دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

مدرسه فکرت ۱۰۴

پیام‌هایم

در مدرسه فکرت

قسمت صد و چهارم

 

کامنت ها مشاهده شود:

 

حضرت فقیه شریف حجت الاسلام سید کمال الدین سلام
 
بر تمام آنچه نوشتید خدشه‌ای نیست. من نه تعلقی به جناح آن ور دارم، نه این ور، تا جایی که می‌دانم، جریان چپ از بعد از قلع و قمع در مجلس چهارم، با آقاخامنه‌ای به تضاد رو به تزاید رسید. آنان گمان من این است، آقاخامنه‌ای را روحانی زمان‌شناس می‌دانند اما از آن زمان به بعد به این نتیجه رسیدند، کشور توسط آقاخامنه‌ای به نفع راست مصادره شد. تضاد تشدید شد تا جایی که اینک چپ با آقا خامنه‌ای به بن‌بست رسید. مسئله‌ی خاورمیانه و مذاکره و نیز سیاست داخلی آقا خامنه‌ای را تزی نادرست می‌دانند. این برداشت من است از تفکر چپ. راست هم این وسط خوشه‌چین شد. «جریان مصباحی» در حال تخریب پنهان آقا خامنه‌ای هستند. من در میان روحانیت حتی آقا خامنه‌ای را حتی باسوادتر از امام خمینی می‌دانستم و حتی زیرک‌تر. بارها گفتم اصلاً صحیح نیست امام خمینی براب پس خود وصیت نامه سیاسی بنویسد و حکومت را دستور به تز خود بدهد. اما آقا خامنه‌ای در تز امام خمینی دجار وفاداری مطلق شد و این نیاز است تغییر کند. انقلاب اسلامی با مقتضیات زمان و مکان پیش می‌رود، چانچه اسلام. فعلاً والسلام. هیچ کس نمی‌تواند مرا ضد آقا خامنه‌ای بگوید. چون علل و دلایل ندارد. از صفای باطن شما ممنونم. از دعای شفای شما برای حمیدرضای دلربای ما. مطلب دارم، اما باشد برای زمان بعد.
 

،،

تذکر مدیر

آشیخ محمدرضا احمدی

استاد من هستی باش. حتی بالای سرم جا داری. اما من مدیری نیستم که به هیچ احدی اجازه‌ی دخالت در کار مدیر بکند. البته نقد و نظر و رایزنی را خیلی هم مناسب عقلانیت می‌دانم. با این توضیح: لطف کن در امور مدیر تصرف نکن.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

حاج علی

واقعاً این را خبر نداشتم!

تو همسایه‌ی دیوار به دیوار ایشانی در تنگه‌ی اسحاق آهنگر

،،

پس مثل گل کلَم، با شیخ مالک دوست‌داشتنی من، پیچ در پیچی حاج علی چلویی ولایی!

،،

حاج علی بدان

اول سلام. دوم این است که: من همان‌اندازه برای آقا خامنه‌ای حق قائلم که سخنان خود را بگویند، همان‌اندازه هم حق قائلم مخالفان و منتقدان هم سخن برانند و آزادی و امکانات بیت المال مساوی بین همه‌ی ملت تقسیم شود. مثال: شما مسئول پرسابقه‌ی تکیه و مسجد بالا، آیا به من فرصت می‌دهید پشت تریبون قرار گیرم، مذاکره با آمریکا را از سوی دو جناح توضیح دهم؟ تو چندآتشه هستی، ولی واقعاً برای مردم هم حق برابر قائل شو. شما و حاکمیت عین حزب کمونیست شوروی سابق دارید، به سمت توتالیتر پرتاب می‌شوید. حتی شدید. من می‌دانم تو رزمنده‌ای، فدایی اسلام هستی، ولی مگر همه‌ی مردم باید عین پادگان به مقامات بالا سان بدن؟

،،

آشیخ جوادآقا سلام

من حضرت عالی را خلف خلیق شِخ‌احمدعموی بزرگ ما می‌دانم. تازیانه هم بر پیکرم بزنی، آخ نمی‌گویم. بر من اختیار داری. وصیت اکید مادرم دخترعموی شماست، به ما که آق شخ جواد پاره‌ی تن من است. به دیدارش که می‌آمدید در بیت ما، تا یک ماه انرژی داشت. از داوری شما روی خودم، هیچ نگرانی‌یی ندارم. احترامت بر من اوجب واجبات است. شاگردت: ابراهیم. ولی بدان، یک ورق از تاریخ سیاسی داراب‌کلا نمی‌دانی. چون یا مشهد بودی، یا قزوین، یا تهران. در پایین‌مسجد بیا با هم روی این جور موارد مناظره‌ی عمومی کنیم. ابراهیم

،،

جلیل‌آقا سلام

مرا که حتی با خیزران بزنند، دردم نمی‌آید. چون پدرم می‌گفت به من: «خَلِه پوست‌کلفتی تِه»! این، تنها خشم پدرم با من بود. ولی سه ثانیه بعد خنده‌اش می‌گرفت. حالا درین صحن حتی آنان که مرا ماشه‌دار می‌زنند، یقین کن، حتی لک می‌افتد روی پوستم، چه رسد خَش.

،،

سلام مرد قریب‌الاجتهاد حوزه آشیخ مالک نمی‌دانستم طلبه‌ی حوزه هم این‌مقدار تقلیدوار تعلیم می‌گیرد. پس کو آن اجتهادت؟ شما که از دانش‌آموز دبستان هم داری تقلیدی‌تر رفتار می‌کنی درین مورد. آقا شما خودت یک روحانی صاحب فکری، چیه دنبال‌روِ کورکورانه رفتار می‌کنی.

،،

تذکر مدیر

نوع مباحثه‌ی جنابان آشیخ مالک رجبی و آقامحمد عبدی، از معیار یک گفت‌وگوی سالم بیرون افتاد. لطف کنید هر دو، شخصی‌گویی‌های خودتان را به صفحه‌ی شخصی چت خودتان منتقل کنید و صحن را مکدّر به کدِرگویی‌های خودتان نسبت به همدیگر آلوده نکنید. تمام.

مدیر مدرسه فکرت

ابراهیم طالبی دامنه دارابی

،،

سلام جناب آقای مهندس محمد عبدی

در پاسخ به سؤال آن جناب، باید با قاطعیت بگویم، هر دو شعبه‌ی مدرسه، باز، خواهد ماند. حتی ثبت‌نام ممتد روزانه و شبانه براب ورود به هر دو شعبه دائر است.

 

،،

سلام جناب حجت الاسلام باقریان

درد سر را برای هدف برتر، بردبارانه تحمل کنید. حتماً در شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت قلم بزنید. اعضایی در آن شعبه هستند، که هرگز ایتا نمی‌آیند. شما هم مفسر دین و معارف اهل بیت علیهم السلام هستید. پس هر دو شعبه حضور فعال داشته باشید. اصرار دارم آن فقیه پارسا چنین کنند. من هر دو شعبه را سر پا نگه می‌دارم. بنای انحلال اصلاً در سرم نبود. آنچه پخش کردند، شایعه‌سازی عوامانه بیش نبود. درود.

،،

امیرجناب سلام

تو اغلب حرف‌های مرا عمدی یا سهوی وارونه می‌سازی. نکن این کار رو. من همواره جمع متضاد را جای مباحثه می‌دانم، مثلاً حوزه، سالها بشینند با هم هی ضرب ضربا ضربوا یا قال قیل یقول کنند، گرهگشا نیست که نیست. شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت اتفاقاً اصلاً یک دست نیست. همین آقا صدرالدین آفاقی خیلی هم فعال در آن شعبه دارد با افکار مخالف فکر خود، محاجه می‌کند و طرح مسئله. بگذرم. از سمت خواستی حرف نقل کنی، لطف کن سخنان مرا وارونه نکن. ارادت. برو گوشی بخر بیا شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت.

 

،،

امیر حاشیه نرو آن پولتو خرج کن. گوشی نو بخر، سازمانگر مدرن داشته باشه، واتساپ را بذار داخلش، بدو بیا آن شعبه، جای اصول‌لولوگرایی تو خالیه! کشکولی

،،

استاد باقریان سلام دوباره

من خودم مدرسه فکرت را نخستین بار در تلگرام تأسیس کرده بودم. چه کنیم حاکمیت به ملت زور می‌گوید بهترین پیام‌رسان را بست به روی مردم ایران،

،،

آشیخ محمدرضا سلام

شاگرد با استاد می‌پیچد. پس وقتی با تو می‌پیچم، یعنی دارم پیشگاه آن استادم شاگردی می‌کنم. من تا مدتی سرم شلوغ است. ممکن است نتوانم، با آن جناب همچنان گلاویز! شوم. شعبه‌ی واتساپ مدرسه فکرت را که تحکیم کردم، بازم بیشتر این صحن با شما در می‌آمیزم!

،،

امیرجناب سلام سوم

عالی است طرز نگاه‌ات. بَجم بِرو.

بَجم بِرو: ای فارسی‌زبانان یعنی بجُنب بیا.

،،

آقا صدر سلام دیگر. عالی و منطقی فکر کردی. ممنونم. با تو چقدر اختلاف نظر دارم؟ خودت می‌دانی زیاد. ولی هنوز نشده گروهی راه اندازم در هر پیام‌رسان که باشد، ولی تو را دعوت نکنم. این فکر که همه باید یک فکر باشند یک گروه، هرگز متتقل کننده‌ی افکار نمی‌شود. سپاس. زیارت کن برام مشهدمقدس ما را.

،،

حاج علی چلویی رخف من سلام

مرا متلک نکن. واتساپ را نصب کن، دوره‌ی خرزنجیر گذشت! چماق هم دیگر خراطی بگو نکنن! اثر ندارد. بیا آن شعبه‌ی مدرسه فکرت هم باش.

،،

باز تو آشیخ مالک وچه وچه حرف زدی که! کشکولی. پیروز چیه؟ افکار با هم تعاطی و تضارب می‌کنند. دوستانه و سازنده. ممنونم ازت شیخ دوست‌داشتنی من.

