دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

نشانی
موضوع
بایگانی
پسندیده
نظر

مدرسه فکرت ۱۰۴

يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و چهارم

 

کامنت ها مشاهده شود:

 

حضرت فقیه شریف حجت الاسلام سید کمال الدین سلام
 
بر تمام آنچه نوشتید خدشه‌ای نیست. من نه تعلقی به جناح آن ور دارم، نه این ور، تا جایی که می‌دانم، جریان چپ از بعد از قلع و قمع در مجلس چهارم، با آقاخامنه‌ای به تضاد رو به تزاید رسید. آنان گمان من این است، آقاخامنه‌ای را روحانی زمان‌شناس می‌دانند اما از آن زمان به بعد به این نتیجه رسیدند، کشور توسط آقاخامنه‌ای به نفع راست مصادره شد. تضاد تشدید شد تا جایی که اینک چپ با آقا خامنه‌ای به بن‌بست رسید. مسئله‌ی خاورمیانه و مذاکره و نیز سیاست داخلی آقا خامنه‌ای را تزی نادرست می‌دانند. این برداشت من است از تفکر چپ. راست هم این وسط خوشه‌چین شد. «جریان مصباحی» در حال تخریب پنهان آقا خامنه‌ای هستند. من در میان روحانیت حتی آقا خامنه‌ای را حتی باسوادتر از امام خمینی می‌دانستم و حتی زیرک‌تر. بارها گفتم اصلاً صحیح نیست امام خمینی براب پس خود وصیت نامه سیاسی بنویسد و حکومت را دستور به تز خود بدهد. اما آقا خامنه‌ای در تز امام خمینی دجار وفاداری مطلق شد و این نیاز است تغییر کند. انقلاب اسلامی با مقتضیات زمان و مکان پیش می‌رود، چانچه اسلام. فعلاً والسلام. هیچ کس نمی‌تواند مرا ضد آقا خامنه‌ای بگوید. چون علل و دلایل ندارد. از صفای باطن شما ممنونم. از دعای شفای شما برای حمیدرضای دلربای ما. مطلب دارم، اما باشد برای زمان بعد.
 

،،

تذکر مدیر

آشیخ محمدرضا احمدی

استاد من هستی باش. حتی بالای سرم جا داری. اما من مدیری نیستم که به هیچ احدی اجازه‌ی دخالت در کار مدیر بکند. البته نقد و نظر و رایزنی را خیلی هم مناسب عقلانیت می‌دانم. با این توضیح: لطف کن در امور مدیر تصرف نکن.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

حاج علی

واقعاً این را خبر نداشتم!

تو همسایه‌ی دیوار به دیوار ایشانی در تنگه‌ی اسحاق آهنگر

،،

پس مثل گل کلَم، با شیخ مالک دوست‌داشتنی من، پیچ در پیچی حاج علی چلویی ولایی!

،،

حاج علی بدان

اول سلام. دوم این است که: من همان‌اندازه برای آقا خامنه‌ای حق قائلم که سخنان خود را بگویند، همان‌اندازه هم حق قائلم مخالفان و منتقدان هم سخن برانند و آزادی و امکانات بیت المال مساوی بین همه‌ی ملت تقسیم شود. مثال: شما مسئول پرسابقه‌ی تکیه و مسجد بالا، آیا به من فرصت می‌دهید پشت تریبون قرار گیرم، مذاکره با آمریکا را از سوی دو جناح توضیح دهم؟ تو چندآتشه هستی، ولی واقعاً برای مردم هم حق برابر قائل شو. شما و حاکمیت عین حزب کمونیست شوروی سابق دارید، به سمت توتالیتر پرتاب می‌شوید. حتی شدید. من می‌دانم تو رزمنده‌ای، فدایی اسلام هستی، ولی مگر همه‌ی مردم باید عین پادگان به مقامات بالا سان بدن؟

،،

آشیخ جوادآقا سلام

من حضرت عالی را خلف خلیق شِخ‌احمدعموی بزرگ ما می‌دانم. تازیانه هم بر پیکرم بزنی، آخ نمی‌گویم. بر من اختیار داری. وصیت اکید مادرم دخترعموی شماست، به ما که آق شخ جواد پاره‌ی تن من است. به دیدارش که می‌آمدید در بیت ما، تا یک ماه انرژی داشت. از داوری شما روی خودم، هیچ نگرانی‌یی ندارم. احترامت بر من اوجب واجبات است. شاگردت: ابراهیم. ولی بدان، یک ورق از تاریخ سیاسی داراب‌کلا نمی‌دانی. چون یا مشهد بودی، یا قزوین، یا تهران. در پایین‌مسجد بیا با هم روی این جور موارد مناظره‌ی عمومی کنیم. ابراهیم

،،

جلیل‌آقا سلام

مرا که حتی با خیزران بزنند، دردم نمی‌آید. چون پدرم می‌گفت به من: «خَلِه پوست‌کلفتی تِه»! این، تنها خشم پدرم با من بود. ولی سه ثانیه بعد خنده‌اش می‌گرفت. حالا درین صحن حتی آنان که مرا ماشه‌دار می‌زنند، یقین کن، حتی لک می‌افتد روی پوستم، چه رسد خَش.

،،

سلام مرد قریب‌الاجتهاد حوزه آشیخ مالک نمی‌دانستم طلبه‌ی حوزه هم این‌مقدار تقلیدوار تعلیم می‌گیرد. پس کو آن اجتهادت؟ شما که از دانش‌آموز دبستان هم داری تقلیدی‌تر رفتار می‌کنی درین مورد. آقا شما خودت یک روحانی صاحب فکری، چیه دنبال‌روِ کورکورانه رفتار می‌کنی.

،،

تذکر مدیر

نوع مباحثه‌ی جنابان آشیخ مالک رجبی و آقامحمد عبدی، از معیار یک گفت‌وگوی سالم بیرون افتاد. لطف کنید هر دو، شخصی‌گویی‌های خودتان را به صفحه‌ی شخصی چت خودتان منتقل کنید و صحن را مکدّر به کدِرگویی‌های خودتان نسبت به همدیگر آلوده نکنید. تمام.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

سلام جناب آقای مهندس محمد عبدی

در پاسخ به سؤال آن جناب، باید با قاطعیت بگویم، هر دو شعبه‌ی مدرسه، باز، خواهد ماند. حتی ثبت‌نام ممتد روزانه و شبانه براب ورود به هر دو شعبه دائر است.

 

،،

سلام جناب حجت الاسلام باقریان

درد سر را برای هدف برتر، بردبارانه تحمل کنید. حتماً در شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت قلم بزنید. اعضایی در آن شعبه هستند، که هرگز ایتا نمی‌آیند. شما هم مفسر دین و معارف اهل بیت علیهم السلام هستید. پس هر دو شعبه حضور فعال داشته باشید. اصرار دارم آن فقیه پارسا چنین کنند. من هر دو شعبه را سر پا نگه می‌دارم. بنای انحلال اصلاً در سرم نبود. آنچه پخش کردند، شایعه‌سازی عوامانه بیش نبود. درود.

،،

امیرجناب سلام

تو اغلب حرف‌های مرا عمدی یا سهوی وارونه می‌سازی. نکن این کار رو. من همواره جمع متضاد را جای مباحثه می‌دانم، مثلاً حوزه، سالها بشینند با هم هی ضرب ضربا ضربوا یا قال قیل یقول کنند، گرهگشا نیست که نیست. شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت اتفاقاً اصلاً یک دست نیست. همین آقا صدرالدین آفاقی خیلی هم فعال در آن شعبه دارد با افکار مخالف فکر خود، محاجه می‌کند و طرح مسئله. بگذرم. از سمت خواستی حرف نقل کنی، لطف کن سخنان مرا وارونه نکن. ارادت. برو گوشی بخر بیا شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت.

 

،،

امیر حاشیه نرو آن پولتو خرج کن. گوشی نو بخر، سازمانگر مدرن داشته باشه، واتساپ را بذار داخلش، بدو بیا آن شعبه، جای اصول‌لولوگرایی تو خالیه! کشکولی

،،

استاد باقریان سلام دوباره

من خودم مدرسه فکرت را نخستین بار در تلگرام تأسیس کرده بودم. چه کنیم حاکمیت به ملت زور می‌گوید بهترین پیام‌رسان را بست به روی مردم ایران،

،،

آشیخ محمدرضا سلام

شاگرد با استاد می‌پیچد. پس وقتی با تو می‌پیچم، یعنی دارم پیشگاه آن استادم شاگردی می‌کنم. من تا مدتی سرم شلوغ است. ممکن است نتوانم، با آن جناب همچنان گلاویز! شوم. شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت را که تحکیم کردم، بازم بیشتر این صحن با شما در می‌آمیزم!

،،

امیرجناب سلام سوم

عالی است طرز نگاه‌ات. بَجم بِرو.

بَجم بِرو: ای فارسی‌زبانان یعنی بجُنب بیا.

،،

آقا صدر سلام دیگر. عالی و منطقی فکر کردی. ممنونم. با تو چقدر اختلاف نظر دارم؟ خودت می‌دانی زیاد. ولی هنوز نشده گروهی راه اندازم در هر پیام‌رسان که باشد، ولی تو را دعوت نکنم. این فکر که همه باید یک فکر باشند یک گروه، هرگز متتقل کننده‌ی افکار نمی‌شود. سپاس. زیارت کن برام مشهدمقدس ما را.

،،

حاج علی چلویی رخف من سلام

مرا متلک نکن. واتساپ را نصب کن، دوره‌ی خرزنجیر گذشت! چماق هم دیگر خراطی بگو نکنن! اثر ندارد. بیا آن شعبه‌ی مدرسه فکرت هم باش.

،،

باز تو آشیخ مالک وچه وچه حرف زدی که! کشکولی. پیروز چیه؟ افکار با هم تعاطی و تضارب می‌کنند. دوستانه و سازنده. ممنونم ازت شیخ دوست‌داشتنی من.

،،

حاج علی: بخدا  هرچند مریض ودرمانده ام اما درمقابل ضدانقلاب ورهبری همان بسیجی سال شصتم که قاضی راگروکان گرفتیم اگرجان مارابگیرند بعدا حضوری قضیه گروگان گیری قاضی راتعریف میکنم که در دادگاه ساری قاضی راگروکان گرفتیم  خداراشاهد میگیرم نمی خواستم دیگر مطبی بنویسم فقط بگویم چون دیدم درگروه اکثرا دارند درگنایه هم شده ّبه رهبر مظلومان حمله کنند ومدیر انقلابی پاسدار انقلابمان انگار نه انگار  که افراد ازخط قرمزها عبورمی کنند پاسداری که با ندای رهبر در جبهه حضور پیدا کرد وبادشمنان جنگید عزیز دلم این کجا وان کجا پاسداررنگ عوض نمی کند خون دید جان دادن دید پرپر شدن دید

،،

آشیخ مالک

سلام و سپاس. من منتقد سرسخت دو جناح پر عیب و ایراد راست و چپ هر دو هستم. بارها هم نقدشان کردم. تفکرات هر دو جناح را. شما آشیخ مالک دارای اجتهاد می‌خوانی، از خودت تولید محتوای دینی کن. همش داری از چهره‌های راستی و حاکمیتی تقلید می‌کنی، حتی بیشتر وقت‌ها غُلو می‌کنی در ستایش آنان. عیب دارد برات. ارادت: ابراهیم

،،

جواب به متن حاج علی

حاج علی سلام

به قاطعیت می‌گویم آقای خامنه‌ای را روشنفکرترین روحانی می‌دانستم از همه‌ی آنان پیشروتر. او تنها روحانی‌یی بود که دوست هم‌نشین دکتر علی شریعتی بود. حتی آنقدر به هم نزدیک بودند، که آیت الله شیخ محمد تقی مصباح یزدی شما راستی‌ها چندآتشه! آنقدر مخالف دکتر علی شریعتی و سیدعلی خامنه‌ای بود، با هر دو لج افتاده بود. آقاخامنه‌ای را «شریعتی معمم» لقب داده بود. منظورش این بود آقاخامنه‌ای همان دکتر علی شریعتی است ولی عمامه سرش است. آقاخامنه‌ای را طرز فکر راستی‌های مصباحی دارند تخریب می‌کنند. حرف دارم، باشه حضورا" نشست تشکیل بده من هم باشم. چرا مرا در نشست‌های خودتان دعوت نمی‌کنی؟ لابد یا می‌ترسین یا مرا منحرف می‌دانند. بگذرم. حاج علی تو خودت می‌دانی من چقدر به تو احترام می‌گذارم،

،،

محمد عبدی سلام

رفیق، گواهی می‌دهم آشیخ مالک استقلال مالی دارد. ارث هم به او زیاد رسیده. مادر و پدرش براش خیلی تلاش مالی کردند. الحمدُ لله تمکن مالی دارد، وابسته به سهم ام ام علیه‌السلام نیست. تلاشگر بسیار خسته ناپذیر هم هست. فقط عیبش این است، اجتهاد خود را پاس نمی‌دارد، تقلید می‌کند از چهره‌های افراطی راستی‌ها.

،،

حاج علی: سلام خوب یگی دیگربه من زدی چند آتشه قبلا بهت گفتم فقط ولایتیم نه یگ کلمه کم ولا غیر بخدا جانم فدای رهبرم برای دفاع از رهبرم گفته باشی بلی دوآتشه کم است

یک قدم تا متن کتاب

رفیق سالیان درازم جناب جعفر آهنگر دست به نگارش تاریخ شفاهی داراب‌کلا زده است. باری؛ بخش نخست این کار علمی را به سرانجام رسانیده و به زیور چاپ رفته و برگهای تاریخ محل با نوشته‌ی وی رنگ روایت گرفته است و ممکن است در آینده مورد اقبال نسل بعدی قرار گیرد. درین میان نمی‌توان کتمان کرد که آقای جعفر آهنگر هم از نقش خود در صحنه می‌گوید و هم به عنوان نویسنده، روایتگری می‌کند. ایشان می‌داند روایتگر امانت بر گردن دارد تا آنچه از دیگران طی مصاحبه و مشورت می‌گیرد بدون کم  و زیاد باید منتقل کند. این امتیاز، می‌تواند این کتاب دومش را در گذر سالیان دستخوش بی‌اعتمادی نکند. از دید من جعفر سه ویژگی را درین اثر مد نظر قرار داد: یک. ذهن خلاقش که کم پیش می‌آید در تندباد حوادث به نسیانی روَد. دو. رعایت چارچوب تحقیق که همواره دست به مشورت می‌زند تا کمتر، نقیضه و نقیصه روایتگری وی را مخدوش کند. سه. به آبادانی و رشد روستا توجه دارد و مدتی در مقام مسئول با عملکرد توسعه‌گرایانه بر سختی‌های کار، فائق آمد و از وی به عنوان فردی مطلع بار آوُرد که خود اطلاعات انبوه‌اش منبعی برای استنادات است. از جعفر برای این عزم علمی و دانشی خشنودم. انتظار دارم حتی یک خط تاریخ را جابجا نکند؛ جابجاکردن تاریخ بر کسانی می‌آید که قصد کرده‌اند مردم را از بیان رویدادهای صحیح به سمت تاریخ‌نویسی دستوری یا چاپلوسی هُل دهند. چاپ اثر علمی آنگاه درست است که از روش علمی و نقل غیرمداخلانه و تحلیل ژرفانه برخوردار شود. برای جعفر، ماندن در راه مردم را آروزمندم و از ایمان و سایه‌ی آن بر سرش، حالی اطمینان‌بخش به من دست می‌دهد. ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ از ناچیز روزگار: ابراهیم

پس سوریه‌ی شما کو؟!

نگارش ۱ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳

آقای امیرعلی حاجی‌زاده از فرماندهان ارشد سپاه، امروز در عصر ایران خواندم که گفت:

«هیچ کس نباید از تهدیدات خارجی نگران باشد و تأکید کرد که توان دفاعی کشور روز به روز افزایش می‌یابد.»

شخصاً برای این شخصیت مهم کشور احترام می‌گذارم، اما درین جمله‌اش ایراد هست. مردم چرا نگران نباشند آقای امیرعلی سردار سپاه؟! حال آن‌که، ایران، در سوریه به این روز افتاد و در لبنان به آن روز؟ کشور را باید از گُسل رویارویی مهلک بیرون بُرد. به میل مردم به عنوان معیار حکومت‌داری توجه کنید، که نمی‌کنید. البته تقصیر شما نیست، مجبورید چنین چیزهایی بگید.

خاطره: روزی یک امام‌جمعه‌ی بِرمِه‌دوک! (=گریان) در خطبه‌ی جمعه‌ی پایتخت گفته بود: تحریم بد است. چندی نگذشت. همو، باز خطبه خوانْد و این‌دفعه گفت: تحریم خیلی هم برکت دارد و نمعت است!


می‌دانید چرا او سریع دگِش (=عوض) شد؟ چون از «بیت»، سخنرانی‌یی تازه، به صدا و سیما برده شده بود و در آن، سخن بر روی اثرات مثبت تحریم دلیل اقامه شده بود.

حالا حاجی‌زاده‌ی باسواد و اهل دانش، اگر ذره‌ای چیزی خلاف «بیت» بگوید، من احتمال می‌دهم جایش نشستن کنار آقای حسین اعلایی است! پایان متن ۳ دامنه.

،،

عکس برف

اشتباه نشود؛ این جا کوه آلپ سوئیس نیست، زغال‌انبار جنگل داراب‌کلاست. کاری از آقاحمیدرضا. ای حمید درود که معصومت خبرمان داد آمدی به بخش. برگرد که باز هم باهم در زغال‌انبار و چلکاچین بگردیم. آمین. ابراهیم. در طلب شفای تو و آق سید اسماعیل شفیعی.

،،

جناب مهندس مقتدایی سلام

من هم از خیلی‌ها خواستم به جای این «جمهوری اسلامی» فعلی، بگویند «جمهوری مصباحی». چون خود نظام دارد دامن می‌زند آیت الله محمدتقی مصباح یزدی ایدئولک حکومت دینی است. پس، پخش این حرفم که عمدی آن را وضع کردم، به نظرم نوعی شرکت در بیدارگری است. ممنونم.

،،

پرسش دوم مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ:

بر پایه‌ی جواب من به جناب آقای اسماعیل آفاقی، در چند پست بالاتر، و تأیید جناب مهندس مهدی مقتدایی درین مورد، پیشنهاد وی را به عنوان نظرسنجی در هِدر مدرسه فکرت سنجاق می‌کنم. شرکت درین پرسش، اختیاری است.

،،

جناب احمدآقا الله‌وردی‌زاده سلام

قدم و قلم شما همواره برای مسائل روز و موضوعات دانشی، مفید و قابل خواندن بوده و هست.

،،

آقا صدر آفاقی سلام

ممنونم متن مرا مورد نقادی قرار دادی. دیدگاه من فرق دارد. از نظر من حکومت در کوی دانشگاه به دانشجویان ستم کرد.

 

 ۱. قتل‌های زنجیره‌ای با وزرات حجت‌الاسلام دری نجف‌آبادی رخ داد.

۲. روزنامه «سلام» افشاگری کرد دست سعید امامی در کار است.

۳. حکومت فرمان داد روزنامه سلام را توقیف کنند.

۴. دانشجویان اعتراض کردند به تعطیلی سلام تنها روزنامه غیردولتی سال ۱۳۷۸

۵. حکومت توسط خودسرهای مسلح به کوی دانشگاه تهران (من هم سال ۱۳۷۲ در آن خوابگاه دانشجویی دو سال بودم) یورش بردند و کاری مرتکب شدند که خود آقاخامنه‌ای در جمله آن را جنایت خواند. بگذرم آقا صدرالدین. اتفاقات در «جمهوری مصباحی» به شیوه‌ی صداسیما و هادیان سیاسی سپاه و حلقه‌ی صالحین بسیج مستضعفین یک جور تحلیل می‌خورَد، همان رخدادها در جاهای دیگر طوری دگر. شما هر طور راحتی، سر بینش و تفسیر خود باشید. ایران پر از آجر نیست که راکد روی هم کوفا شوند، ایران پر است از انسان که هر شهروند خود یک فرد است و اگر بخواهد می‌تواند بشود متفکر. با ارادت. مشهد زیارت یادت نرود. من ساده می‌نویسم. چون تاریخ را باید ساده روایت کرد، نه پیچیده و پرلغت. ادبیات خودت هم خوب است.

،،

جناب مهندس محمد رحیمی رفیق گرامی و طولانی من سلام آنچه تو را به پلکان ترقی رسانَد، همان مایه‌ی مباهات من هم می‌باشد. مردِ شایسته، این ارتقای بایسته، گوارایت. به مردم، به مردم، به مردم، پیوند داشته باش. خدا از خدمت به مخلوق خود، خشنود است. درود. برادرت: دامنه

،،

پاسخم به پرسش ۲ مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ

به انقلاب اسلامی بر پایه‌ی سال ۱۳۵۷ باور راسخ دارم، اما «جمهوری اسلامی» از زمانی به بعد از آن چارچوب انصراف داد و در بیشتر جهت‌ها به فساد و انحراف سواری داد. اینک «جمهوری اسلامی» به «جمهوری مصباحی» شباهت گرفت. و رأی به چنین جمهوریی که مقتدایش آیت الله محمد تقی مصباح یزدی باشد، انهدام انقلاب اسلامی محسوب می‌شود. دامنه

،،

جناب مهندس مقتدایی سلام
من هم از خیلی‌ها خواستم به جای این «جمهوری اسلامی» فعلی، بگویند «جمهوری مصباحی». چون خود نظام دارد دامن می‌زند آیت الله محمدتقی مصباح یزدی ایدئولک حکومت دینی است. پس، پخش این حرفم که عمدی آن را وضع کردم، به نظرم نوعی شرکت در بیدارگری است. ممنونم.

،،

سلام بر حمید من

بر سید تقی

بر اسحاق

سپاس

دلم شاد شد

لحظات پیش

بیمارستان بوعلی

آق سید تقی به صفحه‌ام فرستاد. خدایا شکر

حمیدرضا لبخندت در کامم جای گرفت،

،،

جناب حاج سیدمحسن‌آقا سلام

من هم با احساسات پاک شما و روح انقلابی‌گری صادقانه‌ات کاملاً هم‌پویه هستم. اما آقامحسن سجادی گرامی، جمهوری اسلامی را، آخوندهایی دنیادوست دیروقتی‌ست آفت زدند. اینک من بر خلاف نظر شما ـکه برایم احترام‌آمیز هستید- نظرم این است جمهوری اسلامی تبدیل شد به جمهوری مصباحی. امید است حکومت سر عقل آید، به انقلاب اسلامی رجعت کند و مردم را با خود موافق. ارادت دارم حاج سیدمحسن.

،،

جناب علی غلامی‌نژاد سلام

نشد، علی‌آقا. جمله‌ی مرا تحریف نکن. من گفتم جمهوری اسلامی که به «جمهوری مصباحی» بدل شد، تأییدش یعنی انهدام انقلاب اسلامی. فرق است میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی. انقلاب اسلامی پایه‌های تفکر مردم ایران برای مبارزه با سلطنت و هر نوعی از استبداد، بود. علی‌آقای گرامی، خودت هم می‌دانی چه کردند با این جمهوری اسلامی. خدا کند عقل پیشه شود و مردم ملاک هر سیاست و راهی محسوب شوند. حکومت که به مردمش پشت کند، خود را از اصل حاکمیت که اراده‌ی ملت است، تهی می‌کند. ممنونم از نقد و بررسی‌ات و خندیدم به آن شوخی‌ات. خصوصا" که حالا آق سید تقی و اسحاق آهنگر رفتند پیش آق حمید که خبر مسرّت‌بخشی بود منتقل شد به بخش.

 

 

دیدار با دانش
مدرسه فکرت
دانشوران مدرسه فکرت
جایی برای دریافت و فرستادن دانش.
از پخش هر اندازه کپی درین دیدار پرهیز شود.
 
مدیر دیدار با دانش
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
 
 
از آشنایی تا دوستداری

نگارش دامنه ۱۳ ، ۱ ، ۱۴۰۴

یکی از کتاب‌هایی که بُزاق مرا صدچندان می‌کند، محیط دهن روحم را خیس، کتاب «صد میدان» خواجه عبدا... انصاری است. امرو همه، سر، سیر، سور و سیرت را سوی «سیزده‌به‌در» سمت‌گیری کردند. کی حوصله برای خوندن متنم می‌ذاره، پس جمله گویم و بار و بندل جمع کنم راهی دستجرد شوم از آنجا به تفرِش. پیر هرات در ص ۷ صد میدان گوید:

از آشنایی تا دوستداری، هزار مقام است.

لابد در هر مقام (=پله) هزارها حرف و دغدغه. من البته هر گاه از گام آشنایی به مقام دوستداری می‌رسم؛ هم نمک می‌شناسم، هم نمکدان. مهتر از آن، هم نمک‌پاش. خدایا مرا از مقام دوستداری به پله‌ی نخستِ آشنایی، رجعت نگردان. گُذارَم ای خدا در همان مقام دوستداری پیشت بمانم. خانم دکتر سیده سهیلا موسوی سیرجانی کتاب را حرفه‌ای به فارسی برگردان کرد.

 


پاسخ دوم من
به آشیخ جوادآقا آفاقی در مدرسه فکرت شعبه‌ی ایتا:


دامنه دو | ابراهیم طالبی دارابی:
،،
حجت الاسلام آشیخ جوادآقا سلام
با سپاس از پاسخ و احترام فراوان به آن مقام.

۱. شما روایات را همین‌طور نقل قول می‌کنی که متن را مرا نقل کرده‌ای؟! کجای متن من نوشته شده است «مرحوم آیت الله دارابکلائی ضد امام خمینی بود» که از شما از خود در آوردید؟ گفتم قبول نداشت. مگر هر قبول‌نداشتنی به معنای ضدیت است. حتی اگر ضد هم بود، ایرادی ندارد. عیبی بر او بار نبود. برای من هیچ فرقی ندارد کسی امام خمینی را قبول دارد یا ندارد. ملاک من این چیزها نیست.

۲. والد ماجد شما نه شاه بود و نه مرجع. یک روحانی مردمی بود و دارای شخصیت محبوب اجتماعی. دارای خدمات و حسنات بی‌شمار. اما هیچ دلیلی مرا وا نمی‌دارد در برابر هیچ روحانی‌یی نه رمه باشم و نه جسارت مرتکب شوم. پدرتان مواضع معلومی داشت، من هم موظف نبودم مقلد کسی باشم. احترام ایشان بر ما لازم بود و بر من لازم‌تر. اما اگر منظورت این است من باید مریدش می‌بودم سخت در اشتباهی.

در ضمن تا کنون تِ گوش پلی را پِر نکردن، ازین پس هم سعی کن چنین باش. از تاب و توان آن فامیل خوش خُلق بسیار متنعم هستم. غازکل‌دس‌چو هم بگیری مِ کینگ‌دربن را تپ‌چو بگیری، من ازت متواری نمی‌شوم. چون از نوع آخوندهای پاک هستی. مواظب باش خریده نشی! التماس تفکر. ابراهیم و ارادت.

 


متن پاسخ حجت الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی
که به آن پاسخ گفتم:

سلام علیکم 
جناب آقاابراهیم
ممنونم. خدا را شکر که دست کم در نوشته جدیدکمی از منش کدخدایی بیرون آمدید و از این جهت بسیارممنونم. 
آنچه در مورد دیدگاه مرحوم آیت الله دارابکلایی نسبت به امام راحل نقل شد قابل اعتماد نیست؛ چون ده ها شاهدکه خودم بررسی کردم خلاف آن را ثابت می کند؛ از جمله:
۱. حضور آن  عالم وارسته در پای صندوق رای ۱۲ فروردین سال ۵۷؛
 ۲. حضور آن عالم متقی در یکی از جبهه ها در ایام جنگ تحمیلی؛و.. 
بی تردید؛ اگر وی معتقد به امام (ره) نبود؛ نه در رای گیری شرکت می نمود و نه در جبهه حضور می‌یافت ونه به فرزندان خویش حتی اجازه حضوردرراهپیمایی روزهای اوج انقلاب رامیداد. خودم وشایدجنابعالی هم شاهد حضور فرزندان آن مرحوم درهمه راهپیماییهای قبل ازپیروزی بوده ایم. 
۳. اگر مرحوم آیت الله دارابکلائی ضد امام خمینی بود و آن بزرگوار را قبول نداشت پس چگونه تمامی روحانیون دست پرورده او (پسران؛ دامادها؛ شاگردان حوزوی و...) از باورمندان به امام خمینی بوده و می باشند؛ و...
تقاضایم اینست راضی نشو خاطرات از برخوردهای  گذشته  نسبت به این عالم زاهد و انقلابی؛ بازگو شود؛ بگذار نسل جدید ندانند که با مرحوم پدرم و مرحوم آیت الله دارابکلائی چه کرده اید؟ و چه خون دلی را جنابعالی و برخی از هم فکرانتان  نصیبشان نموده اند.خوشبختانه هنوز جمعی از مطلعین زنده اند و....
ضمنا بخش اصلی نوشته ام بی پاسخ ماند؛ و  این بار نیز مثل همیشه ذهن مخاطب را به امور دیگری مشغول نموده اید.
البته کشکولی آخرمتن شما واقعا کشکولی بود. مخصوصا ماجرای عکس. 
شاید واقعیت را گفته اید.
ولی راه بنده از۵۷ هرچه بوده ام همان است بدون تغییر البته کمی باشدت بیشتر ودرهمان صراط امام ره ورهبری معظم انقلاب ولی مطلقه فقیه ‌زمان 
ادام الله عزه الشریف 
ان شاالله.

 

آقا جعفر سلام
من به نخستین متن تو که همین قسمت است فقط دست یافتم از قبل و بعد تاریخ‌نگاری تو درباره‌ی داراب‌کلا بی‌اطلاع‌ام. اما این قسمت اشاره داشتید به شبکه‌ی متنفذ انجمن‌های اسلامی و نیز روحانی‌یی که روی منبر نام افراد را برد. اینک من دو توضیح می‌افزایم:

۱. نظام در ابتدای انقلاب برای پالایش سیستم شاه و گزینش تازه‌واردان به سیستم، شبکه‌ی انجمن اسلامی را در سراسر کشور پدید آوُرد که بعدها این کار توسط گروه مقاومت ادامه یافت. مُهر انجمن پای تأییده‌ی افراد حکم وحی مُنزل را داشت، حتی نافذتر از آن! یا افراد را بدبخت می‌کردند، یا گشایش امورش می‌شدند. بگذرم. محل داراب‌کلا از جاهایی بود که نون خیلی‌ها را مُهر انجمن و یا گزارش‌های مخفی آن بُرید.

۲. برای این که تاریخ را شفاف کنید نام آن روحانی حجت الاسلام سید محمد شفیعی بود. که بالای منبر اسم آقای هادی آهنگر (حاج‌اسمل‌هادی) معلم پیله‌کو و سپس محل و آقای اصغر مهاجر (عضو اطلاعات سپاه ساری) را برد. پس از آن بود که پدرخانم این دو نفر، مرحوم حجت الاسلام حاج آقاعلی شفیعی (عمّه‌شی من) به واکنش شدیدالحن برخاست و جنگ لفظی مانند بمب صدا افکن بر ساحت سیاست محل. ازین جا به بعد انجمن اسلامی به دو پاره‌ی راست و چپ تقسیم شد. بگذرم. اسناد بیشتر مسائل محل در دسترس هست.

از شما جعفر که در نگارش قلم شیوا و تقریباً فصیحی داری، تمنا دارم در بیان تاریخ سیاسی داراب‌کلا بی‌کم و کاست وارد شو و شتاب نورز و پس از رایزنی‌ها روی هر مسئله، دست به تنظیم بزن و چاپ کن. در ضمن ذکر منبع مورد مشورتت، در نقل روایی اصالت یک تاریخ‌نگاری است.

 


آقا خلیل اوسا سلام
آری، باری هم تاسوعا خونه‌ی پدرت حاج اکبر آمدیم به اتفاق پدرخانمت دوست دیرین و متینم آقا جواد دباغیان.

راستی! روز قدس سورک، پدرت و مادرت را دیدم و احوالپرسی کردم و سراغ تو را هم گرفتم.

راستی! اسم سورک را دهه‌ی اول انقلاب کرده بودند «صبرا». نام اردوگاه فلسطینی‌ها در لبنان. که به طنز به داراب‌کلا می گفتند «شتیلا» نام یک اردوگاه دیگر فلسطینی‌ها در لبنان. صبرا و شتیلا خودت هم رفتی سوریه و لبنان و قبرس و کامبوج! بلدی که تاریخ مَهیبی در جنگ‌های داخلی لبنان دارد.

 


سلام محمدتقی
کمترین کاری بود به روح حاج‌قاسم‌احمد.

 

سلام محمد عبدی
یک چیز را در پرده‌ها جا انداختی، تداوم تنازع دو تئوری فقهی خلافت و ولایت. اولی از اهل سنت دومی از بعضی روحانیت شیعه که قائل به دخالت در سیاست بودند.

 

علیرضا در کرج سلام
کرج ارجح را ارجع! می‌نویسند؟!
راستی الف روی «ارجح» خودش نماینده‌ی «تر» است. پس تر و ترین نمی‌گیرد این اسم تفضیل.

 


محمد عبدی سلام 
امتزاج نه، استمزاج. یعنی مزه‌ی حرف کسی را گرفتن و مزاج فرد را ارزیابی‌کردن.
ملالغتی: دامنه.

 

سلام خلیل
اگر آیت الله مرتضی مطهری الآن بود
یا اوین بود و یا مانند مهندس مهدی بازرگان مطرود و رانده‌ی نظام. استاد مطهری گفته بود «حکومت دینی اگر پوست پلنگ بر تن کند» عین عصر کلیسا، مردم از انزجار، به مادیگرای رو می‌کنند. کتاب «نارسایی مفاهیم کلیسا و علل گرایش به مادیگری» اثر گرانسنگ مرتضی مطهری را این حکومت شما باید بخواند و درس بیاموزد وگرنه مردم قدرت مافوق صوت دارند در وقتش. ممنونم که کد می‌دی!

 

سلام آقا خلیل اوسا
امام خمینی خودش طی ۱۰ سال خیلی از قول‌هایی که به ملت داد، یا وقت نکرد صورتبندی کند و یا از آن دست شست. مثلاً در کتاب کشف‌الاسرار، معتقد بود سلطنت بهترین نوع حکومت در شیعه است و حتی از امام سجاد علیه السلام کد آوُرد. ولی بعد حرفش را پس گرفت. واس من کدُ مُد می‌ده! اوسایی!

 


سلام محمد عبدی
من فقط خمیرآش.
آن هم خمیرش فقط دستی.
نیز دست مست تر و تمیز.
البته دستپخت کدبانوی شامخ تو، حرف ندارد، خصوص با سبزی کوهی.

 

جعفر آهنگر سلام 
یک نشست پس در کهک بذارید!
البته شِماها که حرکت کردید سمت کهَک، من می‌رم سمت کهریزک!

 

آق شخ جواد آقا آفاقی سلام
سیزده‌به‌در البته رسم بود غروبش رقص کنند. که این رسم را شِخا بِنگونه!

بِنگونه ای فارسی‌زبانان یعنی از بُن زدند و انداختند. عین کُنده‌ی درخت.

 

خلیل سلام
دیر می‌کرد عبدی، تو را به جرم دروغ‌بافی! داخل زنبیل می‌کردند! هنوز یاد گرفتی مانند حکومت خودتان، راستگو باشی؟!

 

سلام سید علی اصغر
بیا پس مرا کنارت دوک بزن ببر جایی که شُتر آن جا نمی‌خوابد!

 

آق شیخ جوادآقا آفاقی سلام
کشکولی:
امام زمان علیه السلام اگر روزی باز بیاید، همین شخا آن حضرت را نقل است پای دار می‌برند! امان از دست شخا. البته خودت از شخای خوب و خوش‌خُلقی. بخن که آن خال صورتت تو را همش خوشگل نشون دهد. این هم مزاح غروب سیزده‌به‌در به جای رقص. البته من که زورگو هستم! رقصم را کردم و تابع فتواهای ناجور شماها نیستم!

 

جعفر سلام
خشایار حمید لولایی
چشمک را هم بلد نیست که
 از راست‌چِش بزند یا چپ‌چِش!

 

مهندس مقتدایی سلام
پس من بروم همان دامنه‌ی انارقلت! شما آن قله‌مُله مواظب باش اکسیژن قحط نیاد!

 

یادآوری عام 👇
پاسخ من ب پست‌ها پیس‌مَما. پایان.
رفتم تا کی بیام، هیچ معلوم نیست. ممکن است، سه هفته در صحن نباشم. در پناه خدا. ✋

 

مقتدایی مهدی: 🌹🌹🌹
سلام دوستان
به دلایلی؛ ماندن در گروه رو به صلاح نمیدانم، که اخراج عضو فعال و روشنگر گروه آقای مهندس شفیعی و عدم پاسخگو بودن مدیر، به دلایل این اقدام، از جمله آنهاست.
در پایان اگر مطلب و نوشته ای باعث ناراحتی دوستی گردید، عذر خواهم.
از تبادل مطلب، با همه دوستان در PV استقبال خواهم کرد.
در پایان، دوست دارم جمله استیون هاوکینگ فیزیکدان و کیهان‌شناس مشهور انگلیسی را به دوستان هدیه کنم، 
« بزرگترین دشمن دانایی، جهل نیست، بلکه توهم دانایی است»
ارادتمند مهدی مقتدائی
🌹🌹🌹

محمد عبدی به مهدی مقتدایی:

با درود شبانگاهی هرچند حضور همه افرادی که می توانند تاثیرگذار در مباحث گروهها باشند، مغتنم است. 
اما مهم تر از فعال بودن اشخاص رعایت یک سری اصولی است که پایبندی به آن موجب تقویت مباحثات و رعایت مقررات موضوعه مدیریت است. 
من از اینکه سیدباقر و دکتر باقر و چند نفر دیگر در گروه نیستند عمیقا متاسفم اما بیشتر از آن پایبند به یک سری اصولیم که جمعی را جمع نگه می دارد. 
فلذا بودن و یا رفتن افراد در مدرسه هر چند اختیاری است اما حذف شدن از گروه قطعا نشان دهنده عملکرد شخص در به جمع بندی رسیدن مدیریت در نبود او مفیدتر و رفع کدورتهایی است که می توان پیشگیری کرد. 
جناب سیدباقر متاسفانه سماجت بسیار زیادی در زیرپا نهادن مقررات گروه به طور تعمدی داشت و یکسری مسائلی که من ترجیح می دهم بدان اشاره نکنم مدیر را مجاب کرد که  علی رغم تذکرات مکرر و نادیده گرفتن و متوسل شدن به اصرار و تکرار و... حذفش کند. 
البته ایشان تنها در گروه فورواردی ها آزاد بسیار مفید، فعال و همیشه حضور داشته و دارند ولی اینجا برایش مثل زندان است. 
جناب مقتدایی بهتر است خود را مثل همیشه یک اصلاح طلب مستقل الفکر و آزاده نشان داده و البته که هستید و می دانید همیشه برایم استاد و بسیار واجب الاحترام بوده و خواهید بود. 
سپاس از توجه ویژه شما

 


سید علی اصغر شفیعی دارابی: در رهگذرِ عرفان، با عمو ابراهیم و مهناز

عموابراهیم، در دلِ شب‌های تار،
در جاده‌های بی‌پایانِ معرفت،
با مهنازِ مهربان،
چون دو چراغِ فروزان،
راه روشن کر
دند
برای دل‌های در جستجوی نور.
در میانِ خلوصِ این سفرِ معنوی،
دست در دستِ هم،
گام‌ها به سوی حقیقت برداشته شد،
که در هر قدم،
حکمتِ آسمانی،
آوای دل‌نشینِ دل‌های بیدار را شنید.
مهناز، در نگاهِ عمیقِ خود
چشمه‌ای از آرامش و فهــمِ حکیمانه دارد،
و عمو ابراهیم، در قلبِ پاک خود
رازهایی از عشق و عرفان را کشف کرده است.
ای که در این سفرِ ملکوتی
روح‌تان به دیدارِ حضرتِ امام
در این حریم مقدس شتافت،
یاد کنید از آنچه در دل دارید،
که در لحظه‌های بی‌کلام،
دعاهای‌تان،
به گوشِ خداوند رسید.
عموابراهیم،
مهنازِ عزیز،
یادِ شما در این سرزمینِ عرفانی
همچنان در دل‌ها باقی خواهد ماند،
چون حکمتِ ازلی در سفرِ معنوی‌تان.

 

یادآوری عمومی 👇

سلام آق سید علی اصغر
من هم درگذشت آشیخ مهدی رمضانی هم‌محلی ببخیلی خودم را به بازماندگان مخصوصاً به حاج سید حمید محمدتقی دارابی تسلیت می‌گویم. آشیخ مهدی از قدیم تا حد بسیار مناسبی با هم حشر و نشر داشتیم. روحش در جوار خداوند متعال آرامش گیرد.

 سلام آق سید علی اصغر
آنچه من قادرم تکلُّم کنم این است تو به منِ بنده‌ی ناچیز خدا، فوق‌العاده فروتنی می‌ورزی و من شرمشار نوشته و سیره‌ی تو شدم. حرفی برای ادعا ندارم. در کنارت و کنار حاج سید رسول و حسن آقا، برکنارم از بدی و انحرافات. این خاصیت رفاقت است. وگرنه رفاقت می‌شود ابطال اوقات.

سلسله نوشتارم با عنوان ″از خونه‌ی کبل‌آخوند تا خونه‌ی قم″ به صورت قسمت به قسمت در بخش «اعلان» مدرسه فکرت. جهت یادآوری عرض شد. درود.

 

سلام آق سید علی اصغر
آن جا که گفتی هر واژه دانه می‌شود در بستر مدرسه فکرت، بسیار امیدبخش و فضاسازانه بود. درود. قلم روان و به‌دور از تکلف و پیچش لفظ، در ادبیات بود. درود.

 

جناب محمد عبدی سلام
خودت که همه‌ساله مشهد را در بغل می‌گیری، یادت کردیم همگی. در مدرسه فکرت ملال هرگز موضوعیت ندارد. صحنی آزاد است برای بیان افکار. درود بر تمام اعضا. ممنونم از احساس مسئولیت.

 

سلام عموابراهیم‌عزیز

سخن دل‌نواز و لبریز از ادب و معرفت‌تان، جان را گرمی داد. آن‌چه از فروتنی فرمودید، عین بزرگواری و نگاه کریمانه‌ی شماست. بنده لایق چنین تعاریفی نیستم، اما اگر ذره‌ای خیر و برکت در این رفاقت باشد، آن را از دعای خیر شما و صفای دل‌تان می‌دانم.
همراهی با بزرگوارانی چون حاج سید رسول و حسن آقا، و حضوری چون حضور شما، نعمتی‌ست بی‌بدیل که آدمی را از لغزش و فراموشی بازمی‌دارد. کاش قدرش را بیشتر بدانیم و به اسم رفاقت، راه حقیقت را گم نکنیم. که رفیق خوب، آینه‌ی خیر است، نه همدم غفلت.
زنده باشید به مهر و دوام‌دار باشید در مسیر پاکی.

 

 آشیخ مالک سلام
گفت و گوی زیبا بین شما و آقای دکتر حسینعلی را خواندم. ممنونم از طرز مواجهه‌ی فکری. اما آیا جایی صراحت دارد برای آن دنیا هم اثر دارد؟ شنیده بودم برای مصونیت فرد در همین دنیا کارسازی می‌کند.

 

سلام جناب دکتر حسینعلی
در مسیر زمان احادیث در دست شارحین، تصرف شد و خودخواسته بدان تفسیر زدند. امامان علیهم السلام همیشه هر چه می‌گفتند منطبق بر عقل و بنیادهای طبیعت بود. درود

 

درود فراوان بر هر دو حسینعلی:
حسینعلی، شیخ مالک
حسینعلی، دکتر رمضانی

 

 سلام فامیلم
هیج کس نماینده‌ی خدا نیست. خدا مستقیم با بندگان رابطه دارد. خدا فقط رسولان را خبررسان خود کرد و امامان را مفسران آن خبرها.

 

محمد عبدی رفیق چند و چندین ساله‌ی من
لطف کن در این طور کار مدیر، دخالت نکن! تذکر بود. درود.

 

 آشیخ مالک سلام
من بارها گفتم شعار رسمی حکومتی «مرگ بر ضد ولایت فقیه» یک شعار غلط و خشونت علیه‌ی مخالفین است. مخالفین حق نظر دارند. هیج حکومتی دهن هیچ کسی را حق ندارد ببندد.

 

تذکر مدیر
محمد علیزاده لطف کن مقررات مدرسه فکرت را رعایت کن.
ارسال کپی در این صحن ممنوع است.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

آق سید علی اصغر سلام
در دوره‌ای از تاریخ مسلمین، نهضت ترجمه داشتیم. یعنی تلاش بزرگ بزرگان دینی و دانشمندان علمی جهت برگردان کردن کتاب‌های غیر فارسی. این فرهنگ فاخر اقتباس بود. در اقتباس آنچه درست است گرفته می‌شود به معنای نور و ضد تاریکی.

 


تذکر دوم مدیر
محمد علیزاده
لطف کن مقررات مدرسه فکرت را رعایت کن

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

مهدی مقتدایی مدرسه را ترک کرد. ایشان شاید تصور می‌کرد ابراهیم طالبی تابع اَمیال می‌شود. مدیر دهن‌بین به درد لای جرز می‌خورد. رفتی، خدا پناه تو. من برای هیج کسی که از مدرسه برود، زانو غم نمی‌زنم. بِسّلامت.

 

آقا اسماعیل آفاقی سلام
در دنیای سیاست کسی ریاست جایی از حکومت را گرفت تا قیامت پیش ملت مورد سؤال واقع می‌شود. هیچ کس مقدس در سیاست نیست. نظام بی‌خود کرد کسی را بی‌جهت تقدس بخشید. مردم عقل دارند و به تملق‌ها در مورد اشخاص حکومت محل نمی‌گذارند.

 

 


تذکرت به آقای مهندس مهدی مقتدایی درست است محمد. سلام و ممنونم. مؤید این پستت هستم. اما منِ مدیر این مؤسسه، برای هیچ کسی که مدرسه را خود، ترک کرد، حتی حد دُم لَلِمباز، متأسف نیستم.

 

سلام آقا اسماعیل آفاقی
قضاوت در مورد اشخاص داخل و خارج از حکومت کاری متعلق بر مردم ایران است. مردم هم افکار متفاوت دارند. دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی به نظر من برای برخی افراد حامی خود رفتاری خارج از عدالت صورت می‌دهد و آن افراد را با ادبیات چاپلوس و دروغ رنگ تقدس می‌بخشد. راستی باند شماها که عکس آیت الله استاد مطهری و آیت الله دکتر بهشتی را در جایگاه سخنرانی خود نمی‌زنند، به جای آن دو نفر جدید را نصب می‌کنند. تِ محو آنانی! مردِم ولی به‌هوشن! این جمله آخری کشکولی.

 

دو قلب و یک قبر

من در زیارت رضوی ۲۱ قلب این دو انسان را گریان دیدم. مشهد بودیم، اما شُترشان ساربان نداشت و هی شُتر سرش را کج می‌کرد می‌رفت امام‌زاده باقر سر سنگ قبر سید جواد. دل این دو انسان (کِل‌معصومه زن‌عمویی مهربونم + آق سید علی اصغر رفیق غارم) هنوز آشوب است. مرحبا به سید که نام مادر سید جواد را در سنگ قبر، اول از اسم خود نوشت. مادران را در هبج جا فراموش نکنیم، حتی تنِ سنگ قبر نامشان را شجاعانه مقدّم بداریم. دامنه.

یادآوری: به‌زودی خاطره‌ی زیارت مشهد مقدس را خواهم نوشت؛ فشُرده و فسُرده و فوَران.

 

آقا اسماعیل آفاقی سلام
من در موزه‌ای منبری بسیار بلندپایه دیده بودم. سه جا، نشیمن داشت. حکمتش این بود:

نشیمن پله‌ی اول را کسانی از منبری‌ها، روضه می‌خواندند که سواد عادی داشتند. نشیمن پله‌های وسط را منبری‌هایی با سواد متوسط، می‌نشستند وعظ می کردند. نشیمن پله‌های بالای بالا را عالمان مشهور درس‌خوانده می‌رفتند مردم را موعظه می‌کردند.

جمهوری اسلامی شما چنان تغییر ماهیت داد، که بی‌سوادترین آخوندها و بی‌تقواترین آنان را بُرد آن پله‌های بالا نشاند و آن وقت مردم را فرامی‌‌خواند به این آدم‌های بی‌مُدل و بی‌قواره احترام کنند.

متوجه شدی؟ وارد هیچ کدام از دو جمله‌ات نشدم. فقط دریچه‌ای نو باز کردم که البته شماها شیخ احمدعمو وَچا البته -برخی‌ها از آن‌ها- آنقدر حکومتی شدند که انگاری جمهوری اسلامی از زُهدان چند آخوند راستگرای بدتقوای بی‌سواد زاده شد. درود.

 

سلام جناب حسن ابراهیمی
از خانم دکتر عالیه زمانی تشکر می‌کنم. از شما که خبررسانی کردید نیز. فقط خواستم بگویم اسم آن دبیرستان را باید کامل گفت. اسم آن دبیرستان «کمیل دباغیان» است. کمیل فرزند جوان مرحوم حاج آقا مهدی دباغیان مرد خدوم و‌خیّر عظیم‌القدر داراب‌کلا بود که در رودخانه غرق شده بود و پدرش، آن زمین را هدیه‌ی پسرش کرد. حالا نباید نام دباغیان از سر اسم کمیل بیفتد، چه بسیار اسم کمیل، اما در این دبیرستان فقط منظور کمیل دباغیان است، نامش جاوید. دامنه

 

مرد با مرام حسن ابراهیمی سلام 
ممنونم در کسری از ثانیه، به درخواست بنده پست را حذف کردید و متن را اصلاح فرمودید. برات از جام برمی‌خیزم. مرد خوب محل ما. دامنه

 

حسن ابراهیمی‌دو : سلام آقای طالبی و شب به خیر 
به نکته خوبی اشاره کردید ؛ عُرف در جامعه در مورد نام‌هایی که می‌شناسیم به مختصر گوییه‌
 ولی بهتر است کاملتر بیان کنیم 
ممنونم از شما🌹🌹

 

سلام مجدد حسن
ممنونم از اخلاق پذیرا و سازوار آن دوست فرهیخته. سپاس فراوان تقدیمت می کنم. رفیقت: دامنه

 


سلام رفیق
از متنت آق سید علی اصغر به این نتیجه نائل شدم:

جابجایی غیرحسودانه در قدرت یک اصل است. دموکراسی را چهره‌هایی که اهل کینه نیستند و خود را حق مطلق ندانند، سازگار میهن خود می‌کنند. من شاگرد دکتر حسین بشیریه بودم در دانشگاه تهران. ازو آموختم دموکراسی زمانی در کشورها جا می‌افتند که امتناع توسعه پیش نیاید. در واقع یعنی تلخی نکردن در گردش قدرت میان شایستگان. سپاس فراوان.


 استاد حجت الاسلام آقا باقریان سلام
از بهترین شرحی بود که از قلم آسان شما بر جانمان جاری شد. واقعا" انسان باید به کمک کسانی بشتابد که نیازی از سرِ اضطرار پیدا کردند. اگر کمک شوند در کنار اضطرار، اضطراب بر دوش آنان بار نمی‌شود. خیلی لذت بردم ازین فرهنگ اهلبیتی علیهم السلام.

 


جناب فتح‌الله دهقان سلام
پیش از حملات مغولان، ایران را عقلانیت و دیانت و یگانه‌پرستی پر کرده بود و همین مغول‌ها مجذوب تفکر ایرانی کرد. اینک جمهوری اسلامی به دست کسانی افتاده است، فقط کیسه دوختند برای خاندان و باند خود. عقلانیت نمانده براشان مگر چپاول مردم.

 

محمد عبدی دوست پژوهنده‌ی من سلام
آقامهندس، یک چیز در آن عصر ه در قلمت همیشه شجاعانه پنهان نمانده، دستِ همدستِ آنانی بود که از حکومت دینار می‌ستاندند و در توجیه مشروعیت سلطنت صوفیان صفوی صف می‌بستند. البته ملاصدرا زیر بار این تغلب و تقلب نرفت، شوکران را نوشید! تبعید شاید هم سربه‌نیست.

 

سلام مجدد جناب دکتر فتح‌الله دهقان
از دانش فراوانت در تاریخ این سرزمین آگاهم. سال‌ها شنونده‌ی حرف‌هات بودم و الحمدُ لِله فردی پارسا و هوشیاری.

 

آشیخ مالک سلام
شما آخوندها چرا فقط در مرگ همدیگر، به صدا می‌آیین؟! اغلب افراد جامعه از این طرز تسلیت‌نویسی، تعابیر ناجوری به کار می‌برند. آقا، برای همدیگر هست‌بود بنویسید، یادبود البته خوب است، اما عین آبی است که از بند گذشت.

 

به این پست حالا
البته برم یک نسکافه بنوشم، چون کَف‌کَتله کردم از بس تایپ نمودم. می‌آمش. فعلاً ✋

 

با درود جناب آقا ابراهیم آق مدیر
سپاس از دقت نظر شما 
سعی دارم کتمان حقیقت نکنم و آنچه واقعا بود را انعکاس بدهم 
حقایق دیگری را چنان نمایان می شود که تا واقعا ریشه ها را به تصویر واقعی بکشم. 
بازم سپاس از توجه و دقت نظر شما

 

سلام علیکم جناب مدیر 
بنده زمانیکه شیخ مهدی رمضانی در قید حیاة بودند خدمتشان رسیده بودم ..
تسلیت نویسی برای اینستکه چون دارابکلا نیستم تا حضوری خدمت صاحبان عزا جهت عرض تسلیت برسم در فضای مجازی تسلیت مینویسم..و برای بازماندگان و متوفی احترام قائل میشوم

 

جناب جلیل سلام
این متن بسیار مهم تو را می‌خواهم به مراکزی برسانم تا واقعاً از نقشم در کاستن این کار نکاهم. از جناب اسحاق آهنگر و آسید تقی شفیعی عموسیدهاشم می‌خواهم عین متن را به خانم دکتر عالیه زمانی برسانند. آقاقربانی بند ۵ متنت چنان تکاندهنده است کخ واقعاً به تعبیرم جنایت بشری است. بند یک، من واقعاً سالی فقط یک بار تست می‌دهم و شکر خدا یک تیم قرص هم در جیب ندارم. آن سه نتیجه‌ی آخر بند ۶ عجیب علت‌یابی‌هایی کردی از دیاک خودرو هم عیب‌یاب‌تر. دست مریزاد رفیق ازین پرداخت مهم مبهم میهن. دامنه

 

یادآوری عام 👇
گمانم امشب برای پاسخ‌ها و نطراتم بس باشد. چون صحن مدرسه فکرت را نباید زیاد اشغال کنم و حوصله‌سَربَر شوم. پس تا پاسخ‌های بعدی با این خط پاسخم، خدا پناه. ✋

 

با درود شبانگاهی 

مدیر یعنی  نخ تسبیح گروه 

مدیر نوشت روحیه بخش و محرک اعضاست 
و معمولا دلنشین برای همه 
نه حوصله سربر...
حقیقت را بیان داشتم نه...

 

مهندس عبدی سلام سوم
مرا واداشتی باز دست‌به‌تایپ شوم. ممنونم از حُسن استقبال تو. بازم من رعایت می‌کنم، که فضای صحن را نگیرم. ممنونم. از تعبیرت به گره نخ تسبیح، حرف‌ها دارم و خاطره‌ها، اما نه حالا که باشد برای فرداها.

 

استاد حجت الاسلام باقریان سلام
ممنونم از زیارت‌قبول گوبی آن حضرت صاحب نفس زکیه..


دود و بمب
گویا دانشمندان چینی به ساخت بمب هیدروژنی غیرهسته‌ای دست یافته و حتی آزمایشش کرده‌اند. خبرها حکایت از آن دارد این نوع بمب از انرژی پاک‌، تولید می‌شود و کارشناسان نظامی برین‌اند از ″تخریب دقیق و مرگبار″ برخوردار است. تمام این خبر به زیان ایران شد که کنار قدرت موشکی، حریفان خود را در در میان خوف و رجای بمب اتم نمایش می‌داد. این بمب نوین چین یعنی کهنه‌شدن بمب اتم و هلاک تمام هزینه‌ها و تز خوف‌افکنی با بمب اتم. جهان راه تسلیح نوینی طی می‌کند و تقریباً تمام سرمایه‌گذاری روی تسلحیات قبلی دود می‌شود و سوخت. ۱، ۲، ۱۴۰۴ دامنه.


تذکر به صدرالدین آفاقی

حق تخفیف و درگیری با اعضا را در داخل صحن نداری. لطف کن در دفاع از افراد دلخواه محترم خود، به افراد مخالف فکری خود، در درون مدرسه هجمه و اهانت نکن. برای بار بعدی، تذکری وجود ندارد، من هم مدیری اهل سازش نیستم، مستقیم اعمال مقررات می‌شود. تمام.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
سلام جناب آقا سید علی اکبر شفیعی
نقد بسیار غم‌انگیزی است، دست مریزاد. اما مردم به خاطر رفتار چند بی سر و پا که جمهوری اسلامی را «آخور» خود کردند، از دین دل‌بد نمی‌شوند، بلکه از همان آخورخوران فاصله می‌گیرند. این فاصله در علم جامعه‌شناسی اسمش شکاف فعال است که از درون شکاف‌ها تفکر و احزاب و گرایش‌ها بیرون می‌خیزد. از نغزنویسی‌های آن جناب ممنونم. باشد تا دانندگان آن گردیم و دارندگان هم.

 

یک یادآوری عمومی 👆
مدرسه فکرت آن نیست که پندار کنند گِیون دارد که بمَکن. آن. جمهوری اسلامی دگِشی است که وفاداران تنگ‌نظر آن. صبح تا شام، به فکر مکیدن گیون آنند. تاکنون هم دهنشان در گِیون آن بود مکیدن و فربه شدند!

 

پاپ پا می‌شست
سید عطاءالله دست پاپ را بوس 

او وقتی اخیراً پاپ فرانسیس درگذشت، گفت ″پاپ فرانسیس پای کودکان را می‌شست و می‌بوسید. از جمله پای نوجوان زندانی مسلمان مراکشی ۱۶ ساله‌ای را شست و بوسید.″
 
سید عطاءالله در تالار واتیکان دست پاپ ″ را مطابق عهدی که با خود″ داشت بوسید! و به اعتراض ″یکی از علمای مشهور″ که کنار دستش بود، دلیل آوَرد.

نکته: کاری به کار سید عطاءالله مهاجرانی ندارم، مهم این است ظاهر عمل با باطن عقاید بخورَد. چه سید عطاءالله و چه پاپ باشد. عرف و شرع داورند.

 

با سلام درود به ریاست محترم مدرسه فکرت شعبه واتساپ . تذکر مقتدرانه ! ریاستی شما را دیدم  . البته از نظر شخصی, چندان محتوی جناب صدر  تهدید آمیز که نیاز به اخطار داشته باشد  نیست . البته  بستگی به این دارد تفسیر  نهایی را چه کسی باید انجام دهد . البته مثل برداشت از نظارت استصوابی  می شود .  اما بعد کمی هم به مدرسه جنبی فکرت شعبه ایتا هم سربزنید  که استفاده از برخی واژه ها از حد تخفیف و تهدید گذشته است اما مدیر قاطع و غیر سازشگر هیچ گونه  گوشه چشمی بدان نداشته است . نمدانم ایا باید به "یک بام دو هوا " توجه کرد یا شعار "  همه باهم برابرند اما بعضی ها برابرترند "  البته ما را چکار به دخالت در کار روسا . ما نا باشد    می توانید جدی نگیرید .

 

یادآوری عام👇
اینک پس از بازگشت به خانه، اقامه‌ی نماز شام و خفتن، مجال پاسخ پیدا کردم. مِر کنم و برم از آن بالا جِر شوم بِن.

 

سلام جناب آقا سید علی اکبر شفیعی
با متنت موافقم. روزی ایست و بازرسی می‌گذاشتند نوار کاسِت آهنگ مردم را از داشبورد، جمع‌آوری می‌کردند. می‌گفتند حرام است. حالا بدتر از آن را هم سازمان سیمای آنان پخش می‌کند. آن فکر غلط را به اسم اسلام با مردم می‌کردند. بگذرم. این جمهوری اسلامی بسیار به مردم بابت بدکاری‌هایش بدهکار است که عقوبت آن گردن سران و بالایی‌هاست. سپاس از تشخیص و تذکرات خوب شما. دامنه

 

جناب دکتر فتح‌الله دهقان سلام
مفاد تحلیلت را درست می‌دانم. اما چون بین سیاست و منفعت،  همیشه رابطه است و تشخیص آن هم با سیاستمداران صاحب قدرت است، هیچ کاری در جهان امروز تضمین ندارد. باید به جای آن سیاست کلی را به سمت دوستی با تمام جهان منهای اسرائیل تغییر جهت و حتی دگرگونی ماهیت داد. درود. بهره می‌برم از دقتت به مسائل روز.

جناب حسن ابراهیمی سلام
مسیری که سرقت شد، می‌توان با دوربین‌های نصب‌شده در ویلاباغ‌های اطراف و بلندی‌ها چک کرد. از موضوعی که به آن پرداختید، تشکر می‌کنم. نکات خوبی را به یاد آوردید.

 

 آقاجعفر سلام
دست تحلیل بر جریان‌های سیاسی اوائل انقلاب بردید، چون به نظر می‌رسد پیش از تدوین و نشر، به رایزنی و جمع‌آوری اطلاعات می‌زنی، خود را قادر نشان دادید. این از این.

تذکر تاریخی لازم دارید درین قسمت، حزب الله داراب‌کلا تشکل جمعی بود، نه گروه. در بند دایره‌ی قرمز، این اشتباه در متنت داخل شد. حزب الله داراب‌کلا همآورد قدرتمند چپ مذهبی داراب‌کلا در برابر راست سنتی بود. یک حریف با پایه‌های مذهب و سیاست و اندیشه در برابر انجمن اسلامی داراب‌کلا که با مُهر تأییده و یا رد، قدرت ساختاری خود را به رخ همه می‌کشیدند. روزگار بسیاری را هم تیره کردند. بی‌رحم بودند و با بالاترین کینه و کدورت‌.

از اخوی ارشد ما سخن گفتی. ایشان دو بار از لباس روحانیت بیرون زدند؛

باری در دهه‌ی ۵۰ برای در امان‌ماندن از تعقیب مأموران ساواک که صورتی تیغ داشت و کُت روز و کفش فرار. او عکس شاه را در همان دهه، در مغازه‌ی حاج ابراهم اکبر چلویی پاره کرد.

باری هم پس از بحران ۸۸ که ایشان با انتقاد شدید از آقای خامنه‌ای، خود را باز میان بازسازی طاغوت و تغییر نگرش ولی‌فقیه به سلطان دید و در اعتراضی سنگین مجدد لباس روحانیت را از تن کَند. جلوتر نروم، چون لابد خودت از پس این بحث بر می‌آیی.

 

 آق سید سعید شفیعی سلام
مدیر در باب صدور تذکر به هر عضو، نه لازم به اجازه دارد و نه نیازی به توضیح پس از تذکر. هر گاه روی متن‌های دامنه حرف و نقد داشتی، مرا پاسخگو خواهی دید. از سمت من تمام.

 

تذکر همزمان مدیر
به مهندس محمد عبدی 
شیخ مالک رجبی

لطف کنید هر دو، بگومگوهای چت‌مانند خود را به صفحه‌ی شخصی خود ببرید. صحن را محل این مقدار مواجهه‌ی صمیمی و دوستانه‌ی خود نکنید. مردم کار و بار دارند، نمی‌توانند حرف‌های قشنگ قشنگ شما دو تا به دوش کشند.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

 استاد حجت الاسلام آقا باقریان سلام
اگر قرار باشد در جهان کلاسی برگزار باشد و از مردم دنیا بپرسند کدام کشور این حدیث را زیر پا له کرده است، من دست بلند می‌گویم جمهوری اسلامی ایران. بگذرم.

 

آق سید سعید سلام دِیُم
مدیر هرگز گوشش بدهکار هیچ حرفی درین صجن نیست که بخواهند مدیریت او را در باب اجرای مقررات استهزاء کنند. خودت البته استیضاح می‌کنی نه استهزاء. سپاس نکات ارزنده روان‌شناسی تو.

 

واس این پست آقای مهدی ملایی 👇
آقامهدی ملایی سلام
قدیم در تنگه‌ی شِخ حوسن یزید پدربزرگ ت، کِله‌ی آب از بالمله به یورمله پِل بِن جاری می‌شد. وقتی جوی از حیاط شخ حوسن می‌گذشت، زلال زلال می‌شد از بس حیاطی سرسبز داشت. تو ازو درس زلال بگیر آب را تیلٌن نکن! این اول

حالا دوم، در روزگاری می‌گفتند مردانی که به رنگ خاش زن‌فامیل‌ها می‌شوند، شی کانّه نه این که زن گرنه!

از تو کشکولی می‌پرسم تو شی کردی؟ یا زن گرفتی! به رنگ خودت در آ.

 

با درود شبانگاهی جناب آقا مدیر
مدیریت شما را ارج می نهم که در برابر مظلوم نمایی برخی ها تره هم خرد نمی کنی و قاطعیت مدیر را به منصه ظهور می رسانی و جلوه گر می شوی 
ازین نظر درود و سپاس 
مطاعم به شرط رعایت قانون نیوتن از طرف مقابل

 

قاسم گرجی به صدر آفاقی: باسلام جناب آقای صدر شما چقدرطبل جنگ جنگ میکوبی ما زمانی چشم باز کردیم جنگ فیزیکی بعد جنگ روانی  حالاجنگ اقتصادی خسته نشدید ما جوانی مون که رفته راحتمون بذاریدشما چه رسالتی دارید مگه این همه ظلم وستم فقر فحشا راندخواری اختلاس دزدی بی بندباری اعتیاد را چشم بسته ایدبعد می گوییدچقدر دارابکلا پیشرفت کرده چه خوب بود استپ میزدیم علم پیشرفت کرده دنیا دگر گون شده اما مابه این ناچیزها خوشحالیم با این همه منابع بهد میگویید امیت داریم یادم میاید خانه مردم هیچ حصاری نداشت حالا دیوار4مترروش حصار دوربین سگ ونگهبان بعد غارت شکایت ازدزد جرم تلقی میشوداقای جلیلی چند سال پول ملت را صرف مذاکره کرده خروجی یه مشت کاه نیاورد که نصیب بعضی ها بشه اقای ظریف رفته ملیاردها دلار پول همین مردم را اورده چیشد کی خورد لبنان حزب‌الله یا همونایی که 8سال با ما جنگیدن حالا برادر دینی ماشدن به ریش ماهم میخندن بس کنید.

 

امشب شب شهادت امام صادق ع است
قم، پرچم عزا بالا رفت. بزرگراه مرتضی آوینی
لحظات قبل. آن امام ع پیشوای صادق بود.

 

 یادآوری عام 👇
مجالی دست که به پست‌هایی از اعضا بپردازم؛ پاسخ به کامنت یا نظر زیر پست. ببینیم در توان من هست یا نیست.

 

یادآوری عام 👇
اینک چندین پست طی چند روزی مانده است که باید در صدد پاسخ یا نظر زیر آن، بر آیم. البته پست‌ها را تمامی می‌خواندم، اما بنای بر ورود نداشتم. حال؛ یک ترجیح این تصمیم را فسخ ساخت. بسم الله.

 

 

جناب آقا آزاد سلام
اساساً اسلام با رد آراء جاهلیت، و سر جا نشاندن افراد و اشرافیت، بنا بر پرهیزگار و کرامت انسان گذاشت. هر کسی در دین چنین صفاتی را بیشتر تکاسب و تمرین کند، پیش پروردگار رستگارتر است. مذاهب به اشخاص بسیار بهاء داده و می‌دهند، ازین‌رو به سیره‌ی مرحوم مرجع عام آیت الله العظمی بروجردی تقریب مذاهب اصالت دارد، نه تخریب. شیعه درین کار چون روی اهل بیت علیهم السلام پیروی دارد و مَودّت، چهره‌هایی که به آنان رو تُرش کردند، صلابت می‌ورزد. حتی صحابی باشد. برترین کار، همان تز تقریب است و جهان هر چه سن و سال‌تر می‌شود، به این متاع محتاج‌تر می‌شود. از ارائه‌ی آنچه در نقل قلم شما رفت و روایتگری کردی، اسائه‌ای ندیدم. تنگ‌نظری در میان مسلمین، تعطیلی ندارد و به مرخصی استعلاجی هم نمی‌رود. درود. دامنه.

 

آشیخ جوادآقا آفاقی سلام
متن مفیدی بود. اما خودِ سربازان امام جعفر صادق علیه السلام (=شیوخ معمّم و سادات معمّم) اکثرشان از یکی از اصلی‌ترین خصال امام صادق ع فاصله‌ی فرسنگی دارند، حتی از آن خصلت هیچ بهره‌ای ندارند. آن خصلت تحمل بار علمی دانشمندان است از هر دین و آئین. اما صادق علیه السلام در تشییع جنازه‌ی دانشمند مُلحد شرکت می‌کرد چون او حامل دانش بود. اما پیروان به ظاهر سرباز آن پیشوای صادق ع، هر چی بلدند رد دانشمند و مرتد کردن آنان. امام ششم ع نخست در میان خود شماها غریب است که چنان چاکرمآب حکومت شدین، که ملاک و معیار دین و ایمان را حتی جمهوری اسلامی گرفتین. به امام صادق ع برگردید و عزت درو کنید. درود. دامنه

 

حجت الاسلام استاد باقریان سلام
بله، من از این مشکلات سخت‌افزاری آن مقام منیع آگاهم. هر چه از آن استاد جاری صحن شود، طالب خودش را دارد و من هم که در سجلّ هم «طالبی»ام یک طلب‌کننده در امور مغتنم‌ام:

۱. طالبی»ام دانش را.
۲. طالبی»ام ارزش را.
۳. طالبی»ام پایش را.
۴. طالبی»ام زایش را.
۵. طالبی»ام رویش را.
۶. طالبی»ام عشقِش را.
۷. طالبی»ام جهش را.

از آن روحانی وجیه و عقیل صحن ممنونم که زمُتختی‌های متن‌های معیوب و مخدوش صحن، در تطبیق نوشته‌های آن جناب، گرفته می‌شود و صیقل می‌خورَد. درود و ارادت. دامنه

 

به این پست بااهمیت آسید حسن آقا سجادی نظر ویژه ولی موجَز می‌دهم: هستم 👇

 

جناب آسید حسن آقا سلام
در شناساندن یک واژه که در کمند و کمین یک جریان بی‌تاب و تلخ‌رفتار گرفتار گردید، بسیار روشنگر وارد شدید. در واقع جریان حاکم، واژه‌ی علمی را -که ذات واژگان، جانبدار هیچ کس نیست- در مالکیت خود برد و با آن، رفتار تجاری می‌کند. هر کس مرافق و موافق و مراقب نظام بود، به عنوان بصیر خوانده می‌شود، اما تا دست از وفاداری به رفتار منحط حکومتی‌ها بکشد، اسمش را می‌گذارند بی‌بصیرت البته به لعاب زیر:

۱. بی‌بصیرتِ ضد ولایت
۲. بی‌بصیرتِ ضد دین
۳. بی‌بصیرتِ غرب‌پرست
۴. بی‌بصیرتِ فتنه‌گر
۵. بی‌بصیرتِ ضد روحانیت
۶. بی‌بصیرتِ پادوی آمریکا
۷. بی‌بصیرتِ لیبرال‌مسلک

این وسط خبر ندارند، بصیرت لاشه‌ی گوشت شد میان خودشان. به قول خودت هر کس قائل است به قوام و قدرت فهم خود و همان را بصیرت خودش می‌داند چون چشمه‌اش جوشید.

بدانیم آسین حسن که تاریخ مسلمین صدها رویداد دارد که با صدها واژه، خون صدها انسان در طبَق ریخته شد. چرا تقیه (=پنهان کردن عقیده) در ملل مسلِم، بیش از هر مللی رشد داشت؟چون تکفیر و تفسیق، ابزار فقیه‌های متصلّب بود که فتاوی و فهم غلط خود را بر تن دین می‌دوختند. آنقدر هم بد دوختند عین دامن‌تنگ بر تن زن. که یک جوب آب را بپرد، نعش می‌شود. با ابزاری کردن واژه‌ی گنگ بصیرت، نعش اسلام را دارند تشییع می‌کنند! اما اسلام در ایمان باایمانان پرهیزنده از نام و نام باقی و مقیم است. پوزش دو کف دست شد پاسخ. ارزش متن تو بسیار مطلوب بود. درود. دامنه.

 


یادآوری عام 👇
اینک پس از گزاردن نماز خُفتن و پیش‌تر از نماز شام، پاسخ به چند پست: 👇

 

اخیراً درین صحن و آن صحن هر دو شعبه‌ی واتساپ و ایتا، اعضایی از اعجاز در صحرای طبس و نابودی آمریکایی‌ها در آن جا سخن، ساز کردند. من هم درین‌باره نظری دارم:

۱. معجزه در دین نقل و نص است که وجود داشت.
۲. امداد غیبی از عقاید موحدین است.
۳. امام خمینی برداشتش این بود طبس معجزه بود.
۴. حرف امام خمینی لزوماً نه قابل تقبیح است، نه تقلید.
۵. می‌شود آن یا نقد کرد، یا نقل و یا حتی به آن معتقَد.

حالا یک مسئله:

اگر طبس معجزه است و باد و ریگ و کویر آمدند وسط، پس آن سقوط حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی که قعر دره افتاد و مُرد، آن چیست؟

پایان. دامنه

 

آقاجعفر آهنگر سلام
تاریخ، ورق‌هایش توسط سه چیز پر شد و سه رنگ هم شد:

سه چیز:

۱. قلم که توسط حاکمان تراش می‌خورْد.
۲. جوهر که کاتب مجبور و مواجب‌گیر صفحه می‌ساخت.
۳. ناقل، که نُقل می‌خورد نَقل می‌کرد!

سه رنگ:

۱. ورق‌های سبز که بیهقی‌ها و شریعتی‌ها کاتب آن بودند.
۲. ورق‌های سرخ که خون‌وخون ریزی‌ها بود.
۳. ورق‌های که خرافه بود و هر چه هوش بشر را خواب می‌کرد.

بگذرم. اطلاعات را از کجا گرفتی؟ نکند عضو «کا،گا.ب» بودی؟!

 

جناب دکتر فتح‌الله دهقان سلام
خودت واقفی که چین «دنگ ژیائوپینگ» داشت! اما ایران کی داشته باشد خوب است؟! کشور را باید به کشوردار سپرد. درود. دامنه

سلام جلیل
زودتر از سیاستمداری، اول از همه مهندس مرحوم مهدی بازرگان در خشت خام دید. راه را نشان داده بود؛ تز سازواری جهانی. اما متصلّبین و متعصّبین مگر زیر حرف حق می‌رفتند. بگذرم. درود. دامنه

 

یادآوری عام 👇
حالا وقت لالا است و دیدن رؤیا که اعجاز در رؤیاست نه رویاروی‌ها. تا ورود بعدی‌ام با این خط پاسخم، خدا پناه پناه‌خواهان. ✋

 

جلیل قربانی: سلام آقاابراهیم طالبی

 حساب بازرگان را از تمام سیاستمداران بعد از انقلاب جدا کرده‌ام چرا که او پیش از آن که سیاستمدار باشد، یک مصلح بود و ؛

زادنش به دیر خواهد انجامید؛
خود،
اگر زاده توانَد شد ...!

 

پاسخ‌های دامنه یک | ابراهیم طالبی دارابی
به چند پست در مدرسه فکرت شعبه‌ی ایتا دیشب و امروز ۷ ، ۲ ، ۱۴۰۴ : 👇


،،
آق شیخ مالک دوست گرامی من سلام
در متن من هرگز حضور طلاب سلحشور در جبهه انکار نشد. رهبران مذهبی را با طلاب جاننثار هرگز مقایسه نمی‌کنم. تند و تلخی به تو نمی‌آد رفیق رقیق. «غالب» را هم بکن قالب چون ممکن است مخاطبینت خیال کنند فارسی را پاس نکردی! کشکولی. خدا نگه دار. تو آخوند خوب هستی آشیخ حسینعلی.


،،
آق شیخ محمد مهندس عبدی سلام 
پژوهشگر برجسته تویی. من میرزابنویس بیش نیستم. بگذرم.

 

،،
جناب حجت الاسلام حاج آقا شیخ مجتبی سلام
من تاریخ را بر حسب ارادت نمی‌نویسم، بر اساس واقعیت و حقیقت می‌نگارم. شاید با آن اتفاقات هم‌فکری هم نداشته باشم، ولی تلخ‌نگاری جزوِ ذات نویسنده و نوشته است. طلاب سلحشور و رزمنده گویاتر از آن است، که لازم به استدلال باشد. آنچه نوشتم فهم من از همان تاریخ است. من راستی درین صحن و آن صحن برای درگذشت خواهرتان تسلیت گذاشته بودم. مسافرت مشهد مانع شد در مراسم مسجد جنت حاضر شوم. ارادت به شخص خودت که واله و وارسته و وارد هستید.

 

،،
استاد کتاب و انیس کودکان آشیخ شاکر سلام
فردا جواب آن جناب مستطاب را می‌نویسم. نزدم مرد منصفی هستی و فقرچشیده. دامنه

 

جواب شیخ مجتبی اکبری:

«با سلام متشکرم
خداوند اموات شما خصوصا دایی عزیزحاج علی اکبر طالبی طاب ثراه را در رحمت واسعه خودش قرار دهد.»

پایان متن شیخ مجتبی اکبری لالیمی

پیام آق قاسم بابویه به دامنه:

«اوریم سلام ببخشید از شماها شنیدم اگر کسی زیاد مطالعه‌ کنه راه را کج میره الان کج رفتن تو واقعا مطالعه‌ زیاده یا به قول یکی از دوستان شما قاطی کردی در هر صورت راه تو کجه مثل آقا وحدت هر چه زودتر راه را انتخاب کنی بهتره به هر حال تورا هم داخل چاه وای خدای من چقدر تو مهربانی عبدی و دبیر پشت و پناه تو.»
پایان متن پیام قاسم

 

،،
برادر و نافذ در جانم حجت الاسلام شیخ شاکر سلام

۱. من یا صدها طلبه، کنار هم در جبهه جنگیدم. نه یک اعزام، دو اعزام، شش اعزام. حتی کنارم طلبه‌ها شهید شدند. کجای متن این نقیصه‌ی نامردانه‌نویسی آمد که شما دوست صاحب قلم آن را گِله‌گذاری کردی. تاریخ را مرور کنی خواهی فهمید سران مذهبی پا به جبهه نگذاشتند. آن تعداد که پا گذاشتند، تاریخ آنان را سانسور نمی‌کند.

۲. من پشت سر آیت الله مرحوم ایازی «آقاجان» رستم‌کلا در جبهه‌ی سوسنگرد نماز جماعت خواندم. پس متن مرا با دقت بی‌قضاوت بخوان سپس، نقدش بزن.

۳. با هر گونه فساد در حکومت مخالفم. آخوندهای را آدرس دارم، که لوازم ساختمانی خود را از ترکیه آوردند. فکر کنم یکی از پسران من فوق لیسانس عمران است و ساختمان اجرا می‌کند و می‌داند مالک کیست! بگذرم.

من روایت زندگی خودم را بر اساس آنچه رخ داد می‌نویسم نه آنچه دوست دارم و یا دوست دارند. ارادت به شاکر نویسنده‌ی شیوا نویس تاریخ کودکان ایران و جهان اسلام. دامنه.

 

،،
آق قاسم بابویه دوست دیرین و گرامی من سلام
هر چه تو به من بگی، می‌دانم از یک چیز هرگز بیرونی نمی‌افتی و آن این است مرا دوست داری. و هیچ وقت دلت تاب ندارد مرا دوست نداشتی باشی. اگر یقین داری به قول خودت که فرمودی: «اوریم ت.... قاطی کردی» تو بیا مرا نجات بده. شما که سه پا از ستاد ارشاد هستنی! که منِ دِ پا را راست‌قامت هاکانین. احتیاط کن سر تُ نشوووویی!
ارادت اوریم طالبی دارکلایی

 

،،
جناب مستطاب حاج سید کمال الدین فقیه دین سلام
مجدد تکرار می‌کنم، در آن قلمم هرگز مجاهدت و رشادت طلاب انکار نشد. حتی باری گفتم تقریباً تمام طلاب چهار مدرسه‌ی علمیه‌ی مرحوم آیت الله العظمی منتظری را جنگ کاملاً در کام خود بلعید؛ طلاب شهیدی که اگر اینک زنده بودند حکومت به شکل شیخ کاظم صدیقی درآمده‌ی شما آنان را خلع لباس می‌کرد و یا به اوین و‌ کهریزک می‌برد. زیاد از نام امام خمینی خرج نکنید، او رهبر دهه‌ی اول بود و مرقد شد یادگار آن انسان روزگار. نسل آن زمان تحت تعالیم او سر سپُرد و بعد که بزرگ شد دید یکسره مقلد بود. البته نقش تقلید در جنگ خیلی کارا است، ارتش می‌شوند برای آنانی که ارتش می‌سازند ولی پشت جبهه فقط فریاد می‌کشند. امام خمینی را دوست دارم، اما نقدش را هم در فهرست دوستی می‌گذارم. شما اتفاقاً تب ۸۸ درچه گرفتید که قدرت استقلال در تفقه و تفکر را دوختید به اشخاص، نه شاخص‌ها. من زندگی‌ام را روایت می‌کنم، اگر سخت‌تان می‌آید در حقیقت نشان می‌دهد کن دقیق دارم می‌پیمایم. بله سخت‌تان است چون تابع محض شخصیت‌ها هستید و همین پرده و حجاب است بر دانش و قدرت تفهمی شما. اینا را نگفتم که دلم را از آن روحانی به‌خداپیوسته واصل الی‌الحق من الخلق! و ممارس در اسفار اربعه خالی دارم. نه مثل شما وارستگان محتاجم، محتاج. تقوا از شما دل ندارد منفک شود. ابراهیم.

پایان

جشن عبادت دختران داراب‌کلا در کلاس سوم دبستان شهید محمدباقر مهاجر داراب‌کلا امروز ۷ ، ۲ ، ۱۴۰۴ ، به این فرزندان پاک محل تبریک می‌گویم سن تکلیف در عبادت خدای یکتا را. باشد تا یگانه‌پرستی آنان را رستگار کند. از مدیران و معلمان و مربیان این مدرسه و اولیای آن سپاسگزارم. نماز را به حجت الاسلام آشیخ علیرضا ربانی اقتداء کردند. با ایشان رفیق فرهیخته ی حوزوی‌ام سلام و سپاس دارم.

مدیر مدرسه فکرت
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

شیخ مالک: سلام علیکم 

اگر کسی به قرآن کریم اعتقاد دارد آیه لنبلونکم بشی من الخوف  والجوع ونقص من الاموال  والانفس  والثمرات 
می‌گوید ما شما را با ترس با گرسنگی با کم شدن مال وجان ومیوه ووو امتحان میکنیم  تا صبر شما رابیازمائیم
اگر ابراهیم رئیسی برای خدمت و در راه خدمت خلق به زمین می‌افتد خوش به حال او و بد به حال ما که این را سقوط حساب کنیم و بگوئیم مُرد .
واما خداوندگاهی  هم امتحانش به بیداری دل ها از طریق عمل هست  میگه تو اون طرف دنیا نقشه بکش برای کشتن یک رهبر من به تو میفهمانم  که نقشه خدا بالاتر است البته باید چشم ها را شست تا حقیقت را ببینیم 
اگر فدا شدن یک نفر مثل رئیسی  خدمتگذار را با سقوط یک خائن متجاوز بیگانه با هم مقایسه کنید حقیقت را گم خواهید کرد چون هدف او چه بود که جانش را داد و هدف بیگانه در خاک دیگر چه بود که سقوط کرد .
میان ماه من با ماه گردون 
تفاوت از زمین تا آسمان  است

 

توضیح عمومی 👇

 

دبستان دخترانه‌ی شهید سید باقر صباغ (روحش شاد) درست است. با پوزش که اسم آن شهید محمدباقر مهاجر (روحش شاد) نوشته بودم دیروز عصر که اسم شیفت پسرانه‌ی همین دبستان است.

 

 

یک پاسخ هم به یک پست دهم و پایان: 👇

 

آقای شیخ مالک رجبی سلام
این قدر قلمت را بر مِدحَت سیاسیون نیآلای. شما که از لفظ مُرد و مُردن این‌همه اکراه داری و مرا مذمت می‌کنی، آیا چشمت به حدیث و عبارت نخورد که در آن موت و فوت باشد؟ چرا خودت را می‌خواهی بر من تحمیل کنی؟ حرف داری، بزن. چه کار به خودم داری؟ اگر مُرد و مُردن و فوت و فوت‌کردن لفظ بدی است، خوانندگان بهتر شیخ محمود شبستری را بلدند که لفظ موت و مُردن را آوُرد:


شیخ محمود شبستری در کنز العمال سُروده بود:


به جای جهل پر علمش کن ای دوست
که چون مغز است علم و جهل چون پوست

خوشا وقت کسی کو پیش از مرگ
شود بیدار و سازد مرگ را برگ

اگر در جهل عمرت می‌شود فوت
کجا یابی امان از مالک الموت

مترس از مرگ صورت زانکه سهلست
بتر مرگ ای برادر مرگ جهلست

چو از دنیا بمیرد مرد دانا
به سوی آخرت راند توانا

بدانی گر بمیری اندرین تو
که موتوا این بود قبل ان تموتوا


برای ما خیلی زبان درباری را نشخوار نکنند مدحیه‌گویان! شما آقای شیخ مالک هم، ببآموز تا با من بدین سبک تبختُر وارد سخن نشوی که خیال کنی دُرشت کنی جملاتتو، دُرست می‌کنی مرا. اگر شیوه‌ات این شد، بسیار خوب، من هم زین‌پست به سیاق خودت وارد می‌شوم. شماها شیخ‌ها و آخوندها رفتید درسی را خواندید، که درس ابزاری است. با این ابزار اسلام را بشناسید. اما عاجزید در فهم اسلام چون در همین ابزار هم لنگ می‌زنید. اسلام را درمانده نکنبد، وقتی خود روحانیت درمانده شد. حرفم کلیت داشت. دامنه.

 


سلام علیکم آقا ابراهیم مسا الخیر.‌.
چرا بنده را به صفات نادرست تعریف میکنید خودت گفتی مباحث در مدرسه آزاد است و منم بخاطر اینکه در مباحث آزاد شما نظری داشته باشم نظر دادم و نقد خودم را نوشتم و حرف داشتم که نوشتم به شما بی احترامی نکردم احترام شما محفوظ .  اما شیوه نوشتاری شما درباره بزرگان کشور جالب نیست و ادبیات را نسبت به آنها با لحن خیلی سبک و توهین به خورد عموم تحویل میدهید و حتی دیگران را هم با نوشتن خودت تشویق میکنید آنها بدتر مینویسند .
 تبختر کجا بود ...ستایش کجا بود 
شما نوشتی اگر در داستان طبس معجزه بود چرا درباره شهید رئیسی معجزه اتفاق نیفتاد جواب را نوشتم تقدیم کردم . 

خدا نگهدار

آقای شیخ مالک سلام
عصر شما دوست حوزوی من هم، به نیکی.

۱. بزرگان امری نسبی است. ممکن است کسی از نظام، نزد آن جناب بزرگ تلقی شود، اما همان فرد، نزد کسان دیگر، چنین نباشد.

۲. من چنین نگفتم که نقل کردید، من گفتم اگر طبس معجزه بود، پس سقوط به قعر درّه چه بود که آقای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی در آن سقوط، مُرد. پس نگویید من گفتم چرا معجزه برای آن سقوط و مُردن، نیفتاد. من مگر پخمه هستم واسه یک فردی که هزاران پرونده را باید جواب می‌داد و نداد و رفت مُرد، برایش پی معجزه باشم؟ شهید لفظش نزدم ارج بی‌همتایی دارد، من هرگز آن را خرج مُرده‌ها نمی‌کنم.


۳. من طلاجات نداریم در مَقعد گوساله‌ی آقای «سامری» رفیق حضرت موسی علیه السلام سوت بگذارم و مردم را از دین، به بُت برگردانم کاری اینک هم‌تمثالان خود شماها با ادبیات مدح برای قدرتمندان غیر پاسخگو، بُت را جای بُرهان می‌گذارند. بگذرم. دامنه

 

تذکر مدیر
محمد علیزاده لطف کن مقررات مدرسه فکرت را رعایت کن، سومین تذکر است به شما دادم. در مدرسه فکرت ارسال کپی و بازفرست متن جاهای دیگر، ممنوع است.

مدیر مدرسه فکرت 
ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

از سمت من این بحث، تمام. آقای شیخ مالک رجبی مختارند، به ادامه و بسنده. والسلام. دامنه

 

با سلام مجدد تشکر 
اگر فرصتی شد نکاتی مینویسم در غیر اینصورت بنده هم از همینجا قطع کلام میکنم .
در ضمن یک سوال داشتم از گزارش روزانه شما اینکه کبل آخوند پدر بزرگ شما بود ؟؟

 

سلام مجدد جناب حجت الاسلام آقای شیخ مالک رجبی
بله، پدربزرگ من بود:

کبل‌آخوند ملا علی طالبی ابن ملاحیدر، ابن ملا طالب.

قبرش هم زیر منبر بالاتکیه‌ی داراب‌کلا بود، که در نوسازی، نبش شد، به اعماق تکیه منتقل شد. ولی سنگ قبرش را -که بر تن دیوار تکیه‌ی قبلی حکّ و نصب بود و آیت الله مرحوم آقا دارابکلایی جواز نصب آن را به پدرم داده بود- لودر تخریب کرد و مانند زُباله و نُخاله‌ها آن را به بیابان ریختند که من به عنوان نوه‌

ی واث قطعی آن مرحوم، این زشتی عمل را به خدا واگذار کردم. بگذرم. هیچ چیزی خوشایندتر از رضای الهی نیست. خدا رضا داشته باشد ما را بس است. پایان. از سمت من هم تمام و به شما هم احترام واسه هر نو اهتمام. دامنه

نوه‌ی وارث قطعی آن مرحوم 👆

 

جناب آقا محمد علیزاه سلام
من ارادت به آن دوست فرهیخته دارم. در مقام مدیر، اعمال مقررات را از لوازم مهم پایداری مدرسه می‌دانم، سپاسگزارم از این احترامت به آیین مدرسه. روح باجناق مهربانت آقا سید جواد شاد. دامنه.

 

یک پیام با دو محتوا
در آن شعبه‌ی ایتای مدرسه فکرت


شیخ محمدرضا احمدی به دامنه:

جناب طالبی عزیز
سلام و عصر به خیر

نقل و انتقال مطالب از آن شعبه به این شعبه و از این شعبه به آن شعبه، موجب حیات واقعی یک گروه نمی‌شود.
فکری بکنید و تصمیم قاطعانه بگیرید.
یا این، یا آن.
والامر الیکم

 

جواب دامنه دو | ابراهیم طالبی دارابی:

سلام رفیق پرلطف و علوم جناب آشیخ محمدرضا
واتساپ را نصب کن، منتظر قدم و قلمت هستم در آن شعبه. حزم آن است هر دو جا باقی بماند، چون هر آن ممکن است، سخت‌افزاری یکی از دو پیام‌رسان مشکل پیدا کند و حتی قطع شود. به تدبیری که کرده‌ام اعتماد کن احمدی‌جان. والسلام.

 

محمدحسین آهنگر: درود برشما
در جایی اون قدیما نقل قول شده بود که از نیاکان شما در گنبه در بخشی از جنگل داراب کلا (که بنا به روایتی محل زندگی مردم داراب کلا بوده)
زندگی می کرد و آخرین بازمانده از مردم داراب کلا بوده که به محل فعلی آمده است .در صورت اطلاع و امکان توضیح فرمائید

 

سلام آقا محمدحسین
من فقط بِرم شِر بِن، آمدم.
شرحش به روی چشم؛ اما مَوجَز.

 

جناب آقا محمدحسین سلام
به این استیضاح شما دو بند جواب نیاز است، و یک بند هم اشاره:

۱. بند یک: نیای پدری ما
۲. بند دو: نیای مادری ما

توضیح بند یک:

مادر زهرا آفاقی دو ناحیه داشت:

ناحیه‌ی مادری (مادرش سید زینب صالحی) که خاندان «صالحی» هستند و جدش آیت الله آق میرصالح صالحی و جده‌اش سیده مهتاب موسوی.

ازین ناحیه‌ی مادری، ما دوده‌ی‌مان از سیکا هستند. سیکای هندوستان نه، سیکای بالادست هزارجریب نکا. 

در ناحیه‌ی پدر (شیخ باقر آفاقی) ریشه در فیروزکوه، ارجمند، آسور، قزان‌چای دارند. چای یعنی رودخانه. جده‌اش درین سیده زبیده است که مدرس درس حوزه بود.

توضیح بند ۲ :


حالا ناحیه‌ی پدری:

پدرم از ناحیه‌ی مادری، خال‌دسته است، آنان هم طالبی هستند. مادربزرگ من از اوسا بود. از ناحیه‌ی پدری هم کبل آخوند، آخوندملا حیدر، ملا طالب. جد ما جعفر در چکمه‌ی خود خاک داراب‌کلا ریخت پوشید رفت حاجی‌آیش ایستاد و فریاد زد و سوگند خورد من روی خاک داراب‌کلا ایستاده‌ام. از حریم داراب‌کلا در برابر اَسرمی‌ها دفاع کرد. به او به خاطر این سماجت و قاطعیت و شجاعت و حراست، «جفرسگ»!! گفتند. ما ازین ناحیه دودمان ما استرآبادی گرگان هستیم. که اول در گُنبه بالادست کیجاقلعه سکونت کردند و سپس آمدند حموم‌پیش کوچه‌ی کبل‌آخوند که از قوس ببخل به قنات‌پشون می‌رفت.

اشاره:

تا فرصت گیر می‌آورند می‌گویند ضد روحانیت است. اگر کسی صبح تا شو در ذمّ مثلاً طالقانی منتظری و ... حرف بزند ضد روحانی نیست ولی اگر بگوید فلان آخوند آن جناح چنان و چنین است می‌گویند ضد روحانیت شد. خب، آنها که همه را این گونه به تیغ تهمت جراحت می‌زنند، مگر آخوند ملا علی طالبی پدربزرگ من روحانی نبود؟ سنگ قبرش چرا نُخاله کردند بردند بیابان انداختند؟ این جا پس اگر روحانیت ملاک است، چر ازین قبر حفاظت نشد. خواستند انتقال دهند به مزار اما من استفتاء کردم آیت الله العظمی ناصر مکارم آن را منع کردند. سند را هم ارائه می‌کنم که خودم رفتم دفتر ایشان فتوا گرفتم. عکس مندرج. ممنونم محمدحسین. پوزش از یک کف دست گذشت.


توضیح سند بالا:
این دستخط حاج سید محسن سجادی رئیس وقت شورای داراب‌کلا است که به صورت در جریان این پیگیری‌ام بوده و هستند.

 سلام علیکم جناب مدیر صباح النور
بند ۲
منظورم را در همان متن اول رساندم لحن کلمات در استخدام کلمات زیبا باشد من نمی‌گویم بگوئید شهید می‌توانستید بنویسید برحمت خدا رفت اینکه کلمه مُرد برای یک شخصیت بزرگ ناخوشایند است
البته میدانم که میدانید و عمدا با حرص نوشتی مُرد  چون شما و همفکران شما بخاطر حساسیت عجیب که نسب به شهید رئیسی دارید درباره ایشان حرفهای صحیح و سالم نمیزنید و حتی یک تسلیت خشک و خالی هم نگفتید و همیشه از ایشان بدگویی میکنید ‌. هر جور راحتی مباحث هم آزاد است اختیار دست خودت است فقط ما ماموریم در نقد بهترین نظرات را بدهیم .
جواب بند ۳
متن شما را متوجه نشدم ولی فکر کنم نوشتید شما نعوذ بالله بزرگان کشور را بُت درست میکنید و از او تقدیس میکنید اگر چنین است بنده چنین تفکری ندارم و هرگز چنین نیست و آنچه واقعیت است را میگویم....
والسلام

جهان و خانه
نگارش دامنه ۳۰ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳
 
زمین با زمینیانش، باز، یک دور، دورِ خورشید گشت و سن ما، یک عدد بالاتر رفت. عددی که بانوان آن را چه ماهرانه مخفی نگه می‌دارند. من، جهانِ در گردش را دوست می‌دارم، دوستا، دوست. اما؛ گردِشم در زمین را بیشتر. جهان، قشنگ است، قشنگ! چون قشنگ‌ترین را در خود جای داده است. راز دارم، منِ رازدان، که خانه را از جهان لذیذتر می‌دانم. خانه، خویشتنِ من را، خارخاری می‌دارد و سکوت و خلوت و با خودم گفتن و شَنیدن را واسه‌ام فراهم می‌کند. پس، خانه‌ام جهان است. و جهان، در خانه‌ام. خانه که هستم، دنیا در پیشم. جهانم با جانم با این میلمه، مُنبعِث (=برآمده) از بیت دفتر سه مثنوی:
 
میلِ جان، اندر ترقّی و شرَف
میلِ تن، در کسبِ اسباب و علَف!
 
و من عاشق هر دو میل‌ام؛ تن و جان.
جان، جان، جان. درود بر جهان و جان و گردش ایام. 💧
 
ی عالَم حرف دارم
ولی گفتن ندارد
بذار بُغض شِن توی گلویم
بذار فکر کنی لالم
آهنگی از ایمان تیموریان
 
 
کوه خضر روز بارانی ۱ ، ۱ ، ۱۴۰۴ با آهنگی از ایمان تیموریان ☝️داخل شاهین
 
 
فقط با هندزفری ☝️این و آن آهنگ.
کوه خضر، یادمان شهدای گمنام دفاع مقدس
 
 
تنهامو
از کسی
غیر تو دم نمی‌زنم
 
اینقدر صدات می‌زنم
تو لحظه‌های بی کسی
 
از علی لهراسبی
 
هدیه‌ی من به منتظری که آقا علیه السلام را در انتظاره.
 
با هندزفری لطفاً ای اهل انتظار
 
 
شرائط رهبری سیاسی
در نظریه‌ی دکتر آیت الله بهشتی 
نگارش دامنه ۲ ، ۱ ، ۱۴۰۴
 
«در کتاب بایدها و نبایدها» ص ۱۲۹ این شرائط را مطرح کرد:
 
۱. دیدِ بالا
۲. دید محیط
۳. آگاه به زیر و زبَر
۴. مسلط به موازنه
۵. مصلحت‌شناس
۶. منکردان
۷. حسابگر
۸. آینده‌نگر
 
با این هشت شرط، در مورد آقاخامنه‌ای هم می‌شود داوری کرد.  به‌ویژه اینک، که کشور توسط روحانیت و حکومت به این جا رسیده است.
 
 
حتی در تولد هم کم‌شانس؟!
مادر مؤنسم چرا مرا در دوی نوروز کردی؟؟!
هیچ کی حواسش به تولدم نبود و نیست!!
هر کس سرش در نوروز است و عید و دید و بازدیدش!
نمی‌شد مادر مرا ۲۷ اسفند می‌کردی؟!
من حتی در خونه‌ی پسرم، نوه‌ات، مدرسه فکرت را (عکس تبلت به‌دست) رصد می‌کردم
اما حتی یک عضو مدرسه هم پیدا نشده که به خودش رغبت بدهد
تولد پسرت ابراهیم هفتمی و یکی مانده به آخری هشتمی زاده‌ات، زادروزش را خجسته‌باد گوید!
دیشب ۲ ، ۱ ، ۱۴۰۴ عادل با حفظ شأن شهادت امام علی علیه السلام، افطار را در تولدم ادغام کرد. بگذرم، ۶۲ سالگی هم رفت و بگذشت. پدرم ممنونم مرا ساختی، مادرم مدیونم که مرا زادی و آراستی.
 
 
اسلام "شریعتیِ" دکتر علی شریعتی
نگارش دامنه ۳ ، ۱ ، ۱۴۰۴
 
اسلام نوعِ زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، این طور نبود که انسان را در برابر خدا به زانو نشانَد و از طریق مرجع تقلیدش در جستجوی رستگاری بگردد؛ نه، او این طرز اسلام را نفی و دفن می‌کرد. اسلامش ناظر بود بر رستگاری جمعی مردم ایران از طریق ایدئولوژی آزادی و رهایی با شعار عرفان عدالت برابری در پناه ستیز دائمی با زر و زور و تزویز.
 
من  با اسلام نوعِ دکتر علی شریعتی به بَلّه، بَلّه می‌آمدم و می‌آیم و خواهم آمد. بَلّه بَلّه یعنی روشنایی و آلوک آتش. مثلاً اون زنای دیم بَلّه بَلّه دِنه؛ نورانیه، زیباهه، روشنه، سفیده، برّاقه. نیز گرما، دما، فوران آتَش. شعله بیرون دادن. بگذرم. زیاد جیز شد!
 
 
دست از طلب ندارم
تا کامم بر آید
یا تن رسد به جانان
یا جان ز تن بر آید
 
آهنگ محمد اصفهانی واسه اهل عرفان عملی
 
 
عاطفی‌ترین انسان روزگار
نگارش دامنه ۴ ، ۱ ، ۱۴۰۴
من اوایل انقلاب در قم علامه طباطبایی را دیدم، او راه که می‌رفت، در نماز بود. دیدن با درک‌کردن فرق دارد. آقای دکتر دینانی او را درک کرد. او می‌گوید «من در عمرم مردی به این عاطفه ندیدم»؛ علامه طباطبایی «عاطفی‌ترین انسان روزگار بود.» او برین نطر است اگر علامه در غرب بود، یک هگل و هایدگر و بالاتر بود. مشیءاش معمولی بود.
[۳/۲۴،‏ ۱۹:۲۶] ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: روزایی این دفتر کیهان در قم را افرادی چون مرحوم دکتر محمد جواد صاحبی صاحب کتاب مقتل‌الشمس (در واقعه‌ی عاشورا) می‌گرداندند. دهه‌ی شصت تا اواسط هفتاد را می‌گویم. حالا به چه روزی افتاده، به اموات‌کده می‌مانَد تا کیهان. آقای مهدی نصیری مال خودشان شده بود؛ بعد ببینید درِ شیشه‌ی آن چگونه او را معرفی می‌کنند. مهدی نصیری طلبه‌ی دامغانی از حکومت‌شان برید. بگذرم کاری به مهدی نصیری ندارم که چه بود و چه شد. عکس را خودم انداختم، خیابان حجت.
 
 
سنگ‌ها و طلبه‌ها
نگارش دامنه ۵ ، ۱ ، ۱۴۰۴
شش روز پیش آمدم حرم حضرت معصومه س برای آخر سال. امروز نیز ۵ فروردین ۱۴۰۴ آمدم حرم (عکسم جوار حرم) برای نوسال امسال که سال این رو به آن رو شدن (=نوسازی و خودسازی) است. به فکر و نیت مدرسه فکرت و نیز نظرکردگانم هم بودم. پیش از حرم، ارادتی دست داد بیت مرحوم آیت الله العظمی منتظری که این عکس هم آثار هجوم و سنگباران به اوست، حتی حسینیه را هم سنگ باید زنند! چون دین‌شان این جور قرائت می‌پذیرد. درس فقه و نهج‌البلاغه را ازو دریغ داشتند چون ۱۳ رجب آن سال هجوم به بیتش، گفته بود آقاخامنه‌ای شما مرجع نیستید و رهبری در اسلام خدَم و حشَم ندارد. هنوز هم همچنان این در، بسته و مسدود و غبارآلود است؛ از آثار درخشان جمهوری اسلامی به شکل و شمایل مصباحی و جنتی و سپاهیانی. روزی استاد علامه محمدرضا حکیمی در خطابی اعتراضی به جمهوری اسلامی گفته بود:
 
سنگ‌ها جمع کردند،
سگ‌ها را رها.
 
حالا این جا، قم، جای اجتهاد و تفکر و بردباری در کشیدن تنازعات علمی، سنگ‌ها را جمع نکردند
 یک سری طلبه‌های افراطی و مبتدی اما بیچاره و مجبور را، رها.
 
 
دنیا را بگرد آخر،
ببین کی واس‌ات می‌میره
 
این دنیا هر چه داره
واسّه تو
همه خاطرات، مال من
 
آهنگ مطلوب من از مهدی جهانی 
لطفاً با هندزفری
 
 
این مدرسه‌ی معصومیه -سلام الله علیها- بلوار امین قم است. در مالکیت حرم قم. امروز ۵ فروردین ۱۴۰۴ از بالای پل بزرگراه جمهوری به سمت میدان مرجعیت در ضلع غرب جمکران عکسی از آن انداختم. روزگاری دفتر وحدت حوزه و دانشگاه این جا مستقر بود. روزگاری هم مرکز طراحی برای حمله به بیت برخی از آیت‌الله ها شد. بیچاره! طلاب تازه‌کار. خدا رحم کناد به آینده‌ی آخوندسازان حکومتیان. درود بر آخوندهای با دین و ایمان و سالم و وارستگان. دمِ افطار فقط فکر شکم هستم و دلیکی آن. بگذرم از اون و این و آن.
 
بعد فصل زمستن
نم نم بارون
فصل شروع خاطره بارون
 
عید عید
آهنگ از مهدی کرمی
لطفاً با هندزفری
 
 
حاکمیت و دیده‌نشدگان
نگارش دامنه ۷ ، ۱ ، ۱۴۰۴
پزشک در پاستور آقای مسعود پزشکیان گفت «حاکمیت باید کسانی را ببیند که دیده نمی‌شوند.»
 
اما آقای پزشکیان خود از جمله کسانی بود که حاکمیت قصد داشت دیگر او را نبیند. منظورم رد صلاحیتش بود در انتخابات مجلس، که با وساطت و شاید دست‌دامون شدن، به داخل حکومت برگشت.
 
خواستم بگویم حاکمیت از روی عمد و اراده، چشمش را برای دیدن آن دیده‌نشدگان بست. بست، تا دیده نشوند. دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی بنا را برین گذاشت که فقط پیروان حاکمیت دیده شوند، تا هیچ زمینه‌ای برای دیده‌شدن این دسته‌های زیر، فراهم نشود که نمی‌خواهند هرگز پیرو محض و مقلدی کور باشند:
 
منتقدان.
مستقلان.
نامریدان.
مخالفان.
بی‌طرفان.
غیرسیاسیان
عرفان‌گریان.
معنوی‌جویان.
عدالت‌جویان.
معترضان.
والسلام.
 
 
سلطانِ قلب من
نفس، نفس، نفس
بمون برام همیشه
 
آهنگی از علی خدابنده‌لو
لطفاً با هندزفری
 
 
یادآوری 
آهنگ را کامران مولایی خواند. تصحیح می‌شود. متشکرم از یادآوری‌کننده‌ محترم و لابد اهل دل و شیدای عرفانی.
 
 
وقتی سید مریم شفیعی دخترخانم عاطفه رجبی دختر دایی ما و آق سید اسماعیل شفیعی مولودعمه و نیز آقا بنیامین مهاجر پسر فاطمه رجبی و حسن مهاجر حاجی مهاجر می‌آیند در دامن دامنه. این یعنی دامنه جاذبه دارد و جذبه. کشکولی. خونه‌ی علی اصغر رجبی ایساق دایی، و خانمش الهام، افطاری.
 
 
فطریه و دوام فقر در جمهوری اسلامی ایران
من فکر می‌کردم با تأسیس جمهوری اسلامی ایران دیگر چنان عدالت و مساوات برقرار می‌شود که دیگر نیازی نباشد زکات فطر را در ایران داد. بلکه می‌بایست به فقرای جهان فرستاد. معلوم شد این آرزوی من، سراب بود، نه آب.
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
 
 
هم اکنون حرم حضرت معصومه سلام الله علیها روز خجسته‌ی فطر. زیارت برای هم‌مدرسه‌ای‌ها و خویشاوندان و نیز برا خواصّ خاطرم صورت دادم سر قبر مهندس مهدی بازرگان هم رفتم روبروی حرم در آرامگاه فاطمه بیات، درش بسته بود. در عکس آن انتها سمت چپ محل قبرش است. قبر آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله العظمی منتظری، علامه طباطبایی، آیت الله مرتضی مطهری و آیت الله سید اسدالله مدنی را هم زیارت کردم. آن لامپ سبز مسجد کنار قبر حضرت معصومه س است که امام خمینی این جا نماز شب می‌خواند و تهجد می‌نمود. درود. عکس مرا رهگذری زائر به اسم «محمد طاها» انداخت. خدایا ایران و ایرانیان را از هر گزندی دور دار. دامنه.
 
 
 
آنانی که شِنل می‌پوشند پُز مدرنیته می‌دن! یادشون باشد، من سال ۱۳۶۲ شِنل‌‌پوش بودمُ کفش چکمه‌ای زیب‌دارُ لی‌پوش مارک‌دار. بخشی از زندگی‌نامه‌ی تصویری من. عکاس این صحنه در مسیر سرتا، سید علی اصغر.
 
صدات از گوش من بیرون نمی‌ره
تو می‌شی اشک و می‌شینی رو گونم
منِ پژمرده‌ی تنها و خسته
با بغض تو گلوم واست می‌خونم
 
 
می‌خونم هرگز از یادم نمی‌ری
زدی توی وجودم برگ و ریشه
دلیل بودنم تنها تو بودی
فراموشم نمی‌شی تا همیشه
 
 
 
من از تو دورم و می‌دونم اینو
نمی‌گیره کسی جاتو تو قلبم
اگه بودی کنارم آرزوم بود
بشم پروانه و دورت بگردم
 
 
می‌خونم هرگز از یادم نمی‌ری
زدی توی وجودم برگ و ریشه
دلیل بودنم تنها تو بودی
فراموشم نمی‌شی تا همیشه
 
 
لطفا" با هندزفری هندزفری
متن ترانه‌ی آهنگ سیاوش قمیشی
 
 
 
 امشب سه‌شنبه ۲۶ ، ۱ ، ۱۴۰۴ در صحن آزادی و دارالزهد حرم امام هشتم علیه السلام. خدایا بارها شکر که دیدار دیگری با  مظهر رأفت معصومین علیهم السلام حضرت امام رضا علیه السلام در این موقعیت به ما دست داد. کنار حرم رضوی، حس اُنس، نخستین صفت در زائر است که از روح برمی‌خیزد.
 
 
 
مشهد ۲۷ ، ۱ ، ۱۴۰۴ واقعاً چه معنوی‌تر و کامل‌تر می‌بود اگر همه‌ی اعضای محترم و شریف ترکیب زیارت رضوی بیست و یکم، تشریف داشتند. نیابت کردم، اما بودن کجا و نائب زائر مشتاقان قبر امام هشتم علیه السلام کجاست که مهربان است به دل انسان‌های پاک و باایمان و شیدای زیارت مشهد مقدس. با ادب و ارادت و حسرت: دامنه
 
شدی چاره واسه دلِ خسته‌ی بیچاره‌‌م
مثل خون می‌جوشی در رگ‌هام
ای آقا امام رضا
 
 
این آهنگ برای وداع با امام رضا علیه السلام
که دل ما رفقا را با بغض دلتنگی وداع، شعله‌ور می‌کند.
تقدیم به دل‌های دانا و قلب‌های پاک.
 
 
زیارت رضوی بیست و یکم
زائرسرای آزادشهر، اقامت رفاهی رهگذری امام رضا علیه السلام چناران، و صحن آزادی.
 
 
ابراهیم و سید مریم از پذیرایی سخاوتمندانه‌ی‌تان ممنونم که پِشتزیک زدید و چای گوارا به ما خوراندید. محسن قهرمان شما الها همچنان در کُشتی مقام برتر بیاورد مثل همیشه‌اش. خدا برکت دهد. میلاد هم الها شیخ بزرگ و دانا و اهل علم و دانش و ارزش شود. دامنه. عکاس: ام البنین دارابکلایی
 
مشهد هتل گلشن رضوی. و نیز مینودشت هتل قصر. با رفقا و خانواده‌ها. ۲۶ تا ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ عکاس: اغلب سید علی اصغر
 از قم به سمت محل و سپس سوی مشهد مقدس
خاطره‌ی زیارت رضوی بیست و یکم
 
جاده‌ی منتهی به مشهد، تمامش جذبَنده است؛ می‌کشاندِت به خودش. عطر می‌پاشد بر شال و کُتَت. نان بخوری یا جو، حلیم بریزی بر شکم یا یک کتلت بر بدن، همه طعم رضا دارد؛ رضای آل محمد ص. خُب، من ترکیب را چیدم، با تمام اشتیاق اما سه خانواده‌ی عزیز و محترم در آخرین دقایق، امکان زیارت‌آمدن برای‌شان به پایین‌ترین حد حضور رسید و این دل من را فسُرد که چرا نشد. خدا هر سه خانواده را از تمام گزند، مصون کناد.
 
تمام مسیر، در رفت و بازگشت، زیر باران و شِلاب، راندیم، جاهایی ابر، چنان تیره بود و بارش چنان افزوده، که شب پیشش زانو می‌زد!
 
شب ورود به مشهد از همان صحن کوثر تا صحن آزادی باران تن‌مان را شست و رُوفت. رُوفته‌دل، رهسپار ضریح شدیم. دیدار اولِ هر زیارت، آشوب است و آغشتگی قلب و اشک.
 
هر زیارتی آسایش است، زیارت رضوی آسایشی صدچندان. چمدان را که گذاشتی، دل آدرس حرم را می‌دهد، پا مسیر ضریح را می‌پیماید. یک چیز، دل هر زائری زار می‌کند، این‌که از ترکیب زیارت، کسانی از تیم و دسته‌ی زیارت، جا بمانند و حسرت در دل بکارند. در چنین تصادمی، میان مژده و مُژه، فقط اشک است که چاره می‌سازد.
 
چند بار صبح و عصر و شب شرف حضور محضر حضرت امام رضا ع پیدا کردیم، البته ایمان و راسخیت در خانم‌ها تشدید بود و آنان افزون‌تر پای در میدان می‌گذاشتند سحر را هم حرم بودند. ما هر بار بعد از هر بار زیارت، نسست می‌گذاشتیم در جاماله‌ی همیشگی‌مان در دارالزهد تالار آینه در کمترین مسافت با مَضجع.
 
زیارت رضوی ۲۱ به سر آمد و پس از درک اثر زیارت، راهی داراب‌کلا شدیم و من شب خوابیدم و سریع خودم را به قم رساندم. حظّ من از محل، حد توفف برای رفتن به مشهد بود و برگشتن فوری به قم. ازینکه قادر نشدم دوستان دیگر و خویشاوندان خودم را ملاقات کنم، معسور و محسورم.
 
مشهد، اسمش حتی فوَران روح است، اهتزاز پرچم دل. ایرانی، مشهد را شَهد عسل می‌داند و عین زنبور، از شکوه شکوفه‌های گل‌های معنوی صحن و سرای حرم امام هشتم علیه السلام، دلش را مشروب و سیراب می‌سازد. من ضربان قلب رُفقا و اَقرَبا را می‌شنیدم. الها ضربان قلب هر عاشق زیارت امام هشتم ع را موزون نما. دامنه
[۴/۲۰،‏ ۱۸:۱۷] ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: رفیق!
 
آهنگی دلکش با جاز بالا از والایار. با هندزفری فقط.
 
ما در مسیر مشهد
کجاها نشستیم و چیزمیز خوردیم؟!
 
قسمت ۱
 
از ۲۴ فروردین که از قم راندیم آمدیم محل و روزی سپس، به تیم چند خانواده رفیقان رهسپار مشهد مقدس شدیم شش جا نشستیم. اول این جا، زائرسرای امام رضا علیه السلام که در ادامه‌ی مسیر پس از آزادشهر (به قول شاه‌دوست‌ها: شاه‌پسند) به سمت گالیکش در سمت راست جاده در فضایی مهیج و دارای امکانات رایگان برای زائران جای دارد.. صبحانه خوردیم این مکان. همه‌سال چنین می‌کنیم. گرچه صبحانه‌های لذیذی زن‌عموهای مهربان تهیه دیدند و بالذت سیر شدیم، امت آنقدر در مسیر بِز و گوسفن دیدم دلم هوَس کرده بود یک بِز ذبح کنیم، ولی بِز مگر تن می‌دهد، بسیار جِمبلی است، بیچاره گوسفن. بگذرم.
 
 
نفسم
آهنگی از والایار
 
نفسم
لالایی بِخونو منِ دیوونه رو خواب کن!
تو صدات مثل موسیقیه منووو بی‌تاب کن!
هِق هِققققق.
 
لطفاً فقط با هندزفری یا از کامپیوتر
 
 
 روز شهادت امام صادق ع پیشوای صادق آل محمد ص حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و میدان دور جمکران و یادمان شهدای گمنام جنگ تحمیلی ۸ سال دفاع مقدس در کوه خضر نبی قم را بازدید و عرض ارادت و زیارت و ارزیابی اجتماعی کردم. بسیار شکوهمندانه زائرین در هر سه مکان حضور محزون داشتند. فوق العاده بود نقش مردم به صورت خودجوش. در خونه‌ی پسرانم عارف و عادل و عروسان نازنینم مهسا و سُرورسادات، پذیرایی‌ها را از دستان سخاوتمندشان که تمام کردم، راهی این سه مکان شدم و این تصاویر را هم انداختم. این روز بر دوستداران اهل‌بیت علیهم‌السلام تسلیت.  دامنه
 
 
زنگ بزن
زنگ بزن
زنگ بزنی
قطع کنم
همین هستم که هستم
لطف کن
لطف کن
حال منو نپُرس
 
با هندزفری هندزفری
 
از محسن ابراهیم‌زاده
 
 از دستنوشته‌هایم در سال ۱۳۶۱ و شعرسُراییدنم در سال ۱۳۷۱ البته که می‌دانم ضعف فکری و وزنی در سُرادن داشتم.
 
یاد دیزی سنگی کوه‌سنگی مشهد در یاد‌ها می‌اندازد. محمدرضا رجبی دارابی پسردایی خانمم. متخصص در ماشین‌آلات کشاورزی است، ولی در جای خودش، یک دیزی‌ساز قهّار. خاش رِفق‌مَفقا حدود ۲۵ نفر شکمو ! را جمعه ۶ ، ۲ ، ۱۴۰۴ برد اِفرایی جنگل داراب‌کلا. دیزی داد و همیه‌تَش بپا ساخت و لابد آخرسر، تش را هم خامیر ساخت که آتش به دل جنگل نیفکنَد. و نیفکنْ هم. بگذرم. جای عموحمیدرضای ما واقعا" خالی بود. درود. دامنه
[۴/۲۷،‏ ۲۰:۱۲] دامنه یک | ابراهیم طالبی دارابی: نگاهی به چند واکنش به قسمت ۷ و ۸ «از خونه‌ی کبل‌آخوند تا خونه‌ی قم» در شعبه‌ی ایتای مدرسه فکرت و بخش اعلان در واتس‌آپ:
 
 
 
 
 
 
آقا شیخ شاکر طاهرخوش به دامنه:
با سلام و عرض ادب و احترام 
من بی نهایت منتظر نوشتار کبل آخوند هستم
در مناظرات علمی و سیاسی کمتر ورود می کنم
اما حیف که قلم زیبای شما، مرا مصمم‌تر می کند که برای بچه‌های این مرز و بوم ، قلم فرسایی کنم تا امثال شما عزیزان و یادگاران دفاع مقدس تحریف تاریخ جبهه و جهاد و شهادت نشنوند.
با اینکه در آن زمان حدود 10 سال داشتم، اما همان‌گونه که برای کودکان از فرهنگ جهاد، جبهه و شهادت می نویسم ، از شما تشکر می کنم که مرا مصمم‌تر در این راه نمودید.
اینکه مطالبی ضد و نقیضی در مورد روحانیت ، جبهه ، جنگ، عدم بلوغ و... نوشته اید بسیار تأسف دارد. چه کنم که شما برادر عزیزم چه دردی از مسیولین و روحانیت دارید که این‌گونه تاخته اید.
از روحانیون که جبهه رفتند و همان زندگی بی‌آلایش را ادامه دادند، می توان: مرحوم آیت الله ایازی ، مرحوم علامه حسن‌زاده آملی و حضرت علامه جوادی آملی و همین حضرت استاد سید کمال‌الدین عمادی و دیگر روحانیون محترم این گروه را نام برد.
اینان هم جزو دروغگویان روحانیت در جبهه بودند؟!!!!!! 
حال اگر سهمی به دیگران نرسید، نباید بی انصافی کرد!!!!!
بخدا قسم دنیا این ارزش‌ها رو ندارد که وجدان هایمان را زیر سوال ببریم.
بنده منکر نقص و یا سوءاستفاده از زمان قبل، بعد جنگ نمی شوم ، اما....... بگذریم
 
حال غروب و کم کم موقع اذان مغرب فرا می‌رسد، دعایی از زبان امیرالمومنین علی علیه‌السلام می‌کنم که آن امیر کلام امیر می فرماید: 
اللهم اختم لی ( لنا) بالسعادة و الشهادة.
خداوند جمیع اموات همه را بیامرزد.
 
ارادتمندتان هستم 🌹🌷
 
 
 
حاج شیخ مجتبی اکبری به دامنه:
سلام برادر محترم آقا ابراهیم
از شما انتظار نداشتم جملاتی را بگویید، که اگر بیشتر دقت کنید کمی از انصاف خارج شدید
روحانیت چه بزرگ و چه کوچیک در همه صحنه های انقلاب و دفاع مقدس حضور پر رنگ داشتند و روحانیون خانواده محترم شما هم نیز.
از اینکه حرف هایی زدید و بعد در جوابیه بسیار خوب برادر عزیزم آقا شیخ مالک با چند جمله از کنار حرف های خود رد شدید ، نیز کمی از انصاف خارج شدید.
چرا در کاری که خود در اجر و پاداش آن شریک هستی با دست خودت آنرا ضایع می کنی!!!
دعا گوی شما هستم
 
آق شیخ شاکر طاهرخوش به دامنه:
با سلام و عرض ادب 
من هم طعم فقر را چشیده ام و هم طعم عرق بهار نارنج را
هر چه بنویسید ارادت ما به شما همیشگی هست و مرا از خودت دور نمی‌کند، اگرچه قم نیامدم و نخود کشمش نخوردمه 
سلام به آن مرد منصف هم برسونید
التماس دعا داریم یا حق 💗💞
 
 
 
شیخ مجتبی اکبری به دامنه:
با سلام متشکرم
خداوند اموات شما خصوصا دایی عزیزحاج علی اکبر طالبی طاب ثراه را در رحمت واسعه خودش قرار دهد.
 
 
 
آسید کمال الدین عمادی به دامنه:
سلام مه رفق ظاهراً ته مخالفت با نظام آموزه های دینی را از یادت بورده 
 
امام صادق علیه السلام فرمود 
علیکم بالاحداث 
بر شما باد جوانان 
چون جوان قلب پاک دارد به حقیقت زودتر تن می دهد 
 
سردار نادم یک بار آمار شهدای حوزه و روحانیت را مرور کنید آمار شهدای روحانیت از همه اقشار بیشتر است 
اگر روحانیت در جبهه حضور نداشت هرگز در جبهه حاج قاسم سلیمانی ها و کاظمی ها همچون سرو تناور نمی شدند این صداقت روحانیت انقلابی و شهادت طلبی آن در دامن خود سلیمانی و همت و وو پرورش داد 
شک دارید به وصیت نامه شهیدان بزرگ نگاه کنید
راستی الان از اینکه شهید نشدی و گول حرفهای آخوندها را خوشحال هستی چرا نباشی خدا شما را زنده نگاه داشت تا افشا کنید فریب آخوندها نخورند 
من که مانند شما فکر نمی کنم افسوس می خورم همراه دوستان نازنینم شهید رضوی شاگرد نازنیم شهید باقری وووو شهید نشدم 
بلکه یقین دارم آن ایام لایق شهادت نبودم خدا مرا نگه داشت شاید بتوانم شهید باشم 
 
 
بزرگوار شما را نمی دانم آیا واقعا نادم هستی یا نه؟ اگر نادم هستی بار خود را به مقصد برسان اندیشه کنید هزاران شهید را مدیون خود نکنید.
اگر واقعا حقایق بر شما مکشوف شده ما را آگاه کنید چگونه از پیر میکده عشق آن راحل زنده به عشق رویگردان شدی ندای توحید او را فریب جوانان پاک احساساتی می خوانی 
گمان کنم دوست فرزانه ما تب خاص عارض شده درمانش جز ندای پیر دیگر نشاید 
خدا کند کج فهمیده باشم انشاءالله
 
 
 
آقا صدرالدین آفاقی به دامنه:
جناب آقای طالبی با سلام.
تصوری که از یک جوان زمان انقلاب و جنگ تحمیلی ارائه میدهید تصوری مخدوش و افراطی و توهین آمیز است.
فدوی و نوکر برای نظام و ...در سایه ادبیات احساسی روحانیت و ... .
آیا واقعا نگاه امام خمینی به جوانان اینگونه بود که جنابعالی تصویر سازی کرده اید؟ یعنی جوانان آن سالها که شاه را سرنگون کردند آنقدر قوه عاقله نداشتند و احساسی برخورد میکردند که نتوانند تشخیص دهند خیروصلاحشان در چیست؟ با این استدلال تمام اخلاص و معنویت جبهه را بر باد فنا دادید. جهاد فی سبیل الله را به تمسخر گرفته. و لبیک جوانان به ندای رهبری جامعه را اقدامی گله وار و تقلیدی بدون پشتوانه درک و اندیشه معرفی کردید. امیدوارم خود برای پاسخگویی به خیل عظیم شهدا در برابر این کوچک نمایی عمل ارزشمندان آمادگی لازم را داشته باشید.
برخلاف نظر جنابعالی؛ اقدام رزمندگان جوان در مشارکت در جهاد فی سبیل الله اقدامی برپایه محاسبات دقیق عقلانی و شرعی بود که در طی زمان مایه افتخار است. اگر آن اقدامی جاهلانه و بر اساس تقلید میبود الان نباید مایه افتخار باشد. مگر اینکه شما از گذشته حضور خود در جبهه ها ابراز تبری بجویید که بحثی دیگر است.
تناقضاتی در متن هست که حتی شاید خودتان هم بدان توجه نکردید و از دستتان دررفت. اگر فردی همچون حاج صادق را خالص مدانید با خود فکر نکردید که یک فرد خالص وقتی به امری فرامیخواند خیر دنیا و آخرت در آنست پس حکومت برحق هم که افرا خالصی همچون حاج صادق به زعم شما ترغیب کننده جوانان به حفظ و حراست از آن هستند شایسته تکریم است نه تقبیح.
سردمداران نظام تا جایی که ما دیده ایم خیلی هایشان یا خود یا فرزندانشان در جبهه ها حضور داشتند و حتی شهید تقدیم انقلاب کرده اند. اینکه چگونه در روز روشن آنرا انکار میکنید جالب است.
در پای نهال جمهوری اسلامی خونهای پاکی ریخته شد که در وصیت نامه هایشان هیچگونه آثاری از ترس و زبونی وجود نداشت و تکیه کلام وصیت شان پاسداری از انقلاب و ارزشهای اسلامی و بخصوص پاسداشت ولایت فقیه موج میزند. حال چگونه عده ای آن جوانان را احساساتی و بی عقل و نوکر مآب جلوه میدهند جای تعجب دارد.
باز خدا رو شکر حتی در ردستای خودمان هم شهید میانسال داریم و هم کهنسال تا باعث شود عده ای کمی به خود آیند و حاضرین در جبهه را فقط از جوانان بی عقل معرفی نکنند.
 اگر ادبار آنان به قول شما بیش از اقبالشان بود بدلیل این بود که جوانانشان جای آنها در جبهه ها حضور داشتند.
جالب است یادم می آید در زمانی یک عکسی را با فعالان فضای مجازی دارابکلا بارگزاری کرده بودید که همگی جوان و نوجوان و ناپخته روزگار بودند و برایشان شبه اردویی گذاشتید.دلیلش کاملا مشخص است. چون از بین جوانان احتمالا درصدد یارکشی بوده اید. حال چگونه به نظام جمهوری اسلامی خرده میگیرید که از بین جوانان حامی و طرفدار برای خودش دست و پا کرد؟شاید دلیلش این بوده که شما علیرغم همه این دست و پا زدنها نتوانسته اید در بین جوانان یارکشی نمایید!!
 
آقا محمد عبدی سنه کوهی به دامنه:
با درود صبحگاهی آقا مدیر 
 
چقدر واقعی و چقدر ملموس و چقدر با صداقت نوشتی... 
به جانم چسبید حق و حقیقت به دور از ریا و تملق کشککی... 
دست مریزاد
 
 
آقا صدرالدین آفاقی به دامنه:
سلام.
باز خدا رو شکر جمهوری اسلامی در این ده مورد لیست ، جنابعالی رو منزه تشخیص داد و هم شاغل بودید و هم تحصیلات عالیه کسب کردید.
 راستی رانت داشتید؟
بالاخره ما نفمیدیم جوان آنروز دنباله رو و فدوی و نوکر روحانیت بود یا ایثار و حماسه را از لای قرآن و متون حماسی ادبی آموخته بود؟ بالاخره کدام تصویر جنابعالی از جوان آنروز ملاک است برای خودتان؟
 
 
خانم سادات موسوی دارابی به دامنه در زیر قسمت ۷ در بخش اعلان مدرسه فکرت:
سلام دارم خدمت برادر گرامیم آقای طالبی
 
در قسمت ۷ از زندگینامه ات به وضوح به وضعیت جوانان و نقش ان در نظام جمهوری اسلامی ایران در دوره جنگ تحمیلی اشاره کردی و اینکه چگونگی تاثیر گذاری مبلغان نظام بر ذهن جوانان پرداختی.از جمله نکات مهم که در متن مطرح شده استفاده از ادبیات دینی و احادیث برای شکل دهی به اندیشه ی جوانان و هدایت آنان به سمت جبهه ی جنگ است.وآن طور که من از متن فهمیدم خودت هم تحت تاثیر تبلیغات و فضای هیجانی زمان قرار گرفتی وبه جبهه رفتی.
 
نقد من : استفاده از متون دینی در هر جنگی رایج است و مختص به یک گروه خاص نیست و این یک روش برای تقویت روحیه و امید در بین مردم است.باید شرایط جنگ توجه کنیم در شرایط بحرانی طبیعی هست که از هر ابزاری برای حفظ روحیه استفاده کنند،اما این به معنی سوء استفاده نیست بلکه بخشی از مسئولیتشون هست.بین تبلیغات تحمیلی و تشویق های داوطلبانه تفاوت وجود دارد.
 
مردم در ان زمان خودشون باور داشتن که دفاع از وطن وظیفه شونه و مبلغان فقط این باور را تقویت می کردندو انها از متون دینی برای ایجاد امید و مقاومت استفاده می کردند نه برای تحریک خشونت به استفاده از ابزاری برای جوانان
 
انگیزه جوانان برای رفتن به جبهه از روی اعتقاد مذهبی و میهن پرستی ،دفاع از ارزشها خانواده،و اعتقادات دینی و شخصی بوده نه تبلیغات احساسی . 
 
بخشی از متن به واقعیتهای تلخ از دوران جنگ ایران و عراق اشاره کردی که نشان دهنده ی فقدان آموزش و آماده سازی کافی برای جوانانی است که به میدان جنگ فرستاده شدند،که از نظر شما برایشان اهمیت زیادی داده نمی شود و به عنوان نمادی از سود جویی و بی توجهی نظام حاکم به زندگی و آینده ی انها معرفی کردی
 
نقد من: در بسیاری از جنگها بویژه در شرایط بحرانی دولتها و فرماندهان مجبور می شوند نیروهای کم تجربه یا حتی غیر نظامیان را با حداقل آموزش به جبهه اعزام کنند این موضوع در تاریخ نظام جهان بارها اتفاق افتاد مانند بسیج عمومی در جنگ جهانی اول و دوم .جنگ ذاتا بینظم و غیر قابل پیش بینی است گاه الویت یا دفاع فوری بر آموزش طولانی مدت غلبه می کند.
 
به عنوان عضوی کوچک از جامعه میخواهم چند نکته را یاد آور بشم
 
انتقاد سازنده میتونه مفید باشه پس انتقاد را رد نمیکنم بلکه در عین حفظ انتقاد حفظ اتحاد و جلوگیری از تفرقه مهم هست.
 
در شرایط چالش بر انگیز کنونی حفظ اتحاد و همدلی از مهمترین پایه های پیشرفت و عبور از مشکلات است.اتحاد به معنای نادیده گرفتن انتقاد نیست بلکه به معنای همکاری برای تبدیل چالشها به فرصتها و رشد جمعی است.
 
انتقاد سازنده زمانی مفید است که با هدف بهبود شرایط ودر چارچوب احترام بیان شود.
 
همه ی افراد و اقشار بخصوص کسانی که از دستاورد انقلاب بهره مند شدند در شکل گیری تاریخ کشور سهم داشتیم و اکنون نیز مسئولیت داریم با یاد آوری ارزش های مشترک از تفرقه پرهیز کنیم.و با شناخت دقیق مشکلات و اجتناب از قضاوت های کلی به جای دامن زدن به مشکلات به راههای عملی برسیم.
 
به فرموده ی قران کریم واعتصمو بحبل الله جمعیا ولا تفرقوا
سادات موسوی دارابی»
 
 
پایان تمام نقل قول‌ها
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
[۴/۲۷،‏ ۲۰:۲۱] دامنه یک | ابراهیم طالبی دارابی: پاسخ‌های دامنه یک | ابراهیم طالبی دارابی
به چند پست در مدرسه فکرت شعبه‌ی ایتا دیشب و امروز ۷ ، ۲ ، ۱۴۰۴ : 👇
 
 
،،
آق شیخ مالک دوست گرامی من سلام
در متن من هرگز حضور طلاب سلحشور در جبهه انکار نشد. رهبران مذهبی را با طلاب جاننثار هرگز مقایسه نمی‌کنم. تند و تلخی به تو نمی‌آد رفیق رقیق. «غالب» را هم بکن قالب چون ممکن است مخاطبینت خیال کنند فارسی را پاس نکردی! کشکولی. خدا نگه دار. تو آخوند خوب هستی آشیخ حسینعلی.
 
 
،،
آق شیخ محمد مهندس عبدی سلام 
پژوهشگر برجسته تویی. من میرزابنویس بیش نیستم. بگذرم.
 
 
 
،،
جناب حجت الاسلام حاج آقا شیخ مجتبی سلام
من تاریخ را بر حسب ارادت نمی‌نویسم، بر اساس واقعیت و حقیقت می‌نگارم. شاید با آن اتفاقات هم‌فکری هم نداشته باشم، ولی تلخ‌نگاری جزوِ ذات نویسنده و نوشته است. طلاب سلحشور و رزمنده گویاتر از آن است، که لازم به استدلال باشد. آنچه نوشتم فهم من از همان تاریخ است. من راستی درین صحن و آن صحن برای درگذشت خواهرتان تسلیت گذاشته بودم. مسافرت مشهد مانع شد در مراسم مسجد جنت حاضر شوم. ارادت به شخص خودت که واله و وارسته و وارد هستید.
 
 
 
،،
استاد کتاب و انیس کودکان آشیخ شاکر سلام
فردا جواب آن جناب مستطاب را می‌نویسم. نزدم مرد منصفی هستی و فقرچشیده. دامنه
 
 
 
جواب شیخ مجتبی اکبری:
 
«با سلام متشکرم
خداوند اموات شما خصوصا دایی عزیزحاج علی اکبر طالبی طاب ثراه را در رحمت واسعه خودش قرار دهد.»
 
پایان متن شیخ مجتبی اکبری لالیمی
 
پیام آق قاسم بابویه به دامنه:
 
«اوریم سلام ببخشید از شماها شنیدم اگر کسی زیاد مطالعه‌ کنه راه را کج میره الان کج رفتن تو واقعا مطالعه‌ زیاده یا به قول یکی از دوستان شما قاطی کردی در هر صورت راه تو کجه مثل آقا وحدت هر چه زودتر راه را انتخاب کنی بهتره به هر حال تورا هم داخل چاه وای خدای من چقدر تو مهربانی عبدی و دبیر پشت و پناه تو.»
پایان متن پیام قاسم
 
،،
برادر و نافذ در جانم حجت الاسلام شیخ شاکر سلام
 
۱. من یا صدها طلبه، کنار هم در جبهه جنگیدم. نه یک اعزام، دو اعزام، شش اعزام. حتی کنارم طلبه‌ها شهید شدند. کجای متن این نقیصه‌ی نامردانه‌نویسی آمد که شما دوست صاحب قلم آن را گِله‌گذاری کردی. تاریخ را مرور کنی خواهی فهمید سران مذهبی پا به جبهه نگذاشتند. آن تعداد که پا گذاشتند، تاریخ آنان را سانسور نمی‌کند.
 
۲. من پشت سر آیت الله مرحوم ایازی «آقاجان» رستم‌کلا در جبهه‌ی سوسنگرد نماز جماعت خواندم. پس متن مرا با دقت بی‌قضاوت بخوان سپس، نقدش بزن.
 
۳. با هر گونه فساد در حکومت مخالفم. آخوندهای را آدرس دارم، که لوازم ساختمانی خود را از ترکیه آوردند. فکر کنم یکی از پسران من فوق لیسانس عمران است و ساختمان اجرا می‌کند و می‌داند مالک کیست! بگذرم.
 
من روایت زندگی خودم را بر اساس آنچه رخ داد می‌نویسم نه آنچه دوست دارم و یا دوست دارند. ارادت به شاکر نویسنده‌ی شیوا نویس تاریخ کودکان ایران و جهان اسلام. دامنه.
 
 
 
،،
آق قاسم بابویه دوست دیرین و گرامی من سلام
هر چه تو به من بگی، می‌دانم از یک چیز هرگز بیرونی نمی‌افتی و آن این است مرا دوست داری. و هیچ وقت دلت تاب ندارد مرا دوست نداشتی باشی. اگر یقین داری به قول خودت که فرمودی: «اوریم ت.... قاطی کردی» تو بیا مرا نجات بده. شما که سه پا از ستاد ارشاد هستنی! که منِ دِ پا را راست‌قامت هاکانین. احتیاط کن سر تُ نشوووویی!
ارادت اوریم طالبی دارکلایی
 
 
 
،،
جناب مستطاب حاج سید کمال الدین فقیه دین سلام
مجدد تکرار می‌کنم، در آن قلمم هرگز مجاهدت و رشادت طلاب انکار نشد. حتی باری گفتم تقریباً تمام طلاب چهار مدرسه‌ی علمیه‌ی مرحوم آیت الله العظمی منتظری را جنگ کاملاً در کام خود بلعید؛ طلاب شهیدی که اگر اینک زنده بودند حکومت به شکل شیخ کاظم صدیقی درآمده‌ی شما آنان را خلع لباس می‌کرد و یا به اوین و‌ کهریزک می‌برد. زیاد از نام امام خمینی خرج نکنید، او رهبر دهه‌ی اول بود و مرقد شد یادگار آن انسان روزگار. نسل آن زمان تحت تعالیم او سر سپُرد و بعد که بزرگ شد دید یکسره مقلد بود. البته نقش تقلید در جنگ خیلی کارا است، ارتش می‌شوند برای آنانی که ارتش می‌سازند ولی پشت جبهه فقط فریاد می‌کشند. امام خمینی را دوست دارم، اما نقدش را هم در فهرست دوستی می‌گذارم. شما اتفاقاً تب ۸۸ درچه گرفتید که قدرت استقلال در تفقه و تفکر را دوختید به اشخاص، نه شاخص‌ها. من زندگی‌ام را روایت می‌کنم، اگر سخت‌تان می‌آید در حقیقت نشان می‌دهد کن دقیق دارم می‌پیمایم. بله سخت‌تان است چون تابع محض شخصیت‌ها هستید و همین پرده و حجاب است بر دانش و قدرت تفهمی شما. اینا را نگفتم که دلم را از آن روحانی به‌خداپیوسته واصل الی‌الحق من الخلق! و ممارس در اسفار اربعه خالی دارم. نه مثل شما وارستگان محتاجم، محتاج. تقوا از شما دل ندارد منفک شود. ابراهیم.
 
پایان پاسخ‌هایم.
[۴/۲۸،‏ ۱۵:۱۲] دامنه یک | ابراهیم طالبی دارابی: امروز ۸ ، ۲ ، ۱۴۰۴ در همدردی با گرفتاران انفجار مَهیب ویرانگر بندر در ساحل خلیج فارس حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را از فاصله زیارت کردم بر بازماندگان و آسیب‌دیدگان روح همنوازی‌ام را اعلان می‌کنم. در مسیر برای رسیدگی به کارهای امروزم، این چهار عکس را ثبت کردم. میدان ارتش، تقاطع فوقانی غیرهمسطح فردوسی - صدوقی و مسجد غدیر. دامنه.
[۴/۲۹،‏ ۱۰:۱۳] ۲ | ابراهیم طالبی دارابی: «دولتی دست‌نشانده نیستیم»!
 
«بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسرائیل گفت: «ایران قصد نابودی اسرائیل را دارد زیرا ما از کنترل خاورمیانه به دست آنها جلوگیری می‌کنیم. من گفتم که پس از هفتم اکتبر، ما چهره‌ی خاورمیانه را تغییر خواهیم داد ... دولت جو بایدن، رئیس‌جمهور سابق آمریکا تهدید کرد که در صورت ورود به غزه تسلیحات ما را قطع خواهد کرد اما ما به آنها گفتیم که ما دولتی دست‌نشانده نیستیم ... تل‌آویو تنها با توافقی موافقت می‌کند که ظرفیت ایران برای غنی‌سازی اورانیوم را از بین ببرد ... ما چیزی کمتر از نابودی کامل تمامی ظرفیت‌های هسته‌ای ایران نمی‌خواهیم ... ایجاد یک کشور فلسطینی ایده‌ای مضحک است ... ما نمی‌توانیم به توافق صلح ادامه دهیم زیر دنیای عرب از جمله فلسطینی‌ها علیه‌ی ما کار می‌کنند ... یحیی سنوار با دقت توانست برنامه‌ای را طراحی کند و حمله‌ای را علیه‌ی ما انجام دهد اما ما آنها را متوقف کردیم.»
 
چند نکته:
 
دست‌نشاندگی اسرائیل بدیهی است.
 
نظام ایران نابودی اسرائیل را راهبرد خود می‌داند.
 
این راهبرد متضاد مقصدها و مقصودهای اسرائیل است.
 
تضاد، میان دولت‌ها منجر به جنگ لفظی و سرانجام حملات تسلیحاتی می‌شود.
 
اسرائیل اساساً سیاست محو توان اتمی ایران را در سر دارد.
 
این مقدار قدرت علم هسته‌ای ایران را هم ضد امنیت ملی خود می‌داند.
 
نظام اسرائیل، تأسیس فلسطین در کنار اسرائیل را نافی ذات دیرینگی سرزمین موعود می‌داند که رهبران مذهبی و احزاب سیاسی آن، آن را جزوِ تاریخ مذهب یهود می‌دانند.
 
این فرد که اینک بر اسرائیل حکم می‌رانَد، صلح را کوتاه‌آمدن از آرمان اسرائیل می‌داند.
 
 
به نظر من، خاورمیانه به خاطر تنش‌های بین‌الادیانی -که مرز خونین پیدا کرد طی قرون گذشته تا الآن- اینک در فرسایش پرتنش، برای تولید محتوا به رهبران خردمند نیازمند دارد که متأسفانه وجود ندارند. جایی که ادیان وطن گرفتند، شهروندان مداراجو لازم دارد. در ایران مانند مصلح ستُرگ مهندس مهدی بازرگان و در لبنان به مرد تألیف سید امام موسی صدر. دامنه
 
،،
 
تیمارُ
بیمارُ
گرفتارُ
حبیبُ
طبیبُ
دلُ
آشوبُ
می‌کوبه
 
آهنگی از محسن ابراهیم‌زاده
ارِج‌من : مصطفی مؤمنی
 
لطفاً با هندزفری یا باند
 
ارزیابی نکردم که آیا آهنگی متین در اعلان گذاشتم یا نه. اما هوای بخش «اعلان» مدرسه فکرت باید متنوع و مفرّح و در مناسبت‌ها هم محزون بماند..
 
جناب مجید سبحانی رییس کتابخانه: سلام و احترام جناب طالبی عزیز و بزرگوار.. تشکر میکنم از اظهار لطف حضرتعالی و براتون موفقیت روزافزون آرزو میکنم
 
 
 ابراهیم طالبی دارابی: سلام دوباره جناب سبحانی مدیر فرزانه
مایه‌ی مباهات من است، آشنایی و اُنس با شما. ارادت
 
مجید سبحانی‌کتابخانه: محبت دارین استاد عزیز... چوبکاری مون نفرمایید... برای بنده افتخار بوده آشنایی با عزیز فرهیخته ای چون شما
 
برای من نقش بارز و سازنده‌ی آن دوست فرزانه، جذبه داشت. در دیدار بعدی از محل، حتماً یا ما رفقا بیاییم به محضرت در اداره‌ات. یا شما تشریف بیاورید به جمع ما که همآهنگ می‌کنیم.
با احترام و ادب و ارادت
 
 
صحنه‌ای دلاویر از بلوار زیبای اوسا،
همسایه‌ی خوب داراب‌کلا،
عکاس: عمو حمیدرضا،
۱۸ تیر ۱۴۰۲ از زاویه‌ی یک بلندا،
که نمی‌دانم دارسَر است؟ و پشتِ بوم یا.
 
 آقا جلیل سلام
من از مخالفان آقای دکتر محمد جواد ظریف بوده و هستم. می‌شود بفرمایید من در کدام یک ازین چهار دسته که احصا و قطعی کرده‌ای جای دارم؟! ممنونم روشنم کنی آقاقربانی. دامنه.
 
 
جلیل قربانی: سلام آقاابراهیم طالبی، شب به‌خیر
 
شما باید جای خودتان را در یکی از این چهار گروهی که من برشمردم، پیدا کنید.
 
اگر نمی‌توانید در هیچ گروهی جای بگیرید، شاید [البته شاید] بتوانید یک گروه دیگر هم به آن اضافه کنید که شما را در بر بگیرد.
 
 

پاسخ‌هایم امشب ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
در مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ : 👇

جناب آقا جلیل سلام
یعنی می‌فرمایی هر کس با دکتر محمد جواد ظریف مخالف باشد، یا اسرائیل است، یا دلواپس است، یا کاسب‌کار است، یا برانداز؟

تعریف باید جامع و مانع باشد. من خودم را یک ایرانی می‌دانم و فقط با همین عنوان شهروند ایران با آقای دکتر ظریف مخالف هستم. گمان نکنم اگر کسی با تفکر کسی مخالف باشد، بشود آن را وارد دسته‌بندی کرد. ممنونم. دامنه

 

مهندس محمد عبدی سلام
بند ۴ اجازه‌ی اجتهاد یا تصرفات توسط مراجع، آنقدر گاهی بی حساب و کتاب می‌بود، به بی‌سوادترین فرد هم این اجازه‌ی مکتوب داده می‌شد. بیشتر روابط و رایزنی دخیل بود نه صلاحیت علمی و یا نفوذ معنوی. هر آخوندی بیشترین وجوه شرعی را جمع می‌کرد می‌بُرد به بیت علما می‌داد، همین اعتبار محسوب می‌شد و جواز کتبی تصرف برای آن آخوند صادر می‌شد. معلوم است حرف من استثنا هم دارد. نکات مهمی وجود داشت درین گزاره‌ی پژوهشی‌ات. درود. دامنه


آقا سید روح‌الله سلام
ممنونم برای جدّ مادری خودت، مهر تأیید بر گزارش من زدید. همانطور که به جناب مهندس مجتبی رحیمی قمی پاسخ دادم، مهم این بود سنگ قبر حک شده بر دیوار تکیه را حتی وقتی شکستند و تکه‌تکه کردند، نمی‌بایست در نُخاله و زُباله می‌ریختند، لااقل آن تکه‌سنگ‌ها را به تعبیر یک اهل دل و مُروّت، در یک نایلون می‌گذاشتند به من یا اَخلاف خاندان ما تحویل می‌دادند. چون سنگش در حد یک قاب عکس متوسط بیشتر که بود، که بر تن دیوار بیرونی قدیمی‌تکیه‌ی داراب‌کلا آن هم با مجوز آیت الله آقا دارابکلایی و تلاشم آقابابا سال‌های نصب بود. بازم هم می‌گویم، رضای خداست که کارها را میسّر می‌کند. درودت. دایی‌ابراهیم


سلام جناب جعفر
لااقل خشایار چشمک را می‌ذاشتی زیر این پاسخم، اگر هم گپ و گفت نداشتی! کشکولی!


جناب دکتر فتح‌الله دهقان سلام
در واقع از دیدگاه تحلیلی‌ات دست‌یابی به توافق و سرانجام انعقاد قرارداد میان سران حکومت ایران و دونالد ترامپ، بهترین سیاست‌ورزی است. درست برداشت کردم از متنت؟

اساساً ابوسفیان هم که سرِ راه اسلام ایستاد، پیامبر اکرم ص با وی مذاکره کرد. زمانی سران و پیروان حکومت ایران می‌گفتند مذاکره با ترامپ نه، هرگز. شش فروند بی ۲ آورد دیه گو گارسیا، مذاکره شروع شد. ترامپ اینک در درون مذاکره بی ۲ های خود را رو می‌کند. فعلاً همین بس. دامنه

 

مهندس آقای محمد عبدی سلام
در راستای بند ۴ و ۵ عارضم که یَتی و یونی در دهه‌ی شصت هم همین بود. نزاع‌سازترین صنف در ایران همین روحانیان بودند و هنوز هم هستند، زیرا هر کدام دیگری به تقلید از خود دعوت می‌کند.

 

محمد مهندس سلام 
مرا به سیکا ببر. غاز سیکا نا، آن روستا.
گفته بودی در وب‌سایت خودت ازین قضایا.

 

سلام به شما سه ایموجی رسان محترم زیر این پست من. ممنونم از تأییدتان. با احترام: دامنه

 

آقا محمد حسین آهنگر سلام
خلاف اخلاق بود، از من درخواست بکنی، اما وقتی پاسخ و توضیحاتم را مشاهده کردی، از کنار آن ولو در حد یک سلام خشک و خالی بگذری. رسم مراوده‌ی علمی این نیست، که ورزیدی. بگذرم. درود دارم. دامنه ازین پس، گوشم آویزه کرده‌ام، چندان پرسشت را جدی نگیرم رفیقم آق ممدُسِن. بگذرم!

 

آق شیخ جوادآقا آفاقی سلام
آخر متن‌تان مرقوم کردید بر مسلمانان است که حفظ حقوق دختر بکوشند. اشکال این است اساساً حقوق دختر معلوم نیست و در کجای فقه و تقسیر روحانیت دختر اساساً جای دارد. همواره دختران جامعه را جنس درجه‌ی دوم و ماندن در پستو جا زدند. بگذرم. اول حقوق دختران را باید معلوم کنند، سپس در حفظش بکوشند. روحانیت نوعی برداشت داشت از دختر که از زنده‌به‌گور کردن دختران در عصر جاهلیت کمی ندارد. دامنه.


سلام مهندس محمد عبدی
آقا پژوهشگر سنه‌کوهی، چقدر تز دینی اسماعیله‌ی باطنیه‌ی الموتیان را در تقویت تفکر صوفی دخبل می‌دانی؟ عبور کردی به‌آسانی. بند ۴ متنت را دریاب. درود، دامنه

 

پایان پاسخ ها با خط پاسخ دامنه

فقط یک مسئله: کسی خبر دارد در تلویزیون ایران به اهل سنت چه چیزی گفته شده بود؟ من چون تلویزیون نمی‌بینم، مگر به‌ندرت آن هم از سر تفنُّن، واقعاً خبر ندارم چه شد. اگر کسی واقعاً خودش می‌داند در حد یک کف دست یک گزارش به صحن بدهد. کسی اگر خبر دارد. نداد هم نداد. من خواستم فقط علم پیدا کنم، همین. پایان پاسخ به پست‌ها.

 

شهر «اِوَز» در لارستان استان فارس به عنوان «پایتخت کتاب» ایران معرفی خواهد شد. مردم این خِطّه موارد مطالعه‌ی خود را امارات، کویت و آلمان دنبال می‌کنند. مکتب مهد درین شهر «لار» نشینیان بسیار فعال است، هیچ چیز جز کتاب قادر نیست انسان را بزرگ کند. کتاب و کتابخانه مانند هوا است به ریه. دامنه.

 

سلام حجت الاسلام آقای شیخ مالک

ممنونم مطلع‌ام کردید. که این طور. حالا جهت اطلاع عموم. نکته‌ای می‌گویم: در دهه‌ی هفتاد روزنامه‌ی همشهری وابسته به شهرداری تهران دست جناح حزب کارگزاران بود. در آن سال این روزنامه توسط آقای عطریانفر اداره و با نوشته‌های امثال آقای احمد زیدآبادی پیش می‌رفت، باری درین جریده متنی منتشر شد که به محتوای زیارت عاشورا اشکال شد. آن مقاله پیشنهاد داده چند لعن آن زیارت که خلفای اهل سنت را مشمول نفرین و لعن می‌کند، حذف گردد و حتی سندیت آن را خدشه‌دار معرفی کرد. بعد من خبر ندارم با این روزنامه چه کردند. الان چند سالی است این روزنامه دست آقای عبدالله گنجی سپاه اداره می‌شود. بگذرم. سیاسی‌میاسی بلد نیستم. دامنه

 

جناب آقای آزاد طالبی سلام

عموزاده‌ی خوبم ممنونم که سند را انتشار دادید. اینک نکته‌ای عمومی مطرح کنم و بگذرم. ابوبکر بن ابی‌قُحافه صحابی (=هم‌صحبت و هم‌عصر) پیامبر اکرم ص و پدر عایشه همسر آخر رسول خدا ص از قریش بود و از خواص. من فکر کنم یکی از اشکالاتی که بر او می‌گیرند علتش این است طی سه سال خلافت پس از پیامبر اکرم ص، جلودار عمر بن خطّاب نبود. مثلاً عمر وقتی رفت دم خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که علی بن ابی طالب علیهما السلام را کِشان‌کِشان پای بیعت با ابوبکر بیاورَد، در اثر برائت جستن حضرت فاطمه زهرا س با آن کوثر رسول الله ص برخورد خشن و قهرآمیز که کرد، ابوبکر نقل و سندی نشان نمی‌دهد که رفتار عمر را تقبیح کرده باشد. تقریباً می‌‌شود گفت ابوبکر از عمر که تا آن زمان هیچ‌کاره بود، سهم (=ترس) و حساب می‌بُرد زیرا عمر شخصیت تندی داشت. این کدورت در دل وفاداران به اهل بیت علیهم السلام ماند و کم‌کم تبدیل به موضع و بغض و برائت و سپس در ادوار مختلف به لعن و دشنام گرایید. بگذرم. دامنه

 

مجدد حجت‌الاسلام شیخ مالک سلام

بلی، در مطالعاتی که همان ایام داشتم و روزنامه همشهری آن دوره، آن متن را پیشنهاد داد، متوجه شدم منظور شهید اول قاببل، فرعون و ،،، بودند. که بعدها شیعیانی آن را به خلیفه‌های ۱ و ۲ و ۳ اِسناد دادند.

 

یک اشاره‌ی عمومی:

در عصر مشروطه سفارت بریتانیا در ایران پول می‌داد به برخی آخوندها در مجالس روضه، به ذکر مصیبت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دامن بزنند که بین سنی و شیعه چنگ و دندان بیندازند. دامنه

 

،،

حجت الاسلام آشیخ محمدرضا احمدی سلام

من هم استثنا قائل شدم. که حضرتعالی هم بدان اشاره داشتی. بله، خود مراجع اغلب‌شان بسیار دقت داشتند. و اداره‌کردن بیت و دفتر مراجع در طول شکل‌گیری مرجعیت طی بیش از هزار سال، واقعاً دشواری‌هایی داشت. اما در مواردی واقعاً بی در و پیکر بود. یک پژوهش صورت گیرد اجازات در ایران را جمع‌آوری و تدوین کند، پژوهش بکری خواهد بود. درود. دامنه. واتس‌آپ منتطرت.


آق محمد حسین سلام
متن و افراد نامبُردگان را خواندم.

من فقط دو نکته عموماً گویم:


۱. مرحوم رشدیه‌ی تبریز که مدارس نوین ایران را پایه‌گذاری کرد، خود از خانواده‌ی آخوند بود و در نقلی -که معمولاً سانسور می‌شود- از مراجع، رتبه‌ی در حد یا اجتهاد داشت، گرچه از نجف انصراف داد.


۲. آقای مرحوم محمد بهمن‌بیگی بنیانگذار «تعلیمات عشایر ایران» که معمولاً در یادِ کمتر کسی هست این چهره‌ی پر درخشش کشور و تأثیرگذارترین فرد در سوادآموزی مردم پایبند به عشیره و ایل و زندگی در دمن و صحرا.
 

آقای شیخ مالک سلام
از متن‌ها و تراوش واژگانی خودت استفاده کنی، بهتر است. احساس من این است برخی از عبارت ساخته‌ی سایت‌های دیگر است. دامنه

 

عموزاده‌ام جناب آزاد طالبی سلام
از نظر من تاریخ موزون را باید به روایت فَرَق خواند تا فَرق‌ و افتراق در اثر تطبیق روایتگران تمیز داده شود.

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی سه تقسیم‌بندی شگرف و حقیقت‌محور از زندگانی سراسر تضادِ مرد اَضداد امام علی بن ابی طالب علیهما السلام دست داد که از دین من درست است:

 

۱۳ سال مبارزه برای حفظ مکتب
۲۳ سال سکوت برای حفظ وحدت
۵ سال حکومت برای ایجاد عدالت

 

امام علی علیه السلام غیورتر از آن بود که روی عمر بن خطاب تصور می‌شود. امام علی خویشتنداری‌اش در آن سیلی‌زدن عمر بر صورت دخُت نبی اکرم ص درسی عظیم‌تر از هر حماسه‌ای بود. درود. دامنه

 

آزاد طالبی به دامنه:

درود دوباره جناب طالبی دامنه. یعنی خویشتنداری امام علی را شما، در این حادثه که حماسه شد ، که این عمر خطاب سیلی زد بر صورت دخت نبی را با ،خدو انداختن ان عمر ابن عبدود به صورت خود علی ،با تفسیر مولانای بلخی هم تراز میدانید و ان را حماسه ای بزرگ..

.....‌

گفت من تیغ از پی حق میزنم

بنده ی حقم نه مامور تنم 

شیر حقم ،نیستم شیر هوا 

فعل من بر دین من باشد گواه ..

...

میشود با متن زیبا افکار زیبا افرید ...

پاینده باشی

 

 

 

شرح عکس : یکی از جلوه‌های مسیر مازندران و گلستان به دو خراسان، در آخرهای ماه فروردین و سراسر اردیبهشت، این است، آن‌به‌آن، لحظ‌به‌لحظ، دم‌به‌دم در داخل ماشین، با شگفتی‌های آفرینش خداوند متعال مواجه می‌شوی، هر جا، جوری. آق سید علی اصغر کنارم نشسته بود و صحنه‌ها را به‌زیبایی صید می‌کرد. البته این عکس پل ورسک، از من است، عکاس دو عکس در ۲۹ ، ۱ ، ۱۴۰۴، پس از شیروان و پس از آشخانه، ایشان بوده است. واقعاً ساعت‌ها راندن در جاده، خلق این صحنه‌ها به همراه غُرّش رعد و آذرخش و برق و باران و تگرگ، حال انسان را از این رو به آن رو، می‌کرد؛ خصوص واسه اهل احساس که حین راندن و رفتن، آهنگ هم، گوش می‌سپُرند. محزون یا مفرّح. دامنه

 

 

جناب دکتر فتح‌الله دهقان سلام

شاهد بودم که سرنوشت خودت را پس جبهه و جنگ به سمت درس بردید. از ابتدایی مدارس عشایری تا دانشگاه فردوسی مشهد و تهران و دکتری را هم هندوستان. خوشا به حالت آق فتح‌الله که از حافظت امام خمینی در جماران به این جمال رسیدید. درود. برادرت دامنه ابراهیم طالبی دارابی

 

 

جناب آقا آزاد طالبی سلام

به این تفسیر زیبا و عاقلانه‌ات در شکوه فروخوردن خشم خشن، توسط امام علی علیه السلام در خندق در برابر عَمرو بن عَبدَوَد و در گوشه‌ی خانه گلین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در برابر عُمر بن خَطّاب. ازت ممنونم عموزاده اهل مطالعه و نویسنده‌ی محترمم.

 

استاد باقریان سلام

چرا در اغلب داستان‌ها طوری روایتگری می‌شود که متأسفانه و نعوذ بالله خودِ حضرت رسول اکرم ص مسلوب‌الاراده جا می‌زنند حال آن آن حضرت قدرتمندترین عقل و بینش و ذکاوت را داشت. اِسناد دان همه‌ی امور پیامبر اکرم ص به این که خدا همان آن به کمکش شتافته، در واقع کمرنگ‌ساز عقل و تدبیر بی‌همتای آن اُوسوه‌ی تمام هستی است. ببخشایید. داستان بر من نچسبید. درود. ۱۲ ، ۲ ، ۱۴۰۴ دامنه.

 

هیچ چی حد صبحانه و ناهار
در مسیر مشهد نمی‌چسبد
این دِ جا
عکس سرسبز
زائرسرای امام رضا علیه السلام
پس از آزادشهر و پیش از گالیکش
دومی قبل از چناران به مشهد
مجتمع رفاهی ریگان امام رضا ع چناران
روز ۲۶ ، ۱ ، ۱۴۰۴ عکاس: دامنه

تئوری را باید گفت و وارد شد

نگارش ۱۴ ، ۲ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

آقای سعید حجاریان در یادداشت «خیال و واقعیت» در سایتش «مشق نو» نوشت:

«در زمان حاضر نیز، بعضی در مرحله‌ی نظریه‌بافی متوقف مانده‌اند.»

منظور آقای حجاریان این است عین زمان شاه که مبارزین وارد عمل شدند، باید وارد شد. نه این‌که صرفاً تئوری گفت و شعر بافت و مانند برخی از شاخه‌های روشنفکر و احزاب آن زمان حرف زد و بسنده کرد.

 

مرحوم اکبر دستیار در جبهه‌ی مریوان سال ۱۳۶۷ همرزمم بود. پنجشنبه صبح ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ رفته بودم پیشش در مزار. یاد این مرد بزرگ و خدمتگزار میهن و ملت و اسلام و انسان به خیر. دلم با قبر و عکسشش آن روز ریخته بود. رزم داشت و عزم و مرام. والسلام. دامنه.

 

پسردایی سلام

در جبهه هم مرد بود. باری، مشکلش را حل کرده بودم در جبهه. تا آخر عمر هر وقت مرا می‌دید، در بدترین شرایط ترمز می‌کرد از کامیونش پیاده می‌شد. روحش شاد و ازت سپاس.

محل ترور دکتر محسن فخری‌زاده دانشمند اتمی در آبسرد دماوند که توسط اسرائیل با پیچیدگی تجهیزات خودکار و در عین حال غافلگیری عجیب ایران، ترور شد. عکاس: خودم دامنه.

 

برف دی‌ماه ۱۴۰۳ داراب‌کلا از پشت‌بام خونه‌ی امیر و ابراهیم. عکاس: خودم. درین گرما دیدن برف و نمای زیبای پشت بانک صادرات سابق داراب‌کلا خُنکا می‌آفریند بر روح و تن.

 

حیاط مفرّح خونه‌ی خواهرم کلثوم، اون ماه از طبقه‌ی دوم. چقدر دور شد هر آن فرد که از حیاطِ دارُ درخت‌ْدار، به آپارتمان پناه جُست.

 

،،

حاج محمدتقی و حجت الاسلام شیخ مالک رجبی سلام علیکما

در مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ نظر گذاشتم زیر پست آقا مالک رجبی. این جوری:

 

نظر دامنه یک ابراهیم طالبی دارابی:

 

نظر من روی این پست آقای شیخ مالک رجبی.

همین الآن. اول سلام. 👇

حجت الاسلام شیخ مالک رجبی سلام

بر فرض که به فرموده‌ی شخص خودت، آقاخامنه‌ای ۱۱۰ صِفت برای حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی برشِمُرد. اینک بر فرض صحّت این آمار و حتی صحّت صفت‌ها، مردم آنگاه نمی‌پرسند آقاخامنه‌ای از تریبون اموال ملت، به جای بیان دردهای ملت و نسل جدید دچار هزاران مخمصه و مشکل و گرفتار در فساد سیستم و تبعیض حاکمیت، آن تریبون‌ها را صرف یک شخص می‌کند و مدیون بیت‌المال ملت می‌شود؟! خود شماها آخوندها چقدر بیکار کله هستین که دنبال این جور تملق‌ها و تقدس‌بخشی‌های نازل‌تر از کشک هستید. خدایا، ملت را از دست همان سه چیز که یک نفر گمانم داریوش یا کوروش کبیر گفت، دور دار: خشکسالی، دروغ، سومی چی بود؟! دشمن.

 

نظر دامنه‌سه |

یا امامزاده بیژن!

۱۱۰ تا صفت برای یک فرد؟!

وقت مگ صَرا پییییدا بَییه؟! کشکولی

 

علی ترابی: دشمن ، خشکسالی و‌دروغ

 

آقا جلیل قربانی سلام

کتابسوزی یک طرف،

جای کتاب را با گلدان و مجسمه و عتیقه عوض‌کردن یک طرف!

 

به بانوی فخیمه بُگویی تو را به کتاب و کتابخانه بازگردانَد.

کتاب، لقمان است، هر چیز دیگر، لقمه. دامنه

 

،،

سلام حجت الاسلام آشیخ شاکر

شما در دلم جایی داری فرزانه‌رفیقم.

از طبع شوخ آن دوست ممنونم.

امام علی علیه السلام نقل است، انسان اهل شوخی هم بود.

راستی، کتاب بنویس تا فکر کودکان را پروار کنی، کتابی ننویس، سه سال بعد به توبه بیفتی! کشکولی.

 

آقاجعفر سلام

در مورد اخوی ارشدم آقای ابوطالب طالبی مشهور به «شیخ وحدت» متنی تحلیلی نوشتی، حال آن‌که در روایت‌گری، باید راوی بمانی. چون نمی‌خواهم چوکُّولوم به متنت بزنم. فعلاً ورود نکرده‌ام. ممنونم از نقش فعالت در صحن و به مسائل روز پرداختن.

 

آسید حسن سجادی سلام

به عنوان مدیر مدرسه فکرت از نحوه‌ی اخلاقی گفت‌گویت با مخاطبان خودت درین صحن، بسیار ممنونم. پدرت حاج سیدمحسن آقا از نیروهای مؤثر محل محسوب می‌شوند و از تاب نقد و نظر، به‌خوبی برخوردارند. درود بر هر اهل نقد و نظر و تحمل‌کننده‌ی بحث‌های صحن. دامنه.

 

جناب دکتر فتح‌الله دهقان سلام

سیاست آمریکا بر مبنای تئوری مورگنتا رئالیسم در روابط بین‌الملل است. از نظر مارکو روبیو واقع‌گرایی یعنی برچیدن تمام بساط هسته‌ای ایران و حذف جمهوری اسلامی ایران.

 

محمد مهندس عبدی سلام

من پای درس دکتر مرحوم سید جواد طباطبایی نشستم. او غیر خود، هیچ کس را نه ایران‌شناس می‌دانست، نه اندیشمند سیاسی اسلام. او حتی معتقد بود هیچ کس الفاظ سیاست را هم بلد نیست. او و دکتر جلیل روشندل را عوامل حکومت در دانشکده‌ی علوم سیاسی تهران به جرم مارکسیست‌بودن اخراج کردند. زوال اندیشه‌ی سیاسی در ایران البته در جمهوری اسلامی ایران پس از تصلب در بحران ۷۸ و سپس ۸۸ و فرمان آقاخامنه‌ای بر اسلامی‌سازی دروس علوم انسانی بسیار تشدید شد و چیزی از آن نماند حال آن که آقاخامنه‌ای باری لعنت کرد که کسی نگذارد دانشگاه سیاسی نشود! البته این در عمل، همان شد که اندیشه پرپر شد.

 

آقا جلیل سلام

گزنده و دردناک. خدایا ایران از گزند عوام‌گستری در امان دار. پست مهمی بود آقاقربانی.

 

محمد مهندس عبدی سلام

ت وِسّه سیزده به در دنیا می‌آمدی، هر سال تو را ببریم صحرا و دَمن و دامنه و قله و دره به در کنیم!

 

یک پاسخ ماند، به آق سید حسن آقا سجادی:

الآن می‌نویسم و می‌رم نماز. 👇

 

جناب آسید حسن سجادی سلام

آن بحث که آقای امیر آقایی نزد آقای سروش صحت از کتاب «تذکرةالاولیا» شیخ فرید عطار خواند، هم زیبا و شیوا خواند و نشان داد عطار فقط از صفات واقعی افراد سخن به میان آوَرده است. مثل جمهوری اسلامی طرفداران نکرد که تا قلم دست می‌گیرند، فقط بلدند چاپلوسی قدرتمندان را بکنند تا از نون و نوا و نما و ریا و شهریه و حق کارانه و پول تملق نیفتند. بگذرم.

به قول مولوی شاعر مورد علاقه‌ی وافرم:

 

خوشتر آن باشد که سِرّ دلبَران

گفته آید در حدیث دیگران

والسلام

 

سلام جناب سبحانی

معرفی این کتاب، بسیار مورد علاقه‌ی من شد. انسان اتفاقا" در تنهایی با خود بهترین گفت‌وشنود را دارد. پستی مفید بود. درود.

 

در مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ نوشتم:

 

یادآوری عمومی 👇

پاسخ به پست‌ها و یک متن مجزّا.

 

ناترازی

نگارش ۲۱ ، ۲ ، ۱۴۰۴ ابراهیم طالبی دامنه دارابی

یک جریده به اسم «شرق» واژه‌ی "ناترازی" را -که مدتی‌ست وارد ادبیات سیاسی ایران شده است- تعریفی ارائه داده است که از دید این روزنامه «کاستی‌ها و نارسایی‌های بلندمدت» را ناترازی گویند! بگذرم. اما از یک حرف نگذرم: بدترین ناترازی، ناترازی گسترده بین حاکم و حاکمیت و قدرت و ملت است. ملت، عمیق می‌فهمد، حاکمیت، ولی فریب.

 

آسید حسن سجادی سلام

روزی و روزگاری همین جعفر آهنگری را ازهمه‌کار انداختند. آژانس رفت نشست و مسافر کشید. اما روزی سرش زدم دیدم تذکرةالاولیاء شیخ فرید عطار دستش است. گفتم بخوان. این کتاب، کتان دل است. گفتم تازه دارم می‌فهمم. گفتم فرید در وصف بایزید گفت و گفت و گفت. و سرانجام این را گفت:

«چهل سال دیده‌بان دل بودم»

گفتم جعفر! چهار سال دل را دیدبان باشیم، چهل سال بایزید پیشمونه. بگذرم.

 آق سید حسن -که خرسندم سَر در سِرّ کتاب داری- بدانیم کتاب اَنفَسِ انسان است، نفَس را خدا داد تا نفْس را بسازیم! دامنه

 

آقا محمد مهندس عبد سلام

خرافه عین شایعه از اَدات پرسرعت و گیرای افرادی‌ست که قصد دارند مغز مردم را خام نگه دارند. این دو جرثومه در تقویت هم به هم آمپول ترزیق می‌کنند که مردم را بفریبند. بگذرم. دامنه

 

جناب جلیل سلام

ضایعه‌تر هم آن است بخواهند با نقل «شنیده‌ها» سر و روی جمهوری اسلامی ایران را دستی بکشند و خود را جانبدار نگه دارند. بگذرم.

 

سلام آقای حجت الاسلام شیخ مالک

کم‌کم تبدیل شدی به شیخ مبلغ افراد. اسلام را شناساندی، حالا مشغول معرفی اشخاصی! پایان‌نامه مگه نداری! کشکولی. شیخ شدی مگر این و اون را شاخ و شاخه‌دار کنی! کشکولی

پایان پاسخ من به پست‌ها

 

مرحوم اکبر دستیار در جبهه‌ی مریوان سال ۱۳۶۷ همرزمم بود. پنجشنبه صبح ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ رفته بودم پیشش در مزار. یاد این مرد بزرگ و خدمتگزار میهن و ملت و اسلام و انسان به خیر. دلم با قبر و عکسشش آن روز ریخته بود. رزم داشت و عزم و مرام. والسلام. دامنه.

 

ای محبوب دل خاندان ما! امروز ۲۲ ، ۲ ، ۱۴۰۴ ده سال شد زیر این قبری، اما واقعاً قلبمانی. پسر ناچیز تو: ابراهیم

 

جناب آقای سبحانی دوست فرهیخته سلام

اقدام نیکویی‌ست. فرانسیس بیکن می‌گفت دانایی، توانایی‌ست. در شعر کهن ما توانا است هر که دانا است. سپاس.

 

پیام حجت الاسلام شیخ احمد باقریان

در پی اهانت صدرالدین آفاقی به مرحوم منتظری:

۲۳ ، ۲ ، ۱۴۰۴ :

 

"سلام علیک

جناب آقای صدر

آیا لازمه دفاع از مرحوم مصباح این است که بر مرحوم منتظری بتازی؟!!

حدود سی و پنج سال است در رسانه ها یکطرف او را می تازند و اجازه دفاعی به او و حامیانش ندادند برای شما کافی نیست؟

بله همان شیخ ساده لوج را امام خمینی هنگامی که فرماندهان سپاه نزد او آأمدند ارجاع د اد تا بروند از او کمک بگیرند

و با اینکه امام خود نماینده در سپاه داشت با درخواست فرماندهان سپاه مرحوم طاهریب خرم آبادی را فرستاد و امام بدون توجه به نماینده سابق خود در سپاه نمایندگی منصثوب از سوی آقای منتظری را تنفیذ کرد.

ارجاعات فقهی متعدد امام خمینی رحمه الله به همین شیخ به قول شما ساده لوح بود

مثل اینکه برای دفاع از یک شخصیت لازم میدانید شخصیتی را که رهبری امام خمینی در نهضته عمدتا مرهون زحمات و تبعیدیها و زندانیهای او بود را همچنان مورد هجمه خود قرار بدهید

از خدا ترس ندارید؟!!!!"

 

امیر رمضانی:

متن دامنه: "سلام آق سید سعید

نظریه‌ها برون‌دینی‌اند. فهم‌اند. ادعااند. قرائت‌اند. و لذا با علوم هم‌پیوند رابطه دارند. مسائل عقلی و شرعی مرتبط با هم بحث می‌شوند. آن علم سیاست و علم دین که بنده با آن آشنا هستم، متضاد افکار آقای مصباح یزدی و مسعود رجوی است. این دو نفر در پی تئوریزه‌کردن سرکوب ملت بوده‌اند. بگذرم." دامنه

 

نظر امیر به من: با سلام و ارادت خدمت آن دوست محترم و انقلابی . با این دیدگاه شما موافقم . فقط پرسش حتی نظریه های دینی مثل قبض و بسط شریعت را هم برون دینی میدانید !؟

 

امیر رمضانی: ضمن عرض درود و سلام وتشکر بابت پاسخ به پرسش بنده .  آیا نظریه درون دینی هم داریم .؟ با این دیدگاه حتی تفاسیر قرآن هم نظرهای برون دینی محسوب میشوند ؟

 

دامنه: نص و تقریر قطعی معصوم ع درون‌دینی است.

 

 
منبع: عصر ایران ۲۲ ، ۲ ، ۱۴۰۴

امروز جامعه ایرانی، نه در بخش معنوی و نه در بخش مادی با آنچه فلسفه انقلاب اسلامی و رسالت نظام جمهوری اسلامی – طبق آرمان‌های اعلام شده توسط امام خمینی – اقتضا دارد نسبتی ندارد. در فرهنگ و اخلاق و دین‌داری وضعیت بسیار نامطلوبی داریم و در تأمین زندگی مادی مردم علاوه بر اینکه عدالت را جاری نکرده‌ایم، بیش از ۳۰ میلیون نفر زیر خط فقر داریم و بعد از ۴۵ سال از استقرار حکومت دینی هنوز به توزیع یارانه و بسته‌های حمایتی و کالابرگ، که همگی اسامی بدلی همان «کوپن» زمان جنگ هستند، متوسل می‌شویم. فاصله طبقاتی بیداد می‌کند و کار به جائی رسیده که مقدرات اقتصادی کشور دوباره به دست امثال بابک زنجانی بزرگ‌ترین مفسد اقتصادی افتاده است!  در چنین شرایطی، وقتی اجلاسیه‌هائی از علمای دین و حوزه علمیه قم تشکیل می‌شود، حرف اول و آخر تمام حاضران باید پاسخ به مطالبات معنوی و مادی مردم باشد که متأسفانه نیست. اینکه برگزاری چنین اجلاس‌هائی با آنهمه شرکت‌کننده و هزینه و تبلیغات پرسروصدای رسانه ملی، هیچ بازتابی در جامعه ندارد و مردم هیچ اعتنائی به چنین وقایعی نمی‌کنند، باید علمای دین را وادار کند از خود بپرسند چرا مردم نسبت به این امور بی‌تفاوتند؟  پاسخ البته روشن است. برگزارکنندگان و حاضران در این اجلاس‌ها در فضائی سیر می‌کنند که با واقعیات زندگی مردم بیگانه است. در خود حوزه‌های علمیه و همان حوزه علمیه قم هم اکثریت علمای دین و طلاب علوم دینی از چنین فضائی فاصله دارند و خود را از آن بیگانه می‌دانند. حرف مشترک آنها با مردم اینست که حدود نیمی از این یک قرن که از تأسیس حوزه علمیه قم گذشته، در اختیار حکمرانی دینی بوده است. چرا حضرات در این اجلاس‌ها از کارنامه این حکمرانی چیزی نگفتند؟ مگر دین و حوزه‌های علمیه نباید در خدمت مردم باشند؟ لطفاً به این سؤال پاسخ بدهید که با میراث مؤسس حوزه علمیه قم و میراث مؤسس نظام جمهوری اسلامی چه کرده‌اید."

 

جناب سبحانی دوست گرامی سلام

کشکولی : آیا می‌دانند ایرانیان هر روز بازار رفتند، بدانند سیب‌زمینی قیمت جدیدی دارد! چون این غذای مستضعفین را غذای تزئینی اَشراف و اعَیان کردند در فست فودها. پوزش رئیس گرانقدر کتابخانه‌های میاندورود. ۲۴ ، ۲ ، ۱۴۰۴ دامنه.

 

سلام جناب آقای سبحانی دوست فرهیخته

این پست دلکش بود، خصوص این حرف که هوگو با طرح درد به قلب مردم رسید. 

 

سلام جناب آقای سبحانی دوست فرهیخته 

آنقدر اسب مهم بوده است، ایران را فارس لقب دادند. فرس در لغت عرب اسب است، عرب به ایران فارس یعنی مردم اسب‌سوار می‌گفتند. ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

سلام جناب سبحانی دوست فرهیخته

این کار سراسر درس ملا نصرالدین دقیقاً یک نشان مستقیم از سران حکومت جمهوری اسلامی روحانیت ایران است که در تاریکی انبار تماما" گم شدند و ملت را به مشکلات دهشتناک انداختند. پوزش از بیانم در صراحت.

 

جناب سبحانی دوست فرهیخته سلام

جذاب بود. اتفاقاً من هم از دیشب خواندن رمان سرزمین خیال اثر آنتونی دوئر را شروع کردم. نظرم همواره این است کتاب انسان را بزرگ می‌کند. ممنونم از ایجاد انگیزه در مخاطب توسط شما و تیم شایسته‌ی شما. ارادت ابراهیم طالبی دامنه دارابی

 

جناب سبحانی توانا و دانشور محترم 

قصدم از ارسال فقط شرکت در گسترانیدن فرهنگ کتابخوانی است و ارزش‌گذاری به عظمت کتاب. ممنونم اختیار از آن شماست. ارادت دامنه

 

این حرف نادرشاه که گفته بود خیلی عالی است: «اگر از راه عدل دور شوم، ارتشم هم به دشمن بدل خواهد شد…»

 

برای تولدم در شصت و سه سالگی: همیشه‌ی ایام در آن سال‌های جنگ و درس و دانشگاه‌ام، گاه بر اثر شدت کارها، امور را وعده می‌دادم به شنبه‌ی بعد. آنقدر شنبه شنبه می‌کردم، گاه شش ماه شنبه می‌آمد و رد می‌شد. بازم امور وفق مراد نمی‌شد. دامنه

 

 

دامنه: سلام استاد پارسا جناب مرآت. سران حکومت جمهوری اسلامی ایران اما نه آینه دارند و نه خود را می‌شکنند. هر عیبی از خود را عدل می‌پندارند. بگذرم. ممنونم ۲ ، ۳ ، ۱۴۰۴ زیر این پست:

 

جواب مرآت : سلام جناب دارابی عزیز، سران حکومت جمهوری اسلامی. چه‌فدر محکم و مطمئن! خوش به حالتون که جرأت دارید و با اطمینان نظر می‌دهید. ولی من تازگی‌ها یه کم ترسوم شدم. یعنی جرأتم کم شده :) با این همه نظر شما را تسامحاً و از باب انطباق کل به جزء پذیرایم... اما مزید اطلاع جنابعالی، من نسبت به دولتمردان و مجلسیان و عدلیه‌ای‌ها و برخی اخانید و بیوت معزز قم و مشهد نقد و اختلاف نظر دارم که بعضی‌هاش طبیعتاً قابل اغماضه و معتقدم که میشه نادیده بگیرم. اما در باره بقبه‌ش می‌تونم به صورت موردی و مصداقی چیزهایی بنویسم و متعرّضاشان بشوم. ولی واقعیتش اینه که به صورت کلی و مطلق نمی‌تونم همه را جمع ببندم و بهشون وصله بچسبونم، یعنی جرأت این جور قضاوت کردن را ندارم. می‌ترسم فردای قیامت نتونم جواب بدهم. ساده تر بگم این که من ترجیح می‌دهم به جای این که در باره مسئولان و دست‌اندرکاران حرف بزنم، به روش‌ها و روندها و فرایندها و سیاست‌ها اعتراض کنم و ان‌شاءالله اگر فرصت پیدا کنم چیزهایی در این باره خواهم نوشت. اما در مورد خود افراد فقط می‌تونم روی مواضع‌شون و تصمیماتشون و اقدامات مشهور و مشهودشون که علنی و شفاف باشد حرف بزنم. تا بتونم سند ارائه کنم...

مشعوف شدم از حضورتون

الطافکم مزید.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2562
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

مدرسه فکرت

نظرات (۴)

سلام

مجموعه مباحث در گرفته در دیدار با دانش منعکس می‌شود.

پاسخ مدیر دامنه :

،،

یادآوری: تمام گفت و گوهایی که درین "دیدار"، من در آن دست به نوشتن و پاسخ زدم در زیر به ترتیب تاریخ، یکجا می‌آید. چون، کسانی که پس از چند روز، وارد دیدار شدند، به نوشته ها در بالا، نمی‌توانند دسترسی داشته باشند. واتساپ گویا این جوری است:

 

،،

سلام آقا محمدتقی. دایره‌ی نفوذ انسان در کائنات مشروط است، دست‌کم در سه شرط: دانش، تکنیک، قدرت. مثلاً در آمریکا این سه تا در ناسا تا حدی بر روی تصرف در کیهان فراهم است. خواستم بگویم بشر مجاز است اما درین سه تا همواره دچار کمبود است، حتی گرفتار کمیابی و نایابی. ضعف را هم باید افزود. همین‌که انسان به زندگی ۱۰۰ و اندی ساله‌ی خود قواره، لذت، هدف، انگیزه، برنامه، پلکان، و در یک کلمه جهت ببخشد خودش نفوذ بالایی است. دیدارت درین دانش، ارزش داشت.

 

،،

سلام آقاعارف. و در ادامه چه در حال اختیار و چه در حال جبر، می‌شود از قوانین کلی هر دو امر، تبعیت کرد که هر کدام چارچوب‌های خودشان را روبه‌روی فرد می‌نهند. مثالهایی که زدی، درک مطلب را میسّر کرد. معمولاً انسان کوشش دارد غلبه‌کننده در هر دو امر، یعنی اراده یا جبر شود. از جبر بیرون بزند، در آزادی بیشتر مطالبه کند. خواندن متن و مثل برای من لذت علمی آفرید. شادم از چنین دیدارت.

 

،،

سلام آق سید باقر. بله، بحث مسائل روز مأنوس با روح زمانه و روان مردم جامعه است. خُب؛ خودت از یک جایی شروع این بحث را جرقه بزن، تا وارد در بررسی آن شویم. دیدار با دانش، محل تمام مسائلی‌ست که در ذهن هر یک از ماها می‌گذرد. از مادرِ مسائل -فلسفه- تا جزئی‌ترین اخبار اتفاقیه‌ی جهان و جامعه. حرف شما که اقتصاد و اِحقاق حق و ... ، ملموس روح مردم است، سخن حق و اراده‌ی درستی است. پس، شروع بفرمایید. درود. من در بالا در ستون امروزم شروع کردم.

 

،،

سلام جناب جلیل. درست متوجه شدید. دو پاراگراف ۱ و ۲ را فهمیدم که چه گفتید و حتی موافق هستم. پاراگراف ۳ دنباله‌ی جملات از حتی در برابر... تا آخر را درست متوجه نشدم. گنگ است. امابعد؛ بله، هدف مغز تبلیغی حکومت از لفظ «سقوط سوریه»، القای این حرف است: حیف! که در دسیسه‌ای سوریه از دست رفت! و با این لفاظی قصد این شده است تا ذهن به تقصیر به دیگران روَد، نه آنچه ایران در سوریه تا آخرین ثانیه کرد. البته اللهُ علمٌ.

 

،،

سلام جناب جلیل. روشن شد حالا. مثالش، دم دست هم هست. می‌خواستند دولت دوم آقای حجت الاسلام حسن روحانی را از طریق استیضاح به کنار اندازند. اما اراده‌ی فائقه، گویا آن را خلاف آینده‌ی مبهم نظام تفسیر می‌کرد و نگذاشت صورت گیرد. من البته برداشتم این است، احتمال داده می‌شد حسن روحانی نشست استیضاح را به یک جاهایی باریک ببرد و غلبه کند، عین آقای سید عطاءالله وزیر ارشاد دولت وقت، که به علت تسلط در نطق و قدرت استدلال (+ فریفتن) از پس استیضاح بر آمده بود و جو علیه‌ی همان جناح شده بود. متشکرم از دیدار با تو و دانش.

 

،،

سلام آق سید علی اصغر. رونق این «دیدار» به «دانش» است که هر یک از دوستان با پیام و بیان آن دانش را به دیدار می‌فرستند. دیدار و دیدن دانش. سپاسگزار خواهم بود که برین چراغ دیدار، نفت کلام و بیان ریخته شود و نورش دانش بتاباند. خودت برای من و این انجمن، منزلت علمی و اخلاقی دارید. درود.


 ،،

سلام مجدد آقای مهدی مقتدایی. هیچ می‌دانی یک وجه اشتراک تو با دومی چیست؟! من کشکولی می‌گویم: هر دو، در برابر مخالفان فکری خود، «سرسخت» هستید و حتی «قهر» می‌شوید!!

 

،،

سلام محمدفضل. متنت طولانی بود چون، گذاشتمش دوباره نگاهی بیندازم که بتوانم به درک مطلب منتهی شوم. با این فکر تو که نگاه فلسفی به هر چیز، انسان را به درستی آن چیز وصل می‌کند، موافقم و اساس انسجام اجتماعی را ریشه در فلسفه می‌دانم که پیِ آسان‌سازی چرایی و چیستی است و عقل به کمک تفکر فلسفی میزان‌ها را تحویل می‌دهد. فکر فلسفی متضاد خود را دست می‌دهد. مثلاً اگر افلاطون توانسته بود مردم منطقه‌ی آتن و اسپارت را به قبول فیلسوف‌شاهی قانع کند، فکر فلسفی ملت آن دو جا همان را درست می‌دانست، اما ارسطو آن را با فکری نوتر، فرو ریخت و جامعه دستخوش تغییر برتر شد. ادامه در کامنت دوم. خواستم با مثال عینی‌ام، ذهن‌ها به سمت ارزش تفکر فلسفی(=چون و چوایی چیزها) پَر گیرد. جالب این که علامه طباطبایی در بحث تفسیری خود، پایان آیه‌های دارای تفاوت تفسیر، بحثی را وارد می‌کرد و از آن جا به بعدِ سخنانش، می‌نوشت: «هذا بحثٌ فلسفیٌ». یعنی از این جا بع بعد حرف فلسفی عقلی من است. او حتی روی متون مقدس، فلسفه را وارد می‌کرد. تزت محمدفضل، درست است. البته محض فلسفه هم کفایت ندارد، باید فکر فلسفی به مسائل عمومی بینجامد وگرنه، به علمی خنثی و عزلت‌نشین فرو می‌کاهد.

 

،،

سلام محمدفضل. کامنتت، کامل‌ترین کار روی غَریوْ بود و تو دامنه‌ی این مسئله را با احاطه در دانش این کار، به فرآورده‌های فکری بزرگان اندیشه، عین خیاط و دوزنده، دُک زدی. ارزش چاپ این کامنتت بر من هویداست. خواندن متنت، چنان کافی‌ست، که لازم نمی‌بینم، پاسخم را تشریحی‌تر سازم. فقط گویم در معاصر هم شاه و هم حالا، غَریوْها، ناشنیده، محکوم شدند. محسن‌آقا مخلباف غَریوش سرکوب شد، مسعودآقا کیمیایی به لُکنت تن داد. هنرِ هنرمند اتفاق نیست، واقعه است. واقعه چیزی‌ست شبیه پدیده که به درازای جهان می‌مانَد اما اتفاق، درمی‌گیرد و ذهن هم آن را نمی‌خواهد ذخیره کند. من معتقدم انسان باید واقعه آفریند، با کتاب، با مقاله، با فیلم، با تئاتر، با هر رقم کاری که نیکی به جامعه تزریق کند. متن تو در ارقام نمی‌گنجد که نمره دهم. فکر کنم هر کس بخواند شکوه و شکوفه از متنت در خود ببیند. درودت. همچنین در آخر متنت نوشتی: «خوارزای کو.... شما». گویم: من بِرارزا و خوارزا، خیلی دارم، همه هم پیشم قدر و قامت دارند. لابد معلوم است بر تو که چرا تو در «دیدار با دانش»ی. متشکرم از هنر و فن نویسندگی‌ات که گواهی دهم درین «دیدار»، فن بیان و پرهیزگاری سکوت هم دارد محمد.

 

،،

سلام محمدفضل. تعریف از انسان -جدا از آن‌که چارچوبی اخلاقی دارد- در واقع تعمیق ارزش‌های باروَرشده‌ی وجود آدمی‌ست. چه بسا خودسازی فردی به دنبال دارد و سرانجامِ آن جامعه‌سازی را مستحکم می‌سازد. خشنودم از نگرشت.

 

،،

سلام آقا جعفر. این جا -که درگاه همه‌ی حاضرین است- دیداری‌ست، هم با خودِ «دانش» به معنای علم، و هم حضورْ «بادانش» به معنای تک‌تک دانشمندان این جمع. جعفر من هم به نقطه‌نظراتت احتیاج دارم زیرا فکری باز، داری و در تشخیص مسائل، از ذهن تحلیلگر برخورداری. سپاس این نعمت جمع و جمیع دانش به روی هم را.

 

،،

آقا مهدی دوباره باید جمله‌ای گویم. محمدفضل، بسیار اهل مطالعه است. فردی توانمند در سکوت، ولو در میان انبوهی از جمعیت. او و کتاب صمیمی‌ترین رفیق‌اند. پس، باید هم عالی‌تر بنگارد. از لطف صِحّه‌ات به وی، سپاس.

 

،،

سلام محمدفضل. قشنگ درس پس می‌دهی! در واقع همه‌ی ما داریم درس‌هایی که دانش می‌گیریم، به «دیدار» پس می‌دهیم. درس از حیات کنار گذاشته شود، علم با عوام -به معنای جهالت، نه افراد بی‌سواد که گاه حکمت آنان از سوادآموختگان پیشی و غلبه دارد- احساس بیگانگی و غریبی می‌کند. پس، درس پس بده به دیدار محمد! که من یا ممکن است افرادی از دیدار آن را تدریس تو حساب آوَرند. حضرت ادریس را از آن رو ادریس گفتند، که بینانگذار درس و تدریس بود. درود. همچنین خط واتساپ حسین جوادی‌نسب را ندارم. دو خط ازو دارم، اما واتساپ در آن نمی‌بینم. اگر خبر دهید به وی، خط واتساپ را برساند، آنی دعوتش می‌کنم.

 

،،

سلام آقامحمدرضا. تشخیص من این بود، درین دیدار، دانش تاریخ و تحلیل اجتماعی آن دوست و فامیل اهل مطالعه‌ام، مورد استفاده قرار گیرد و خوشنودم دعوتم مورد پذیرشت واقع شد. اگر واقعاً وقت فکری خود را در این دیدار هم اشتراک بگذاری، اعضا پی به عمق مطالعه و نگرش نوین تو به مسائل خواهند برد که بر من آشکار شد. امید است دانش خود را به این جا به دیدار هم دهیم. نوعی تضارب آرا و تبادل اندیشه و نشر دانش. سپاسگزار هستم از علایق و لطافتی که ورزیده‌ای.

 

،،

سلام محمدفضل. مقاله‌ای سرشار از اندیشه نوشتید. دست مریزاد گفتن دارد. من هم در امتداد این متن، دو سخن گویم: اول) از ابن‌رُشد فقیه و حکیم اهل سنت، که واسط تفکر عقلی غرب و شرق بوده است. او را وقتی بیشتر می‌شود فهم کرد و ثمرات علمی‌اش را صرف، که امام‌محمد غزالی را خواند. اولی متفکر عقلی، دومی متفکر نقلی. هر دو هم، از دنیای تسنن که چهرگانی شهیر با آثار کثیرند. دوم) دکتر عبدالکریم سروش در کتاب «تفرُّج صنع» بحث از صناعت و قناعت کرد، سفرش به ژاپن است در دهه‌ی شصت. آن جا مطرح کرد علم، بی‌وطن است. زیرا علم محصول بشریت است، نه هیچ کشور. این مورد را در تأیید پاراگراف پایانی‌ات وارد دیدار کردم که گفته باشم، استنتاج مناسبی از مقاله‌ات بروز دادید. درود که در دیدار، بادانش ظاهر می‌شوی و نافع سخن، می‌رانی.

 

،،

آق سید باقر سلام. درسته، پزشکیان‌های این جامعه خود می‌دانند اراده در یک جا و در یک تن است. تا آن اراده همچنان اداره‌ی نظام را همین‌نحو بخواهد اداره کند. پزشکیان‌ها به‌خوبی مطلع‌اند فقط قادرند جاهایی آن‌اندازه مؤثر باشند که اشخاصی ذهن‌گرا و اسیر توهمات مانند آقای سعید جلیلی و... نتوانند عهده‌دار آن جایگاه‌ها شوند. آقای پزشکیان به نظرم با توجه جاده، دارد دنده می‌دهد. حتی جاهایی اصلاً تعویض دنده ممکن نیست چون جاده پر از سنگ و چاله است.

 

،،

سلام آقای محمدعبد. ابتدا پنهان ندارم، تا پرده‌ی ۵، واقعاً چه نیازی‌ست که متنت را این‌همه دراز می‌سازی! البته جمله‌ی آخر پرده‌ی ۵، مهم بود. برادر چرا درازگو شدی؟ می‌شد بگویی زندگینامه‌ی امیرکبیر را رجوع کنید به فلان منبع، تا زحمت در اسکلت قلمت نپیچانی و ما را هم صاف ببری سرِ سِرّ سخن. بگذرم. امابعد؛ امیرکبیر بدترین بدی‌اش این بود، خویِ نرمی در سرش نبود و برای جلب دل قدرت، حمام خون راه انداخت. کُشتن فراوان بهائیان و ایجاد سیاست تعقیب و گریز به تعطیلی فکر در آن مقطعه دمید و سِندان را کاشت و چکش بر آن کوباند. خدمات و حسنات هم داشت. از ایران دوره‌ی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی یک فکر غلط نموّ کرده بود که مردان قدرت در جمهوری اسلامی ایران را با امیرکبیر هم‌نام کنند. او به اصلاحات دستوری معتقد بود، حال آن‌که جهان اکنون، رشدش مبتنی‌ست بر توسعه‌یافتگی و رشد اقتصادی. رشد به ترقی در مسائل عمومی ارجاع می‌شود و توسعه به مسائل سیاسی، حقوقی، فکری، فرهنگی و تعمیق فلسفه و هنر. هر کشوری از هنر و هنرمند فکور هراسید، آن کشور، شاخص توسعه‌اش در سایر امور به تباهی منتهی می‌شود. هنر یعنی چاه زدن برای رسیدن به آب حیات. هنر خاموش شود، یعنی کشور جلوِ خلافیت فلسفی ایستاد. از نکات ارزنده‌ات در پرده‌ی ۶ و ۷ نمی‌شود گذشت. خدا قوت. ۲۰ دی ۱۴۰۳.

 

،،

سلام آقای محمدعبد. پشتِ ترکیب وصفی «تاج‌بخش» در عبارتت، تحقیقات خوابیده و این نشان می‌دهد از روی پژوهش به این دانش رسیدی. مهم بود این. سپاسگزارم و خوشحال از دیدار دانشی‌ات در «دیدار» که باید «با دانش» آمد. و نیز محمدعبد، این «عالی» را هم سپاس. تحلیل کردم، تحلیل هم دانشِ توأم با احتمالات -و بهتر است بگویم: فن کشف و شرح خبر- است.

 

،،

سلام جناب جلیل. ازین‌که در منظرت جالب آمد، خرسندم زیرا تأییدت بر قوت متن اطمینان بیشتری می‌بخشد. نوشته‌ی تحلیلی‌ات «ازلبنان جدید تا...» هم دربردارنده‌ی اطلاعات و ارزیابی محاسباتی است. اساساً از ترسیم واقعیات لذت می‌برم، زیرا درک واقعیت، در حقیقت از یک سمت نبرد با اوهام و تفسیرهای غلط است که به آرزو شبیه است نه آنچه «رخ» نموده است. بنابرین. بند ۶، حرف کاملاً منطقی‌یی است. و از ۱ تا ۵ هم قلمی قهارانه است که از دانش بسیارت خبر می‌دهد. حال که «موشک‌پرانی» را رفع عیب کردی در تایپ، مطلب بر من روشن‌تر شد. چون سرِ مفهوم «موشکافانه» ذهنم درگیر بند ۲ شد که مقصود آقاقربانی از این استخدام واژه چیست. حل شد حالا. خشنودم از دیدار با دانش تو و خود تو. درود.

 

،،

سلام آق‌سیدباقر. در پیام جناب‌عالی پنج مسئله طرح شد. یکی ربط خیر به عداوت که حکمت این ضرب‌المثل، بارز است. دیگری میل باطنی مردم که این اواخر حتی اواسط، این میل آشکارا به حاکمان انتقال داده می‌شد اما سیاست -اغلب- شنوایی‌اش تعطیل! است. سومی هزینه / فایده که واقعاً عقل آن را امضاء می‌کند. چهارمی گرداب اعراب، که این ملل نشان دادند به تفریح و سرگرمی، حتی هضم در جهان علاقه دارند و حال هیچ درگیری‌یی را ندارند. در واقع اولین مللی که تئوری مارکسیسم در مبارزه برای برابری را قبول کرده بودند، اعراب بودند به علت پدیده‌ی اسرائیل و باز نخستین ملل در ترک اصول مارکسیسم همین اعراب‌اند. پنجمین هم اضمحلال است که در قلم شما برآوُردش را قطعی دانستی. من درین متنت، دقتت درین تحلیل و شناخت واقعیت منطقه و کشور را مشاهده نمودم. درود که کامنت کردید و دیدار دست داد.

 

،،

سلام جناب جلیل. منهای طنزت، بارِ نابودی هر حکومتی در منطقه چنان هزینه‌بَر است، که آدم به شگفت می‌آید حتی تابلوی معکوس شماره‌اندازش را هم در مشهد و سپس تهران و حتی کن در آسانسورهای جاهای مختلف به چشمم دیده بودم. در مورد سومی هم من واقعاً یقین دارم، سرگرمی بیش نیست.

 

،،

سلام آق سید باقر. در سیاست داخلی که جناب مهندس، دیگر چنان غلطاً در غلط است که نگاه جامعه فراتر از انتقاد رفته است. این شیوه‌ی حکمرانی نشان از آن دارد برای خود حق پیشینی قائل‌اند و همه را به «راه» خود می‌خواهند. حرف‌های شما واقعیت مسلّم است. زور آنان هم چون توسل به مقدّسات دارند، همچنان جلوداران سیاست و نقد را به سمت مشکل بیان و پیچیدگی چاره‌اندیشی رانده است. سپاسگزارم از دیداری که با برشمردن معایب داخلی، صورت بخشیدید. درود.

 

،،

سلام مجدد. برای این پست شما آق سید باقر -که جذاب تنظیم شد و حتی پرمفهوم است- قسمت همزیستی مسالمت‌آمیز یک نکته گویم: متأسفانه نگاه ایدئولوژیک حق‌پندارانه و خُرافه‌های فکری مذهبی، مسالمت را با سازش و تسلیم، یکی می‌داند و همین رواداری را در اینان. بسیار دور کرده است. شما اگر دقت کنید که می‌کنید چقدر روی مولوی اسحاق مدنی ناسزا روانه می‌کنند، تمام، نشئت از روح تخاصم‌جویانه دارد. زیبا بود تمام گزاره‌ها. تشکر بابت این کار.

 

،،

سلام جناب جلیل. بله، فضای رسانه‌ای جدید که مطرح کردید، از چنین پتانسیلی برخوردار است. من در کتاب «ایران؛ روح یک ملت» اثر خانم ساندرا مک کی خوانده بودم که ویژگی فرهنگ ایرانی را این دانسته بود قدرت «بازبینی عقاید خود و شکل‌دهی دوباره» را دارند. روی همین اصالت فرهنگی شاید بود داریوش برای تحکیم سلطنت خود در اواخر حاضر شد از ۲۹ گروه مختلف ایرانی بیعت بِستاند. این را مثال کردم که بگویم اخیراً هم از بالا، دستور / توصیه / صلاح‌بینی صادر شد همه بیفتند جلو فکر مردم را دوباره شکل دهند. اما به قول شما باید رسانه‌های نو تلاش بیشتری ورزند که مردم از مطالبات سازنده‌ی خود دست نشویند. این را هم می‌توان جزوِ چارچوب خود نمود تا فکر مردم را به سمت آینده‌ی متغیر برد، تا واپس‌گرایی، در عمل سختی اقدام خود را باور کند که نمی‌توان روی فکر مردم سیمان پاشید. از دیدارت درین دیدار دانش می‌افزاید. سپاس آقای قربانی.

 

،،

سلام آقامهدی مقتدایی. به این متنت می‌شود این را نیز افزود که هدف در بین این چند اسم که نام بردید -و سه اسم خاندان اسد، حشد عراق، انصار یمن را احتمالأ لای آن نقطه‌چین دو کمانک، گذاشتی- دچار تشتًت است. هر کدام از این شش تا -که محور مقاومت نام گرفتند- راهبرد و مقصد جداگانه داشتند. پس؛ اسرائیل فرصت‌طلبی پیشه کرد هر شش تا را ضربه زد. در واقع اسرائیل درین ستیز سخت که اسمش جنگ و وحشت است، به علت هدف واحدش در برابر شش هدف متشتت، بسیار آهنین و بدون چارچوب اخلاق جنگی وارد شد، و خود را از مهلکه‌ی رویارویی به ارتشی ضربه‌زن تبدیل کرد. همیشه، هدف است که ارتش انگیزه می‌دهد. ارتش اسرائیل، سازمان بقا است و این فلسفه‌ی سیاسی اسرائیل است. متن شما مرا وایم داشت، این ورق را هم بگشایم. درست / نادرست متنم پیش اهالی این «دیدار». درود جناب مقتدایی.

 

،،

یادآوری: یک پیشنهاد. از آنجا که هیچ فیلم و کلیپ را در ایتا و این جا در واتساپ باز نمی‌کنم، از محتوای آن هم باخبر نمی‌شوم. هر کس اگر می‌بیند یا بارش می‌گذارد، دست‌کم چند کلمه‌ای هم برداشت یا توضیحات خود را در زیر آن درج نماید، به نظر می‌رسد، نافع باشد. دامنه.

 

،،

سلام آق سید باقر. من چون فیلم و کلیپ را باز نمی‌کنم، نمی‌دانم چی هست. به همین علت گفتم اگر کسی فیلم‌هایی را که در «دیدار» گذاشته می‌شود باز کرد و دید، خلاصه‌ی دیدگاهش یا موضوع آن کلیپ را زیرنویس کند، یاد بگیریم چیست. از شما برای ارسال این توضیحات سپاسگزارم. خدا قوت. پس، با این توضیح یک اشکال بر کل کشور وارد است و آن این است حاضر می‌شوند با دلارفروشی خزانه‌ی نظام را پُر کنند. ولی واقعاً این قدر می‌شود رذل شد و با این شیوه پول ملی را به بی‌اعتبارترین وجه رایج کشور بدل کرد که کسی الآن برای ۲۰۰ هزار ریالش نمی‌تواند سیب‌زمینی بخرد. برای من حقیقتاً شگفتی داشت، دولت‌های جمهوری اسلامی ایران حاضر شوند با پول ملی با این شیوه‌ی شنیع، بازی کنند. این بود که گفتم این بخش از تحلیلت برای من دشوار بود و ابهام آفرید. روی فرض‌های مهم نوشته‌ات می‌شود واقعاً مباحثه کرد زیرا اهمیت آن بسیاربالا است. درود و خشنود ازین دیدارت درین درگاه «دیدار».

 

،،

مجدد سلام آق سید باقر. کوشش شما برای استناد نقلی از سایت «رویداد ۲۴» متضمن تشکر است. چون با دقت خواندم و مقاله‌ای تبیینی بود. البته همچنان این مقاله هم از حدس و احتمال سخن می‌گوید که در تحلیل، یک رسم رایج است. قطعی نکرد حرفش را ولی مستدل وارد بحث شد. وقتی رسیدم به جمله‌ی «این تاکتیک برای کشورهایی که بدهی خارجی زیادی دارند، با شکست مواجه می‌شود، اما در مورد کشورهایی که سعی دارند بدهی‌های داخلی شان را تسویه کنند، جوابگوست»، واقعاً تکان خوردم. چون اسم چنین تاکتیکی دستبُرد به جیب ملت و پایین‌کشاندن ارزش موجودی دست مردم است. به قول داراب‌کلایی‌ها که به این طور رفتارگراها می‌گویند: «پَس‌فطرِتا»! جا دارد این بحث قوام بیشتر بکیرد. از مباحثه‌ات درین دیدار بازم دانش دست داد. درود، نیز خشنود. کامنت برای این متن هل اول. اما من واسه‌ی دانش این کتاب را می‌خوانم. چون ثروتمندشدن را دوست ندارم. ثروت و ثروتمند بی‌شک در جای خود جایگاه درخشان دارد. اما من چون فن و فنون ثروت را یاد نمی‌گیرم، عمل این کار را برای خود ندارم. بی‌درنگ قائلم کشور باید ثروتمند باشد و مردمان هم ثروت داشته باشند. اشتباه نشود، ثروت اگر حتی به قید قرعه! هم روی من رو کند، چرا که نپذیرم! ولی راه به سوی ثروتمندشدن گنجایش می‌خواهد که من آن را برای امور دیگرم گذاشتم. ملت، با ثروت است که می‌تواند گرفتاری‌های خطیر فقر را از خود دور نگه دارد.

 

،،

سلام سید علی اصغر: واتساپ رمزنگاری می‌کند گفت‌وگو را که جز اعضای گروه، کسی آن را نفهمد. حتی میان دو نفر، در صفحه‌ی شخصی‌شان هم چت شود، فقط آن دو نفر می‌فهمند فونت و جمله را. لذا، ویرایش را اگر درازمدت واتساپ اضاف کند، به آن ایمنی فنی و امنیت رمزنگاری، اختلال ایجاد می‌شود. رمز هم این طور است، مثلاً خودکار بگیر، جملات را الکی به زبان چینی یا مالایی دَجوبَجو بنویس، اون حالت که حتی کنارت هم نمی‌داند چی نوشتی.

 

،،

مجدد سلام سید علی اصغر: نشان تفهُّم و برداشت درست سید ازون متن. من حقیقت فکری خودم از حیات را در آن چند جمله برملا کردم. البته که مادّه و معنا را دو بال جسمانی و روحانی انسان می‌دانم که قصد به‌زیستن دارد. درود برِت درین دانش. بیشتر بیا دانش. و نیز این یکی: هر دو مورد مهم بود. بحث از لفظ پیروز نیست، که حکومت ایران و حامیان تندروِ آن، روی این لفظ برای اسرائیل حساس است، بحث این است، در برابر شش تا اعضای محور مقاومت بسیار خشن و جهنمی واکنش نشان داد. این حرکت اسرائیل منطقه را وارد تصمیمات بسیار مهمی کرد و می‌کند که تماماً به زیان جمهوری اسلامی ایران شکل می‌گیرد.

 

،،

سلام آق سید باقر. سخنان برحق زدید. واقعیت‌ها را آشکارا گفتید. فقط با آن قسمت که فرمودید: «حکایت از نرمش دیگری در حکومت است» حرف دارم رویش. این حکمرانی در برابر هیچ پدیده‌ای نرمش ندارد. کار این نظام بر اساس اصرار بر عمل به سیاست دستوری، خودبه‌خود به وضعیت افتاده است. در مورد آقای مسعود پزشکیان نیز شاخه‌ی دخالتجوی حاکمیت هیچ تصور نمی‌کرد او در آن اوضاع با رأی و مشارکت منتقدان نظام مورد استقبال قرار گیرد. اینک بن‌بست است تا ترامپ ۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ رسماً ۱۰۰ فرمان را صادر نکند، حکومت ایران تماشاچی ایستاده است که چه رقم می‌خورَد.

 

،،

پیام برای یادداشت: آقا محمد حسین به من آدرس مصاحبه‌ی آقای احمد غلامی با آقای لطف‌الله میثمی را داد که دیروز ۲۳ دی ۱۴۰۳ در روزنامه شرق چاپ شد. من مشغول مطالعه‌ی این گفت‌وگوی تقریباً بلند، شدم. برداشت خودم را پس از پایان‌بردن مطالعه‌ام، درین دیدار خواهم نوشت. با سپاس از ایشان برای التفات به این ارسال آدرس. تا بعد.

 

،،

آقا محمد حسین سلام. من هم خوشحالم که این «دیدار» دعوتی برای دیدن دانش و دانشمند و دانشوری است. همه چیز از دانش بر می‌خیزد. دانش، متضادی خشم‌آلود به اسم جهالت دارد که این دیدار می‌تواند دید ماها را به دانش و دانایی بالاتر برساند. از پیامت که نشان آداب شماست، خشنود شده و خشنود می‌مانم.

و به این دو پیشنهادت، گویم: در مورد بند ۱ من برین نظرم، در اولین دیدار دو فرد درین صحن، آداب انسانی مراعات شود، اما در پیام‌های بعدی، در همان روز، اختیار با خود آن دو نفر است. در مورد بند ۲ حفاظت / نشر هر متن بر عهده‌ی خودِ آن فرد است، خواست هر جای جهان انتشار دهد، دهد. اما در مورد نوشته‌های سایرین، نظر آن صاحب‌نوشته که آیا مخالف نشرش هست، یا نیست، بستگی دارد. با تشکر برای اهتمام در تحکیم آئین‌نامه‌ی دیدار. درود. و برای این پیام: ممنون می‌باشم و تشکر وافر دارم که مرا به این اتفاق در روزنامه شرق آگاهانیدید. اگر داراب‌کلا دیدمت، یک ویفر با نوشابه‌ی کانادادرای پِتی‌ات می‌کنم! کشکولی این آخری.

 

،،

آق سید باقر سلام. بیرون‌راندن متفکران از حکومت، طبیعی‌ترین رفتار در حکومت‌های مذهبی‌ست. زیرا چنین حکمرانی‌هایی برای خود حق پیشینی قائل‌اند، سعی هم می‌کنند برای آن آدرس‌هایی از منابع سنتآ قرآن و قراین تاریخی جستجو کنند. مثلاً در جمهوری اسلامی حق پیشینی فراوانی برای خود قرار دادند که من چند تا را نام می‌برم:

۱. نظریه‌ی ولایت فقیهان که در نجف پخت شد.

۲. قوه‌ی قضاییه از آن مجتهدین باید باشد.

۳. وزیر اطلاعات از آن روحانی مجتهد است.

۴. زن، قاضی نشود.

۵. نگهبان ایران شورای شش نفره فقیهان.

همه‌ی این موارد، نظام را در بن‌بست برد و نظر رنانی را اثبات کرد، جدایی ایمان از شریعت در واقع یعنی انسان باور خود را حتی پس از گذار از حکومت دینی، در شریعت جستجو نکند. این برونداد، بسیار طبیعی‌ست. حاصل قطعی این سبک از نظام که تاب متفکران در آن مفقود است. تشکر ازین بازفرست.

 

،،

آق سید باقر سلام. حال که فرمودید مدیر -یعنی من- به رنانی نزدیک‌تر است و در دسترس، خاطره گویم: سال‌ها تهران را به قم می‌راندم، سحر از قم به تهران، غروب از تهران به قم. یک رفیق قافله هم داشتم در شرکت بهمن مسئولیت داشت -همان که مزدا می‌زند- به اسم جناب مهدی حبیبیان. او دلبسته‌ی نظریه‌های علوم انسانی بود. ازو خواسته بودم غروب که می‌آید رو پل کاظمی تقاطع آزادگان، نظریه‌ها را کپی کند برای من در طول مسافت اتوبان بخواند که وقتم اتلاف نشود. از قضا او -اغلب- نظریه‌های آقای دکتر محسن رنّانی را می‌آوُرد و فصیح می‌خواند. جالب‌ترش اینجاست در پایان خط -که بازهم از قضا چون نزدیک خونه‌ی من، خونه خرید جایش هم مقداری بالا، از جای من پیشرفته‌تر- کپی را به من هدیه می‌داد. هنوز همه را دارم. آری، محسن رنّانی در دسترس من بود! اما در متن کاغذ نه در متن جامعه که ام اصفهان‌نشین است من قم مقیم! ممنونم. و به این پیامت نظرم این است آق سید باقر که گمان نکنم اگر اراده‌ی نظام به سیر مشورت نینجامد -حتی در حد همان ساختار بسته‌ی حاکمیت- منش دیگری غیر از آن منشی که هم اینک توسط قدرت فائقه نسبت به آمریکا ورزیده می‌شود، ورزیدن و وزیدن بگیرد. گَرد این غُبار سیاست هم تنِ مردم می‌نشیند. ساده بگویم: ایشان با آمریکا حتی اگر جنگی درگیرد، سیاست شلیک خواهد پیمود نه سیاست سازگاری و سازوارگی جهانی. البته حرفم خبری نیست، انشایی است. اللهُ علمٌ. درود.


 ،،

آقا مهدی مقتدایی سلام. چون معمولاً پس از کامنت، تمایلی ندارید به پاسخ یا توضیح، از بیان نظر زیر نوشته‌ات صرف نظر می‌شود. مگر متوجه شوم، در مقتدایی میلی پدیدار شد. درود.

 

،،

جناب جلیل سلام. به بند ۵ عرضی دارم: دقیق نمی‌شود به تاریخ گفت شاه با این انگیزه از کشور گریخت. زیرا او باری این کار را در زمان مرحوم محمد مصدق هم کرده بود، نتیجه داده بود. و با این آزمون و تجربه احتمال داده بود، چنین اقدامی، بازگشتش به سلطنت را امکان‌پذیر می‌کند. البته یک مورد از تاریخ در متنت مفقود است. کشتارهایی که تا پیش از ۲۶ دی ۱۳۵۷ صورت داده بود. من نظر زونیس را نزدیک به شخصیت شاه می‌دانم، فرارش ناشی از بُزدلی بود که ازو فردی ترسو ساخته بود. مثلاً به تعبیرم در مقایسه با صدام حسین. اصل متنت جزوِ متون مهم بود. درود.

 

،،

آقای شیخ باقر سلام. شناخت دانش / شّبه‌دانش / خُرافه / کرامه و همه‌ی این دسته در راستای علوم و معلومات به میزان دانش اعضای «دیدار با دانش» پیوستگی و بستگی دارد. گزاره‌ی مهمی در آخر متنت رقم زدید. درود. خشنودم به دیدار متون‌تان در دالانِ «دیدار با دانش». و نیز تشکر از شرحی که بر متن نیچه‌ی محمدفضل زدید.

 

،،

پاسخ آقای حسین جوادی‌نسب به من: سلام شب بخیر. ممنون از دعوت شما. اما متاسفانه گوشیم به قول جنابعالی رفیقم با واتساپ راحت نیست و در مقایسه با تلگرام امکاناتش اندکه

 

،،

درین متن، محمد فضل -که سلام برِت باد- خواستی چه گویی، به نظرم خواستی بگویی از سه فرهنگ هنجاری «سنتی / تبعَی / مشارکتی»، فرهنگ سیاسی سومی -یعنی رفتار سیاسی مختارانه‌ی شهروندی- به روح انسانی قرین‌تر است که در سایه‌ی این رفتار و هنجار، دگرگونی و نوسازی رخ می‌نُماید. تلاش محمدفضل درین متن بر پایه‌ی عقل خلّاق و روح زیبایی‌بین استوار است که جدایی هر یک به تباهی جوامع می‌انجامد. اگر درست برداشت کردم، هیچ، اگر خطا و خم بود خودت سزا و راستش کن. درود.


،،

اما من برین اعتقادم محمدفضل -که سلام برِت- آنچه آقای سید ابراهیم نبوی در آن نوشتارش احصاء کرده است، نفسانیات حک‌شده بر لوح انسان است، نه خُلقیات یک جامعه‌ی خاص. به‌همین‌علت، اخلاق برای انسان مقام کارسازی دارد که بتواند لحظاتی او را آن نفسانیات کَنده‌کاری‌شده در لوحش، جدایی بخشد. هر انسانی از اخلاق و معنا خود خودمختار سازد، به بند بند می‌شود. تعبیر قبلی‌ات درین وادی، سفر به خویشتن باید کرد که در تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی کتاب هم شد؛ بازگشت به خویشتن خویش که نفسانیات نیست، مطهرات است. مطهِرات را در بیرون باید سراغ گرفت، چه مطهِرات فقهی را و چه اخلاقی و عرفانی و معنوی را. پوزش دراز شد متنم.

 

،،

به پرسشگری قهّارانه‌ای رو آوَرده‌ای محمدفضل که نشان از قریحه و ممارست فکری و ریاضت فلسفی‌ات است. جواب من به شرح مختصر و موجز زیر است چون دیدار، جای سخنِ دراز نیست: پاسخ به پرسش ۱ : همگانی‌ست. ولی شرائط در آن دخالت دارد؛ کم، یا زیاد می‌سازد. پاسخ به پرسش ۲ : نه، اما شبیه حالات عرفانی عمل می‌کند، چون عارف در مقامات خود دائم مقیم نمی‌تواند بماند، انسان عادی هم از طریق اخلاق و معارف و معنویات، لحظات خود تنظیم می‌کند، اما باز ممکن است تکیه دهد بر همان نفسانیت. پاسخ به پرسش ۳ : جامعه‌ی ایرانی به علت تراکم تحولات و انبوه شکاف‌ها که اغلب در هم ادغام شد، در غلبه بر نفسانیات، به نیروی معنوی زیادتری نیاز دارد و درگیری‌های نوسازی و واپس‌گرایی گاه عامل تأخر شده است. درود برین چالشت و خودت.

 

،،

آقای شیخ باقر سلام. آنچه به محمدفضل نوشتم، راجع بود به آنجه آقای دکتر محمود سریع‌القلم و آقای سید ابراهیم نبوی نگاشته‌اند. بنابراین به متن پرداختم، نه به ماتِن. در شخصیت آنان ورودی نداشتم. بنابراین برداشت شما از متن من، احتمال می‌دهم از آن رو رخ داد، که تصور کردید من به شخص متعرّض شدم، نه متن. بااین‌وجود، برداشت‌ها از نوشته‌ها به چنین اشتباه هم متلائم می‌شود که گریزی از آن نیست. دیدگاه من نسبت به افراد، با نگاه من متون افتراق دارد. درود که تذکر دادید به صراحت.

 

،،

آق سید باقر سلام برِت. با نویسنده‌ی این متن که گفت تاریخ انقلاب را می‌نویسند اما «حتی یک صفحه درباره حزب توده و جبهه ملی و مجاهدین و فداییان» نمی‌گویند، کاملاً موافقم. از نظر من -که تقریباً کتاب‌های مهم و مختلف معاصر را مطالعه کردم- انقلاب، ائتلاف نانوشته‌ای میان عناصر اصلی کشور بود که در قالب فرد و حزب و تفکر پدیدار شده بود. اینک هر نویسنده‌ای بخواهد هر کدام از اینان را از صفحه‌ی تاریخ که جنبه‌ی روایی دارد، محو کند، او دارد «تاریخ دستوری» می‌نویسد، نه تاریخ واقعی که جریان یافته بود. درود.

 

،،

سید علی اصغر که سلام بر تو این احتمالی که فرض کردی، بعید هم نیست. چون در زندگی طالب آملی، هیجان، سیَلان و خلَجان هر سه وجود داشت. اما من عقل را در عشق و عشق را در عقل شبیه رفت و آمد جُنبده به سر سفره یا آخور یا علفزار می‌دانم. نوعی روابط بده - بستان. سپاس از کلام ناب‌تان.

 

،،

سلام و تشکری دوباره آقای شیخ باقر. آشنایتی نداشتم با این کتاب و نظریه. حال که معرفی کردید، مقداری دستم آمد. پیشنهادت که اگر انجام دهید خوب است که نوشته‌هایی کوتاه بذاری، دقیق دستمان بیاید. دانش در این دیدار ارجمندی‌اش همین است که جنس کار ما از دانش باشد و آشناشدن با دانش.

 

،،

آق سید باقر سلام. درست مثل شماها از آن سو خیلی‌ها فقط ایتا نصب می‌کنند! من هم نظرم این است از هر دو امکان داخلی و جهانی باید استفاده کرد. مدرسه فکرت روی ایتا بالای ۲۵۳ عضو دارد. به قول آقای جلیل قربانی در شرح حساب ایتای خود: برخی هم از بد حادثه بدانجا آمده‌اند! بگذرم. ولی کشکولی: تِ رِ اون چی بتاختِمه راضی هاکانم ایتا نصب هاکانی که مدرسه فکرت رِ هر صُب و شُو به توپ دَوندی! آخرش زیر کار نرفتی! مگه ت چنده خانِ سیاسی‌میاسی بنویسی از ایتا متواری هسّی؟! واسه آق شیخ باقر یک پیام ویژه بود، گفتم ایتای خودشو را باز کند. این جا هم تا رفع فیلتر شد، معطل نکردم راه انداختم. تلگرام را هم پزشکیان رفع کند از حکم قاضی نیشابور که خودش حالا به جرم فساد حبس است، آن را هم راه می‌اندازم! ممنونم از شوخ‌طبعی‌ات.

 

،،

پیام دوم: جناب مهندس سید باقر اگر تأثیرگذاری مد نظر باشد، افکار باید در کنار افکار مختلف و مخالف قرار گیرد، آن جا در مدرسه فکرت تمام افکار حضور دارند و اثرات کار فکری هم تضارب آرا است. البته شما واقف به این تز هستید و در این امور تحمل فراوان دارید و تأمل زیاد. نتیجه‌ی پرسشگرانه: وقتی افکار جناح مقابل و بقیه‌ی افکار و سلایق و حتی عموم افراد، در ایتا هستند، شماها نباشید در آن، چگونه افکار خود را به آنان می‌رسانید؟! پس لازمه‌ی این کار، حضور فعالانه است. نارچاریم ایتا باشیم چون همه آنجا هستند. تمام از سمت من. متشکرم. شوخی شما را تبدیل به مسئله کردم!.

 

،،

سلام مجدد برِت آقای شیخ باقر. گنگ شد برایم؛ «اخلاقِ اصالت»؟! به چه معناست؟ توضیح دهید آشنا شویم. چون «اصالت اخلاق» یا «اصالت لذت» و یا «اصحاب فایده» شنیده‌ایم و خوانده‌ایم، اما این ترکیب اضافی/ وصفی در عبارت شما، برای من لااقل ابهام دارد. درود. آقای شیخ باقر درین شب با سلام، به سخن خودم و شما مقداری توضیحات لازم است.

۱. کسی به خودش که نمی‌تواند صفت ارزشی و تفضیلی دهد و بگوید من متدیّن یا متشرّع هستم. این صفاتی‌ست که دیگران به متدینان اطلاق می‌کنند.

۲. در بیان شما «بی‌آبرویی» علتی برای پرهیختن فرد از دیندار نامیدن خود، گرفته شده است و این در حالی‌ست که پستی بالاتر حتی از «دین بی‌آبرو، شده» سخن به میان آورده‌اید. میان دو گزاره، تناقض برقرار است.

۳. من علت این‌که گفتم از تعریفی که از دین ارائه دادید، در جاهایی خودم را فراتر می‌برم و در اموری هم خودم ازین چارچوب فروتر، می‌برم، این است که یا تفسیرهای دینی را لغزنده می‌بینم و یا درمانده. الآن کمتر پیش می‌آد کسی دعای کمیل، نمازجمعه، غسل‌های استحباب، روزه‌های مستحب، ادعیه‌ی مأثوره، حتی عمل به رساله‌ی عملیه را آن طور که جاری بود، جریان اندازد. حتی تقلید از مجتهد تقریباً رنگ باخت. اگر شما این چیزها ملاک گرفته‌اید، باید گویم، دینداری بر مقتضیات زمان تکامل پیدا کرده، نه این که بیرون افتاده باشد، در پایان، بسیار بحث مفید و مبتلابه را میان کشیدید و به نوبه‌ی خودم تشکر دارم و نیز مرا به ژرفای این مسئله هول داد. درود. اینک آشیخ باقر، اگر مد نظر شما این باشد، باید بگویم من «دیندار» هستم، چون در ورا و فرای خودم، آموزهای وَحیانی و احادیث اسلامی وجود دارد که ایمان و باور (و اگر توان عمل پدید آید) عمل به آن را باعث تکامل و رستگاری می‌دانم. اساساً ایمان به دین به معنای پذیرش درستی رهنمودهای آن است و انسان در ظلّ و سایه‌سارش، حس تعالی می‌گیرد و بر پله‌ی معنویت بالا می‌رود. سپاس از توضیحی که منجر به این جوابم گردید. روندگی فرد در مذهب و تبعیت از آموزه‌های وحیانی، مد نظرم است. دین من این است، از سمت من تمام. اما به بحث‌ها گوش فرا خواهم داد. درود. پس با استناد به این تعریف از دیانت، خودم در جاهایی فراتر ازین چارچوبه می‌روم، و در جاهایی هم فروتر از آن. هر دو اقدام هم مختارانه و مشتاقانه. جواب من قطعی است، نه مردد و در درنگ. درود.

 

،،

پس از مطالعه‌ی مباحثه‌ی باقرَین (سید باقر و شیخ باقر) سخن من خلاصه این است: فراوانی این مسئله که تحت عنوان «دین‌گریزی» تفصیل بخشیدید، بیشتر در تغییر ذائقه‌ی زندگی است. البته حکمرانی بد و شیوع فساد و عجز حکومت در تنبیه فاسدان، بسیار مدخلیت دارد. اما این‌که دین‌گریزی ناشی از تحصیل و تحقیق و جستجوگری باشد، به نظر می‌رسد، به‌ندرت چنین باشد. هر چند دینداری در لایه‌ی ضمیر آدمی نهان است و آسان نمی‌توان دین‌گریز پنداشت آحاد مردم را. بهره بردم از هر دو باقر، شیخ و سید.

 

،،

سلام و سپاس. اما جناب مهندس مهدی مقتدایی در موافقتم با سخن شما، یک مثال می‌زنم: فرضاً جایی نشست علمی برگزار است و نوبت من باشد و بالای سن سخنرانی کنم. به هر آنچه آنجا ارائه دهم اگر منبع و مرجع و نام و نشان، نشان ندهم، سخنم را به سخنان رایج در میان عامه تلقی می‌کنند. شبیه این دو حرفم، مثلاً خطاب به همان نشست و جمع: نه، بانوان و آقایان، من مخالف صدور انقلاب هستم و با این نظریه موافقم که معتقد بود: انقلاب مگر نخودولوبیا است که بقچه کرد صادرش کرد! همچنین در مخالفت با تز ولایت فقیهان قائل بود: مرا مادرم از دوسالگی از شیر گرفت! من «ولی» نیازم ندارم! خیلی فرق دارد نام صاحب آن متن و صاحب آن نظریه را آدم بگوید و به اسم خود تمام نکنند و یا از درج منبع استکاف ورزد. ایراد شکلی و ماهوی دارد. حتی سرقت ادبی محسوب می‌شود. ماها اگر به آخر سایت‌ها بخش حقوق سایت رجوع کنیم نوشته است: کپی و نقل تمام مطالب این سایت با ذکر منبع و نام صاحب اثر بلامانع است. این یعنی امانت در نقل مطلب. با احترام و تشکر ازین فکر و و خواسته و سلیقه‌ات. توجه: حالا یقین دارم این انجمن "دیدار با دانش" دانشِ این را دارد که بداند صاحب این دو تا سخن من کیست. عمدی اسم آن فرد را نگفتم که مثالم عینیت یابد. پوزش از شرحی که زیادتر از یک کف دست شد. درود. آن دو سخن از مرحوم مهدی بازرگان است.

 

،،

مجدد جناب جلیل سلام. با کلیات سخن شما کاملاً موافقم. با این جمله‌ی معترضه: اروپا بسیار زیاد در خود حوادث دید، این بود تفکرات فلسفی در آن نموّ کرد. مانند عقل‌گرایی. که بعد جنبش رومانتیسم در مخالفت با جنبه‌هایی از عقل‌گرایی مُفرط، ایجاد شد و جنبش زهدگرایی آلمان شاخسارهایش از همین دو ریشه آبشخور گرفت، از یکی بیشتر و از دیگری کمتر و اصلاحی‌تر. واپس‌گرایی، نه. نبود. چون نبوغ را نخشکانید و جمود را آبیاری نکرد. ممنون از بیان دانشی‌ات که دانشور پرمطالعه و پرحافظه‌ای هستی و تو را بیشتر در داراب‌کلا ظهوراندند! تا در وزرامحله‌ی سرخرود. درود.

 

،،

سلام و سپاس. واقعاً جناب مهندس آق سید باقر خاطره‌ی شیرین اما دردناکی را وارد «دیدار» کردید که خاطره به نظرم در مجاورت دانش، خودش یک کارساز بزرگ است. با شما کاملاً موافقم که اشخاص روزی‌طلب روحانی‌کاروان، در ظاهر مذهب متوقف شدند و مناسک توحیدی را به اقسامی از بُت‌وارگی فرو کاهیدند. من که بارها گفتم جناب‌عالی یک پا یک شیخ هستی و از شِخا بیشتر اسلام و آن انصراف‌ها از اصلیات اسلام را مطلع‌اید. تأسف شما در متن، یک اَسف واقعی است. جذاب، سازنده و آموزنده وارد شدید. آن شوخی‌ات با آن روحانی (شیخ یا سید) کاروان قشنگ و در عین حال بُرّان بود. توشه‌ی آخرت و زادِ معاد یک اندیشه‌ای است انسان را به نیکی مشتاق و متمایل می‌کند و من هم ایمان دارم، اعمال انسان در سعادت او نقش اصلی ایفا می‌کند عین شخصیت قهرمان در سناریوها. سپاس از شما.

 

،،

سلام و سپاس. به روی دیده. منبع من جناب آقای شیخ باقر، کتاب «قرآن‌شناسی» اثر مرحوم مترجم شهیر قرآن محمدمهدی فولادوند ص.ص: ۳۲۳ و ۳۲۴ که من چند سال پیش مطالعه‌اش کردم.و من بر آن اساس قائلم علت این فکر در یهود این بود چون خود را بنی‌زادگان می‌پنداشتند باور پیدا کرده بودند هر گناه و جُنح انجام دهند، شفاعت می‌شوند و میانجیگرانه نجات می‌یابند.

 

،،

مجدد جناب مهندس سید باقر عرضی داشتم. جناب محمدحسین پیشنهاد داد در دیدار که متن‌های این درگاه، جایی نقل نشود. البته من وا نهادم به خود اعضای دیدار که متن‌های خود را از نظر نقل و انتقال مجاز بدارند یا منع. اینک آیا اجازه دارم این خاطره‌ی شما را در ادامه‌ی پست «شفاعت گتره هست؟» خودم در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا انتشار دهم، یا نا؟ البته من قائلم، منع انتشار این نوشته‌ها به حصر و حبس دانش می‌انجامد. فکر وقتی وارد بیان شد، حق آن متن است که به گوش عموم برسد تا انتخاب فکرها میسّر و ممکن گردد. زین‌رو، تکلیف خودم را نمی‌دانم که با برخی از متن‌های مهم و مؤثر این دیدار، چه کنم. بگذرم. توضیح خود آقا محمد‌حسین نیز می‌تواند رهگشا شود. درود. اساساً تتبع حرکت روشنی‌بخش است. و شما کار صحیحی می‌خواهید صورت دهید که روی جمله‌ی مرحوم فولادوند تتبع کنی. من هم اصل نوشته‌ی خطی‌ام را چند سال پیش این کتاب را خلاصه و یادداشت‌برداری کردم، برای دیدار در دانش و شما، منعکس می‌کنم. سپاسگزارم از تلاش برای راستی‌آزمایی در متون. از سمت من تمام. با تشکر و احترام.

 

،،

آقای مقتدایی سلام. در فراخوان شما شرکت می‌کنم، چون به مسائل مطروحه در «دیدار» اهمیت می‌دهم. من اصل شفاعت در منطق قرآن را ایمان دارم. من اما علاقه دارم، خدا بر اساس توشه‌های خودم مرا پاداش یا مجازات کند، زیرا هر دو کار، از آن خداست، و خدا هم عدل می‌ورزد. من البته به صورت حُب ذاتی، گشایش در کارم را رد نمی‌کنم اما پایه‌ی فکرم این است، آنچه خودم استحقاقش را پیدا کردم، بر من اعمال شود. من کتمان نکنم که میانجی خود اگر واسط شد، رد آن دور از نجابت است و می‌پذیرم. تکمیلی: از آنجا که به لغت‌های زبان مادری بسیار بهاء قائلم، روشن کنم شفاعت در گویش محلی ما می‌شود: دَسدامون. *دَسدامون* را هم که لابد همه بلدید.

 

،،

جناب آسید باقر سلام درین شامگاه بر شما. به نظر می‌رسد آیه‌ی مورد استنادت از زندگانی سیاسی اجتماعی عمومی سخن می‌گوید اما شفاعت طبق آیه‌ی آیت‌الکرسی «عندالله» است و پایان کار انسان در آخرت. روشن کنم من تخصصی در مورد قرآن ندارم که خودم را شایسته‌ی پاسخ دقیق بپندارم. بنابراین موکول شود به اهل فن، به نظرم بهتر است. البته خود حضرت عالی هم درین موارد تجربیات و آموخته‌های خوبی دارید، که بیانش موجود ازدیاد دانش می‌شود. تشکر از طرح مسئله.

 

،،

تحلیلم بر این متنم : اگر اقدام مسلحانه‌ی دیروز کاخ دادگستری تهران در خیام، که به مرگِ آقای علی رازینی و نفر دیگر انجامید، سازماندهی‌شده بوده باشد، هدف این شکار می‌تواند این باشد، که نوعی همنوایی را به جامعه تزریق کند و گوید ما قادریم شاخص‌های قضایی را از میان برداریم، که مردم اکثراً از چنین اشخاص چسبیده با بخش قدرتمند حکومت، انزجار دارند. درین‌صورت، این اقدام غایت دومی را وارد فضای سیاسی ایران می‌کند، که میان اقدام‌های خود و انتقادهای مردم از حکومت، پل بزند و فشار مردمی را، تازه و امیدوار و قابل نموّ نگه دارد. گرچه می‌داند عملکرد آنان، گونه‌ای بوده است که با مردم همپیوند نمی‌توانند بشوند، ولی سعی‌شان این است، دست‌کم حس لذت از مرگ یک قاضی مشهور را در دل مردم بدمند مملوّ از نقد کنند تا در مبارزه با حکومت، پشیمان نشوند. انتخاب شخص رازینی، حاکی از کارکردن روی روان مردم بود. نتیجه: تست ذائقه‌ی مردم است، جدای از تصفیه‌حساب خونین. اینک یک برداشت این است، مردم (احتمالاً جمعیت بالایی از ملت) به جای افسوس و حسرتِ از دست‌دادن چهره‌های حکومتی، نوعی رضامندی در ضمیر خود، از مرگِ چنین قاضی‌هایی، می‌پرورانند ولو آن‌که در محیط نخواهند / نتوانند بُروز دهند. دامنه

 

،،

جناب آسید محمد وکیل سلام. برای من، در کنارهم‌بودن چه در چه درین «دیدار» و چه هر دیدارهایی، ارزشمند و حتی لذتمند است و ای بسا سید محمد وقتی باشد، این کامم شیرین‌تر هم شود. خشنودم ازت. اما به پست دومت که واقعاً تاریخ شفاهی مهمی از زبان و قلم و بر پایه‌ی مشاهداتت است، خیره شدم و هر چه پیش رفتم دیدم چقدر این نوشته‌ات مرا می‌کِشد. ماندم که این خاطره‌ات که از ده‌ها تحلیل و خبر درین‌باب، بااهمیت‌تر است، چه کنم. یعنی بسیار مهم می‌دانم این را در سایتم هم به ثبت جهانی برسانم. می‌مانم که خودت معلوم و مُجازم کنی. عالی بود، اطلاعات دست اول و ترسیم صحنه و معرفی واقعیاتی از آن سوی چهره‌ی چنین فردی. ممنون سید محمد رفیق توانمند من.

 

،،

به آقا محمدحسین:

از ابراهیم:

موضوع: نوشته‌های دیدار

سلام جناب م،ح. می‌دانم دیروز شیوه‌نامه‌ی مدً نظرت را در مورد «دیدار با دانش» دقیقاً توضیح دادید. اینک با نوشته‌ی جناب سید محمد موسوی در مورد مشاهدات و ارزیابی‌اش از رفتارها و افکار قاضی «مقیسه» آیا به این یقین نرسیده‌ای چنین اطلاعات ذی‌قیمتی را در میان چند نفر حبس کردن و به جامعه آشنایی ندادن، نافی مقصود انسانی است؟ واقعاً آدم به لرزه در می‌آید وقتی می‌فهمد چه کسی در کجای حکومت، چه جور کارهایی مرتکب شد، ولی درعین‌حال رغبت نکند، آن را عمومی کند. پس، کی مردم بابد از مسائل جامعه‌ی خود، بی‌خبر نگه داشته شوند. هان! حرفم این است، متنی که درین دیدار، بهاء برای نشر دارد، دریغ مَوَرزیم، آن را به بیرون هم انتقال دهیم تا مردم از دانش، به تنظیم رفتار خود عادت کنند. متشکرم. لابد خطاب من خودت را متوجه‌ای؟ چون فرموده بودید نوشته‌های «دیدار» در خود «دیدار» بایگانی باشد و منتقل نشود.

ارادت و احترام

مدیر «دیدار با دانش» ابراهیم / دامنه

 

،،

آق ممدسن سلام اول کشکولی: ها، آقا، اون وقتا ما می‌رفتیم زّغال‌اِنبار تفریح! یا چلکاچین کَل‌کُشتی! تِ هِم بِسّه، اَم واری، جنگل‌وَری می‌آمدی! چرا هی می‌رفتی ساری‌ماری؟! مگر نمی‌دانستی با دِشنه و خرزنجیر، در شهر جولان می‌دن؟! بگذرم! امابعد؛ چه هم خوب شد خاطرات سیاسی در «دیدار» به ملاقات اعضا آمد. نیاز هم بود بیرون آید از سینه‌ات، وگرنه خفقان و احتقان می‌گرفتی! اقتضائاتت لابد همین بود که دوجانبه‌ات! ننموده‌اند. ننمودند دیگه؟! نکنه نمودند؟! آخر کلام، سقراط داد می‌زد «من، خرمگسم». می‌دانی چرا؟ چون معتقد بود کار او، فقط بیدارگری است. خرمگس (=وِرگ‌ماز، سَپِل) با وز وز خود، خواببدگان را از خواب برمی‌خیزانَد که زیاد چُرت نزنند، حکومت را آب ببرَد، آنان را خواب. بازم بگذرم! اصلاً تو صد تا کشکولی بنال؛ به‌حرف، بیا، فقط، اینش مهم است. مول! (=تِک میم) نباش. ۱. کتمان نمی‌توان کرد، که سابقه‌ی ضد شاهی در گذشته‌ی زندگی‌ات، سنجاق است. بهای آن نزد رفیقان محفوظ است. ۲. عدد ریاضی را در متن‌هایت با عدد ریاضی فارسی تایپ کن که شمایل متن را درهم نریزد. مثلاً ۵۷ که انگلیسی تایپ کردی. ۳. مقار می‌آم که تیل‌بازی می‌کردم. اما چون در خانه‌ی ما کنجکاوانه از مادر و پدر می‌پرسیدیم داستان مخفی‌کاری چیست؟! در جواب آنان، این حد می‌فهمیدیم پشت قضیه‌ی خانه‌ی ما، ساواک قرار دارد. به خاطر همان مبارز متواری، که سال ۵۴ دستگیر شد؛ و تو دکّال نمی‌شناسیدش! باری! معروض دارم که داستان این بود داشتم می‌گفتم، من هم سال ۵۵ روی عکس شاه بر صفحه‌ی اول داخل کتاب فارسی دبستان، شاخ کشیدم و با خط برجسته نوشتم: «شاه، گاو است»! مبصر کلاسِ پایین‌تر بودم، کتاب هم از آنِ سید حجت شفیعی برادرِ آق سید ابوالحسن سلطان‌سیدرضا بود، که دفتر مدرسه بو برده بود و داشت مفصل می‌شد، که با گردن‌نگرفتن هیچ کس، فیصله یافت. غرَض این است، در رد شاه، متحد بودیم! در جای شاه کی باشد، مفترق شدین / شدیم. پوزش قصدم، بیان است، فقط. مبارزاتت، منزَلتَت را ارتفاع داد.

 

،،

آق سید باقر سلام. شما جناب مهندس گویا به دفتر آقای کیومرث! آمد و شد داشتید! حالا می‌دونی چرا شاه‌غلام «دیشلمه» می‌بُرد پیش نویسنده‌های مجله‌ی گل‌آقا؟! اساساً هدف صابری از لفظ «شاه‌غلام» چی بود؟ فومنی مرحوم از استخدام این عنوان و شخصیت کجای ایران را هدف قرار داده بود؟ و چرا اصلاً فقط حسن حبیبی را زیر می‌گرفت؟! حسن فتحی وقتی سریال «شهرزاد» ساخت، نام آن شخصیت با نقش آقای استاد علی نصیریان را چی گذاشت؟! بگذرم! شما سیدباقر معلومه بر ما و مبرهن، که اول انقلاب هم سیاسی‌میاسی بودی! کشکولی. آره، ارّه‌ات خوب دندونه دارد. بُرش را بلدید. مخزن‌الاسرار حکیم نظامی جِ تِ ویشته در حافظه داری. بااجازه می‌خواهم به سبک شاه‌غلام (که یعنی غلامِ هیچ شاه و حاکم نباید بود) به علت وجود انبار اطلاعات انبوه (گاه تلنبار) در حافظه‌ات، سید آق باقر را مخزن‌الاخبار و معدن‌التّحلیل بنامم. حالا درین تِلارِ «دیدار با دانش»، حضرت مستطاب عالی، به دو مقام شامخ! نائل آمدید. پس؛ این شما و این دیدار و آن همه، اخبار و تحلیل‌هایت. راستی! در سریال شهرزاد، اسم آن شخصیت محوری، «بزرگ‌آقا»!!!! بود. درود. از سوی من تمام.

 

،،

سلام سید باقر. اخلاق حرفه‌ای همین است که انسان، آغاز سخنش را با درود / سلام هر کدام که خود برمی‌گزیند، شروع کند. مثال مثلث جالب بود. خودم شیدای فارسی‌نویسی هستم. گاه ناچارم چون لغت معادل پیدا نمی‌شود یا دیر پیدا می‌شود. حالا من بگویم. تمام اسم کتاب‌های دبستان، «عربی» است، این واژگان بر روی کتاب‌ها:

ریاضی

حساب

علوم

تعلیمات دین

حتی خود فارسی

فارسی لغت عربی است. از اسب می‌آید. مردمی که اسب دارند، عرب به ایران گفت فارس‌، فرَس‌سواران یعنی اسب‌سوارها. ممنونم و از گفت و شنود با جناب‌عالی خشنودم. تندرست باشید و برای محل و منطقه‌ی میاندورود، همچنان مانند همیشه، منشاء خیر باشید. راستی! منشاء که عربی شد! چه گویم! پس بهتر مانند دکتر جلال‌الدین کزازی بگویم: سرآغاز خیری بودی. درود. من چشمم مسقیم رفت به سید حسن. خدا ایشان را مثل دنیایش که آرام و مردم‌دوست بود، در آرامش و آسودگی به رستگاری، خالد کند. شما آق سید باقر، پس اِما ره خاش سِرْدله راه ندنی یوووو؟! آهان پس این جا پِش‌پِشو می‌دین کَرِ اصول‌لولوگرا ها را؟؟

 

،،

جناب جلیل سلام. برای این «ناز شست» یک جواب ناز، خواهم نگاشت: نظارت استصوابی انگشت شست! حالا با مدرنیزاسیون جهان، انگشت شست از همه بیشتر قدرت یافت. چند مثال: - با انگشت شست نوشته را ارسال می‌کنیم که در کسری از ثانیه به پیش هم می‌رویم. هم‌اتاقی شدن. - با انگشت شست دلیت (همان حذف) می‌کنیم، کاری از جنس شورای نگهبان ایران و حق وتوی سازمان ملل متحد جهان! - اگه ترامپ از شست خود توئیت بزند در کسری از ثانیه می‌تواند جایی را جهنم! کند. بگذرم. شست خود را شست‌وشو دهیم، ناخن آن را بگیریم که «ناز» این نازنین انگوس! صدمه نبیند.

 

،،

سید باقر مهندس سحرخیز و پرجَست‌وخیز «دیدار» سلام. اذیتت کند مدیر! لطفاً منبع این کپی؟! نویسنده را نگویی ما می‌گوییم: نویسنده: سید باقر. به،به، چه فردوسی‌شناسی داریم درین دیدار. بگذرم. درود.

 

،،

مجدد بر جلیل دیدار، سلام. در بادی امر، این حرفت، نومیدی را دفن می‌کند. طنز نوشتید، ولی خود را در دسته‌ی فعالان نا«ناامید» جای دادی. جالب بود. پس، آفتاب شما تابان خواهد شد. این‌هم خود یک، «تک‌فرمونی» است جذاب. سپاس.

 

،،

اما جواب جدی به جناب جلیل: بله، مدرن و عقلانی و اخلاقی است راه‌حلی که ارائه دادید. اما حاکمیت گفتم که، حرف خود را ایدئولوژی برحق می‌داند و اراده‌ی مردم را در دستگاه تفسیر رسمی خود چندین صفت بد بارش می‌کند:

مثلاً: «بدخواهان»

مثلاً: «نانجیبان»

مثلاً: «فتنه‌گران»

مثلاً: «غرب‌زدگان»

مثلاً: «بی‌شرمان»

اگر ادامه دهم، این صفاتی که به اراده‌ی مردم نسبت داده شد، خودش حجمش در حد کتاب است. خودت هم واردتر از من. اما راه‌حلت عقلانی‌ترین راه است. که جوِی عقل می‌طلبد!

 

،،

جناب محمد حسین سلام. آنان هم می‌گفتند سید احمد کسروی ترور کلامی کرد به شیعه. من این میان بی‌تقصیرم! بگذرم.

 

،،

آق سید باقر سلام. حَی‌قت؟! حتماً به روی دیده. تلاش می‌کنم، کوتاه جواب دهم. وقتی داستان خیارات و غَبن را تعریف کردید، واقعاً از خنده مُردم! حَی‌قت؟! : لفظی تعجب‌آمیز در محل، که پس از شنیدن یک خبر، یا واقعه از خود بیرون می‌دهند. در مورد پارسی و عربی یک مثال‌هایی می‌زنم. البته در قسمت زیر. واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در دبستان: تمامی واژگان زیر عربی است:

 مدیر معلم ناظم مدرسه تجدید مردود قبول مستمع آزاد، البته آزاد که همه می‌دانیم پارسی‌ست. تنبیه مداد تکالیف مفاهیم تمرین حیاط زنگ تفریح، البته زنگ که نه، تربیت، مربی، ولی، پدر دانش آموز محصل تحصیل اولیای مدرسه انجمن جلسه و...


،،

راستی خیلی هم خشنودم سدطالب سید باقر «شفیع» شخ عَی لَک بر اِوریم بَوووشه. هر دِ دَرمی جنت المأوا! جواب شما بسیار لذت داشت. درود. خیار غَبن هم یعنی در معامله حواست باشد اگر زیانکار شدی، (=مغبون) اختیار برهم زدن را داشته باشی. بلد بودی. فیلم بازی کردی آن جا.

،،

اینک جواب از نوع ساده و غیرتفسیری. آقای حجت الاسلام محمدی گلپایگانی در دفتر مقام بلندپایه زیست کرد. عادتش به جملات زینتی از همین جا برخاست. پس، دوست دارد در مورد سوژه‌ی مورد نظرش، جملات زینتی بگوید. توضیح ادبیاتی: من نوشتم اسم تفضیل (=برتری) اما این واژه‌ی اَعلَم درین عبارت، «صفت تفضیلی» است. هر چند اسم تفضیل هم داریم در عرب.


،،

جناب جلیل سلام. محمد حسین در محل ما چند جور ادا (=تلفظ) می‌شود:

مَمدُسِن

مَمدوسِن

مَمسِن

بگذرم!

چون دِهوند داراب‌کلا شدی، گفتم. بنابراین حرف «ح» در ادا، کامل می‌افتد

 

،،

آق سید باقر سلام. در مورد شفاعت، من نظرم را پریروز، شفاف درین دیدار در پاسخ به فراخوان آقامهدی مقتدایی، نوشتم. خلاصه‌اش این بود: دوست دارم توشه‌ام را خودم پر کنم، اما به اذن خدا میانجی هم وارد شود، استقبال می‌کنم. تعبد به آموزه‌های وحی را جزوِ پایه‌های فکری خودم حساب کردم. ممنونم. در طنز هم، قوی هستی.

 

،،

سلام جناب سید باقر. اول کشکولی: ترجمه‌ی پارسی آن «خدا داناتر است» چون «اعلَم» اسم تفضیل است و الفِ روی آن برابر با «تَر و ترین» در پارسی است. امابعد؛ من فیلم را باز نمی‌کنم، ولی چون توضیحات زیرش را خواندم فقط یک نکته می‌گویم: در کتاب «فهم نطریه‌های سیاسی» اثر توماس اسپریگنز ترجمه‌ی دکتر فرهنگ رجایی (استاد اندیشه‌ی سیاسی شرق ما در سال ۱۳۷۲) یک مطلب مهم وجود دارد که در زیر مطرح می‌کنم. برای فهم فلسفه‌ی سیاسی هر فیلسوف باید اول دید، او کجا زیست. مثال می‌زنم: یک فیلسوف بود در اروپا که شکار فراوان قورباغه‌ها توسط لک‌لک‌ها را هر روز از روزنه‌ی کلبه‌ی پدرومادرش تماشا می‌کرد. او بزرگ شد، فیلسوف شد، و تز داد قورباغه‌ها برای لک‌لک‌ها آفریده شدند! من کتاب که می‌خوانم دو کار می‌کنم آق سید باقر. یک. در حافظه‌ام جاسازی می‌کنم. دو. در دفترم، ثبت. اینک این یکی حرف‌هایم را از حافظه‌ام نوشتم. عیب داشت، بگذارید به حساب ادبیات بد و ناقص من. در مورد سوژه نظر نمی‌دهم. اما رئیس‌دفترهای مقامات بلندپایه، اغلب، اخلاقیاتی غلوّآمیز پیدا می‌کنند. این رئیس‌دفتر لک‌لک! را در برکه‌ها ندید ولی در پاستور شاید! او عادت به مجامله دارد، تا جمله. میان جمله و مجامله فرسنگ‌ها مسافت است. لابد گرفت جناب ابنِ طالب، سید باقر، مطلب و مطالب را ای فرزند گرامی مرحوم حاج سید طالب.

 

،،

سلام سیدباقر. از آن بالا تا پایین با تحلیل شما جمله به جمله موافق هستم. حرف شما حرف من. متنت از دید من این است: بسیار به‌روز و واقع‌گرایانه با زیور آرمان‌گرایی حقیقی. تشکر وافر.


،،

بر مهندس سید باقر سلام و هزاران درود. دلکش‌ترین خاطره بود. آموزنده، سازنده و الهام‌بخش. جذابیت داستان شنا، و ساخت اولین پنجره از روی نمای کارگاه توسط اعتماد به نفس شما، مرا غرق در جاهای گیرای رُمان کرد. حقیقتاً، حقایق از زبانت بیرون آمد. خوشحالم باعث شدم خاطره‌ات از سینه‌ات برخیزد. آنچه با شما در تمام زندگی‌ات کردند، از سمت ما همیشه محکوم بود. سید باقر! سپاس از قلم صادق شما. جذاب بود. درود.


،،

محمدفضل سلام. این بار با قلمی روایی که در افّواه بر زبان جاری‌ست، متن نوشتی. هم این سبک، هم آن سبک کلاسیکت هر دو در جای خود اثربخش، و وفا به زبان پارسی‌ست. ترامپ چون قصد دگرگونی جهانی را کرده است، باید به او دقت کرد که چه می‌خواهد بکند. حتی روزانه باید رفتارش را در محاسبات داشت. معاون او -که رئیس‌جمهور روز موکول است- فردی بسیار قدرتمند در تئوری‌پردازی‌ست. چهره‌های رسمی که انتخاب می‌شوند، بر سیاست آمریکا نقش آزاد دارند، چون نظام آن جا «ریاستی»ست با توازن قوا، نه فقط تفکیک قوا. حرف و امضای رئیس‌جمهور آمریکا فرمان حساب می‌آید. دقتت را قبول دارم. درست هشدار دادی. پس، هر دوی ما معتقدیم نظام در دستِ مطلق جناح حاکمیت، اگر عقل پیشه کند که نمی‌کند، نباید منافع ملی کشور را با حرف‌هایی از جنس امام‌جمعه‌های ۹۰۰ شهر ایران! چوب حراج زند. ترامپ به تعبیر ابتکاری من، «لج ترامپی» دارد. آن لج نباید بالا آید؛ عین شخصیت در مثال درام شما. استفاده کردم از خوارزای بافکرم. «بیداری» قدرتی افزون‌تر از چهره‌ی عریان خشونت در حاکمیت کشورهاست. و بیداری در جای خود، کارش را می‌کند. گاه، بیدارسازی، زمان‌ها به درازا می‌کشد، ولی بذرش روزی از خاک کشور سر بر می‌آورَد. منظورم از بیداری، بینا و دانا بودن است آقای محمدفضل.


 ،،

در روحانیت ایران، دو عیب از ایشان جدا نمی‌شود:

۱. حس رُبوبیت ولو حد خفیف. خداگانگی.

۲. سلطه‌‌گری معرفتی و بینشی.

مگر آن‌تعداد وارسته که به نظر می‌رسد، اندک‌اند. نظام سازمانی روحانیت ناخودآگاه، پرورشگاه همان دو صفت است. نه، آگاهی عمومیت‌پذیر نیست، یعنی همیشه باید آگاهانی پیشرو، باشند تا در مردم بیداری و بینایی بیافرینند. در گذشته این کار را روشنفکر بر عهده داشت، در این زمانه، بر عهده‌ی فعالان فکور مَجازی افتاد و روشنفکران به خاطر حساب درآمد و واریز ساعت کار، از شأن، به شغل، گسیل شدند. تلاش اسلام فقاهتی، ساختن انسان مأمور به وظیفه‌ی شرعی‌ست. اما انسان، جدا از شرعیات -که تنظیم‌گر رابطه‌اش با خداوند است- با خرَد خود دنبال تغییرات و تکنولوژی است. ازین‌جا به بعد است، روحانیت واهمه دارد، نکند شرع در برابر تکنیک، مُحاق رود. از سمت من تمام. چون ممکن است، بر اوقات خوانندگان متصرفانه رفتار کرده باشم اگر زیاد، بنگارم. درود. و فقط این را جواب دهم. درست است. مولوی بلخی ازین به آینه یاد می‌کند که از آسمان به زمین افتاد و هر تکّه‌اش دست هر کسی‌ست که این دنیا، زاده می‌شود. اسم این، شاید خلع باشد به قولت، اما من می‌گذارم: رهایی، رهایی، رهایی. به تو تبریک می‌گویم این حکم بر تو جاری شد. تمامِ تمام.

 

،،

سلام محمدحسین. از تأییدت، پی به این بردم، پس، من و محمدفضل از منطق بحث، دور نیفتادیم که بر محمدحسینِ مشکل‌پسند!، پسندا و پذیرا افتاد. باری؛ لازم است اعتراف کنم، چون محمدفضل، جوان پوینده است و در حال مطالعه و کسب مدارج عالی‌تر علم، از من قوی‌تر است، و من مشتاقانه در بیشتر موارد، متونش را برای خودم، درس حساب می‌کنم و پایه‌هایی برای تعلیم. ممنونم ازت. بلی؛ درست تشخیص دادید. ملت آگاه را، نمی‌توان فریفت. آگاهی، آغازگر به‌بار نشینیِ «انسان مسئول» است به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی.

 

،،

سلام سید باقر. اول به آن واژگان در دبستان، قسمت دوم متنم را بار بگذارم، حتماً می‌آم زیر این پست مهم‌ات. کتری چای هم جوش آمد، اون را هم چای بار بگذارم تا بعد از دم‌کشیدن با سوهان گزی بخورم، نشاطم تشدید شود. تِ دل لابد اوو دَکته!

 

،،

ادامه‌ی واژگان عربی در دبستان

قسمت ۲

مشق املا استراحت کتاب مرخصی تعطیل حل (در کتاب ریاضی) مرور درس درس فلک شهریه صف (هنگام صبحگاه) صبحی عصری صبحگاه (گاه پسوند پارسی) ثبت‌نام (نام البته پارسی) مراسم دعا (هر دو کلمه)کلاس و دیکته هم انگلیسی است. من این همه را فقط از ذهنم نوشتم، بیشتر ازین است. خواستم بگویم ناگزیریم فارسی و عربی را در روزمره حتی بر زبان بیاوریم و دبستان که آغاز کار آموختن است، تقریباً تمام واژگانش عربی یا با ریشه عربی است.


،،

به امرت آق سید باقر اول فیلم را باز کنم ببینم. بحث گناه نیست، عادت و وقتم را صرف نمی‌کنم. حالا باز می‌کنم، به‌زودی محل آمدم، هزینه‌ی دانلود را از جیب سید باقر محاسبه خواهم کرد! برم روی فیلم دَمِر شوم! کشکولی اینک آمدم که بگویم آق سید باقر خودت می‌دانید تا خزینه به دوش تبدیل شود، چه دالون‌های پیچ‌درپیچ فقهی برخی آقایون را طی کرد این ملت، عین بلندگو (که گفتند بوق شیطان است) بعد خود آخوندهای از نوع حرّاف! عاشق شبانه‌روزی بلندگو شدند! چون فرمودید در جواب‌ها یک کف دست بیشتر ننویسم، رعایت کردم. راستی! فیلم مُدِم وای فای مرا قطع کرد! نکند حمله‌ی هکری! کردی به مدیر ددددددددیدار. کشکولی افزوده پس از ارسال: چرا گفتم آقایون؟! چون اصلاً بانوان فقیه نمی‌شوند! مگر آن بانو امین اصفهان. بحثم تمام.

 

،،

جناب جلیل سلام. من و محمدفضل داشتیم انجمن دیدار را مِلک طِلق می‌کردیم! آنی به هوش آمدیم! این جا ملک مُشاع است! عین نظریه‌ی «وکالت» آیت الله حائری در مقابل نظریه‌ی «ولایت مطلقه‌ی فقیه» که معتقد بود حکومت ملک مشاع مردم است. به زبان دارکلایی: هِمباری. همان اَنباز در شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی. در آخر گویم از مفاد تحلیلت مانند همیشه‌ات، دانش و آگاهی آموختم و زیر و بم‌های یک فردی به اسم دونالد ترامپ که پدیده‌ی هابزی آمریکاست، نه «پدیدار» فلسفی در فکر هوسترل.

 

،،

سلام آقای شیخ باقر. با توجه به مبانی مدرن در پایه‌های فکر و اندیشه‌ی شما که جهان را هم گشتی، و نیز با تکیه بر این مفروض که چندی پیش فرموده بودی «طرفدار صلح هستم» صلح به معنای اعم آن، بنابراین، همان اندازه که شما مُحِق هستید در مسائل «انسان»، اندیشه‌پرداز باشید، دکتر علی شریعتی هم حق داشت فهم خود را در آن عصر مبارزات، به جامعه خصوصاً نسل مهیای دگرگونی و نوسازی ارائه کند. از این که نظر خودت را شفاف بیان فرمودید، موجب خوشحالی شدید. درود. اما یک بحث ابطال‌پذیری در گزاره‌های علمی پوپری: سلام دوباره به شما آق شیخ باقر در همین متن این گزاره را انشاء یا اِخبار فرمودید: «هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد» تعبیر مبهم و مثالی «پدر انسان... را در آوُرد» در الفاظ گزاره‌ای شما، چون ابطال‌پذیری علمی ندارد، پس جمله‌ی شما هم درین مبحث، ابطال‌ناپذیر است. زین‌سبب، از آن عبور شد چون گزاره‌های علمی را فقط می‌شود به سبک دستگاه فاهمه و منطق‌پذیری پوپری، ابطال یا قبول کرد. درود

 

،،

سلام و سپاس. امابعد؛ آقای شیخ باقر، جمله‌ی جناب‌عالی در مورد دکتر شریعتی: «فضولات گوسفندی از کرس چوپانی بنام شریعتی» شما مختار هستید به هر تعبیری در مورد شریعتی، اما «فضولات گوسفندی کرِس... (=آغُل) یا به عبارتی همان «پِهِن» در پارسی، از منظر من، فضیلت فکری دکتر بوده و هست. لفظ «انسان مسئول» (=پاسخگو) هم، شأن نزولش معلوم است که شریعتی، کجا و چرا آن را گفت و تئوریزه نمود. بااحترام، از سمت من. تمام.


تا این جا در دیدار بازنشر شد یکجا

=======

،،

سلام جناب آق سید باقر. من فقط هر چه به نوشته در آید، می‌خوانم. مو به مو. نوشته‌های خودت را که حتی یک ویرگول را سر نمی‌گذارم! که هیچ ویرگولی هم نداری! باری! فرصتم را برای دیدن برنامه‌ریزی نمی‌کنم، خواندن و نوشتن برایم در «دیدار» زیباست. پس؛ شما مهندس بزرگوار و رفیق گرانقدر ما، آسوده باش و آزاد. سپاس. بازم آق سید باقر سلام و درود. اگر ۵۵ سال دیگه از مأذنه‌ی تکیه‌پیش، آقاجعفر غلامی‌نژاد مؤذّن جار بزند سیدطالبِ سید باقر فوت! کرد برای تشییع‌جنازه‌ی وِ حاضر بَووشین، و مردم از من بپرسند کی بَمردِه؟! می‌گویم: همونی که ۲۹ کف دست می‌نوشت حتی یک نقطه و ویرگول و علامت تعجب! نمی‌گذاشت. مهندس راحت باش. خیال‌تختْ، من فیلم‌میلم واز نکامبه. پس؛ نه می‌دانم در فیلمهایی که می‌گذاری چیه؟ و نه داوری و ورود می‌کنم. تِ گردن! هر چه می‌ذاری. کشکولی.


،،

واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در کشورداری. در دبستان را برشمردم، البته نه همه را، اینک در سطح کشورداری این واژگان را خواهم نوشت. پس از آماده کردن، خواهم گذاشت. برم چای بنوشم و کمی نون و جو تا پس از نماز صبح، بار گذارم. تمامی این واژگان، عربی است: انقلاب اسلامی جمهوری اسلامی شورا امنیت ملی وزیر وزارت معاون وزرات امور خارجه وزارت ارشاد قانون محاساب مجلس شورای اسلامی قوه‌ی مقننه، مجریه، قضائیه نیرو انتظامی (نیرو البته پارسی) تصویب‌نامه مصوبات مجلس قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه اداره هیأت دولت مجلس خبرگان قائم مقام ثبت احوال ثبت اسناد ابلاغیه حکم رأی انتخابات آراء مأخوذه تعیین صلاحیت نظارت استصوابی مشاور رئیس رئیس‌جهوری دیون مفاصا حساب ملت امت تظاهرات تجمع اعتراضات احزاب جلسات بیانیه اعلامیه دایره صدور احکام دایره اجرائی سهمیه سهام شرکت خصوصی عمومی حتی واژه‌ی استخدام و شغل. تابعد در وادی بعد. خود ما ناگزیریم از به کار گیری واژگان عرب، زیرا ذهن ما هنگام نوشتن واژه‌های پارسی را  دیرتر پیدا می‌کند.


،،

سلام آق سید علی اصغر. هم از نقش بستن خوشحالم کردی، هم نظریه‌ی «وکالت» آیت الله حائری را به یادها آوردی. سپاس، سید. راستی سید و آن فرد من بودم که به تو گفتم، اما خودم را استاد ادبیات نمی‌دانم. آری؛ درسته. در آن نوشته‌ام هم، گفتم همین نیازمندی را. من زبان پارسی را واژگان‌پذیرترین زبان دنیا می‌دانم. البته، می‌گویند توان زبان پارسی برای حمل گزاره‌های فلسفی، پایین است. زورش را ندارد. سپاس ازت سید. سلام سید علی اصغر. من در پی این نبودم. حتی گفتم واژگان عربی در جاهایی نپشته‌های پارسی را شیرین و گیرا می‌کند، مانند نوشتجات سعدی. داشتیم می‌گفتیم در پارسی نمی‌شود همه‌ی واژگان را پارسی آورد. پس، در سرزنش زبان عربی و مردم عرب نبوده‌ایم. بحث ما بر سر زبان، جنبه‌ی علمی و پژوهشی داشت. درود.

،،

سیدباقر شفیعی : درود بر شما این گفته دیگران که توان زبان پارسی ........زورش را ندارد متوجه نشدم لطفا توضیح ببشتری بدهید


،،

سلام آقا سید باقر. پاره‌ای از فیلسوفان و ادیبان و حتی مفسران قرآن می‌گویند زبان فارسی کِشش گزاره‌های فیلسوفانه را ندارد. مانند دکتر دینانی. در فلسفه و تفسیر واژگانی باید پدید آوُرد که در یک عبارت کوتاه، تمام آن حرف فیلسوف رسانده شود. مانند این جمله‌ی زیر:

واجب‌الوجود، حادث نیست، قدیم است.

خُب، همین گزاره‌ی فارسی از عبارت عربی را اگر با پارسی بنویسید شاید نشود و شاید گزاره‌اش چندین واژه بیشتر شود. اما فیلسوف پی گزاره‌های کوتاه است که غایت کلامش را در آن جانمایی کند. هرچند پارسی، شیرینی‌اش بسیار بالاست. سپاس که برایت ارزش گفت‌وگو داشت. درود.


،،

سیدباقر شفیعی : از اینکه یک کلمه یا واژه کوتاه در رساندن منطور بسیار خوب است ولی فکرنکنم‌در همه موارد صدق بکند وباید تحقیق بکنم پس ما مازندرانی ها کلمه هایی داریم که یک سطر منظور را میرسانند مثل به کسی میگوییم برو فلانجا فلان چی را بیار ودر پایان میگوییم نماسی این نماسی یک‌کلمه نیست یک جمله شاید طولانی زودتر بور اونجه اون وسیله را بهیر اهی اونجه ننیشی زود برو‌ پس اما مازندرانی‌ها بتومبی در فلسفه پیشرفت هاکانیم😄😄🤫😄😄.


،،

بسیار مثَل مهمی زده‌ای سید باقر. اتفاقاً زبان مازندرانی چون بیشتر مواقع فعل اول قرار می‌گیرد، بسیار زبان قدرتمندی است و آن قدر زورش بالاست که حتی گاهی یک «حرف» کار فعل را می‌کند. مانند «رِ». این ر یعنی روانه. شیر ر گرفت. لشگر از سمت شمال شرق، ر گرفت. مثال نِماسی در گزاره‌ی شما و شرحش، بسیار قشنگ بود. بلی، مازندرانی زبانش، گویش نیست فقط، ساختارش «زبان» است. یک زبان جداگانه، بگذرم. گفتی یک کف ویشته ننویس. منم با این پیشنهادت در کوتاه‌نویسی همراهم. درود. آن شوخی آخرت هم باور کن جالب و واقعیت است. پس از ارسال: قدرت یک زبان این است باید «حمّال» (=باربَر) بالاترین واژگان باشد


،،

پیام شیخ باقر طالبی : صبح ۳، ۱۱ ، ۱۴۰۳ دوستان عزیز و مدیر محترم. به دلیل کارهایی که در این ایام امتحان دانشگاهی و تا آغاز تعطیلات میان ترم وجود دارد، با اجازه از محضر همه عزیزان اعتذار دارم و گروه را ترک می کنم. امیدوارم در زمانی که فراغت حاصل شد، از مدیر محترم گروه بخواهم من را اضافه کند.

،،

اگر من با خانم دکتر عالمه زمانی نماینده‌ی ساری نشستی داشتم به او چه می‌گفتم؟

،،

نامه به دکتر عالمه زمانی

پیوست میاندورود 

پاییدن مجلس

حرف جهانی

کلان‌نگری

باج به باندها ندادن

به ایشان درین پنج تا سخن می‌گویم. پیشگاه دکتر عالمه زمانی سلام و سپاس می‌فرستم. در آغاز می‌گفتم پیش از آن‌که نماینده‌ی مردم ساری و میاندورود باشید، نماینده‌ی فضل ادبی پدربزرگت مرحوم شیخ زمانی هستید و فضیلت را عصاره‌ی نمایندگی‌ات کنید تا آنگاه که ازین کار، بیرون آمدید نزد وجدانت و پیش مردم دیارت، شرمسار نشوید که تا پایان، شماتت و سرزنش بخرید. سپس یکی یکی ازین پنج  تا را میان می‌کشیدم:


کوشش برای پیوستن میاندورود به ساری و پدیدآوردن کلانشهر ساری، که میاندورود را در خود جای دهد. کجای دنیا شهرستانی ساخته شد بدون حتی یک شهر؟ همه‌ی میاندورود روستاهایی بیش نیستند. این، جز به پس‌افتادن از پیشرفت و ترک پیوست به مرکز استان نیست. و چنین شهرستانی را با چشم خُرد (=حقارت) می‌نگرند و از آبادانی و آسایش افزون، بیرونش نگه می‌دارند. هرچند من به سودهای میاندورود شدن آشنا نیستم.


در پایه‌ی دیگر این را پیش می‌کشیدم که در برابر برنامه‌ی به گوشه‌فرستادن مجلس، هرچند در سخن که باشد، کوتاهی نکند. چیست که هم نهادهای اطلاعات، هم نهاد شورا نگهبان و هم به دستور «بالا»، خواهان پاییدن (=نظارت پیوسته) نمایندگان شدند و توان آنان را زیر فشار این سرَک‌کشیدن‌ها می‌گیرند که نماینده نتواند سر بجُنبانَد. این با بند پیشرفته‌ی آزادی نمایندگی، در ستیزه است.


سوم این است نماینده‌ی دیار ما دوست داریم چهره‌ی جهانی شود؛ با حرفش، با نقشش، با دیدگاه کارشناسی‌اش، با ورودش به ماجراهایی که بر سر مردم می‌آید و با کوششش در جاهایی که نماینده باید پیشتاز در آگاهی‌رسانی عمومی باشد.


این آرزو در مردم دمیده شد که خانم زمانی از خاندان عالم دین است، خودش سخنوری دانشور است، در نقش‌های پیشینش، پیشرفته می‌اندیشیده است، نکند به ساخت و پاخت! با ساختار، دلخوش شود و هراس در خود راه دهد و نتواند یک چهره‌ی بزرگ و ناموَر مملکت شود. تنها کلان‌نگری و پارسایی است که این راه را، هموار می‌کند و خانم زمانی را نه تنها ساروی، که ایرانی می‌کند.


افسوس ایران را با آن‌که مژده‌ی روزهای خوش و صحیح و سالم به مردم دادند، به فساد و باند و طعمه‌دیدن همه چیز کشاندند. زمانی، آن سرکارِ بافضیلت، نگذارد هیچ باندی در وی طمع کند و به جای آبادانی و آسایش عمومی، در خانم زمانی، مَجالی برای گذر فریبکارانه از قانون و افتادن در چپاول، ببیند. خانم دکتر برای شما بردباری در کشیدنِ بار مردم آرزومندم.

با ادب و درود و ارادت 

در عصر ۳ بهمن ۱۴۰۳

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

،،

من اصلاً وارد بحث دکتر علی شریعتی نشدم آقاجعفر. فقط گفته بودم، بیداری و آگاهی با هم فرق دارد و نوشتم آگاهی «انسان مسئول» به وجود می‌آورد به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. همین‌قدر. آن‌هم خواستم بگویم ترکیب *«انسان مسئول»* از آن دکتر شریعتی است. تا رعایت امانت نقل سخن را کرده باشم. فقظ همین مقدار از شریعتی گفتم. بعد دیگه خودم را کشیدم کنار. بگذرم ای شهادت‌طلب! که الآن سران نظام و جام‌جم هر کس را خوش‌شان بیاید این واژه‌ را رویش می‌گذارند!


،،

آقا محمدفضل سلام. برین پستت سه گزاره می‌گذارم:

۱. تاریکی نباشد، نور تاباندگی ندارد.

۲. نور نباشد، تاریکی تمامی ندارد.

۳. تاریکی و نور، جفت جبری هستی‌ست.

پس: سایه، نیازمند نور است. نور در انسان دو چیز است، دانش و ارزش. ارزش را اخلاق و دیانت می‌گیرم من. ا ین بود دیدگاهم روی متن پیچیده، سنگین، و فراوان گنگ تو. اما چون اهل فرورفتن در سختی‌های نوشته‌ها هستم، شیرین هم بود. درود.


،،

واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی

در کنار گوشه‌ی هر خانه‌ی ایرانی

مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صله‌رحِم، قطع‌رابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِن‌وچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هم‌اند بیشتر هنگام‌ها.


،،

واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی 

در ادارات و شرکت‌ها و کارگاه‌ها

شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیه‌ی انبار، تزریقات، کمک‌های اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائله‌مندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرض‌الحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفی‌نامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائره‌ی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافه‌کاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریف‌فرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار. در قسمت بعد گستره‌ی واژگانی عربی در یک بخش دیگر را می‌شمارم، سپس پیامم را ازین کارم می‌نویسم. آنگاه پایان.


،،

آقاجلیل سلام. دیدگاهی که گذاشتید یک آورده‌ی گویا و آشکارکننده و بسیار به‌جا برای نوشته‌ام بود. درود. فشرده: مردم را موم می‌پندارند! که به دلخواه خود آن را وَرز دهند! مانند خمیر زیر ورزنَه (=نون‌ساز). سپاس آقاقربانی.


،،
سلام آق سید علی اصغر. بهاء بالا برای این برداشتت قائلم. آنقدر «مقام» اول مملکت را «قدسی» کردند، خودشان گیر افتادند که دست رو کی بگذارند! اینان جز انگشت‌شماری، سایر مجتهدین را حتی طلبه هم حساب نمی‌کنند. شکاف حوزه و حکومت، واقعاً خفته است. کی سر باز کند، خدا داند. سپاس ازت.


،،
واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی 
در جسم و جان انسان و هر فرد

جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنی‌عشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.

اگر ادامه دهم، از فلک‌الافلاک رد می‌کند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان می‌دهد که در خود، واژگان را میهمان می‌کند و از آن نگه‌داری. دامنه. ۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳

روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا.


،،
محمد تقی آهنگر: سلام اقا ابراهیم 
وقت بخیر 
واژگان عربی ،،،،، خواندم برام جالب بود اما یه حاشیه کوتاه ؛
در مورد لغات غیر عربی در قران 
خالی از لطف نیست یاداوری شود 
هرچند خود استادید ،،، 
قران اگرچه به زبان عربی نازل شد 
ولی جالب است بدانیم بیش از ۳۰۰ 
واژه ی غیر عربی از زبان های گوناگون فارسی ، حبشی ، نبطی ، 
قبطی ، سریانی ، یونانی ، هندی 
رومی، ترکی ، بربری ، زنگباری ، 
عبری ،در قران وجود دارد به شکل 
عربی در امده اند به اصطلاح انها را 
معرب یا عربی شده می گویند 
به چند نمونه اشاره می شود :
ابابیل / پرستوها
بابل / شهربابل 
تابوت / صندوق 
حزب / دسته گروه 
خنزیر/ خوک 
رجیم / رانده شده 
زبور/ کتاب داوود 
سبت / شنبه 
سجیل / سنگ گل 
طبق / طبق
عنکبوت / عنکبوت 
قرطاس / کاغذ
فلک / کشتی 
کرسی / صندلی 
مرجان / مرجان 
یم / دریا 
وزیر / وزیر 
فردوس / بهشت 
صراط / راه 
ورده / گل سرخ ،،،،،،،،
امیدوارم مفید فائده بوده باشه 
ارادت

،،
 نه، آقاجلیل. همان اَمعا درست است. گمان کنم ریشه در معده داشته باشد. سلام و سپاس که بسیار در پایش نوشته‌ام کوشش دارید. درود.


،،
آقا محمدتقی سلام. خیلی‌خیلی دلخوش شدم ازین فرآورده‌ی قشنگ شما. این که خودت در قرآن کار کرده‌ای باید هم این‌گونه ما را آگاه فرمایی. من این کارَت را در سایتم دامنه هم می‌کارم.

یک یادآوری برای هم‌راستایی به این نوشته‌ی شما:

آقای دکتر عبدالکریم سروش می‌گفت اگر قرآن مثلاً در گستره‌ی اروپا بر نبی اکرم ص نازل می‌شد، دور نبود سیاه‌چشمان را قرآن آبی‌چشمان مثال می‌زد، تا برای بومیان زمان نزول وحی، آشنایت داشته باشد.

یا یوسف مستنتصر در مصر وقتی سوره‌ی یوسف را تفسیر کرد، چاه را قبول نکرد، گفت چاله‌ی گوشه‌ی چاه بود که یوسف ع را آن جا، جا دادند. نه، تَه و قَعر چاه. علت را در لغت بومی سراغ گرفت، که ما در داراب‌کلا به آن می‌گوییم: چالوک‌دلِه. درود حاج تقی.


،،
حتی «حلقه»ی انگشتری برای نامزدی هم، عربی است، این واژه‌ یادم رفته بود. به این چندشماره، واژگان پایان دادم. گفتم چرا به این پرداختم. توان کشیدن بار واژگان دیگر زبان‌ها در زبان پارسی که تاب بالایی دارد و چاق‌تر و آبدارتر می‌شود. درود بی‌پایان به واژه‌دوستان. دامنه.


،،

جناب آقای شیخ باقر سلام

من این کتابش را کامل خواندم. فقط می‌دانستم آقای محمدتقی فعالی از افراد مؤسسه‌ی «در راه حق» است که تعلق خاطر آن مؤسسه به آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بر اهل فن، روشن است. نمی‌دانستم گفتارش طعنه به جناب آقای مصطفی ملکیان است. در مورد داوری در مورد فکر خوب / بد سنجه‌ی یکسانی در میان نیست. از نقد و بررسی متنم خرسند شدم. در گفتار کنار کتاب، تلاشم این است از کتاب‌های چاپ‌شده کمی باخبرتر باشیم. پیش‌ازین خود شما چند سال پیش کتاب «آفتاب و سایه‌ها» را به من داده بودید، خوانده بودم. او را بیش‌ازین نمی‌شناسم که عرفان‌پژوه است و «در راه حق»ی.


،،

آقا محمدفضل سلام

این‌که از پیوستن افراد به «قطب قدرت» سخن به میان آوُردی، دقیقاً مانند بُراده‌هایی می‌مانند که جاذبه‌ی آهن‌ربا آنان را به سمت خود می‌کشانَد. البته که پایین‌تر تنها قاعده‌ی بازی را منافع شخصی خوانده‌ای، بخش اصلی این کشش و رُبایش است. اصل کهولت شامل جُنبندگان است، اما حکومت‌ها هم طبق نظریه‌ی مهندس بازرگان دچار اصل کهولت می‌شوند. به‌ویژه حکومت‌هایی که خود را مدار می‌پندارند. بگذرم.


،،

سلام آقای حاج احمد بابویه و زن‌عموی گرانقدر

یاد دائمی دخترتان شریفه، در دل هر دوی‌تان آتش می‌افکند. فراق موقت فرزند ولو در مسافرت، سخت است، چه رسد به این‌که این فراق، ابدی و بی‌بازگشت شده باشد. مصیبت چندمین سالگرد درگذشتش را بازم به شما دو عزیز محترم و نیز خواهرانش و رفیقان خودم تسلیت می‌گویم. ابراهیم

آقای مدیر بقیه را یکجا بگذارید تا بحث مربوط به دکتر شریعتی در دیدار با دانش مورد مطالعه قرار گیرد.
پاسخ مدیر دامنه :

،،

سلام محمدحسین. از تأییدت، پی به این بردم، پس، من و محمدفضل از منطق بحث، دور نیفتادیم که بر محمدحسینِ مشکل‌پسند!، پسندا و پذیرا افتاد. باری؛ لازم است اعتراف کنم، چون محمدفضل، جوان پوینده است و در حال مطالعه و کسب مدارج عالی‌تر علم، از من قوی‌تر است، و من مشتاقانه در بیشتر موارد، متونش را برای خودم، درس حساب می‌کنم و پایه‌هایی برای تعلیم. ممنونم ازت.  بلی؛ درست تشخیص دادید. ملت آگاه را، نمی‌توان فریفت. آگاهی، آغازگر به‌بار نشینیِ «انسان مسئول» است به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی.


،،

شیخ باقر طالبی به دامنه: دکتر شریعتی مقصودش از انسان مسئول، انسان حلقه بگوش،  دارای حس مسئولیت  و دغدغه مندی نسبت به یک  ایدئولوژی و مانیفست مقرر از سوی یک موجود فر ا انسانی یا انسان فرا ملت است.  همین نوع انسان مسئول است که خود را مسئول دانست از ایدئولوژی دفاع کند نه از انسانیت خودش و هم نوع خودش.  هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد که سعی کردند  با رویکرد خود انتقادی فردی و مدنی ، نگرش حقوق بشری ،  زیست اخلاقی مبتنی بر اخلاق اصالت ، اخلاق جهانی و معنویت فرا دینی، فرا اخلاق و مسئولیت جهانی   گام در راه ساختن جامعه ای لیبرال، آزاد و اخلاقی بردارند،  اقتصاد را از بند دولت های فاسد رها سازند و دولت دمکراتیک ایجاد کنند.  لطفا از انسان مسئول اگر سخن می گویید ، حتما روشن کنید مسوولیت نسبت به چیزی مد نظر بود؟ 
انسان مسئول حفظ نظام 
انسان مسئول خویشتن 
انسان مسئول شهروند جهانی 
انسان مسئول در مقابل آزادی دیگری 
انسان مسئول در درک بی طرفانه دیگری 
انسان مسئول نسبت به رنج های انسان های دیگر 
انسان مسئول نسبت به دفاع از یک مکتب و مرام و قرائت خاص از یک دین ، فرقه یا مذهب یا کیش سیاسی و یا شخصیت سیاسی ....
انسان مسئول شریعتی همان ها هستند که " کیهان" را می شکافند و موتور سواری می کنند تا بکوبند و مجیز گویی می کنند تا بمانند... مسئولیت انسان بودن مهمتر از انسان مسئول بودن است. پدر ، مادر ، ما متهم نیستیم، شما   متهمید! کلیشه های که شریعتی ایحاد کرد، مانع همان آگاهی هستند که محمد فضلی بدرستی در تمایز با دانش مطرح کرده است.

 

،،

محمد حسین آهنگر به شیخ باقر: درود. با توپ و تشر آمدی! هر چند مطمئنم که گاهی نگرش اندیشمندان را با توجه به ظرفیت زمان و مکان ارزیابی و نقد قرار داد اما نقدی جدی به دکتر شریعتی وارد است ،که ایدئولوژی را ارج تر از مردم به جامعه معرفی و در بین جوانان اون زمان فربه کرد . با نگاه به جامعه شناختی از نسل امروز رویکرد به تفکر شریعتی یک عمل غیر مفهوم بیش نیست. محمد فضل: از این دقیق تر نمیشد شریعتی را به نقد کشید. بسیار هوشمندانه و پرقدرت.

 

،،

پیام دوم شیخ باقر طالبی به دامنه: اخوی ابراهیم و دوستان گرامی!  لطفا دقت کنید به جواب: این کمترین حاضر در این گروه اینگونه فکر می کنم :  مسئولیت انسان بودن مهم تر و اولویت دار تر  از " انسان مسئول"  است .  براین مبنا و با توجه به حدود دو دهه تدریس در جامعه شناسی دین و تحولات دین در جهان ، جهان اسلام و ایران  با صدای رسا و بلند  اعلام می دارم: مرحوم دکتر  شریعتی  از جمله کسانی است که

الف)  واقعیت را آنگونه که دوست داشت ، میدید و نه آنگونه که بود ( یا هست). این نوع  نگاه را  می توان از درون این کلام کلیشه ای منسوب به استالین نیز  بیرون کشید که می گفت : " واقعیت آن است که من می گویم و می خواهم" 

ب) وارونگی در درک واقعیت و آرمان ، موجب شد شریعتی  برای رابطه دین و واقعیت ها، نسخه جدید بپیچد. او برای این کار،  دست به تبدیل دین ( به زعم مارکسی،  افیون توده ها) به " نیروی محرک اجتماعی " به قرائت ایدئولوژیک از دین روی آورد. عینک دیدن واقعیت آنگونه که دوست داشت و نه آنگونه که بود

ج) ایدئولوژی به این معنا با اتوپیا ( جامعه ای آرمانی ) پیوند می خورد. همانگونه که ایدئولوژی مارکسیسم موجب ترسیم اتوپیایی به نام جامعه اشتراکی ( کمونیستی ) انجامید. ایده باوری یا ایدئالیسم هگل و پروژکتور انگاری یا نظریه عینیت بخشی امر ذهنی از طریق بیرون افکندن آن به عنوان واقعیت  ) به شکلی ناقص در شریعتی نیز بروز کرد همانگونه که مارکس را تحت تاثیر قرار داده بود. لذا شریعتی در تببین واقعیت جامعه ایران،  مرتکب خطای بزرگ شد. او به یک ایدئولوژیست جامعه شناس تبدیل شد و " قواعد روش جامعه شناسی " را فراموش کرد و با پفیوز خواندن فیلسوفان خود فیلسوفی پفیوز گشت .

د. در نتیجه،  اندیشه بدقواره ای را به خورد جوانان داد که نه واقعا فسلفی ، نه جامعه شناسانه ، نه دین پژوهانه و نه حتی ادبیات رمانتیستی بود. همه بود و هیچکدام نبود.

ه) حال می رسم به مفهوم " انسان مسئول " که جناب ابراهیم در پاسخ به جناب محمد مطرح کرد و به تعبیر جناب محمد حسین " من را " به توپ و تشر " وا داشت. شریعتی انسان مسئول را به عنوان مفهومی برای به اشاره به بردگان ایدئولوژی بر ساخت.

جناب ابراهیم! اندیشه ورزی آزاد است. اما پیامد اندیشه ها برای نجات یا اسارت انسان ها ، به محک تجربه تاریخی فهمیده می شود‌.  نقد نگرش شریعتی در باره انسان، نقد باز تولید ماتریالیسم تاریخی  فلسفی در قالب بینش  غیر روشمند جامعه شناسانه است‌.  بازتولید بدقواره ای که شریعتی از اندیشه تضاد طبقاتی در مارکسیسم ارائه کرد، موجب شد که بجای سخن گفتن از " مسئولیت انسان بودن" از " انسان مسئول " سخن بمیان اید. انسان مسئولی که فرانتس فانون در کتاب " دوزخیان زمین " معرفی کرد تا بزرگترین خطای توسعه فکری در جهان سوم شکل بگیرد و اندیشه جهان سوم گرایی با ارجاع به نگاه او ، یک قرن تناقض گویانی بنام " روشفکر" به خود مشغول کند حال عرض می کنم حدس و ابطال پوپری که جناب ابراهیم به آن اشاره کرده است ، چیست . ببینید عزیزان! کارل پوپر کتابی دارد با عنوان حدس ها و ابطال ها و در این کتاب از منظر و مبنای فلسفه علم چنین می گوید که هر نظریه علمی یک حدس روشمند و معتبر است اما در عین حال ابطال پذیر . یعنی نظریه ای علمی است که بتوان فرض کرد روزی با روشی دیگر ابطال می شود.  جناب ابراهیم می گوید اینکه باقر گفته است " آنچه پدر ما را در آورده است ... یا هر چه میکشیم از فلان است، چون ابطال پذیر نیست ، پس حدس یا فرضیه علمی و منطقی نیست. جناب ابراهیم توجه ندارد که نگرش اثبات گرایی یا پوزیتیویستی در فلسفه علم است که چنین قطعیتی را برای تعیین ابطال پذیر یا ابطال ناپذیر بودن مطرح می کند.

جناب اخوی! استناد به نظریه های علمی، شمشیر دو لبه است. یعنی اگر تن به قاعده پوزیتیویستی حدس و ابطال دادی باید پیامدش را وقتی تیزی این شمشیر متوجه تو می شود، در نظر بگیری . حدس من از شریعتی  به محک افکار عمومی همین جمع کوچک یک حدس علمی است و یعنی ابطال پذیر است . اینکه می‌گویید چون ابطال پذیر نیست ، پس علمی نیست ، پیامدش این می شود که قبول کنید تمام تحلیل هایی که ارائه می کنید و می کنیم ، چون با رویکرد و روش حدس و ابطال سنجیده شود، عاروق شبه علمی است که بستگی دارد بوی چه غذا یا پیاز یا سیر در آن باشد . به میزان همین بو، این عاروق مورد اقبال یا ادبار افراد پی شود. عاروق های شریعتی دارای بوهای مختلف است اما من چون به بوی خوش عطر جهان مدرن و لیبرال فرانسه عادت کردم، این بوها به مشامم می رسد، غش می کنم. لطفا برای بهوش آوردن من از پس مانده غذاهای فکری شریعتی استفاده نکنید.  عطر خوش مدرنیته و جهان آزاد را به  بینی من نزدیک کنید.  ( اشاره به آن شعر مولانا و قصه فردی که از مقابل عطاری می گذشت و غش کرد، هر کاری کردند بهوش نیامد. یکی که او را می شناخت گفت اندکی از فضولات گوسفند بیاورید، و چون آوردند، بگرفت و به بینی او نزدیک کرد، جان به تنش برگشت. گفتن حکمت چیست ؟ پاسخ داد حکمت چیه بابا‌ . فلاکت دوری از گوسفند کیکاگ بود...

جناب آقا ابراهیم !  لطفا برای آگاهی ما مدهوشان مدرن، عطر ناب فرانسه بیاور نه فضولات گوسفندی از کرس  چوپانی بنام شریعتی.  ما و نسل ما و نسل پس از ما با عطر خوش مدرنیته، لیبرالیسم، اخلاق اصالت ... به هوشمندی بیشتر می رسیم. آگاهی کاذب ما از سنت چپ گرایانه زمانی رفع می شود که به عطاری خوش بوی دنیای مدرن لیبرال و دمکرات وارد شویم.  در باغ شهادت را اگر بستند، در عوض در عطاری خوش مدرنیته و مسولیت انسان بودن باز است. دوستان عزیز متن من طولانی است، اما خواهش می کنم حوصله کنید و کامل بخوانید. لطفا.


،،

دامنه: سلام آقای شیخ باقر. با توجه به مبانی مدرن در پایه‌های فکر و اندیشه‌ی شما که جهان را هم گشتی، و نیز با تکیه بر این مفروض که چندی پیش فرموده بودی «طرفدار صلح هستم» صلح به معنای اعم آن، بنابراین، همان اندازه که شما مُحِق هستید در مسائل «انسان»، اندیشه‌پرداز باشید، دکتر علی شریعتی هم حق داشت فهم خود را در آن عصر مبارزات، به جامعه خصوصاً نسل مهیای دگرگونی و نوسازی ارائه کند. از این که نظر خودت را شفاف بیان فرمودید، موجب خوشحالی شدید. درود. اما یک بحث ابطال‌پذیری در گزاره‌های علمی پوپری: سلام دوباره به شما آق شیخ باقر در همین متن این گزاره را انشاء یا اِخبار فرمودید: «هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد» تعبیر مبهم و مثالی «پدر انسان... را در آوُرد» در الفاظ گزاره‌ای شما، چون ابطال‌پذیری علمی ندارد، پس جمله‌ی شما هم درین مبحث، ابطال‌ناپذیر است. زین‌سبب، از آن عبور شد چون گزاره‌های علمی را فقط می‌شود به سبک دستگاه فاهمه و منطق‌پذیری پوپری، ابطال یا قبول کرد. درود

 

،،

سلام و سپاس. امابعد؛ آقای شیخ باقر، جمله‌ی جناب‌عالی در مورد دکتر شریعتی: «فضولات گوسفندی از کرس چوپانی بنام شریعتی» شما مختار هستید به هر تعبیری در مورد شریعتی، اما «فضولات گوسفندی کرِس... (=آغُل) یا به عبارتی همان «پِهِن» در پارسی، از منظر من، فضیلت فکری دکتر بوده و هست. لفظ «انسان مسئول» (=پاسخگو) هم، شأن نزولش معلوم است که شریعتی، کجا و چرا آن را گفت و تئوریزه نمود. بااحترام، از سمت من. تمام.

 

،،

سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام دکتر باقر اول اینکه ، مثال گوسفند کیکاک مرا وادار کرد که بخندم . دوم اینکه ، وقتی شما به این درجه از رتبه علمی و عصری رسیدید می فرمائید من مدرنیته ، لیبرالیسم و دموکراتیک برترین عطریست که دوست دارم. سوم اینکه ، از نوع تفکرت در این تحلیل استقبال می کنم و روش شناسی می دانم برای خود برای اینکه حاوی نکات زیادی است .


،،
شیخ باقر طالبی در جواب سوم به دامنه: در بکار گیری این ادبیات. از خود ایشان الگو گرفتم. فضیلت های دیگران را او به سان فضولات می دید اگر چه این تعبیر را بکار نبرده باشد. دکتر شریعتی از نظر من نه سیاه کامل است و نه سفید مطلق. من خطاهای فکری و روش شناختی و نیز نگرش او به تاریخ ، تضاد، آرمان، واقعیت، انسان، جامعه، را نقد کردم و در جاهایی از الگوی ادبی او و نیز مولانا کمک گرفتم.  در ضمن، یادمان نرود که  فضولات گاو و گوسفند در  ذهنیت تاریخی و مذهبی ما نه تنها نجس نیستند بلکه برای " گل گوگی و گل  اس کفته " استفاده می شد و بوی خوش آن را یاد داریم  و سایه انگشت آبجی فاطی که به گل گوگی دیوار منزل،  با انگشت دست ، شکل هنری می بخشید و با نورلمپا قد میکشید، یادم نرفته است. اما به همان میزان که هرگز نمی خواهم آن گل گوگی و آن رنج زنانه برگردد، نمی خواهم افکار شریعتی بازتولید گردد مگر اینکه کسی بیاید از این افکار ، چیزی مطابق ذهنیت انسان مدرن و آگاهی جدید بیرون بکشد. البته که به نظر من چنین کاری در آثار معروف به " علمیات" شریعتی،  آب در هاون کوبیدن است.

 

،،

جلیل قربانی: سلام و روز به‌خیر دکتر طالبی
🔷 کامنتی بر نوشته شما

🔶 نقد شریعتی و محک تجربه تاریخی

۱- پیشاپیش بگویم که امروز من هم به دلیل گرایش لیبرالی با برداشت‌های چپ‌گرایانه از تمام‌ انواع آن، میانه‌ای ندارم و از منتقدان شریعتی هم هستم. اما می‌دانم که از سال ۱۳۵۷ تا چند سال بعد از آن، نسل ما تحت تاثیر شریعتی و مروّج افکار او بود؛ امروز ما بر پشت غول‌هایی مانند شریعتی ایستاده‌ایم تا قد ما بلندتر شود.

۲- دکتر باقر طالبی در متن خود عبادت "محک تجربه تاریخی" را به کار بردند. من قبلاً در نقد افکاری که در گذشته به آن باور داشتیم و امروز آن را نقد کرده و حتی کنار می‌گذاریم، عبارت مقتضیات زمان را به کار می‌برم. تغییر طرف زمان و مکان موجب شده که به‌خصوص در رفتارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، با تغییر سبک زندگی، روش‌های گدشته نیز ناکارآمد شود و در مواقعی به مانع تبدیل شود.

۳- در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تفکرات چپ‌گرایانه، بازار گرمی داشت و عده‌ای که به هر دلیلی علاقه یا جسارت  نداشتند از پیشینه دینی خود دست بردارند، به فکر آن افتادند تا از ترکیب اسلام و مکاتب چپ، معجونی برای مبارزان انقلابی و به‌خصوص چریکی بسازند.

۴- کار این افراد را با کار عده‌ای دیگر مانند مهندس بازرگان که سعی کردند برای همه موضوعات دین اسلام و قرآن، مطابق نظریه‌های علمی تاییدیه و توجیه بگیرند، یکسان بود. از آنجا که بر پایه ابطال‌پذیری، تئوری‌های علمی هر آینه در خطر کنار گذاشتن است، توجیه علمی دین هم در معرض چنین آفتی است. به صورت مشابه؛ بازار برداشت‌های چپ‌گرایانه از اسلام هم با رکود بازار چپ‌گرایی از اوایل دهه ۱۹۸۰ دچار کسادی شده است.

۵- بنیادگرایی اسلامی که از انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و امروزه به طالبان و داعش رسیده، کار را به جایی رسانده که اساساً تلاش برای معرفی دین به عنوان یک روش مبارزه از سوی دینداران سنتی و دلسوزان دین باطل شمرده شود.

۶- شریعتی متعلق به نسل انقلابی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است که امروز می‌تواند به عنوان یک پروژه، موضوع مطالعه باشد و مورد نقد، تحلیل و ارزیابی قرار گیرد تا برداشت نادرست آنها از دین و تلفیق دین و مکاتب جدید تکرار نشود. آن‌چه شریعتی به عنوان اسلام عرضه کرد، دین اسلام نبود و اگر دین بود، دین جدید یا یک مکتب جدید بود؛ اگر بتواند پیروانی برای خود دست‌پا کند.


،،

شیخ باقر طالبی: جناب قربانی!  نکاتی که در ۶ بند نوشتید را با دقت خواندم. می توانم با جرأت  بگویم با همه این نکات، بی کم و  کاست ، موافقم. فقط متوجه نشدم چرا نخواستید بجای مقتضیات زمان و مکان، محک تجربه تاریخی را بکار ببرید.   به نظرم جمع مقتضیات زمان و مکان و نیز محک یا سنجه تجربه تاریخی،  ممکن و شاید مناسب‌تر باشد. به این شرح که :  اگر گفتیم مقتضیات و  تغییر زمان و مکان، معنایش این می شود که  گوینده یا نویسنده ، خودش  آن زمان و مکان را تجربه نکرده  و با استناد به روایت هایی که از تحولات در زمان و مکان بیان و نوشته شده ، قضاوت  و یا تحلیل می‌کند.  اگر محک تجربه تاریخی را در نظر بگیریم، معنایش این می‌شود تجربه زیسته خود محقق به طور  فردی یا  تجربه جمعی یک ملت در طول یک دوره تاریخی، به عنوان متغیر مستقل،  بر فرضیه موثر است.  البته من دو تعبیر " ذهنیت تاریخی" و " تجربه تاریخی" بکار بودم.  نکته پایانی اینکه،  من بر این نگاهم که  بشر به عصر آگاهی جدید یا آکواریوس؛ ( معروف به عصر برج دلو) وارد شده است؛ این  آگاهی جدید بر سوژگی فرد و مرجعیت درون و خود شکوفایی تاکید دارد. تاریخ و شخصیت های تاریخی به مثابه مرجعیت بیرونی، اگر نگوییم بی ارزش،  اما دچار کاهش قدر و منزلت بسیار شده اند.  شریعتی اگر چه سعی کرد با گفتن فاطمه فاطمه است، هویت مستقل فرد ( فاطمه)  از هر نوع مرجعیت و اعتبار بیرونی را،  به رسمیت بشناسد اما سلطه روایت گری ایدئولوژیک او بر  حتی همین قطعه امید بخشی که از او داریم،  اجازه چنین امیدی را نمی دهد. من سعی کرده و میکنم با قرار دادن متن " فاطمه فاطمه " در بافت فرد گرایی مدرن، این متن را نمونه ای  از تاثیر پذیری اندک شریعتی از اندیشه مدرن در باره سوژگی انسان ، ببینم . اما  مگر می شود!؟ نه هرگز . اما کاش میشد!  سپاس از شما.

 

،،

پیام آقای سید باقر شفیعی: درود بر سردارجلیل  امروزه ان کسانی که به دکتر شریعتی میتازند  همانطور که شما توضیح دادید  باید شرایط مکان وزمان و.مقتضیات  را درنظر بگیرند در آنروز وآن زمان گرایش چپ ومارکسیست ‌در دنیا حاکم بود از نظر تغییرات سیاسی وایدئولوژیک را میگویم واقای شریعتی هم با عملکرد بدون نتیجه روحانیت درشناخت نسل جدید به دین وبه ویژه مذهب وانهم مذهب شیعه راهی جز این نداشت که باتوجه به ایدئولوژیک چپ وبه ویژه مارکسیست وانهم عقب نماندن از قافله تلفیقی از دین ومارکسیست را دست مایه تبلیغ خویش قرار داد وبر عکسش هم اقای گل سرخی هم بردین تایید کرد واز اسلام وعلی وحسین در پیشبرد اهداف ایدئولوژی اعتقادی خودش استفاده   کرد وامروزه گرایش لیبرالی جای چپ را گرفت وامروز مثلا اقای سروش برای تبلیغ دین مورد نظرش  ازچه گرایشی کمک میگیرد وحتی روحانیت برای تبلیغ به اصطلاح دین مترقی در کجا و زیر  لوای کدام گرایش فلسفی فعالیت میکند  اگر شریعتی فاطمه فاطمه است را در فرانسه می جست امروز سروش در لندن میگردد واز فیلسوفان غرب وشرق فاکت میاورند  چرا همه اینها نمیتوانند یا نمیگذارند که در همین سرزمین وحی یا امت این دین درکشورهای خودشان تبلیغ بکنند وهرجا وقتی انتقاد میکنید میگویند این ان دینی نیست که ما میگوییم‌ جناب قربانی یا باید بگویند دین نباید درسیاست دخالت کند ویا همانند شریعتی وسروش بر مصلحت وحکمت روزگار امروزه هم انرا تلفیقی از دمکراسی ولیبرال  ارائه بدهند ودر نهایت بعد از چند دهه نقطه سر خط به مانند امروز مورد نقد نسلهای اینده قرار میگیرد.


،،
پیام مهدی مقتدایی به سید باقر شفیعی: درود آنطور که شما نوشتید، بر شریعتی نتاختند؛ بلکه گفتند، نقدی بر شریعتی دارند(همچون من). همیشه میگویم خوب شد که من در جبهه شهید نشدم، تا شماها در این فضای مجازی آن وصیتنامه مرا بخوانید و بر افکارم ....  و یا خوب شد که نویسنده نشدم تا در ۵۰ سالگی نقد و اصلاحیه ای بر کتابهای قبلی و در ۶۳ سالگی اصلاحیه ای بر کتابهای قبل از آن. شریعتی تغییرات سالانه و شاید ماهانه و شاید... داشته است، و مطمئنم که اگر در این دوره بسر می‌برد (و مصباحیون ترورش نکرده بودند)  شاید ما شریعتی دیگری داشتیم و بازنگری در همه کتابهای قبلی خودش. همچنانکه جایی گفته بود(و یا نوشته بود) که شعرهای مرا بسوزانید. شریعتی آزادمردی بود که آزادی را بر هر فضیلتی ترجیح میداد. و همانطوریکه شما نیز نوشتید، هیچ تجربه عملی از حاکمیت این دیکتاتورهای اسلامی نداشته و ندیده بود. شریعتی برای همه سیاسیون و مذهبیون دهه های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ یک الگو، یک خاطره و یک نماد آزادگی است، هر چند که همه اینان بر برخی از مطالب ایشان، حرف و نقدی دارند. خیلی خیلی دوست دارم نظر فرزندان ایشان را راجع به پدرشان بدانم. حیف شد که ایشان رفت و نتوانست حرفهایش را پس بگیرد. اصولا معتقدم نوشته های هر نویسنده ای باید زمانبندی شود و هر مطلب از هر نویسنده را باید بدانیم که چه کسری از عمرش نوشته است. قبلاً جایی نوشته ام، که در مرگ سه کس خیلی ناراحت شدم؛ شریعتی، محمد منتظری و مریم میرزاخانی.

 

،،

سیدباقر شفیعی : درود جناب مهندس مقتدایی مثل اینکه مانند اخوندا در پرده سخن میگویی من بر آخوندا تاختم حالا شما با زبان من سخن میگویی من هم با شما همصدایم  اگر شما ترس از قدرت انهم درقالب دین دارید من ندارم دیگر از ما گذشت من به اقای شریعتی انتقاد دارم ولی ایشان را بر هرچه‌اخوند ترجیح‌میدهم


،،

سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام مهندس مقتدایی. همه جانبه و معصومانه نگاشتید. بهترین واژه ایی بود که بگویم انصاف را در مورد رویکردی دکتر شریعتی که اساتید دانشگاهی و دانشجویان و بیدازشدگان دوران سیاهی تحت تاثیر ایشان بودند . در زمره آزادمردان تاریخ ایران هستند.


،،

شیخ باقر طالبی: دوستان عزیز و مدیر محترم. به دلیل کارهایی که در این ایام امتحان دانشگاهی و تا آغاز تعطیلات میان ترم وجود دارد، با اجازه از محضر همه عزیزان اعتذار دارم و گروه را ترک می کنم. امیدوارم در زمانی که فراغت حاصل شد، از مدیر محترم گروه بخواهم من را اضافه کند. اینستا را نیز الان چند روزه که موقتا بستم.

 

،،

پیام جعفر آهنگر به مقتدایی: سلام آقا مهدی مقتدایی. چند نکته در نوشتار جنابعالی وجود داره، منتهی به دو موردش اشاره و می‌گذرم. ۱_ آقای مقتدایی همواره از ارادتمندان دکتر شریعتی بوده، و عُلقه ای که به ایشان داره، هیچگاه نمی خواد، خَش وارد کند. البته قابل تحسین بوده و خُرده ای نمی‌شه وارد کرد. ۲_ مقتضیات زمان و مکان را بخوبی بیان نموده اید، که بیانگر نگاه بلند و انصاف شماست. همانطور که توضیح دادید، همه ما به گذشته خود نقد داریم و گاهی آنچنان از بعضی از کارها پشیمون و پریشون خاطر هستیم، که حاضر نمیشیم! برای لحظه ای در مُخیله ی خود بازبینی و یا بعبارتی مرور کنیم...! من الله توفیق


،،

سلام جعفر. من اصلاً وارد بحث دکتر علی شریعتی نشدم آقاجعفر. فقط گفته بودم، بیداری و آگاهی با هم فرق دارد و نوشتم آگاهی «انسان مسئول» به وجود می‌آورد به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. همین‌قدر. آن‌هم خواستم بگویم ترکیب *«انسان مسئول»* از آن دکتر شریعتی است. تا رعایت امانت نقل سخن را کرده باشم. فقظ همین مقدار از شریعتی گفتم. بعد دیگه خودم را کشیدم کنار. بگذرم ای شهادت‌طلب! که الآن سران نظام و جام‌جم هر کس را خوش‌شان بیاید این واژه‌ را رویش می‌گذارند!


تا این جا پایان یک بحث جدی و دانش‌افزا د دیدار.

سلام ، ایشان را می شناسم. احتمالا در این کتاب، مطابق رویه اش، می خواهد به امثال استاد ملکیان طعنه بزند که فکر افراد را خراب کرده است. و یا بنیانگذاران جریان های معنوی را ، آنگونه که در کتاب آفتاب و ساسه ها، پرداخته است،  خراب کننده فکر  افراد بداند. بر فرض که حق الناس فکری وجود داشته باشد، آنگاه به کدامین ملاک باید فکر بد و فکر خوب را از هم تفکیک کرد و بر اساس آن قضاوت کرد که چه کسی فکر را خراب و چه کسی فکر را درست می کند. ب.ط

پاسخ مدیر دامنه :

،،

جناب آقای ش. ب. ق.د سلام

من این کتابش را کامل خواندم. فقط می‌دانستم از افراد مؤسسه‌ی «در راه حق» است که تعلق خاطر آن مؤسسه به آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بر اهل فن، روشن است. نمی‌دانستم گفتارش طعنه به جناب آقای مصطفی ملکیان است. در مورد داوری در مورد فکر خوب / بد سنجه‌ی یکسانی در میان نیست. از نقد و بررسی متنم خرسند شدم. در گفتار کنار کتاب، تلاشم این است از کتاب‌های چاپ‌شده کمی باخبرتر باشیم. پیش‌ازین خود شما چند سال پیش کتاب «آفتاب و سایه‌ها» را به من داده بودید، خوانده بودم. او را بیش‌ازین نمی‌شناسم که عرفان‌پژوه است و «در راه حق»ی.


،،


چهار تفنگدار! راست به چپ: آقا اسماعیل دارابکلایی، آقا شهرام اعتمادیان، آقا سید جعفر حاتمی، آقا احمد بابویه. صیدشده توسط آقا حمید رضا طالبی. اخیراً که گویا در منزل دهیار داراب‌کلا محمد آهنگر شُهره به «اَخا» دوست دیرین ما، تشریک مساعی کردند! بگذرم.


،،

اساساً فعل مجهول را به چند علت وارد متون می‌کنند:

۱. تحقیر طرف مقابل

۲. فرار از بار حقوقی

۳. گنگ‌گذاشتن کننده‌ی کار (=فاعل)

۴. زمینه‌سازی شرکت دادن دیگر فاعل‌ها

۵. نامشخص سازی شکل کار


،،

سلام مجدد آقای شیخ باقر

در اطراف همین جمله‌ی دکتر بهشتی، مسائل تک‌بُعدی و چندبُعدی مورد بحث است که بهشتی تک‌بعدی را نقد می‌کند و از «اسلام چندبعدی» سخن می‌گوید. مثالش هم نماز، انفاق، اخلاق، ارشاد، ارتباط، هنر است که بهشتی هنر را نردبان عروج انسان معرفی می‌کند. از همین بحث وارد آن جمله‌ی مقایسه‌ای می‌شود. چون راوی این نقل شدم، یقین ندارم، چه زمینه‌های خاصی مد نظر بهشتی بود. آنچه موجود است، دفتر یادداشت من است. کتاب را از کتابخانه امانت می‌گیرم، پس می‌دهم. متشکرم توجه نشان دادید. من داوری‌یی درین مقایسه ندارم. فقط خواستم دیدگاه آیت الله دکتر بهشتی را نشان داده باشم.


،،

آقای حاج احمد بابویه سلام

گواهی می‌دهم با این عکس که کنار هم نشسته‌ایم در هفت‌تپه اسفند ۱۳۶۴ که از عملیات والفجر ۸ برگشته بودیم. نه فقط تفنگدار بودی که در رسته‌ی ادوات هم بودی. جنگیدیم با لشگرکشی‌های صدام که میهن و ایمان نگهبانی شود. آقای شیخ باقر هم صفات درستی را وارد کردند. خواستم با کشکولی چهار تفنگدار گفته باشم، فقط شِخا از زیر بار سربازی، مفت در رفتند و هنوز هم در می‌روند! اینم کشکولی. البته شخای رزمنده هم زیاد داشت هشت سال دفاع مقدس. احمد شناسایی و معرفی سایر رزمندگان در عکس گردن تو. عکاسش آق سید علی اصغر است.


،،

مجدد سلام احمد

حکمت گربه‌ی نامرئی را هفته‌ی قبل، سرِ شام خونه‌ی آقا جعفر آهنگر به آق محمدحسین گفتم که کنارم سر سفره نشسته بود. آگاه باشید حاضران «دیدار با دانش» که روان‌شاد یوسف رزاقی -که در عکس بالا هم چفیه بر گردن چنان رُستم- ایستاده است به احمد بابت زیادخوردن غذا سر شام در مهمانی‌ها، می‌گفت گربه‌ی نامرئی که ناگهان گوشت را می‌گیرد و در می‌رود. راستی رُستم، آن رُستم فردوسی، نه حاج رستم مُرسمی پدر آق حسنعلی لاری که درین دیدار حاضرند.


====== تا اینجا بازنشر شد

،،

سلام سید علی اصغر

در آمریکا با فوت یا ترور منجر به مرگ رئیس‌جمهور، کشور دچار خلأ قدرت نمی‌شود، معاون طبق قانون اساسی آمریکا همان لحظه رئیس‌جمهور می‌شود. معاون ترامپ هم کارکشته و آکادمیک است و از چهره‌های نوظهور در آمریکا. ا مابعد؛ خوشحالم تفکر خوشبین به ایران داری. چون دیشب از دعای معنوی کمیل در بالامسجد پربار به خانه بازگشتی، در قلم تو تأثیر گذاشت. البته این بار کنار صندلی‌ات در آن تَهِ مسجد، جای آقای حاج علی چلویی خالی بود وگرنه هنوزم قشنگ‌تر قلم می‌زدی. آق سید رسول هم این جلو در عکس غرق کمیلی است که امام علی آن را به کمیل بن زیاد نخعی آموخت ولی همان امام علی ع همین کمیل را توبیخ و عزل کرد. خداقوت هم دعای کمیل‌ات و هم قلم ضدترامپی ضد امپریالیستی‌ات.


،،

آقای جلیل قربانی سلام. می‌گویند شرف المکان بالمکین. گرچه مکان و مکین هم‌تاچه‌ی هم‌اند، اما شرف هر مکانی به جاگرفتگان آن است. بنابراین، مسجد و تکیه، شرافتی که می گیرد، به شرف افرادش است وحرف حقی اگر در آن گفته شود. البته خود سازه‌ی مسجد مکانی دارای احکام مخصوص شرع است که قابل مقایسه با هیچ مکانی نیست.



،،

گمان نکنم، بشود کتمان کرد که آق سید علی اصغر از همه‌نظر، شرافتش بر من پیشی دارد؛ از ایمان، از وجاهت اجتماعی، از دیدِ تیزبینانه به مردم و سیاست و از نظر پافشاری در راه عقیده. بنابراین، من حتی در مقایسه، او را در مخیّله‌ام نمی‌گذارم چه رسد به این‌که در پیشگاه واجب‌الاحترامِ ایشان، اظهار فضل کنم یا برتری‌جویی. پس وی فضیلتش فرسنگ‌ها پیش و بیش است. ای بسا، مقام شفاعت هم برای خود قائل باشد که انکار آن کاری بیهوده است. این رفیق اعلای من اما در یک متنی در بالا در شگفت‌آمیزترین رفتار، رفت که اَسرار مرا با مثلاً این جمله‌اش هویدا سازد و شایدم رسوا کند:


«مانند شما با نام دیگری حرفم را نمی زنم که در انتخابات ریاست جمهوری اینکار را کردم»


نمی‌دانستم در ذهن او این فکرها می‌چرخید که روزی بخواهد درین انجمن، دست به افشاگری علیه‌ی من بزند. این که در رسواکردنِ من کوشید، چه سودی دارد، من عجز

جناب آقای طالبی با سلام. 

چیشی بهیه کال تور دست بیتی تاشِش کاندی!

( تبر کال دست گرفته ای و هرس میکنی!؟)

بتوندی مِ ریش ره بزنی ولی مِ ریشه ره نتوندی بزنی.

(میتونی ریش مرا بزنی ولی ریشه من را نمیتونی بزنی)

فقط خواستم مطمئن بشم عدم دسترسی به مدرسه فکرت از جانب جنابعالی صورت گرفته مجبور شدم به  شما پیام بدم و سوال کنم و مطمئن بشم مشکل نرم افزاری نیست. آیا شما چنین لطفی در حقم صورت دادید و بار سنگین را از دوش من برداشتید؟

صدرالدین آفاقی ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ //

پاسخ مدیر دامنه :
متن را شیخ مالک رجبی در مدرسه فکرت شعبه‌ی ایتا گذاشت ۲۵ ، ۲ ، ۱۴۰۴

سلام علیکم 
 
بسم الله الرحمن الرحیم 

پاسخ نامه از جناب آقای صدرالدین آفاقی به حاج آقا باقریان دامت عزته 

با سلام  و عرض خداقوت خدمت حاج آقای باقریان:
تصمیم داشتم پاسخ شما به مطلب آخرم  که در آن ذکری از مرحوم منتظری شده بود را در گروه مدرسه فکرت بدهم ولی ظاهرا آقای طالبی لطف کردند و علیرغم همه ادعاهای ظاهری در تضارب آراء و تکثر اندیشه و ...بنده را از مدرسه اخراج کردند و تحمل شنیدن حرف مخالف را در مدرسه شان نداشتند! همان بهتر که بار سنگین یک مسئولیت را از دوش بنده برداشتند.
با اینحال به رسم ادب و احترام لازم دیدم پاسخ را از طریق حاج آقای رجبی در همان صحن مطرح کنم و اگر پاسخی بعد از این داشتید  مایه امتنان است که به صفحه شخصی بنده ارسال نمایید.: 

خدا رو شکر که یک مطلب باعث شد شما روزه سکوت خود را در برابر اهانت به علمای اسلام بشکنید و واکنشی از خود نشان دهید. آنزمان که امثال آقای طالبی و عبدی در مورد مرحوم رییسی و آیت الله مصباح با بدترین الفاظ و اهانتها قلمفرسایی میکردند چرا دم نمی زدید؟ آیا تنها تعلقات جناحی مهر بر دهان شما زده بود که روزه سکوت بگیرید؟
جناب آقای باقریان : در مورد مطلبی که به آیت الله منتظری ارجاع دادم خطابم به آقای طالبی این بود که درباره قضاوت در مورد افراد باید یک سنخیتی میان دوطرف باشد که اینگونه قضاوتی از هم داشته باشند و گفتم شما جناب آقای طالبی که در هیچ حوزه علمیه ای درسی نخوانده اید و از علوم اسلامی در سطحی همچون آیت الله مصباح بهره ای ندارید نمیتوانید به ایشان خرده بگیرید که از اصول اسلام منحرف شده است و ایشان را با منافقین مقایسه کنید. به ایشان یادآور شدم مثلا در قضیه امام و مرحوم منتظری با توجه به سابقه مبارزاتی و علمی دوطرف امام اگر به ایشان بگوید در سیاست ساده لوح هستید قابل پذیرش است چون هم از لحاظ علمی در یک سطح هستند و هم مبارزات سیاسی دارند. ولی مبارزه امام کجا و مرحوم منتظری کجا. بااینکه امام هم به ایشان توصیه کردند تدریس خود را داشته باشد و وارد سیاست نشود باز ایشان تدبیر نکرده و مورد بازیچه قرار گرفت. تمام حرف بنده  این بود. آیا بیان شیخ ساده لوح اهانتی به ایشان است؟
حال اینکه  شما بگویید امام در مقطعی اموری را به ایشان سپرده بودند زمانی بود که مراتب ساده بودن ایشان هنوزاثبات نشده بود و میدانیم که میزان حال فعلی افراد است. شما عالم به حوادث اسلامی هستید. آیا میتوان آن حربن یزیدی که سد راه امام میشود را باآن حرّی که در رکاب امام شهید میشود یکی دید؟
آیا میتوان آن زبیر که سیف الاسلام بود ولی بعدها در برابر امام علی علیه السلام ایستاد را یکی دانست؟
جناب آقای باقریان: بهتر بود نسبت به اهانتهای هر روز امثال آقای طالبی و عبدی به روحانیت معظم دم فرو نمی بستید تا اکنون هم حمایت جنابعالی از مرحوم منتظری به گونه ای دیگر تعبیر و تفسیر نشود. 
با سپاس و عذرخواهی از تصدیع اوقات. التماس دعا.


محمد:
با درود 
جناب آقا شیخ مالک 
اصلا اصلا تاکنون مرسوم نبوده و نیست کسی که از مدرسه رفته و یا رفته کرده شده مطالبشو در مدرسه کسی دیگه بارگذاری کند ...مواظب خودت باش آقاشیخ

شیخ مالک:
سلام یعنی چی مواظب خودت باش
جناب آقا صدرالدین جوابش ناتمام مانده از من خواستند جهت تکمیلی جواب ارسال کنم بنده هم مشتاقانه اجابت کردم
 مگه چی شده میخواهی چیکار کنی

جناب آقا صدرالدین یکی از دانشمندان این مدرسه بود حذف ایشان را در این مدرسه خسارت بزرگ میدانم

محمد:
مواظب باش با مدیر ما درنیفتی

شیخ مالک:
اولاً تِ تشکَل پیش نده بفکر خودت باش 
ثانیا مدیر هر عکس العملی خواسته نشان دهد من در خدمت مدیر هستم

قاسم بابویه:
حاج آقا سلام مثل اینکه مهندس معاونه اها طالبی یا آقا مدیر انقدر گشت تا اینه تازه پیدا کرده ها که هر وقت نیست مدیریت کنه مدرسه را تا دانشجو ها دنبال شلوغ کردن نباشه عبدی در کار خودش سفت و سخت هستش تا حذف نشدی مواظب خودت باش

شیخ احمد باقریان:
سلام
اولا
مخاطبم آقای صدر بود نه آقای آفاقی
ثانیا: من درباره اهانت آقای طالبی به ئآقای مصباح اولین نفری بودم که اشکال کردم ولی آقای آفاقی تغافل فرمود البته ضمن اینکه انتقاد بدون اهانت و توهین رات حق ذدهرکس میدانم.
ثالثا: حواب دادم که اگر امام او ر ا ساده لوح میدانست ارجاعات متعدد نمیداد
پس اتهام سادهخ لوح خواندن از سوی امام با نامه ای که خود امام رحمه الله دستور محو آن را داده بود صحیح نیست
ملاک فرمایش امام آن نامهخ است که رسما در صدا و سیما آن زمان خوانده شد
ررابعا: آقای صدر در مقا دفاع از مرحوم مصباح بود و حق دفاع داشت ولی چه ضروذرتی داشت که به آیت الله منتظری توهین کند؟!
ضمنا من اگر به اهانتهای بعضی ساکت بودم به اهانتهای امثال شما هم ساکت بودم و تنها در مورد اهانت به مرحوم منتظری و. قبلا اهانت به مرحوم مصباح تذکر دادم ولی آقای یکی را تغافل کرده و در مورد دیگری مصرانه ادامه میدهد
بار دیگر نصیحت میکنم به همه 
به هیچ کس توهین نکنید نه به مرحوم مصباح و نه مرحوم منتظری و نه به هیچ کس دیگر
در آخر چون مدیر محترم آقای افاقی را تحمل نکرد و او را احراج کرد من هم از ایبن گرو.ه خارج میشوم
خدا حافظ همه دوستان ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

محمد تقی آهنگر:
سلام بر اقاشیخ مالک ومهندس عبدی 
صبح تان بخیر 
مشکل ما اینکه متن های همدیگر رو 
به دقت نمی خوانیم وسریع با برداشت
خود به پاسخ ونقد ان می پردازیم
اعمال قانون مدرسه رو به مدیر واگذار 
کنید ونسبت به نوشته خودمان پاسخگو 
باشیم همینکه اقا صدرالدین پاسخ داد 
واعلام کرد که اگر اقای باقریان نظری 
به نوشته اش دارد به پیوی شخصی 
بفرستد واما نقد اقا ابراهیم به نظرات
مرحوم مصباح بر اساس هدیه کتابی 
که اقای مهاجری بهش داد وحتی به 
صفحات هم ارجاع داد فرایند نقد 
درست بود اما تطبیقی که زد باید 
با استدلال همان موضوع به تایید 
یا رد ان قلم زد 
بنده اعتقاد دارم ازادانه ورعایت همه 
جوانب در مدرسه اظهار نظر بشه ....
به نظر میرسد مدرسه دوره ی پیشتاز 
در تحول رو طی می کند 
منظورم تعامل وهم افزایی در سطوح 
فکری مختلف با موضوعات گوناگون 
برای اگاهی وکنشگری ودونستن ....
هر چند با موانع موقت ( سطحی نگری 
بازی با کلمات . بد اخلاقی ها ووووو)
مواجعه هستم نشان از ان (تحول ) 
دارد.....

شیخ مالک:
سلام علیکم
 کربلایی قاسم ارادت در هر صورت من در خدمتم

سلام علیکم استاد حاج آقا باقریان صباح الخیر 

اگر از گروه خارج نشدی متن ذیل را بخوانید

آقای صدر منظور همان صدرالدین آفاقی برادر حاج شیخ جواد آفاقی به اضافه ۵ یا ۶ برادر دیگر که از فرزندان خطیب خوش سلیقه مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی دارابکلایی که در ظرف ۵۰ سال در مسجد امام حسن مجتبی پائین محله دارابکلا مشغول فعالیت تبلیغی بودند و فکر کنم در سال فتنه ۸۸ برحمت ایزدی پیوست . مرحوم حاج آقا آفاقی فرزندان زیاد و خوبی داشتند که تحویل جامعه دادند .
خدا رحمتش کند..

سلام علیکم حاج تقی گرامی
بله آقای صدر نوشت این متن را در مدرسه بفرس و پاسخ های بعدی در پی وی شخصی ..

محمد تقی آهنگر:
سلام 
مجدد 
سال فتنه ۸۸ جالب بود برام 
با این متن خود پیوند زدی .....
درود فراوان

محمد:
جناب آقا شیخ مالک 
شما برای تحریک طرف مقابل طرف را دانشمند و فلان و اینا می نامی خوب در برابر اینکه خودت متاسفانه از سطح معلومات پایینی برخورداری لابد نه از باب شکسته نفسی بلکه واقعا غیر این هر تپه ای را کوه می بینی ؟!!!
هر ثقه الاسلامی را آیت الله العظمی می بینی ؟؟!!!
و هر طلبه ای را شیخ الاسلام ؟؟!!!

اما اجازه نداری حرف توهین آمیز و وقیح نفری را که مستقیم در حضور بیش از دویست نفر مدیر را منافق و مدرسه و اعضا را به باد شدید ترین توهین ها برد را در گروه بارگذاری کنی و برای خودت دلیل به تراشی 

به نظرم فهم و درک و دنیا دیدگی قاسم دارابی از تو خیلی خیلی بیشتر است کمی بیشتر دقت فرما لطفا 
من نمی خواهم جواب او که اخراج شد به قول تو دانشمند را بدهم دانشمند از نظر تو کسی است 12 ساله کوچکترین پیشرفت علمی نداشته و حرفهاش ثابته و بی منطق و ضد مردمه و ضد بزرگان و افراد مورد وثوق دیگران و خلاف نظر ایشان برای چی نظر او را که بنده و مدیر را ناجوانمردانه متهم کرده رزا در گروه بارگذاری کردی ؟؟!!!

لطفا مراعات کن

شیخ مالک:
بله اگر اشتباه نکنم آن سال در دهه آخر ماه صفر سفر تبلیغی بنده در خان ببین بود وقتی که مرحوم حاج آقا آفاقی از دنیا رفتند حاج شیخ مرتضی چلویی برای بنده تماس داشتند برای شب اول منبر مرحوم حاج آقا آفاقی بر عهده بنده بود.‌‌ خدا رحمتش کند

ادبیات تو از اول همین آشُ همین کاسه بود به تمام روحانیت مدرسه با هرکس برخورد میکنید مرتب توهین میکنید این قسمت پیامت را حواله میدهم به عطف ما سبق و توهین های سابقت ....شخصیت تو برای بنده محرز بود نیاز به تکرار ندارم

محمد:
تو امامزاده نیستی که اما متاسفانه برای خودت آزادی هر توهینی را بارگذاری و طرفداری علنی کنی از اینکه هم فکر توست آزاده که به هر کس هر چی بگه و هیچ حق متقابلی را تحمل نمی کنی !!!

نه جان برادر من سالهاست که مجری مراسم مذهبی بوده و هستم و با روحانیت خیراندیش و پاک دست پاک نهاد انس و الفت دیرینه دارم و خاندان ما پر است از روحانیت معظم و معزز 
اما حق مداری و حق طلبی ذات روحانیت بوده و هست 
اگر غیر این باشد به قول امام لباس روحانیت را پوشیده و باید رسواش کرد که روحانیت کیست و آدابش چیست نه هر کس که این لباس را پوشیده

با درود 
جناب استاد باقریان ای کاش این اتفاق نمی افتاد که یک شیخی مطالب یک نفر خارج کرده شده از مدرسه را که از نظر مدیر محترم کاری خلاف قانون و توهینی آشکار به مدیر و اعضای دیگر گروه کرده بود را در مدرسه بارگذاری کرد و موجب رنجش خاطر شما و مکدر شدن اوضاع سالم گروه شد و آرامش گروه را بهم زد و با ادامه دادن توهینها باعث از گروه خارج شوی موجب تالم و ناراحتی بیشتر شد و شخصا بسیار متاسف شدم .
ای کاش قبل از بارگذاری چنین مطالبی به پی وی شما می فرستاد و اینقدر درایت و سیاست را داشت که با مدیر باید هماهنگ می کرد که متاسفانه ندارد و نکرد .


ادامه‌ی نظرات اعضا
۲۶ ، ۲، ۱۴۰۴

شیخ مالک:
سلام 

قسمت اول

همانطور که قبلاً به جناب تقی گفتم به شما هم میگویم بنده هیچ وقت به شما و اعضای محترم مدرسه نه تنها اهانت نکردم بلکه با احترام در قلم ناقص خودم رفتار داشتم اگر اهانت‌های جنابعالی را به بنده فقط فهرست بگیرم شاید به 20 مورد برسد ولی اگر بتمام کسانیکه از گروه مدرسه فقط اهانت داشتید فهرست بگیرم از ۱۰۰ مورد میگذرد اگر بنا باشد بنده به تو اهانت داشته قدرتش دارم و خیلی خوب هم بلدم پیوسته اهانت کنم اما چکنم بدلائل قرآن و عقل و سنت و اجماع اهانت و تحقیر را مذموم میدانند از طرفی خوشحالم بمصداق آیه شریفه قرآن اِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا

ترجمه آیه به نثر: اگر نیکی کنید به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید پس به خودتان بدی می کنید.

شاعر مولوی عمومی می گوید نه به شخص خاص

اگر کار نیکو کنید و جمیل 
به خود کرده اید ای بنی اسرائیل
اگر هم نمایید اعمال بد
سزای عمل بر شما می رسد
هر چه کنی به خود کنی  
 گر چه که نیک و بد کنی
آنچه تو بر خود روا داری همان  
می بکن از نیک و از بد با کسان
و آنچه نپسندی بخود از نفع و ضرر   
 بر کسی مپسند هم ای بی هنر
این جهان کوه است و فعل ما ندا   
 باز گردد این نداها را صدا
جناب تو با اهانت خودت با خیال خودت نمی توانی بنده را ضایع کنید تو که سهلی حتی بزرگترهای تو هم قدرت اهانت بمن را ندارید اگر بظاهر بنده را مورد اهانت قرار میدهید و اعضای گروه نوشته ها را می‌بینند این حرکت خیلی زود گذر است اما توجه به آیه شریفه مذکور کنید و درک آیه شریفه مذکور خیلی معارف را به ما می آموزد
قسمت دوم

بنده اصلاً اطلاع نداشتم جناب صدر حذف شد و با او در ارتباط نبودم نه در صفحه شخصی و نه با تلفن ایشان دیروز صبح آمد در پی وی بنده در آن متن نوشت که خودش در خواست نموده متن ایشان را که جواب به حاج آقا باقریان ناتمام مانده تکمیل کند و ما بقی مباحثه در پی وی مخصوص آنها باشد بنده به ایشان گفتم بفرستی به پی وی شخصی حاج آقا باقریان ایشان گفتند چون نقدشان در جمع گروه بوده این جواب هم میخواهم در جمع همان گروه باشد بنده هم متنش را مطالعه کردم دیدم محترمانه نوشت در گروه فرستادم
اگر چنین حرکتی را بدون اجازه مدیر میدانید و مقید به آداب مدرسه هستید پس چرا مطالب بنده را بدون اجازه من که اصلا راضی نبودم فرستاده بودی در واتساپ و با مسخره و تحقیر خواستی بنده را در جمع جدیدالورود واتساپ ضایع کنید اما خودت ضایع شدی ..

قسمت سوم

مطلب بعدی آنچه در ذهنت خلجان دارد خارج کنید اگر به بزرگواری می گویم دانشمند یا آیةالله ووو...از ارادت به آن بزرگوار است در واقع اگر پیامهای مقام معظم رهبری را ببینید خیلیها را ما آیةالله می گوئیم اما رهبری حجت الاسلام گفت موارد هم زیاد است...گویش چنین اصطلاحاتی در محاورات روز مره بدان هیچ تناقض با معلومات و اطلاعات من ندارد که چنین برداشت ناصواب داشتید..‌ بنده ادعا ندارم دانش فراوانی دارم اما جنابعالی مرتب دارید از خودت تعریف میکنید من چنین بودم و چنان بودم..اینکه بعضی بتو مهندس میگویند آیا واقعاً تو مهندسی ، مهندسی آدابی دارد تو کدام آداب را رعایت میکنید..آنها از باب ارادت به جنابعالی مهندس میگویند ولی در واقع تو مهندس نیستی

قسمت چهارم 

موارد اعتماد به بنده سه مورد میگویم

اول : بنده از خودم تعریف نمیکنم چون معمولاً تعریف را یکنفر دیگر باید داشته باشد و خودم از خودم می‌خوام یک چیزی بگویم برام سخت است .‌‌ با همه سرُ پا تقصیر و گناهم . مجبورم کردید بعضی از موارد اعتماد را بگویم .

یکی از شخصیتهای حوزه که مورد توجه خیلی از بزرگان است برای بنده تماس گرفتند فلانی از من درخواست عبادات استیجاری نموده به ایشان بدهم یا ندهم ؟؟ جواب دادم ما با هم رفیق هستیم اما حمد و سوره ایشان گوش نکردم و گفت آیا آن فرد مسجد میرود ؟؟
جواب دادم خیر، و گفت اگر شما ایشان را تائید کردید ما به ایشان عبادات استیجاری خواهیم داد در غیر این صورت نمیدهیم..چون آن فرد مورد تائید بنده نبود آن شخصیت بزرگ از دادن عبادات استیجاری به او صرف نظر کردند و به بنده گفتند هرکس را تو اعتمادی دارید بدهید 

دوم : مورد بعدی یکی از خیِّرین بزرگ در یک قرض الحسنه وام پرداخت می‌کردند یکی از دوستان طلبه بخاطر رهن خانه اش وام میخواست بنده ایشان را معرفی کردم آن خیِّر گفت اگر مورد تائید بنده هستند وام بلا مانع است . بنده تائید کردم و وامش بلامانع بود

سوم : بزرگانی وجوهات کلان خودشان را دست بنده ناچیز میدهند و به بنده میگویند دست خودت باشد هر زمان خواستید ببرید دفاتر مراجع قبضش را دریافت کنید ولی بنده چنین کاری انجام نمیدهم همان روز اول وجوهات را بدون درنگ تحویل دفاتر مراجع میدهم..و هیچ استفاده نمیکنم حتی یک ریال آن را برای خودم و زندگی خودم استفاده نمیکنم
اگر بخواهم موارد اعتماد به بنده را یک به یک بشمارم سخن به درازا می‌کشد از همین جا قطع سخن میکنم . و در محضر خداوند قادر متعال شرمنده هستم . خدایا ما را ببخش

والسلام علیکم والرحمه 
مالک رجبی دارابی
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ ه ش

محمد:
با درود 
بهره بردیم از عدالت و ناآکاهی و خدا کند این بار راست گفته باشید شما 
اگر خبر نداشتی!!! 
اگر متن را خواندی که اصلا نخواندی!! 
کار زشتی کردی بدون اطلاع مدیر چنین متن سخیفی را در گروه گذاشتی کجاشو محترمانه یافتی؟!! 
بارها الان کردی که فلانی چون همفکرت هست هر چه بگوید مورد تایید است معلومه بقیه قضاوت تو 

تو آنقدر اطلاعاتت یک سویه و بی مورد هست که در پی وی بنده وارد شدی چند بار پرسیدی تو سه تا زن داری کلی برات توضیح دادم که آدم حسابی این طور و آنطور شد زندگی شخصی ام اما بازم در آخر نوشتی انشاالله با هر سه شان فلان... 
چت نوشت تورو  برای چند نفر فرستادم به شدت از حرف و رفتارت بدشان آمد و ناراحت شدند 
حالا می فرمایید من ضایع شدم 
چرا مثل بجه دبیرستانی رفتار می کنی دون شان یک طلبه هست. 
منو وادار می کنی که برخی موارد مثبت زندگی ام یا کاری ام را بازگو کنم آنوقت همان مستمسک تحقیر و توهین می کنی؟!! خدا ازت نگذره خدا به حرمت جد مادرم ازت نگذره 
من مهندس هستم یا نیستم بتو ربطی ندارد تو کار خودتو درست انجام بده به مدارک دانشگاهی دیگران چیکار دازی؟!! 

خوب از سخن مقام رهبری جواب خودتو دادی... عاقلان دانند. 


زیر آب زنی خوب بلدی خسته نباشید 
من نه اصلا بلد نیستم

محمد تقی آهنگر:
سلام
اقا شیخ مالک (حفظ الله ) 
صبح تان بخیر 
عرض شود لنت ترمز قلمم خوب کار میکنه 
اخه هر متنی رو مینویسم وبرخی از پاسخ 
دوستان رو ذخیره می کنم 
وچندین بار رصد کرده و به سود وزیانش 
می سنجم بعد بارگزاری می کنم 
فکر نکنم تا به الان در گروه به کسی اهانت
کرده باشم اگر شما دیدی مطمئن با ناخواسته
و برداشت ....بوده ولی شما متنی برام نوشتی 
بنده برداشت نیکو کرده وپاسخ رو دادم 
ودر ذخیره پیدا کنم در همین جا به اشتراک 
میگذارم 
ونیز بی صبرانه منتظر نوشته ی اهانت امیز م 
به شما می باشم اگر صادقی در ادعایت ...
بنده هم خودمو اصلاح می کنم وهم در جمع 
اعضای مدرسه به هر روشی خواستی عذر خواهی می کنم 
یه سفارش دوستانه تیر در تاریکی رها کردن 
همیشه به هدف نمی خورد .....
ارادت / درود

اقا شیخ سلامی دوباره 
چند متن شما در دسترس هست 
اگر اجازه می دهی عینا در گروه 
به اشتراک بذارم ودیگران هم نظرات 
خود رو اعلام کنند .....

اسحاق:
سلام اقا تقی عزیز رفیق دوست داشتنی وهمسنگر دیروز  حواس شما ودوستان در مدرسه باشد اقا شیخ مالک دوست داشتنی با نفرات دیگر فرق می کند باجناق بنده خط قرمز ماست پس به دوستتان  هم بگو حواسشان جمع کنند در ادیبات دقت لازم انجام بدهند با تشکر وعذر خواهی از همه  دوستان در مدرسه

محمد تقی آهنگر:
سلام 
برادر عزیز 
سمعا وطاعتا 
اما اقا شیخ مدعی است از جانب من اهانت شده بر فرض درست گفت اون وقت خودم 
اهانت کننده باشم و چطوربه دیگران بگم اهانت نکنند وحواسشان رو جمع کنند

ونیز :
حفظ ابروی همه خط قرمز ماست  من جمله 
اقا شیخ .... 
از تذکر دوستانه ات سپاسگزارم 
سلام به خانواده ی گرامتان برسانید 
ارادت کما فی السابق

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">