دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

پست شده در چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۲
ساعت پست : ۰۳:۲۵
پیام به من

داستان درام یک سرباز عصر شاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش  آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. می‌گفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بی‌امان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همه‌ی سربازها را همچنین. پرده‌ی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف می‌کرد. می‌گفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانی‌اش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد می‌گفت بعدا" همه‌ی ما را برای ادامه‌ی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور می‌کند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2560
دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
پست شده در چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳
بازدید ها : ۱۲
ساعت پست : ۰۳:۲۵
دنبال کننده

داستان درام یک سرباز عصر شاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
داستان درام یک سرباز عصر شاه

متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش  آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. می‌گفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بی‌امان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همه‌ی سربازها را همچنین. پرده‌ی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف می‌کرد. می‌گفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانی‌اش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد می‌گفت بعدا" همه‌ی ما را برای ادامه‌ی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور می‌کند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی

متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش  آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. می‌گفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بی‌امان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همه‌ی سربازها را همچنین. پرده‌ی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف می‌کرد. می‌گفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانی‌اش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد می‌گفت بعدا" همه‌ی ما را برای ادامه‌ی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور می‌کند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
داستان درام یک سرباز عصر شاه

داستان درام یک سرباز عصر شاه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
داستان درام یک سرباز عصر شاه

متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش  آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. می‌گفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بی‌امان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همه‌ی سربازها را همچنین. پرده‌ی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف می‌کرد. می‌گفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانی‌اش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد می‌گفت بعدا" همه‌ی ما را برای ادامه‌ی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور می‌کند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.

متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش  آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. می‌گفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بی‌امان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همه‌ی سربازها را همچنین. پرده‌ی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف می‌کرد. می‌گفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانی‌اش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد می‌گفت بعدا" همه‌ی ما را برای ادامه‌ی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور می‌کند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.

دیدن یا نوشتن نظرات : ۰
۰ عدد کامنت تا به حال ثبت شده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">