دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوناگون» ثبت شده است

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. از حج امسال، هر بار عکس‌های متنوعی را دیدن می‌کردم چون حجاج در آنجا اغلب در طبیعتِ خود هستند و تصنع ندارند لذا صحنه‌ها، طبیعی تصویر درمی‌آمد و همین جذبه داشته است برایم. باری؛ یکی از بهترین تصاویر همین صحنه است (عکس بالا) که حاجی‌های ترکیه‌ای، حلقه‌ای برای بانوان‌شان زده‌اند تا در اثر انبوه جمعیت، حرمت زن همچنان مصون نگه داشته شود.

 

 

خودم به اجرای مراسم به صورت تفکیکی، فکر می‌کنم که بتوان مسیر زن و مرد را جداگانه کرد و یا اگر ممکن نیست ساعتِ مناسک را برای زن و مرد جدا کرد. مثلا" از فلان زمان تا فلان زمان، زنان؛ و از فلان ساعت تا فلان ساعت هم، مردان. خصوصا" وقتی دقیق شویم می‌بینیم فقط لباس اِحرام ایرانی‌ها خیلی کامل و عالی و فاخر و وزین و پوشش‌دهنده‌ی تمام بدن، تهیه شده است. سایر بلاد، کم و بیش، هم سبک جامه‌ی اِحرام، و هم نحوه‌ی پوشاندن‌شان ناقص است و ناجور و اغلب بخشی از بدن‌شان کاملاً پیداست که زننده هم می‌شود. یادمه آن سالیان دور به مشهد مقدس که می‌رفتیم در حرم امام رضا ع تفکیکی در کار نبود! زن و مرد قاطی و خیلی‌هم نامناسب. اینک، آن قدر حرم خوب اداره می‌شود که هم بخش ترکیبی خانوادگی دارد، هم بخش مجزّا برای خانما و هم محوطه‌ی معین برای مردا. حج هم، چنین شود شئونش مصون می‌مانَد. حفظ پوشش متعارف، اصلی عقلی، شرعی، عرفی، اخلاقی، انسانی، و عرفانی‌ست. عُریانی، عریانی‌ست؛ چه خواهد زعفرانیه و اختیاریه باشد، چه خواهد قلب مکه، چه دل عرفه، چه هنگام رَمی جمره. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۱۴۰۲ ، ۰۶:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پاره‌ی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتاب‌های نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -به‌زیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمه‌اش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را می‌نویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزله‌ی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایش‌های خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" می‌دارد. می‌شود درین‌باره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.

 
 

 

کتاب

«نای و نی»

 
 

پاره‌ی دوم:

دو جریان؛ مقاومت و مستمندان

به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» می‌نوشتم که کتابی‌است از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامه‌ی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنی‌ها، مسیحی‌ها، اروپایی‌ها و فرقه‌ها و جاهای مختلف سخن می‌گفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ می‌سازد و جامعه را به حرکت درمی‌آورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفته‌ی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمی‌رود". (صفحه‌ی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبه‌خود راه خودش را باز می‌کند، اساسا" درست نمی‌داند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آماده‌سازی برای حرکت" بسنده نمی‌کند، بلکه "سعی می‌کند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحه‌ی ۱۷۶)

 

در صدرِ اندیشه‌های صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص می‌گوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحه‌ی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که می‌خواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد می‌کند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل می‌کند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما می‌توانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۷:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

حاجی اصغر سعیدی و همسرش‌

 

   

 

روستا و تکیه‌ی انجیله‌ی قم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱،

عکس از روی مستند "راه آبادی" : دامنه


خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۱ ) در روستای انجیله. خاطره‌ی مسموع بنده: به نام خدا. سلام. این عکسی که انداخته و در بالا بار گذاشتم حاجی اصغر سعیدی و همسرش‌اند، از انجیله، آخرین روستای قم در مسیر شمال غربی از شهرستان جعفرآباد استان قم، بخش قاهان، سمت ساوه در نود و اندی کیلومتری شهر قم. اخیرا" برف سنگینی هم آمده در انجیله که برنامه‌ساز شوخ‌طبع قمیِ «راه آبادی» را به آنجا کشانده. دیدم کاملا". این دو، یک نمونه‌ی تمام‌عیار در زندگی‌اند؛ انقلابی، دارا، اما خیّر و نیکوکار، سرِ حال، مذهبی، مطلع از کشور. مرد گفته: خانمش را در نقطه جوش عشقش، "غلامتم" می‌گوید. زن گفته: اول خدا بعد این مردِ من، که دومی ندارد. عجب! حسابی هم چفتِ هم، مصاحبه نمودند هنگام سخن بر زانوی هم ضربه‌ی صمیمیت می‌زدند. به قول دارکلایی: انگوس زوونه. چی گفتند؟! نقل به عین می‌کنم چون با گوشم شنیده و با چشمم دیدم و فوری یاداشت نوشتم که گفتند: «اون شاهِ ملعون به روستا گاز و نفت نمی‌داد می‌گفت نداریم، ولی در عوض توی حلقوم انگلیس از نفت، مفت پر می‌کرد. آقاخمینی وقتی آمدند، ایران آباد شد و همه چیز داریم، آب، گاز، برق، تلفن، آبادی، امنیت و...» راستی! تکیه‌ی انجیله در سبک معماری داخلی و حیاط و سکوهای سرسرا و حتی نوع عزاداری‌ها کم‌نظیره. جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ، ۱۱:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
خاطره‌ی ایرانگردی‌ام: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دیروز در پست ستون ثابتم درباره‌ی جناب باب‌قاسم رمضون حرف از نماز شد. اینک خاطره‌ی یک روز خوب از فضیلت‌های فراموش‌شده. آری؛ باری؛ شهریور ۱۳۸۴ به اتفاق خانم و فرزندان (عارف، عادل، عاصم) و برادرخانمم ابراهیم، سر قبر شهید شیرودی در شیرودمحله (مابینِ تنکابن - رامسر) رفتیم. چیزی که آن روز توجه‌ام را خیلی به خود جلب کرده بود قداست قائل شدن مردم به آن قبر بود و نوشته‌ی روی تابلوی قبر شهید شیرودی. (عکسی که آن روز انداخته بودم و در بالا مشاهده می‌کنید) جمله‌ی عظیم این است؛ از رهبری معظم:

 

«شیرودی اولین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم.»

 

خواستم چند چیز گفته باشم:

 

 

سر قبر شهید علی اکبر شیرودی

در شیرود محله (مابین تنکابن - رامسر)

شهریور ۱۳۸۴ . از راست: عاصم، ابراهیم

(برادرخانم) عادل. عارف. خانم. عکاس: دامنه

 

اولی این است آن روز توی محل دفن شهید علی‌اکبر شیرودی در امامزاده حسین یا امامزاده بی‌بی حوریه (تردید از من است) شنیده بودم از مردم آنجا که شهید شیرودی به نماز اول وقت و مسائل مذهب بسیار اهمیت می‌داد، عجیب، عجیب. حتی نقل است آن شهید اوایل نوجوانی نیز بر نماز اوّل وقت همت داشت. گویند روزی در مصاحبه‌ی خبرنگاران خارجی با وی، وقتی “اللّه اکبرِ” اذان مغرب را شنید مصاحبه را درجا ترک کرد و به طرف مسجد رفت تا نماز اول وقتش به عقب نیفتد. خبرنگاران هاج و واج (=حیران، گیج، مبهوت) مانده بودند!

 

دومی این که کم حرکتی نیست که آقای خامنه‌ای رهبری معظم که از همان شروع طلبگی در پنج مسئله‌ی نماز و عبادات و تعقیبات و قرآن و شعر زبانزد بوده است پشتِ سر یک خلبان ارتش بایستد و نماز به جماعت وی گزارَد. این نشان از مقام معنوی شیرودی داشت. عکس آن روزم حاکی از درک همین نکته بود.

 

سومی این که، علی اکبر شیرودی که زاده‌ی ۲۵ دی ۱۳۳۴ بود و شهادتش در ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ در منطقه‌ی بازی‌دراز دشت ذهاب کرمانشاه در پی حماسه‌آفرینی عرفانی و نظامی او و رزمندگان سلحشور رخ داد، شهید مظلوم بهشتی را به گفتن یک جمله‌ی جاودانه کشانده بود (عکس زیر) که تابلویی درخشان شد:

 

"عرفان واقعی، خانقاه‌اش بازی‌دراز است." منبع

 

منظور شهید بهشتی این بود این خانقاه‌هایی که در برخی از جاها می‌بینیم شکل صوری پیدا کرده است و "حقیقت و طریقت و شریعت" در رفتار شهید شیرودی‌ها نهفته است، نه در بازی‌های من‌درآوردی بعضی‌ها. بگذرم!

 

 

چهارمی این است که ای بانو، ای آقا هر کجاییم، سفر، حضَر، در جمع، تنها، توی کار، استراحت و در هر حال و قیل و قال، نوای اذان را که دادند عادت کنیم به آغاز نماز در همان وقتِ فضیلتش در اوائل اَدا، حتی وسط بیایان و کنار خیابان. نیز چه نیکوست و ستوده که اگر به یک روحانی و پیشنماز دسترسی نداریم دست‌کم به یکی از جمع خود که در پرهیزگاری و قرائت درست‌تر نماز، از ماها پیشی دارد و شهیر است، به نمازش بپیوندیم. مثلا" ما در جمع‌مان جناب حاج احمد آهنگر را پیش می‌اندازیم. زیرا گرچه نمازگزاردن امری فردی است و فُرادا هم حال خودش را می‌طلبد اما در آیه‌ی ۴۳ بقره صریح آمده است به جمع و جماعت داخل شوید و نماز را بپا دارید. معلوم است اقامه‌کردن نماز، مافوق خواندنِ نماز است: وَ ارْکَعوا مَعَ الرَّاکِعین. مرحوم علامه معتقد است این قسمت آیه یعنی "داخل در دایره‌ی ایمان و حق شوید و به عبادات الهی و تکالیف او قیام کنید." ر.ک: تدبر، المیزان.

