دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

هفت شیوه‌ در زیستِ موحد

به قلم دامنه :  پست ۷۶۱۳ . به نام خدا. دیشب مقاله‌ای خواندم درباره‌ی آقای «محمّدعلی موحد» ڪه دیروز وارد ۹۸ سالگی شد. آنقدر آثار و نوشته دارد ڪه برشمردنِ آن، خود یڪ مقاله می‌شود. ازجمله؛ ترجمه و شرح «فصوص‌الحڪمِ» ابن‌عربی. تصحیح و شرح «مقالات شمس تبریزی». و نیز ترجمه‌ی «چهار مقاله دربارهٔ آزادی» از آیزایا برلین ڪه برای این دو اثر اخیر برنده‌ی جایزه‌ی «ڪتاب سال» شدند. بگذرم اما فقط بیاورم ڪه پدیده‌ای به نام آقای «محمّدعلی موحد» به تعبیرِ آقای مصطفی ملڪیان «یڪ اثر هنری» است.

 
 
خواستم از مقاله‌ای ڪه دیشب خواندم، هفت برداشت ڪرده‌باشم و به اشتراڪ گذاشته؛ و آن این هفت‌تاست ڪه به قول نویسنده‌ی مصاحبه‌گر بر ایشان (منبع) شیوه‌ی زیستِ اوست:
 
شیوه‌ی ۱ : در پیِ دریچه‌ی دیدِِ افراد است تا با همان چشم‌انداز موضوع را بشناسد و بشڪافد. مثلاً زاویه‌ی نگاه شمس را ڪشف می‌ڪند و آن‌گاه درڪ و درد وی را می‌آورَد.
 
شیوه‌ی ۲ : در صدد این است ڪه افراد با «امید» به پیش بروند و به تعبیرش هر ڪس باید خود «تجلُّد» ڪند. یعنی چالاڪ‌سازی خود و چابڪ‌سازی جامعه. تجلُّد را در نڪته‌ی آخر متن توضیح دادم.
 
شیوه‌ی ۳ : اساسِ فڪرش بر حق و تڪلیف باهم است وگرنه از نظر او، فرد و جامعه و قدرتمندان دچار «عنان‌گسیختگی» می‌شوند. یعنی هم باید به حق تڪیه داد و هم سراغ تڪلیف رفت. این دو، انسان را موزون می‌ڪند.
 
شیوه‌ی ۴ : بر ڪم‌دانی بشر تأڪید می‌ڪند و بر این نظر است ڪه انسان باید به همین علت، فروتن باشد و بداند ڪه «بسیاری چیز‌ها را نمی‌داند و حتی نمی‌تواند نیز بداند.»
 
شیوه‌ی ۵ : میان انرژی و عدالت پل می‌زند و بر این راه تأڪید می‌ورزد ڪه بشر نباید مصرف‌ڪننده‌ی تقلیدیِ تڪنولوژی باشد. ایشان می‌فرماید در ایران، انرژی «نِفله» می‌شود ڪه ازین رهگذر بر تنِ شریفِ عدالت، آسیب‌ها می‌رسد.
 
شیوه‌ی ۶ : به‌طور متداول (=جاری، فراگیر) چشم به ضعف‌های خود می‌دوزد و همواره به خود بازنگری دارد و بازجویی. زیرا معتقد است ضعفِ آگاهی، انسان را نیازمند بازسازی می‌سازد.
 
شیوه‌ی ۷ : بر پلّه‌پلّه‌ رفتن باور دارد و شعارش «آهسته و پیوسته» است و معتقد است این شیوه‌ی آهستگی و پیوستگی ویژگی‌یی‌ست ڪه اگر بشر به آن همت بورزد به توسعه‌ای همه‌جانبه ختم می‌شود.
 
نڪته‌ی واژگانی: در یاداشت‌های مرحوم علی‌اڪبر دهخدا تجلُّد به معنی جلدی‌ڪردن آمده است؛ یعنی نیرومندی. در زبان محلی ما می‌گویند: شما فقط وِن سَر جَلدی؟ یعنی روی اون فرد فقط زور و نیرو داری.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هفت شیوه‌ در زیستِ موحد
/post/1585
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۳۴
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ترور مطهری به استناد آیه

متن نقلی: «ساعت حدود ۲۲ و ۴۰ دقیقه شامگاه سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ هنگامی که استاد مطهری از منزل دکتر سحابی در خیابان فخرآباد خارج می‌شد از فاصله بین دو تا سه متری از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید... روزنامه کیهان به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد مطهری، ۱۲ اردیبهشت ۶۰، ویژه‌نامه‌ای منتشر کرد، در این ویژه‌نامه گفتگویی منتشر شد با چند تن از این فرقانیان توّاب در بازداشتگاه اوین، آن‌ها درباره نحوه‌ی تشکیل گروه‌شان و نیز علت ترور استاد مطهری به خبرنگار کیهان گفتند:

 

 

همه چیز از جلسات قلهک و سلسبیل و... آغاز شد. در این جلسات فردی به نام اکبر گودرزی که ابتدا در حوزه قم بود و سپس به تهران آمد، با ترتیب دادن جلسات گفتگو توانست توجه بسیاری از افراد را به خود معطوف سازد... از اسفند ماه سال ۵۶ گروه نظریات خود را به صورت ماهنامه‌ای به نام «فرقان» منتشر می‌کرد و در ابتدا حمله خود را متوجه طاغوت و محکوم نمودن دستگاه نموده بود. بعد‌ها در این روابط کتاب‌هایی انتشار یافت که اکثرا تفسیر‌هایی از قرآن مثل: تفسیر سوره بقره، شورا، سوره زخرف، کهف و طه بود.

 

 

اکبر گودرزی

 

ما معتقد بودیم که آقای مطهری پایه‌گذار بدعت در اسلام است: بار‌ها وقتی در مواردی از آقای گودرزی مسائلی پرسیده شد، وی قرآن را می‌گشود و بدان استناد می‌جست! در مورد ترور آیت‌الله مطهری با توجه به آیه «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» بهترین راه از میان بردن آیت‌الله مطهری، ترور وی تشخیص داده شد! البته دلایل گروه برای این ترور طی اعلامیه‌ای شرح داده شد. از جمله ما معتقد بودیم که آقای مطهری پایه‌گذار بدعت در اسلام است و این‌که عناصر توحیدی را در انزوا قرار می‌دهد و موجبات پدید آوردن انحراف در نهضت و جنبش گردیده است. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ترور مطهری به استناد آیه
/post/1584
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در مذمت تاجگذاری رضاخان

مذمّت تاجگذاری رضاخان میرپنج

از مرحوم آیت‌الله حاج شیخ یوسف جیلانی 

 
علم در این عصرِ هنر، علّه شد
جهل به ما از همه سو حمله شد
روز سیه‌بختی ما جمله شد
چرخ به کام امم سِفله شد
 
تاج کیانی به سرِ فَعله شد
 
 
تا که معارف شده ز اهل فجور 
معرفت و علم بود در کُسور
کار بلد یکسره نبش قبور
شهر شده مصطبه‌ای از شرور
 
مسجد ما مسخره‌الدوله شد
 
 
راه برِ راه، غلط شد غلط شد
کشور و این شاه، غلط شد غلط
خرمن بی‌کاه، غلط شد غلط
سال و مه و گاه، غلط شد غلط
 
این غلط از دامنه تا قُله شد
 
 
ترس من از رفتن فرِّ هماست
خشم من از این جو گندم نماست
سود و زیانش همه راجع به ماست
زانکه وطن در کف غیر از شماست
 
خون دل از دیده روان دجله شد
 
 
آنکه رضا نیست حق از وی «رضا» است
تن به «رضا» دادن ما از قضا است
شاهی مفضول هم از اقتضاء است
بازی امروزه رُل ما مَضَی است
 
بر فُضلا صدرنشین فَضله شد
 
 
یوم الاحد چهارم اردیبهشت
دست قضا فرق رضا تاج هِشت
از پی تاریخ چنین روز زشت
سال و مَهش خامه ز هجرت نوشت
 
یک بنگر ملک کیان مثله شد
 
([۱۱ شوال] ۱۳۴۴ هجری قمری)
[مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ ه.ش] 
دیوان فانی، اثر مرحوم آیت الله
شیخ یوسف نجفی گیلانی، ص۲۰۳و۲۰۴٫
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در مذمت تاجگذاری رضاخان
/post/1540
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

براعتِ استهلال

به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از آرایه‌های ادبی‌ست. براعت یعنی برتری و شیوایی. استهلال یعنی برآمدن ماه. و این صنعت در ادبیات فارسی یعنی این‌ڪه نویسنده یا شاعر، سرآغازِ نوشته‌ی نثر یا نظم خود را به‌زیبایی، روشنی و لطافت بنویسد تا خواننده را با اشاره‌ای ساده و رسا به مقصودِ بیان خود آگاه و تشنه سازد.

 

 اگر بخواهم براعت استهلال را ساده‌تر تعریف ڪنم این است ڪه امروزه در ادبیات فارسی از طریق «زمینه‌سازی»، «پیش‌درآمد»، «فضاسازی» و «پیش‌زمینه» خوانندگان را ترغیب می‌ڪنند تا از خواندن ادامه‌ی متن پشیمان نشوند و در همان آغاز با پیام متن آشنا شوند. در ادبیات ایران فردوسی، سعدی و مولوی و... از صنعت ادبی براعت استهلال به‌نحو احسَن استفاده می‌ڪردند.

 

مولوی حتی مثنوی را با براعت استهلال شروع می‌ڪند: بشنو از نی چون حڪایت می‌ڪند ... ڪه خواننده در دَم، درمی‌یابد او چه می‌خواهد بگوید: ناله‌ی عشق، شڪایت از جدایی، انفصال نی از نیستان، رابطه‌ی شیدانه‌ی انسان با خدا و... .

 

نڪته: امروزه‌روز، مقدمه‌نویسی به جای آن‌ڪه پیش‌زمینه و براعت استهلالی برای ڪتاب و نوشته‌ها باشد، دردِسری شده برای خوانندگان و پویندگان. چرا؟ زیرا در مقدمه و پیشگفتار، گرفتار طردشدن از اصل موضوع‌اند و پیچیده‌گویی‌‌تر از خودِ متن‌ها. بگذرم.

 

اشاره: برای پاس‌داشت زبان فارسی، در هر نوشته و سخن، سرآغاز را باید شیوا و رساننده نوشت تا خواننده به رغبت و خودواداری ڪشانده گردد.

 

در هفت اصل خبرنویسی نیز، یڪی این است پیشانی خبر چنان باشد ڪه خواننده به اصل ماجرا در همان شروع خبرخوانی پی ببرد وگرنه زده می‌شود و خبر را تا آخر نمی‌خواند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
براعتِ استهلال
/post/1526
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۶
  • پست شده - يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۵۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جوکر: «Joker»

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. فیلم جوڪر «Joker» محصول ۲۰۱۹ آمریڪا را -ڪه ۱۱۴ دقیقه است- دیدم. آرتور، با اسم «جوڪر»، نقش یڪ شَرور را بازی می‌ڪند؛ داستانِ زندگی یڪ ڪُمدین بدسرانجام و خشم خونین او و شورش خشمگین مردم فقیر و فلاڪت‌زده و فرودستان جامعه علیه‌ی ثروتمندان شهر گاتهام آمریڪا. به قول «دیوید رونی» یعنی «شهری ڪه در محاصره‌ی ظلم در آمده». فیلمی ڪه «بیشتر منتقدان سینما» از آن تمجید ڪرده‌اند.

 

«جوڪر» در لغت یعنی شوخ، بذله‌گو، دلقڪ. در گرامر انگلیسی برخی از ڪلمه‌‌ها وقتی به پسوند «er» اضافه شود اسم فاعل می‌شوند. مانند «جوڪر» (=جوڪ‌گو) یا واژه‌ی اسپانسر (=حمایت‌ڪننده)، و... .

 

 

 در آغاز فیلم، در همان ثانیه‌های نخست می‌فهمی ڪه شهر با اعتصاب رُفتگران، به انبار ده‌ها تُن آشغال و زباله درآمده. به‌طوری ڪه پرسشگرانه و طعنه‌آمیز می‌شنوی: دنیا داره به ڪجا می‌رَوه؟ شهر به تسخیر موش‌ها و ابَرموش‌ها درآمده. و ڪمی جلوتر درمی‌یابی یڪ سرمایه‌دار بی‌عار و بی‌درد، بی‌آن‌ڪه هیچ درڪی از شهر و مردم فرودست و بیچارگانش داشته باشد، در حال نبرد تبلیغاتی برای شهردارشدن است. فرودستی دردمند به طنز تلخ می‌گوید: این شهردار حتماً «ابَرگُربه» خواهدبود.

 

فیلم جوڪر را علاوه بر دیدن باید بشنوی. زیرا فیلم آڪنده از گفتارهای تڪان‌دهنده است. یڪ جا این صحنه تو را به ژرفای تفڪر انتقادی می‌برَد. آنجا ڪه می‌گوید: من و همسرم باید نقش یڪ استاد دانشگاه و دانشجو را بازی ڪنیم. زنم باید تاریخ تمدن غرب را پیشم پاس ڪند. اما می‌گوید نمی‌تواند. چون اسمش نشان می‌دهد یڪ یهودی‌زاده است. فیلم در این صحنه به نظرم تاریخ سیاسی غرب را به تمسخر می‌گیرد. زیرا دستان این تمدن، به آدم‌ڪشی‌های میلیونی آلوده است.

 

سراسر فیلم سه چیز ذهن انسان را به غربِ اڪنون -ڪه گرفتار اسلحه و پول و فقر فروخُفته و پنهان است- مشغول می‌ڪند. همان نقش چاقو و خون و انتقام در فیلم‌های مسعود ڪیمیایی.

 

آرتور ڪه با شغل دلقڪ، سعی دارد بر مشڪلات و بحران روحی و واقعی زندگی‌اش چیره شود، در یڪ صحنه‌ی فرار از دست پلیس آمریڪا به مترو پناه می‌برَد، اما او و متعاقب آن بیننده، می‌بینند تمام مسافران آن دلقڪ هستند با نقاب‌های مسخره ڪه برای خنداندنِ ثروتمندان از خانه بیرون زدند تا پول و خرجی‌شان را به دست آورند.

 

شاید هم فیلم می‌خواهد زندگی «ڪوفتی» سرمایه‌داری را ڪه در درون خود، زندگی بیچارگی فرودستان را حمل می‌ڪند با ڪمدی تلخ به رخ ثروتمندان -ڪه قدرتمندان آمریڪا هستند- بڪشد. و گویا ڪشید.

 

جوڪرِ دلقڪ -با آن‌ڪه پشت پرده و لایه‌ی زیرین، نقش بتمن (=ابَرقهرمان خیالی) را بازی می‌ڪند- اما سعی می‌ڪند در ظاهر با استندآپ (=درجا و ایستا خنداندان) پول‌دارها را بخنداند، ولی در واقعیت‌های درونش با خنده می‌جنگد و حتی نوشته‌ی تابلوی «یادتان باشد لبخند بزنید» را خط می‌زند. او در حقیقت به بیننده می‌فهماند آنچه در دنیای سرمایه‌داری در حال تڪمیل‌شدن است، نفرت فرودستِ دردمند علیه‌ی فرادستِ بی‌درد و دَدمنش است.

 

دقتِ من به من می‌گوید او وقتی هر روز ڪه برای ڪار دلقڪی به بیرون می‌رود، باید به‌سختی از یڪ پله‌ی پرارتفاع بالا برود، اما فیلم در نمایی فلسفی، زمانی هم نشان می‌دهد ڪه او وقتی بچه‌پول‌دارها را به ڪام مرگ می‌برَد، همان پله را خندان و رقصان به پایین می‌آید. این یعنی عبورِ سخت از سختی به سمتِ رسیدن راحت به راحتی، یا راحت‌شدن از شرّ پول‌داران عیّاش و راحت‌طلب!

 

من هنگام دیدن صحنه‌هایی ڪه دلقڪ به جُرم بانمڪ نبودن از شرڪت «ها ها» اخراج می‌شود و دیگر بیمه‌ی تأمین اجتماعی ندارد و دلهُره‌آور خبر می‌دهد شهرداری هم تمام خدمات انسان‌دوستانه را به روی شهروندان قطع ڪرده است، و حتی می‌فهمد آن ڪسی ڪه مادرش بوده، در حقیقت مادر واقعی‌اش نبوده، بلڪه از او به انواع حیَل، پول در‌می‌آورده و سرانجام هم وی را خفه می‌ڪند و ... در عمق چندڪیلومتری درد مردمِ فرودست فرو می‌روم ڪه شڪاف طبقاتی تا چه میزان، میزانِ انسان و بالانس انسانیت را درهم می‌ریزد... !!!

 

فیلم را وقتی به نصف رسید با تمرڪزی بیشتر دیدم و با یادداشت‌هایی خوفناڪ‌تر نوشتم. بگذرم. باید فیلم را خود خواننده ببیند ڪه بداند چرا یادداشتم را نیمه‌تمام رها ڪردم. یعنی در ورقه‌ی دفترچه‌ام انبوه و دود اندود نگاشتم، اما اینجا -یعنی دامنه و مدرسه و نغمه- دریغ می‌دارم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جوکر: «Joker»
/post/1433
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۱
  • پست شده - جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دموکراسی میلیتاریستی آمریکایی

به قلم دامنه : به نام خدا. دموڪراسی استبدادی و میلیتاریستی آمریڪایی. ڪشوری ڪه مدعی است از همه‌ی جهان، از همه‌نظر برتر است، و می‌ڪوشد با زور و اسلحه و قوانین و مقررات خشن بر دیگر ملل چیرگی‌اش را گسترش دهد تا به اصطلاح لیبرالیسم و دموڪراسی و فرهنگ آمریڪایی! را صادر ڪند، ولی در واقع منابع غنی ملل را غارت و چپاول ڪند؛ همین نظام سلطه‌گر، در درون حاڪمیت خود بدترین تنگناها و ڪنترل‌ها را برای شهروندان آمریڪایی تصویب می‌ڪند. مثلِ «قانون لوگن» ڪه بر مبنای آن، نه فقط مقامات دولتی، ڪه حتی شهروندان آمریڪایی نیز بدون اجازه‌ی دولت واشنگتن، هرگز نمی‌توانند با مقامات دولت خارجی بر سر موضوعات مورد مناقشه‌ی آن ڪشور با آمریڪا دیدار ڪنند. در واقع این قانون، حق تماس شهروندان و حتی دانشمندان، نخبگان، میانجی‌گران صلح و دوستی و اندیشمندان مستقل و خیرخواه را با سایر شهروندان و مقامات جهان به‌آسانی سلب می‌ڪند و دولت، هر زمان دلش خواست، بر حسب تفسیر موسّع و حقوق مضیّق، می‌تواند فرد مورد نظر را مورد تعقیب و محاڪمه قرار دهد.

 

نڪته: البته همیشه  بوده و هستند ڪسانی از جای‌جای جهان و ایران‌مان ڪه از خودِ آمریڪایی‌ها، آمریڪایی‌ترند و حسابی آلودگی‌های آشڪار آن نظام را تَر و خشڪ می‌ڪنند! تطهیر غرب در ایران سابقه‌ا‌ی دست‌ڪم دویست ساله دارد. از نظر من، نسبتِ ایران به مغرب‌زمین باید نسبت اقتباس (=برگرفتن) باشد نه تقلید، زیرا داشته‌های خوب تمدنی هر ڪشور پیشرفته‌ای، ممڪن است ارزش مشترڪ بشری داشته باشد و مفید به حال سایر ملت‌ها، اما ملت‌ها باید از هویت دینی و ملی خود دفاع ڪنند.

 

اشاره: جمهوری اسلامی ایران همواره در صدد بوده با همه‌ی جهان -منهای رژیم جعلی اسرائیل- هم رابطه داشته باشد و هم تعامل و اقتباس. اما ڪشورهای حسود و عَنود سال‌هاست مانع این ڪار می‌شوند، چون‌ڪه چشمِ دیدنِ یڪ ایران پیشرفته، قوی، متمدن و متدیّن را ندارند و لذا دست به هر نوع نیرنگ و هجوم خفّت‌بارانه می‌زنند تا ایران -این مرز پرگُهر- را زمین‌گیر ڪنند. ڪه هرگز به این مقصدِ شُوم‌شان نمی‌رسند، ڪه نمی‌رسند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دموکراسی میلیتاریستی آمریکایی
/post/100
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۳۴
  • پست شده - سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فیلم انگل

به قلم دامنه : به نام خدا. برداشت‌هایم از فیلم «انگل». محصول ۲۰۱۹ ڪره‌جنوبی. برنده‌ جایزه‌ نخل «ڪَن»، برنده‌ ۴ جایزه‌ اُسڪار و چند جایزه‌ی دیگر. وقتی ازین همه امتیاز فیلم سردرآوردم، رفتم سراغش ببینم ڪه «انگل» مگه چه می‌خواهد بگوید. نشستم دیدم. فیلم ۲ساعت‌و۲دقیقه است اما بیننده را میخڪوب می‌ڪند تا ثانیه‌ای را از دست ندهد. به سراغ یڪ مسأله‌ی جهانی می‌رود؛ زندگی سرمایه‌داران و بیچارگان، داراها و ندارها، ڪه دنیای سرمایه‌داری به این نڪبت و شڪاف بی‌رحمانه‌ی طبقاتی دامن زده است. در واقع از نظر من، تمام حرف فیلم این است ڪه نظام‌های سرمایه‌داری در اثر ثروت و رفاه و بی‌عاری، میان پولدارها و فقرا فاصله، تضاد، شڪاف، تنفّر و در نهایت حس تقابل خونین انداخته است.

 


بونگ جون- هو،

کارگردان فیلم انگل

 

یڪ خانواده‌‌ی بااستعداد چهارنفره (پدر،مادر، پسر،دختر) ڪه ڪارهایی با درآمد بسیار ناچیز دارند، مانند ساخت جعبه پیتزا، توزیع ڪیڪ تایوانی و... در یڪ زیرزمین ساختمانی قدیمی زندگی می‌ڪنند، در اثر فلاڪت و فقر، خودبه‌خود وادار می‌شوند با شگردها و حیله‌های حرفه‌ایی وارد زندگی و خانه‌ی مجلّل یڪ سرمایه‌دارِ ثروتمند مرفّه به نام آقای «پارڪ» شوند. این‌طوری:

پسر برای تدریس خصوصی زبان انگلیسی به «داهیه» دخترِ آقای «پارڪ» به زندگی‌شان راه می‌یابد و دختر دلباخته‌ی وی می‌شود و اسرار زندگی‌شان را فاش می‌ڪند. پسر با یڪ حیله‌ی تازه به «داهیه» می‌گوید دخترعموی وی هنردرمانی وارد است و می‌تواند به برادر خردسال شما ڪمڪ ڪند تا از این بحران روحی خلاص شود. در حقیقت، دخترعمو همان خواهر پسره است ڪه از این طریق وارد خانه‌ی «پارڪ» می‌شود. حالا این دختر با شگردِ بدنام ڪردن راننده‌ی «پارڪ» به اعتیاد ڪوڪائین، دسیسه‌چینی می‌ڪند تا پدرش را راننده‌ی «پارڪ» ڪند، اما نمی‌گوید پدرش است، می‌گوید عمویش است ڪه به شیگاگو رفته است. پدر هم با این شگرد، وارد خانه‌ی «پارڪ» می‌شود. و حالا پدر با دسیسه‌ای دیگر باعث می‌شود زن خدمتڪار خانه، از آنجا اخراج شود و به جایش همسرش به عنوان مستخدم وارد زندگی‌شان شود. و شد، بی‌آنڪه ڪسی بفهمد. با چهار شگرد، این خانواده‌‌ی چهارنفره‌ی فقیر، بی‌آنڪه نسبت خود را لُو دهند، در خانه‌ی «پارڪ» مشغول می‌شوند: معلم زبان، مربی هنردرمانی، راننده، خدمتڪار. از اینجا فیلم -ڪه بخش عمده‌ی آن در قالب ڪمدی تلخ پیش می‌رود_ شڪاف طبقاتی دونوع زندگی رفاه و راحت و مَلول و فلاڪت‌بار را به بیننده می‌نمایاند، ڪه مقصر اصلی آن نظام سرمایه‌داری بی‌رحم است و بی‌عدالتی محض.

 

من خودم در هنگام دیدن فیلم، بر این فلسفه‌ی زیستی نقب پرسشگرانه زدم ڪه اساساً چگونه می‌شود یڪ تز اقتصادی را با امپراطوری رسانه، به عنوان تفڪری برتر، جهانی، قابل پیروی و حتی پایان تاریخ خواند، در صورتی‌ڪه همین تز عامل اصلی فلاڪت و شڪاف میان دارا و ندار در درون ڪشورهای سرمایه‌داری‌ست؟ تا آن حد ڪه «بونگ جون هو» در درون همان ڪره جنوبی پیدا می‌شود ڪه با این فهم تیز، به نقد عمیق و نفی چنین نظام ظالمانه‌ای می‌رسد. «پارڪِ» سرمایه‌دار از طبقه‌ی فرادست، برای آموزش دختر و پسر خردسالش، نیازمند دو معلم زبان و هنردرمانی شده‌است ڪه هر دو از طبقه‌ی فرودست ڪره جنوبی‌اند. نشان‌دان واقعیتی به اسم دوگانه‌ی فقر آموزشی و فقر اقتصادی. بگذرم.

فیلم به‌خوبی و رسا می‌رساند ڪه در ڪره جنوبی هر خانه‌ی مرفّه‌ای، یڪ زیرزمین بتونی عمیق تودرتو دارد ڪه از ترس موشڪ‌های ڪره شمالی به عنوان پناهگاه در روز مبادا عمل می‌ڪند. اما چون چنین حمله‌ای فقط در حد تصوّر مانده است، این زیرزمین‌ها -ڪه مانند سیاه‌چاله‌های تنگ و پیچ‌درپیچ و مَخوف در اعماق چندمتری بَرج‌ها و خانه‌های باشڪوه و شیڪ پولدارهای ڪره جنوبی تعبیه شده است- به محلی برای زندگی مخفی بیچارگان و مستمندان تبدیل شده است؛ بی‌آنڪه صاحبان ثروتمند آن خانه‌ها ازین قضیه خبردار باشند، اما فیلم «انگل» به روی بیننده پرده‌ی این راز را برمی‌دارد و زندگی شڪننده‌ی دنیای سرمایه‌داری و بیچارگی را برملا می‌ڪند. وقتی فیلم اتاقی شیڪ پر از انواع غذاهای بسته‌بندی شده‌ی مدرن را نشان می‌دهد، بیننده حیرت می‌ڪند اما بلافاصله می‌فهمد این‌همه، برای سه سگ داخل خانه است ڪه از بچه‌ها برای‌شان عزیزترند و در ناز و وفوری و نعمت. و من خرسندم ڪه انگل را از «شاتل» دیدم. چندجا دیالوگ‌ها اوج داشت ازجمله این‌ جاها:

پس، آڪسفورد هم بخش جعل سند و مدرڪ دارد!

رفتار نمایشی داشتن به شڪل نابغه‌ها رفتارڪردن است!

قلب انسان دروغ نمی‌گوید؛ نبض او این را می‌گوید!

می‌دونی چه نقشه‌ای شڪست نمی‌خورَد؟ آن وقت ڪه هیچ نقشه‌ای نداشته باشی. انسان نباید برای دیگران نقشه بڪشد!

وقتی زندگی زیر نظر ڪارآگاه می‌گذرد، ڪه جُرمی ڪنی!


پول هرچه اَخم و تَخم را از بین می‌بره!

حسابی ڪُفری شده! (شبیه همان جمله‌ی رایج ایرانیان، وقتی داغ می‌ڪنند می‌گویند مرا «ڪُفری» نڪن)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فیلم انگل
/post/320
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۴۱
  • پست شده - دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۰۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فیلم پیلوت

به قلم دامنه : پست ۷۴۹۱. به‌هرحال توانستم بروم به تماشای «پیلوت» بنشینم، نه از پرده‌ی عریض، نه از قاب نقره‌ای، چیزی مابینِ این و آن. از گنبد راهی تهران شدند. بینِ راه از جایگاه، بنزین به باک می‌زنند؛ اما «جواد عزّتی» می‌بیند آمپر ماشین بالا نمی‌آد و از همین‌جا مُطفِّفان (=کم‌فروشان) افشا می‌شوند. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. واى بر کم‌‏فروشان. (آیه‌ی اول سوره‌ی مُطَفِّفِین) به جای بنزین هوا به مردم می‌فروشند. کاسبی با فریب.

 

من اهل فیلم‌دیدن هستم؛ فیلم‌هایی نه سرگرم‌کننده و بی‌حیا، که دارای بار اندیشه، واقعیت‌های دنیا و پدیدارسازی تفکر و ساختن. مدتی‌ست فیلم‌ها صحنه‌ی سیگار آتیش‌کردن را با جذبه‌های فریبنده و رؤیایی، به بیننده نمایش می‌دهد که از نظر من، هم نامناسب است و هم شاید ناشی از تبلیغ تجاری شرکت‌های سیگارسازی. چون یا اسم سیگار را نام می‌برند و یا نوع آن را نشان می‌دهند. این گرایش و نمایش، مانند صحبت‌کردن راننده در حین رانندگی، در فیلم‌های دنیا و نیز ایران ما فراگیر شده.

 

 

فیلم پیلوت

بازنشر دامنه

 

فیلم به‌خوبی اثرات تلف‌شدن کودک چهارساله‌ی زن و شوهری طلاق‌گرفته از گنبد و بَسطام را روایت می‌کند که در بیمارستانی در تهران رخ داد. پدرِ بچه، «حمید آذرنگ» حتی پول یک ساندویچ را ندارد! چه رسد به ترخیص جسد فرزندش سُهیل را؛ چون او لِنت‌کوب است و درآمدش کفاف ندارد. تازه، در پلان‌های پایانی فیلم می‌فهمی او نقشه داشته جسد را بدُزدد و برای دفن به بسطام ببرد. اما زنش «فهیمه» که دوست دارد فرزندش در شهرش گنبد دفن شود، مجبور می‌شود مهریه‌اش را ببخشد. و می‌بخشد. چون «مادر» است و یک «زن»، که عاطفه و مهر نماد آن است.

 

سعید آقاخانی، «حسن‌عمو»ی فیلم، وقتی پوستر روده و دل انسان بر روی دیوار بیمارستان را می‌بیند، دست روی آن می‌گذارد و از پرستار گذری می‌پرسد این چیه؟ وقتی پاسخ می‌شنود دل و روده. فوری می‌گوید: چقدر پیچیده است انسان!

 

وقتی «جواد عزّتی» از پاسبان بیمارستان تهران می‌پرسد این خیابان به میدان آزادی راه دارد؟ گویی جواب می‌شنود نه. ولی فوری می‌گوید: اما آزادی به همه جا راه دارد!

 

در فضای بیمارستان همه را در پریشانی می‌بینی. رفتار متقابل مردم با پرستاران -که از نظر من در خط مقدّم قرار دارند- و در مقابل رفتار پرستاران با همراهان، توأمان تنشی و تشنّجی‌ست. در همین محیط، وقتی کسی با فوت‌شدن بیمارش مواجه می‌شود، دیگر هیچ‌کس روی راهرو راه نمی‌رود، بگو که روی اعصاب راه می‌رود و پرخاش می‌کند. در این فیلم این حالات به‌خوبی نمایانده شد. همه، همدیگر را به ۱۱۰ تهدید می‌کنند! یکی می‌گوید: قدِّ سهم خودت حرف بزن. آن دیگری با قهرطوری می‌گوید» همه را می‌کُشم! آن دیگری می‌گوید: همه چیز به خیر ختم بشه. یکی هم می‌آد می‌گه: او هیزم به آتش می‌ریزه. خلاصه تیکه‌تیکه نکردند همدیگر را، اما نفرین چرا.

 

وقتی پاسبان به «جواد عزّتی» می‌گوید جلوی چشم باش، که فرار نکنه، سعید آقاخانی می‌گوید: این دین نداره مرتیکه! در واقع این کلام رایج، راویِ بینشی‌ست که مردم نسبت به بی‌دین‌ها دارند. در حقیقت فلسفه‌ی ایجابی این کلام سلبی، این است که کسی دین دارد، نباید تقلب کند و فریب دهد و فرار کند و نیرنگ بورزد.

 

پدر و مادر سُهیل بر سر تحویل‌گرفتن جسدش، آنقدر تعلّل می‌کنند و نزاع  و معرکه می‌گیرند که پزشک به حکم قانون دفن اموات، حکم می‌دهد بچه را در بهشت زهرا دفن کنند. حال آن‌که نزاع زن و شوهر این بوده، که هر کدام مدعی‌اند بچه مال من است و باید در شهر من خاک شود. مرد، بسطامی‌ست و زن، گنبدی. اما مرد می‌فهمد قانون حضانت فرزند را به مادر سپرده. زیرا به قول «حسن‌عمو» همان سعید آقاخانی، این مرد که دامادش است، از بس کشیده! شیرازه‌اش به‌هم ریخته. ناسی!

 

در حیاط بیمارستان به پاسبان سیگار تعارف می‌کند و می‌گوید می‌کشی؟ می‌گوید نه، همین الان خاموش کردم! یعنی طعنه به دود به دود. به قول محلی: تَش به تَش. روزی سه بسته!

 

نعش کودک به بهشت‌زهرا برده می‌شود. تازه این آغاز گرفتاری‌های پیچیده‌تر و بُغرنج‌تر (=پیچ‌درپیچ، دشواری شدید) است. این‌همه خویشاوند هستند اما هیچ‌کدام کارت بانکی‌اش چندان نمی‌ارزد که پا پیش بگذارد برای قبر و دفن. مدیر جایگاه بهشت زهرا، قیمت می‌دهد:  ۳۱ میلیون در فلان قطعه. ۱۱ میلیون در آنجا. سه‌طبقه هم داریم یک میلیون و دویست. همه از هم چندمتر دور می‌شوند چون ندارند که کارت بکشند؛ حاضرند به روی هم کارد بکشند. مادر کودک قهرمانانه جلو می‌افتد و فریاد می‌کشد سه‌تا مرد گُنده، یک میلیون تومن پول ندارید؟ من النگوهایم را می‌فروشم، برای پسرم قبر می‌خرم. خرید. سه طبقه‌ای. قبر سه‌طبقه‌ای ارزان است، بر خلاف خانه‌ی سه سه طبقه‌ که سر به فلک می‌زند. بچه در دوردست‌ترین قطعه به دست مادرش به خاک سپرده می‌شود، همراه با عروسکش؛ قبری شبیه پیلوت در ساختمان‌های مرطوب و نَمور شمال. سه نفر درین گونه قبرها دفن می‌شوند، که زن و شوهر اینجا به خود می‌آیند و به هم قول می‌دهند دو قبر دیگر جای دفن آنان باشد، تا سهیل تنها نباشد، و یا دو غریبه با او دفن نشوند. بگذرم. فقط ناگفته نگذارم که ابراهیم ابراهیمیان، پیلوت (محصول ۱۳۹۸) را خیل‌خوب ساخت و کارگردانی کرد. بر خودم نتاختم چرا به پای این فیلم رفتم نشستم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فیلم پیلوت
/post/1437
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۷۱
  • پست شده - پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بازگشت ذلّت‌بار امارات از جنگ با شیعیان یمن

شبکه‌های تلویزیونی امارات این بازگشت ذلّت‌بار نیروهای مسلح امارات در جنگ با شیعیان یمن، را جشن گرفتند

 

...

 

بازگشت ذلت‌بار نیروهای مسلح امارات ازجنگ با شیعیان یمن

 

دامنه‌ی منطقه: «نیروهای جنبش انصارالله یمن در طول پنج سال گذشته با وجود ائتلاف برخی کشورهای عرب برای حمله به یمن، موفق شدند همه‌ی آنها را شکست داده و آنها به دنبال این شکست‌ها یکی پس از دیگری از ائتلاف با عربستان در یمن خارج شدند و اکنون عربستان در یمن تنها مانده است.» (منبع) شبکه‌های تلویزیونی امارات، این بازگشت ذلّت‌بار نیروهای مسلح امارات در جنگ با شیعیان ستمدیده و مقاوم یمن را جشن گرفتند!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بازگشت ذلّت‌بار امارات از جنگ با شیعیان یمن
/post/1472
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۲
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کمی در باره‌ی جنگ هیبریدی

به قلم دامنه : به نام خدا. کمی در باره‌ی جنگ هیبریدی. هر گاه یک سوی جنگ، با ترکیبی از انواع هجوم، و با میزان فراوانی از پیچیدگی، به نبرد برخیزد، به چنین ستیزی جنگ هیبریدی می‌گویند.

 

این لفظ در یک بُعد، معنای «دو رگه» را هم می‌دهد. جنگ‌های نوین اغلب هیبریدی است، یعنی ترکیبی. ترکیب (=درهم آمیختگی) از عملیات روانی، نبرد رسانه‌ایی، جنگ سرد، تهاجم نرم، بکارگیری موشک، نبرد سایبری، پایش پهپادی، اخلال در دیپلماسی، تحریم اقتصادی و... .

 

مقصد مخفی این نوع جنگ، فروپاشی نظام حریف است، اما با درجه‌ی بسیاربالا و حرفه‌ای از ایجاد ابهام و سردرگمی در ذهن مردم؛ به‌طوری‌که از تشخیص راهبردها و تاکیتک‌های کشور ستیزه‌گر باز بمانند و به شماتت خود در داخل مشغول شوند.

 

 

از نظر من، توئیت‌های ضد و نقیض ترامپ علیه‌ی ایران شاخه‌ای ازین نبرد هیبریدی است که یک تیم حرفه‌ای آن را پیش می‌برد. بالاترین باخت این است، شهروندی غفلت کند و غافلگیر شود، او درین حالت ناخودگاه بی‌آنکه خود متوجه‌ی رفتارش باشد، مهره‌ی نامرئی نبرد هیبریدی می‌شود.

 

پس، درک کنیم که چرا رهبری، باز نیز کُد داده‌اند که «باید قوی شویم تا جنگ نشود» و حتی جمله‌ای معنادارتر گفته‌اند که: «تهدید دشمن تمام شود.»

 

تکمیل بحث:

از نظر من سخنان اخیر رهیری که: «باید قوی شویم تا جنگ نشود و تهدید دشمن تمام شود.» (در اینجا) بالاترین فلسفه‌ی صلح در نظام نوین جهانی‌ست. چون آن دوره و قرن که می‌گفتند: «تلاش کنیم تا صلح باقی بماند»، جای خود را به تفکر ستیزه‌گرانه‌ی قدرت‌ یکجانبه‌نگر آمریکا داده است که حتی ماهاتیر محمد رئیس توسعه‌نگر مالزی از این رفتار آمریکا احساس خطر کرده‌است؛ او هم ترور سلیمانی را و هم «معامله‌ی قرن» را برای امنیت بین‌الملل مخاطره‌آمیز دانست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کمی در باره‌ی جنگ هیبریدی
/post/1468
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۱
  • پست شده - يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

برداشت‌هایی از درخونگاه

به قلم دامنه. به نام خدا. درخونگاه. چندی پیش، از شاتل« درخونگاه» را به تماشا نشستم. (درخونگاه منطقه‌ای از مناطق شهر تهران است) یادداشت‌هایی هنگام دیدن فیلم نوشتم ڪه اینڪ تبدیل به یڪ متن می‌ڪنم. البته ضعف‌ها و تیرگی‌ها درین فیلم، از نگاه من زیاد است، اما نمی‌توانم از نڪاتی ڪه مؤثر دیدم و برداشت نموده‌ام، به اشتراڪ نگذارم، پرده‌پرده می‌ڪنم تا برداشت خوانندگان را آسان‌تر سازم:

 

گریم امین حیایی

در فیلم سینمایی «درخونگاه»

 

پرده‌ی ۱. رضا (امین حیایی) از ژاپن به ایران برمی‌گردد؛ پس از هفت‌هشت سال ڪار و تلخی‌ها. به مادرش می‌گوید از یڪ ژاپنی پرسیدم چرا این‌همه پیشرفت ڪرده‌اید؟ گفت به سه علت: نسل جوان، هدف، چندخدایی! یعنی هر چی نفع دارد همان دین‌شان است!

 

پرده‌ی ۲. مادر ڪه فقر و فلاڪتش ڪِش آمده است، می‌گوید من الان آدم می‌خواهم نه گرگ و سگ.

 

پرده‌ی ۳. رضا با اِعجاب می‌گوید زیرِ پاشون آبه، اما انگار رو آتیش‌اند. اشاره‌ی حیایی است به تحرڪ ژاپنی‌ها.

 

پرده‌ی ۴. رضا شخصیت محوری فیلم ڪه فردی با سابقه‌ی شرارت و ... است و برادرش در جبهه شهید شده، وقتی در اتاق، مادربزرگش را می‌بیند او را «خورشید» خود می‌خواند. با این‌ڪه «لات» است و از ژاپن برگشته، اما احترام به جدّه را برای خود ارزش می‌بیند.

 

پرده‌ی ۵. رضا وقتی می‌بیند هنوز دور و بری‌هاش با منجلاب ڪژروی مانند زورگیری، قمه‌ڪشی و آزار شهروندان وداع نڪردند می‌گوید هرچه پیرای آنجا ڪار می‌ڪنند، اینجا جوانا لالا. و از سرِ فسوس می‌گوید پیرمرد ۸۰ساله می‌ره تازه تنیس یاد می‌گیره و گیتار.

 

پرده‌ی ۶. فیلم در یڪ صحنه ڪارگاه دستڪش‌سازی لاستیڪی را نشان می‌دهد ڪه دو چیز را برساند: ڪارگران آن، همه زنان پایین‌شهری‌اند، دستڪش هم سرانجام به دست همان زنان است ڪه باید دستشان بڪنن و برای خانه‌های بالاشهری ڪار ڪنند.

 

پرده‌ی ۷. وقتی حیایی از جمشید هاشم‌پور سراغ رفیق قدیمی‌اش را می‌پرسد، جمشید می‌گوید اون دیگه هیچ رقمی مانند گذشته‌اش نیست. یعنی رفت پیِ فساد و تباهی.

 

پرده‌ی ۸. وقتی رضا از پدرش می‌پرسد چرا آن‌همه پول توی حسابم را به باد دادید؟ جواب داد توی قیر بودیم، توی گیر بودیم. حیایی می‌گوید من به «یِن» پول درآوردم، نه به ریال. اما حیایی هنوز نمی‌داند یڪ نزول‌خوار پول را با حیله و نیرنگ از چنگ مادر درآورد، چندی سود داد و سرانجام دررفت.

 

پرده‌ی ۹. وقتی حیایی برای نجات رفیقش از زندان به او می‌گوید تو را با پولی ڪه ژاپن درآوردم، از زندان درمی‌آورم، رفیقش می‌گوید نه، من بیرون ڪلی بدهڪارم، زندان باشم آزادم، بیرون بیام در زندانم!

 

پرده‌ی ۱۰. حیایی زمینی خشڪ و دورافتاده را معامله می‌ڪند ڪه تا پرورش ماهی بزند، و می‌گوید هر ڪس را ڪه دیدی جَنم دارد اما ڪار ندارد، بگو بیاد پیشم ڪار بدم. اما پولش را ڪه به حساب مادر بود، نزول‌خوار یڪجا قورت داده‌بود و نقشه‌ی ڪار حیایی بر باد.

 

پرده‌ی ۱۱. در یڪ صحنه‌ی فیلم، سریال «سلطان و شبان» در اتاق مادر در حال پخش است ڪه دیالوگ آن به این می‌ماند: این گوسفندان مانند درباریان تو نیستند! ڪه هر چه فرمان بدی، بله‌قربان بگویند، اینا را با حُش‌حُش‌ش‌ش‌ش‌ش‌ش بچرانی، نه با فرمان و دادوبیداد!

 

پرده‌ی ۱۲. فیلم، سراسر صحنه است، سخن و درد و البته مقداری هم مسأله‌ساز و تیره‌نما، اما در جایی ڪه می‌بینی ڪف پای مادربزرگ پیر و زمین‌گیر، با دستان مادر با ولَرم، مهربانانه پاشویی می‌شود، دل انسان آرام می‌گیرد؛ آداب و ادبی برخاسته از اسلام و ایران. والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برداشت‌هایی از درخونگاه
/post/1466
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۴
  • پست شده - يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۵۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هفت اصل خبر

 
۱. فراگیربودن ۲. شُهرت،۰ ۳. تازگی‌داشتن
۴. برخورد و منازعه ۵. مجاورت و همسایگی
 ۶. شگفتی و استثنا ۷. بزرگی (فراوانی و مقدار)
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هفت اصل خبر
/post/1442
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۰
  • پست شده - جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کارویژه‌های احزاب سیاسی

به قلم دامنه: پست ۷۴۶۰ . ڪارویژه‌های احزاب سیاسی. به نام خدا. این یڪ بحث تخصصی است، اما با زبان ساده و خلاصه نگاشتم.  پیش از پرداختن به ڪارویژه‌های احزاب سیاسی، اول یڪ تعریف از حزب ارائه ڪنم و پایه‌های شڪل‌گیری احزاب را نیز از نظر علم سیاست برشمارم. چنانچه می‌دانید حزب سیاسی را «چرخ‌دنده‌ی ماشین دموڪراسی» نام نهاده‌اند. «بنیادهای علم سیاست» عبدالرحمن عالم منبعی مناسب برای این موضوع است.

 

تعریف: حزب «گردهمایی» مُستمر گروهی از مردم است با عقاید مشترڪ ڪه با تشڪیلات در پی دستیابی به قدرت سیاسی‌اند، از راه قانون و پشتیبانی مردم.

 

پایه‌های شڪل‌گیری: دست‌ڪم پنج پایه برای شڪل‌گیری حزب‌ها وجود دارد: ۱. طبیعت انسان، ۲. منافع متضاد اقتصادی، ۳. عامل محیطی، ۴. حس نژادی، ۵. زمینه‌ی دینی و مذهبی. در حال حاضر صاحب‌نظران علم سیاست بر این نظرند پایه‌ی اصلی و عمده‌ی احزاب سیاسی «اقتصادی» است. به‌طوری ڪه آن را پایه‌ی واقعی احزاب می‌دانند.

 

ڪارویژه‌های احزاب سیاسی: اما ڪارویژه‌ها را این‌گونه بیان می‌ڪنم: چون دانشمندان علم سیاست، احزاب را ستون فقرات دموڪراسی می‌دانند، روند زندگی سیاسی را بر پایه‌ی آن تفسیر می‌ڪنند. ڪارویژه‌های احزاب نیز متعدد است ڪه من از هفت ڪارویژه‌ها نام می‌برم:

 

۱. رقابت انتخاباتی برای ڪسب قدرت، ۲. تدوین سیاست‌های عمومی، ۳. انتقاد از حڪومت، ۴. واسطه‌ی میان حڪومت و ملت، ۵. تسهیل ڪار حڪومت پارلمانی، ۶. گردآوری همفڪران، ۷. آموزش سیاسی مردم.

 

از نگاه صاحب‌نظران علوم سیاسی دموڪراسی بدون حزب «مانند قایق بی‌پارو» است. در واقع وجود حزب سیاسی باعث می‌شود پهنه‌ی قدرت در هر دوره‌ی گردش نخبگان با رأی مردم، دچار فقدان برنامه و و خلاء مدیریتی نشود.

 

نبودِ احزاب، از نظر من، محیط دولت و یڪ ڪشور ولو پیشرفته و یا درحال‌پیشرفت را به یڪ آزمایشگاه دایمی خطرناڪِ افراد سیاسیِ فاقد توان و تفڪر تبدیل می‌ڪند؛ تا آن حد ڪه مثلاً در همین ایران ما یڪی می‌آید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی (=برنامه و بودجه) را با میل و برداشت شخصی‌اش منحل می‌ڪند؛ دیگری می‌آید سه وزراتخانه را با هم ادغام می‌سازد؛ و آن دیگری از راه می‌رسد و اساساً درمی‌ماند چه باید بڪنَد. در سیاست‌ورزی و مملڪت‌داری حتی «لنین» هم باشد باز هم اول «چه باید ڪرد؟» می‌نویسد، زیرا باور داشت بی این، در هیچ ڪاری نمی‌توان آوانگارد (=جلودار، به‌وجودآورنده) و پیشرو و تغییردهنده‌ بود.

 

پس؛ احزاب اگر آزاد و با مرامنانه باشند، «چه باید ڪرد؟»ها را بهتر از فرد یا باند می‌دانند و می‌فهمند و پاسخگو به مردم هم می‌مانند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کارویژه‌های احزاب سیاسی
/post/1451
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۹
  • پست شده - دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بستنِ مرکز اسلامی هامبورگ

بستنِ مرکز اسلامی هامبورگ

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. تحلیلی بر بستنِ مرڪز اسلامی هامبورگ. آلمان، مرڪز اسلامی هامبورگ را بست. به چه علت؟ به علت برپایی مراسم بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی. چند نڪته‌ی تحلیلی برای این اقدام:

 

نڪته‌ی یڪم: آلمان به لحاظ سنتی، مهد فلسفه است و فیلسوفان. بستنِ یڪ مرڪز فڪری و دینی دست‌ڪم به یڪ ڪشور فلسفی و فڪری، هارمونی (=همآهنگی) ندارد.

 

نڪته‌ی دوم: آلمان به لحاظ حڪومتی، از پیشتازان نظام چندحزبی است. از این زاویه نیز، بستن مقرّ عبادی و فڪری مسلمانان، به یڪ ڪشور چندحزبی و پیشرو در سیستم پارلمانی ڪه علامت پذیرش تڪثُّر و تفڪر پلورالی است، نمی‌آید.

 

نڪته‌ی سوم: آلمان به لحاظ جهانی، از حڪومت‌های دموڪراتیڪ و جلودار است. با این صبغه و سابقه هم، بستن مؤسّسه‌ی مسلمین به آلمان غیرنازی! همخوانی ندارد.

 

نڪته‌ی چهارم: این مرڪز دست‌ڪم در طول شصت سال اخیر سه چهره‌ی فڪری و روحانی ایران را در خود جای داده بود، ڪه هر ڪدام نماینده و نماد تفڪر میان مردم ایران بوده و هستند: شهید بهشتی، محمد مجتهد شبستری، سید محمد خاتمی. بستن چنین مرڪزی، (ڪه با همّت و فڪر بلند مرحوم آیت‌الله بروجردی رونق یافت و مرڪزی برای اتصال و گفت‌وشنود شرق با غرب بود) حتی اگر به بازگشایی دوباره هم بینجامد، نشان از این دارد ڪه آلمان هم مانند هر رژیم و نظام مدعی دیگر جهان، وقتی از اندیشه‌ای بهراسد، به آن فرصت تنفُّس و حیات نمی‌دهد. تضاد آشڪار میان ادّعا و عمل.

 

نڪته‌ی پنجم: برای آدم‌های اهل و عاقل، بسی مبرهَن و هویداست ڪه مغرب‌زمین، گفتار آزادی و نظام سڪیولاری و لیبرالی سر می‌دهد، ولی وقتی پای ڪردار فرا برسد، پندارهای همان هیتلر و موسولینی و رفتار راتڪو ملادیچ (=قصّاب بوسنی) به میدان می‌رسد.

 

نڪته‌ی ششم: مغرب‌زمین دانشمندان بزرگی داشته و دارد ڪه افڪار و آموزه‌های مترقّی و متعالی در گفتارشان موج می‌زند و قابل خواندن و احترام‌اند، اما غربِ سیاسی هرگز از غرب اندیشه‌ای پیروی نمی‌ڪند و این اندیشمندان، چه گذشته و چه حال و اڪنونِ آنان هستند ڪه در جامعه‌ی خود از همه غریب‌ترند و تڪ و تنها افتاده‌اند. پس؛ ایرانی! خود را بیاب؛ و در برابر غرب خویشتنِ خویش را نباز. ڪه نمی‌بازی. آری، ڪه نمی‌بازی.

بستنِ مرکز اسلامی هامبورگ
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بستنِ مرکز اسلامی هامبورگ
/post/1438
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۱
  • پست شده - چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نظریه‌پرداز و مُفتی داعش

متن نقلی (خلاصه‌شده توسط دامنه) : او نظریه‌پردازی‌ست  که در گروه  تروریستی داعش، سِمت مُفتی [فتوادهنده] داشته است. این فرد که نامش «شفاء النعمه» است می‌گوید امام و خطیب مسجد جامع مازن و مدیر مرکز امام‌الیقین بوده و در مسجد جامع المفتی واقع در محله‌ی ۱۷ تموز -که آن زمان مرکز صدور فتوای داعش به شمار می رفت- خطبه می‌خوانده است.

«شفاء النعمه»

مُفتی داعش در درباره‌ی دریافت کمک‌های مالی نیز می‌گوید: سال ۲۰۰۷ برای ادای مناسک حج عمره به مکه رفتم و با ابومصطفی النجماوی که یک موصلی مقیم لندن است دیدار کردم و با او درباره‌ی امور دینی گفتگو کردیم. برایش اوضاع موصل را شرح دادم. با هم درباره‌ی نقش گروه‌های جهادی گفتگو کردیم و او ۶۰۰۰ دلار به من داد و از من خواست برای گروه‌های مسلح هزینه کنم. من نیز هنگام بازگشت به موصل با عناصر گروه‌های مسلح دیدار کردم و پول را بین آنها تقسیم کردم... در همان سال بار دیگر برای ادای مناسک حج به عربستان رفتم و بازهم با نجماوی دیدار کردم. او مرا به فردی به نام «شیخ عبدالله الغنیمان» که سعودی بود، معرفی کرد. درباره‌ی من اطلاعاتی داشت و او نیز چهار هزار دلار به من کمک کرد.

مفتی داعش در درباره‌ی فتاوایی که صادر کرده نیز می‌گوید: علاوه بر ترغیب شهروندان برای پیوستن به داعش، فتاوای زیادی نیز صادر کردم و مجازات هایی برای شهروندان موصل وضع می‌کردم. پس از آن، فتواهای زیادی نظیر وجوب پرداخت زکات از سوی مغازه‌ها، اخراج مسیحی‌ها از موصل، قتل شیعیان و به اسارت گرفتن زنان ایزدی صادر کردم و  اسارت زنان ایزدی توسط عناصر داعش و فروش آنها، قتل مردان ایزدی و مصادره‌ی اماکن آوارگان، وجوب انفجار مساجد موصل را نیز صادر کردم. فتوای انفجار قبور پیامبران و صالحان از جمله مسجد جامع یونس پیامبر (ع) را در سال ۲۰۱۴ صادر کردم. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نظریه‌پرداز و مُفتی داعش
/post/253
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۳۹
  • پست شده - پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۳۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فدرالی‌شدن عراق؛ توطئه یا نیاز؟

متن نقلی: هشام الهاشمی تحلیلگر سیاسی عراقی مدعی شد: «در هفته‌ها و روزهای گذشته گفت‌وگوهای عمیقی برای اجرای یکی از راه‌حل‌های مقبول برای حل و فصل، که آمریکا، غرب و ... موافق آن هستند برای فعال کردن عراق به عنوان کشوری فدرال برگزار شده است.»

 

 

نقشه‌ی استان‌های عراق

 

 

نقشه‌ی شهرهای عراق

 

طبق این سناریو، عراق به اقلیم‌هایی بر اساس تعداد جمعیت، منابع، اشتراکات فرهنگی مثل تجربه موفقیت‌آمیز اقلیم کردستان عراق تبدیل می‌شود. مثلا:

اقلیم غرب عراق شامل الانبار،

اقلیم صلاح الدین شامل سامرا، الدجیل، الحضر و البعاج،

اقلیم نینوا شامل چهار استان موصل، سنجار، تلعفر و دشت نینوا،

اقلیم کرکوک شامل حویجه، العظیم و الشرقاط و استان دیالی با اداره کردها، ترکمان‌ها، اعراب و مسیحی‌ها،

اقلیم بصره شامل سه استان میسان، ذی‌قار و واسط،

اقلیم فرات شامل بابل، الدیوانیه و السماوه

و اقلیم نجف و کربلا می‌شوند.

بغداد نیز پایتخت دولت فدرال عراق خواهد بود.» (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فدرالی‌شدن عراق؛ توطئه یا نیاز؟
/post/254
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۶۱
  • پست شده - دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۰۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پادوی پادوهای آمریکا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ممکن است در یک نگاه این‌گونه برداشت شود که اروپا (البته منهای برخی از اعضای اروپا که سرگرم کار خود هستند و برای بیرون کشور چندان اهمیتی نمی‌بینند) هر آنچه می‌کند برای منافع ملی خود می‌کند. پس؛ اگر امروز در باره‌ی ایران دنباله‌روِ آمریکاست، منافع ملی آنان ایجاب می‌کند که چُنین باشند. و در واقع این نگاه، به اروپا حق می‌دهد این‌گونه باشد تا سود و زیان خود را تعقیب کند.

 

اما یک نگاه دیگر اروپا را در حد «پادوی آمریکا» می‌بیند. از این نگاه، اروپا نه بر اساس منافع ملی، که بر حسب ایدئولوژی سیاسی رفتار می‌کند. اروپایی‌ها از یک سو برای حقوق بشر و دموکراسی برای قارّه‌ی خود و حتی جهان ارزش و احترام قائل است، اما از سوی دیگر بالاترین روابط همه‌جانبه! را با بیگانه‌ترین کشورها نسبت به دموکراسی و حقوق بشر دارند. ازین زاویه، چنین رفتاری ناشی از تعصب کور به ایدئولوژی سکولاریستی است که آنان را مُجاب می‌سازد نسبت به حقیقت و دفاع از حق در برابر ناحقی‌ها، خنثی و بی‌تفاوت بمانند. و حتی حاضر نمی‌شوند این‌همه جنایات آمریکا در جای جای جهان را، نه محکوم و ردّ کنند که نقد و زیر سؤال ببرند.

 

یک نگاه دیگر هم گویا در میان پاره‌ای از ایرانیان وجود دارد که اروپا را قبله‌ی عالَم می‌دانند و مانند ملکم‌خان و تقی‌زاده برین باورند که ایران باید تماماً به شکل و شمایل اروپا در آید تا آزاد و آباد گردد؛ از سر تا ناخن پا. به نظر می‌رسد دل اینان برای اروپایی‌شدنِ ایران، لَه‌لَه می‌زند و آرزو جمع می‌کنند که روزی آن روز فرا رسد، حتی اگر آن روز به قیمتِ براندازی انقلاب اسلامی ایران توسط ترامپ و پول‌های سران عرب منطقه باشد. به چنین گرایش، خودباختگی‌، الیناسیون و غفلت ویرانگر اگر بتوان اسمی دیگر گذاشت به نظرم این است گفته شود: پادوی پادوهای آمریکا. به هر حال اینان هم دوست دارند از آزادی و وابستگی، نام و نان جست‌وجو کنند. آری؛ آزادند!

 

نکته: یاد عزیز دل ایرانیانِ عزت‌‌خواه، شهید قافله‌ی عاشورایی قاسم سلیمانی جاویدان.

 

یک پیوست: روشن است بر اهل فهم، که پادو چندین معنی دارد، اوجش یعنی گماشتگی، نوکری. و در زبان محلی یعنی فَله و فلگی، به معنی عملگی و فرمانبَری و پیش‌خدمتی.

مدرسه‌ی فکرت

۳۰ دی ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پادوی پادوهای آمریکا
/post/123
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۵۰
  • پست شده - دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۲۴ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در باره‌ی حادثه‌ی بوئینگ اوکراین

قلم دامنه: به نام خدا. در باره‌ی حادثه‌ی بوئینگ اوکراین: گرچه کشور وقتی در شرایط جنگی قرار می‌گیرد، هرگونه خطا و رویداد کنترل‌نشده‌ای ممکن است رخ دهد، و این در هر جایی از جهان امکان وقوع دارد؛ اما شخصاً به ضمیمه‌ی تأسّف و تآلّم که چند روزی‌ست مرا دربرگرفته، بر این بوده و هستم، راست را -تا جایی که امنیت ملی پایدار را ناپایدار نمی‌کند- باید به مردم گفت. این شفافیت، حق مردم است، هرچند دشمنان ایران احتمال برود، شانتاژ (=هیاهو) کنند.

 

حادثه‌ی بوئینگ اوکراین از نظر من اگر هم در روز نخست، مستلزم پنهان‌کاری امنیتی بود، در روزهای بعد نباید هراس و نگرانی می‌داشت که خبر اول، توسط خبر دوم کم‌اثر گردد. بگذرم.
 
البته ضدانقلاب کینه‌توز، و پاره‌ای از وادادگان، همیشه با این‌گونه خطاها، گُر می‌گیرند، اما ضدانقلابِ هم‌پیمانِ دشمنان ایران، آن‌چنان نزد ملت مفتضح و جنایتکارند که کمتر کسی‌ست که نداند چه خیانت‌هایی به ملت و میهن و دین کرده‌اند.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در باره‌ی حادثه‌ی بوئینگ اوکراین
/post/309
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۰۳
  • پست شده - شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۳ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

صافڪاری دموڪراسی!

به قلم دامنه: به نام خدا. صافڪاری دموڪراسی! نه تنها روح دموڪراسی، حتی بدنه‌ی دموڪراسی دست‌ڪم از سه سو ضربات سختی خورده‌است: از سوی پول و سرمایه‌داری، از سوی اولیگارشی نفوذ و دست‌ڪاری‌، و از سوی هژمونی (=سلطه‌‌ی) میلیتاریستی.

 

اگر فرضاً یڪ شهروند از هر نقطه‌ی جهان، عینڪ آمریڪای بر بینشش بزند و جهان را با آن ببیند، از چهار رویڪرد بیرون نمی‌رود ڪه همیلتون، ویلسون، جڪسون و جفرسون رؤسای جمهور تاریخ آمریڪا آن را بنیاد نهادند. در اولی، جهان باید محل تجارت دیده شود. در دومی ارتش آمریڪا باید صادرڪننده‌ی دموڪراسی به حساب آید. در سومی ناسیونالیسم باید محور سیاست خارجی باشد. و در چهارمی ڪه جفرسون آن را بنا نهاد آمریڪا باید به خانه‌اش برگردد و فایده‌ی درون را نباید به هزینه‌ی هژمونی در بیرون ڪنار بگذارد.

 

این چهار جهان‌نگری، چهار مڪتب سیاسی در درون آمریڪا به‌ویژه در میان نخبگان (مردان و زنان سیاستمدار در درون اِلیت قدرت) پدید آورد.

 

گرانیگاه (=مرڪز ثقل) اینجاست: در هر چهار نگرش با تمام تفاوت‌های نظری و فلسفی و سیاسی، به جهان به دیده‌ی حفظ منفعت و منزلت آمریڪا نگریسته می‌شود. گویی، همه‌چیز جهان -چه به‌ زور و چه به هر روش دیگر- در واقع برای آسایش آمریڪاست و هر مانعی بر سر آن (چه دولت و چه فرد) باید برداشته شود؛ با چند راهبرد : نابودی ڪامل، اشغال محدود، تنازع تعاملی، ڪنترل ڪامل.

 

اینڪ بپردازم به واقعیت جهانی: واقعیت این است بیشتر جهان برای منافع ملی خود هژمونی آمریڪا را پذیرفته‌اند. این ڪشورها آن‌چنان آشڪارا تن به این ڪار داده‌اند ڪه ڪمتر شهروندانی در جهان وجود دارند ڪه آن‌ها نشناسند. بخشی از ڪشورها نیز آن‌چنان دچار ضعف داخلی‌اند ڪه برای باقی‌ماندن در قدرت، تن به تسلیم تام در برابر آمریڪا دادند.

 

 

مزار شهید بزرگ، قهرمان ملی حاج قاسم سلیمانی

 

آمریڪا در اجرای راهبرد خود در تمام خاورمیانه اما دچار مشڪل است. دست‌ڪم به چهار علت: تنازع اسرائیل، انقلاب اسلامی، شڪل‌گیری اندیشه‌ی مقاومت و ڪالای استراتژیڪ نفت ڪه خون برای رگ‌های اقتصاد ڪاپیتالیستی چپاولی است.

 

با این تحلیلم می‌خواهم سه چیز را نشان دهم:

 

۱. چون نفت، چرخ‌دنده‌های اقتصاد آمریڪا و جهان را می‌چرخاند، برای آمریڪا (با هر چهار رویڪردی ڪه برشمردم) آسان نیست هژمونی نسبی خود را در خاورمیانه ترڪ گوید.

 

۲. از میان چهار راهبرد هم ڪه برشمردم (یعنی: نابودی ڪامل، اشغال محدود، تنازع تعاملی، ڪنترل ڪامل) اجرای اولی و دومی در برابر ایران، تا اینجا به‌هیچ وجه برای آمریڪا مقدور نیست. می‌ماند دو راهبرد دیگر، ڪه دولت باراڪ اوباما با تاڪتیڪ قرارداد برجام (=برنامه‌ی جامع اقدام مشترڪ) قصد داشت ایران را با راهبرد «ڪنترل ڪامل» زیر نظر خود نگه دارد ڪه ترامپ این شیوه‌ی اوباما را منحل ڪرد و می‌خواهد با رویڪرد جڪسونی، و بڪارگیری «تنازع تعاملی»، ایران را همچنان مشغول نگه دارد تا منطقه را بآسانی بدوشد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
صافڪاری دموڪراسی!
/post/113
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۶۸
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نادیده‌گرفتن ۵۲۴ پیمان با سرخپوستان

...دیدگاهی که من دارم الهام‌گرفته از تاریخ سیاست خارجی آمریکا است و الهام‌گرفته از ذات نظریه‌ی رئالیسم. من یک دانشجوی آمریکایی دارم که می‌گوید آمریکایی‌ها ۵۲۴ توافق با سرخپوستان امضا کردند، اما همه‌ی این ۵۲۴ را نادیده گرفتند. توافق انجام دادند نادیده گرفتند، سرکوب کردند دوباره یک توافق دیگر، دوباره سرکوب دیگر و... این بازی تاریخی آمریکایی‌ها است.

 

جان مرشایمر هم در کتاب «تراژدی سیاست قدرت‌های بزرگ» اشاره می‌کند که وقتی کشوری در مقابل دیگری انعطاف نشان می‌دهد، اگر بازیگر دیگر، قدرتِ بزرگ باشد احساس نمی‌کند که آن کشور می‌خواهد همکاری و مساعدت و مشارکت کند. احساس می‌کند که ضعیف شده‌است. وقتی احساسش این باشد که طرف دیگر ضعیف شده‌است فشار را افزایش می‌دهد.

 

نگاه من بر «دومینوی فشار» آمریکا است. بنابر این، ذات معادله‌ی قدرت در ساختار آنارشی (=نبودِ قدرت فائقه در نظام بین‌الملل) این الگوی رفتاری را در قبال آمریکایی‌ها در ارتباط با بازیگران مختلف اجتناب ناپذیر می‌کند. ابراهیم متقی. (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نادیده‌گرفتن ۵۲۴ پیمان با سرخپوستان
/post/130
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۱
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۲۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جنبش اعتراضی هُنگ‌کُنگ

جنبش اعتراضی هُنگ‌کُنگ

به قلم دامنه. به نام خدا. همه چیز بر سرِ «لایحه‌ی استرداد به چین» بپا خاست اما در ادامه، هُنگ‌کُنگی‌ها «دموکراسی بیشتر» را خواستار شدند. آنها با شعار «۵ درخواست، نه یکی کم، نه زیاد» مطالبات خود را در خیابان‌ها بیان کردند مثل: پس‌گرفتنِ لایحه‌ی استرداد که دست دولت چین را برای بُردن شهروندان هُنگ‌کُنگ به چین باز می‌گذارد؛ چون هنگ‌کنگ قسمتی از چین است با میزانی از خودمختاری. لایحه‌ای که به قول هنگ‌کنگی‌ها: «تهدیدی بود بر آزادی‌هایشان چراکه متهمان هنگ‌کنگی باید برای محاکمه به چین تحویل داده می‌شدند.» (کد خبر: ۴۲۲۳۷۲)

 

   

تظاهرات اعتراضی هُنگ‌کُنگ

 

علاوه بر درخواست ابطال لایحه‌ی استرداد، چهار خواسته‌ی دیگر آنها اینهاست: تحقیقات در مورد خشونت عریان پلیس؛ لغو شورش‌نامیدنِ اعتراضات؛ عفو معترضان دستگیرشده؛ و نیز حق رأی کامل و تمام‌عیار.

 

سه چیز این جنبش را در معرض خطر قرار داد: یکم: دولت، تظاهرات را غیرقانونی دانست. دوم: از لفظ حقوقی «شورش» برای معترضان استفاده شد. سوم: نقضِ قانون ممنوعیتِ نقاب به صورت‌زدن در مجامع عمومی توسط معترضان. که هر سه مورد، دستِ دولت‌شهرِ هُنگ‌کُنگ را برای برخورد با آن باز می‌گذارد.

 

هُنگ‌کُنگ، بیش از یکی‌ونیم قرن مستعمره‌ی انگلیس بود که در سال ۱۹۹۷ به چین پیوست. در تحلیل‌ها و بررسی‌ها، این مسأله را نیز نباید از نظر دور داشت؛ عادت‌کردن با نظام تک‌حزبی چین گرچه برای هُنگ‌کُنگی‌ها زمان می ‌برَد حتی ممکن است مُیسَّر نگردد، اما از آن سو انتظار اِعطای دموکراسی بیشتر از جانب چین به هُنگ‌کُنگ امری محال است. بنابراین، این بحران بآسانی قابل حل نیست بلکه یک پیچیدگی دیگر به منطقه‌ی شرق دور افزوده شد.

جنبش اعتراضی هُنگ‌کُنگ
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جنبش اعتراضی هُنگ‌کُنگ
/post/15
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۵۸
  • پست شده - سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۳۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جنایت‌های استالین ۲

متن نقلی: قسمت دوم پس از این اتفاقات و در حالیکه آرلوف در اسپانیا حضور داشت از بیم جان خویش دیگر به شوروی برنگشت. ولی نمی‌توانست به صورت آشکار ارتباط خود را با رژیم استالین قطع کند زیرا مادر آرلوف و مادر همسر او همچنان در مسکو بودند. در ماه آگوست ۱۹۳۷ اسلوتسکی رئیس اداره امور خارجی سازمان امنیت برای آرلوف تلگرافی ارسال می‌کند که مامورین مخفی هیتلر و ژنرال فرانکو تصمیم گرفته‌اند آرلوف را بدزدند و اطلاعات سری شوروی را به دست بیاورند. در نتیجه سازمان امنیت گروهی را به اسپانیا خواهد فرستاد که مراقب آرلوف باشند. ولی آرلوف دریافت که این گروه به قصد ترور آرلوف خواهند آمد. به همین خاطر آرلوف اعلام کرد که نیازی به این گروه نیست و خود امنیت خود را تامین خواهد کرد.

 

در ادامه آرلوف به همراه همسر و فرزندش به فرانسه رفت و بر خلاف دستور سازمان امنیت مبنی بر بازگشت او به شوروی با کشتی و به همراه خانواده‌اش به کانادا رفت. وقتی آرلوف به کانادا رسید نامه مفصلی به استالین نوشت و اعلام کرد که در مورد او چگونه فکر می‌کند و استالین را تهدید کرد که هر گاه خیال بدی نسبت به مادر و مادرزنش در سر داشته باشد، همه مطالبی را که می‌داند به اطلاع همگان می‌رساند. برای اینکه استالین بفهمد این یک تهدید بی‌پایه و اساس نیست فهرستی از جنایتهای او را در نامه ذکر کرد. یک ماه بعد از کانادا به آمریکا رفت و در واشنگتن تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. ۱۴ سال در برابر مامورین مخفی استالین که قصد ترور او را داشتند پیروز بود. در سال ۱۹۵۳ تصمیم گرفت کتاب تاریخ سری جنایتهای استالین را منتشر کند. زیرا حدس می‌زد که تا این زمان مادر و مادر همسرش دیگر زنده نیستند. قبل از انتشار این کتاب استالین درگذشت و وقتی کتاب منتشر شد که استالین در قید حیات نبود.

 

 

آرلوف کتاب تاریخ سری جنایتهای استالین را با یکی از بزرگترین فریبکاری‌ها و نیرنگهای استالین یعنی قتل کیروف آغاز کرد و به صورت کاملاً مفصل و با جزئیات کامل به بیان این اتفاق پرداخت. قتل کیروف سرآغازی شد بر تمام جنایات استالین. علاوه بر اینکه یک عضو ساده حزب کمونیست را برای قتل کیروف فریب دادند و مقدمات قتل او را فراهم کردند، تمام افراد مورد نظر استالین به بهانه همدستی در قتل کیروف و تروتسکیست بودن اعدام شدند. در کتاب تاریخ سری جنایتهای استالین تمام مطالب (به جز دو یا سه مورد) به صورت رسمی و متکی بر شهادت شاهدان عینی و غیر قابل انکار هستند. و خیلی از محققان اثر آرلوف را از نظر صحت روایات قابل قبول می‌دانند.

 

اما نکته‌ای که ویراستار کتاب اعلام می‌کند این است که آرلوف نه تنها یکی از روسای برجسته سازمان امنیت شوروی بود بلکه یک شخصیت حزبی هم بود. و با تلاش فراوان استالین را در نقطه مقابل لنین قرار داده است. یعنی لنین را در مقام خیر و استالین را در مقام شر به نمایش در آورده است. در نتیجه همه دوستان و اطرافیان لنین مثل تروتسکی، زینویف، کامنف، بوخارین و ریکوف را به صورتی آرمانی مجسم کرده است. بسیاری از همین افراد پس از مرگ لنین از قدرت‌طلبی تروتسکی به هراس افتادند و با استالین همدست شدند و علیه تروتسکی به فعالیت پرداختند. آنها تروتسکی را سرنگون و تبعید کردند. پس از این ماجرا استالین با بوخارین متحد شد تا کار زینویف و کامنف را بسازد. پس از اعدام این دو نفر نوبت خود بوخارین بود که توسط استالین نابود شود.

 

آرلوف در ایالات متحده آمریکا پانزده سال با مبلغ ۲۳ هزار دلاری که با خود داشت زندگی بسیار محقرانه‌ای را دست و پا کرد. بعد از اینکه به کلیولند مهاجرت کرد پنج سال مداوم در کتابخانه عمومی شهر نگارش کتاب تاریخ سری جنایتهای استالین را پی گرفت. در سال ۱۹۵۱ دست‌نویس کتاب آماده شد. یک سال و نیم طول کشید که کتاب به زبان انگلیسی ترجمه شود. پس از انتشار کتاب تازه مقامات آمریکایی فهمیدند ژنرال آرلوف پانزده سال به صورت پنهانی در کشورشان زندگی می‌کرده است. حتی سالها پس از چاپ کتاب هم تلاشهایی برای ترور او انجام شد. آرلوف در هفتم آپریل ۱۹۷۳ یک سال و نیم بعد از مرگ همسرش درگذشت. الکساندر آرلوف کسی نبود جز لو فلدبین. (منبع)

قسمت اول اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جنایت‌های استالین ۲
/post/599
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۸۷
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ... ۷ ۸ ۹ بعد