منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

شکست شاه از امام خمینی

شنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۰۸ ق.ظ

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. یکم: از آلبر کامو فرانسوی ( ۱۹۱۳ – ۱۹۶۰) پرسیدند یا خود از خود پرسید که انقلابی کیست؟ پاسخ داد: "انقلابی کسی است که «نه» نمی‌گوید." دوم: از طالب آملی شعرهایی خوانده و خلاصه کرده بودم بسیار زیبا، در کتاب «زندگی و شعر طالب آملی» اثر آقای محمدرضا قنبری که اینجا جای نقل یک بیت ازوست:

"صعود مرتبه‌ی عشق را هبوطی نیست
کسی که او به فلک برده بر زمین نزند"

 

امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی

محمدرضاشاه و فرح دیبا

شرح سیاسی: هر دو جمله‌ی یکم و دوم را ازین‌رو تقدیم صحن کردم تا یاد انسان پارسا و انقلابی و عارف را در سالگرد وفاتش گرامی داشته باشم؛ یعنی امام خمینی رهبر انقلاب و نهضت درخشنده‌ای که میشل فوکو آن را به «روحِ جهانِ بی‌روح» تعبیر کرده بود. همان امامی که خیلی کوشید با تذکر و خیرخواهی و نصیحت، شاه را از افرادِ فاسد و ضد مذهب دربار، نجات دهد و وی را با جامعه‌ی دینی و عالمان و روشنفکران آشتی دهد، اما شاه گوش به حرف یک مرجع آگاه و شجاع نداد و با یکدندگی و لجاجت کارهای خودخواهانه‌ی خود را کرد و کار به جایی رسید که امام دیگر به جای گفتن: «ای شاه! ای شاهنشاه! ای اعلاحضرت!» رُک و راست گفتند: «ای مَردک!».

 

شاهی که به قول استاد محترمم آقای دکتر حسین بشیریه در ص ۱۲۲ کتاب «ایران؛ هویت، ملیت، و قومیت»، می‌خواست گفتمان سلطنت خود را بر سه پایه  بنا کند: زبان فارسی، نژاد آریایی و مذهب زرتشت به جای مذهب اسلام. اما از یک مرجع انقلابی و نترس، شکست خورد و به زباله‌دان تاریخ افتاد که گَندِ کارهای ضد اخلاقی، ضد اسلامی، ضد انسانی، ضد تمدنی او بی‌نهایت مشمئزکننده است؛ شخصیتی متزلزل و شاهی نامدارا که نه آقای طالقانی را -که میان همه‌جور افکار، یک آیت‌اللهی وجیه و مورد قبول بود- می‌توانست تحمل کند، نه آقای منتظری را و نه شهید خسرو گلسرخی را و نه هزاران آیت‌الله و مهندس و دانشجو و طلبه و اعضای مجاهد و مبارز سازمان‌هایی پیشرو و مسلح چون مجاهدین خلقِ وقت و سازمان چریک‌هایی فدایی را و نه حتی مردی از تبار و طبقه‌ی فرادست و بالای جامعه و حکومت یعنی مرحوم محمد مصدق را. و نه حتی ارتشی‌هایی با گرایش مذهبی را. این شاه، حقیتاً عین پدرش، نه مرد و جوانمرد، که به تعبیر درست امام «مَردک!» بود.

 

ایران با این دو شاه دست‌نشانده نه فقط عقب ماند از قافله‌ی رشد اقتصادی و توسعه سیاسی و رفاه اجتماعی، بلکه این دو پدر و پسر خودخواه، مردم را از آرمان نهضت مشروطه -که یکی از سیاسی‌ترین و مدرن‌ترین رفتار جامعه‌ی ایرانی در برابر حکومت شاهنشاهی قاجاری بود- به جدایی افکندند. تاریخ ازین دو قاتلِ علما و روشنفکران و مبارزان که به میانجی انگلیس و آمریکا به تاج و تخت رسیدند، نخواهد گذشت.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2084

نظرات (۱)

سلام جناب آقای ابراهیم. نکته نظرات جنابعالی و بعضی از دوستان در رابطه با نظام پهلوی، مرا به تفکر اونهم از نوع عمیق می برد و چقدر هم سودمند بوده و به نتایجی میرسم که از بعضی از کارهای گذشته خود را که نشآت گرفته از فضای سیاسی زمان خویش بوده، نادم و مورد سرزنش قرار می دهم! البته می دانم که می دانید و خیلی ها می دانند، که نمی دانستند! چه تیشه ای به ریشه ی این میهن و باورهای مردم دارند می زنند.

جناب آقا ابراهیم دوست بزرگوارم که از پژوهشگران توانمند کشور عزیزمان بوده و دایره لغات و واژگانی که به‌ استخدام قلمت می اورید، بسیار وسیع و دارای جاذبه و البته مایه فخر دیارمان می باشد، منتهی آقا ابراهیم نیک می دانید،در کنار همه این نکات مثبت، چنانچه مطالب تقریر شده تُهی از واقعیت و در جهت دلخوشی اصحاب قدرت باشد، فاقد اعتبار و ارزش خواندن را حتی برای یک بار را هم ندارد،حداقل اینکه مخاطب احساس رضایت نخواهد کرد. اشاره نموده‌ اید که این پدر و پسر مانع رشد اقتصادی و سیاسی شده اند، نمی خواهم که نمونه های کارهایی که رضاشاه و پسرش محمد رضا شاه برای کشور انجام داده اند، ورود کنم، چرا که جنابعالی و همه دوستان خدماتی که این پدر و پسر برای سرزمین ما کرده اند، برای همگان روشن و نیازی به توضیح نیست. از قدیم گفته اند، آفتاب آمد و دلیل آفتاب. آثار ماندگارشان آنقدر واضح و آشکار است حتی اگر همچو چهار دهه قبل همه رسانه ها اعم از سدا و سیما! با تبلیغاتی وسیع علیه آنها بگویند بنویسند، مردم در هر فرصتی چه نهان و آشکار به نیکی از آنها یاد می کنند و خواهند کرد، بنابراین نیازی به تمجید امثال بنده ندارد.فقط به این نکته بسنده کنم، اگر حد و فاصل قاجار تا نظام جمهوری اسلامی خودمان نظام پهلوی وجود نداشت، همچو کشور افغانستان شاید هم بدتر بودیم،اگر چه با درایت هوشمندانه! مسئولان در مسیر افغانستان و کره شمالی قرار گرفته ایم و فقط خداوند متعال آخر و عاقبت این ملت را ختم به خیر کند.

مورد بعدی که سیاسی و رشته تخصصی حضرتعالی بوده و بنده که الفبای آن را هم درک نمی کنم،فرمودید که این دو مانع آرمان انقلاب مشروطه گردیدند. سوال اینه با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، چرا در جهت تحقق انقلاب مشروطه گام برداشته نشده است؟ عجیب تر اینکه،نه تنها نزدیک نشده است،بلکه در جهت ضدیت آن عمل کرده است.رهبر فقید آیت الله خمینی در کدام سخنرانی نامی از رهبران انقلاب مشروطه از جمله آیت الله نائینی،آخوند خراسانی،آیت الله مازندرانی.و.و ...نامی برده‌اند؟ و یا از آرمان‌های شان دفاع کردند؟ نه تنها گرامی نداشته اند، تازه در نکته مقابل از شیخ فضل الله نوری که از مخالفان سرسخت نظام مشروطه که جان خود را ارزانی ایده اش کرده،همواره مورد تائید و تاکید ایشان بوده است.

و اما در مورد اینکه به نصایخ آن مرجع و دیگر مراجع گوش نکرد، بایستی عرض کنم،نه آقا ابراهیم. اشتباه فاحش او این بود،که به اربابان قدرت جهانی گوش نکرد و یا بهتره بگویم، دهن کجی کرده بود و متاسفانه نسخه اش را پیچیدند و موجب بدبختی و فلاکت کشور ما شدند،که بدرستی در مسیر رشد و توسعه قرار گرفته بود....ولی دریغا از.....!

کلام آخر اینکه، پوزش میخوام از جنابعالی ‌که سریع و صریح نظر را بیان کردم. دیگر اینکه از طرف عده ای متهم به هوادار نظام شاهنشاهی نشوم،هر چند ابایی از تهمت و افترا ندارم! منتهی باید یادآوری کنم، بایستی مدیریت کشور از فردیت خارج و وارد سیستم گردد، وگرنه شاه و آیت الله و یا شاهزاده و آقازاده فرقی نخواهد داشت....

من الله توفیق

جعفر آهنگر دارابی

سلام جناب آقاجعفر آهنگر. ۱. بنده نیز نوشته‌های شما را که از راه می‌رسد به «مدرسه فکرت» به عنوان متنی برخوردار از احتمالِ انتقاد سازنده و نگرانی دلسوزانه به حال و روز مردم، می‌نگرم و شاید علت آن باشد بالغ بر هزار و اندی بار چهره‌به‌چهره، شما حرف مرا، شنیده و من سخنان و باریک‌بینانه‌ی جناب‌عالی را، شنیده‌ و پذیرفته و بهره‌ور شده‌ام. ۲. جواب من درباره‌ی این جمله‌ات که فرمودید «مطالب تقریر شده» بنده "چنانچه" به فرموده‌ی جناب‌عالی: «تُهی از واقعیت و در جهت دلخوشی اصحاب قدرت باشد، فاقد اعتبار و ارزش خواندن را حتی برای یک بار را هم ندارد...» این است که درین فراز حق با شماست. به سه علت: یکی این که همیشه در حضَر و نظر و گذر، مرا در دایره‌ی «اصحاب قدرت» فرض می‌کنید. دوم این‌که نوشته‌هایم را چون با مطالعات و اندوخته‌هایی که دارید قابل تطبیق نمی‌دانید. سوم این که به این نتیجه نائل آمدید من نه به احتمال، که به یقینِ قطعی خودت، برای جلب خشنودی صاحبان یا حامیان قدرت قلم می‌زنم. و چون هنوز قادر نشدم شما را قانع کنم من این‌گونه که روی من شناخت پیدا کرده‌اید، نیستم، چاره‌ای جز ماندنِ همین تلقی در ذهن شما وجود ندارد. و این امری عادی است و من آن را طبیعی می‌بینم. از سوی دیگر از نظر اصول علمی و روان‌شناختی وقتی شما و یا هر کس دگر، خود را با متنی موافق و مساوق نبیند، سخت است با آن کنار آید و تازه، گاه به لرزش سلسله‌اعصاب فرد می‌انجامد. چیزی که در مدار فوتبال، زیاد بین طرفداران حرفه‌ای و وفادار رخ می‌دهد. پس تشکر بنده را قبول فرما که چقدر با منش صادقت به نقد من روی می‌آوری. ۳.  من از لفظ آرمان انقلاب مشروطه یاد کردم که با اتفاقات و کارنامه‌ی آن فرق دارد. ۴. ازین‌که با این جمله‌ی سیاسی‌ات که: «اشتباه فاحش او [=شاه] این بود، که به اربابان قدرت جهانی گوش نکرد و یا بهتره بگویم، دهن کجی کرده بود و متاسفانه نسخه اش را پیچیدند» خواستید علل موجبه‌ی انقلاب و ریشه‌ی شکست شاه را به بیرون مرز پیوند زنید، باز هم حق با شماست زیرا زاویه‌ی تحلیل ریشه‌های انقلاب از سوی بنده با شما اختلاف نظری دارد و گردآوری‌های من به من چیزی دیگر تعلیم می‌دهد. ۵. از بیان به قول خودتان: «سریع و صریح نظر» خرسند شدم و برای من مُضیف (=جایی که هم‌وطن‌های عرب ما از مهمان پذیرایی می‌کنند) بود این متن شما، و حتی تعامل فکری‌مان در نقد دیدگاه همدیگر را بهبود بخشید. و در یک کلام نقد شما هم بر من، و هم بر متن من، مُضیفی بود که سلسله‌ی دوستی و اندیشگی را مضاعف نمود. درود.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">