به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوان‌ها، میان آدم‌ها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آرواره‌ی کفتار و سرعت یوزپلنگ همه‌وهمه برای زیست و بقاست و قوه‌ای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همان‌گونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و به‌چابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، به‌هوش. وقت زور، به‌زور.

 

مگر می‌شود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایه‌ی حرف‌شِنوی از خدا و آموزه‌های اخلاقی و معنوی ممکن می‌شود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمی‌پاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهان‌خوارگی‌یی چون آمریکا دارد.

 

به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرف‌ترین و واقعی‌ترین شناخت است و نشان‌راهِ «ایران قوی» منطقی‌ترین دستورالعمل. خردمندانه‌تر از این نمی‌شود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانه‌ی هشت‌ساله‌ی صدام علیه‌ی ایران، فقط به گاوآهن می‌چسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاک‌نِشان».

 
 
پس: وقتی احتمال دعوا همواره یک پیش‌فرض منطقی‌ست و یک برآورد واقعی راهبردی، هوش یا زور هر دو نیاز است؛ هوش برای شناخت درستِ متخاصمان عَنود و کَنود. و زور (=به معنای قوت و قدرت آن) برای بازدارندگی و حفظ کیان دین و ملت و میهن.
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1981