دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
آرشبو
پسندیده

۳۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهره ها» ثبت شده است

توضیح دامنه: مرحوم رفسنجانی درین نامه جناح چپ را -که بعداً بر خود نام اصلاح‌طلبان گذاشتند- «نمک‌نشناس» و «راه‌گم‌کرده» توصیف کرد و برداشت وی از روند حکومت‌داری این است که در نظام «انحرافات دلخراشی» پدید آمده است. او درین متن، آخرین خطبه‌ی نمازجمعه‌ی خود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ را نیز «شبیه وصیت‌نامه» توصیف می‌کند. بی‌آن‌که به متن نامه‌ی آقای هاشمی رفسنجانی داوری داشته باشم، صرفاً جهت اطلاع‌رسانی و ثبت در تاریخ بخشی از آن در اینجا بازنشر می‌شود:

 

 

متن نقلی: «...پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاست جمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نایب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاح‌طلب دولت را گرفت‌. متأسفانه با نمک نشناسی، راه را گم کرد. متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تار و مار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبه های نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ ۲۶ / ۴ / ۱۳۸۸ نصایح خود را که شبیه وصیت نامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابان‌های تهران اجتماع با شکوهی داشت و ده‌ها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام [و] راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛

 

و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه می‌دهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم. و اخیرا چون دیدم ... سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاست جمهوری در آخرین لحظات نام‌نویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیا طلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر ... بگذارند. تابستان ۱۳۹۲» منبع

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

خاطره‌ی مرحوم علامه محمدرضا حکیمی: دقیقا یادم نیست که اولین بار چگونه با امام خمینی آشنا شدم. من در زمان طلبگی و تحصیل در مدرسه نواب مشهد بودم و متولی و مدیر مدرسه،‌ آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی بود که با امام خمینی دوست بود. امام هر سال تابستان ها به مشهد می آمد و اتفاقا بیشتر هم با علمای تفکیکی رفیق بود‌. با دیگران خیلی ارتباطی نداشت خصوص آنکه برخی نیز با شاه ارتباط داشتند. من در مشهد از جمله در مدرسه نواب، ایشان را می دیدم. امام خمینی، شخصیت فوق العاده‌ای داشت. قطعی بود که برای خدا کار می کند. در زمان شاه، آیت الله بروجردی، نظرشان این بود که با حکومت و سلطنت در نیفتتد. اما من و عده ای از مذهبی ها، نظرمان این بود که باید با حکومت و سلطنت در بیفتیم و مبارزه کنیم‌.

 

وقتی امام خمینی، حرکت انقلابی خود را بر علیه حکومت و سلطنت آغاز کرد، آیت الله شیخ مجتبی قزوینی از این حرکت ایشان، حمایت کرد و به تبع ایشان، خراسان‌،‌ انقلاب کرد و متوجه امام شدند. این در حالی بود که آن زمان در خراسان، چندان به امام، توجهی نمی کردند. شاگردان آیت الله شیخ مجتبی قزوینی نیز از جمله من به حمایت از انقلاب پرداختیم. آیت الله شیخ مجتبی قزوینی تا آنجا پیش رفت که حتی عکس امام را در منزل خود زده بود. یکی از علمایی که او را می شناسم و نمی خواهم نام او را ببرم، به ایشان گلایه کرد که چرا عکس آقای خمینی را زده اید؟ این در شأن شما نیست برای طلبه های جوان مناسب است. ایشان در پاسخ فرمود: دین داری برای من خوب نیست؟ و آن شخص دیگر سخنی نگفت.

 

من به امام خمینی، علاقه زیادی داشتم و از ایشان تبلیغ و ترویج می کردم تا آنجا که روی همین علاقه به خمین رفتم تا منزل ایشان را ببینم،‌ وقتی آنجا رفتم متوجه شدم ساواک من را زیر نظر دارد... . در جریان مبارزه برای انقلاب،‌ مکرر بازداشت و زندانی شدم؛ در تهران، ارومیه، خوی و... یک بار در ساواک، یکی از رؤسای آنها من را مؤاخذه می کرد و گفت: شما از آقای خمینی، تقلید می کنید‌.

 

در پاسخ گفتم؛ بله‌. من چه کسی هستم که از ایشان تقلید بکنم یا نکنم؟ فرقی به حال ایشان نمی کند‌. ایشان شخصیتی است که بسیاری از ایشان تقلید می کنند و بود و نبود من تاثیری برای ایشان ندارد. نمی خواستم ایشان را سبک کنم لذا در ساواک نیز با قاطعیت و محکم از ایشان حمایت می کردم. من سهم زیادی در انقلاب مشهد و خراسان داشتم ولی دنبال این نبودم و نخواستم سهمی برای این کارهای خودم مطالبه کنم چون برای خدا کار کردم. آنقدر عشق و ارادت به امام خمینی داشتم و حمایت می کردم که همه می دانستند و معروف بود که آقای حکیمی، طرفدار آقای خمینی است. یک عکس انحصاری نیز با امام خمینی و احمد آقا دارم. من با احمدآقا (خمینی) خیلی رفیق بودم. به نظرم در قم بود که خدمت امام بودم. احمدآقا گفت: می خواهی با امام عکس بگیری؟ امام ایستادند من و احمد آقا هم کنار ایشان ایستادیم و عکاس، عکس گرفت. معمولا یک عکاس همیشه آنجا حاضر بود.

 

قم: عکس علامه حکیمی کنار

امام خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی

 

من چند جلسه‌ای نیز درس امام خمینی شرکت کردم. بعد از آزادی امام خمینی، در جریان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲،‌ آیت الله شیخ مجتبی قزوینی به همراه شاگردان خود و جمعی از علما برای دیدن امام به قم رفتند و من هم در خدمت ایشان رفتم و آنجا نیز حضور یافتم.

 

یک بار نیز در تهران که امام در تابستان ها به ییلاقات تهران رفته بودند،خدمت ایشان رسیدم. در جریان مبارزات انقلابی‌ام در مشهد، در زمان شاه یکی این است که ایام عید، شاه به مشهد آمده بود و قصد رفتن به حرم داشت. من روایت: من رأی سلطانا جائراً مستحلا لحرمات الله... را دادم خوش خط نوشتند و به تعداد زیاد از آن تکثیر کردند و موقع خاموش و روشن کردن چراغهای حرم امام رضا -علیه السلام- گفتم رفقا از بالای پشت بام حرم به پایین بریزند و اینکار را در آن زمان خاص انجام دادند. مردم فکر می کردند دعا است و آن را بر می داشتند و بعد می دیدند که اعلامیه است بر علیه‌ی شاه و... . ساواک متوجه شده بود و به دنبال من می گشتند تا من را دستگیر و بازداشت کنند‌ (ظاهراً حدود سال ۱۳۴۳ بود)

از مصاحبه‌ی آقای سید محمدمهدی حسینی دورود با علامه حکیمی
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پست ۷۹۸۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ساعت ۳۰ : ۲۲ دقیقه‌ی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ پیکر پاک و روح ناب علامه حکیمی از ناسوت به ملکوت پیوست. در شأن مقام علمی، معنوی و دینی این استاد و اسوه‌ی بزرگ انسانیت و دیانت همین بس که وی را «مرزبان توحید» لقب داده‌اند. علامه محمدرضا حکیمی -که اصالتاً از اردکان یزد بود و در مشهد مقدس وارد حوزه شد- در صفحه‌ی ۷۸ کتاب «سرود جهش‌ها» -که این کتاب را به امام خمینی تقدیم نموده بود- معتقد است اسلام در برابر همه‌ی ستم‌ها و تبعیض‌ها و ناروایی‌ها و گرسنگی‌ها و محرومیت‌ها، عالمان دین را مسئول می‌شناسد. ایشان در ص ۲۲ از جلد ۳ کتاب «الحیات»، دو ظلم سیاسی و اجتماعی را نشئت‌گرفته از ظلم اقتصادی می‌داند و می‌گوید: «...ظلم اقتصادی از خطرناک‌ترین انواع ظلم به شمار می‌رود؛ بلکه می‌توان گفت مصداق کامل ظلم است.» و حتی در نگاه ایشان، طاغوتِ اصلیِ حقیقی «همان طاغوت اقتصادی است...». او بنده‌ی ارزشمند خدا بود. پیر هرات می‌گفت: «بنده‌ی آنی که بند آنی. آن ارزی که می‌ورزی.» حکیمی می‌ارزید؛ خیلی هم زیاد. چون بنده‌ی مخلَص و مُتوسّم (=هوشمند) خدا بود. و انسان توحیدی به معنای حقیقی. و پیرو عقل و نقل به اَتّم آن. هم او، که بارها و بارها فریاد زد ما باید «اَنبازان قرآن را از قرآن جدا نسازیم» یعنی عترت پاک را از قرآن ناب. زیرا در نگرش حکیمی مفتاح قرآن تنهاوتنها معصوم ع است. و صریح در صفحه‌ی ۱۷۸ کتاب «مکتب تفکیک» فرمود: «قرآن، معصومِ صامت است و معصوم -علیهم‌السلام- قرآنِ ناطق.» به همین دلیل حکیمی در کتاب ۲۲۴ «راه خورشیدی» از روحانیت به «روحانیت مُسانخ» تعبیر می‌کند، یعنی روحانیتی که هم‌سِنخ و مشابه انبیاء و اولیاء است. او حتی در کتاب «مرام جاودانه» از حکومت مُسانخ دفاع می‌کند که باید با عترت و قرآن سنخیت داشته باشد. یاد و مرام و نامش همیشه جاودان خواهد ماند. امید است جامعه جهانی از افکار این انسان الهی با زیست علوی و مشیء نبوی چیزی بیاموزد و خود را بی‌بهره و بی‌توشه نسازد. درود وافر بر او و روح متعالی و پَروریده و رَبیب او.

۱ شهریور ۱۴۰۰
ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

مرحوم استاد محمدرضا حکیمی

 

 

پیکر مرحوم علامه محمدرضا حکیمی از تهران به مشهد منتقل با رعایت مقررات ستاد سلامت، از بست نواب صفوی حرم رضوی تشییع شد و تا صحن کوثر ادامه داشت و پس از اقامه‌ی نماز توسط آیت‌الله سیدان، در کنار مدفن برادرش مرحوم حجت‌الاسلام علی حکیمی در رواق دارالحجه به خاک سپرده شد.

 

در: اینجا

برخی از آثار علامه حکیمی:

زاده‌ی ۱۴ فروردین ۱۳۱۴  مشهد

درگذشته‌ی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ تهران

منهای فقر. «الحیاة». خورشید مغرب. شیخ آقابزرگ تهرانی. دانش مسلمین. بیدارگران اقالیم قبله. هویت صنفی روحانی. مکتب تفکیک. آنجا که خورشید می‌وزد. اجتهاد و تقلید در فلسفه. ادبیات و تعهّد در اسلام. الهیّات الهی و الهیّات بشری (مَدْخَل). الهیّات الهی و الهیّات بشری (نظرها). امام در عینیت جامعه. انذار. بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج). پیام جاودانه. جامعه‌سازی قرآنی. حماسهٔ غدیر. سپیده باوران. سرود جهش‌ها. شرف‌الدین. عقل سرخ. فریاد روزها. قصد و عدم وقوع (نامه‌ها). قیام جاودانه. گزارش (برگرفته از الحیاة). کلام جاودانه. معاد جسمانی در حکمت متعالیه. مقام عقل. میرحامد حسین. نان و کتاب. یکصد و پنجاه سال تلاش خونین. عاشورا: مظلومیتی مضاعف. مرام جاودانه. علی (علیه السلام). پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم). از زندگی تا ابدیت. ای آفتاب. عاشورا؛ عدالت. فاطمیات. عاشورا؛ غزه. استغفار. سه یار خراسانی در انقلاب. امواج غدیر. تفسیر آفتاب.

 

دو جمله‌ی تکان‌دهنده از علامه حکیمی در نامه‌ی‌شان به جشنواره‌ی فارابی در آبان سال ۸۸  (منبع) که از پذیرفتن جایزه خودداری کرده بودند: «آری، باید بکوشیم تا جامعه‌ی ما چنان نباشد که درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتاب‌ها». بیشتر بخوانید ↓

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به انتخاب و ویرایش دامنه: سید مهدی ابوظفر معروف به میرحامد حسین هندی ( ۱۲۴۶ - ۱۳۰۶ق ) از سادات و علمای شیعه قرن سیزدهم در هند است. مشهورترین کتاب او «عبقات الانوار» است؛ در اثبات امامت و دفاع از ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام. امام خمینی در سال ۱۳۲۰ در کتاب «کشف الاسرار» صفحه‌ی ۱۷۸ نوشته‌اند: «بر علماء شیعه بالخصوص و دیگر طبقات لازم است که این کتاب بزرگ را که بزرگترین حجّت مذهب است نگذارند از بین برود و به طبع آن اقدام کنند.» منبع

 

منبع

 

 

نوشته‌ی حکیمی

 

 

قبر میرحامد حسین

 

 

زندگینامه

 

خاندان میرحامد حسین اصالتشان از نیشابور بود که یکی از اجدادش در قرن هفتم به سبب حمله‌ی مغول به هندوستان هجرت کرد و در شهر کنتور اقامت کرد. قبر میرحامد حسین در حسینیه جناب غفران‌مآب قرار دارد. استاد محمدرضا حکیمی در کتابی با همین نام به معرفی شخصیت و افکار میرحامدحسین موسوی هندی پرداخته و انتشارات «دلیل ما» آن را به چاپ رسانده است. از نظر  استاد حکیمی  آثار میرحامد حسین به عنوان یکی از علمای برجسته‌ی شیعه، ابعادی دارد که باید  توجه گردد: بعد علمی، بعد اجتماعی، بعد دینی، بعد اخلاص و بعد اقتداء.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

   

 

زیارت‌غدیریه منبع

 

 

مرحوم شهریار سوگند می‌خورَد که

 از طریق علی (ع) به خداشناسی رسید:

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

منبع

 

نکته: خداشناسی، خداپرستی و خداترسی

سه ضلعِ ایمان آزادانه، آگاهانه، عارفانه و خالصانه است.

 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: مسابقه تیراندازی آقای جواد فروغی در المپیک ۲۰۲۰ توکیو، علاوه بر کسب مدال طلا، یک دست آورد مهم برای من داشت. وقتی از ایشان در باره رمز و راز موفقیت سوال کردند، گفت: اول خدا، دوم خدا، سوم خدا. این همان توحید، بدون شرک خفی است.

 

دو نوع شرک داریم: یکی، شرک آشکار که پرستیدن سنگ و چوب و شریک قرار دادن آنها در خلقت و تاثیر در حدوث و بقا است. در اینجا نه لا اله الا الله بر زبان جاری می‌شود و نه اعتقادی به آن هست. دیگری، شرک خفی است، شرکی که در آن لا اله الا الله گفته می‌شود، اما استواری اعتقادی در آن ضعیف است به نحوی که علاوه بر خدا، دیگران هم موثر در وجود تلقی می‌شوند. ماها معمولا هنگام ابتلا به مریضی، وقتی به دکتر مراجعه می‌کنیم، می‌گوییم دکترجان، اول خدا، دوم هم شما و ... این همان شرک خفی است که لا موثّر فی الوجود آلا الله فراموش می‌شود.

 

آیت الله جوادی آملی بیان زیبایی در این زمینه دارند و می‌فرمایند: طبق بیان قرآن کریم اکثر مومنین دچار شرک خفی می باشند؛ تعبیر «اول خدا، دوم فلان شخص» اشتباهی است که اکثر مردم به آن مبتلا هستند چراکه خدا اولی نیست که دومی داشته باشد بلکه همه امور از ابتدا تا انتها به دست خداست. طبق روایات هر کس بگوید «لااله الا الله» قطعا به بهشت وارد خواهد شد، اما مشرکانه فکر کردن و اندیشیدن به انسان اجازه نمی دهد تا در هنگام مرگ بگوید «لااله الا الله»؛ چرا که در هنگام مرگ زبان ما در اختیار ما نیست بلکه زبان ما در اختیار اعمال و ملکات ماست.

 

...

 

جواد فروغی

 

پاسخ دامنه: استاد احمدی سلام. مثل همیشه، این نوشته‌ی شما نیز برای من اثر وضعی و انتقالی داشت. رویداد زیبای قهرمانی آقای جواد فروغی را به‌درستی به مسئله‌ی مهم اعتقادی پیوند زدید. موافقم که ایمان ایشان، چراغ هدایتش بود. در مورد شرک و توحید نکات مهمی بیان فرمودید که واقعاً باید در زندگی‌مان بدان توجه داشته باشیم مثل همین برادر پاسدار رزمنده‌ی قهرمان. جناب استاد احمدی دور و برم را گشتم جمله‌ی ملاصدرا را نکته‌ای مفید در راستای بحث قشنگ شما دیدم: «آنچه‌ در عالم‌ وجود، غیر واجب‌ معبود، به‌ نظر می‌آید، تنها عبارت‌ از ظهور ذات‌ و تجلی‌ صفات‌ او است‌ که‌ در حقیقت، آن‌ هم‌ عین‌ ذات‌ او است...»

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
پست ۷۹۶۷ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. آنتون چخوف (۱۸۶۰ / ۱۹۰۴) داستان‌نویس مشهور روسی می‌گوید «به من نگو ماه درخشان است، به جای این کار، درخشش آن را بر روی شیشه‌های شکسته نشان بده.» (منبع) یعنی رفتار و افکار شخصیت‌های داستان از راه «نحوه‌ی سخن‌گفتن و تعامل آنان با دیگران» بیان گردد.
 
 

از مهم‌ترین توصیه‌ی آنتون چخوف به نویسندگان این بود که «دانش بدون داشتن قدرتِ به‌کارگیری آن» ارزش و اهمیت ندارد؛ بنابرین، از نظر او باید مطالعه کرد و خواند؛ و از مسیر کشف با ابزارهایی مانند «کتاب و مسافرت» و پرورش «تصورات»، پی به مسائل مهم و تازه بُرد. سه جمله‌ی معروف چخوف ازین (منبع) در زیر می‌آید:

 

ایمان قوّتِ روح است.

آدمی ثمره‌ی باورهای خویش است.

انسان همان چیزی است که خود باور دارد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

بر اساس بینش شهید سلیمانی که ایران «حرم است»

 

حرم امام رضا (ع) به وسعت نقشه‌ی ایران

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی:  در اواخر دهه ۳۰، رژیم شاه با سرکوب مخالفان داخلی، خود را از تعرض آنها در امان می‌دانست. حزب توده متلاشی شده و رهبران آن اعدام شده بودند، همکاران و یاران دکتر مصدق، زندانی، تبعید یا اعدام شدند، مخالف جدی هم در میان روحانیون وجود نداشت. در چنین شرایطی، شاه با اجرای برنامه اقتصادی می‌توانست حمایت کارگران و کشاورزان را جلب کند و با دادن آزادی‌های سیاسی محدود، جایگاه خود را تحکیم نماید. اما نهضت مقاومت ملی بر این باور بود که رژیم شاه و حامیان خارجی‌اش در صدد اعطای واقعی آزادی‌های دموکراتیک نیستند و این باور، مقدمه تشکیل مجدد جبهه ملی شد. اعضای جبهه تصمیم گرفتند یک حرکت عمومی را آغاز نمایند تا ضمن خروج از بن‌بست، مبارزه علیه شاه را گسترش دهند. با سران گروه‌ها و فعالان سیاسی، اجتماعی و مذهبی مذاکره نموده و موافقت آنان را در این مسیر جلب نمایند. از جمله گروه‌هایی که باید با آنان مذاکره می‌شد، روحانیون بودند.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

گروهی از روحانیون که مترقی و انقلابی بودند، جلسات خود را روزهای چهارشنبه، بعد از نماز صبح برگزار می‌کردند و بدین جهت به اصحاب چهارشنبه معروف بودند. آیت الله طالقانی، آیت الله حاج سیدجوادی، آیت الله جلالی موسوی نماینده دماوند، آیت الله انگجی نماینده تبریز، آیت الله غروی و آیت الله میرسیدعلی قمی از اصحاب چهارشنبه بودند. گروهی دیگری از روحانیون که انقلابی نبوده و احتمالا بعضی از آنها درباری هم بودند، روزهای پنج‌شنبه (شب جمعه) در منزل آیت الله بهبهانی جلسات خود را برگزار می‌کردند که به اصحاب پنج‌شنبه معروف شدند. و این ماجرا همچنان ادامه دارد: روحانیت، روحانیون.

برگرفته از خاطرات دکتر ابراهیم یزدی:

(شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: این روزها مشغول خواندن جلد اول خاطرات مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با عنوان "شصت سال صبوری و شکوری" هستم. آن روز که جلد اول خاطرات را می خریدم، خرید جلد دوم را به دلیل قیمت بالا (اگر اشتباه نکنم، ۶۰ هزار تومان) به فرصت بعد موکول کردم، اما امروزه نمی دانم قیمت آن چند است، ولی می دانم وقتی قیمت آن را ببینم خواهم گفت کاش آن روز می خریدم. متاع، مخفف "مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی"، نام نهاد یا سازمانی است که به ابتکار و همت مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۵ شکل گرفت. به گفته دکتر یزدی، تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مهندس بازرگان فعالیت سیاسی یا گروهی نداشت و متاع در واقع محصول تجربه فعالیت های سیاسی بازرگان بعد از کودتا بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

شصت سال صبوری و شکوری

خاطرات دکتر ابراهیم یزدی

 

بازرگان در حالی که مبارزه سیاسی و همکاری و فعالیت خود را در قالب نهضت مقاومت ملی تعطیل نکرد، برنامه درازمدت خود را در قلب "متاع" تدوین و اجرا کرد. بازرگان معتقد بود مرض بزرگ و اساس بدبختی ها و عقب ماندگی ما همان علت یا عللی است که در خاصیت انفرادی و خودبینی و خودخواهی و خودپرستی ما منعکس و متمرکز گردیده است. شاید در هیچ جای دنیا، فردیت به اندازه ایران نیست. ما وقتی که نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همکاری و همراهی نماییم، نه مواهب طبیعی و نه درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد کرد و نه از علم و نه از فن بهره خواهیم گرفت و نه از هوش و بینایی و نه حس تشخیص های سیاسی، گرقتاری ها را رفع خواهد کرد. اگرچه سیاست های سرکوبگرانه حکومت های استبدادی به عنوان عامل بیرونی در عدم رشد احزاب نقش موثری دارند، اما تجربه تاریخی نشان می دهد که عوامل درونی، به مراتب موثرتر از عوامل بیرونی بوده اند.

 

بازرگان در برابر کسانی که تنها راه اصلاح کشور را تعویض مقامات و تصرف قدرت می دانند، معتقد است باید مکتب های تربیتی و اجتماعی ایجاد کرد تا اکثریت مردم سالم و صالح شوند. با این نگاه، مهندس بازرگان، متاع را با هدف تاسیس نهادهای مدنی، به عنوان کارگاه های تمرین همکاری های جمعی و ایجاد فضای مناسب برای همکاری فکری و ذهنی میان روشنفکران دینی با روحانیون خوش فکر حوزه به وجود آورد که تاسیس انجمن های اسلامی مختلف در آن سالها محصول این فکر بود. شخصیت هایی مانند: مرحوم شهید مطهری، دکتر شیخ مهدی حائری یزدی، دکتر یزدی، مهندس سحابی، احمد آرام، سیدغلامرضا سعیدی و ... در جلسات متاع شرکت می کردند. این جلسات در منازل افراد تشکیل می شد که محور بحث ها، مسائل و مشکلات جوانان بود.

 

برای متاع یک میثاق یا تفاهم نامه به عنوان اصول دهگانه و یک اساسنامه نوشته شده بود. فعالیت های متاع تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. همکاری شهید مطهری با متاع، علاوه بر همسایه دیوار به دیوار بودن با منزل پدری دکتر ابراهیم یزدی، موجب تعمیق ارتباط دکتر یزدی با ایشان و خانواده شان شده بود. در اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم مطهری در جلسه متاع در منزل دکتر یدالله سحابی شرکت داشت که به هنگام خروج از منزل، هدف ترور واقع می شود و به شهادت می رسد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت‌الاسلام شاکر از حضّار محترم تالار «نغمه» خواسته بودند دست به بازکردن یکی از لینک‌ها (=پیوندها) در یکی از پست‌های ارسالی‌شان بزنند. بنده هم صبح امروز، به امرشان دست به انتخاب زدم، به نیت نام مقدس امام هشتم (ع) عدد ۸ را برگزیدم. نامه‌ی شهید نوروزی آمد، مدافع حریم حُرم و حرَم سامرا که تأکید گذاشت بر تنها نگذاشتنِ «آقا» با قید «در هیچ شرائط». عکسش را هم مستند کردم در زیر:

 

شهید مهدی نوروزی

 

برادرم شاکر طاهر خوش، بنده سال‌ها پیش هم، وقتی آثار گرانسنگ دو بزرگ‌دانشمند، شهید مطهری و علی شریعتی را همزمان می‌خواندم بر اهمیت دو مفهوم بنیادی شیعه پی بردم، مفهوم زیبای «انتظار» را در آثار استاد مطهری و مفهوم غنی‌ی «امت و امامت» را در آثار مرحوم شریعتی. اینک این شهید عزیز مشهور به شیر سامرا «مهدی نوروزی» هم، از قضا بر مفهوم «آقا» دقت و دعوت داده است که این واژه‌ی برخاسته از فرهنگ حوزه، علاوه بر قرائتِ سیاسی دینی و عظیم «وِلا»، بارِ عاطفی‌ی قرابت با «رهبر جامعه» و دوستی و «وَلا»ی متقابل را نیز با خود حمل می‌کند.

 

نسل هم‌عصر من، مدیون امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- است، که «آقایی» را به این کشور بازگردانده و «نوکری» شاه و رژیم منحطش را در زباله‌دان انداخته و تالی‌تلوِّ امام هم فرموده: «این انقلاب، بی نامِ خمینی در هیچ کجای جهان شناخته‌شده نیست.»

 

امروزه اگر کسی زندگی رستگارانه و سعادت‌بار می‌خواهد، سرباز شهید قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی تمام‌عیار برای چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن است. زیرا حاج قاسم آن نیایش مشهور علی شریعتی را به وجه نیکوتر، به بار نشاند که سالیان دور دکتر سروده بود: «خدایا: "چگونه‌زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه‌مردن" را خود خواهم آموخت.» (منبع)

 

آری؛ رفتار و افکار قاسم سلیمانی به همین علت مکتب شد. چراکه خود هم تبعیتِ صادقانه داشت از مقام معظم «رهبر» و هم خود تفکر خردمندانه داشت در مسیر معظمِ راهبُرد و راهبَر.

 

با سپاس. دامنه. قم. (۱۳ / ۴ / ۱۴۰۰)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: خاطره‌ی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آن‌هم در قله‌ها و شیارها و شکاف‌های دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخی‌های ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شب‌های تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیده‌ی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوان‌فراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آن‌سوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.

 

حال وسط کار و کارزار، ناباورانه می‌شنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنین‌ترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکرده‌ی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون می‌کند؛ همان وارسته‌ی پرهیزگاری که پیش‌تر از ترورش گفته بود: «به فرض آن‌که مرا ترور کردید چه می‌شود؟ مرغابی را از آب می‌ترسانید؟!» (منبع)

 

من و مانند من، خیلی این عالِم مردم‌دوست را دوست می‌داشتیم؛ شهید صدوقی را می‌گویم. کسی که، استاد مرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانه‌ی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آن‌قدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه‌ تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانه‌ی خواهران «مکتبة‌الزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاوندی و آشتی و اُنس داد.

 

ما کمین می‌رفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهک‌های سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین می‌کردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه می‌کردند و به خیال خام خود توبیخ؛ زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم را از دسترسی به سرمایه‌های مذهبی و معنوی قطع می‌کردند.

 

صدوقی، آیت‌الله‌ی نمونه‌ی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عام‌المنفعه، در اخلاق کریمه و در هم‌پیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.

 

آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَرده‌های رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیب‌ترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کنند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَند؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریه‌یی. صدوقی دوست‌داشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ( ۷ تیر ۱۴۰۰ که تصویر مستند شد) حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی یک «خدا قوّتِ» جانانه از رهبری گرفت. چرا؟ به روایت و گواهی و تصدیق رهبری بدین خاطر: «ایشان در این دو سال و چند ماهی که مسئولیت قوه‌ی قضائیه را داشتند حقاً زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای خوبی انجام گرفت در این قوه و حرکت جناب آقای رئیسی در قوه‌ی قضائیه مصداق همان چیزی بود که ما همیشه تکرار میکنیم؛ [یعنی] حرکت جهادی، حرکت جهادی؛ یعنی جدی، شبانه‌روزی، پرتلاش، پرانگیزه.» (منبع)

 

(روزنامه‌های اعتماد . سه‌شنبه، ۸ تیر ۱۴۰۰)


اما آیا در قوه‌ی بعدی هم، «خدا قوّت» می‌گیرد آقای رئیسی؟! شخصاً برای کیان ایران و تقویت حسَنات جمهوری اسلامی ایران و کشف و بروز لیاقت شخص وی نزد خلق، دوست دارم آقای رئیسی در خدمت به ملت و کشور، توفیق و پیشرفت یاید. زیرا به این آئینِ اقبال لاهوری علاقه دارم که:

 

آدمیّت احترامِ آدمی
باخبر شو از مقامِ آدمی

 

اما بعد؛ صحنه‌ی سیاست -به‌ویژه‌ی سیاست لرزان در ایران- عرصه‌ی احتمالات هم هست. اندک‌شناختم از جناب رئیسی، نشان می‌دهد افکار و اخلاق و رفتار رئیسی «فرق» دارد، بنابرین، ممکن است تندروهای راست، کم‌کم با او زاویه بگیرند و حتی دور نباشد که به‌یک‌باره نسبت به وی گرد‌وخاکی با غبار و تیرگی بالا بپا کنند. گرچه باید انتظار داشت ایشان در کار خدمت به خلق به بن‌بست نرسند و توفیق بیابند.



حالا وقتش است بروم روی بحث بعدی: دیروز علاوه بر خبر بالا، این خبر هم (که تصویر مستند شد) برای اهل خرَد و عقل و شرع، مهم بود که علامه محمدرضا حکیمی،  اندیشمند ستُرگ الهی و وصیّ‌ی علی شریعتی بر اثر سرایتِ ویروس مرموز، در بیمارستان بستری شد. (منبع) ضمن آرزوی شفا برای آن مرد ساده‌زیستِ علوی‌منش، سزاست یک سخن از بستر بحث‌های بنیادی ایشان از اسلام -که در دفتر یادداشت‌های سال‌های گذشته‌ام نوشته‌ام- به میان آورَم. من پیش ازین، سال پیش «راه خورشیدی» را در همین صحن و سایتم معرفی کرده بودم؛ کتابی که «راه‌نامه»‌ی علامه حکیمی‌ست. در صفحه‌ی ۱۱۱ این اثر جملاتی تکان‌دهنده است که خلاصه‌اش این است:

«آنچه موجب تأسف است... اسلام، متّهم به دفاع از بازار و سرمایه‌داری و فئودالیسم بود... باری، در آن روزگار، اسلام آیینِ درگیر شمرده نمی‌شد، دینِ سر به زیر پنداشته می‌شد... اسلام در حوزه‌ی اقتصاد غایب بود و در عرصه‌ی سیاست، ساکت و قاعد. [اما] در مقابل، مارکسیسم در همه‌ی عرصه‌ها، حاضر و دارای برنامه بود و با صدای بلند و پابرجا می‌گفت: حاضر ! ... . دادِ اسلامِ عدل و داد، داده نمی‌شود، ناله بر اسلامِ نُدبه و ناله زده می‌شود.»

استاد حکیمی پنج صفحه بعد، در همین «راه خورشید» جمله‌اش را با سخنی از مرحوم علی شریعتی در کتابش «مذهب علیه‌ی مذهب» این‌گونه جمع می‌کند: «در اسلام راه خدا از میان مردم می‌گذرَد و سبیل‌الله همان سبیل‌النّاس است.»

نکته‌: من معتقدم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با قائل‌شدن به نقش بنیادی مردم، اسلامِ (به قولِ علامه حکیمی) «قاعد» (=نشسته، نظاره‌گر، ساکت، غایب) را به مقامِ اصیل و نابِ خودش یعنی اسلامِ «قائد» (=رهبری‌کننده، هدایتگر، درگیر، حامیِ ستمدیدگان، هادیِ ملل، حاضر) بازگرداندند. آیا دست‌اندرکاران نظام در سایه‌ی صلاحدیدِ رهبری، از «قائد»بودنِ اسلام، می‌توانند محافظت کنند؟! نمی‌دانم! و بگذرم! اما ان‌شاءالله بتوانند. درود بر آن امامِ مستضعفان، ارمغان‌آورِ محرومان، اندیشمندان و ستمدیدگان جهان.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: با ویرایش دامنه: «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در تعبیر رهبری «مهمترین عامل برای جلوگیری از سیاست خارجی انفعالی در منطقه» و «رزمندگان بدون مرز» هستند سابقه‌اش به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد. بر اساس بند هفتم اساسنامه‌ی سپاه، حمایت از مستضعفین و نهضت‌های آزادیبخش یکی از وظایف سپاه برشمرده شده، لذا، اساس واحد نهضت‌های آزادیبخش با مسئولیت [حجت‌الاسلام] شهید محمد منتظری در سپاه تشکیل شد.

 

پس از شهید منتظری، [حجت‌الاسلام] سید مهدی هاشمی برادر [حجت‌الاسلام]  سید هادی داماد آیت‌الله العظمی منتظری مسئولیت این واحد را برعهده  گرفت. در سال ۶۱ از این سمت برکنار و واحد نهضت‌های آزادیبخش نیز منحل شده و وظایف آن به واحد اطلاعات سپاه واگذار شد.

 

در سال ۶۳ و با تأسیس وزارت اطلاعات، تعدادی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه نیز به این وزارتخانه رفتند و واحد اطلاعات سپاه با مسئولیت شهید سید کاظم کاظمی مأموریت پشتیبانی و حمایت از نهضت‌های آزادیبخش را برعهده گرفت.

 

اما نیاز به فعالیت برون‌مرزی برای مبارزه با رژیم بعث عراق و همچنین کمک به تأمین امنیت خارجی کشور موجب شد تا قرارگاه‌های برون‌مرزی «بلال» به فرماندهی فریدون وردی‌نژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه تشکیل شود. لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر و تیپ ۶۶ نیروهای ویژه هوابرد از جمله یگان‌های تحت امر این دو قرارگاه بودند.

 

با شهادت شهید کاظمی در سال ۶۲، سردار احمد وحیدی که تا پیش از آن قائم‌مقام و معاون امنیت داخلی واحد اطلاعات سپاه بود، مسئول اطلاعات سپاه شد و تا پایان دفاع مقدس نیز در همین مسئولیت باقی ماند. دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی و با توجه به  شرایط خاص منطقه، نیاز بود تا فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه سر و سامانی جدی‌تری به خود بگیرد و بر همین اساس در سال ۶۹ با تأیید فرمانده معظم کل قوا، نیروی جدیدی به نام نیروی قدس به ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه شد و سردار وحیدی نیز به عنوان اولین فرمانده این نیرو منصوب شد  و تا سال ۷۶ در این مسئولیت باقی ماند.

 

در سال ۱۳۷۶ سردار قاسم سلیمانی فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده گرفت و بیش از دو دهه در این مسئولیت باقی ماند تا اینکه در ۱۳ دی ماه  سال ۹۸ در فرودگاه بغداد توسط موشک‌های شلیک‌شده از یک پهپاد آمریکایی به همراه ابومهدی المهندس و جمعی دیگر از یارانش به شهادت رسید.

 

 

شهید محمد منتظری

 

 

سیدمهدی هاشمی

 

 

فریدون وردی‌نژاد

 

 

مرتضی رضایی

 

 

احمد وحیدی

 

 

شهید قاسم سلیمانی

 

 

اسماعیل قاآنی

دوران فرماندهی شهید سلیمانی بر نیروی قدس سپاه را باید دوران طلایی این نیرو دانست. در این دوران بود که در خرداد ماه سال ۷۹ ارتش رژیم صهیونیستی بعد از ۱۸ سال مجبور به عقب‌نشینی از خاک لبنان شد و ۶ سال بعد در جریان جنگ ۳۳ روزه، این رژیم متحمل شکست بزرگ دیگری شد. در جریان این جنگ برای نخستین مرتبه، حزب الله [لبنان] از موشک‌های کروز ساحل به دریا استفاده کرد و ناوچه ساعر ۵ رژیم صهیونیستی را مورد هدف قرار داد. علاوه بر این، توان موشکی نیروهای حزب الله نیز در جریان جنگ ۳۳ روزه فراتر از حد تصور ظاهر شدند. بهره‌مندی از قدرت موشکی به حزب الله این امکان را می‌داد تا عمق سرزمین های اشغالی را مورد هدف قرار دهد و از این طریق بتواند معادله قدرت را به نفع نیروهای مقاومت تغییر دهد. بیشتر بخوانید ↓

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. من معتقدم میان نوابغ و اسلام ربط برقرار است. یعنی هرگاه نوابغ بیشتری بین مسلمین، حیات و امکان بُروز داشته باشند، اسلام بیشتر و بهتر کشف می‌شود. زیرا اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی، منبع عظیم و بی‌پایان است که فقط نوابغ قادرند آن را به‌درستی اکتشاف کنند. و هرچه کشف بیشتر و تفسیر صحیح‌تر باشد، مردم و به عبارت دیگر توده‌ها و در معنای دینی اُمت، راحت‌تر به درک و فهم درست از دین نائل می‌شوند. پس؛ بین نابغه‌های دینی و باورهای مذهبی ربط برقرار است.

 

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، نابغه (=دارای هوش سرشار و استعداد شگرف) بود؛ نابغه‌ای اسلام‌شناس و جامعه‌شناسی مسلمان که در حلقه‌ی روشنفکری پدری دانشمند و مفسّر قرآن و استاد دین و اندیشه، رشد کرد. و در عمر ۴۱ ساله‌ی خود، هم مکتب اسلام را در زمانه‌ی خود خوب درک کرد و هم از جهان عصر خود، آگاهی و نگاه انتقادی داشت. او به عنوان نابغه‌ای متعهد، در شیعه حرارت آفرید و مکتب اهل بیت (ع) را با فهم و تفسیر پویا از روی طاقچه‌ها، به صحنه آورد. کیست که قریب ۱۹۰۰۰ صفحه سخن داشته باشد ولی انتظار داشت در آن اشتباهی نباشد. روح آن معلم انقلاب و از پایه‌گذاران بی‌بدیل انقلاب و متفکر متحرک شیعه، و نوپرداز کاریزماتیک شاد و یاد باد.

 

جملاتی از شریعتی

اینجا

 

نکته: حساب کنید اگر نوابغ عالَم، به اسلام روی آورند، و نیز نوابغِ مسلمان به اندیشه‌پردازی بیشتر جرأت نمایند،  اسلام چه رونق‌هایی که نمی‌گیرد و چه منطق‌های قوی‌یی که سر بر نمی‌آورَد. و همچنین چه سخت که نمی‌شود کارِ سخت‌گیران در اسلام. اسلام، دینی‌ست که موتور محرّکه‌ی آن تفکر و عقلانیت است تا معنویت پشتوانه‌ی مُتقنی گیرد.

 

نتیجه: مرحوم شریعتی از اسلام چنان آموخته بود و به مردم چنان آموزانده بود که هیچ قدرتی یارای حذف او را ندارد؛ تمام تلاش‌هایی که شده، تا اسم علی شریعتی را از صفحات تاریخ ایران و اسلام و لوح وجود جامعه محو کنند، به آن دست نیازیدند. لابد در او ویژگی‌های بود که هنوز زنده است. بگذرم. به مناسبتِ ۲۹ خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی تحریر شد.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش: سلسله مباحث لیف روح. «...سید مرتضی آوینی هیچ‌گاه گذشته‌ی خود را مخفی نکرده بود. مثلاً در نوشته‌ای درباره‌ی جوانی‌اش چنین آورده است: « ... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی‌شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جِلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را ـبی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اشـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به‌راستی طالبش باشد، آن را خواهدیافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت… و حالا از یک راه طی‌شده با شما حرف می‌زنم.» (منبع)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. نکات فراوان دارم اما سه مورد شاید کفایت کند:

 

یکی این‌که وی -که امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ درگذشت- برای محور مقاومت زحمتِ زیادی کشید؟ کی؟ زمانی که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور و آقای میرحسین نخست‌وزیر بود و او سفیر ایران در سوریه. حزب‌الله لبنان با ابتکار اولیه و تفکر او بنیان گزارده شد و در همان مسیر هم توسط اسرائیل، ترور و جانباز مبارزه با رژیم اسرائیل اشغالگر شد و دست خود را در راه فلسطین فدا نمود. او سپس توسط میرحسین به ایران فراخوانده و وزیر کشور دولت میرحسین شد.

 

 

دوم این‌که او زمانی که مرحوم رفسنجانی با نهایت نخوت دولت تعدیل اقتصادی لیبرالی را بر کشور حاکم کرده بود و کسی اگر از وی انتقاد می‌کرد «دشمن پیامبر» تلقی می‌شد و در نمازجمعه‌ی تهران با شعار «مرگ بر، مرگ بر» مواجه می‌گردید، شجاعانه وارد میدان نقد او و دو دولتش شد و با راه‌اندازی مجله‌ی «بیان» محکم در برابر رفسنجانی ایستاد و همزمان در نقد پاره‌ای از تفکرات تئوریک دکتر عبدالکریم سروش در همان مجله، اقدام کرد که در آن مقطع جزو حرکت انقلابی و روشنگرانه‌ی وی به حساب می‌آمد.

 

سوم آن‌که در دهه‌ی اخیر کشور را به سوی نجف اشرف ترک کرد و در آنجا بیت امام و مؤسسه‌ی آثار نشر را اداره می‌کرد. من سال ۱۳۹۲ وقتی اتفاقی وی را در اول خیابان شارع الرسول در مجاور حرم حضرت علی -علیه السلام- دیدم سراغش شتافتم. به‌گرمی برخورد کرد و پس از احوال‌پرسی و چند کلمه گپ و گفت، از ایشان پرسیدم چرا به ایران نمی‌آیی؟! خندید و فقط گفت: چرا، می‌آیم، تابستان‌ها. آخه او، در اعتراض به وضع موجود، کشور را ترک و کُنج نجف عزلت گزیده بود بلکه روزی گشایشی آید. بگذرم، اگر از مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر محتشمی‌پور بخواهم کامل بگویم، چند پست متن و چندین سطر حرف‌وگپ است. رحمت به روانش و آمرزش روحش.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه: ( ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ ) به نام خدا. با سلام و احترام به خوانندگان. چندی پیش عزیزی استاد، یعنی جناب حجت‌الاسلام شاکر در تالار نغمه، مخاطبان را به دیدنِ برنامه‌ای زنده درباره‌ی علامه حسن‌زاده دعوت داده بود. من هم به خاطر عُلقه و اعتقاداتی که به آن علامه‌ی آملی دارم، تنظیم کرده بودم خودم را در ساعت قرار، پای برنامه که شبکه‌ی قرآن آن را به آنتن می‌بُرد، حاضر نمایم تا صحبت فرزندش حجت‌الاسلام عبدالله حسن‌زاده را بشنوم و ببینم که چه تازه‌هایی بر من خواهد افزود. دیدم و شنیدم. اخلاقم در دیرباز این بوده و مانده که اگر برنامه‌ای یا فیلمی را حاوی تفکر و اندیشه‌ بدانم همزمان یادداشت‌برداری کنم. پس شمّه‌ای می‌گویم از برداشت‌هایم:

 

شعَف فرایم گرفته بود که فرزندش چقدر مسلط است و چه تازه‌ها هم می‌گوید و چه صدای همسان پدر دارد و چه چهره‌ای بسان ایشان زیبا و باجذَبه. همان‌دَم، از قول پدر فرمود برخی از دانش‌ها از جنس نور است، نه از حروف ظاهری الفبا. مانند نورِ علم کربلایی کاظم ساروقی اراکی. بی‌سواد؛ ولی حافظ کامل قرآن.

 

افتخار علامه به این بوده که گرچه از خاندانی روحانی برنخاسته، اما از مادری عفیف و پدری اهل یقین به دامن جهان رخ نموده و نگین حوزه‌ی علمیه‌ی آمل و تهران و قم شده و مرادی معنوی برای ایران.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

قمر آریان را می‌شناسید؟

جمعه ۲۷ / ۱ / ۱۴۰۰

نوشته‌ی ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. قمر (زاده‌ی فروردین ۱۳۰۰ قوچان) همسر زرین‌کوب (زاده‌ی اسفند ۱۳۰۱ بروجرد اما اصالتاً اهل خوانسار) در دانشکده‌ی ادبیات فارسی تهران با او آشنا شد و هر دو در دوره‌ی دکتری، باهم ازدواج کردند؛ البته آشنایی‌شان در فضای دانشکده، ۹سال طول کشید تا زرین‌کوب در مشهد به خواستگاری قمر رفت. قمر خود می‌گفت به او احتیاج داشت، برای اینکه هزار مسئله بود که وی می‌خواست بداند و از نظرش این تنها زرین‌کوب بود که آن را می‌دانست.

 

 

قمر نویسنده‌ی «روایت یک شاهد عینی» عبدالحسین زرین‌کوب را با اسم خودمانی و مخفّف «عبدی» صدا می‌کرد که مادرش گفت «عبدل» یا «عَدُل» صداش کن، ولی رفته رفته نام او در زبان قمر، به همان واژه‌ی «عبدی» نشست که مایه‌ی طنز هم شد، مثلاً «مهتدی صبحی» از دوستان آنان روزی از روی طنز و شوخی به قمر گفت: «عبدی چیه؟! بگو ارباب!»

 

رساله‌ی دکتریِ دکتر قمر آریان جزوِ اولین پژوهش‌های فارسی درباره‌ی مسیحیت است. نیز جالب است بدانید که قمر آریان در جلسه‌ی محاکمه‌ی مرحوم دکتر محمد مصدق حضور داشت. او این صحنه را از فرصت‌های مهم زندگی‌اش می‌دانست تا تصویر ملی‌شدن صنعت نفت همیشه در ذهنش جاودانه شود. او این دادگاه را عرصه‌ی «محاکمه‌ی انسانیت در برابر رذالت و خیانت» خواند و از ایستادگی مصدق در برابر دادگاه و حکومت شاه، دفاع کرد.

 

قمر آریان به شعر و شاعری نیز علاقه‌ی وافر داشت و در ۲۲ سالگی، نیما یوشیج را ملاقات کرد. به روایت او هر بار که «سیمرغ» نیما یوشیج را زمزمه می‌کرد و یا «افسانه»‌ی وی را، لذت می‌بُرد. به‌ویژه به خاطر این‌که، این مرحوم یوشیج بود اولین بار شعر را از قید و بند قافیه آزاد کرده‌بود؛ بنابراین، دلش می‌خواست آن مرد را ببیند. لذا در یک مراسمی متوجه شد که نیما حضور دارد. فوراً جلو رفت و فریاد زد: «آقا شما نیما هستید؟ نیما گفت: بله خانم، مگر من داخل آدم‌ها نیستم که این طور مرا صدا می‌کنید؟! گفتم البته که هستید.»

 

مقالات، اشعار و ترجمه‌های متعددی از خانم دکتر آریان در مجلاتی چون یغما، سخن، مهرگان، مروارید به چاپ می‌رسید. او -که از نخستین زنان دانش‌آموخته دانشگاه تهران و جزوِ اولین استادان زن دانشگاه در ایران بود- مدتی نیز سردبیر مجله‌ی «راهنمای کتاب» را برعهده داشت. و علاوه بر تحقیق و ترجمه و سرودن دوبیتی‌ها، سال‌ها در دانشگاه شهید بهشتی (ملی سابق) چه پیش و چه پس از انقلاب، ادبیات تدریس می‌کرد. وی دکتر زرین‌کوب را در سفر‌های علمی هند، پاکستان، لبنان، آمریکا و چندین کشور اروپایی و عربی همراهی می‌کرد. بی‌تردید فرهنگ و تاریخ ایران مدیون دانشمندان بزرگ ازجمله این دو دانشمند است و آثار آنان بالاترین ارثیه‌ای‌ست که برجای گذاشته‌اند.

 

آیا این را شنیده‌اید که استاد عبدالحسین زرین‌کوب یک تشت یخ را زیر میز مطالعه‌اش می‌گذاشت و شب‌ها پا را در آن فرو می‌برد تا خوابش نبرَد و بتواند بیشتر بخوانَد و بنویسد بپژوهَد. این روحیه با تشویق قمر نیز همراه بود. و‌ چه عالی‌ست انسان‌های بزرگ را همسرانی همراه‌اند.

 

زنده‌یاد قمر آریان در ۲۳ فروردین ۱۳۹۱ درگذشت؛ یعنی۳ سال بعد از درگذشت روانشاد عبدالحسین زرین‌کوب. زرین‌کوبی که قمر آریان باورش این بوده از اول وی را در انگلستان غلط معالجه کردند که بعد در آمریکا نتوانستند آن را جبران کنند؛ تب‌های خیلی‌شدید، که خودشان گفتند «تب باکتری». و آریان چنین تب‌ولرز‌هایی را هرگز در عمرش ندیده بود.

 

خانم «سمیرا شاهیان» برای این بانوی ایران، گردآوری‌های مفیدی در «شهرآرا» (اینجا) صورت داد. نیز منابع زیر در شناخت دکتر قمر آریان مآخد خوبی‌ست: «مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، «قمر آریان، ستاره‌ای در آسمان فرهنگ پارسی»، «سازمان اسناد و کتابخانه ملی» و «مصاحبه‌ی تاریخ شفاهی با دکتر قمر آریان». والسلام.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مبحث لیف روح: به نام خدا. ذوالنون مصری -متوفّای ۲۴۵ ه.ق- با مردم نشست و برخاستی نداشت. به او گفتند: «چرا با خلق نشست و برخاست نمی‌کنی؟» پاسخ داد: «به دو سبب. یکی آن که هر عیبی در نهاد ایشان می‌بینم چون بازمی‌گویم می‌رنجند و سبب دوم آن که هر عیبی در نهاد من می‌بینند، نمی‌گویند تا من ترک آن عیب کنم، و فایده از نشست و برخاست این است که فایده گیری و فایده رسانی. چون این هر دو، حاصل نمی‌شود از خلق کناره گرفته‌ام و با آنها نمی‌آمیزم.»

 

منبع: «دقایق الحقایق» اثر شیخ احمد رومی

عارف، شاعر و نویسنده‌ی قرن ۷-۸ هجری قمری

 

ذوالنون مصری

ذوالنون مصری

عکس:  بازنشر دامنه

 

چکیده‌ی اطلاعات درباره‌ی ذوالنون مصری:

ازین: منبع و درین منبع

 

«ذوالنون مصری از عرفای اثرگذار بر تصوف است و شناخت سرچشمه‌های افکار وی می‌تواند به فهم عوامل زاینده و جهت‌دهنده تصوف یاری رساند. این مقاله می‌کوشد ارتباط او را با ائمه‌ی شیعه (ع) و ترویج آموزه‌های ایشان را در قالب روشی توصیفی_تحلیلی مستدل سازد. بعضی استادان ذوالنون، با امام صادق (ع) ارتباط داشتند و برخی راویان که احادیثی را به واسطه‌ی ذوالنون نقل کردند، جزو رجال و روّات معتبر شیعه و از نزدیکان ائمه (ع) بودند. شباهتی فراوان میان افکار و اقوال ذوالنون با روایات امیرالمؤمنین، امام حسین، امام زین العابدین، امام صادق، امام رضا و امام عسکری (علیهم السلام) وجود دارد. بعضی علمای شیعه نیز به ذوالنون استناد کرده‌اند، همچنین ذوالنون مدتی را در سامرا می‌زیست و زمینه‌ی دیدار وی با امامین عسکریین (علیهماالسلام) فراهم بود. از مستندات برمی‌آید که او بی‌واسطه از تعالیم ائمه‌ی شیعه (ع) بهره‌مند بوده و بعضی آموزه‌های ایشان را ترویج نموده است؛ آموزه‌هایی که بعدها مرجع و مأخذ صوفیه شدند.»

درین نقل قول کمی ویرایش صورت دادم

( ۲۲ / ۱ / ۱۴۰۰ )

انسان واقعی از نظر شیخ ابوسعید ابوالخیر در اینجا

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: فرصت خدمت؟ یا فرجه‌ی غارت؟! به نام خدا. مگر جمهوری اسلامی ایران -بخوانید همان خون‌بهاء شهیدان- قرار نبود فرصتی برای خدمت به خلق باشد و زمینه‌ساز عبادتِ حضرت خالق و مقدمه‌چین ظهور حضرت صاحب (عج)؟ پس چرا برای «اکبر طبری»‌ها فُرجه‌ی شده برای غارت و ساعات خوشی شده برای حکومت و اِعمال قوت و ارتکاب خیانت؟! با مقایسه‌ی غارت اکبر طبری در حوزه‌ی حکمرانی و دستگیری‌های فراوان شهردارها و شوراها در شهرها در حوزه‌ی مدنی، اثبات شده که فساد چه در بخش‌های انتصابی حکومت و چه در بخش‌های انتخابی ملت، ریشه دوانده. این خوره‌ها آفتی هستند که اگر دفع نشوند تمام صید خود را می‌خورند و از درون می‌پوکانند. آیا می‌توان قصد برخورد با این آفات را قصدی واقعی و تام و بدون تبعیض دانست؟ اگر چنین قصدی باشد، انقلاب از آرمان خود دور نیفتاده است، و اِلّا فلا: پس نه. چرا ستون امروزم این شد؟ چون حکم طبری را دیدم:

 

 

اکبر طبری. شیخ صادق لاریجانی

 

او چون شبکه‌ی چندنفره‌ی ارتشاء «با وصف سردستگی و اخذ رشوه‌های متعدد» تأسیس کرد به گفته‌ی آقای اسماعیلی سخنگوی حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سید ابراهیم رئیسی «به ۳۱ سال حبس تعزیری و ضبط اموال ناشی از ارتشا و انفصال دائم از خدمات دولتی و بیش از ۴۳۰ میلیارد ریال جزای نقدی محکوم شد.»  (منبع) حالا این اکبر طبری که «سردستگی‌»اش اثبات شده و به عنوان همه‌کاره‌ی حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی، دست به این‌همه خیانت و غارت زده، دیگه چه حکمی از دادگاه گرفته؟ اینها را: من خیلی‌خلاصه در زیر فشرده‌نویسی می‌کنم و می‌گذرم:

 

حکم جزای نقدی بابت پول‌شویی‌ها.

حکم ضبط سه دستگاه آپارتمان مسکونی در برج روما در کامرانیه‌ی تهران.

حکم ضبط یک واحد به مساحت ۶۳۳ متر.

حکم ضبط واحد دیگری به مساحت ۳۸۸ متر.

حکم ضبط واحد سوم به مساحت ۳۸۰ متر.

حکم ضبط یک واحد آپارتمان در خیابان پاسداران در یکی از برج‌های مجلل به مساحت ۶۳۳ متر.

حکم ضبط پنج قطعه زمین در شهرستان بابلسر که تبدیل به یک باغ ویلای بسیاربزرگ شده و ویلای مجللی در آن ساخته‌شده.

حکم ضبط یک قطعه زمین مشجّر به مساحت هزار و ۶۷۵ متر در نجارکلای لواسان.

حکم ضبط یک واحد آپارتمان اداری به مساحت ۱۰۸ متر در مجتمع اداری سانا.

حکم ضبط یک قطعه زمین به مساحت ۳۰۰ متر در بلوار کریم‌خان زند.

حکم ضبط طبقات پنج و شش ساختمان احداثی در بلوار کریم‌خان زند به‌عنوان بخشی از اموال و وجوه ناشی از ارتشا.

حکم محکومیت قریب به هزار‌میلیارد ریال جزای نقدی در حق دولت.

حکم محکومیت به حدود ۱۷۹ میلیارد ریال ضبط وجوه نقدی بابت ارتشا اخذ کرده و املاکی که اشاره شد.

حکم انفصال ابد از خدمات دولتی «!»

 

اینک سه نکته از میان هزاران نکته:

 

۱. آقای حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی که در طول صدارتش به همه داغ و درفش نشان می‌داد، و دائم با عصبانیت با مردم حرف می‌زد! چرا چشمش به اول‌نفر پهلُوی‌اش نمی‌چرخید؟! و چرا خود او تحت محاکمه‌ و استنطاق نرفت؟ مگر خون او سرخ‌تر است؟! اگر این تبعیض نیست، پس اسمش چیست؟

 

۲. چرا نوشتم «حکم ضبط»؟ نه «ضبط»؟ چون‌که بر من معلوم نگشت، آیا ضبط شد واقعاً؟ یا نه، فعلا فعلانا فقط حکم در ورقه مانده است و پای دادگاه و دادسرا؟!

 

۳. راستی این اکبر طبری دستِ راست حجت‌الاسلام شیخ صادق لاریجانی چه خدمت خدومی به انقلاب و قوه‌ی وقت قضاییه می‌کرد و ملت خبر نداشت! باز صد رحمت به آن احسان طبری که در تئوری‌های توده‌ای مارکسیستی و وابستگی به شوروی نَرد زد و باخت، ولی این اکبر طبری، نه تخته‌نرد، که هم نبرد می‌زد و هم نَوِرد. نورد را مازندرانی‌ها خوب بلدند که چه لغت زمُخت و اوپورنیست است! خصوصاً وقت پلوخوری‌های چرب و گرم و نرم! بگذرم. ولی بازگردم به اول متنم: جمهوری اسلامی فرصت خدمت بود؟ یا فرجه‌ی غارت؟! نکند مفهوم «فرصت» در نگاه این‌تیپ معمول‌ها و عمله‌ها همان اوپورنیست است؟! و «فرصت‌طلب». شاید.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

گزیده‌ی افکار مرحوم دکتر علی شریعتی

 

گردآوری: جناب آقای ابوالقاسم کریمی ورامین

۱ انسان معتقد و مسئول، برای دشنام‌هایش نیز ارج و حرمت قائل است و من هرگز آن را در نثار به کسانی که اساسا وجود ندارند, تباه نمی‌کنم. ۲ آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند. ۳ فقرهمان گرد وخاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند، فقر شب را بی غذا سرکردن نیست، فقر روز را بی اندیشه سپری کردن است... ۴ ترجیح میدهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم ۵ "سخت است حرفت را نفهمند" سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند ۶ بدتر از توجیه‌های غلط توجیه‌های درست است ، یعنی تکیه کردن بر یک حقیقت تنها برای پایمال کردن حقیقتی دیگر ...!! ۷ گوسفندی ذبح کن! و لقمه‌ای به گرسنه ای ببخش! وه! که این حج, کلافه‌ام می‌کند! چهار سال است که هنوز از حج باز نگشته‌ام! ۸ راه تقرب خدا در اسلام تعقل است نه تعبد ۹ به شماره‌ی هر دلی, دوست داشتنی هست و دل‌ها هر چه شگفت‌ترند، عشق نیز در آن‌ها شگفت‌انگیزتر است. ۱۰ در روزگار جهل, شعور خود جرم است!

 

۱۱ حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند. ۱۲ اگر باطل را نمی‌توان ساقط کرد می‌توان رسوا ساخت، اگر حق را نمی‌توان استقرار بخشید می‌توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت. ۱۳ منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد، در پرنده شدن خویش بکوش. ۱۴ آزادی از درون مغز تو آغاز می‌شود چه بسیار انسان‌ها که دست و پایشان بسته نیست، اما زندانی افکار خویش‌اند. ۱۵ اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن‌های من است. ۱۶ باید انسان بودن، پاک بودن، مسئول بودن و در اندیشه سرنوشت دیگران بودن، وظیفه باشد. بالاتر از آن صفت آدمی باشد، باز هم بالاتر، وجود آدمی باشد. ۱۷ عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال ۱۸ سرمایه های‌ هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. ۱۹ هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش. ۲۰ خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. بیشتر بخوانید ↓

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی