راحت‌طلبی پیشه کند و شغل‌های سیاسی رده بالای حکومتی انتصابی و انتخابی داشته باشد و حتی احتمال قریب به یقین می‌رفت اگر گام در سیاست می‌گذاشت (که هرگز مشتاق این راه نبود) با رأی فوق‌العاده‌ بالایی به ریاست جمهوری هم برسد. اما او با اهدافِ مقدّس و رهایی‌بخش که برای مردم ستمدید‌ه‌ی خاورمیانه و خط مقاومت منطقه در سر داشت، تمام این راه‌های پُر پرستیژ را با نیّتی خالصانه بر روی خود مطلقاً بست و به جای آن به پرنسیپ (=اصول اخلاقی) روی آوَرد؛ و گفتار نظری و رفتار عملی را در وسط میدان عمل تجلّی داد و با برخورداری از مبانی محکم فکری که ریشه در دیانت و عدالت وی داشت، با پرهیز از هرگونه جناح‌گرایی، اختلاف‌افکنی و نقارآفرینی داخلی، پروا پیشه کرد و پارسا و پیروز زیست. زیرا شاکله‌ی وجودی سلیمانی، خیرخواهی، غمخواری و دلسوزیی برای همه‌ی ملت بود؛ نه یک صنف و دسته و باند و جناح خاص.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۱۳۹۸ ، ۰۸:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
مبانی فکری سلیمانی (۵)

به قلم دامنه: به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۵) . شهید حاج قاسم سلیمانی علاوه بر دارابودنِ بنیادهای فکریِ مستحکم و ارزشمند، یک استراتژیست بود. توجه داشته باشیم که استراتژی، اقدامی است که سرانجامی داشته باشد و منتهی به هدف شود، نه فقط در ایده و ذهن بماند. بنابراین، فرهنگستان علوم ایران هم لفظ استراتژی را با ساختِ واژه‌ی «راهبُرد» معادل‌سازیِ درستی کرده است که اگر به زبان ساده شکافته شود یعنی راهی که بُردن در آن باشد، بُردن به معنی رفتن، نایل‌آمدن (=یابنده‌)، یعنی راه و هدف و فکری که ما را به آن مقصد می‌برَد. و سلیمانی به عنوان یک استراتژیست، راهبُردی را تعیین می‌کرد که بتواند آن را پیاده و به سرانجام برساند.

 

آنچه سلیمانی به عنوان مرد میدان عمل و مأمور به انجام آن، در سوریه، لبنان، یمن و عراق برای مردم ستمدیده‌ی این بلادِ دچار بَلایای ویرانگر کرد، تمامی، سرانجامی ظفرمند و نتایجی نجاتبخش برای مردمِ گرفتار، داشت. گرچه تمام مسائل منطقه‌ی خاورمیانه (=غرب آسیا) نمی‌تواند یکجا و یک‌جانبه حل و فصل شود، و فکر و بینش داعش را بآسانی برانداخت، اما قاسم سلیمانی (Qasem Soleimani) از شکل‌گیری عملی تفکرات تکفیری و پیکارگرانه، جلوگیری و از بقا و دوام خطرناک خلافت داعش (=دولت اسلامی عراق و شام) ممانعت کرد و حکومت ویرانگر آنان را -که بیم آن می‌رفت فراگیر و گسترده‌تر گردد- سرنگون ساخت.

 

شهید سلیمانی نسبت به خاورمیانه شناخت و تسلّط فکری داشت. آنچه در این خطّه می‌گذشت از چشم تیزبین او بیرون نبود. مسأله‌ی اشغال فلسطین و تأسیس کشور جعلی اسرائیل و توسعه‌طلبی‌های این رژیم، برای او مسأله‌ی دستِ چندم نبود؛ ازین‌رو، او در برابر رویارویی‌ها و دست‌درازی‌های ستمکارانه‌ی اسرائیل علیه‌ی مردم بی‌دفاع و آواره‌ی منطقه، به مقابله‌ی مقاومت‌آمیز می‌پرداخت.