 

پنجمی این است در مسافرت‌ها حتما" سعی کنیم از جاهای مذهبی، تاریخی، ملی، طبیعی، مردمی دیدن کنیم و با ذوقِ سرشار عکسی از آن بیندازیم. سال ۱۳۸۴ بنده حتی موبایل هم نداشتم، اما همیشه همراهم یک دوربین یوشیکای ژاین داشتم و صحنه‌های زیادی را ثبت کردم که شاید روزی روزگاری درین صحن محترم، اندک اندک با شرح موجز بگذارم. پوزش با سه کفِ دست نوشتن، به ایضاع! وقت شریف شما منجر شد. جمعه‌روز ۳۰ دی ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۱۴۰۱ ، ۱۱:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مسائل روز: دو خبر ، دو نظر: یکی خبر دزدی آرد و دیگر خبر بررسی آشوب و فرق و صدماتش بر اعتراض:

 

خبر یکم این که: آقای حمیدرضا جلائی پور هم، حرف آقای ماشاءالله شمس الواعظین را ملاک بررسی جامعه‌شناسی سیاسی خود قرار داده و گفته: "شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این مؤسسات رسانه‌ای سرنگونی‌طلبانه، حقوق‌های کلان می‌‌دهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب این‌ها این است که در این مؤسسه‌ی براندازی کار کنند. این جریان مخرّب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانه‌روها، عقلا و اصلاح‌جویان‌اند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمی‌کنند اصلا برایشان مطرح نیست. نکته دیگری که دارند کار می‌کنند... دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبح‌زدائی می‌کنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است... کار دیگری که این رسانه‌ها می‌کنند تجزیه طلبی را عادی جلوه می‌دهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده می‌گذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه می‌دهند. اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه می‌کنند! تلاش می‌کنند تا قبح تجزیه‌طلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخه‌ی آشوب فعال شود."منبع.


نظر: نه فقط این حرف آقای شمس الواعظین و آقای جلائی پور نشان شجاعت در بیان حقیقت است، بلکه، برای افراد مردّد هم مؤثر است. به نظر بنده آشوبگری‌های اخیر -که از ستاد مالی تأسیس شده‌ی بیرون تزریق پولی می‌شده- همه‌ی جنبش‌های سالم اعتراضی نهفته‌ی داخلی را نابود کرده است. در علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی هر طبقه و نیروی اجتماعی مثل طلاب، دانشجویان، کارگران، بازاریان، کشاورزان، روشنفکران و بیکاران و ... در ذات خود دارای جنبش اعتراضی خفته هستند که وقتی سیاست‌های یک کشوری از دید آنان غلط از کار در می‌آید، این جنبش خفته مثل شکوفه‌ی گل، می‌شکُفد و با رفتار سالم اعتراض می‌کند تا تغییر قانونی ایجاد کند. اما اغتشاشات اخیر که بدترین نوع از رفتار اجتماعی و شریرانه‌ترین کار بود، این جنبش‌های مؤثر را نیز -که بر سالم‌ساختن قدرت اثرگذار هستند و نشان پویایی جامعه‌ی مدنی محسوب می‌شوند- صدمه‌ی عمیق زده است. زیرا اصل "اعتراض" یک کار دینی و تکلیفی و حقوق‌مدارانه است. اما این آشوب‌ها که از چند هرزه خط می‌گرفت تمام حیثیات آنان را بر باد فنا داد. حتی اگر باز هم تکانه‌های داشته باشد، منفور است.

 


خبر دوم این که: آقای میثم لطیفی، معاون رئیس جمهور افشاگری کرده از "سهمیه‌ی ۲۵ میلیون نفری نان به نانوایی‌هایی که وجود خارجی ندارند!" او گفته: "چند هزار نانوایی در کشور پیدا کردیم که وجود خارجی ندارند، ولی سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کنند... بعد از اصلاحات اخیری که دولت در حوزه‌ی نان انجام داد، روزانه به اندازه‌ی نان ۲۵ میلیون نفر یعنی به اندازه‌ی جمعیت کشور عراق در آرد صرفه‌جویی شد." منبع.


نظر: چند ماه پیش دو سه باری از اقدام آرد و نانی حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی تمجید نوشته بودم و اینک باز نیز این کار ضد فسادی را تحسین می‌کنم. حقیقت این که انسان در می‌مانَد از فسادی به این پهنایی. کجا بودند چشمان ناظر؟ این‌همه سازمان‌های عریض و طویل نظارتی و بازرسی در دایره‌ی قدرت شکل گرفته و حقوق و اضافه‌کار و حق مأموریت ویژه می‌گیرند اما راحت و آسان کسانی با اسم نانوایی‌هایی که اصلا" واقعیت ندارد و دروغ است سهمیه‌ی آرد دریافت می‌کردند: بخوانید سهم مساوی ملت از داشتن آرد را می‌دزدیدند. آیا مردم نباید بدانند این افراد ذی‌نفوذ کی‌ها بودند؟! به دادِ بینوایان برسید، همان که با تمام انتقادهایی که در سینه دارند، اما به صحنه آمدند و بساط آشوب را درهم کوبیدند. بارها گفته‌ام خدمت و قدرت در کنار هم، بالانس و میزان می‌شوند و حاکمیت را موجه می‌سازند. هر کدام بلغزد، دومی را از کار می‌اندازد. فساد به این عمقی واقعا" مختل می‌کند؛ اگر گفتید چه چیزی را؟ در درجه‌ی نخست رضامندی عمومی را. حکومت مردمی هم، زیربنایش رضایت است؛ رضایت مردم. ازین اعتماد مردم باید به نفع اقتدار انقلاب و خدمت به عموم مردم بهره برد. امام امت ره همواره می‌فرمود به من رهبر نگویید، خدمتگذار مردم بگویید. خدمت یعنی ساختن تمام ایران و به مردم به شیوه‌ی عدالت رسیدگی کردن. رهبری معظم بارها هشدار دادند بر رفع فقر و تبعیض و فساد بکوشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ، ۱۹:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان. به نام خدا. سلام. دیروز دوستم از همین صحن هیئت محترم رزمندگان، متنی فرستاد که نگاهِ نوِ آقای مصطفی ملکیان را در بر داشت. من این نقل را حمل بر صحت می‌کنم تا اگر کذب یا مخدوش بود به خودِ دوست مربوط باشد. خواستم این دواعی جناب ملکیان را به وُسع یک پست، نقد کنم. نیاز است اول روشن سازم کتمان ضعف نظام و جناحین نمی‌کنم. علم به این ضعف‌ها دارم و قصدم نقد بر وجود تناقض در یک رفتار و گفتمان است. ابتدا چکیده‌ی آنچه از بیان ایشان برداشت شد:

 

آقای مصطفی ملکیان

 

چکیده: آقای ملکیان گفت “بنده‌ی ملکیان اصلاح‌طلب نیستم، چون دیدم که راه‌ها بسته شد”. از نظر ملکیان اصلاح‌پذیری بر گفت‌وگو بنا شده است. نظامی که می‌خواهد نشان بدهد که اصلاح‌پذیر است، باید اثبات که گفت‌وگوپذیر است. امّا از آن‌جا که گفت‌وگو با حکومت، ناممکن شده است، پس اصلاح‌پذیری هم منتفی است. لازمه‌ی گفت‌وگو از نگاه وی، وجود "یک منطقه‌ی بی‌طرف" است که طرفین گفت‌وگو در آن شریک‌اند و برای آن، سه مبنایِ مشترک نیز وجود دارد: "عقل و عقلانیّت. اخلاق و اخلاقیّت. قانون و قانونیّت؛" که ملکیان به این سرانجام رسیده تمام این مبناها در گفت‌وگو با حکومت و دولت، از میان رفته است. چون او فکر می‌کند "سه انگاره در جمهوری اسلامی، گفت‌وگو را ممتنع کرده: "برتری ایدئولوژی بر عقلانیّت. تقدُّم حفظ نظام بر حفظ اخلاق. تفوُّق ولایت فقیه بر قانون." و این سه آموزه‌ی اساسی و اصلی جمهوری اسلامی، "هیچ مبنای مشترکی را میان مردم و دولت" برای گفت‌وگو باقی نگذاشته است؛ نه عقل، نه اخلاق، نه قانون. پس، با حکومت و قانونی که حامل این سه آموزه است، نمی‌توان گفت‌وگو کرد. آقای ملکیان که خود را خشونت‌پرهیز مطلق معرفی می‌کرد، گویا اینک (البته بر اساس نقل این متن مورد استناد دوست) طرفدار خشونت‌پرهیزی مشروط است، نه خشونت‌پرهیزی مطلق. یعنی ملکیان، رسما" خودش را: «خشونت‌پرهیزی می‌داند که اصلاح‌طلب نیست.»

