داستان درام یک سرباز عصر شاه
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.
داستان درام یک سرباز عصر شاه
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.
داستان درام یک سرباز عصر شاه
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.
متنی که یک رفیق دیرینم نوشت و به دامنه داد: چند روز پیش آقایی ۷۰ ساله روبرو شدم؛ پیرمردی بسیار باشخصیت و سنگین و مهربان. میگفت زمان شاه سرباز بود. مافوقش به هر دو سمت گوشش ۱۲ سیلی محکم زد جمعا" ۲۴ تا. فحّاشی بیامان رکیک به خواهر و مادر و ناموسش. به خاطر هیچ گناهی. همهی سربازها را همچنین. پردهی گوشش پاره بود. جگرم از این ستم زخم شد. خیلی آرام تعریف میکرد. میگفت تیمسار (اسمش را گفت، من فراموش کردم) آمده بود بازدید و هنگام سخنرانیاش از سربازها خواست مشکلی دارند، بیان کنند. یکی از میان سربازها برخاست و با رعایت احترام گفت تیمسار، به ما گفتند برای حفظ وطن و ناموس به خدمت مقدس سربازی برویم، اکنون افسران شما ناموس ما را به باد فحاشی میگیرند (منظورش تناقض در هدف و رفتار ارتش بود) تیمسار نام سرباز را پرسید. این مرد میگفت بعدا" همهی ما را برای ادامهی خدمت به تهران منتقل کردند بجز همان سرباز بیچاره که به تنب تبعید شد و معلوم است چه بلاهایی بر سرش آوردند. نسل جوان ما تحت فشار تورم و .... تصور میکند شاه یک جنتلمن دادگر بود. ارتش همین الانم بخش زیادی از آن میراث شوم را در دل خود دارد.