به قلم دامنه: به نام خدا. دو خبر و یک غزل. دیروز خاطرات روز ۱۳ شهریور ۱۳۷۶ مرحوم هاشمی رفسنجانی را خواندم. یک نقدی که همیشه بر خاطرات او داشته و دارم این است که معمولاً در خاطراتش همه را «لو» میدهد و گاه میخواهد خوار و ذلیلشان کند، اما وقتی از فرزندانش نقل میکند که فراوانفراوان هم هست، نوع نوشتهاش به نظرم جانبدارانه و جالب میشود. لابُد این متون دستنوشتهی روزانهاش بدونِ دخل و تصرف و با رعایت امانت به چاپ میرود. نمیدانم. بگذرم. برم روی اصل مطلب:
«فائزه و مونا و حسن آمدند. از سفر ترکیه و یونان برگشتهاند. از دیدنیهایشان که بیشتر موزهها و اماکن تاریخی است، تعریف کردند. گفتند از سفر ترکیه و یونان برگشتهاند. از دیدنیهایشان که بیشتر موزهها و اماکن تاریخی است، تعریف کردند. گفتند در یونان توجهی و اهمیتی به افلاطون و ارسطو داده نمیشود و برعکس به ماراتُن خیلی اهمیت میدهند؛ همان سربازی که خبر پیروزی یونان بر ایران در جنگ با سلاطین ایران قبل از اسلام را به یونان برد. چند روز بهصورت متوالی و بدون خواب و نان حرکت کرد تا زودتر مردمش را خوشحال کند و پس از دادن خبر پیروزی، افتاد و مُرد که سابقه دوی ماراتُن به نام اوست.» (منبع)
دوم خبری که ذهن مرا درین صِوی (=در فارسی یعنی صبح زود) قِلقِلک داد این پیام یک خواننده از مشهد مقدس است به «خراسان» در چاپ امروز: «آزمون نظام مهندسی «کتابباز» است و هر داوطلب باید ۲۰ تا ۳۰ کتاب همراه داشته باشد و کتابها را روی زمین بگذارد و ظرف دو روز، در سه آزمون شرکت کند. برگزارکنندگان چه تدابیری برای این وضع در نظر گرفتهاند.»
شرح کوتاه خاطره بر این خبر: من نخستین بار در درسِ «نفتِ» آقای صادق زیباکلام در دانشگاه تهران، با امتحان به سبکِ «اُپنبوک» برخوردم. یک تا سه پرسش میداد و میگفت هر پاسخ را تا ۴۵ سطر میتوانید بنویسید، اما از سطر ۴۵ به بعد را نمیخوانم. میتوانستی کتاب «نفت» یا هر کتاب و جزوهی مرتبط را «باز» کنی و به صورت «کتابباز» جواب بدی. اساساً حضور در هر امتحان به میزان سواد و حافظهی فرد ربط دارد، چون هیجان سرِ جلسه، داشتههای خیلیها را نابود میکند، حتی اگر روش آزمون کتابباز باشد. بگذرم که آن سال (۱۳۷۱) بدونِ نیاز به کتاب، درس «نفت» زیباکلام را ۱۹ گرفتم و تمام.
بروم سراغ شعر که غذای دائمی ایرانیان بوده و باید باشد: غزل شمارهی ۲۸۲۷ عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴ - ۱۱۳۳ هجری قمری) را امروز خواندم و لذت بردم، چند بیت این غزلِ ۱۱ بیتی را مینویسم:
چو مَحو عشق شدی رهنما چه میجویی
به بَحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی
و...
عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
تو گرنه کوردلی از عصا چه میجویی
و...
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
دل رمیدهی ما را ز ما چه میجویی
بیت اول غزل: شرط عشق، محوشدن در معشوق است. راهنما و ناخدا نمیخواهد. میخواهد بگوید عشق تعلیمدادنی نیست، عشق کشفیات قلبیست که بر تو بروز و ظهور میکند و فقط با والِهشدن و حیرانی از سقوط میرهانَدت.
بیت سوم در غزل: کوردلی، ویرانگر است خاصیت عصا زمانی ارزش راهنما دارد که کوردل نباشی. کوردلی در آیهی ۱۸ بقرهی قرآن به عُمیٌ تعبیر شده در کنارِ «صُمٌّ بُکْمٌ...» که به معنی نبودِ بینش است. زیرا بینش، راهنمای گرایش و گرَویدن است.
بیت دهم در غزل: میان آفتابِ سَخی و طلب و شبنم ربط وثیقیست. بگذرم.
متن کامل غزل در ادامه
چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی
به بحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی
متاع خانه آیینهی حیرت است اینجا
تو دیگر از دل بیمدعا چه میجویی
عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
تو گرنه کوردلی از عصا چه میجویی
جز اینکه خُرد کند حِرص استخوان ترا
دگر ز سایهٔ بال هما چه میجویی
به سینه تا نفسی هست دل پریشان است
رفوی جیب سحر از هوا چه میجویی
سر نیاز ضعیفان غرور سامان نیست
به غیر سجده ز مشتی گیا چه میجویی
صفای دل نپسندد غبار آرایش
به دست آینه رنگ حنا چه میجویی
ز حرص، دیدهی احباب حلقهی دام است
نَم مروت ازین چشمها چه میجویی
چو شمع خاک شدم در سراغ خویش اما
کسی نگفت که در زیر پا چه میجویی
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
دل رمیدهٔ ما را ز ما چه میجویی
بجز غبار ندارد تپیدن نفست
ز تار سوخته بیدل صدا چه میجویی
(منبع)
به نظرم بیت دهم را که عنوان مطلبتان هم هست نادرست نوشتهاید.
شما نوشتهاید « ... آفتاب طلبِ شبنمِ ...»، یعنی حرف آخر آفتاب را ساکن و طلب را مکسور کردهاید. به عقیده من این عبارت به صورت «... آفتابِ طلب شبنمِ ...» است. یعنی اینکه آفتابِ طلب اضافه تشبیهی است و طلب به آفتاب تشبیه شده است.
این بیت به این معنی است که طلب و اشتیاق ما به دلدار همچون آفتابی است که ما را به بخار آب و شبنم تبدیل کرده است. مصرع دوم هم به همین امر اشاره دارد که دل ما همچون آبی که به آن آفتاب طلب تو بر آن تابیده از وجود ما رخت بربسته و در بر ما نیست که بخواهی از ما آن را بجویی.
بیدل دهلوی همچون صائب تبریزی و طالب آملی از شاعران اصلی سبک هندی هستند. مولفه اصلی در این سبک ارسالالمثلهایی است که آنان استفاده مینمایند. یعنی برای اثبات ادعای خود خواننده را به مثلهایی ارجاع میدهند. همانطور که در همین بیت هم مصرع اول مثلی است برای اثبات ادعای او در مصرع دوم:
«ز آفتابِ طلب شبنم هوا شدهایم دل رمیدهٔ ما را ز ما چه میجویی»