 

من نقدم را به جای شرح مفصل، در شمارگان احصاء می‌کنم لااقل اگر خواننده‌ای پیدا شد، رغبت کند بخواند:

 

۱. بزرگترین ضعف علمی این دواعی آقای مصطفی ملکیان این است که در راهبرد، بر برافتادن نظام بنا دارد، اما در "روش" خواهان گفت‌وگو با همین نظام است. راهبرد و روش نباید نقیض هم باشند.

 

۲. اگر آنان که خود را جریان فکری اصلاح‌طلب می‌دانند، اصلاح‌طلبی را گفتمان بدانند -که می‌دانند- چطور ازین تناقض سر در نیاوردند که یک گفتمان مگر به علت ضعف یا فقد یا فقر در گفتمان رقیب، خود را پوچ می‌کند؟! هر گفتمانی بر پایه چندین سؤال محوری و پاسخ‌های بنیادی -که تئوری‌های آن گفمان حساب می‌آید- زنده است. آقای ملکیان با نقب (قنات کندن) -نه نقد- بر گفتمان مستقر و لَج‌افتادن با آموزه‌های آن، گفتمان خود را -که اصلاح‌طلبی بود- پوچ و باطل و به عبارت دیگر پایان‌یافته اعلان کرد. و این یعنی گفتمان اصلاح مثل یک موجود انگلی (=مثالم صرفا" تشبیه برای رساندن مطلب است) روزی‌خور یک موجود دیگر بود.

 

۳.آقای ملکیان لابد نمی‌داند آقای حسین بشیریه نیز پیشتر از او در دهه‌ی هفتاد -که نظریات لیبرالی دولت تعدیل مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بر نظام حکفرمایی داشت و همین جریان چپ، منتقد جدی آن دولت بود- بر امتناع توسعه در ایران کتاب نوشت. اما نتوانست جرئت پذیرش خطا در نظریه‌اش را کسب کند، زیرا جمهوری اسلامی روند رشد را ادامه داد و به رده‌ی برتر جهانی رسید و شاخص‌هایی که بشیریه مثال زده بود در پاره‌ای موارد، منتفی و حتی ابطال شد.

 

۴. گیریم که از نظر ملکیان اخلاق از سوی نظام لِه شد. اما آیا آقای ملکیان این را هم از اخلاق می‌داند که تعدادی خودمحور و دخالت‌جو در جناح چپ (که دست‌کم در سه فاز دین، سیاست خارجی و جامعه‌سازی دینی کاملا" ایده‌ها و عقاید خود را باطل کرده و هضم افکار پوچ و نهیلیستی غرب شدند) در خفا بر برافتادنِ حکومت اسلامی و برچیدن ولی‌فقیه از ساختار سیاسی اتفاق کنند و دستورالعمل (=مانیفست) بنویسند اما در علَن، دَم از گفت‌وگو برای اصلاح بزنند؟! پس اگر اخلاق، عقل، قانون به قول آقای ملکیان سه پایه‌ی مناظرات است، این هر سه شرط از سوی اینان نه فقط نادیده انگاشته شده که لِه گردیده است، نه حالا، از دیرزمان پیش.

 

۵. اگر کسی فیلسوف هست (که جناب مصطفی ملکیان هست و فیلسوفی نامدار هم نیز) روی مبنای فکری خود پایداری می‌کند، مثلا" نفی‌خشونت، اگر فلسفه‌ی بنیادی شماست، اخلاق و عقل و قانون حکم می‌کند اندیشه‌ی خود را به خاطر ضعف و فقد و فقر گفتمانی رقیب، کنار نگذارید. وقتی کنار گذاشته‌اید و خشونت‌پرهیزی مطلق را ترک و آن را مقیّد و مشروط کرده‌اید، یعنی حتی خودت هم از اندیشه‌ی خودت که آن را تبلیغ می‌کنی، تبعیت نمی‌کنی. این یعنی اوج تناقض و بن‌بست تفکر. چطور می‌شود خشونت‌پرهیز فلسفی بود اما جواز مشروط آن را به اغتشاش و برانداز داد؟! ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. مسائل روز: فوتبال جام جهانی فرصتی همانند گردهمایی حج. به نام خدا. سلام. پُر شدم از افسوس. وضعی که فقط برای کسی قابل درک است که شبیه حال من شده باشد. چیزی شبیه انباشت حسرت و فریاد آه. شاید هیچ رویداد بسیارعظیم صلح‌برانگیزی، در اندازه‌ی جام جهانی فوتبال نداشته باشیم که این گونه شوق‌انگیز بیش از نیمی از جمعیت جهان را حدود یک ماه و اندی، در خود جلب و جذب کند. یک فرصت شگفت‌انگیزی همانند گردهمایی معنوی و عبادی حج عزیز، که نه فقط دل‌ها را به هم گره می‌زند که مغزها را هم با هم به مصاف دوستانه و روشنگرانه و متبادلانه سوق می‌دهد. کاش می‌شد تیم ایران ازین سد عبور می‌کرد و مردم دلشاد برای نخستین‌بار خود را در مرحله‌ی بالاتر بازی -که هیجانات ایده‌ئال و شعَف وصف‌ناپذیری دارد- می‌دیدند. نشد. نشد. نشد. من حقیقتا" از فنون فوتبال تهی‌ام اما با این همه برداشتم این بود تیم اساسا" بدِ بد بازی کرد گویی هر بازیکن از داشتن توپ وحشت داشت و شتاب‌آلود به سوی دیگر یارش پرت می‌کرد و اغلب و با اسَف نصیب حریف هم می‌شد؛ خصوصا" نیم‌ساعت نخستش. تیم حریف اما فکر کنم به لحاظ فنی و انگیزه‌ای، شگفت‌انگیز بازی کرد. بهتر است از ادامه‌ی نظراتم صرف نظر کنم زیرا اصلا" ازین حرفه سر در نمی‌آورم. من شورانگیز با نوه‌ام علی (پرچم در دست) مصاف تیم ایران را پیش پیش با تیم ولز و آنگاه با تیم آمریکا دنبال می‌کردم. خصوصا" شب مصاف با تیم آمریکا که انگیزه‌ای صدچندان داشتم؛ زیرا پسرم عاصم از درون ورزشگاه الثومامه در جنوب دوحه‌ی قطر، بازی ایران و آمریکا را مستقیم می‌دید و بر ما حس و حال می‌آفرید. عکس‌هایی که ازداخل ورزشگاه و هواپیما که انداخت و زنده برای‌مان می‌فرستاد و شدت احساسات ما را برمی‌انگیخت. حیف حیف حیف که تیم از ادامه بازماند. بگذرم. مهم اما این بود بیشی از مردم، اهمیت فوتبال در بُعد جام جهانی را در ایجاد شادی و همدلی و حتی تقویت امنیت ملی، آگاهی یافتند و حتی اثرات آن را حس کردند. امید است درس بیفزاید. خداقوت ایران.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: مسائل روز: وقتی با زیدآبادی چنین می‌کنند!! ؛ زیدآبادی مشت نمونه‌ی خروار. به نام خدا. سلام. آقای احمد زیدآبادی مگر چه نوشته بود که این گونه سیاست را ترک کرد و آرزو نمود کاش می‌توانست درین وضع و حالی که اغتشاشگران پدید آوردند، به سمرقند یا بخارا می‌رفت و یا به تصریح خودش: "راهی عراق می‌شدم و به یادِ لحظه‌های غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن می‌شدم." قضیه چه بود؟ البته اهل فن واردند و اخبار را از بَرند. او که خود را "به عنوان یک فعالِ سپهر عمومی" معرفی و نقشی هم به عنوان «خط چهارم» برای خود تعریف کرده بود -و به تصریح خودش: "از جنس بلاغ" هم بود- گفت: "در مقامِ اصرار و تحکم و تعیینِ تکلیف برای کسی" نیست. و روی همین بنا، در خطاب به یک هدایت‌کننده‌ی آشوبگری مستقر در کانادا (= ح . ا) ازو خواست این رفتار تشویق اغشتاشگری را ترک کند زیرا با این شیوه، دیری نخواهد پایید از کشور "ویرانه‌ای تمام‌عیار" باقی می‌گذارید. اما در یادداشت بعدی که خداحافظی زیدآبادی از دنیای سیاست بود همه‌چیز را عیان کرد با این متن عبارات:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۱۴۰۱ ، ۱۳:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جوزپ بورل اسپانیایی (رئیس سیاست خارجی اتحادیه‌ی اروپا) اروپا را "یک باغ" و سایر کشورهای جهان نقاط جهان را "جنگل" فرض کرد. سخن جنون‌آمیز و نژادپرستانه‌ی وی حتی در خودِ اروپا نیز بر جدار وجدان‌های بیدار خراشِ جراحت کشید و اگر روزی اثر زشت این فکر و رسوایی و خوداعترافی وی به استعفایش انجامید چندان شگفتی هم ندارد. شرم‌آورتر این که، بورل سخنان خود را در یک جمع علمی یعنی "آکادمی دیپلماتیک اروپایی" مطرح کرد. این حرف او را هر بار مرور کنیم ما را به یاد اَسلاف او می‌اندازد؛ -چهره‌های علمی و حتی دانشمند- که دست‌کم از سه قرن قبل تا کنون، پوست و خون و دوده‌ی اروپایی را نژادی کارفرما و سایر ملل را کارگر و فرمانبُردار تلقی می‌کردند. لَختی به سخن بورل توجه فرمایید:

 

"اروپا مانند باغ می‌مانَد و سایر کشورهای جهان مانند جنگل است و جنگلی‌های وحشی به باغ‌های زیبا حمله می‌کنند. جنگل رشد بالایی دارد و دیوار نمی‌تواند از باغ محافظت کند پس باغداران باید به سراغ جنگل بروند."

 

محمدجواد ظریف و جوزپ بورل

 

چندی پیشتر نیز قاتلِ خائفِ شهید حاج قاسم سلیمانی یعنی رئیس‌جمهور فاشیست قبلی آمریکا (ترامپ) در دوره‌ی حکومتش، مردمان تیره‌پوست و ساده‌پوش آفریقا را در بی‌ادبانه‌ترین تعبیر مردمانی معرفی کرده بود که "بوی فاضلاب!!! می‌دهند". اساسا" غرب از سرِ تبختُر و غرورِ دروغ، روزگاری از ملل ستمدیده "حق توحُّش" می‌گرفت؛ یعنی وقتی میان ملل عقب‌نگه‌داشته شده مأمور می‌شدند از دُول آنجا پول زور می‌گرفتند با این توجیه که شما وحشی هستید و به ما که اهل تمدن و رشد و توسعه‌ایم! باید پول پرداخت کنید. در ایران پیش از انقلاب نیز همین رفتار را با دولت‌های پیشین داشتند.

 

 

حالا این مَردک! جوزپ بورل فراموش کرده است بیشترین جنگ و کشتار میانِ خود اروپایی‌ها بوده و میلیون‌ها تَن آدم، در همین قاره با شلیک تیر و بمب و گلوله‌ی خود دولت‌های اروپایی قتل عام شدند. روزگاری کشورهای اروپا تنها سلاح خود در برابر همدیگر را فقط سلاح و تفنگ و جنگ و کشورگشایی می‌دانستند و حتی پا را ازین قاره فراتر می‌گذاشتند و در سایر قاره‌ها دست به تصرف سرزمین‌های بومیان می‌زدند. در هر قاره‌ای اگر سری بزنیم هنوز هم آثار خونریزی و تجاوز و تصرف اروپایی موج می‌زند که با حربه‌ی ننگین استعمار (عمران‌کردن و آبادان‌کردن) به کشورهای دیگر لشگرکشی می‌کردند و مردم آن را خوار و معادن غنی آنجا را به زور و سوداگری چپاول می‌نمودند. تمام تمدن فاسد اروپا بر پایه‌س سرقت منابع خارجی بنا شده است.

 

جوزپ بورل درین فکر فاسد و پندار باطل و خوی غلط نژادپرستانه تنها نیست، اساسِ اروپا و ایالات متحده آمریکا بر همین ستیزه‌جویی و نژادپرستی و تفاخر پایه‌ریزی شده است. تمدن غرب برهنه‌تر از آن است که پندار می‌شود، این تمدن کژراهه‌ای است که بشر موظف است آن را از سر راه خود پس بزند. و انقلاب اسلامی پیشرو درین مبارزه‌ی منطقی است. این تمدن، راه رشد نیست، بستر به روی فساد و تباهی و زر و زور تزویر است که روزگاری زنده‌یاد دکتر علی شریعتی لایه‌های اصلی این تمدن باطل را تبیین و هوشمندانه افشاء کرده بود.

 

امروزه نیز روشن شد اروپا با این فکر ویران، "باغ" نیست؛ بلکه باغی (=بَغْی و خروج از معیار حق) هست؛ و صدالبته یاغی و طاغی. قاره‌ای سرکِش که البته در دل خود وجدان‌های بیدار هم دارد؛ و نیز متالّهان معنوی هوشیار که شاید روزی ناجی مردم خودشان شوند و فساد این حوزه‌ی جغرافیایی جهان را -که منبع اصلی عریانی و عصیانی و ویرانی است- بزُدایند و یا دست‌کم، کم کنند. بگذرم. آیا آقای جوزپ بورِل عبرت می‌گیرد و ازین وهم، به فهم می‌رسد؟! اللهُ اعلم.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۸ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۸:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. علت سه فامیلی متفاوت (مصطفوی موسوی، پسندیده و هندی) در خاندان امام خمینی ره در صفحه‌ی  ۷۹ کتاب خاطرات آیت الله سیدمرتضی پسندیده (که عکسی از آن، درین پست انداخته و گذاشتم) آمده است که نکاتی درین‌باره می‌نویسم.

 

آقای پسندیده برادر ارشد امام در سال ۱۳۰۴ که آقای "حسینعلی بنی‌آدم" رئیس اداره‌ی آمار و ثبت احوال به بیت آنها در شهر خمین می‌رود تا طبق قانون آن زمان، برای آنها فامیلی انتخاب کند، ابتدا فامیلی «احمدی» -که فامیلی دایی آنها بود- را پیشنهاد می‌کند که پذیرفته نمی‌شود. فامیلی نمی‌بایست عنوانی بوده باشد که قبلا" آن را دیگران استفاده کردند. و نیز نباید عربی می‌بود. ازین‌رو ایشان شش عنوان پیشنهاد می‌دهد و فامیلی "پسندیده" تأیید می‌شود. برادر دیگرش سید نورالدین، هم به خاطر جدّش، فامیلی «هندی» را برای خود برگزیده بود. و فامیلی حضرت امام ره هم، طبق فامیلی پدرشان "مصطفوی" و «موسوی» مانده بود.

 

 

لازم به ذکر است چون جدّ اعلای خاندان امام خمینی، «دین‌علی شاه» -که اصالتا" اهل نیشابور خراسان بود- در دوره‌ی نادرشاه افشار به هندوستان عزیمت نمود، فامیلی هندی ازین رو برای این دوده‌ی نیشابوری که سپس به خمین هجرت کردند، مشهور شد. ایت الله «دین‌علی شاه» از علمای کشمیر شد و در همان کشمیر نیز شهید شد. لابد باخبرید که پسوند «شاه» برای علما و امام‌زادگان در ایران به معنی «سیّد» بوده است که با به کار بردن این عنوان سعی داشتند خاندان سادات از نسل پیامبر خاتم ص را همیشه در تجلیل و شرافت داشته باشند. نیز این نکته هم دور نمانِد محمدرضاشاه خام، پسر رضامیرپنجِ خان و خون آشام، در آن مقاله‌ی اهانت‌بار با مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامه‌ی اطلاعاتِ وقت، از همین عنوان فامیلی «هندی» در تبار خاندان امام خمینی، خیلی تلاشید تا این خاندان اصیل و مبارز و شهیر و عالم ایرانی را، دودمانی هندی‌تبار جا بزند که همان اهانت و شناعت، کارِ او و رژیم آمریکایی او را ساخت و به زباله انداخت. به قول آیت الله سید اشرف‌الدین حسینی قزونی گیلانی (ملقّب به: نسیم شمال) : "با آل علی هر که در افتاد بر افتاد".

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۲ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۳:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. برخی از کتاب‌ها تا آخر عمر پا به پای آدم می‌آید. مثل همین کتاب «سالک صلح» از انتشارات روزنامه اطلاعات. او زنی بود که ۲۸ سال در جهان راه رفته تا بشر را به خیر و خدا و عالم معنا و اخلاق فرا خوانَد. اسم خود را هم تا آخر عمر نگفته. فقط خواست سالک صلح باشد. درین نوشته چند نمونه از گفته‌های ایشان را می‌نویسم، از چکیده‌هایی که ازین کتاب یاداشت کرده بودم:

 

سالک صلح

 

رمان

"به کسی مربوط نیست"

 

سالک صلح برین عقیده بود که "تنها از طریق وقف زندگی در راه خدا می‌توان رضایت حاصل" کرد. زیرا سالک صلح، بدن را کالبد و "مقبره‌ی روح" می‌داند. و از عیسی مسیح ع نقل قولی می‌کند که آن پیامبر ع می‌گفت: "چرا مرا سرورم سرورم می‌خوانید ولی گفته‌های مرا اطاعت نمی‌کنید؟!" او یک راه صلح را این می‌داند: مغلوب‌کردن شرّ با خیر و دروغ با حقیقت. از نظر او جزمیت اختراع نشد، جهل و ناپختگی مادرِ جزمیت است. او همچنین گفته زندگی مذهبی را از طریق اکتشاف درونی به دست آورد نه از راه تتبع و تعالیم صرف. از منظر وی در درون اشخاص طبیعت الهی وجود دارد که هر وقت بیدار شود آنها ( منکرین خدا ) احساس نزدیکی به خدا می‌کنند. وقتی از سالک صلح پرسیدند کوندالینی چیست؟ جواب داد: بیداری کوندالینی ( kundalini ) می‌تواند به معنی بیداری فطرت الهی باشد؛ یعنی شکوفاسازی معنوی.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۱۴۰۱ ، ۱۱:۰۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در مدرسه‌ی ملاعبدالله اصفهان سه اتاق بسیارخوب داشتم. خوب مدرسه‌ای بود. آبِ روان، خادم بافهم، حوض خوب، گل‌های فصل جدید و در بهار سبزی‌های جورواجور در پشت کوزه‌های آب، صفایی داشت. یک قهوه‌خانه‌ی بزرگ هم در مدرسه بود. نمازجماعت هم در مدرسه خوانده می‌شد. این را از زبان مرحوم آیت الله آسیدمرتضی پسندیده نوشتم (ر.ک: ص ۱۹) که زندگی و شرح احوال ایشان در کتاب "خاطرات آیت الله پسندیده" به کوشش آقای محمدجواد مرادی‌نیا آمده است. امام خمینی ره برای این برادر ارشدش، سمِت پدری قائل بود و وصی بلامنازع.