 

او به‌دقت و به‌درستی می‌دانست که رژیم‌های موروثی عرب منطقه، چون بقای حکومت خود را بر اثرِ بیداری مردمی، در معرض فروپاشی می‌دیدند، پای آمریکا را به کشورهای‌شان باز کردند و قسمتی از خاک خود را در اختیار ارتش آمریکا قرار دادند، تا این کشور سلطه‌گر از طریق سنت‌کام و سازمان سیا، سلطنت و پادشاهی و ثروت‌های انباشته‌شده‌ی‌ آنان را مثلاً حراست! کند و در واقع، همزمان، هم آنان را مانند «گاو شیرده» بدوشد،  هم ایران را زیر نظر و کنترل خود داشته باشد،  هم از شکل‌گیری انقلابات ضدآمریکایی در منطقه جلوگیری نماید و هم از همه پیشینی‌تر، اسرائیل (بنیاد یهودیان آمریکا در منطقه) را از هر سو نگهبان و پشتیبان باشد.

 

همگان می‌دانند، این خُبرگی و عقلانیت سلیمانی بود که این پازل مُهلک آمریکا و سران مرتجع عرب را در سراسر منطقه برهم می‌زد. و همین درایت، شهامت، لیاقت‌ و برنامه‌های خیره‌کننده‌ی این سردار پاک و قهرمان مبارزه‌ی عملی با امپریالیسم بود که موجب خشم و کینه‌ی سران آمریکا و شیوخ عرب منطقه می‌شد. تا آن‌که سرانجام با شکست‌هایی که پی‌درپی نصیب‌شان می‌شد، با دسیسه‌ای پیچیده و جاسوسی‌های همه‌جانبه و با کثیف‌ترین رفتار نظامی و ناجوانمردانه‌ترین ترور دولتی، وی را به شهادت رساندند؛ شهادتی که بی‌تردید فصلی نوین در خاورمیانه را نوید می‌دهد و راه را برای پیشبُرد راهبُردهای آمریکا با شدّتی بیشتر و حَمیتی (=غیرتمندی و استواری) عمیق‌تر، سدّ و سخت‌تر می‌کند و هویت‌ها را برملا و آشکار می‌سازد.

عکس بالا:

حرم رضوی. بارش برف

عکسی دلرُبا و حُزن‌انگیز به یاد شهید سلیمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

قلم دامنه : به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۴). داشتم بر اساس الگوی چهارمرحله‌ای «توماس اسپریگنز»، مبانی فکری شهید حاج قاسم سلیمانی را تبیین می‌کردم. اینک دنباله‌ی نوشتار:

 

۳. در حوزه‌ی انسان‌شناسی، شهید سلیمانی به انسان از دریچه‌ی کمال، حُبّ، حُسنِ خُلق و غیوری می‌نگریست. مجموعه‌ی سخنرانی‌ها و رفتارهای ایشان، نشان از این دارد که وی دست‌کم چهار خصوصیت برای انسانِ سالم قائل بود. او یک ویژگی خاص را نیز از انسان انتظار داشت.

 

یعنی بدین ترتیب: انسان برای «شدن» و «بودن» باید نگرشِ کمال‌بخشی به خود، حُبّ به همنوع، حُسن خُلق در رفتار اجتماعی و سیاسی و حتی رزمی و نیز درجه‌ی بالایی از غیوری سه‌گانه‌ی دینی، انسانی و ملّی (و یا لااقل یکی از ازین سه غیرت را نسبت به دین و وطن) داشته باشد. و آن ویژگی خاص که از انسان انتظار داشت نیز این بود که هر کس به نوبه‌ی خود، همه‌ی مردم از آن مملکت بداند و نسبت به همه، دوستدار و دلسوز و خیرخواه بماند.

 

 

سنگ قبر بزرگ‌شهید انقلاب اسلامی قاسم سلیمانی. البته او وصیت کرده بود که روی سنگ قبرش هیچ عناوینی درج نگردد فقط نوشته شود: «سریاز قاسم سلیمانی» که بنیاد شهید کرمان گویا به این وصیت به‌درستی عمل نکرد و واژگان دیگر نیز افزود!

 

سلیمانی با این مبانی فکری که در خود جمعیت داده بود، می‌زیست و همین باعث می‌شد در عین این‌که نخستین رزمجوی دلیر در میدان نبرد برای دفاع حق‌طلبانه از ایران و جهان اسلام باشد، به تمام مردمِ میهن و منطقه مهربان بمانَد. حرکات، سکَنات و حتی نگاه‌های نافذ چشمانش این اخلاق برازنده‌ی وی را بر همگان بر ملا می‌کرد. و کمتر مُنصفی پیدا می‌شود که این خصیصه‌های سلیمانی را انکار نماید، فقط یک حالت لجاجت‌ورزانه و کینه‌توزانه می‌خواهد که این برجستگی‌های سلیمانی را نبیند و دست ردّ بر او بزند، که من بر این نظرم این عده، خیلی اندک‌اند.

 

۴. من تا جایی‌که از سلیمانی شناخت دارم (چه در حوزه‌ی کار و چه در حیطه‌ی اشتغال) وی را مُتأثّر (=تأثیرپذیر) از سه پدیده‌ی مهم قرن می‌دانم: پدیده‌ی امام خمینی، پدیده‌ی وصال شهیدان دفاع مقدس، پدیده‌ی روح مقاومت ملل منطقه.

 

در پدیده‌ی اولی، سلیمانی خود را برآمده از مکتب عرفانی و سیاسی امام خمینی می‌یافت و اندازه‌های خود را با تفکر امام بُرش می‌کرد و جامه‌ی زندگی‌اش را بر این الگو می‌دوخت و با همین جامه‌ی ورع و رزم می‌زیست و همیشه با آرزوی شهیدشدن گام از گام برمی‌داشت و به همین علت از اندیشۀ «امت و امامت» و پیوندداشتن با رهبری نگُسست. 

در پدیده‌ی دومی، سلیمانی علاوه بر همزیستی مُدام کنار شهیدانی که با هم در جبهه قد کشیدند، از آنان الگو می‌گرفت و خود را بی‌وقفه با روح آنان دمساز می‌نمود. شاهد مثال این‌که از دو سال قبل همیشه از شهید شیدا «محمدحسین پسر غلامحسین» یاد می‌کرد و پس از شهادتش از وصیتش مشخص شد منظورش همان «شهید محمدحسین یوسف‌الهی» بود که خواست کنارش دفن شود. و چنین هم شد. من در ۱۷ مهر ۱۳۹۸ در وبلاگم «دامنه» (اینجا) از او مصوّر یاد کرده بودم.

 

اگر کسی به آخرین حرفش پس از چندین ساعت نشست سرّی در جمع نیروهای رزمندگان فاطمیون در دمشق که بیش از هفت ساعت طول کشید، توجه و تأمّل کند، به راز درست‌زیستن سلیمانی پی خواهد برد. او وقتی خواست به بغداد برود رو به آن روایتگر این نقل، کرد و «خیلی آرام و شمرده‌شمرده و کمی سکوت» گفت: «میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه‌ی رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میُفته!» (منبع)

 

این حرف، حاکی از این است که سلیمانی زندگی و مرگ را الهیاتی می‌دید و شناخت ژرفش، الهام‌بخش حیات و مماتش بود.

 

در پدیده‌ی سومی یعنی روح مقاومت ملل منطقه، سلیمانی آنچنان از رفتار فداکارانه، غیورانه و آگاهانه‌ی رزمندگان مقاومت تأثیرپذیری داشت که تمام زندگی‌اش را برای خاتمه‌بخشی خلافت داعش (=دولت اسلامی عراق و شام) گذاشت و خود با درخششی که از خود -هم در استراتژی و هم تاکتیک عملیاتی- بر جای گذاشت، محبوب و رهبر کاریزماتیک مقاومت منطقه‌ی خاورمیانه (=غرب آسیا) شد. یعنی تأثیر متقابل. هم او از منطق و مردان مقاومت اثرِ مؤثّر پذیرفت و هم مقاومت از او تأثیر پایدار و مداوم.

قسمت اول: اینجا   و   قسمت دوم:ر اینجا  و  قسمت سوم: اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۱۳۹۸ ، ۱۱:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. مبانی فڪری سلیمانی (۳) . شهید حاج قاسم سلیمانی، انسانی اندیشمند بود و اندیشه‌های مکتبی و اخلاقی‌اش ریشه در مراحل دشوار زندگی‌اش داشت. «توماس اسپریگنز» در کتاب «فهم نظریه‌های سیاسی» (ترجمه‌ی دکتر فرهنگ رجایی): «با ارائه‌ی الگویی چهارمرحله‌ای شامل مشاهده‌ی بحران و بی‌نظمی، تشخیص درد و علت بحران، بازسازی خیالی جامعه‌ی مطلوب و در نهایت ارائه‌ی راه‌حلی برای درمان درد، بر آن است که اندیشمندان سیاسی در تأملات خویش ناگزیر از این مراحل گذر کرده‌اند.» (منبع)

 

ازین‌رو، در سومین قسمت مبانی فڪری سلیمانی، با الگوی چهارمرحله‌ای «توماس اسپریگنز»، بنیادهای فکری سلیمانی را پی می‌گیرم. در واقع اسپریگنز می‌خواهد این را بگوید که برای فهم نظریه‌ها و اندیشه‌های هر یک از متفکران و چهره‌های شاخص جامعه، اول از همه، باید دانست زمانه و احوالات روزگار آن فرد چگونه بوده و یا هست؟ (=بحران یا ثبات) چه بحران‌ها و مسائلی را لمس کرده است؟ (=متغیّرات) نسبت به انسان چگونه می‌اندیشد؟ (=انسان‌شناسی) و چه چیزهایی بر افکار و رفتارش تأثیر گذاشته است؟ (=تأثیرگذاران).

 

 

بزرگ‌پاسدار شهید حاج قاسم سلیمان

 بازنشر دامنه

 

۱. زندگی حاج قاسم از دل فقر و سختی‌ و از سرزمینی فقیرتر و سخت‌تر قوام یافت و خود از درون این دو درد برخاست و این دو محرومیت را بشدّت در وجودش لمس کرد. همین دو عامل، متغیّر اصلی در شکل‌گیری شاکله‌ی شخصیتی او شد. یعنی وی را برای همیشه وامی‌داشت تا از این مبنای فکری و هویت‌سازش بیرون نیفتد و خود را همواره با بیچارگان و مظلومان دربیامیزد و به دردهای‌شان بیندیشد و اگر توانی دارد (که داشت) برای کاستن آلام مستمندان و مستضعفان و سختی‌کشیدگان ایران و جهان بکوشد. (که کوشید)

 

من در مرداد سال ۱۳۹۳ در وبلاگ اولم: «دامنه داراب‌کلا؛ طوفان فکری» (اینجا) نخستین پست سلسله مباحث «چهره‌ها» را به معرفی این بزرگ‌مرد اختصاص داده و وی را به اختصار معرفی کرده بودم، با این جملات کوتاه:

 

«او متولد ۱۳۳۵ روستای «قنات ملک» شهرستان رابُر کرمان است. در برق کرمان کار می‌کرد، [مدتی نیز در رستوران]. در جوانی جذب سپاه شد. به کردستان رفت. فرمانده سپاه ۴۱ ثارالله کرمان شد. سال ۱۳۷۶ فرمانده سپاه قدس شد؛ بخشی از سپاه که به امور بین المللی و ... می‌پردازد. او یکی از مهمترین چهره‌های روز ایران و جهان است. شجاع و دانا و باپرواست. در واقع حاج قاسم سلیمانی مرد نخست سپاه ایران است. اینکه دامنه ایشان را چهره‌ی اول این سلسله متن نموده است را حتماً درک می‌کنید.».

 

و نیز در همان تاریخ در پستی دیگر در تذکری برادرانه‌ به وبلاگ «قله‌ی بصیرت داراب‌کلا» (این پست: اینجا)  نوشته بودم:

«کدام ایرانی سراغ دارد که حاج قاسم سلیمانی حتی یک سخنرانی علیه‌ی وحدت و انسجام کشور کرده باشد؟ حتی یک بار وارد مسائل فشل‌کننده‌ی جناحی شده باشد... حتی یک بار از عنوان «فتنه» پلی بسازد برای انتقام‌جویی و کینه‌های ابوسفیانی؟»

 

۲. زمانه‌ی حاج قاسم نیز بر اساس الگوی چهارمرحله‌ای «توماس اسپریگنز»، زمانه‌ای انباشته از بحران‌ها بود. کافی است از میان انبوهی از بحران‌ها، فقط به هشت سال سخت دفاع مقدس توجه داشت که او به همراه حلقه‌ی نیکان، یک پای جنگ بود و در طول جنگ نیابتی عراق از سوی غرب علیه‌ی ایران، او همواره کنار خوبان و شهیدان و جان‌برکفان زندگی کرد. و این، موجب گردید مبانی فکری‌اش سرشار از آموزه‌های معنوی و آسمانی باشد.

 

بدیهی و روشن است میان دو کَس که یکی در پَرِ قو و خانه‌ای مجلّل و آرزوهای دراز بخوابد و دیگری در کیسه‌خواب و سنگرهای محقّر و آمال فَراز، فرق‌شان از فرش است تا به عرش. عرشی‌ فکرکردن سلیمانی ریشه در همین زیستن کنار خوبانِ روزگار داشت که همه‌ی آنان جانِ شیرین خود را برای دین و وطن تنظیم می‌کردند و لحظه‌لحظه معاش‌شان را برای معاد به‌روزرسانی. و چنین بود بزرگ‌مردِ دین و میهن، شهید حکیم، قاسم سلیمانی.
دنباله‌ی مبانی در قسمت بعدی...

قسمت اول در اینجا   و   قسمت دوم در اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۱۳۹۸ ، ۰۹:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. مبانی فکری سلیمانی (۲) . شهید حاج قاسم سلیمانی به این یقین داشت که دین بر سراسر اعضای دینداران حکومت می‌کند، ازین‌رو، دین برای سلیمانی نه فقط پاسبانی است که انسان را از کارهای نکوهیده باز می‌دارد، بلکه «آموزگار و مربّی هم هست که فضائل و کمالات» به او یاد می‌دهد. آن بزرگ‌شهید می‌دانست که طبق دستور اسلام، باید هدف اصلی را «اخلاق» قرار داد و خود را بر معیار آن ساخت. زیرا پیامبر اسلام (ص) خود، فلسفه‌ی برانگیخته‌شدنش را کامل‌کردن پسندیدگی‌ها و نیکی‌ها اعلام کردند: «اِنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» به‌راستی من مبعوث گردیدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم.

 

بزرگ‌پاسدار انقلاب شهید سلیمانی مبنای فکری‌اش این بود که خود در سخنرانی‌اش (منبع) می‌گفت: «قرآن ما منابع مادر» است. او با این مبنا، در تمام امورش، خط را از قرآن می‌گرفت و با خودسازی به پیش می‌رفت. همین مبنا، موجب می‌شد او راه را گم نکند و در احوالات و دگرگونی‌های پی‌درپی روزگار، خود را نبازد و برازنده و بزرگ‌مرد بماند.

 

«Qasem Soleimani» 

 

وقتی مبانی فکری کسی این‌گونه محکم و توحیدی و اخلاقی باشد، در فهم مکتب کم نمی‌آورَد. لذا سلیمانی یکی از مشخصه‌های اسلام ناب را «از بین بردنِ ترس و جهل» می‌شمارَد و خودش نیز درین راه، پیشتاز و نمونه می‌شود. نه ترسی داشت که گرفتار اِعوجاجات (=کجی‌های) روزگار گردد و نه جهلی داشت که گریبانش را در بزنگاه‌ها بگیرد و از مسیر و صراط، منحرفش گرداند.

 

سلیمانی یکی از تفکرات اساسی‌اش این بود که می‌گفت: «نیاز انسان به مربی» هرگز پایان نمی‌پذیرد. بدین دلیل بود که خود تا پایان عمر، خویشتن را هم با همدمی با علمای وارسته آرام می‌نمود، هم ارواح شهیدان را سرمایه‌ی تهذیبش می‌ساخت، هم با قبول سخت‌ترین مأموریت‌ها خود را در آزمون دو جهاد سرنوشت‌ساز قرار می‌داد؛ (مبارزه با نفس در درون، مقابله با متجاوزان در بیرون) و هم با بینش و نگرش عرفانی و معنوی، وجودش را پاکیزه و پارسا و پرواپیشه نگه می‌داشت.

قسمت‌اول‌دراینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۱۳۹۸ ، ۱۱:۰۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. مبانی فڪری سلیمانی (۱) . شهید حاج قاسم سلیمانی زندگی‌اش را بر حڪمت نظری و حڪمت عملی بنا ڪرده بود. دنیا را با دیده و بینشِ حڪمت می‌نگریست؛ ازین‌رو عمل و علم او ممزوج (=آمیخته) و ڪنار هم بود.

حڪمت، آگاهی و دانشی‌ست ڪه اِتقان و آرامش به انسان می‌بخشد و فرد را چنان در دسته‌ی راسخون  می‌گذارد ڪه به باورش رخنه و سُستی راه نمی‌دهد. به تعبیر علامه طباطبایی حڪمت چیزی‌ست ڪه انسان را به حق و رشد در برابر «غَی» (=گمراهی، تباهی) می‌رساند. و شهید حاج قاسم با عرفان و درایت و غیرتی -ڪه به حد بالاترین ڪسب ڪرده بود- در جاده‌ی حڪمت گام گذاشت و تا لحظه‌ی شهادت بر این صفت و سَطوت (=وقار، جذبه، حشمت، عظمت، اُبهت) بود.

 

 

حاج قاسم سلیمانی ‌

در لباس خادمی امام رضا (ع)


حاج قاسم، معتقد بود انسان در بهترین حالت باید سه غیرت را در خود جمع داشته باشد: غیرت دینی، غیرت انسانی، غیرت ملی. او تأڪید می‌ڪرد اگر انسان به این سه غیرت، مجهّز نیست دست‌ڪم از یڪی ازین سه غیرت برخوردار باشد. مثلاً اگر غیرت دینی ندارد، لااقل غیرت انسانی داشته باشد. یا اگر این دو را ندارد، انتظار این است غیرت ملی را دارا باشد.

بنابراین می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت از نگاه شهید سلیمانی، اگر انسان‌هایی باشند ڪه ڪلاً ازین سه غیرت خالی باشند، آسیب بزرگی برای وطن و دین است ڪه ڪمترین آثارش این است ڪشور دچار ضعف بزرگ در برابر هجوم متجاوزان می‌شود. اما در صورت برخورداری این سه غیرت، دین و ایمان و میهن از دسیسه و تجاوز مَصون و ایمن است.

این ڪه چه ڪسی این غیرت‌ها را در خود دارد، به خود آن فرد مربوط است و درون او. فقط خدا آگاه به امور دیگران است. اما معمولاً رفتار، گفتار، پندار افراد اغلب نشان می‌دهد ڪه چنین غیرت در او بروز دارد، یا نه.

قسمت دوم در اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۱۳۹۸ ، ۱۲:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
تشییع جنازه‌ی شهید قاسم سلیمانی در قم

به قلم دامنه : به نام خدا. این پُستم را نخوانید، مگر خود بخواهید. تماس گرفتم. گفت اصلاً دست به ماشین نزن، تمام شهر قفل است. گوش دادم. دوش گرفتمُ اسمش را هم گذاشتم غسل دیدار. نمی‌دانم چنین غسلی هم داریم! یا نه. دو دنده ڪلید را چرخاندمُ از قفل منزل مطمئن شدمُ پیاده، راه افتادم سمت دیدار. از میانبُر رفتم، به تعبیر محلی: دلِه‌راه؛ ڪه دلِ راه بود و راهِ دل. ۵۶ دقیقه‌ی بعد، با طی‌ڪردن میدان مرجعیت، رسیدم به نقطه‌ایی ڪه با خود قرار گذاشتم قرارگاه دیدار باشد؛ تقاطع بزرگراه حضرت خدیجه با بزرگراه پیامبر اعظم.

 

در مسیر، مانند خود بسیاری را دیدم، از زن و مرد، ڪه با هم بر سرِ سردار سخن به سوز می‌گویند؛ ڪه از یڪی شنیدم ڪه همسرش داشت می‌گفت من فقط صحرای عرفات چنین موجی از مردم دیدم. زمانی زیاد به انتظار گذشت. با یکی از نزدیکانم، تماس گرفتم، گفتم من تقاطع حضرت خدیجه عمود ۱۰۵ هستم. گفت ما عمود ۶۰ هستیم، از ما عبور ڪرد، منتظر باش.

 

 

تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی

 ۹ شب ۱۶ دی  ۱۳۹۸

بزرگراه پیامبر اعظم (ص) قم

عکاس: دامنه

 

دو ساعت دیگر گذشت اما انتظار پایان نداشت. نه به چپ و نه به راست جایی برای جابجایی نبود. چاره هم نداشتم، مگر آن‌ڪه در همان نقطه بایستم. ایستادم. من تا به این سِنّم در قم، این‌همه جمعیت آن‌هم در بُهت و حیرت و همزمان عشق و شفقت ندیدم. به حرف‌های ڪنارهای‌هایم دل می‌سُپردم، بی‌آن‌ڪه آنان بدانند؛ و چه قشنگ دل‌گویه می‌ڪردند. نَقل‌شان، نُقل بود؛ نُقلی مصفّا. هم دل‌رضا به سردار و هم ذوب در اخلاص سردار. آری راست می‌گفتند؛ یگانه بود سردار.

 

یڪ دقیقه به نُه شب مانده بود ڪه خودم را در برابر یڪ عظمت یافتم. این، بزرگی ڪه از بَرم رد می‌شد تابوت نبود، تار و پود برای وجود وطن و دین بود. تماماً، به او دلباختم و سرم را به سردار مُماس ڪردمُ و دلم را فرش مرد خاڪسار. برای نخستین‌بار از اعماق دلم، انفراداً و اختیاراً سلامِ نظامی دادم و پیمان بر پیڪر پاڪ بستم تا گُم نشوم. نمی‌دانم چه ندایی مرا به گوشی دومم بُرد و برداشتم و تماس برقرار ڪردم و گفتم: سلام سید من. پیڪر پاڪ سردار از روبرویم، می‌رود، احترام ڪن و پیمان ببند. در صدای بیڪران امواج مردم نمی‌دانم سید علی‌اصغر به سردار چه گفت اما شنیدم ڪه صدایش ارتعاش داشت و حُزن؛ چونان سیم‌های سنتور. از او خداحافظی ڪردم ڪه یاد زنده‌یاد یوسف همرزم‌مان را نموده باشم و به حاج قاسم پیوستم. تا از تشییع این بزرگمرد معنویت و راهبر ضدامپریالیست، ذرّه‌ای فهم ذخیره ڪنم ڪه آیا می‌توانم جرأت ڪنم به خودم بگویم: سربازِ سلیمانی‌ام، برای مسلمانی‌ام.

 

باری! با دلی جای‌مانده در پیڪر پیام‌آور عزیزِ دل سلیمانی، از همان میانبُر به خانه برگشتم؛ بازگشتی ڪه بیش از ۵۶ دقیقه گذشت؛ اما نه از خودم خبر داشتم و نه از پاهایم؛ محو جمعیتی بودم ڪه در چهرگان‌شان صدها مقاله و سخن تلألؤ داشت. باید می‌بودی، تا می‌فهمیدی. نزدیڪی‌های خونه‌ام دیدم جوانی پرشیا سوار می‌گوید: آقای دڪتر ظریف! برسونم؟ آشنا بود، حال خندیدن نداشتم، گفتم نه، نه. ممنونم. دیگه رسیدم. ڪلید بر قفل منزل زدم و داشتم می‌چرخاندم بازش ڪنم، نمی‌دانم چرا یادم به چلَنگر رفت! ڪه از اول بر من معلوم بود نه چلنگر، ڪه به زبان محلی: چِنگِر بود! اگر روزی با او دیم‌‌به‌دیم (=روبه‌رو) شوم، می‌گویم ڪه چرا چِنگر.

دوشنبه: ۲۳ و ۴۹ دقیقه. ۱۶ دی ۱۳۹۸

ابراهیم طالبی دارابی [دامنه] عکس بالای پست: دامنه. شب تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی. قم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۱۳۹۸ ، ۰۰:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی