فرصت خدمت یا فرجهٔ غارت!
به قلم دامنه: فرصت خدمت؟ یا فرجهی غارت؟! به نام خدا. مگر جمهوری اسلامی ایران -بخوانید همان خونبهاء شهیدان- قرار نبود فرصتی برای خدمت به خلق باشد و زمینهساز عبادتِ حضرت خالق و مقدمهچین ظهور حضرت صاحب (عج)؟ پس چرا برای «اکبر طبری»ها فُرجهی شده برای غارت و ساعات خوشی شده برای حکومت و اِعمال قوت و ارتکاب خیانت؟! با مقایسهی غارت اکبر طبری در حوزهی حکمرانی و دستگیریهای فراوان شهردارها و شوراها در شهرها در حوزهی مدنی، اثبات شده که فساد چه در بخشهای انتصابی حکومت و چه در بخشهای انتخابی ملت، ریشه دوانده. این خورهها آفتی هستند که اگر دفع نشوند تمام صید خود را میخورند و از درون میپوکانند. آیا میتوان قصد برخورد با این آفات را قصدی واقعی و تام و بدون تبعیض دانست؟ اگر چنین قصدی باشد، انقلاب از آرمان خود دور نیفتاده است، و اِلّا فلا: پس نه. چرا ستون امروزم این شد؟ چون حکم طبری را دیدم:
اکبر طبری. شیخ صادق لاریجانی
او چون شبکهی چندنفرهی ارتشاء «با وصف سردستگی و اخذ رشوههای متعدد» تأسیس کرد به گفتهی آقای اسماعیلی سخنگوی حجتالاسلام والمسلمین آقای سید ابراهیم رئیسی «به ۳۱ سال حبس تعزیری و ضبط اموال ناشی از ارتشا و انفصال دائم از خدمات دولتی و بیش از ۴۳۰ میلیارد ریال جزای نقدی محکوم شد.» (منبع) حالا این اکبر طبری که «سردستگی»اش اثبات شده و به عنوان همهکارهی حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی، دست به اینهمه خیانت و غارت زده، دیگه چه حکمی از دادگاه گرفته؟ اینها را: من خیلیخلاصه در زیر فشردهنویسی میکنم و میگذرم:
حکم جزای نقدی بابت پولشوییها.
حکم ضبط سه دستگاه آپارتمان مسکونی در برج روما در کامرانیهی تهران.
حکم ضبط یک واحد به مساحت ۶۳۳ متر.
حکم ضبط واحد دیگری به مساحت ۳۸۸ متر.
حکم ضبط واحد سوم به مساحت ۳۸۰ متر.
حکم ضبط یک واحد آپارتمان در خیابان پاسداران در یکی از برجهای مجلل به مساحت ۶۳۳ متر.
حکم ضبط پنج قطعه زمین در شهرستان بابلسر که تبدیل به یک باغ ویلای بسیاربزرگ شده و ویلای مجللی در آن ساختهشده.
حکم ضبط یک قطعه زمین مشجّر به مساحت هزار و ۶۷۵ متر در نجارکلای لواسان.
حکم ضبط یک واحد آپارتمان اداری به مساحت ۱۰۸ متر در مجتمع اداری سانا.
حکم ضبط یک قطعه زمین به مساحت ۳۰۰ متر در بلوار کریمخان زند.
حکم ضبط طبقات پنج و شش ساختمان احداثی در بلوار کریمخان زند بهعنوان بخشی از اموال و وجوه ناشی از ارتشا.
حکم محکومیت قریب به هزارمیلیارد ریال جزای نقدی در حق دولت.
حکم محکومیت به حدود ۱۷۹ میلیارد ریال ضبط وجوه نقدی بابت ارتشا اخذ کرده و املاکی که اشاره شد.
حکم انفصال ابد از خدمات دولتی «!»
اینک سه نکته از میان هزاران نکته:
۱. آقای حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی که در طول صدارتش به همه داغ و درفش نشان میداد، و دائم با عصبانیت با مردم حرف میزد! چرا چشمش به اولنفر پهلُویاش نمیچرخید؟! و چرا خود او تحت محاکمه و استنطاق نرفت؟ مگر خون او سرختر است؟! اگر این تبعیض نیست، پس اسمش چیست؟
۲. چرا نوشتم «حکم ضبط»؟ نه «ضبط»؟ چونکه بر من معلوم نگشت، آیا ضبط شد واقعاً؟ یا نه، فعلا فعلانا فقط حکم در ورقه مانده است و پای دادگاه و دادسرا؟!
۳. راستی این اکبر طبری دستِ راست حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی چه خدمت خدومی به انقلاب و قوهی وقت قضاییه میکرد و ملت خبر نداشت! باز صد رحمت به آن احسان طبری که در تئوریهای تودهای مارکسیستی و وابستگی به شوروی نَرد زد و باخت، ولی این اکبر طبری، نه تختهنرد، که هم نبرد میزد و هم نَوِرد. نورد را مازندرانیها خوب بلدند که چه لغت زمُخت و اوپورنیست است! خصوصاً وقت پلوخوریهای چرب و گرم و نرم! بگذرم. ولی بازگردم به اول متنم: جمهوری اسلامی فرصت خدمت بود؟ یا فرجهی غارت؟! نکند مفهوم «فرصت» در نگاه اینتیپ معمولها و عملهها همان اوپورنیست است؟! و «فرصتطلب». شاید.