 

خاطرات

آیت الله پسندیده

 

با این نوشته‌ام خواستم دست‌کم سه یادآوری داشته باشم: یکی شکل جذاب و تأثیرگذار سازه مدرسه‌های حوزه در گذشته؛ که تا چه حد از زیباشناختی و الهام از طبیعت خداوند بهره داشت. دیگر این که عالمان دینی با مشقّت فراوان صدها فرسخ را پیاده یا سواره طی می‌کردند تا خود را به مدارس مهم برسانند و بر دانش خود بیفزایند. مثلا" در هیمن کتاب خاطرات، برای آقای پسندیده در حین رفتن به اصفهان برای تحصیل بیشتر و برگشتن به خمین به خاطر اشغال ایران در جنگ جهانی اول، اتفاقات زیادی افتاد؛ مثل دستگیرشدن توسط سارقین و راهزنان. اما معمولا" عالمان از ادامه‌دادن تحصیل و تهذیب دست بر نمی‌داشتند. و سوم این که حس‌وحال ما از تاریخ علما و آشنایی با شرح حال آنان، همیشه تازه نگه داشته شود؛ زیرا از دیدِ بنده هیچ درسی برای انسان اثرگذارتر از شناخت زندگی علمی و عملی علما و دانشمندان و سیر در سیره‌ی آن، نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۱۴۰۱ ، ۰۹:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

توضیح دامنه: عنوان "افلیج و افلاک" نام ستون دوم بنده هست در هیئت محترم رزمندگان داراب‌کلا. روزانه یا به فراخور خواهم نوشت: با سلام و بسم‌الله و احترام:

افلیج و افلاک ( ۱ )

افلیج: نفس نظام در مشروعیت سیاسی (هم شرعی ، هم عرفی) افتاد.

افلاک: قطع به یقین نادرست است؛ هنوز نظام طرفداران بی‌شمار دارد. اگر مشروعیت مهم است پس چرا پیِ عنصر ارثیِ پهلوی می‌دَوند؟! این خاندان که از مردم و شرع چیزی نمی‌فهمید. نمی‌فهمند این را می‌گویند. بگذرم.

 

افلیج و افلاک ( ۲ )

افلیج: ایرانی باید با هدف مرزبندی با قوم عرب، به جای "سلام"، بگوید یا بنویسد: "درود" ؛ چون سلام، مال عرب است.

افلاک: درست نگفتند. سلام، نام و قول خداست، نه فرهنگ مختص اعراب. حتی اگر مال عرب نیز بوده باشد، خوبی‌ها را از هر کس و هر جای جهان بگیرند حکمت است، نه ضلالت. مؤمنان در نماز هم، وقتی از محضر خداوند متعال می‌خواهند خارج شوند باید سه تا سلام بدهند تا اجازه‌ی خروج بیابند. پس؛ سلام، یک واژه‌ی وَحیانی و اخلاقی و دینی‌ست. زهی هم سعادت که انسان با سرآغاز زیبایی یعنی "سلام"، ادب خود را در دیدار یا نوشتار وارد صحنه می‌سازد.

 

افلیج و افلاک ( ۳ )

افلیج: رونق کشور و ملت، فقط‌وفقط آشتی ایران با غرب است.

افلاک: اشتباه می‌کنند. انقلاب اسلامی چون "پیام" به جهان است، غربِ مدعیِ آزادی از آثار بازتابِ "پیام" در جهان می‌هراسد. این غرب است که باید با ملل دیگر، آشتی کند و اگر ادب داشت حلالیت هم بطلبد؛ زیرا آنان بودند که منابع کانی و آلی کشورها را غارت کردند و تا توانستند کودتا. به سرزمین‌های دوردستِ اروپا سر بزنید، همه، روزگاری زیر چپاول این دولت‌های یاغی بودند. ایران سخن دارد، نه توپخانه. اگر جواب سخن ایران، دسیسه شد و فشار و زور، ایران توپخانه که سهله، قوت و شوکت ایمان به انضمام موشک انهدام دارد. امام علی -ع- هم کلامِ حق داشت، هم شمشیرِ حدّ. هر کدام به وقت ضَرورش.

 

افلیج و افلاک ( ۴ )

افلیج: ما به مُلّا نیاز نداریم حتی اگر آن ملا، ملاصدرا باشد. بیشتربخوانید↓

 

افلاک: اشتباه همین است که فکر می‌کنند خود ارباب یقین (=دیده‌وران تیزبین) هستند حال آن‌که عوامیت از سر و وضع آنان می‌بارد. آن روز مُلّا، در کوی و برزن مکتب داشت و سواد به ملت می‌آموخت، رضاخانِ آنان فقط فلک داشت و کتک و واژگانی از صدها فُحش و ناسزا و انواع مکر و کلًک. اینک از لجاجت غلتیدند دامنِ دیکتاتوری که روز نخست، یک وجب زمین نداشت هیچ، تبار و دوده هم نداشت و موقع تبعید ۴۴هزار سند مِلک و اموال به اسم خود زد. حالا غرَض‌ورز، مرضِ ضدِّ ملا گرفتند و هر چه سرِ راه خود می‌بینند که بوی دین و آیین دارد، نفی می‌کنند. ملا هم مثل همه‌ی ماها، آدم. و آدم هم اشتباه توی خون و ذاتش است. مشکل آنان ملا نیست، من معتقدم "مکتب" است، آنان با مکتبی‌شدن مردم آلرژی دارند. بگذرم.

 

افلیج و افلاک ( ۵ )

افلیج: نظام آخوندی هر چه را روبرویش باشد دسیسه می‌پندارد.

افلاک: انتقاد اگر می‌کنند از آزادی بیان برخوردارند. اما آشکار است آنان اساسا" زیربنای باورها را ریشه‌کن می‌کنند و حتی روحانیان را تماما" بلاوجه می‌دانند. همواره چنین بوده که پولاد از آتش، آبدیده می‌شود و انسان از وسوسه. اینان خود دو روی وسوسه‌ و دسیسه هستند. بگذرم.

 

افلیج و افلاک ( ۶ )

افلیج: انسان و دین رابطه‌ی تغییر و دگرگونی دارند چون انسان رشد و حرکت فکری می‌کند و دین در جا می‌ماند و کهنه می‌گردد؛ پس همه‌چیز باید تغییر کند حتی دین و دینداری. اسلام مال ۱۴ قرن قبل است و بس.

افلاک: آنان نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند که دین مجموعه‌آراء خداست و آفریدگار حکیم از حرف عبَث، منزّه است. جنس پیام دین از نوع آهن نیست که زنگ بزند و بپوسد، عین الماس است که در اعماق زمین کهنه نمی‌شود، رسوب نمی‌کند و فسیل نمی‌گردد. انسان دارای باورهای ثابت و متغیر هر دو است. جای ثابت با متغیّر عوض نمی‌شود. کسی که دین را کهنگی و دیندار را متعصب می‌پندارد، خود، خود را نقض می‌کند؛ زیرا حرف و منطق خود را لابد ثابت پنداشته است که برای خدا نیز تصمیم گرفته و خویشتن را عقلِ کُل فرض کرده است. می‌گویند نه؟! آیه‌ی مهم ۲۷ ابراهیم را ببینن که سخن از "اعتقادِ ثابت" و "گفتار راسخ" زده است و ایمان‌آورندگان به آموزه‌های آسمانی روی می‌آورند نه به سلایق و سفسطه‌بازی‌های نوسوفَسطاییان. ما به ثبات عقیده افتخار داریم. آیه به ما این را می‌گه: یُثَبِّتُ اللهُ الذینَ آمنوا بِالقَولِ الثَّابِتِ فی الحیاةِ الدنیا و فی الآخِرَه... . یعنی "خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، ثابت‌قدم می‌دارد، هم در زندگی دنیا و هم در جهان دیگر." ترجمه‌ی مرحوم مشکینی. من معتقدم آنان مشتری "لَهوَ الحَدیث"اند تا هم نسل فردا را گمراه کنند و هم مردم معاصر خود را مسخره و هم مُخ جوان را از تفکر راشد خالی نمایند. مگر آیه‌ی عجیب ۶ لقمان را ندیده‌اند؟! مؤمنان اما با آیه، خود با امور آشتی می‌دهدند نه با آن حرف‌های بیهوده. بگذرم و متن آیه را می‌گذارم که خدای حکیم به ما آموخت و واقعا" خدا آدم‌شناس حکیم است: "وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً : و از مردم کسانی هستند که سخنان لهو و بیهوده را می‌خرند؛ تا جاهلانه (مردم را) از راه خداوند گمراه سازند و آن را به مسخره گیرند.

 

افلیج و افلاک ( ۷ )

افلیج: دموکراسی اروپایی داروی درد ایران و جهان است.

افلاک: دموکراسی و هر نظریه‌ی علمی که پایه‌ی معقولی بگیرد، از هر جای جهان که باشد پسند است؛ اما اروپا خود وارث دیکتاتوری‌های خونین است و سلطنت‌های رنگین. نیمی از اروپا هنوز نظام‌های منحط سلطنتی‌اند؛ اسپانیا، هلند، بلژیک، انگلیس که درین آخری یک زن -ملکه الیزابت- از سنین پایین تا کهولت (بخوان: مادام‌العمر) ۷۰ سال بر انگلیس و چند کشور همسود (مشترک‌المنافع و تحت‌الحمایه) حکمرانی کرد و همین پریروز (جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱) بود که مُرد. دموکراسی انگلیسی - اروپایی از آن‌دسته حکومت‌هایی‌اند که بر خلاف آنچه شعارش را در فلک کردند، در کشورهای دیگر دخالت می‌کنند خاک‌شان را تصرّف و نژادشان را برتر می‌بینند. چکیده‌ای‌اند از فریب و نیرنگ و دروغ که کیسه‌ی ماست‌شان از دیرباز دارد چکّه می‌کند. دیری نمی‌پاید از آن چیزی نمی‌مانَد.

 

افلیج و افلاک ( ۸ )

افلیج: دیدید ایران جای ماندن نیست؛ ۱۶ هزار پزشک از ایران رفتند.

افلاک: رفتن به هر جای جهان، حق هر شهروند است. قرآن هم از قول خدا فرموده زمین خدا تنگ نیست. بنی‌آدم هم همه اعضای یک پیکرند. کسب علم و تکمیل دانش هم، توصیه‌ی دینی و عقلی‌ست. کمااین‌که پیامبر خاتم ص فراگیری علم را حتی اگر رفتن به مسافت زیاد در چین باشد، تأکید کرد. علمای دین هم برای درک حوزه‌ی نجف به آنجا می‌رفتند. تا اینجا ایرادی نیست، حُسن هم هست. اما وقتی پزشک، کشورش را در حالی که به وجودش نیاز است ترک می‌کند نشانِ کاهش درک پزشک است، نه علامت بدی کشور. پزشک بر اساس سوگندی که خورده است (برگرفته از مفاد بقراط) کارش در جایی بیشتر نیاز است که نیازمند دارد. اینک آنان که با هر انگیزه از ایران رفتند (آمار را نمی‌دانم) مستوجب ملامت‌اند؛ زیرا با این کار بد، ملت خود را تحریم کردند.

 

منبع عکس

افلیج و افلاک ( ۹ )

افلیج: دیدی تعبیر محمد خاتمی را؟ که چه عالی "فاجعه‌ای ناگوار" خواند و "درد آن تا مغزِ استخوان" ایشان را "سوزاند!"

افلاک: بله دیدم؛ اول کشکولی بگویم: بگو مراقب باشد واسه مغز استخوانش به ارتوپدی! نیاز نداشته باشد یه وقت. آری؛ خیلی هم فوتی و آنی جناب حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمی برای قضیه‌ی "ژینا" پیام داد؛ حتی بر تن ماجرا چهار تعبیر دگر لفّافه کرد: "تنگناهای معیشتی" ، "فسادهای ویرانگر" ، "ناکارآمدی‌ها" و "مشوّه‌شدن چهره‌ی اسلام و نظام". یاد پیام ۱۳ دی ۱۳۹۸ او افتادم که شهادت حاج قاسم سلیمانی را چه به‌موقع "خسارتی بسیارسنگین برای اسلام و ایران" "به دست جنایتکاران متجاوز به منطقه و عراق" خواند و گفت: "همه‌ی دوستداران فضیلت و مجاهدت و رهایی مستضعفان آزاده را داغدار" ساخت. خواستم بگویم برای آن عظیم‌ترین رویداد برای ایرانیان و جهان اسلام، لفظ درستِ "داغدار" را به کار برد و عُلوّ به خرج داد و جای تشکر وافر دارد. اما نمی‌دانم چرا برای این قضیه‌ی ژینا، جناب خاتمی به غُلوّ رفت و لفظ حیرت‌برانگیز "سوزش تا مغزِ استخوان" را وام گرفت. باز آقای خاتمی! البته بودند برخی که در ترور حاج قاسم سلیمانی حتی مویرگ‌شان هم نپّرید هیچ، شادی و شاده هم زده بود به سرشان، فقط از خوف مردم و رسوایی خود، پنهان می‌داشتند. بگذرم. امید است افراد در استخدام واژگان، نه زیاده‌خرجی کنند و نه خِسّت ورزند. الفبای فارسی گنجایشی قوی و غنی‌یی دارد؛ آن را درست از صحن کتاب‌واژه‌ها به اجتماع و نوشته‌ها مهاجرت دهیم.

 

افلیج و افلاک ( ۱۰ )

افلیج: آیا ندیدید سه روز پیش زهرا رهنورد همسر میرحسین چی نوشت؟! عبرت بیاموزید از او.

افلاک: : آری دیدیم که گفت: "آیا حاکمان نمی‌دانند که فرداروزی، پیشوای مبارزه با سرکوب‌ها زنان خواهند بود؟ و جای هزار افسوس است که مصلحان ذی‌نفوذ، بر سر حاکمان فریاد نمی‌زنند بس کنید این ستم را" اما خانم زهرا رهنورد همسر آقای میرحسین موسوی آیا این را هم پس از آن سه روز نمی‌بایست به آتش‌آفرینان به اموال مردم و پرچم انقلاب و آشوب‌افروزان خیابان و نوامیس و زنان و حافظان امنیت و جان، می‌نوشت شما معترضان به قضیه‌ی "ژینا" !!! پس چرا خودتان در برابر آن، کارهایی زشت و شنیع دارید مرتکب می‌شوید که حتی دَد و دیو هم از آن حذر دارد و نمی‌کند! مگر می‌شود معترض به نوع رفتار در قضیه‌ی "ژینا" بود اما در عین، خود هزاران‌برابر زشت‌تر وسط خیابان به مقدسات ملت دهن‌کجی کرد و به هر تشبُّث و مکری چنگ زد؟! این موج مورّب و کج، نه فقط اعتراضاتی کور است، بلکه لنگ‌ولنگان هم هست و دیری نمی‌پاید که خودِ بلواآفرینان را به چنگر خواهد انداخت. اعتراضات مدنی برای خود چارچوب و اخلاق و انصاف دارد، اسم این وحشی‌گری چیزی نیست الّا عمل به دستورالعمل سربازکوچولوهای صدام مستقر در جلگه‌ی تیرانای آلبانی با کامپیوترهای اهدایی جانشین پادشاه عربستان آل سعودی.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۱:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. اخیرا" مطلبی مهم از شادروان تختی خواندم که بر روان او درودی دیگر فرستادم و بر روحش سلام و صلوات خاصه. تختی‌یی که حاضر نشد تبلیغاتچی شود و ازین راه کسب درآمد کند؛ آن هم تبلیغ چه کار زشتی و جواب چه باسرشت و سرنوشتی. کاری که این زمانه صداوسیمای جمهوری اسلامی هم ازین خبط و حبط بری نیست و شده جولانگاه هنرپیشه‌نمایانی که حاضرند برای چارشاهی پول بیشتر، به هر تبلیغی و با هر شکل و شکلکی چنگ بیاوزند. حالیا، خوشا به غلامرضا تختی جهان‌پهلوانی که رژیم شاه را مستبد و فاسد و به دور از عدالت و اخلاق و مردم‌گرایی می‌دانست و در جبهه‌ی مردم مستضعف برای حق می‌شتافت و عزت نفس شگفت‌انگیزی داشت و با بزرگانی چون مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و مرحوم دکتر محمد مصدق و متدیّنان و جوانمردان این مرز و بوم حشر و نشر داشت و دستِ همگان را می‌گرفت. بنگیرید به اصل ماجرا در متنِ نقلی زیر:

 

«صدای تلفن: یه عرض مختصر. ما یک فیلم تبلیغاتی داریم برای تبلیغ ریش‌تراشی. خواستیم شما نقشِ اول اون رو بازی کنید. پلان درشتی از صورت شماست که یک دستِ زیبای زنانه به اون دست می‌کشه و شما این شعر ریتیمیک رو می‌خونید:

رو صورتم مورچه بیاد لیز می‌خوره

ریش‌ام هر روز دو دست تیغ تیز می‌خوره

جالبه؟ نه؟ واقعا بامزه است. قبول می‌کنید؟

جهان‌پهلوان تختی: نخیر آقا. بنده اهل این‌جور کارها نیستم.

صدای پشت خط تلفن: اجازه بدید بگم تا ۱۰۰ هزار تومان حاضرن به شما بدن به خاطر همین چند ثانیه.

جهان‌پهلوان تختی: خیر آقا. انگار شما عقل و بار درست و حسابی ندارین.

صدا: اما ۱۰۰ هزار تومان خیلییه. می‌تونه همه‌ی مشکلات شما رو حل کنه.

جهان‌پهلوان تختی: مشکلات منو پول حل نمی‌کنه» منبع

به نقل از: (فیلم‌نامه‌ی جهان‌پهلوان تختی، علی حاتمی، مجموعه‌ی آثار، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۲۷۵)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۱۴۰۱ ، ۱۰:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: مرحوم علی شریعتی درباره‌ی آمریکا گفته بود: «آمریکا! آمریکا! این بلاهتِ عظیم و توحُّش متمدّن و بَدویتِ مدرن و خشونت با اتیکت و غارتِ قانونمند و خوشبختیِ زشت و آزادیِ لَش و دموکراسیِ احمق و اندیویدوآلیسم [=فردگرایی] قالب‌ریزی‌شده و استانداردیزه و بالاخره همان جاهلیتِ عرب».

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۱۴۰۱ ، ۱۱:۲۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دیشب کتاب «اخلاق منصوری» میرغیاث‌الدین منصور دشتکی شیرازی را (که عکسی هم انداختم از جلد و دستخطش که در حرم رضوی وقف و نگهداری می‌شود) به اتمام بردم. نکات واقعاً ناب و بکری دارد با آن که ۵۰۰ سال پیش می‌زیست اما خیلی پیشرفته فکر می‌کرد. او مقام «صدر» در صفویه داشت، اما بر سرِ عقاید خود (حتی در برابر محقق «علی کرَکی» دارای مقام شبیه به ولی‌فقیه امروزی در صفویه) ایستاد و از دربار رفت و در شیراز مدرسه‌ی منصوریه تأسیس کرد و چندین کتاب نوشت و همانجا در ۹۴۸ قمری به خاک سپرده شد. او ریاضی‌دان، فیلسوف و متألّه بود. چنان که ملاصدرا باهمه‌شُهرت، از کتاب «مرآت الحقایق» او در فلسفه‌ی اِشراق اثر پذیرفت. من فرازهایی از برداشتم از کتابش را نمایه‌واره می‌گویم:

 

کتاب «اخلاق منصوری»

دستخط میرغیاث‌الدین منصور دشتکی شیرازی

 

او متعقد بود شهر (بخوانید: دولت‌ملت به مفهوم امروزی) نیازمند شرع است و بر آن استوار. نیز شهر نیازمند قوانین است و قیمت‌گذاری. از منظر میرغیاث‌الدین ارکان شهر بر چهار چیز است: به ترتیب: دینار، شرع، سلطان، محبت. و نیز توصیه‌ی سیاسی می‌کند که حکومت هرگز خصم را خُرد مَپندارد. و مهمتر این‌که می‌گوید اول‌کار این است که چاره‌اندیشی شود تا دشمن به آشتی آید. و نیز بر فرونشاندن آتشِ گرسنگی میان مردم، تأکید می‌ورزد. نیز معتقد بود باید به صناعتی رو کرد که بهترینِ مردم برای آن پای معامله برخیزند.

راستی در باب زن‌وشوهر هم حرف داشت: مثلاً چهار امارت و نشانه برشمرد که اگر در زن دیده شد، او صالحه است. یکی را فقط عرض می‌کنم. و آن این است که: حضور شوهرش در خانه را بسیار خواهان باشد و در نبودِش هم، بسیار دلتنگش گردد. بنده بگذرد. شاید شاید در شماره‌ی دیگری، روزی، بر بقیه‌ی افکارش دست گذارَد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۱۴۰۱ ، ۱۰:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. این خانم محترم با پوشش فاخر سنتی، دهیار محترم روستای حسین‌آباد بِیرَم شهرستان لار استان فارس است. اخیراً اتفاقی مصاحبه‌ی وی را دیدم و چون برای من کارکرد و توان بالایش جاذب بود، فوری عکسی از روی شبکه‌ی "شما" از ایشان انداختم که سرِ فرصت از کار ستُرگ (=سزاینده و بااهمیت) او، ولو در وُسع و گستره‌ی یک روستا تمجید نموده باشم. در آبادسازی روستای خود و ایجاد مؤسسه‌های عمومی و نیز فرهنگ‌سازی، گویا کارنامه‌ی درخشنده از خود بروز داده با پشتوانه‌ای بالا ازمردمش.

 

 

برای چنین بانوانی -که همت و عزم کرده‌اند ایرانِ خود را این‌گونه توانمند و رضامند بسازنند و هیچ مانع و سرزنشی، زنان راسخ و پاکباز را از میدانِ کار و سازگارسازی اجتماعی باز نمی‌دارد- احترام دارم و معتقدم جامعه‌ی پاک و پویا جامعه‌ای کاردان است و فراوان‌اموری وجود دارد که نباید برای فقط مردان منحصر شود و بانوان از آن بیرون بیفتند. خداقوت می‌گویم به این بانوی دهیار که از خود و جامعه بیمناک نماند و وارد امور عمومی شد و از خود یک کارنامه‌ی پرکار نشان داد. بی‌شمار درود بر او.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۱۴۰۱ ، ۱۲:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. "از چیزی نمی‌ترسیدم"؛ این کتاب کوتاه، که زندگی‌نامه‌ی خودنوشتِ قاسم سلیمانی ( از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ ) است از دسته کتاب‌هایی‌ست که انسان وقتی با آن وقتش را به سر کند احساس هدَر نمی‌کند. یک سربرگ است برای یک زندگیِ در سِلم و سلامت.

 

اوایل سال ۵۶ برای اولین‌بار با اتوبوس به زیارت مشهد مقدس رفت؛ حدود ۲۰ ساعت تو راه. اطراف حرم در یک مسافرخانه اتاقی گرفت. جالب اما اینجاست که پس‌اززیارت، رفت گشت یک باشگاه ورزشی‌یی پیدا کند که چشمش افتاد «به یک زورخانه در نزدیکی حرم». رفت داخل. جوان "خوش‌تیپی" به اسم آقا سیدجواد تعارفش کرد. عصر روز بعد هم به زورخانه رفت. ولی این‌بار سیدجواد و جوان دیگری به اسم حسن «بعد از گودِ زورخانه» وی را به گوشه‌ای بردند. تصور کرد لابد «می‌خواهند کسی دیگر را بزنند که طرحِ دوستی» با وی ریختند. سه‌تایی روی میزی نشستند. سیدجواد ازو سؤال پرسید. آیا «تا حالا نام دکتر شریعتی را شنیده‌ای؟» گفت: «نه، کیه مگه؟» سیدجواد، بدون هراس خاصی شرح داد که «شریعتی معلمه و چند کتاب نوشته. او ضد شاهه.» از آن زمان به بعد بود که برای قاسم سلیمانی کلمه‌ی «ضد شاه» دیگر "چیز تعجب‌آوری نبود."

 

 

خواستم گفته باشم او خود به دستِ مجروح خود وقایع زندگی‌اش را نوشت، شرح احوالش خواندن دارد. از جمله یک جا که از نقش ورزش در زندگی نوشت، که بر اخلاق دینی‌اش اثرِ زیادی نهاد و حتی آن را یکی از مهمترین عامل و «مانعِ مهم» در کشیده‌نشدنش به "مفاسد اخلاقی" دانست.



آری؛ "از چیزی نمی‌ترسیدم" داستان شخصیتی‌ست که از چوپانی به این‌چنین نامداری‌یی رسید. او اولین بار جمله‌ی «از چیزی نمی‌ترسیدم» را برای اتفاق سال ۱۳۵۵ بر زبان آورد که دو پاسبان در سرِ یک خیابان در روز عاشورا در شهر "چوپار" کرمان به یک دختر (که حتی سربرهنه بود) اهانت کردند که قاسم از بالای پنجره‌ی هتل کسری صحنه‌ی جسارت را دید و برآشفت و پرید از پله‌ها جهید بیرون و "برق‌آسا با چند ضربه کاراته" آن دو پاسبان را بر زمین زد و گریخت. زدنِ پاسبان شهربانی به تعبیر خودش: «مغرورش» کرده بود و حالا به بعد بود که قاسم سلیمانی پیش خود گفت: دیگر «از چیزی نمی‌ترسیدم». در ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ نیز، متنی با عنوان 'زندگی خودنوشت حاج قاسم' به زندگی سرباز شهید قاسم سلیمانی این اُسوه‌ی روزگار پرداخته بودم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۱۴۰۱ ، ۰۷:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

متن نقلی: از آقای فرزاد قائمی استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد: نخستین ویژگی عطار، بی‌تعلقی او به دربار و نظام‌های سیاسی معاصر اوست... عطار به هیچکدام از دربارها پا نگذاشته، هیچ کتابی را به نام ممدوحی منتشر نکرده و هیچ شعری را به نام صاحب مقامی تخلص نکرده است‌. وجه دیگر ایجاد درِ قصه‌گویی است. در مجموع مثنوی‌های عطار هزاران حکایت و داستان وجود دارد. نکته دیگری، توانایی تاثیرگذاری بر مخاطب عام است، حکایات در زبان عطار بسیار ساده‌تر بیان شده که این سادگی در عین تاویل‌پذیری و ظرفیت بالای معنایی، شعر عطار را از دیگر شاعران ادبیات تمثیلی و تعلیمی ممتاز می‌کند. آثار عطار را می‌توان به چهار بخش تقسیم کرد که مهمترین بخش آثارش مثنوی‌های اوست. از میان این مثنوی‌ها بیشتر منطق‌الطیر و تا حدی اسرارنامه شناخته شده و دو مثنوی دیگر او یعنی الهی‌نامه و مصیبت‌نامه کمتر مورد توجه قرار گرفته، درحالی‌که ظرفیت بسیار زیادی برای تاثیرگذاری بر مخاطب دارد. بخش دوم آثار عطار غزلیات، قصاید و رباعیات اوست که در دیوان او قرار گرفته و این آثار نیز از مثنوی‌های او کمتر شناخته شده است. بخش سوم آثار عطار مجموعه رباعیاتی موسوم به مختارنامه که به عطار منسوب است. بخش چهارم آثار عطار نیز مربوط به تذکره منثور تذکرةالاولیاء است که اگرچه شناخته شده است اما یک ویژگی کمتر شناخته شده این اثر، گرایشی است که عطار به اهل‌بیت (ع) دارد. عطار نیشابوری هم در تذکرةالاولیاء از حضرت علی (ع) و دیگر اهل‌بیت (ع) در مقام سالکان کامل یاد می‌کند و هم اشعار بسیاری در فضیلت حضرت علی و حسنین (ع) سروده که این اشعار در دیوان، منطق‌الطیر، الهی‌نامه، اسرارنامه و مصیبت‌نامه به صورت فراوان آمده است. این بخش از اشعار عطار و گرایش و ارادت او به اهل‌بیت (ع)، با وجود  تعلقش به اهل‌سنت، زمینه‌ای در اندیشه و آثار او به وجود آورده که مورد توجه و تتبع پژوهشگران قرار نگرفته است. برخی پژوهشگران مانند رسول جعفریان عطار را در شمار بخشی از شاعران اهل تسنن یاد می‌کند که از آن‌ها به عنوان تسنن دوازده امامی یاد می‌کنند. این تعبیر نشان می‌دهد که عطار سرسلسله‌ی شاعران و اندیشمندانی است که زمینه را برای گسترش تشیع در قرن‌های بعد فراهم کرده است. منبع

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم جلیل قربانی: اخلاق و اقتصاد

 
۱- اخلاق فراتر از قانون است و برخی قانون را اخلاق نهادینه‌شده می‌دانند. اخلاق و انصاف در روابط انسانی، کاری پسندیده و مورد انتظار است. جامعه اخلاقی، ویژگی جامعه انسانی مطلوب است. این ویژگی تحت تاثیر غرایز انسان، گاهی اوقات نادیده گرفته می‌شود.
 
۲- شرایط اقتصادی باثبات، می‌تواند اخلاق را ترویج کند. اگر شاخص فلاکت (نرخ تورم + نرخ بیکاری) در جامعه‌ای بالا باشد، افراد نگران حال و آینده خود می‌شوند و با غلبه غریزه بر اخلاق، احساس دلسوزی و شفقت بر خلق کم‌رنگ می‌شود.
 
۳- در شرایط بد اقتصادی، مردم نگران ریسک‌ها و خطرهایی هستند که دارایی‌شان را تهدید می‌کند و افراد احساس می‌کنند که فرصت کمک به دیگری را ندارند. در این حالت، افراد نیازمند بیشتر می‌شوند اما افراد کمک‌کننده کمتر.
 
۴- وقتی فساد و رانت و امتیازگیری در اقتصاد برای گروهی فراهم می‌شود، فاسد نبودن، ضعف تلقی می‌شود، خودخواهی و بداخلاقی رواج می‌یابد. در این شرایط انتظار از خودگذشتگی، به صورت عام، انتظار درستی نیست.
 
۵- بنابراین ایجاد اقتصادی باثبات، نگرانی مردم نسبت به آینده را کاهش می‌دهد، پیامدهای اخلاقی به دنبال دارد و موجب می‌شود که مردم نسبت به‌هم با گذشت، انصاف و مدارا رفتار کنند. آمار جرم و تعرض به حقوق دیگران در بحران‌های اقتصادی بالاست، اما در شرایط خوب اقتصادی، کاهش چشمگیری دارد. 
 
۶- اگر گفته می‌شود که نرخ بهره در کشور ما بالا و از نظر مردم نظام بانکی ربایی است، به دلیل آن است که نرخ تورم که معادل کاهش ارزش پول و قدرت خرید مردم است، بالاست. نرخ بهره در دنیا با نرخ تورم سنجیده می‌شود. اکنون نرخ بهره در دنیا کمتر از ۲ درصد است، چرا که نرخ تورم کمتر از این عدد است.
 
۷- سیاست، اقتصاد، حقوق، فرهنگ و دیگر الزامات اداره کشور دستاوردهای مشترک بشر است. باید بر مبنای تجربه کشورهای دیگر با بکارگیری دستاوردهای علمی در اداره کشور و بکارگیری روش‌ها و ابزارهای مدرن، اخلاق را به قانون تبدیل و رعایت آن را نهادینه کرد.
 
۸- مثلاً امروزه شاهد هستیم که یک ابزار مدرن در خدمات بانکی مانند نوبت‌دهی موجب شده که تبعیض در بهره‌مندی از خدمات حذف و سرعت و کیفیت بیشتر شود.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ ، ۱۳:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. بزرگ‌مردی که «سقراط خراسان» نامیده می‌شد سال ۱۲۸۶ خورشیدی در روستای مزینانِ داورزنِ سبزوار چشم به جهان گشود؛ یعنی زنده‌یاد استاد محمدتقی شریعتی. علاقه به علم را از پدربزرگش آخوند ملاقربانعلی به ارث برد که شاگرد ملاهادی سبزواری بود. هجرتش از مزینان به مشهد مقدس سرنوشت‌ساز بود و سازنده. زیرا در تراز نخست حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد جای گرفت و در معنویت و دانش سرآمد شد. گویند زیارت روزانه‌ی حرم امام رضا (ع) داشت و پای درس بزرگان روزگارش نشست؛ ملاهاشم قزوینی، ادیب نیشابوری و ... . برای معیشت، «ناچار به تدریس در مدارس آن روزگار مشهد» شد؛ پس؛ سال ۱۳۰۹  در مدارسی مانند شرافت، ابن‌یمین و فردوسی این شهر دست به تدریس ادبیات فارسی و عربی زد. سال ۱۳۱۴ واقعه‌ی خونین مسجد گوهرشاد را -که حاکی از اوج اختناق و سرکوب و دین‌ستیزی بود- به چشم خود دید. و از آن پس جلسات خود را در قالبِ قرائت قرآن شکل داد و همین جلسات قرآن استاد محمدتقی شریعتی از پاییز سال ۱۳۲۰ موجب رونق قرآن‌آموزی شد. ازین‌رو بود که متدینانی از مشهد، کانونی با اسم «کانون نشر حقایق اسلامی» را تأسیس کردند و این پایگاهی شد برای فعالیت و درس تفسیر قرآن ایشان به صورت هفتگی که  ماهرانه و دور از دیدِ رژیم در منازل مختلف مشهد برپا می‌شد. با آن‌که دفتر اصلی کانون در کوچه‌ی مخابرات، واقع در محله‌ی چهارباغ نزدیک حرم بود؛ اما استاد، جلسات را در منازل و مکان‌های مختلف شهر برگزار می‌کرد و هم او بود که برای نخستین‌بار، معارف اسلامی را در قالب «زبان نو و به‌روز در اختیار جوانان» گذاشت. جذابیتی که جوانان دانش‌آموز و سپس دانشجویان دانشگاه مشهد را به این کانون سرازیر کرد و همینان در جریان رویدادهایی مانند نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و نهضت اسلامی وارد صحنه شدند. جالب این‌که استاد شریعتی درس تفسیر قرآن را به درس تفسیر نهج‌البلاغه که کتابی غربت در جامعه‌ی مسلمین بود، پیوند زد. و حقا که او در زمره‌ی پیشتازان احیای نهج‌البلاغه قرار گرفت و کانونش دژ عقیدتی در برابر تفکرات الحادی و انکاری. سالیان بعد، او با دعوت استاد شهید مرتضی مطهری در حسینیه‌ی ارشاد تهران دست به سخنرانی بیدارگرانه می‌زد و دست انسان را در دست اسلام می‌گذاشت و سقراط‌وار، بیدارگر بود. سرانجام با عمری پربرکت و با محبوبیت در ۳۱ فروردین سال ۱۳۶۶ چشم از جهان فرو بست و به دیدار فرزندش دکتر علی شریعتی شتافت و در حرم رضوی، صحن آزادی غرفه‌ی ۱۷۱ به خاک سپرده شد که این قطعه که درش به روی مردم مسدود شده، هر بار مکانی برای زیارت بنده و آدم‌های اهل هست. هر چند از کناره‌ی درش.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۳:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 
 
بالا: کاکایی‌های سرسیاه
پایین: (Ansu Fati) آنسو فاتی
 
 
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم بگویم من می‌خواستم امروز فقط از کاکایی‌های سفید و سرسیاه بگویم که در تالاب ۱۳۸ هکتاری استیل بندر آستارا می‌زیَند و با آسودگی از سخت‌پوستان، نرم‌تنان، حشرات، ماهیان، گاه هم از لاشه‌ی حیوانات، و نیز میوه‌ها و مواد گیاهی می‌خورند و پَر می‌زنند و بر شاخسارها می‌نشینند و می‌خوانند و می‌خوابند. اما دیدم «فاتی»ی بارسلونا یعنی "آنسو فاتی" چه‌زیبا گفته که «از یک خانواده‌ی مسلمان» است و خود نیز «پایبند به اسلام». این شماره‌ی ۱۰ آبی اناری پوش تیم بارسلونا جمله‌ی معنوی‌یی فرموده که دل مینویی مرا ربوده؛ این جمله: «به خاطر مصدومیت‌هایم زیاد نماز خواندم و از خداوند درخواست کمک کردم. همواره به خانواده‌ام فکر می‌کنم و در آخر به خودم می‌پردازم.» فاتی، از خانواده‌ی فقیری بود از کشور آفریقایی گینه بیسائو. زندگی‌ی سختی داشتند. راهی اسپانیا شدند و در سویا ساکن گردیدند. اینک چه سربلندانه می‌گوید: «رؤیایم بازگشت به گینه و کمک‌کردن به فرزندان کشورم است.» در روز میلاد امام مجتبی ع درین سو درود بی‌عدد بر کاکایی‌های سفید و سرسیاه ایران و در آن سو به «آنسو فاتی» سیاهِ مسلمانِ آفریقا. مسلمان نمازخوان که از طریق نماز، دست به درخواست می‌زند از حضرت ربّ. من ازین جمله‌ی وی برداشت عرفانی می‌کنم. بگذرم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۱۴۰۱ ، ۱۳:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی