منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

دامنه در نگاه ابراهیم رمضانی محمد

يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۳ ق.ظ

متنی از ابراهیم رمضانی محمد درباره‌ی دوره‌ی مُبصری دبستان دامنه و مدیری مدرسه فکرت دامنه : سلام وارادت محضر مدرسه. قبل از هر حرفی ازاقا مدیر، بزرگان، علما، اساتید که شرف حضور در مدرسه دارن والبته از خیلی جدی های مدرسه واقعا معذرت میخام. گفتم بعد از بحثهای علمی وسیاسی و... جدی در مدرسه برای یغییر حال وهوا یه خاطره واقعی قاطی با کمی شوخی بفرستم. بمناسبت بازگشائی مدرسه بخصوص کلاس یکی هاکه کوله از قدواندازه اونها گَت تِرِه. درسالهای قدیم حول وحوش سالهای ۵۸ یا ۵۹ یا ۶۰ بعدِ انقلاب، مدرسه کلاس ۱ یا ۲ یا ۳ بودم در اون روزگار در مدرسه رسم بران بود که (شاید فقط مدرسه ما) کلاس ۱ و ۲ و۳ که بچه ها چون کوچک وچیز نفهم (بدوخوب) بودن و قدرت اداره خود رادرکلاس نداشتن، مدیران مدرسه برای نظم کلاس تا رسیدن اموزگار، یک نفر بزرگتر از کلاس بالاتر که یِتّا جِمِه وِیشتِر پارِه پُورِه هاکاردِه راانتخاب می کردن به عنوان مُوبصِر که کلاس را ساکت ها کانه ووَچوُن همدیگه پیرَن رِه پاره نکنن. (کنایه از جنگ ودعوا) اَمِ کلاس هم یکی ازون کلاسا بِیِه.نَدومبِه کلاس 1بودم یا2 ولی اینو مطمئنم که خیلی ارام بودم بر عَکسِ بقیه وَچُون. مُوبصِرِ ماهم یک کلاس بالایی بود.باکلاس،خوش تیپ،ومدیر.وِنِ جِ ترس داشتِمِی البته با احترام قاطی بود. (اخِرِسَر ، وِنِ اِسم رِه خواهم گفت). این موبصر واقعا مدیر با یک مدیریتی خاص بنام(سَرتَپِیزم) یعنی کشیده ویا چَک ، کلاس۳ خواهم نفره که همه زلزله بودن ( غِیر ازمِن ) به راحتی اب خوردن وادار به سکوت کاردِه میگفت باید صدای راه رفتن مورچه را بشنویم، چجوری؟ گُومبِه. اینجوری بودکه نفر پشت سری نصف کَت(نیمکت) تام الاختیار بوددر صورت کوچکترین حرکت ،پچ پچ هاکاردن وگَتّهِ نفس بَکشِیِنِ نفر جلویی ،سَرتَپِی(کشیده)به پِتَکِ(پشت سر) نثار کند. نفر جلوئی جُرعت نفس بلندتر کشیدن نداشت تا چه رسد  به شُلُغ هاکاردن. بعضی هم از این قانون مدیریت سَرتَپ سوء استفاده می کردن (مثل بعضی از مدیران کشورهای دیگه تا رفتن پشت میز قلع وقَم میکن) اگه غرض مرضی داشتند حسابی جلوئی رو سَرتَپ باران می کردن . بعضی موقع پِشتِ سَرِی با اشاره همین موبصر ناغافلی صدای شِرَقِ سَرتَپ گوش رِه غُول کاردِه. (مثل بعضی از گروههای خاور میانهِ اروپا. )بیچاره سَرتَپ خوار وِنِ چِشِ اُوُ با فِنِی با گِلِس قاطِی میشد. چاره ای جز قورت هاداهِن نداشته.شایِدهم شِ کُتِ سَردَسجِ پاپ کارده.در این قانون مترقی خوش میگذشت برای صف اخری کلاس وعذاب و استرس وترس برای صف جلویی بود.(مثل بعضی از کشورها غیر از اَمِ کشور همیشه قانون به نفع یک عده فرصت طلب هستِه) روش دوم: اَگِه موبصر ،شِ درس رِه نَخُوندِس بُوُشِ ویا مشق رِه نَنوِشتِه بُشِ ویا به هردلیل وِرِه قَر می داشت، دونفر رو که ازشون خوشش نمی اومد می اورد جلو تخته سیاه.این بخت برگشته ها با اشاره همون موبصرِ بی رحم (شوخی) به نوبت همدیگه  پِتَک رِه اونقدر زُنِه تا یِک نفرِچِش اُوُ در بِیِه. اونِیه که بِرمِه نِیَمُوهِه برنده می شد وِصلا. در همین موقع بود ما  دست به دعا واَمّ یُجِیب می خوندیم تا ناظم دَرِکلاس را بزند "کچل ها بیان برای خوردن آکسار" (قرص) تا لحظه ای خیالمان راحت باشداز این بزن بزن ها.این خوش تیپ ما (موبصر) خوش سلیقه هم بود.برنده کلاس ما با برنده کلاس بعدی... همین داستان بود. (مثل اغای استکبار امروزی هم راحت جهان رو اداره میکنه وهم بهش خوش میگذره. اینو هم بدونید اگر موبصر دوس داشتنی می دونست بعد از چن سال استکبار از این مدیریت سوء استفاده میکنه اصلا اجرایی نمی کرد). خوشبختانه مِن اَصلِن جلو نَشِیمِه چون تَهِ قلبی دوستش داشتم احتمالا دل به دل راه داشتِه. با این روش مدیریتی اگه اموزگار کل روز هم کلاس نمی اومد اب از اب تکان نمی خورد. (شاید این روش مدیریتی برای بعصی از مدیران ادارات ما که تنبل هستند کارامد باشه). سَرِه دَرد نِیارِم. بعد از گذشته ۵ یا ۴۶ سال از ان دوران همون مدیر خوش تیپ وخوش اخلاق والبته عالِم با چرخشی۱۸۰ درجه یک مدیریت جدید را ارائه میکند بنام (دَروَن نَوُشیزم (محصور قید وبند نبودن) واز همه ۲۰۰ و خُردِه همکلاسی می خواهد هر نوع انتقاد ی را بدون ملاحظات وترس ونگرانی باخیال راحت بفرمایند تا با حوصله وتحمل جوابگو باشد. مِن اون مدیریت رو  زور به زوری فِک کامبِه قبول داشتِمِه ودوس داشتِمِه همه مثل خودم اروم باشن ومدیریت امروز رِه هم قبول دارم مثل اکثر هم مَدِّ سِه ای ها. البته نظر من برنگشته همون احترا م قاطی با دوس داشتنِ. از افتخارات اَمِ محلی.موبصر "شخ عل اکبر ارویم" و مدیر "اقا ابراهیم طالبی (دامنه)" دوباره و چند باره از تک تک بزرگان عذرخواهم.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2370

نظرات (۷)

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • سلام جناب آقا ابراهیم رمضانی. چرا متن بسیارقشنگ و دلچسب خودتو برداشتی؟!!! خیلی ماهرانه و شیرین و جذاب نوشتی با واژه‌های مخلوط محلی که به نوشته‌ات زر و زیور و زور داد. قدر قلمت بالاست. بذارش دوباره. متن تو را پیش از نماز صبح حتی کپی کردم و در بایگانی‌ام دارم و کامل دو بار خواندم. خواستم جواب بنویسم پس از نوشتن ستون روزم. اینک دیدم نیست. لابد داری ویرایش مجدد می‌کنی. می‌آم واس جواب جنابِ اوریم رمضانی... دوست دیرین و رفیق و فامیلم ابراهیم رمضانی مرحوم محمد بالمله سلام. من متن شما را خواندم. اول از شریفان درین صحن می‌طلبم این پست آقای ابراهیم را بخوانید. تا من عصر یا شب نظرم را بذارم. این تآخیر در نظرگذاشتتم حکمت و لِم دارد. فعلا... .

    این کامنت من به ابراهیم رمضانی محمداست در صحن مدرسه فکرت. خواهم آمد برای کامل‌کردن.

    امیر رمضانی, [در پاسخ به ابراهیم رمضانی محمد] درود و صبح تان روشن عمو ابراهیم. کم قلم خوش نویس . خوب و عالی پَته ی مدیر را ریختی روی صحن !! البته بنده افتخار شاگردی این‌ مُبصر مکتب دیده را نداشتم. ولی فضا را با قرص های آکسار خیلی خنده دار کردی. بدجوری این کچلی آن دوران دانش آموزان را رنج میداد. و ایضن آزار مُبصران و مُخبران فضول شبهای محرم و محرومیت ها و فقر خانوادگی و سردی هوای زمستان و تهیه ه سوخت بخاری هیزمی توسط دانش آموزان و تیل و تَپِیل کوچه ها و دسترسی های همه و همه بقول محلی ها (بوره برنگرده) ترجمه برود و بر نگردد . علی لعنت الله علی القوم الظالمین.

    امیر علیرضا رمضانی دارابی

    سلام جناب امیر. می‌آیم برای تکمیل پاسخ...

    سلام آق شیخ اورین رمضانیم. ممنونم از بازگوئی خاطره مدسه (مدرسه )ابتدایی . باعث تجدید خاطره شد. اون سر تپی هاکردن معروف بیه به چک به چک. هر که کله تاس بیه صدای چک هم بیشتر بیه. اسا راست بای . مدیر : شیخ علی اکبر اورین با ته هم اسم بیه ، تره چیزی نایته یا ته خواشه خوراکی (جیره ) مدسه ره دایی وره.

    سید موسی صباغ

    جواب ابراهیم رمضانی به سید موسی صباا: سلام سید بزرگوار.وقت شما بخیر.هیچکدوم. فکر کنم ارادت که به اقا مبصر داشتم دوطرفه بود. اونا جزء بچهای بالا بودن نیاز به جیره گنجشکی ما نداشت.

    سلام مجدد. آخه من جیره خودمو میدادم که اسمم رو روی تخته ننویسن. البته بعضی سالها امه مبصرها کیجا بینه ..کیجاها بیشتر فضولی کاردنه .

    سید موسی صباغ 

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • همنومم اوریم رمضانی سلام. ۱. ذوق سرشارت چه فراوان در درون متن موج زد. ۲. سوادت چه وفور لغات محلی را وارد صحنه کرد. ۳. ذهن پرحافظه‌ات چه رج خاطرات را منقّش کرد. ۴. سوژه‌گیری مناسب‌ات چه عالی سراغ مُبصر و مدیر کرد. ۵. مُبصر یعنی بینا و بیاننده، پس تا معلم کلاس نمی‌آمد مبصر قدرت فائقه داشت. ۶. اگر سیستم چک‌به‌چک را راه نمی‌انداختم همه مرا سوار می‌شدین. ۷. اساساً مبصر یعنی آق‌بالاسر که بصیرت دارد و هر جُنبنده‌ای که سرِ کلاس جُنب می‌خورد باید به زیر سرتب می‌بُرد. ۸. خودت که از بالمله برام آلبالو شلپت می‌آوردی! ۹. واقعاً مظلوم بودی اورین. ۱۰. همین خوبی‌ات باعث شد اَم مَله سر زن بَوِری. ۱۱. بخش مبصر در دهه‌ی ۵۰ را چنان قشنگ در بخش مدیر مدرسه فکرت دوگ زدی که نشان داد خلّاقی. ۱۲. خُلق تو هم هنو هم قشنگ است. ۱۳. اهل بانک و وام و پول و سود و مود نیستم وگرنه بانک سپه‌ی سبزه‌میدان ساری رئیس بانک سپه شدی حالا یا معاون، سبز می‌شد مبصر که باز یا جیره بده یا سرتپ! کنار کانده. ۱۴. ممنونم که به منِ همنوم خود عُلق داری جُل! ۱۵. واقعاً ادبیات تلفیقی فارسی و محلی قوی‌یی داری که اگر تحلیل محتوایم را ادامه دهم از ۲۹ تا هم عبور می‌کند. بگذرم ممنونم. قدردونم.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • همنومم اوریم رمضانی سلام. ۱. ذوق سرشارت چه فراوان در درون متن موج زد. ۲. سوادت چه وفور لغات محلی را وارد صحنه کرد. ۳. ذهن پرحافظه‌ات چه رج خاطرات را منقّش کرد. ۴. سوژه‌گیری مناسب‌ات چه عالی سراغ مُبصر و مدیر کرد. ۵. مُبصر یعنی بینا و بیاننده، پس تا معلم کلاس نمی‌آمد مبصر قدرت فائقه داشت. ۶. اگر سیستم چک‌به‌چک را راه نمی‌انداختم همه مرا سوار می‌شدین. ۷. اساساً مبصر یعنی آق‌بالاسر که بصیرت دارد و هر جُنبنده‌ای که سرِ کلاس جُنب می‌خورد باید به زیر سرتب می‌بُرد. ۸. خودت که از بالمله برام آلبالو شلپت می‌آوردی! ۹. واقعاً مظلوم بودی اورین. ۱۰. همین خوبی‌ات باعث شد اَم مَله سر زن بَوِری. ۱۱. بخش مبصر در دهه‌ی ۵۰ را چنان قشنگ در بخش مدیر مدرسه فکرت دوگ زدی که نشان داد خلّاقی. ۱۲. خُلق تو هم هنو هم قشنگ است. ۱۳. اهل بانک و وام و پول و سود و مود نیستم وگرنه بانک سپه‌ی سبزه‌میدان ساری رئیس بانک سپه شدی حالا یا معاون، سبز می‌شد مبصر که باز یا جیره بده یا سرتپ! کنار کانده. ۱۴. ممنونم که به منِ همنوم خود عُلق داری جُل! ۱۵. واقعاً ادبیات تلفیقی فارسی و محلی قوی‌یی داری که اگر تحلیل محتوایم را ادامه دهم از ۲۹ تا هم عبور می‌کند. بگذرم ممنونم. قدردونم. ویرایش نکردم... وقت شود دست به ویراست می‌زنم

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">