دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده

۳۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهره ها» ثبت شده است

به قلم دامنه. با یاد و نام خدا. در متنی عاجل و بدون ورود به زوایای ماجرای ترور دانشمند قدَر هسته‌ای شهید محسن فخری‌زاده، ذهنم مرا فرا می‌خواند که این اقدام را نه فقط صرفاً ترور یک دانشمند و مدیر درجه‌ی یکِ امور هسته‌ای، که ترور صبرِ استراتژیک نظام بدانم و قصدشان را رخنه در عقلانیت و خویشتنداریِ هدفمند ایران حدس بزنم. در واقع، یکی از اهداف ترور ممکن است -تأکید می‌کنم ممکن است- برای به‌هم زدن صبرِ نظام تا آمدنِ جو بایدن باشد. پس؛ بهترین پاتک و حفظ منافع ملی، بردباری و بیدارباشی سران و مدیران امنیتی و اطلاعاتی تا آن روز است.

 

 

...

چهره‌ی راسخ هسته‌ای و دفاعی شهید دانشمند دکتر محسن فخری‌زاده

 

این واقعه را یک گرانیگاه تازه می‌دانم و خردمندی را بر هر احساسی مقدم می‌بینم. شهادت این دانشمند نوآور، برایم دردآور و تلخ بود و وضع نشاطم را درهم کوبید. روحش با پاکان و پاکیزگان محشور باد. ما همه با "اِنّا لله" زندگی می‌کنیم و سرانجامِ همه‌ی ما هم "انّا اِلیه راجعون" است.

 

من دردمندانه و اندوهگین، تلخی ترور آن شهید عزیز را به وفاداران به انقلاب اسلامی و ملت صبّار و شکور ایران تسلیت می‌گویم و می‌دانم همه‌ی ما سوگوارانه در غم فراق سنگین و جانسوز او نشسته‌ایم و هرگز راه شهیدان را که در صراط مستقیم بودند از یاد نمی‌بریم و با پیام بلند آنان خود را شاغول خواهیم نمود تا عاقبت همه‌ی ما به خیر ختم شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۱۳۹۹ ، ۱۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

برداشت آزاد دامنه از کتاب «در محضر استاد حسن‌زاده آملی» صفحات ۵۰ و ۵۱ که سؤال شده است از ایشان مکاشفه چیست؟ آیا حُجّیت دارد یا خیر؟ و استاد پاسخ فرمودند: «مکاشفه درجه‌ی ضعیفی از همان وحی است... البته همانطور که تعبیر مکاشفه در مورد وحی هیچ گاه بکار نرفته است، تعبیر نابغه هم در مورد خود پیامبران به کار نمی‌رود... وحی فوقِ مکاشفه است... هر ندایی ندای رحمانی نیست. به قول ملای رومی:

 

هر ندائی کان تُرا بالا کشَد

آن ندائی دان که از بالا رسَد

 

امیرالمؤمنین نیز «بُسینه» (=زنی زیبا) را در عالم تمثُّل دید، فهمید که «دنیا» است و برایش بدان صورت متمثِّل شده است، لذا آن را رها کرد. باید دانست صرف این حالات و مکاشفات، دلیلِ قُرب عندالله نیست، مکالمه با خدا اگر قُرب باشد، شیطان هم به نقل قرآن، خیلی با خدا صحبت کرد! به هر حال، مکاشفات انسان‌هایی مثل ما، با اوهام مخلوط است؛ لذا باید آنها را با یک اصلی تطبیق دهیم تا آن اصل، آن را امضاء کند. یعنی باید قرآن آن را امضاء کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ، ۱۶:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. فقیه! یا خطیب؟ سمنانی‌ست؛ که سمنانی‌ها در لهجه به مازندران شباهت می‌زنند، نه به تهران یا خراسان. به حکم اصل مجاورت -از قواعد هفتگانه‌ی خبر- چون وی از سمنان در مجاورت مازندران است، ممکن است بر مازندرانی‌ها پیگیری اخبارش مهم باشد. که گویا تا به حال بوده؛ شاید هم نه به خاطر اصل مجاورت، که به علت حرف‌های تند و تیزش در سیاست. او زاده‌ی ۱۳۳۹» است؛ یعنی سه سال از منِ نگارنده بزرگ‌تر و ۲۹ سال از کسی که پُستش را تحویل گرفته، کوچک‌تر.

 

فکر می‌کردم او فقط یک خطیب است و اساس کار و شاکله‌ی حوزه‌ی‌اش سخنوری‌ست، آن هم گاه و بی‌گاه با سخنانی شاذّ و زودگذر؛ که عمر حرف‌هایی که می‌زد و می‌بافت! به سرعتِ باد از یاد و یا از بین می‌رفت. اما همین مردم هنوز هم جملات فراوانی از دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی را از بَرند و حتی در سراچه‌ی دل گذاشته‌اند، چون به‌خوبی به یاد دارند این مثلث تفکر و ایده، حرفِ مفت نمی‌زدند. سدید فکر می‌کردند، و سدید سخن می‌گفتند.

 

فکر نمی‌کردم او فقیه هم هست! چون کار فقاهت نمی‌کرده است. بیشترِ عمرش به سخنرانی‌های هیجانی در شهرها و خطابه‌های سیاسی جمعه در تهران گذشته است. البته در حوزه‌ی علمیه رسمی دیرین و زیبا پابرجاست که طلبه‌ی مُبتدی هم می‌تواند به تازه‌واردان تدریس کند و همین موجب می‌شود مقام استادی در حوزه مرتبه‌ی اعلا و اَدنیٰ داشته باشد. اینک که کُرسی فقاهتِ آیت‌الله شیخ محمد یزدی از «سابقون انقلاب» در شورای نگهبان، به ایشان رسیده است، بر من معلوم گشت رهبری وی را در ردیف فقیهان قرار داده است. و حالا ایشان یکی از شش فقیه شورای ۱۲ نفره شده است که نظارت و نگهبانی و کارکردش، زیر نظارت و قضاوت مردم دچار «اماواگر»ها گردیده است. نهادی که گرچه می‌گوید به جناح‌ها تعلق خاطر ندارد، اما مردم (البته پاره‌ای از جمعیت ایران) گویا نمی‌پذیرند که این نهاد «راست» فکر نمی‌کند، زیرا تا کنون نشان داده جانب این جناح را داشته است. دست‌کم آیات: جنتی، یزدی، مرحوم مؤمن، اِبای از اظهار علاقه و جانبداری به «راست» نداشتند؛ و نیز گرایش و جانبداری حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی از راست، اَظهر مِن الشمس (=آشکارتر از آفتاب) بود.

 

گرچه به انتصاب حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی به عنوان فقیه شورای نگهبان (منبع) از سوی رهبری، انتقاد و ایراد دارم، و جزو آن جمعیت از مردم هستم که نه فقط به عملکرد این شورا نمره‌ی قبولی نمی‌دهم بلکه در عِدل قانون بودن و عدالت‌داشتن و عدالت‌ورزیدن، عدد رد می‌زنم، اما به عنوان یک شهروند قانونمند، دست رهبری را -به عنوان «ولی فقیه» و مدیر نخست نظام- در گزینش و چینشِ افرادش در ساختار انتصابی نظام، مخیّر، آزاد، مرسوم و قانونی می‌دانم. بگذرم.

 

نکته: به نظر من، فقیه منصوب در شورای نگهبان با فقیه حاضر در حوزه یک فرق مهم و سرنوشت‌ساز دارد؛ فقیه حوزه لزوماً با مسائل مستحدثه (=نوپدید) سر و کار ندارد، یعنی مختار است سر و کار نداشته باشد؛ اما فقیه نشسته بر کُرسی فقاهت شورای نگهبان کارش دلبخواهانه نیست، بلکه با پیچیده‌ترین مسائل که می‌خواهد توسط نمایندگان مجلس لباسِ قانون به تن کند و در مملکت جاری شود، دست‌وپنجه نرم می‌کند. پس، فقیهِ نهاد، باید قوی باشد؛ قوت در استنباط و تسلط در فهم فقه. و حتی می‌بایست اِشراف و احاطه در «سایه-روشن»‌های سیاست داشته باشد. این که آیا این خطیبِ تازه‌وارد می‌تواند یا نه؟ داوری‌اش از من سلب است و مُحِق هم نیستم پیش‌داوری کنم. نیاز به گردآوری دارد که نخستین رسم در پژوهش و نقد و نظر است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۱۳۹۹ ، ۱۲:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. دیشب، کاربری، به‌جا و به‌هنگام ندای «از خوابِ گران، خواب‌گران خیز» مرحوم اقبال را سر دادند؛ همین، صبح علی الطلوع مرا روانه‌ی دیوان لاهوری کرده و این نوشته را، راهی صحن دامنه. این شعر چون در همان اوان انقلاب به آهنگ و آواز (گویا موسیقی افغان یا تاجیکستان) در آمد در ذهن بیشتر ما نقش بسته ‌است.

 

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجَم جان من و جان شما

غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام

تا بدست آورده‌ام افکار پنهان شما

 

و...

 

می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گِردِ من زنید ای پیکران آب و گل

آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

 

(اقبال لاهوری، زبور عجَم)

 

 

اقبال درین سُروده از ایران، از ایرانیان: بزرگ‌مردان آن، از فارسی‌زبانان و از اندیشه و افکار نیاکان‌مان سخن می‌گوید و نیز از انسان نستوه و ناجی‌یی که زنجیر اسارت و تسلیم را پاره می‌کند و بشر را به رهایی و مشتاقی و آزادی و آزادگی فرا می‌خوانَد.

 

آری؛ ملت ایران مانند اقبال از روزنِ زندان و سیاه‌چاله‌های شاهی دید که کسی می‌آید زنجیر ساواک و رکن چهارم و کمیته‌ی ضد خرابکاری و شکنجه‌گاه اوین و دربار و درباریان را پاره می‌کند و غُل را از گُرده‌ی مردم می‌شکند و انسان و جهان را به سرنوشت خود، آگاه، و مسلمانان را از خواب گران، بیدار می‌کند.

 

امام با دانش و جرئت در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، با بحث حکومت اسلامی، پایه‌های لغزان رژیم شاه را به لرزه درآورد و با اندیشه‌ی زلال و پیشرفته، دین مبین و قرآن کریم را از روی طاقچه و گورستان و کابین عروسان، به صحنه آوُرد و بزرگانی چون عالم مبارز نستوه آیت‌الله طالقانی با طرح «قرآن در صحنه» به کمک او شتافته و ملت را به زیر پرتو انوار اسلام رهایی‌بخش بردند.

 

اسلامی که حتی بیش از ۴۰۰ کیلومتر از مکه، هجرت می‌کند تا بتواند در یثرب حکومت تأسیس کند و جامعه را به مدنیت و فضیلت و به آرامش و آزادی و آگاهی برساند. تا به قول اقبال زنجیرها را بشکند و تسلیم و تماشاگر نباشد.

 

امام عصر (عج) هم که ظهور بفرمایند، نمی‌روند گوشه‌ای و حُجره‌ای و زاویه‌ای، مسجدی، مدرسه‌ای بنشینند تا دیگران! بر اسلام و مسلمین، حکومت و بر مردم دیندار، سیاست‌ورزی و حکمرانی کنند. اسلام را به‌تمامه بشناسیم؛ دین دنیا و آخرت با هم، نه با تمنّا برای به تنهایی‌بردن آن؛ که فقط برای آخرت و جدا از سیاست و حکومت. بگذرم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۱۳۹۹ ، ۱۱:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شهید سلیمانی. شهید همت. رحیم صفوی. دفاع مقدس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۱۳۹۹ ، ۱۰:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خداقرآن، «قلبِ تعلیم» است. چندی پیش از «آکادمی مطالعات ایرانی» مقاله‌ای به نوشته‌ی آقای «عزت‌الله مهدوی» (منبع) درباره‌ی مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی (۱۳۵۸ - ۱۲۸۹) خواندم، که نکات ارزنده‌ای داشت. با بهره‌گیری از محتوای آن مقاله و نیز آشنایی‌هایی که پیش ازین، با آراء و افکار مرحوم طالقانی داشتم، این متن را فشرده نوشتم:

 

چندین خصلت، مرحوم طالقانی را نزد مردم برجسته و نستوه و سترگ نگه می‌داشت؛ ازجمله: شفقت، حکمت، صلابت، نواندیشیِ دینی، تعامل با مبارزین، خردمندی، عقلانیت، شکیبایی، ساده‌زیستی، مردمی‌ماندن و... . ویژگی‌هایی که جامعه‌ی ایرانی بدان پایبند و علاقه‌مند بوده و اکنون نیز سخت به آن نیازمند است.

 

طالقانی در رویکرد خود به منابع قرآنی، نه فقط برای نوسازیِ انسان معاصر، که برای جامعه نیز می‌کوشید. او به احیای تفکر دینی و «وَجه هدایتی قرآن» پرداخت که در منظرش کتابی‌ست برای احیا و بسط آزادی‌های انسانی و نفی هرگونه صورتبندی‌های استبدادی.

 

ایشان در صفحه‌ی ۴ مقدمه‌ی «تنبیه‌الاُمّه« اثر مشهور مرحوم آیت‌الله نائینی می‌نویسد: «از آن روزی که اینجانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیرِ تازیانه و چکمه‌ی خودخواهان دیدم.» و در صفحه‌ی ۱ جلد اول تفسیر خود «پرتوی از قرآن» می‌گوید:

 

«قرآن آمد تا پرتو هدایت آن، زوایای روح و فکر و نفسیّات و روابط حدود و حقوق خلق را با یکدیگر، و همه را با خالق، و اعمال را با نتایج، روشن ساخت و نفوس را رو به صلاح و اصلاح، به پیش برد و استعدادهای خفته را بیدار کرد و به جنبش آورد.»

 

طالقانی به دنبال راه‌حل‌هایی بود که به کاهش‌دادنِ آلام و دردهای بشری بینجامد و درین راه تلاش می‌کرد با ترویجِ «تعامل و مدارا» از انبوه هزینه‌های نشئت‌گرفته از اصطکاک نیروهای جامعه، بکاهد.

 

به نظر او چند حجاب (=پرده، حائل) در انسان، مانع از هدایت قرآنی می‌شود شامل این حجاب‌ها:

۱. حجاب بی‌تفکری؛ که عمق ضمیر را فرا می‌گیرد.
۲. حجاب دانشِ کاذب؛ که مانع جدی تدبُّر در قرآن است.
۳. حجاب تحمیلِ پیش‌فرض‌های خود بر قرآن؛ که مرحوم طالقانی درین‌باره تأکیدِ اکید دارد که «باید بگذاریم آیات خود سخن بگویند.»

 

طالقانی در مسیر مبارزه‌ی سیاسی با رژیم سلطنتی پهلوی، مسئله‌ی «تعلیم و تربیت» جامعه را نیز مدّ نظر داشت. او انسان را «منفعلِ جاهل» فرض نمی‌کند بلکه برای انسان «دامنه‌ی مسئولیت» قائل است. از نظر ایشان -که در سال ۱۳۲۵ مطرح کردند- تعلیمات قرآن برای ایجاد عالی‌ترین محیط‌های تربیتی خانواده و جامعه است تا «همه‌ی قوای انسان باهم رشد کند و انسان از همه‌ی احساسات چشم و گوش و عواطف و شعور و وجدان، درست بهره‌مند شود.» زیرا از منظر ایشان «تربیت، ایجاد وسایلِ رشد و تعادل میان قوای ظاهری و باطنی است.»

 

مرحوم طالقانی، قرآن را در «قلبِ دستگاهِ تعلیم و تربیت» می‌نشانَد و در تفسیر جزء سی‌ام قرآن می‌نویسد: « کارِ قرآن نوسازیِ انسان است.» زیرا معتقد است «قرآن، شعور و ضمیرِ آدمی را بر می‌انگیزد.»

 

آن عالم نستوه یکم شهریور ۵۸ در جمع صاحب‌منصبان داخلی و سُفرای خارجی فرمودند: «در تمام مدارس ما از ابتدایی تا دانشگاه‌ها، باید قرآن و هدف‌های قرآنی و نه قرائتِ قرآن و نه برای ثواب، در تمام کشورهای اسلامی درس داده شود.» و در سوم بهمن ۵۷، از معلمان درخواست کرد «که در سایه‌ی تعالیم عالیه‌ی قرآن و با برخورداری از فرهنگ غنی اسلامی و ملی» دست به آموزش و تربیت بزنند. آری؛ از منظر آن بزرگ‌مرد مبارز، قرآن، قلبِ تعلیم است. روح‌شان همآره شادمان و نامشان همیشه ماندگار.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به تنظیم دامنه: امام خمینی گفتند: «من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌» (منبع)

 

توضیحات: حجت‌الاسلام سید محمود دعایی علت سخن امام را این‌گونه تعریف می‌کند: یک روز صبح در سال 62 آقای‎ ‎‌انصاری از جماران زنگ زد و گفت که امام فرمودند تا اطلاع ثانوی‎ ‎‌روزنامه‌ی «اطلاعات» چاپ نشود... ماجرا از این قرار بود که روزنامه دو بخش داشت: صفحات رویی و ‌‎ ‎‌صفحات لایی... ‌‌صبح آن روز وقتی ما آمدیم دیدیم در صفحات لایی که روز قبل ‎‌چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود ‌‎دارد. طبیعتاً انتشار آن به مصلحت نبود. ما لایی را جمع کردیم. تعداد ‌‎زیادی لایی جمع شد. طبیعتاً اینها می‌‌بایست خمیر بشود و لایی دیگر ‌‎ ‎‌چاپ گردد... به دلیل حساسیت منطقه‌ی ‌‎جماران شاید اصلاح‌شده‌‌ها را به آن ‌‌جا نفرستاده بودند تا نکند یک وقت ‌‎در لایی اصلاح‌شده هم نسخه‌ای از همان قبلی‌‌ها باشد... ما معمولاً برای دفتر امام، روزنامه‌ی هر روز را با پیک می‌‌ ‌‌فرستادیم. به ‎‌خاطر همین جریانات، آن روز، روزنامه دیر از چاپ بیرون آمد.‌

 

سید محمود دعایی

 

امام هنگام مطالعه دیدند که روزنامه‌‌ها نیامده است. توصیه کردند که ‌‎ ‎‌کسی برود روزنامه را بگیرد و بیاورد. وقتی از بیرون روزنامه را آوردند ‌‎‎‌دیدند که روزنامه‌فروش فقط صفحه‌‌های‌‌ رویی روزنامه را داده است. ‌‎‎‌وقتی ما هم روزنامه را فرستادیم امام حساس شدند و این سؤال برایشان ‌‎‎‌پیش آمد که چرا روزنامه‌‌ای که لایی ندارد چاپ شده است. یکی از ‌‎ ‎‌مسئولین دفتر را به دنبال روزنامه فرستادند. آن فرد مسئول به تجریش ‌‎ ‎‌آمده بود و دیده بود روزنامه‌‌ها لایی ندارد. از آن طرف به اقدسیه رفته ‎‌بود و دیده بود در آن جا هم لایی ندارد. اما وقتی به پایین‌های شهر رسیده ‌‎بود متوجه شد که روزنامه‌های اطلاعات با لایی توزیع شده است. امام ‎‌ناراحت شدند و گفتند:

 

«چرا این روزنامه با این شکل به دست من ‌‎ ‎‌می‌‌رسد و با روزنامه‌‌هایی که در سطح شهر پخش می‌‌شود فرق دارد.‌»

 

تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث ‌‎ ‎‌اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در ‌‎ ‎‌این کتاب تجدیدنظر شود. چون گفته شده بود که همه‌ی مطالبش از خود ‎‌استاد نیست.‌ ‌‌این مطلب، توسط همکاران روزنامه در سرویس اقتصادی به مناسبت ‌‎سالگرد شهادت مرحوم مطهری چاپ شده بود. تلقی امام این بود که ما‌‎ ‎‌کتابی را که به منظور بررسی تا اطلاع ثانوی ممنوع شده و نمی‌‌‌‌بایست ‌‎چاپ شود، چاپ کرده‌‌ایم. و تازه برای این که امام خمینی از این امر مطلع ‌‎ ‎‌نشود لایی روزنامه را هم به دست ایشان نرسانده‌‌ایم. حتی در منطقه‌ی ‌‎ ‎‌وسیع شمیران و تجریش و اقدسیه پخش نکرده‌‌ایم ولی در سطح کشور ‌‎ ‎‌و بین مردم پخش کرده‌‌ایم. امام تعبیر زیبایی کرد و گفت:

 

«من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌»

 

‌‌البته امام، اجازه دادند که روزنامه از توقیف در بیاید. این ‌‎‎‌واقعه تلخ‌‌ترین واقعه‌ی دوران خدمت من در روزنامه اطلاعات بود... به‌طوری که من تصمیم به استعفا گرفتم.‌.. امام گفتند: شما باشید و ‌‌اصلاح ‌‎ ‎‌کنید. گفتم: چشم. بعد هم جهت توضیحات شخصاً خدمت امام رسیدم.‌.. عملکرد امام نشان داد که با کسی شوخی و رودربایستی ندارد.‌

(خاطرات سید محمود دعایی؛ چاپ دوم، ۱۳۸۷، تهران: عروج، ص ۲۰۱ - ۲۰۵)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۲:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
یادی از شهید قاسم سلیمانی

...

 

یگانه‌ی دوران شهید قاسم سلیمانی

 

ملت دلتنگ توست سلیمانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۲:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا

۱. آقای سعید حجاریان در گفت‌‌وگو با «انصاف‌نیوز» (منبع) در پیِ تبیین (=بخوانید: تلقینِ) «بی‌اعتمادی فراگیر» است که وی می‌کوشد ازین خُلَل و فُرَج (=رخنه، سوراخ، شکاف و اختلال)، وارد شود تا چگونگی رابطه‌ی قدرت و جامعه بحث کند. لذا حجاریان به نگرش مطلق‌گرایانه می‌گوید: «مسئله‌ی ما بی‌اعتمادی فراگیر است» و ریشه‌ و مقدمه‌اش را در «دوره‌ی پهلوی» می‌داند.

 

۲. او معتقد است بی‌اعتمادی به حکومت زمانی زیاد شد که در «دولت مرحوم هاشمی... نرخ تورم و فشار بر مردم» بالا رفته بود.

 

۳. از اینجا وارد گزاره‌ای می‌شود که از نظر من تیر خلاص اوست به مغز خودش و پُتکی‌ست به فرق مردم و اهانت و جُرمی‌ست علیه‌ی انقلاب: «نتیجه آنکه با حکومت کوچک‌شده‌ای مواجه هستیم که نه تنها همه مردم، بلکه حتی بنیان‌گذاران و کارگزاران خود را نمایندگی نمی‌کند تا جایی که مردم به‌گمانم کارگری در امارات و کویت را به شهروندی در ایران ترجیح می‌دهند.»

 

حجاریان با عبارت ترجیحی «کارگری در امارات و کویت»، هویت و اصالت و غیرت ایرانیان را به زیر تیغ انگ بُرد. این انحراف فکری حجاریان گمان نکنم ترمیم بپذیرد.

 

۴. آنگاه برای به کُرسی‌نشاندن تحلیلَ وضعیتِ خود از نظام، به دنبال مثال و امثال می‌گردد تا به مخاطبین رسانده باشد که وضع کشور از چی و کی نشئت گرفته است. بنگرید: «واقعیت این است هم احمدی‌نژاد دروغ گفت و هم روحانی و البته بگویم، این‌ها بازتولید دروغِ بالادست است».

 

۵. روشن است که حجاریان چه خام در القای حرف بالا، رهبری را نشانه رفته است؛ «بالادست» در تلفّظ وی «رهبری»ست که از منظرش دروغ‌های پایین‌دست، نه فقط دروغ، که بازتولیدی از دروغ است که به خیال حجاریان «بالادست» بانی آن است.

 

۶. حجاریان اما چیزی نمی‌گذرد که در چند جمله‌ی بعد خود، خود مرتکب دروغ می‌شود که دیگران را در بازداشتنش مثلاً ارشاد کرده است. وقتی دولت‌های پس از انقلاب را بر می‌رسد به آقای سید محمد خاتمی که می‌رسد دولت وی را سالم می‌پندارد. بنگرید: «آقای خاتمی... اما در عمل از حقوق مردم حراست کرد، فساد را کاهش داد و به لحاظ امنیتی کشور را حفظ کرد و مهم‌تر از همه ترمز قتل‌های زنجیره‌ای را کشید.»

 

۷. ایشان باز مثل همیشه اسیر لغت‌سازی و واژه‌پردازی می‌شود و خیال می‌کند می‌تواند مولوی‌وار «مثنوی» سیاسی بسُراید. او در این خَبط بزرگ، نظام انقلاب اسلامی را به لحاظ ساختاری آزاررسان می‌پندارد و نسبت دروغی به محصول مبارزات مردم می‌دهد که فقط از سازمانی چون لنگرگرفتگان آلبانی برمی‌آید: «به‌علاوه ما در جمهوری اسلامی با مسئله‌ای مواجه هستیم به‌ نام «آزردگی نهادینه». یعنی کسی نیست از برخورد نهادهای دولتی مصون باشد و آزار نبیند.»

 

۸. حجاریان -که روزگاری مخالفان را تخلیه‌ی اطلاعاتی می‌کرد- خود در برابر معصومه رشیدیان (مصاحبه‌گرش) آنچنان گرفتار تخلیه می‌شود که حاضر می‌گردد مانند جریان بددهنِ سلطنت‌طلب، کشور را به‌شدت درمانده، علیل، ملول، مقصر، فقیر و مفلوک نشان دهد؛ کاری که در دوره‌ی جنگ، رادیو بغدادِ عصرِ صدام، چنین شیوه‌ای را نُشخوار می‌کرد. او به سراغ خبرهای تحریک‌آمیز می‌رود و تحلیل خود را به تشبّث (=چنگ‌زدن) می‌آلاید: «مردمی که به خاطر ۲۵ گرم کرِه در صف نگه داشته می‌شوند باید این چیزها را تحمل کنند و اعتماد بورزند؟!»

 

۹. سپس به دین و آخوند ورود می‌کند و هرچه سر راه است را به زبان مازندرانی «تاشِش» می‌کند؛ (نوعی وجینِ زمین به صورتِ بی‌محابا، باشتاب، ویرانگر) حال آن‌که خود را اهل «اصلاح» معرفی می‌کند: «چنین حکومت یا دولتی بسیاری از ساختارها و هنجارها را خراب می‌کند. مثلاً نهاد دین تضعیف شد.» و بلافاصله پای نگرش و نسبتِ مردم به روحانیان را به وسط می‌کشد و می‌گوید: «می‌بینیم کوچک و بزرگ نسبت به آخوند حساسیت دارند.»

 

۱۰. بعد خود را کارساز و اهلِ راه‌حل هم می‌داند و مدعی است: «من موافق دولت صدقه‌ای نیستم و اساساً دولت خیّر را نادرست می‌دانم» و باز نیز به ترکیب و مفاهیم تازه روی می‌آورَد و «دولت خیّر و دولت مراقب» را می‌سازد. «دولت مراقب مربوط به دوره ثبات است و استمرار دارد و مراقب است بلایی به سر مردم نیاید... اما دولت خیّر بعد از آسیب و شکست مسئله ... به ماجرا ورود می‌کند. با این تفکیک، دولت ما همیشه لباس دولت خیّر را پوشیده»

 

دو نکته:

الف. لابد حجاریان راست را به مردم می‌گوید که چگونه و با چه رانت و ترفندی آن دبیرستان! تأسیس شد.

 

ب. عندالله حجاریان بگوید اگر با «دولت خیّر» مخالف بود و در پی «دولت مراقب» هست، پس آن تزِ دادنِ «پول نفت به ملتِ» آقای عباس عبدی و وعده‌ی انتخاباتی دادنِ «پول نقد به مردم» آقای کروبی چرا کراراً در سازوکُرنا دمیده می‌شد؟

 

ج. اگر دروغ بد است -که هست- حجاریان راست بگوید ۴ دولت -یعنی قریب ۳۲ سال از ازین ۴۰ سال- که به جریان وی منتسب بود، نقشش مگر روی آب بود؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۱:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. آیت‌الله خوئینی چه می‌خواهد؟ مَجال یافته بودم تا در مورد بروز گستره‌ی فساد و برکناری در برخی از شوراها و شهرداری‌های سراسر کشور بررسی داشته باشم. اینک اما، دو قضیه مرا واداشت به بررسی نامه‌ی دوم آیت‌الله سید محمد موسوی خوئینی (منبع) و نقدی بر گفت‌‌وگوی دوم آقای سعید حجاریان (منبع) بپردازم.

 

 

۱. آقای خو‌ئینی‌ها می‌کوشد به مخاطبین خود بقبولاند آنچه در نامه‌ی ۷ تیر ۹۹ خود، از کشور و کشورداری ترسیم کرده‌ بود، راست بوده است.

 

۲. از نظر من، ایشان در همین راستا، با یک مقدمه‌چینی پیش‌دستانه، می‌خواهد مردم را به این سمت‌ بکشانَد تا با کنجاوی و کَنکاش، پیش خود و یا در دَوره‌ها و حلقه‌های جمعی وارسی کنند که «از کدام تصمیم»، کشور -به تعبیر او- «به چنین وضع آشفته‌ای» کشیده شد.

 

۳. آنگاه بستر را فراهم می‌سازد تا در لابه‌لا و جابه‌جا، از اوضاع داخلی کشور گزارشِ وضعیت ‌دهد، تا آن‌حد جسورانه که مخاطبان عامداً به روند تیره‌وتار و غبارآلودی -که ایشان با ادبیات و ترکیبات زیرکانه نشانه‌گذاری کرده‌اند- تمرکز کنند.

 

۴. خود نیز کشور را این‌گونه دیده‌است:

«عرصه» بر مردم «تنگ» شده.

«زندگی آکنده از حسرت و اندوه و ناداری»

«یأس و سرخوردگی»

«وضعیت اسف‌بار و غیرقابل‌دوام»

و... .

 

۵. سپس وارد اصل ماجرا می‌شود: انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، که پیش ازین نیز، در تحلیل نامه‌ی اولش چند احتمال را مطرح کرده بودم که یکی جدی‌گرفتن مشارکت در انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم بود. زیرا آقای خوئینی بر این نظرند که قصد رقیب، پایان‌دادن به اصالت جمهوریت است؛ ازین‌رو او تلاش می‌کند به ملت این پیام را برسانَد که ترکِ صحنه‌ و یأس در رأی‌، زمینه‌ی وداع دائمی با نهادی به اسم ریاست‌جمهوری خواهدبود.

 

۶. استدلالش هم این است که وقتی صحنه به‌آسانی به رقیب واگذار نشود و شرکت در این انتخابات پیش‌رو، جدّی و راهبردی تلقّی شود، کسانی که از نظر وی می‌خواهند برای همیشه خطرِ رأی حداکثری را از سرِ جناح خود، دور کنند، اگر هم کاری علیه‌ی جناح چپ می‌خواهند انجام دهند، به‌سهولت نتوانند، بلکه تاوان بزرگی بپردازند.

 

۷. و از این سکّو، پرش می‌کنند و عجیب‌ترین سخن خود را نه در لفّافه که آشکارا بیان می‌کند که به تحلیل و برآورد من اگر آن وضع پیش بیاید، دورانِ گذار جریان چپ از شیوه‌ی جاری خواهد بود. بنگرید:

 

«اگر انتخابات آزاد نباشد و از همان آغازِ راه و در مراحل مختلفِ انتخابات، عده‌ای مرتکب کارهایی شوند که نباید بکنند، سرانجام این ملت بزرگ ایران است که تصمیم نهایی را خواهد گرفت، و در این‌صورت خسران از آن کسانی است که راه را بر اصلاحات بستند.»

 

بررسی نهایی:

 

عبارت آخر آقای خوئینی، تهدیدِ رقیب است و افکندن رُعب در اردوگاه مقابل که معمولاً به لعاب عملیات روانی رنگ‌آمیزی می‌گردد. هرچند در فاز اول تز و بنای ایشان -که به‌یقین با مشاورت و هم‌گرایی رخ تابیده- بر رأی و شرکت در رأی‌گیری است، اما در فاز دوم، بلافاصله نظام سیاسی را به سرنوشت دیگری آگاه می‌کند (بخوانید: اخطار و هشدار می‌دهد) که او نامش را به حالت نکره گذاشته است: «تصمیمِ نهایی». این یعنی از منظر او اگر جریان حاکم و عوامل ذی‌نفوذ نگذاشتند انتخابات آزاد برگزار شود، راه «اصلاح‌طلبی» که از درون نظام پیش می‌رود، جایش را به راه دیگری می‌سپارد که بیرون از قدرت است که اسمش «تصمیم نهایی» است؛ که از نظر من یعنی خروج و خیزش. هر چند به مجمع روحانیون مبارز همیشه سکوت و سازش آمده است تا مشئ و مشق دگر. (منبع‌بیانیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۱:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به سه فکر فرو می‌رفتی! به نام خدا. اردیبهشت ۱۳۸۳ با رفیقان، ازجمله روانشاد یوسفعلی رزاقی به دیدارش رفته بودیم؛ در بیت و دفتر ساده و بی‌آلایشش؛ به صمیمی‌ترین لفظ و صدا: یوسف صانعی. وقتی پیش این رادمردِ روحانی می‌نشستی، دست‌کم به این سه فکر فرو می‌رفتی:

 

۱. حس می‌کردی با یک روحانی‌یی باسواد و مُلّا مواجه شده‌ای. ۲. درک می‌نمودی با یک آیت‌اللهی‌ فروتن نشسته‌ای که با مردم به ساده‌ترین شیوه و بی‌دَبدبه‌ترین رفتار و بی‌کبکبه‌ترین گفتار دیدار می‌کند. ۳. لمس می‌شد با یک مرجع تقلیدی همنشین شده‌ای که در مواضع سیاسی هراسی ندارد و کمتر پرده‌پوشی می‌کند و در فتوای شرعی جرأتِ بیان دارد.

 

 

آیت‌الله العظمی یوسف صانعی

(مهر ۱۳۱۶ نیک‌آباد اصفهان - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ قم)

 

بی‌جهت نبود که امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ایشان را «یک‌نفر آدمِ برجسته‌ای بین روحانیون» و «یک مردِ عالِمی» می‌دانستند و در باره‌‌اش فرموده بودند:

 

«این آقای صانعی،... می‌آمدند با من بحث می‌کردند و من حَظ می‌بردم از معلومات ایشان.» (منبع)

 

گرچه گاه، به او و دفتر و بیتش ناسزا و سنگ و کلنگ روانه می‌کردند، اما به‌یقین مرحوم آیت‌الله‌العظمی یوسف صانعی مورد مطالعه‌ی آیندگان خواهد بود و نامش و نامه‌هایش و نوشته‌هایش یکی از منابع و مآخذ این مرز و بوم می‌ماند.

 

رحمت واسعه‌ی الهی بر روح و روان آن آیت‌الله که شکوه او در ساده‌زیستی همیشگی او بود و بُروز او در صمیمیت دایمیِ او با مردم مستمندِ محروم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. زنده‌یاد پروین اعتصامی در دیوانش، شعری دارد با اسم «ناآزموده» (منبع) که ۴۳ بیت است. من برداشت و شرح کوتاه‌ام را از آن، در دامنه می‌نویسم:

 

شعر، داستانِ قاضی بغداد است که مریض شد و دفترش گردآلود گردید و بی‌مُشتری. مدتی گذشت. دید زندگی‌اش کساد شد و اوضاع هرج‌ومرج و ملت هم به داوری محتاج! پسرش را جای خود گذاشت و این‌چنین نصیحتش نمود و این‌گونه! خط و ربط داد:

 

حرفِ ظالم، هر چه گوید می‌پذیر

هر چه از مظلوم می‌خواهی بگیر

گاه باید زد به میخ و گه به نعل

گر سنَد خواهند، باید کرد جعل

 

پسرِ قاضی بر سریر قضاوت نشست و روزی یک ستمدیده‌ی روستایی، سراغش می‌آید و این‌گونه طرح مسئله و درد‌وناله و در واقع شِکوه و شکایت می‌کند:

 

کرد نفرین بر کسانِ کدخدای

که شبانگه ریختندم در سَرای

خانه‌ام از جَورشان ویرانه شد

کودکِ شش‌ساله‌ام، دیوانه شد

روغنم بُردند و خرمن سوختند

برّه‌ام کُشتند و بُز بفروختند

 

پسر قاضی این‌گونه پاسخ می‌دهد تا با اَخّاذی (=باجگیری) رشوه به رسم امروزی! داوری کند و در حقیقت «زر»سِتانی کند، نه «داد»سِتانی:

 

گفتم این فکرِ محال از سر بِنه

داوری گر نیک خواهی، زر بده

 

پسر قاضی وقتی دید روستایی زر ندارد و دینار هم هیچ، دست به کشمکش می‌زند و سرانجام می‌کُشدش. قضیه را به پدرش شرح می‌دهد. قاضیِ مریض و قرین‌السَریر (=بسترنشین) بغداد کار پسرش را -که به قتل دادخواه انجامید- نمی‌پسندد! و پسر به کنایه می‌گوید شما قاضی بودید به طرز زیر! برخورد می‌کردی:

 

خیره‌سر می‌خواندی و دیوانه‌اش

می‌فرستادی به زندان‌خانه‌اش

 

پسرِ قاضی در ادامه، به پدرش چنین پاسخ می‌دهد. یعنی در حقیقت دست به افشاگری می‌زند و هویتش را برملا می‌سازد:

 

تو، به پنبه می‌بُری سر، ای پدر

من به تیغ، این کار کردم مختصر

آن چنان کردم که تو می‌خواستی

راستی این بود و گفتم راستی

 

نکته: من اما نمی‌دانم امروزه‌روز در گیتی، میانِ دادخواه، دادستان، دادگاه، داور، و اساساً دادگستری و وُکلا و مُنصفا چه ربط و رابطه‌ای برقرار است و قضاییه‌ی کشورها چگونه طیّ‌طریق می‌کنند؟ به سبک و سفارش قاضی بغداد! و شعار و تشریفات؟ یا به رسمِ شرافت و شعائر و تشریعات؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ، ۱۳:۱۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 (منبع عکس)

 

شهید حاج قاسم سلیمانی و احمد شاه‌مسعود (دو دایره‌ در عکس) در کنار هم. عکس، هنگامی را نشان می‌دهد که نیرو‌های سپاه قدس در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ «در پی هجوم شوروی سابق به افغانستان به فرمان امام خمینی (ره) به یاری مسلمانان این کشور شتافتند.» آن زمان، که گروه‌های مجاهد شیعی به نام احزاب هشت‌گانه شامل افرادی برجسته مانند؛ عبدالعلی مزاری، برهان‌الدین ربانی و احمدشاه‌ مسعود، مبارزات خود را علیه‌ی استکبار شکل داده بودند. یاد همه‌ی آنان، مانا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

به قلم دامنه. به نام خدا. در باره‌ی این عکس: به نظر من درین دیدار، مصطفی الکاظمی تحتِ کاریزمای رهبری رفت؛ کاریزماتیک جذَبه‌ای است که موجب نفوذ در قلوب می‌شود.

 

پیش‌تر ازین، در جمع دوستانم -که در زیارت رضوی به مشهد مقدس رفته بودیم- حضوراً گفته‌ام، چهره‌ی رهبری از هر سمت که به ایشان نگاه بیندازی خاصّه در دیدار نزدیک و حضوری، دارای «جذَبه» و «گیرایی» است، حتی اگر هنگام نماز جماعت، چشمانت از پشتِ سر به عمامه‌‌اش دوخته شود. تجربه‌ای که بر نگارنده دست داده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۱۳۹۹ ، ۰۷:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. دیروز (۲۵ تیر ۱۳۹۹) خبر درگذشتِ آقای ابوالقاسم سرحدی‌زاده مرا به فڪر فرو برد. زیرا با «او» یادِ چند چیز می‌افتم ڪه می‌گویم:

 

آن ایام -ڪه او وزیر ڪار دولت میرحسین بود- من قم بودم. گاه، شب‌ها برای ڪلاس «تڪواندو» -ڪه زیر نظر آقای سید محمد پولادگر طلبه‌ی حوزه و بعدها رئیس فدارسیون تڪواندو، بود- به باشگاهی در خاڪ‌فرج قم می‌رفتم. البته اخوان: شیخ وحدت و شیخ باقر هم، به همین باشگاه تڪواندو می‌رفتند و از من، چند «دان» جلوتر بودند و من مُبتدی بودم و به‌شدّت ناشی!

 

منیع عکس

 

یڪ مسجدی در لاینِ (=خط عبوری) وسط بلوار امام‌موسی صدر خاڪ‌فرج ڪه به قبرستان وادی‎‌السّلام می‌پیوست، وجود داشت ڪه تخریب آن مشڪل و مسئله‌ساز شده بود و ڪسی جرئت نمی‌ڪرد سازه‌ی مسجد را زیرورو ڪند. تا این‌ڪه آذر ۱۳۶۶ هنگامی ڪه آقای سرحدی‌زاده -ڪه با شورای نگهبان بر سرِ حقِ ڪارگر در برابر ڪارفرما نبرد فڪری سنگین و پردامنه داشت- و نیز برای روشن‌شدنِ حڪم شرعی گستره‌ی حق دولت در مسائل حڪومتی، یڪ سؤال حڪومتی مهم از امام خمینی ڪرد، (منبع) فضای سیاسی و اندیشه‌ای وقت ایران به‌شدت دگرگون شد و افراد شاخص در حڪومت شروع ڪردند به بیان دیدگاه‌های سنتی و نوین؛ به‌طوری ڪه آیت‌الله خامنه‌ای -در مقام امام‌جمعه- خطبه‌ای خوانده بودند، ڪه امام خمینی ضمن تصحیح آن دیدگاه حڪومتی، ایشان را چونان آفتاب -ڪه می‌درخشد- توصیف فرمودند.

 

ڪاری ڪه وزیر ڪار دولت میرحسین ڪرد، موجب شده‌بود تا امام خمینی بیشتر به حرف بیایند و ناگفته‌های نوینی ڪه درباره‌ی سیاست و حڪومت در ذهن داشتند و شاید برای رعایت حال زُعمای بزرگ قم از علنی‌ساختن آن پرهیز می‌نمودند، آشڪارا و حتی دور از انتظار، به زبان و قلم بیاورند؛ ڪه بعدها آقای جهانگیر صالح‌پور (=نام مستعار سعید حجاریان) در مجله‌ی «ڪیان» امام خمینی را «فقیه دورانِ گذار» معرفی نمود ڪه روند عُرفی‌شدن حڪومت و سیاست در پهنه‌ی جمهوری اسلامی ایران را، آسان ڪرده‌اند.

 

بنابراین، نه فقط آن مسجد از قِبَلِ این گونه حرف‌های نوین امام، از لاین امام‌موسی صدر در قم برداشته شد، ڪه حتی اگر گفته شود «زمینه‌ساز تشڪیل مجمع تشخیص مصلحت نظام» همان پرسش شرعی آقای سرحدی‌زاده بود بی‌وجه نیست.

 

توضیح: شورای نگهبان گویا معتقد بود نمی‌توان ڪارفرما را به پرداختِ حق بیمه برای ڪارگران، اجبار ڪرد و فقهای آن شورا، این را خلاف شرع می‌پنداشتند و سرحدی‌زاده در برابر این رأی ایستادگی ڪرد و ڪار این ڪارزار را به نزد امام بُرد. و شد همان چیزی ڪه می‌بایست می‌شد.

 

یادڪرد: از پس از مجلس ششم، آقای سرحدی‌زاده ڪه به «سڪته‌ی مغزی» و سپس به سڪوت رفت و من دیگر از دیدگاه ایشان هیچ خبری نداشتم؛ چونان‌ڪه امروزه‌روز هم از دیدگاه بسیاری از افراد و جریان‌های فڪری ایران مانند نئومارڪسیست‌ها، روشنفڪران، لائیڪ‌ها بی‌خبر شدم زیرا گویا اینان نمی‌خواهند حرف بزنند، یا شاید نمی‌گذارند حرف بزنند و شاید هم حرفی ندارند! ڪه بزنند. بگذرم و خدا را به‌جِدّ می‌خوانم ڪه به این وزیر کاردانِ «ڪار» و حامی ڪارگران ڪه با رژیم مستبد شاه، مبارزه‌ی بی‌امان ڪرد و شڪنجه شد و زندان ڪشید، علوِّ درجات و حَشر با شهیدان والامقام اسلام دِهاد.

 

 

تصویر مرحوم سرحدی‌زاده در صفحه‌ی اول

روزنامه جمهوری اسلامی شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۹

 

نڪته: دست‌ڪم در آن برهه سه شخصیت باعث شدند تا امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- بحث گسترده‌ی اختیارات حڪومتیِ ولی‌فقیه، به عبارتی حڪومت اسلامی در جمهوری اسلامی ایران را، به ساحتِ عمومی بڪشانند و با مردم در میان بگذارند: ۱. مرحوم ابوالقاسم سرحدی‌زاده ڪه شرح دادم. ۲. حجت‌الاسلام محمدحسن قدیری ڪه حُرمت شطرنج را مطرح ڪرده بود و امام جوابی رهگشا و پُربازتاب دادند. ۳. و آیت‌الله خامنه‌ای ڪه خطبه‌ای خوانده بودند تا دیدگاه نوین امام را تشریح و باز ڪنند، اما امام، تشریح ایشان را اصلاح فرمودند ڪه بازخوردهای گوناگونی داشت و رهبری نیز بلافاصله سخن اصلاحی و ایضاحی (=روشن‌سازی) امام را با طیٖبِ خاطر (=خاطرجمع، با ڪمالِ میل) پذیرفتند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۷:۳۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی