۱۲ آبان ۱۴۰۰ ، ۱۱:۱۳
نقدی بر شیخ سروش محلاتی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حجتالاسلام شیخ محمدسروش محلاتی -که چند سالیه گویا مثلاً عوض شده و تلاش و جستوخیز میکند تا بروج داشته باشد و خروج!) در ظاهر امر به پشتیبانی از آیتاللهالعظمی لطفالله صافی گلپایگانی درآمده و در واقع امر احتمال میدهم برای تعریض بر رهبری وارد گود شده، گفته: «شأن عالم دین این است که حرج را در جایی تحمل کند اما نباید حرج را به دیگران تحمیل کند... پیامبر که تا آخر عمر در شعب ابی طالب نبود. دوم اینکه اینها اختیاری به شعب رفتند. مگر پیامبر گفت هرکه مسلمان است باید به شعب ابی طالب بیاید و گرسنگی را تحمل کند؟ این یک زمان موقت بود و تمام شد. خدا گفته در دین برای شما حرج قرار نداریم اگر امور مهمی باشد موقتاً شما می توانید حرج را قبول کنید.» منبع
وی معلوم نکرده چرا همان سه سال سخت شعب را رسول خدا ص و ایمانآورندگان پابرهنه و ستمدیده، با صلابت و شکیبایی و تابآوری بدون هیچ تضرع و خواهشی، ترجیح دادند بر ننگ سازش به معنی تسلیم با مشرکان و دستبرداشتن از دعوت و مکتب نورسیدهی اسلام و قبول نیرنگ آنان؟ نیز آیا ایشان گمان میبرَد این رهبری است که با کشورداریاش برای ملت حرَج ایجاد کردهاست؟ اگر اینچنین است؛ از کجا حتم دارد رهبری حرَج را به جای اینکه خود تحمل کند بر مردم تحمیل میکند؟ وی روشن سازد پس رهبری -که در نظریهی سیاسی مکتب تشیع در رأس هرم جامعه و در حقیقت وسط میدان و جلوِ صف قرار دارد- چگونه جامعه بهویژه علما و مخصوصاً خودحقپنداران خودخواه را رهبری کند؟
لابد آقای شیخ سروش محلاتی انتظار میبرَد رهبری پیادهکنندهی فکر پیروان است، نه ارائهکنندهی خط و ربط پیروان. پیرو در اینجا به معنی مردمی است که در تحت حکومت اسلامی به نقش و هدایت رهبری ایمان و باور دارند؛ بخوانید اعتقاد یا التزام، نه به معنی اینکه هیچ حرفی برای گفتن و انتقادی برای سالمساختن نداشته باشند، نه. او و برخی چونان او، جوری صحبت میکنند که انگار آن سوی سیاست، در جبههی مخالفان ایران، همهچیز بر اساس منطق و مروت و حسابوکتاب پیش میرود. حقیقتاً انسان شرم میکند وقتی این گونه مزخرفات (منظورم حرفهای بزَککرده است) را میشنود. لابد امثال وی وقتی به آیهی ۲۶ سورهی احزاب میرسند (البته اگر وقت کنند برسند!) چشم بر روی اینجور آیات بیّنات میبندند:
وَ قذفَ فی قلوبِهم الرُّعبَ
و در دلهاشان بیم افکند.
ترجمهی سید جلالالدین مجتبوی
بگذرم: واقعاً چه راست گفت خدای بزرگمرتبه و باعظمت از خود و از پیروان خود. اگر خدا در جای خود بر سختگیران و ستیزهجویان قذف میکند و هراس میافکند پس چرا پیروان اسلام و مؤمنان از درپیشگرفتنِ اخلاق خدایی بپرهیزند و از داشتن چینی خو و خصالی نسبت به بدترین دشمنان اسلام و ایران باک داشته باشند؟! خُب رک بگویید: برای رفع حرج! برویم زیر بیرق! مثل زیر بیرقرفتن کشورهای کره و آلمان و بریتانیا! برای آمریکا. آقای سروش محلاتی! جناب! انتقاد بر رهبری حق جامعهی اسلامی است که از امام علی ع الگو میگیرد، ولی پنهانشدن زیر بهانهی حمایت از مرجع، و تقلّاکردن علیهی رهبری برای دیدهوشنیدهشدن رسم درستی نیست. انتقاد نعمت است، آن را به حربههای کهنه جوش نزنید لطفاً. آن آقای دکتر سروش، کمکم به جای باریک و کوری رسید که وحی مُنزل را به خواب و رؤیای شخصی تقلیل داد، این آقای شیخ سروش کمکم به کجا کجاوه میاندازد، خدا داند. شما مگر میخواهی در قلوب مؤمنان به جای دشمنان رعب افکنی؟ زهی خیال خام!
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/1986
۱۴۰۰/۰۸/۱۲
سلام. با تبادل لینک موافقین؟؟