،،

حاج علی: بخدا  هرچند مریض ودرمانده ام اما درمقابل ضدانقلاب ورهبری همان بسیجی سال شصتم که قاضی راگروکان گرفتیم اگرجان مارابگیرند بعدا حضوری قضیه گروگان گیری قاضی راتعریف میکنم که در دادگاه ساری قاضی راگروکان گرفتیم  خداراشاهد میگیرم نمی خواستم دیگر مطبی بنویسم فقط بگویم چون دیدم درگروه اکثرا دارند درگنایه هم شده ّبه رهبر مظلومان حمله کنند ومدیر انقلابی پاسدار انقلابمان انگار نه انگار  که افراد ازخط قرمزها عبورمی کنند پاسداری که با ندای رهبر در جبهه حضور پیدا کرد وبادشمنان جنگید عزیز دلم این کجا وان کجا پاسداررنگ عوض نمی کند خون دید جان دادن دید پرپر شدن دید

،،

آشیخ مالک

سلام و سپاس. من منتقد سرسخت دو جناح پر عیب و ایراد راست و چپ هر دو هستم. بارها هم نقدشان کردم. تفکرات هر دو جناح را. شما آشیخ مالک دارای اجتهاد می‌خوانی، از خودت تولید محتوای دینی کن. همش داری از چهره‌های راستی و حاکمیتی تقلید می‌کنی، حتی بیشتر وقت‌ها غُلو می‌کنی در ستایش آنان. عیب دارد برات. ارادت: ابراهیم

،،

جواب به متن حاج علی

حاج علی سلام

به قاطعیت می‌گویم آقای خامنه‌ای را روشنفکرترین روحانی می‌دانستم از همه‌ی آنان پیشروتر. او تنها روحانی‌یی بود که دوست هم‌نشین دکتر علی شریعتی بود. حتی آنقدر به هم نزدیک بودند، که آیت الله شیخ محمد تقی مصباح یزدی شما راستی‌ها چندآتشه! آنقدر مخالف دکتر علی شریعتی و سیدعلی خامنه‌ای بود، با هر دو لج افتاده بود. آقاخامنه‌ای را «شریعتی معمم» لقب داده بود. منظورش این بود آقاخامنه‌ای همان دکتر علی شریعتی است ولی عمامه سرش است. آقاخامنه‌ای را طرز فکر راستی‌های مصباحی دارند تخریب می‌کنند. حرف دارم، باشه حضورا" نشست تشکیل بده من هم باشم. چرا مرا در نشست‌های خودتان دعوت نمی‌کنی؟ لابد یا می‌ترسین یا مرا منحرف می‌دانند. بگذرم. حاج علی تو خودت می‌دانی من چقدر به تو احترام می‌گذارم،

،،

محمد عبدی سلام

رفیق، گواهی می‌دهم آشیخ مالک استقلال مالی دارد. ارث هم به او زیاد رسیده. مادر و پدرش براش خیلی تلاش مالی کردند. الحمدُ لله تمکن مالی دارد، وابسته به سهم ام ام علیه‌السلام نیست. تلاشگر بسیار خسته ناپذیر هم هست. فقط عیبش این است، اجتهاد خود را پاس نمی‌دارد، تقلید می‌کند از چهره‌های افراطی راستی‌ها.

،،

حاج علی: سلام خوب یگی دیگربه من زدی چند آتشه قبلا بهت گفتم فقط ولایتیم نه یگ کلمه کم ولا غیر بخدا جانم فدای رهبرم برای دفاع از رهبرم گفته باشی بلی دوآتشه کم است

یک قدم تا متن کتاب

رفیق سالیان درازم جناب جعفر آهنگر دست به نگارش تاریخ شفاهی داراب‌کلا زده است. باری؛ بخش نخست این کار علمی را به سرانجام رسانیده و به زیور چاپ رفته و برگهای تاریخ محل با نوشته‌ی وی رنگ روایت گرفته است و ممکن است در آینده مورد اقبال نسل بعدی قرار گیرد. درین میان نمی‌توان کتمان کرد که آقای جعفر آهنگر هم از نقش خود در صحنه می‌گوید و هم به عنوان نویسنده، روایتگری می‌کند. ایشان می‌داند روایتگر امانت بر گردن دارد تا آنچه از دیگران طی مصاحبه و مشورت می‌گیرد بدون کم  و زیاد باید منتقل کند. این امتیاز، می‌تواند این کتاب دومش را در گذر سالیان دستخوش بی‌اعتمادی نکند. از دید من جعفر سه ویژگی را درین اثر مد نظر قرار داد: یک. ذهن خلاقش که کم پیش می‌آید در تندباد حوادث به نسیانی روَد. دو. رعایت چارچوب تحقیق که همواره دست به مشورت می‌زند تا کمتر، نقیضه و نقیصه روایتگری وی را مخدوش کند. سه. به آبادانی و رشد روستا توجه دارد و مدتی در مقام مسئول با عملکرد توسعه‌گرایانه بر سختی‌های کار، فائق آمد و از وی به عنوان فردی مطلع بار آوُرد که خود اطلاعات انبوه‌اش منبعی برای استنادات است. از جعفر برای این عزم علمی و دانشی خشنودم. انتظار دارم حتی یک خط تاریخ را جابجا نکند؛ جابجاکردن تاریخ بر کسانی می‌آید که قصد کرده‌اند مردم را از بیان رویدادهای صحیح به سمت تاریخ‌نویسی دستوری یا چاپلوسی هُل دهند. چاپ اثر علمی آنگاه درست است که از روش علمی و نقل غیرمداخلانه و تحلیل ژرفانه برخوردار شود. برای جعفر، ماندن در راه مردم را آروزمندم و از ایمان و سایه‌ی آن بر سرش، حالی اطمینان‌بخش به من دست می‌دهد. ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ از ناچیز روزگار: ابراهیم

پس سوریه‌ی شما کو؟!

نگارش ۱ ، ۱۲ ، ۱۴۰۳

آقای امیرعلی حاجی‌زاده از فرماندهان ارشد سپاه، امروز در عصر ایران خواندم که گفت:

«هیچ کس نباید از تهدیدات خارجی نگران باشد و تأکید کرد که توان دفاعی کشور روز به روز افزایش می‌یابد.»

شخصاً برای این شخصیت مهم کشور احترام می‌گذارم، اما درین جمله‌اش ایراد هست. مردم چرا نگران نباشند آقای امیرعلی سردار سپاه؟! حال آن‌که، ایران، در سوریه به این روز افتاد و در لبنان به آن روز؟ کشور را باید از گُسل رویارویی مهلک بیرون بُرد. به میل مردم به عنوان معیار حکومت‌داری توجه کنید، که نمی‌کنید. البته تقصیر شما نیست، مجبورید چنین چیزهایی بگید.

خاطره: روزی یک امام‌جمعه‌ی بِرمِه‌دوک! (=گریان) در خطبه‌ی جمعه‌ی پایتخت گفته بود: تحریم بد است. چندی نگذشت. همو، باز خطبه خوانْد و این‌دفعه گفت: تحریم خیلی هم برکت دارد و نمعت است!


می‌دانید چرا او سریع دگِش (=عوض) شد؟ چون از «بیت»، سخنرانی‌یی تازه، به صدا و سیما برده شده بود و در آن، سخن بر روی اثرات مثبت تحریم دلیل اقامه شده بود.

حالا حاجی‌زاده‌ی باسواد و اهل دانش، اگر ذره‌ای چیزی خلاف «بیت» بگوید، من احتمال می‌دهم جایش نشستن کنار آقای حسین اعلایی است! پایان متن ۳ دامنه.

،،

عکس برف

اشتباه نشود؛ این جا کوه آلپ سوئیس نیست، زغال‌انبار جنگل داراب‌کلاست. کاری از آقاحمیدرضا. ای حمید درود که معصومت خبرمان داد آمدی به بخش. برگرد که باز هم باهم در زغال‌انبار و چلکاچین بگردیم. آمین. ابراهیم. در طلب شفای تو و آق سید اسماعیل شفیعی.

،،

جناب مهندس مقتدایی سلام

من هم از خیلی‌ها خواستم به جای این «جمهوری اسلامی» فعلی، بگویند «جمهوری مصباحی». چون خود نظام دارد دامن می‌زند آیت الله محمدتقی مصباح یزدی ایدئولک حکومت دینی است. پس، پخش این حرفم که عمدی آن را وضع کردم، به نظرم نوعی شرکت در بیدارگری است. ممنونم.

،،

پرسش دوم مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ:

بر پایه‌ی جواب من به جناب آقای اسماعیل آفاقی، در چند پست بالاتر، و تأیید جناب مهندس مهدی مقتدایی درین مورد، پیشنهاد وی را به عنوان نظرسنجی در هِدر مدرسه فکرت سنجاق می‌کنم. شرکت درین پرسش، اختیاری است.

،،

جناب احمدآقا الله‌وردی‌زاده سلام

قدم و قلم شما همواره برای مسائل روز و موضوعات دانشی، مفید و قابل خواندن بوده و هست.

،،

آقا صدر آفاقی سلام

ممنونم متن مرا مورد نقادی قرار دادی. دیدگاه من فرق دارد. از نظر من حکومت در کوی دانشگاه به دانشجویان ستم کرد.

 

 ۱. قتل‌های زنجیره‌ای با وزرات حجت‌الاسلام دری نجف‌آبادی رخ داد.

۲. روزنامه «سلام» افشاگری کرد دست سعید امامی در کار است.

۳. حکومت فرمان داد روزنامه سلام را توقیف کنند.

۴. دانشجویان اعتراض کردند به تعطیلی سلام تنها روزنامه غیردولتی سال ۱۳۷۸

۵. حکومت توسط خودسرهای مسلح به کوی دانشگاه تهران (من هم سال ۱۳۷۲ در آن خوابگاه دانشجویی دو سال بودم) یورش بردند و کاری مرتکب شدند که خود آقاخامنه‌ای در جمله آن را جنایت خواند. بگذرم آقا صدرالدین. اتفاقات در «جمهوری مصباحی» به شیوه‌ی صداسیما و هادیان سیاسی سپاه و حلقه‌ی صالحین بسیج مستضعفین یک جور تحلیل می‌خورَد، همان رخدادها در جاهای دیگر طوری دگر. شما هر طور راحتی، سر بینش و تفسیر خود باشید. ایران پر از آجر نیست که راکد روی هم کوفا شوند، ایران پر است از انسان که هر شهروند خود یک فرد است و اگر بخواهد می‌تواند بشود متفکر. با ارادت. مشهد زیارت یادت نرود. من ساده می‌نویسم. چون تاریخ را باید ساده روایت کرد، نه پیچیده و پرلغت. ادبیات خودت هم خوب است.

،،

جناب مهندس محمد رحیمی رفیق گرامی و طولانی من سلام آنچه تو را به پلکان ترقی رسانَد، همان مایه‌ی مباهات من هم می‌باشد. مردِ شایسته، این ارتقای بایسته، گوارایت. به مردم، به مردم، به مردم، پیوند داشته باش. خدا از خدمت به مخلوق خود، خشنود است. درود. برادرت: دامنه

،،

پاسخم به پرسش ۲ مدرسه فکرت شعبه‌ی واتساپ

به انقلاب اسلامی بر پایه‌ی سال ۱۳۵۷ باور راسخ دارم، اما «جمهوری اسلامی» از زمانی به بعد از آن چارچوب انصراف داد و در بیشتر جهت‌ها به فساد و انحراف سواری داد. اینک «جمهوری اسلامی» به «جمهوری مصباحی» شباهت گرفت. و رأی به چنین جمهوریی که مقتدایش آیت الله محمد تقی مصباح یزدی باشد، انهدام انقلاب اسلامی محسوب می‌شود. دامنه

،،

جناب مهندس مقتدایی سلام
من هم از خیلی‌ها خواستم به جای این «جمهوری اسلامی» فعلی، بگویند «جمهوری مصباحی». چون خود نظام دارد دامن می‌زند آیت الله محمدتقی مصباح یزدی ایدئولک حکومت دینی است. پس، پخش این حرفم که عمدی آن را وضع کردم، به نظرم نوعی شرکت در بیدارگری است. ممنونم.

،،

سلام بر حمید من

بر سید تقی

بر اسحاق

سپاس

دلم شاد شد

لحظات پیش

بیمارستان بوعلی

آق سید تقی به صفحه‌ام فرستاد. خدایا شکر

حمیدرضا لبخندت در کامم جای گرفت،

،،

جناب حاج سیدمحسن‌آقا سلام

من هم با احساسات پاک شما و روح انقلابی‌گری صادقانه‌ات کاملاً هم‌پویه هستم. اما آقامحسن سجادی گرامی، جمهوری اسلامی را، آخوندهایی دنیادوست دیروقتی‌ست آفت زدند. اینک من بر خلاف نظر شما ـکه برایم احترام‌آمیز هستید- نظرم این است جمهوری اسلامی تبدیل شد به جمهوری مصباحی. امید است حکومت سر عقل آید، به انقلاب اسلامی رجعت کند و مردم را با خود موافق. ارادت دارم حاج سیدمحسن.

،،

جناب علی غلامی‌نژاد سلام

نشد، علی‌آقا. جمله‌ی مرا تحریف نکن. من گفتم جمهوری اسلامی که به «جمهوری مصباحی» بدل شد، تأییدش یعنی انهدام انقلاب اسلامی. فرق است میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی. انقلاب اسلامی پایه‌های تفکر مردم ایران برای مبارزه با سلطنت و هر نوعی از استبداد، بود. علی‌آقای گرامی، خودت هم می‌دانی چه کردند با این جمهوری اسلامی. خدا کند عقل پیشه شود و مردم ملاک هر سیاست و راهی محسوب شوند. حکومت که به مردمش پشت کند، خود را از اصل حاکمیت که اراده‌ی ملت است، تهی می‌کند. ممنونم از نقد و بررسی‌ات و خندیدم به آن شوخی‌ات. خصوصا" که حالا آق سید تقی و اسحاق آهنگر رفتند پیش آق حمید که خبر مسرّت‌بخشی بود منتقل شد به بخش.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2562
۳ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۳)
. . . this page doesn't have any comments yet
  • ناشناس
    ناشناس

    سلام

    مجموعه مباحث در گرفته در دیدار با دانش منعکس می‌شود.

  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    ،،

    یادآوری: تمام گفت و گوهایی که درین "دیدار"، من در آن دست به نوشتن و پاسخ زدم در زیر به ترتیب تاریخ، یکجا می‌آید. چون، کسانی که پس از چند روز، وارد دیدار شدند، به نوشته ها در بالا، نمی‌توانند دسترسی داشته باشند. واتساپ گویا این جوری است:

     

    ،،

    سلام آقا محمدتقی. دایره‌ی نفوذ انسان در کائنات مشروط است، دست‌کم در سه شرط: دانش، تکنیک، قدرت. مثلاً در آمریکا این سه تا در ناسا تا حدی بر روی تصرف در کیهان فراهم است. خواستم بگویم بشر مجاز است اما درین سه تا همواره دچار کمبود است، حتی گرفتار کمیابی و نایابی. ضعف را هم باید افزود. همین‌که انسان به زندگی ۱۰۰ و اندی ساله‌ی خود قواره، لذت، هدف، انگیزه، برنامه، پلکان، و در یک کلمه جهت ببخشد خودش نفوذ بالایی است. دیدارت درین دانش، ارزش داشت.

     

    ،،

    سلام آقاعارف. و در ادامه چه در حال اختیار و چه در حال جبر، می‌شود از قوانین کلی هر دو امر، تبعیت کرد که هر کدام چارچوب‌های خودشان را روبه‌روی فرد می‌نهند. مثالهایی که زدی، درک مطلب را میسّر کرد. معمولاً انسان کوشش دارد غلبه‌کننده در هر دو امر، یعنی اراده یا جبر شود. از جبر بیرون بزند، در آزادی بیشتر مطالبه کند. خواندن متن و مثل برای من لذت علمی آفرید. شادم از چنین دیدارت.

     

    ،،

    سلام آق سید باقر. بله، بحث مسائل روز مأنوس با روح زمانه و روان مردم جامعه است. خُب؛ خودت از یک جایی شروع این بحث را جرقه بزن، تا وارد در بررسی آن شویم. دیدار با دانش، محل تمام مسائلی‌ست که در ذهن هر یک از ماها می‌گذرد. از مادرِ مسائل -فلسفه- تا جزئی‌ترین اخبار اتفاقیه‌ی جهان و جامعه. حرف شما که اقتصاد و اِحقاق حق و ... ، ملموس روح مردم است، سخن حق و اراده‌ی درستی است. پس، شروع بفرمایید. درود. من در بالا در ستون امروزم شروع کردم.

     

    ،،

    سلام جناب جلیل. درست متوجه شدید. دو پاراگراف ۱ و ۲ را فهمیدم که چه گفتید و حتی موافق هستم. پاراگراف ۳ دنباله‌ی جملات از حتی در برابر... تا آخر را درست متوجه نشدم. گنگ است. امابعد؛ بله، هدف مغز تبلیغی حکومت از لفظ «سقوط سوریه»، القای این حرف است: حیف! که در دسیسه‌ای سوریه از دست رفت! و با این لفاظی قصد این شده است تا ذهن به تقصیر به دیگران روَد، نه آنچه ایران در سوریه تا آخرین ثانیه کرد. البته اللهُ علمٌ.

     

    ،،

    سلام جناب جلیل. روشن شد حالا. مثالش، دم دست هم هست. می‌خواستند دولت دوم آقای حجت الاسلام حسن روحانی را از طریق استیضاح به کنار اندازند. اما اراده‌ی فائقه، گویا آن را خلاف آینده‌ی مبهم نظام تفسیر می‌کرد و نگذاشت صورت گیرد. من البته برداشتم این است، احتمال داده می‌شد حسن روحانی نشست استیضاح را به یک جاهایی باریک ببرد و غلبه کند، عین آقای سید عطاءالله وزیر ارشاد دولت وقت، که به علت تسلط در نطق و قدرت استدلال (+ فریفتن) از پس استیضاح بر آمده بود و جو علیه‌ی همان جناح شده بود. متشکرم از دیدار با تو و دانش.

     

    ،،

    سلام آق سید علی اصغر. رونق این «دیدار» به «دانش» است که هر یک از دوستان با پیام و بیان آن دانش را به دیدار می‌فرستند. دیدار و دیدن دانش. سپاسگزار خواهم بود که برین چراغ دیدار، نفت کلام و بیان ریخته شود و نورش دانش بتاباند. خودت برای من و این انجمن، منزلت علمی و اخلاقی دارید. درود.


     ،،

    سلام مجدد آقای مهدی مقتدایی. هیچ می‌دانی یک وجه اشتراک تو با دومی چیست؟! من کشکولی می‌گویم: هر دو، در برابر مخالفان فکری خود، «سرسخت» هستید و حتی «قهر» می‌شوید!!

     

    ،،

    سلام محمدفضل. متنت طولانی بود چون، گذاشتمش دوباره نگاهی بیندازم که بتوانم به درک مطلب منتهی شوم. با این فکر تو که نگاه فلسفی به هر چیز، انسان را به درستی آن چیز وصل می‌کند، موافقم و اساس انسجام اجتماعی را ریشه در فلسفه می‌دانم که پیِ آسان‌سازی چرایی و چیستی است و عقل به کمک تفکر فلسفی میزان‌ها را تحویل می‌دهد. فکر فلسفی متضاد خود را دست می‌دهد. مثلاً اگر افلاطون توانسته بود مردم منطقه‌ی آتن و اسپارت را به قبول فیلسوف‌شاهی قانع کند، فکر فلسفی ملت آن دو جا همان را درست می‌دانست، اما ارسطو آن را با فکری نوتر، فرو ریخت و جامعه دستخوش تغییر برتر شد. ادامه در کامنت دوم. خواستم با مثال عینی‌ام، ذهن‌ها به سمت ارزش تفکر فلسفی(=چون و چوایی چیزها) پَر گیرد. جالب این که علامه طباطبایی در بحث تفسیری خود، پایان آیه‌های دارای تفاوت تفسیر، بحثی را وارد می‌کرد و از آن جا به بعدِ سخنانش، می‌نوشت: «هذا بحثٌ فلسفیٌ». یعنی از این جا بع بعد حرف فلسفی عقلی من است. او حتی روی متون مقدس، فلسفه را وارد می‌کرد. تزت محمدفضل، درست است. البته محض فلسفه هم کفایت ندارد، باید فکر فلسفی به مسائل عمومی بینجامد وگرنه، به علمی خنثی و عزلت‌نشین فرو می‌کاهد.

     

    ،،

    سلام محمدفضل. کامنتت، کامل‌ترین کار روی غَریوْ بود و تو دامنه‌ی این مسئله را با احاطه در دانش این کار، به فرآورده‌های فکری بزرگان اندیشه، عین خیاط و دوزنده، دُک زدی. ارزش چاپ این کامنتت بر من هویداست. خواندن متنت، چنان کافی‌ست، که لازم نمی‌بینم، پاسخم را تشریحی‌تر سازم. فقط گویم در معاصر هم شاه و هم حالا، غَریوْها، ناشنیده، محکوم شدند. محسن‌آقا مخلباف غَریوش سرکوب شد، مسعودآقا کیمیایی به لُکنت تن داد. هنرِ هنرمند اتفاق نیست، واقعه است. واقعه چیزی‌ست شبیه پدیده که به درازای جهان می‌مانَد اما اتفاق، درمی‌گیرد و ذهن هم آن را نمی‌خواهد ذخیره کند. من معتقدم انسان باید واقعه آفریند، با کتاب، با مقاله، با فیلم، با تئاتر، با هر رقم کاری که نیکی به جامعه تزریق کند. متن تو در ارقام نمی‌گنجد که نمره دهم. فکر کنم هر کس بخواند شکوه و شکوفه از متنت در خود ببیند. درودت. همچنین در آخر متنت نوشتی: «خوارزای کو.... شما». گویم: من بِرارزا و خوارزا، خیلی دارم، همه هم پیشم قدر و قامت دارند. لابد معلوم است بر تو که چرا تو در «دیدار با دانش»ی. متشکرم از هنر و فن نویسندگی‌ات که گواهی دهم درین «دیدار»، فن بیان و پرهیزگاری سکوت هم دارد محمد.

     

    ،،

    سلام محمدفضل. تعریف از انسان -جدا از آن‌که چارچوبی اخلاقی دارد- در واقع تعمیق ارزش‌های باروَرشده‌ی وجود آدمی‌ست. چه بسا خودسازی فردی به دنبال دارد و سرانجامِ آن جامعه‌سازی را مستحکم می‌سازد. خشنودم از نگرشت.

     

    ،،

    سلام آقا جعفر. این جا -که درگاه همه‌ی حاضرین است- دیداری‌ست، هم با خودِ «دانش» به معنای علم، و هم حضورْ «بادانش» به معنای تک‌تک دانشمندان این جمع. جعفر من هم به نقطه‌نظراتت احتیاج دارم زیرا فکری باز، داری و در تشخیص مسائل، از ذهن تحلیلگر برخورداری. سپاس این نعمت جمع و جمیع دانش به روی هم را.

     

    ،،

    آقا مهدی دوباره باید جمله‌ای گویم. محمدفضل، بسیار اهل مطالعه است. فردی توانمند در سکوت، ولو در میان انبوهی از جمعیت. او و کتاب صمیمی‌ترین رفیق‌اند. پس، باید هم عالی‌تر بنگارد. از لطف صِحّه‌ات به وی، سپاس.

     

    ،،

    سلام محمدفضل. قشنگ درس پس می‌دهی! در واقع همه‌ی ما داریم درس‌هایی که دانش می‌گیریم، به «دیدار» پس می‌دهیم. درس از حیات کنار گذاشته شود، علم با عوام -به معنای جهالت، نه افراد بی‌سواد که گاه حکمت آنان از سوادآموختگان پیشی و غلبه دارد- احساس بیگانگی و غریبی می‌کند. پس، درس پس بده به دیدار محمد! که من یا ممکن است افرادی از دیدار آن را تدریس تو حساب آوَرند. حضرت ادریس را از آن رو ادریس گفتند، که بینانگذار درس و تدریس بود. درود. همچنین خط واتساپ حسین جوادی‌نسب را ندارم. دو خط ازو دارم، اما واتساپ در آن نمی‌بینم. اگر خبر دهید به وی، خط واتساپ را برساند، آنی دعوتش می‌کنم.

     

    ،،

    سلام آقامحمدرضا. تشخیص من این بود، درین دیدار، دانش تاریخ و تحلیل اجتماعی آن دوست و فامیل اهل مطالعه‌ام، مورد استفاده قرار گیرد و خوشنودم دعوتم مورد پذیرشت واقع شد. اگر واقعاً وقت فکری خود را در این دیدار هم اشتراک بگذاری، اعضا پی به عمق مطالعه و نگرش نوین تو به مسائل خواهند برد که بر من آشکار شد. امید است دانش خود را به این جا به دیدار هم دهیم. نوعی تضارب آرا و تبادل اندیشه و نشر دانش. سپاسگزار هستم از علایق و لطافتی که ورزیده‌ای.

     

    ،،

    سلام محمدفضل. مقاله‌ای سرشار از اندیشه نوشتید. دست مریزاد گفتن دارد. من هم در امتداد این متن، دو سخن گویم: اول) از ابن‌رُشد فقیه و حکیم اهل سنت، که واسط تفکر عقلی غرب و شرق بوده است. او را وقتی بیشتر می‌شود فهم کرد و ثمرات علمی‌اش را صرف، که امام‌محمد غزالی را خواند. اولی متفکر عقلی، دومی متفکر نقلی. هر دو هم، از دنیای تسنن که چهرگانی شهیر با آثار کثیرند. دوم) دکتر عبدالکریم سروش در کتاب «تفرُّج صنع» بحث از صناعت و قناعت کرد، سفرش به ژاپن است در دهه‌ی شصت. آن جا مطرح کرد علم، بی‌وطن است. زیرا علم محصول بشریت است، نه هیچ کشور. این مورد را در تأیید پاراگراف پایانی‌ات وارد دیدار کردم که گفته باشم، استنتاج مناسبی از مقاله‌ات بروز دادید. درود که در دیدار، بادانش ظاهر می‌شوی و نافع سخن، می‌رانی.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. درسته، پزشکیان‌های این جامعه خود می‌دانند اراده در یک جا و در یک تن است. تا آن اراده همچنان اداره‌ی نظام را همین‌نحو بخواهد اداره کند. پزشکیان‌ها به‌خوبی مطلع‌اند فقط قادرند جاهایی آن‌اندازه مؤثر باشند که اشخاصی ذهن‌گرا و اسیر توهمات مانند آقای سعید جلیلی و... نتوانند عهده‌دار آن جایگاه‌ها شوند. آقای پزشکیان به نظرم با توجه جاده، دارد دنده می‌دهد. حتی جاهایی اصلاً تعویض دنده ممکن نیست چون جاده پر از سنگ و چاله است.

     

    ،،

    سلام آقای محمدعبد. ابتدا پنهان ندارم، تا پرده‌ی ۵، واقعاً چه نیازی‌ست که متنت را این‌همه دراز می‌سازی! البته جمله‌ی آخر پرده‌ی ۵، مهم بود. برادر چرا درازگو شدی؟ می‌شد بگویی زندگینامه‌ی امیرکبیر را رجوع کنید به فلان منبع، تا زحمت در اسکلت قلمت نپیچانی و ما را هم صاف ببری سرِ سِرّ سخن. بگذرم. امابعد؛ امیرکبیر بدترین بدی‌اش این بود، خویِ نرمی در سرش نبود و برای جلب دل قدرت، حمام خون راه انداخت. کُشتن فراوان بهائیان و ایجاد سیاست تعقیب و گریز به تعطیلی فکر در آن مقطعه دمید و سِندان را کاشت و چکش بر آن کوباند. خدمات و حسنات هم داشت. از ایران دوره‌ی مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی یک فکر غلط نموّ کرده بود که مردان قدرت در جمهوری اسلامی ایران را با امیرکبیر هم‌نام کنند. او به اصلاحات دستوری معتقد بود، حال آن‌که جهان اکنون، رشدش مبتنی‌ست بر توسعه‌یافتگی و رشد اقتصادی. رشد به ترقی در مسائل عمومی ارجاع می‌شود و توسعه به مسائل سیاسی، حقوقی، فکری، فرهنگی و تعمیق فلسفه و هنر. هر کشوری از هنر و هنرمند فکور هراسید، آن کشور، شاخص توسعه‌اش در سایر امور به تباهی منتهی می‌شود. هنر یعنی چاه زدن برای رسیدن به آب حیات. هنر خاموش شود، یعنی کشور جلوِ خلافیت فلسفی ایستاد. از نکات ارزنده‌ات در پرده‌ی ۶ و ۷ نمی‌شود گذشت. خدا قوت. ۲۰ دی ۱۴۰۳.

     

    ،،

    سلام آقای محمدعبد. پشتِ ترکیب وصفی «تاج‌بخش» در عبارتت، تحقیقات خوابیده و این نشان می‌دهد از روی پژوهش به این دانش رسیدی. مهم بود این. سپاسگزارم و خوشحال از دیدار دانشی‌ات در «دیدار» که باید «با دانش» آمد. و نیز محمدعبد، این «عالی» را هم سپاس. تحلیل کردم، تحلیل هم دانشِ توأم با احتمالات -و بهتر است بگویم: فن کشف و شرح خبر- است.

     

    ،،

    سلام جناب جلیل. ازین‌که در منظرت جالب آمد، خرسندم زیرا تأییدت بر قوت متن اطمینان بیشتری می‌بخشد. نوشته‌ی تحلیلی‌ات «ازلبنان جدید تا...» هم دربردارنده‌ی اطلاعات و ارزیابی محاسباتی است. اساساً از ترسیم واقعیات لذت می‌برم، زیرا درک واقعیت، در حقیقت از یک سمت نبرد با اوهام و تفسیرهای غلط است که به آرزو شبیه است نه آنچه «رخ» نموده است. بنابرین. بند ۶، حرف کاملاً منطقی‌یی است. و از ۱ تا ۵ هم قلمی قهارانه است که از دانش بسیارت خبر می‌دهد. حال که «موشک‌پرانی» را رفع عیب کردی در تایپ، مطلب بر من روشن‌تر شد. چون سرِ مفهوم «موشکافانه» ذهنم درگیر بند ۲ شد که مقصود آقاقربانی از این استخدام واژه چیست. حل شد حالا. خشنودم از دیدار با دانش تو و خود تو. درود.

     

    ،،

    سلام آق‌سیدباقر. در پیام جناب‌عالی پنج مسئله طرح شد. یکی ربط خیر به عداوت که حکمت این ضرب‌المثل، بارز است. دیگری میل باطنی مردم که این اواخر حتی اواسط، این میل آشکارا به حاکمان انتقال داده می‌شد اما سیاست -اغلب- شنوایی‌اش تعطیل! است. سومی هزینه / فایده که واقعاً عقل آن را امضاء می‌کند. چهارمی گرداب اعراب، که این ملل نشان دادند به تفریح و سرگرمی، حتی هضم در جهان علاقه دارند و حال هیچ درگیری‌یی را ندارند. در واقع اولین مللی که تئوری مارکسیسم در مبارزه برای برابری را قبول کرده بودند، اعراب بودند به علت پدیده‌ی اسرائیل و باز نخستین ملل در ترک اصول مارکسیسم همین اعراب‌اند. پنجمین هم اضمحلال است که در قلم شما برآوُردش را قطعی دانستی. من درین متنت، دقتت درین تحلیل و شناخت واقعیت منطقه و کشور را مشاهده نمودم. درود که کامنت کردید و دیدار دست داد.

     

    ،،

    سلام جناب جلیل. منهای طنزت، بارِ نابودی هر حکومتی در منطقه چنان هزینه‌بَر است، که آدم به شگفت می‌آید حتی تابلوی معکوس شماره‌اندازش را هم در مشهد و سپس تهران و حتی کن در آسانسورهای جاهای مختلف به چشمم دیده بودم. در مورد سومی هم من واقعاً یقین دارم، سرگرمی بیش نیست.

     

    ،،

    سلام آق سید باقر. در سیاست داخلی که جناب مهندس، دیگر چنان غلطاً در غلط است که نگاه جامعه فراتر از انتقاد رفته است. این شیوه‌ی حکمرانی نشان از آن دارد برای خود حق پیشینی قائل‌اند و همه را به «راه» خود می‌خواهند. حرف‌های شما واقعیت مسلّم است. زور آنان هم چون توسل به مقدّسات دارند، همچنان جلوداران سیاست و نقد را به سمت مشکل بیان و پیچیدگی چاره‌اندیشی رانده است. سپاسگزارم از دیداری که با برشمردن معایب داخلی، صورت بخشیدید. درود.

     

    ،،

    سلام مجدد. برای این پست شما آق سید باقر -که جذاب تنظیم شد و حتی پرمفهوم است- قسمت همزیستی مسالمت‌آمیز یک نکته گویم: متأسفانه نگاه ایدئولوژیک حق‌پندارانه و خُرافه‌های فکری مذهبی، مسالمت را با سازش و تسلیم، یکی می‌داند و همین رواداری را در اینان. بسیار دور کرده است. شما اگر دقت کنید که می‌کنید چقدر روی مولوی اسحاق مدنی ناسزا روانه می‌کنند، تمام، نشئت از روح تخاصم‌جویانه دارد. زیبا بود تمام گزاره‌ها. تشکر بابت این کار.

     

    ،،

    سلام جناب جلیل. بله، فضای رسانه‌ای جدید که مطرح کردید، از چنین پتانسیلی برخوردار است. من در کتاب «ایران؛ روح یک ملت» اثر خانم ساندرا مک کی خوانده بودم که ویژگی فرهنگ ایرانی را این دانسته بود قدرت «بازبینی عقاید خود و شکل‌دهی دوباره» را دارند. روی همین اصالت فرهنگی شاید بود داریوش برای تحکیم سلطنت خود در اواخر حاضر شد از ۲۹ گروه مختلف ایرانی بیعت بِستاند. این را مثال کردم که بگویم اخیراً هم از بالا، دستور / توصیه / صلاح‌بینی صادر شد همه بیفتند جلو فکر مردم را دوباره شکل دهند. اما به قول شما باید رسانه‌های نو تلاش بیشتری ورزند که مردم از مطالبات سازنده‌ی خود دست نشویند. این را هم می‌توان جزوِ چارچوب خود نمود تا فکر مردم را به سمت آینده‌ی متغیر برد، تا واپس‌گرایی، در عمل سختی اقدام خود را باور کند که نمی‌توان روی فکر مردم سیمان پاشید. از دیدارت درین دیدار دانش می‌افزاید. سپاس آقای قربانی.

     

    ،،

    سلام آقامهدی مقتدایی. به این متنت می‌شود این را نیز افزود که هدف در بین این چند اسم که نام بردید -و سه اسم خاندان اسد، حشد عراق، انصار یمن را احتمالأ لای آن نقطه‌چین دو کمانک، گذاشتی- دچار تشتًت است. هر کدام از این شش تا -که محور مقاومت نام گرفتند- راهبرد و مقصد جداگانه داشتند. پس؛ اسرائیل فرصت‌طلبی پیشه کرد هر شش تا را ضربه زد. در واقع اسرائیل درین ستیز سخت که اسمش جنگ و وحشت است، به علت هدف واحدش در برابر شش هدف متشتت، بسیار آهنین و بدون چارچوب اخلاق جنگی وارد شد، و خود را از مهلکه‌ی رویارویی به ارتشی ضربه‌زن تبدیل کرد. همیشه، هدف است که ارتش انگیزه می‌دهد. ارتش اسرائیل، سازمان بقا است و این فلسفه‌ی سیاسی اسرائیل است. متن شما مرا وایم داشت، این ورق را هم بگشایم. درست / نادرست متنم پیش اهالی این «دیدار». درود جناب مقتدایی.

     

    ،،

    یادآوری: یک پیشنهاد. از آنجا که هیچ فیلم و کلیپ را در ایتا و این جا در واتساپ باز نمی‌کنم، از محتوای آن هم باخبر نمی‌شوم. هر کس اگر می‌بیند یا بارش می‌گذارد، دست‌کم چند کلمه‌ای هم برداشت یا توضیحات خود را در زیر آن درج نماید، به نظر می‌رسد، نافع باشد. دامنه.

     

    ،،

    سلام آق سید باقر. من چون فیلم و کلیپ را باز نمی‌کنم، نمی‌دانم چی هست. به همین علت گفتم اگر کسی فیلم‌هایی را که در «دیدار» گذاشته می‌شود باز کرد و دید، خلاصه‌ی دیدگاهش یا موضوع آن کلیپ را زیرنویس کند، یاد بگیریم چیست. از شما برای ارسال این توضیحات سپاسگزارم. خدا قوت. پس، با این توضیح یک اشکال بر کل کشور وارد است و آن این است حاضر می‌شوند با دلارفروشی خزانه‌ی نظام را پُر کنند. ولی واقعاً این قدر می‌شود رذل شد و با این شیوه پول ملی را به بی‌اعتبارترین وجه رایج کشور بدل کرد که کسی الآن برای ۲۰۰ هزار ریالش نمی‌تواند سیب‌زمینی بخرد. برای من حقیقتاً شگفتی داشت، دولت‌های جمهوری اسلامی ایران حاضر شوند با پول ملی با این شیوه‌ی شنیع، بازی کنند. این بود که گفتم این بخش از تحلیلت برای من دشوار بود و ابهام آفرید. روی فرض‌های مهم نوشته‌ات می‌شود واقعاً مباحثه کرد زیرا اهمیت آن بسیاربالا است. درود و خشنود ازین دیدارت درین درگاه «دیدار».

     

    ،،

    مجدد سلام آق سید باقر. کوشش شما برای استناد نقلی از سایت «رویداد ۲۴» متضمن تشکر است. چون با دقت خواندم و مقاله‌ای تبیینی بود. البته همچنان این مقاله هم از حدس و احتمال سخن می‌گوید که در تحلیل، یک رسم رایج است. قطعی نکرد حرفش را ولی مستدل وارد بحث شد. وقتی رسیدم به جمله‌ی «این تاکتیک برای کشورهایی که بدهی خارجی زیادی دارند، با شکست مواجه می‌شود، اما در مورد کشورهایی که سعی دارند بدهی‌های داخلی شان را تسویه کنند، جوابگوست»، واقعاً تکان خوردم. چون اسم چنین تاکتیکی دستبُرد به جیب ملت و پایین‌کشاندن ارزش موجودی دست مردم است. به قول داراب‌کلایی‌ها که به این طور رفتارگراها می‌گویند: «پَس‌فطرِتا»! جا دارد این بحث قوام بیشتر بکیرد. از مباحثه‌ات درین دیدار بازم دانش دست داد. درود، نیز خشنود. کامنت برای این متن هل اول. اما من واسه‌ی دانش این کتاب را می‌خوانم. چون ثروتمندشدن را دوست ندارم. ثروت و ثروتمند بی‌شک در جای خود جایگاه درخشان دارد. اما من چون فن و فنون ثروت را یاد نمی‌گیرم، عمل این کار را برای خود ندارم. بی‌درنگ قائلم کشور باید ثروتمند باشد و مردمان هم ثروت داشته باشند. اشتباه نشود، ثروت اگر حتی به قید قرعه! هم روی من رو کند، چرا که نپذیرم! ولی راه به سوی ثروتمندشدن گنجایش می‌خواهد که من آن را برای امور دیگرم گذاشتم. ملت، با ثروت است که می‌تواند گرفتاری‌های خطیر فقر را از خود دور نگه دارد.

     

    ،،

    سلام سید علی اصغر: واتساپ رمزنگاری می‌کند گفت‌وگو را که جز اعضای گروه، کسی آن را نفهمد. حتی میان دو نفر، در صفحه‌ی شخصی‌شان هم چت شود، فقط آن دو نفر می‌فهمند فونت و جمله را. لذا، ویرایش را اگر درازمدت واتساپ اضاف کند، به آن ایمنی فنی و امنیت رمزنگاری، اختلال ایجاد می‌شود. رمز هم این طور است، مثلاً خودکار بگیر، جملات را الکی به زبان چینی یا مالایی دَجوبَجو بنویس، اون حالت که حتی کنارت هم نمی‌داند چی نوشتی.

     

    ،،

    مجدد سلام سید علی اصغر: نشان تفهُّم و برداشت درست سید ازون متن. من حقیقت فکری خودم از حیات را در آن چند جمله برملا کردم. البته که مادّه و معنا را دو بال جسمانی و روحانی انسان می‌دانم که قصد به‌زیستن دارد. درود برِت درین دانش. بیشتر بیا دانش. و نیز این یکی: هر دو مورد مهم بود. بحث از لفظ پیروز نیست، که حکومت ایران و حامیان تندروِ آن، روی این لفظ برای اسرائیل حساس است، بحث این است، در برابر شش تا اعضای محور مقاومت بسیار خشن و جهنمی واکنش نشان داد. این حرکت اسرائیل منطقه را وارد تصمیمات بسیار مهمی کرد و می‌کند که تماماً به زیان جمهوری اسلامی ایران شکل می‌گیرد.

     

    ،،

    سلام آق سید باقر. سخنان برحق زدید. واقعیت‌ها را آشکارا گفتید. فقط با آن قسمت که فرمودید: «حکایت از نرمش دیگری در حکومت است» حرف دارم رویش. این حکمرانی در برابر هیچ پدیده‌ای نرمش ندارد. کار این نظام بر اساس اصرار بر عمل به سیاست دستوری، خودبه‌خود به وضعیت افتاده است. در مورد آقای مسعود پزشکیان نیز شاخه‌ی دخالتجوی حاکمیت هیچ تصور نمی‌کرد او در آن اوضاع با رأی و مشارکت منتقدان نظام مورد استقبال قرار گیرد. اینک بن‌بست است تا ترامپ ۱ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳ رسماً ۱۰۰ فرمان را صادر نکند، حکومت ایران تماشاچی ایستاده است که چه رقم می‌خورَد.

     

    ،،

    پیام برای یادداشت: آقا محمد حسین به من آدرس مصاحبه‌ی آقای احمد غلامی با آقای لطف‌الله میثمی را داد که دیروز ۲۳ دی ۱۴۰۳ در روزنامه شرق چاپ شد. من مشغول مطالعه‌ی این گفت‌وگوی تقریباً بلند، شدم. برداشت خودم را پس از پایان‌بردن مطالعه‌ام، درین دیدار خواهم نوشت. با سپاس از ایشان برای التفات به این ارسال آدرس. تا بعد.

     

    ،،

    آقا محمد حسین سلام. من هم خوشحالم که این «دیدار» دعوتی برای دیدن دانش و دانشمند و دانشوری است. همه چیز از دانش بر می‌خیزد. دانش، متضادی خشم‌آلود به اسم جهالت دارد که این دیدار می‌تواند دید ماها را به دانش و دانایی بالاتر برساند. از پیامت که نشان آداب شماست، خشنود شده و خشنود می‌مانم.

    و به این دو پیشنهادت، گویم: در مورد بند ۱ من برین نظرم، در اولین دیدار دو فرد درین صحن، آداب انسانی مراعات شود، اما در پیام‌های بعدی، در همان روز، اختیار با خود آن دو نفر است. در مورد بند ۲ حفاظت / نشر هر متن بر عهده‌ی خودِ آن فرد است، خواست هر جای جهان انتشار دهد، دهد. اما در مورد نوشته‌های سایرین، نظر آن صاحب‌نوشته که آیا مخالف نشرش هست، یا نیست، بستگی دارد. با تشکر برای اهتمام در تحکیم آئین‌نامه‌ی دیدار. درود. و برای این پیام: ممنون می‌باشم و تشکر وافر دارم که مرا به این اتفاق در روزنامه شرق آگاهانیدید. اگر داراب‌کلا دیدمت، یک ویفر با نوشابه‌ی کانادادرای پِتی‌ات می‌کنم! کشکولی این آخری.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. بیرون‌راندن متفکران از حکومت، طبیعی‌ترین رفتار در حکومت‌های مذهبی‌ست. زیرا چنین حکمرانی‌هایی برای خود حق پیشینی قائل‌اند، سعی هم می‌کنند برای آن آدرس‌هایی از منابع سنتآ قرآن و قراین تاریخی جستجو کنند. مثلاً در جمهوری اسلامی حق پیشینی فراوانی برای خود قرار دادند که من چند تا را نام می‌برم:

    ۱. نظریه‌ی ولایت فقیهان که در نجف پخت شد.

    ۲. قوه‌ی قضاییه از آن مجتهدین باید باشد.

    ۳. وزیر اطلاعات از آن روحانی مجتهد است.

    ۴. زن، قاضی نشود.

    ۵. نگهبان ایران شورای شش نفره فقیهان.

    همه‌ی این موارد، نظام را در بن‌بست برد و نظر رنانی را اثبات کرد، جدایی ایمان از شریعت در واقع یعنی انسان باور خود را حتی پس از گذار از حکومت دینی، در شریعت جستجو نکند. این برونداد، بسیار طبیعی‌ست. حاصل قطعی این سبک از نظام که تاب متفکران در آن مفقود است. تشکر ازین بازفرست.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. حال که فرمودید مدیر -یعنی من- به رنانی نزدیک‌تر است و در دسترس، خاطره گویم: سال‌ها تهران را به قم می‌راندم، سحر از قم به تهران، غروب از تهران به قم. یک رفیق قافله هم داشتم در شرکت بهمن مسئولیت داشت -همان که مزدا می‌زند- به اسم جناب مهدی حبیبیان. او دلبسته‌ی نظریه‌های علوم انسانی بود. ازو خواسته بودم غروب که می‌آید رو پل کاظمی تقاطع آزادگان، نظریه‌ها را کپی کند برای من در طول مسافت اتوبان بخواند که وقتم اتلاف نشود. از قضا او -اغلب- نظریه‌های آقای دکتر محسن رنّانی را می‌آوُرد و فصیح می‌خواند. جالب‌ترش اینجاست در پایان خط -که بازهم از قضا چون نزدیک خونه‌ی من، خونه خرید جایش هم مقداری بالا، از جای من پیشرفته‌تر- کپی را به من هدیه می‌داد. هنوز همه را دارم. آری، محسن رنّانی در دسترس من بود! اما در متن کاغذ نه در متن جامعه که ام اصفهان‌نشین است من قم مقیم! ممنونم. و به این پیامت نظرم این است آق سید باقر که گمان نکنم اگر اراده‌ی نظام به سیر مشورت نینجامد -حتی در حد همان ساختار بسته‌ی حاکمیت- منش دیگری غیر از آن منشی که هم اینک توسط قدرت فائقه نسبت به آمریکا ورزیده می‌شود، ورزیدن و وزیدن بگیرد. گَرد این غُبار سیاست هم تنِ مردم می‌نشیند. ساده بگویم: ایشان با آمریکا حتی اگر جنگی درگیرد، سیاست شلیک خواهد پیمود نه سیاست سازگاری و سازوارگی جهانی. البته حرفم خبری نیست، انشایی است. اللهُ علمٌ. درود.


     ،،

    آقا مهدی مقتدایی سلام. چون معمولاً پس از کامنت، تمایلی ندارید به پاسخ یا توضیح، از بیان نظر زیر نوشته‌ات صرف نظر می‌شود. مگر متوجه شوم، در مقتدایی میلی پدیدار شد. درود.

     

    ،،

    جناب جلیل سلام. به بند ۵ عرضی دارم: دقیق نمی‌شود به تاریخ گفت شاه با این انگیزه از کشور گریخت. زیرا او باری این کار را در زمان مرحوم محمد مصدق هم کرده بود، نتیجه داده بود. و با این آزمون و تجربه احتمال داده بود، چنین اقدامی، بازگشتش به سلطنت را امکان‌پذیر می‌کند. البته یک مورد از تاریخ در متنت مفقود است. کشتارهایی که تا پیش از ۲۶ دی ۱۳۵۷ صورت داده بود. من نظر زونیس را نزدیک به شخصیت شاه می‌دانم، فرارش ناشی از بُزدلی بود که ازو فردی ترسو ساخته بود. مثلاً به تعبیرم در مقایسه با صدام حسین. اصل متنت جزوِ متون مهم بود. درود.

     

    ،،

    آقای شیخ باقر سلام. شناخت دانش / شّبه‌دانش / خُرافه / کرامه و همه‌ی این دسته در راستای علوم و معلومات به میزان دانش اعضای «دیدار با دانش» پیوستگی و بستگی دارد. گزاره‌ی مهمی در آخر متنت رقم زدید. درود. خشنودم به دیدار متون‌تان در دالانِ «دیدار با دانش». و نیز تشکر از شرحی که بر متن نیچه‌ی محمدفضل زدید.

     

    ،،

    پاسخ آقای حسین جوادی‌نسب به من: سلام شب بخیر. ممنون از دعوت شما. اما متاسفانه گوشیم به قول جنابعالی رفیقم با واتساپ راحت نیست و در مقایسه با تلگرام امکاناتش اندکه

     

    ،،

    درین متن، محمد فضل -که سلام برِت باد- خواستی چه گویی، به نظرم خواستی بگویی از سه فرهنگ هنجاری «سنتی / تبعَی / مشارکتی»، فرهنگ سیاسی سومی -یعنی رفتار سیاسی مختارانه‌ی شهروندی- به روح انسانی قرین‌تر است که در سایه‌ی این رفتار و هنجار، دگرگونی و نوسازی رخ می‌نُماید. تلاش محمدفضل درین متن بر پایه‌ی عقل خلّاق و روح زیبایی‌بین استوار است که جدایی هر یک به تباهی جوامع می‌انجامد. اگر درست برداشت کردم، هیچ، اگر خطا و خم بود خودت سزا و راستش کن. درود.


    ،،

    اما من برین اعتقادم محمدفضل -که سلام برِت- آنچه آقای سید ابراهیم نبوی در آن نوشتارش احصاء کرده است، نفسانیات حک‌شده بر لوح انسان است، نه خُلقیات یک جامعه‌ی خاص. به‌همین‌علت، اخلاق برای انسان مقام کارسازی دارد که بتواند لحظاتی او را آن نفسانیات کَنده‌کاری‌شده در لوحش، جدایی بخشد. هر انسانی از اخلاق و معنا خود خودمختار سازد، به بند بند می‌شود. تعبیر قبلی‌ات درین وادی، سفر به خویشتن باید کرد که در تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی کتاب هم شد؛ بازگشت به خویشتن خویش که نفسانیات نیست، مطهرات است. مطهِرات را در بیرون باید سراغ گرفت، چه مطهِرات فقهی را و چه اخلاقی و عرفانی و معنوی را. پوزش دراز شد متنم.

     

    ،،

    به پرسشگری قهّارانه‌ای رو آوَرده‌ای محمدفضل که نشان از قریحه و ممارست فکری و ریاضت فلسفی‌ات است. جواب من به شرح مختصر و موجز زیر است چون دیدار، جای سخنِ دراز نیست: پاسخ به پرسش ۱ : همگانی‌ست. ولی شرائط در آن دخالت دارد؛ کم، یا زیاد می‌سازد. پاسخ به پرسش ۲ : نه، اما شبیه حالات عرفانی عمل می‌کند، چون عارف در مقامات خود دائم مقیم نمی‌تواند بماند، انسان عادی هم از طریق اخلاق و معارف و معنویات، لحظات خود تنظیم می‌کند، اما باز ممکن است تکیه دهد بر همان نفسانیت. پاسخ به پرسش ۳ : جامعه‌ی ایرانی به علت تراکم تحولات و انبوه شکاف‌ها که اغلب در هم ادغام شد، در غلبه بر نفسانیات، به نیروی معنوی زیادتری نیاز دارد و درگیری‌های نوسازی و واپس‌گرایی گاه عامل تأخر شده است. درود برین چالشت و خودت.

     

    ،،

    آقای شیخ باقر سلام. آنچه به محمدفضل نوشتم، راجع بود به آنجه آقای دکتر محمود سریع‌القلم و آقای سید ابراهیم نبوی نگاشته‌اند. بنابراین به متن پرداختم، نه به ماتِن. در شخصیت آنان ورودی نداشتم. بنابراین برداشت شما از متن من، احتمال می‌دهم از آن رو رخ داد، که تصور کردید من به شخص متعرّض شدم، نه متن. بااین‌وجود، برداشت‌ها از نوشته‌ها به چنین اشتباه هم متلائم می‌شود که گریزی از آن نیست. دیدگاه من نسبت به افراد، با نگاه من متون افتراق دارد. درود که تذکر دادید به صراحت.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام برِت. با نویسنده‌ی این متن که گفت تاریخ انقلاب را می‌نویسند اما «حتی یک صفحه درباره حزب توده و جبهه ملی و مجاهدین و فداییان» نمی‌گویند، کاملاً موافقم. از نظر من -که تقریباً کتاب‌های مهم و مختلف معاصر را مطالعه کردم- انقلاب، ائتلاف نانوشته‌ای میان عناصر اصلی کشور بود که در قالب فرد و حزب و تفکر پدیدار شده بود. اینک هر نویسنده‌ای بخواهد هر کدام از اینان را از صفحه‌ی تاریخ که جنبه‌ی روایی دارد، محو کند، او دارد «تاریخ دستوری» می‌نویسد، نه تاریخ واقعی که جریان یافته بود. درود.

     

    ،،

    سید علی اصغر که سلام بر تو این احتمالی که فرض کردی، بعید هم نیست. چون در زندگی طالب آملی، هیجان، سیَلان و خلَجان هر سه وجود داشت. اما من عقل را در عشق و عشق را در عقل شبیه رفت و آمد جُنبده به سر سفره یا آخور یا علفزار می‌دانم. نوعی روابط بده - بستان. سپاس از کلام ناب‌تان.

     

    ،،

    سلام و تشکری دوباره آقای شیخ باقر. آشنایتی نداشتم با این کتاب و نظریه. حال که معرفی کردید، مقداری دستم آمد. پیشنهادت که اگر انجام دهید خوب است که نوشته‌هایی کوتاه بذاری، دقیق دستمان بیاید. دانش در این دیدار ارجمندی‌اش همین است که جنس کار ما از دانش باشد و آشناشدن با دانش.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. درست مثل شماها از آن سو خیلی‌ها فقط ایتا نصب می‌کنند! من هم نظرم این است از هر دو امکان داخلی و جهانی باید استفاده کرد. مدرسه فکرت روی ایتا بالای ۲۵۳ عضو دارد. به قول آقای جلیل قربانی در شرح حساب ایتای خود: برخی هم از بد حادثه بدانجا آمده‌اند! بگذرم. ولی کشکولی: تِ رِ اون چی بتاختِمه راضی هاکانم ایتا نصب هاکانی که مدرسه فکرت رِ هر صُب و شُو به توپ دَوندی! آخرش زیر کار نرفتی! مگه ت چنده خانِ سیاسی‌میاسی بنویسی از ایتا متواری هسّی؟! واسه آق شیخ باقر یک پیام ویژه بود، گفتم ایتای خودشو را باز کند. این جا هم تا رفع فیلتر شد، معطل نکردم راه انداختم. تلگرام را هم پزشکیان رفع کند از حکم قاضی نیشابور که خودش حالا به جرم فساد حبس است، آن را هم راه می‌اندازم! ممنونم از شوخ‌طبعی‌ات.

     

    ،،

    پیام دوم: جناب مهندس سید باقر اگر تأثیرگذاری مد نظر باشد، افکار باید در کنار افکار مختلف و مخالف قرار گیرد، آن جا در مدرسه فکرت تمام افکار حضور دارند و اثرات کار فکری هم تضارب آرا است. البته شما واقف به این تز هستید و در این امور تحمل فراوان دارید و تأمل زیاد. نتیجه‌ی پرسشگرانه: وقتی افکار جناح مقابل و بقیه‌ی افکار و سلایق و حتی عموم افراد، در ایتا هستند، شماها نباشید در آن، چگونه افکار خود را به آنان می‌رسانید؟! پس لازمه‌ی این کار، حضور فعالانه است. نارچاریم ایتا باشیم چون همه آنجا هستند. تمام از سمت من. متشکرم. شوخی شما را تبدیل به مسئله کردم!.

     

    ،،

    سلام مجدد برِت آقای شیخ باقر. گنگ شد برایم؛ «اخلاقِ اصالت»؟! به چه معناست؟ توضیح دهید آشنا شویم. چون «اصالت اخلاق» یا «اصالت لذت» و یا «اصحاب فایده» شنیده‌ایم و خوانده‌ایم، اما این ترکیب اضافی/ وصفی در عبارت شما، برای من لااقل ابهام دارد. درود. آقای شیخ باقر درین شب با سلام، به سخن خودم و شما مقداری توضیحات لازم است.

    ۱. کسی به خودش که نمی‌تواند صفت ارزشی و تفضیلی دهد و بگوید من متدیّن یا متشرّع هستم. این صفاتی‌ست که دیگران به متدینان اطلاق می‌کنند.

    ۲. در بیان شما «بی‌آبرویی» علتی برای پرهیختن فرد از دیندار نامیدن خود، گرفته شده است و این در حالی‌ست که پستی بالاتر حتی از «دین بی‌آبرو، شده» سخن به میان آورده‌اید. میان دو گزاره، تناقض برقرار است.

    ۳. من علت این‌که گفتم از تعریفی که از دین ارائه دادید، در جاهایی خودم را فراتر می‌برم و در اموری هم خودم ازین چارچوب فروتر، می‌برم، این است که یا تفسیرهای دینی را لغزنده می‌بینم و یا درمانده. الآن کمتر پیش می‌آد کسی دعای کمیل، نمازجمعه، غسل‌های استحباب، روزه‌های مستحب، ادعیه‌ی مأثوره، حتی عمل به رساله‌ی عملیه را آن طور که جاری بود، جریان اندازد. حتی تقلید از مجتهد تقریباً رنگ باخت. اگر شما این چیزها ملاک گرفته‌اید، باید گویم، دینداری بر مقتضیات زمان تکامل پیدا کرده، نه این که بیرون افتاده باشد، در پایان، بسیار بحث مفید و مبتلابه را میان کشیدید و به نوبه‌ی خودم تشکر دارم و نیز مرا به ژرفای این مسئله هول داد. درود. اینک آشیخ باقر، اگر مد نظر شما این باشد، باید بگویم من «دیندار» هستم، چون در ورا و فرای خودم، آموزهای وَحیانی و احادیث اسلامی وجود دارد که ایمان و باور (و اگر توان عمل پدید آید) عمل به آن را باعث تکامل و رستگاری می‌دانم. اساساً ایمان به دین به معنای پذیرش درستی رهنمودهای آن است و انسان در ظلّ و سایه‌سارش، حس تعالی می‌گیرد و بر پله‌ی معنویت بالا می‌رود. سپاس از توضیحی که منجر به این جوابم گردید. روندگی فرد در مذهب و تبعیت از آموزه‌های وحیانی، مد نظرم است. دین من این است، از سمت من تمام. اما به بحث‌ها گوش فرا خواهم داد. درود. پس با استناد به این تعریف از دیانت، خودم در جاهایی فراتر ازین چارچوبه می‌روم، و در جاهایی هم فروتر از آن. هر دو اقدام هم مختارانه و مشتاقانه. جواب من قطعی است، نه مردد و در درنگ. درود.

     

    ،،

    پس از مطالعه‌ی مباحثه‌ی باقرَین (سید باقر و شیخ باقر) سخن من خلاصه این است: فراوانی این مسئله که تحت عنوان «دین‌گریزی» تفصیل بخشیدید، بیشتر در تغییر ذائقه‌ی زندگی است. البته حکمرانی بد و شیوع فساد و عجز حکومت در تنبیه فاسدان، بسیار مدخلیت دارد. اما این‌که دین‌گریزی ناشی از تحصیل و تحقیق و جستجوگری باشد، به نظر می‌رسد، به‌ندرت چنین باشد. هر چند دینداری در لایه‌ی ضمیر آدمی نهان است و آسان نمی‌توان دین‌گریز پنداشت آحاد مردم را. بهره بردم از هر دو باقر، شیخ و سید.

     

    ،،

    سلام و سپاس. اما جناب مهندس مهدی مقتدایی در موافقتم با سخن شما، یک مثال می‌زنم: فرضاً جایی نشست علمی برگزار است و نوبت من باشد و بالای سن سخنرانی کنم. به هر آنچه آنجا ارائه دهم اگر منبع و مرجع و نام و نشان، نشان ندهم، سخنم را به سخنان رایج در میان عامه تلقی می‌کنند. شبیه این دو حرفم، مثلاً خطاب به همان نشست و جمع: نه، بانوان و آقایان، من مخالف صدور انقلاب هستم و با این نظریه موافقم که معتقد بود: انقلاب مگر نخودولوبیا است که بقچه کرد صادرش کرد! همچنین در مخالفت با تز ولایت فقیهان قائل بود: مرا مادرم از دوسالگی از شیر گرفت! من «ولی» نیازم ندارم! خیلی فرق دارد نام صاحب آن متن و صاحب آن نظریه را آدم بگوید و به اسم خود تمام نکنند و یا از درج منبع استکاف ورزد. ایراد شکلی و ماهوی دارد. حتی سرقت ادبی محسوب می‌شود. ماها اگر به آخر سایت‌ها بخش حقوق سایت رجوع کنیم نوشته است: کپی و نقل تمام مطالب این سایت با ذکر منبع و نام صاحب اثر بلامانع است. این یعنی امانت در نقل مطلب. با احترام و تشکر ازین فکر و و خواسته و سلیقه‌ات. توجه: حالا یقین دارم این انجمن "دیدار با دانش" دانشِ این را دارد که بداند صاحب این دو تا سخن من کیست. عمدی اسم آن فرد را نگفتم که مثالم عینیت یابد. پوزش از شرحی که زیادتر از یک کف دست شد. درود. آن دو سخن از مرحوم مهدی بازرگان است.

     

    ،،

    مجدد جناب جلیل سلام. با کلیات سخن شما کاملاً موافقم. با این جمله‌ی معترضه: اروپا بسیار زیاد در خود حوادث دید، این بود تفکرات فلسفی در آن نموّ کرد. مانند عقل‌گرایی. که بعد جنبش رومانتیسم در مخالفت با جنبه‌هایی از عقل‌گرایی مُفرط، ایجاد شد و جنبش زهدگرایی آلمان شاخسارهایش از همین دو ریشه آبشخور گرفت، از یکی بیشتر و از دیگری کمتر و اصلاحی‌تر. واپس‌گرایی، نه. نبود. چون نبوغ را نخشکانید و جمود را آبیاری نکرد. ممنون از بیان دانشی‌ات که دانشور پرمطالعه و پرحافظه‌ای هستی و تو را بیشتر در داراب‌کلا ظهوراندند! تا در وزرامحله‌ی سرخرود. درود.

     

    ،،

    سلام و سپاس. واقعاً جناب مهندس آق سید باقر خاطره‌ی شیرین اما دردناکی را وارد «دیدار» کردید که خاطره به نظرم در مجاورت دانش، خودش یک کارساز بزرگ است. با شما کاملاً موافقم که اشخاص روزی‌طلب روحانی‌کاروان، در ظاهر مذهب متوقف شدند و مناسک توحیدی را به اقسامی از بُت‌وارگی فرو کاهیدند. من که بارها گفتم جناب‌عالی یک پا یک شیخ هستی و از شِخا بیشتر اسلام و آن انصراف‌ها از اصلیات اسلام را مطلع‌اید. تأسف شما در متن، یک اَسف واقعی است. جذاب، سازنده و آموزنده وارد شدید. آن شوخی‌ات با آن روحانی (شیخ یا سید) کاروان قشنگ و در عین حال بُرّان بود. توشه‌ی آخرت و زادِ معاد یک اندیشه‌ای است انسان را به نیکی مشتاق و متمایل می‌کند و من هم ایمان دارم، اعمال انسان در سعادت او نقش اصلی ایفا می‌کند عین شخصیت قهرمان در سناریوها. سپاس از شما.

     

    ،،

    سلام و سپاس. به روی دیده. منبع من جناب آقای شیخ باقر، کتاب «قرآن‌شناسی» اثر مرحوم مترجم شهیر قرآن محمدمهدی فولادوند ص.ص: ۳۲۳ و ۳۲۴ که من چند سال پیش مطالعه‌اش کردم.و من بر آن اساس قائلم علت این فکر در یهود این بود چون خود را بنی‌زادگان می‌پنداشتند باور پیدا کرده بودند هر گناه و جُنح انجام دهند، شفاعت می‌شوند و میانجیگرانه نجات می‌یابند.

     

    ،،

    مجدد جناب مهندس سید باقر عرضی داشتم. جناب محمدحسین پیشنهاد داد در دیدار که متن‌های این درگاه، جایی نقل نشود. البته من وا نهادم به خود اعضای دیدار که متن‌های خود را از نظر نقل و انتقال مجاز بدارند یا منع. اینک آیا اجازه دارم این خاطره‌ی شما را در ادامه‌ی پست «شفاعت گتره هست؟» خودم در سایتم دامنه‌ی داراب‌کلا انتشار دهم، یا نا؟ البته من قائلم، منع انتشار این نوشته‌ها به حصر و حبس دانش می‌انجامد. فکر وقتی وارد بیان شد، حق آن متن است که به گوش عموم برسد تا انتخاب فکرها میسّر و ممکن گردد. زین‌رو، تکلیف خودم را نمی‌دانم که با برخی از متن‌های مهم و مؤثر این دیدار، چه کنم. بگذرم. توضیح خود آقا محمد‌حسین نیز می‌تواند رهگشا شود. درود. اساساً تتبع حرکت روشنی‌بخش است. و شما کار صحیحی می‌خواهید صورت دهید که روی جمله‌ی مرحوم فولادوند تتبع کنی. من هم اصل نوشته‌ی خطی‌ام را چند سال پیش این کتاب را خلاصه و یادداشت‌برداری کردم، برای دیدار در دانش و شما، منعکس می‌کنم. سپاسگزارم از تلاش برای راستی‌آزمایی در متون. از سمت من تمام. با تشکر و احترام.

     

    ،،

    آقای مقتدایی سلام. در فراخوان شما شرکت می‌کنم، چون به مسائل مطروحه در «دیدار» اهمیت می‌دهم. من اصل شفاعت در منطق قرآن را ایمان دارم. من اما علاقه دارم، خدا بر اساس توشه‌های خودم مرا پاداش یا مجازات کند، زیرا هر دو کار، از آن خداست، و خدا هم عدل می‌ورزد. من البته به صورت حُب ذاتی، گشایش در کارم را رد نمی‌کنم اما پایه‌ی فکرم این است، آنچه خودم استحقاقش را پیدا کردم، بر من اعمال شود. من کتمان نکنم که میانجی خود اگر واسط شد، رد آن دور از نجابت است و می‌پذیرم. تکمیلی: از آنجا که به لغت‌های زبان مادری بسیار بهاء قائلم، روشن کنم شفاعت در گویش محلی ما می‌شود: دَسدامون. *دَسدامون* را هم که لابد همه بلدید.

     

    ،،

    جناب آسید باقر سلام درین شامگاه بر شما. به نظر می‌رسد آیه‌ی مورد استنادت از زندگانی سیاسی اجتماعی عمومی سخن می‌گوید اما شفاعت طبق آیه‌ی آیت‌الکرسی «عندالله» است و پایان کار انسان در آخرت. روشن کنم من تخصصی در مورد قرآن ندارم که خودم را شایسته‌ی پاسخ دقیق بپندارم. بنابراین موکول شود به اهل فن، به نظرم بهتر است. البته خود حضرت عالی هم درین موارد تجربیات و آموخته‌های خوبی دارید، که بیانش موجود ازدیاد دانش می‌شود. تشکر از طرح مسئله.

     

    ،،

    تحلیلم بر این متنم : اگر اقدام مسلحانه‌ی دیروز کاخ دادگستری تهران در خیام، که به مرگِ آقای علی رازینی و نفر دیگر انجامید، سازماندهی‌شده بوده باشد، هدف این شکار می‌تواند این باشد، که نوعی همنوایی را به جامعه تزریق کند و گوید ما قادریم شاخص‌های قضایی را از میان برداریم، که مردم اکثراً از چنین اشخاص چسبیده با بخش قدرتمند حکومت، انزجار دارند. درین‌صورت، این اقدام غایت دومی را وارد فضای سیاسی ایران می‌کند، که میان اقدام‌های خود و انتقادهای مردم از حکومت، پل بزند و فشار مردمی را، تازه و امیدوار و قابل نموّ نگه دارد. گرچه می‌داند عملکرد آنان، گونه‌ای بوده است که با مردم همپیوند نمی‌توانند بشوند، ولی سعی‌شان این است، دست‌کم حس لذت از مرگ یک قاضی مشهور را در دل مردم بدمند مملوّ از نقد کنند تا در مبارزه با حکومت، پشیمان نشوند. انتخاب شخص رازینی، حاکی از کارکردن روی روان مردم بود. نتیجه: تست ذائقه‌ی مردم است، جدای از تصفیه‌حساب خونین. اینک یک برداشت این است، مردم (احتمالاً جمعیت بالایی از ملت) به جای افسوس و حسرتِ از دست‌دادن چهره‌های حکومتی، نوعی رضامندی در ضمیر خود، از مرگِ چنین قاضی‌هایی، می‌پرورانند ولو آن‌که در محیط نخواهند / نتوانند بُروز دهند. دامنه

     

    ،،

    جناب آسید محمد وکیل سلام. برای من، در کنارهم‌بودن چه در چه درین «دیدار» و چه هر دیدارهایی، ارزشمند و حتی لذتمند است و ای بسا سید محمد وقتی باشد، این کامم شیرین‌تر هم شود. خشنودم ازت. اما به پست دومت که واقعاً تاریخ شفاهی مهمی از زبان و قلم و بر پایه‌ی مشاهداتت است، خیره شدم و هر چه پیش رفتم دیدم چقدر این نوشته‌ات مرا می‌کِشد. ماندم که این خاطره‌ات که از ده‌ها تحلیل و خبر درین‌باب، بااهمیت‌تر است، چه کنم. یعنی بسیار مهم می‌دانم این را در سایتم هم به ثبت جهانی برسانم. می‌مانم که خودت معلوم و مُجازم کنی. عالی بود، اطلاعات دست اول و ترسیم صحنه و معرفی واقعیاتی از آن سوی چهره‌ی چنین فردی. ممنون سید محمد رفیق توانمند من.

     

    ،،

    به آقا محمدحسین:

    از ابراهیم:

    موضوع: نوشته‌های دیدار

    سلام جناب م،ح. می‌دانم دیروز شیوه‌نامه‌ی مدً نظرت را در مورد «دیدار با دانش» دقیقاً توضیح دادید. اینک با نوشته‌ی جناب سید محمد موسوی در مورد مشاهدات و ارزیابی‌اش از رفتارها و افکار قاضی «مقیسه» آیا به این یقین نرسیده‌ای چنین اطلاعات ذی‌قیمتی را در میان چند نفر حبس کردن و به جامعه آشنایی ندادن، نافی مقصود انسانی است؟ واقعاً آدم به لرزه در می‌آید وقتی می‌فهمد چه کسی در کجای حکومت، چه جور کارهایی مرتکب شد، ولی درعین‌حال رغبت نکند، آن را عمومی کند. پس، کی مردم بابد از مسائل جامعه‌ی خود، بی‌خبر نگه داشته شوند. هان! حرفم این است، متنی که درین دیدار، بهاء برای نشر دارد، دریغ مَوَرزیم، آن را به بیرون هم انتقال دهیم تا مردم از دانش، به تنظیم رفتار خود عادت کنند. متشکرم. لابد خطاب من خودت را متوجه‌ای؟ چون فرموده بودید نوشته‌های «دیدار» در خود «دیدار» بایگانی باشد و منتقل نشود.

    ارادت و احترام

    مدیر «دیدار با دانش» ابراهیم / دامنه

     

    ،،

    آق ممدسن سلام اول کشکولی: ها، آقا، اون وقتا ما می‌رفتیم زّغال‌اِنبار تفریح! یا چلکاچین کَل‌کُشتی! تِ هِم بِسّه، اَم واری، جنگل‌وَری می‌آمدی! چرا هی می‌رفتی ساری‌ماری؟! مگر نمی‌دانستی با دِشنه و خرزنجیر، در شهر جولان می‌دن؟! بگذرم! امابعد؛ چه هم خوب شد خاطرات سیاسی در «دیدار» به ملاقات اعضا آمد. نیاز هم بود بیرون آید از سینه‌ات، وگرنه خفقان و احتقان می‌گرفتی! اقتضائاتت لابد همین بود که دوجانبه‌ات! ننموده‌اند. ننمودند دیگه؟! نکنه نمودند؟! آخر کلام، سقراط داد می‌زد «من، خرمگسم». می‌دانی چرا؟ چون معتقد بود کار او، فقط بیدارگری است. خرمگس (=وِرگ‌ماز، سَپِل) با وز وز خود، خواببدگان را از خواب برمی‌خیزانَد که زیاد چُرت نزنند، حکومت را آب ببرَد، آنان را خواب. بازم بگذرم! اصلاً تو صد تا کشکولی بنال؛ به‌حرف، بیا، فقط، اینش مهم است. مول! (=تِک میم) نباش. ۱. کتمان نمی‌توان کرد، که سابقه‌ی ضد شاهی در گذشته‌ی زندگی‌ات، سنجاق است. بهای آن نزد رفیقان محفوظ است. ۲. عدد ریاضی را در متن‌هایت با عدد ریاضی فارسی تایپ کن که شمایل متن را درهم نریزد. مثلاً ۵۷ که انگلیسی تایپ کردی. ۳. مقار می‌آم که تیل‌بازی می‌کردم. اما چون در خانه‌ی ما کنجکاوانه از مادر و پدر می‌پرسیدیم داستان مخفی‌کاری چیست؟! در جواب آنان، این حد می‌فهمیدیم پشت قضیه‌ی خانه‌ی ما، ساواک قرار دارد. به خاطر همان مبارز متواری، که سال ۵۴ دستگیر شد؛ و تو دکّال نمی‌شناسیدش! باری! معروض دارم که داستان این بود داشتم می‌گفتم، من هم سال ۵۵ روی عکس شاه بر صفحه‌ی اول داخل کتاب فارسی دبستان، شاخ کشیدم و با خط برجسته نوشتم: «شاه، گاو است»! مبصر کلاسِ پایین‌تر بودم، کتاب هم از آنِ سید حجت شفیعی برادرِ آق سید ابوالحسن سلطان‌سیدرضا بود، که دفتر مدرسه بو برده بود و داشت مفصل می‌شد، که با گردن‌نگرفتن هیچ کس، فیصله یافت. غرَض این است، در رد شاه، متحد بودیم! در جای شاه کی باشد، مفترق شدین / شدیم. پوزش قصدم، بیان است، فقط. مبارزاتت، منزَلتَت را ارتفاع داد.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. شما جناب مهندس گویا به دفتر آقای کیومرث! آمد و شد داشتید! حالا می‌دونی چرا شاه‌غلام «دیشلمه» می‌بُرد پیش نویسنده‌های مجله‌ی گل‌آقا؟! اساساً هدف صابری از لفظ «شاه‌غلام» چی بود؟ فومنی مرحوم از استخدام این عنوان و شخصیت کجای ایران را هدف قرار داده بود؟ و چرا اصلاً فقط حسن حبیبی را زیر می‌گرفت؟! حسن فتحی وقتی سریال «شهرزاد» ساخت، نام آن شخصیت با نقش آقای استاد علی نصیریان را چی گذاشت؟! بگذرم! شما سیدباقر معلومه بر ما و مبرهن، که اول انقلاب هم سیاسی‌میاسی بودی! کشکولی. آره، ارّه‌ات خوب دندونه دارد. بُرش را بلدید. مخزن‌الاسرار حکیم نظامی جِ تِ ویشته در حافظه داری. بااجازه می‌خواهم به سبک شاه‌غلام (که یعنی غلامِ هیچ شاه و حاکم نباید بود) به علت وجود انبار اطلاعات انبوه (گاه تلنبار) در حافظه‌ات، سید آق باقر را مخزن‌الاخبار و معدن‌التّحلیل بنامم. حالا درین تِلارِ «دیدار با دانش»، حضرت مستطاب عالی، به دو مقام شامخ! نائل آمدید. پس؛ این شما و این دیدار و آن همه، اخبار و تحلیل‌هایت. راستی! در سریال شهرزاد، اسم آن شخصیت محوری، «بزرگ‌آقا»!!!! بود. درود. از سوی من تمام.

     

    ،،

    سلام سید باقر. اخلاق حرفه‌ای همین است که انسان، آغاز سخنش را با درود / سلام هر کدام که خود برمی‌گزیند، شروع کند. مثال مثلث جالب بود. خودم شیدای فارسی‌نویسی هستم. گاه ناچارم چون لغت معادل پیدا نمی‌شود یا دیر پیدا می‌شود. حالا من بگویم. تمام اسم کتاب‌های دبستان، «عربی» است، این واژگان بر روی کتاب‌ها:

    ریاضی

    حساب

    علوم

    تعلیمات دین

    حتی خود فارسی

    فارسی لغت عربی است. از اسب می‌آید. مردمی که اسب دارند، عرب به ایران گفت فارس‌، فرَس‌سواران یعنی اسب‌سوارها. ممنونم و از گفت و شنود با جناب‌عالی خشنودم. تندرست باشید و برای محل و منطقه‌ی میاندورود، همچنان مانند همیشه، منشاء خیر باشید. راستی! منشاء که عربی شد! چه گویم! پس بهتر مانند دکتر جلال‌الدین کزازی بگویم: سرآغاز خیری بودی. درود. من چشمم مسقیم رفت به سید حسن. خدا ایشان را مثل دنیایش که آرام و مردم‌دوست بود، در آرامش و آسودگی به رستگاری، خالد کند. شما آق سید باقر، پس اِما ره خاش سِرْدله راه ندنی یوووو؟! آهان پس این جا پِش‌پِشو می‌دین کَرِ اصول‌لولوگرا ها را؟؟

     

    ،،

    جناب جلیل سلام. برای این «ناز شست» یک جواب ناز، خواهم نگاشت: نظارت استصوابی انگشت شست! حالا با مدرنیزاسیون جهان، انگشت شست از همه بیشتر قدرت یافت. چند مثال: - با انگشت شست نوشته را ارسال می‌کنیم که در کسری از ثانیه به پیش هم می‌رویم. هم‌اتاقی شدن. - با انگشت شست دلیت (همان حذف) می‌کنیم، کاری از جنس شورای نگهبان ایران و حق وتوی سازمان ملل متحد جهان! - اگه ترامپ از شست خود توئیت بزند در کسری از ثانیه می‌تواند جایی را جهنم! کند. بگذرم. شست خود را شست‌وشو دهیم، ناخن آن را بگیریم که «ناز» این نازنین انگوس! صدمه نبیند.

     

    ،،

    سید باقر مهندس سحرخیز و پرجَست‌وخیز «دیدار» سلام. اذیتت کند مدیر! لطفاً منبع این کپی؟! نویسنده را نگویی ما می‌گوییم: نویسنده: سید باقر. به،به، چه فردوسی‌شناسی داریم درین دیدار. بگذرم. درود.

     

    ،،

    مجدد بر جلیل دیدار، سلام. در بادی امر، این حرفت، نومیدی را دفن می‌کند. طنز نوشتید، ولی خود را در دسته‌ی فعالان نا«ناامید» جای دادی. جالب بود. پس، آفتاب شما تابان خواهد شد. این‌هم خود یک، «تک‌فرمونی» است جذاب. سپاس.

     

    ،،

    اما جواب جدی به جناب جلیل: بله، مدرن و عقلانی و اخلاقی است راه‌حلی که ارائه دادید. اما حاکمیت گفتم که، حرف خود را ایدئولوژی برحق می‌داند و اراده‌ی مردم را در دستگاه تفسیر رسمی خود چندین صفت بد بارش می‌کند:

    مثلاً: «بدخواهان»

    مثلاً: «نانجیبان»

    مثلاً: «فتنه‌گران»

    مثلاً: «غرب‌زدگان»

    مثلاً: «بی‌شرمان»

    اگر ادامه دهم، این صفاتی که به اراده‌ی مردم نسبت داده شد، خودش حجمش در حد کتاب است. خودت هم واردتر از من. اما راه‌حلت عقلانی‌ترین راه است. که جوِی عقل می‌طلبد!

     

    ،،

    جناب محمد حسین سلام. آنان هم می‌گفتند سید احمد کسروی ترور کلامی کرد به شیعه. من این میان بی‌تقصیرم! بگذرم.

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. حَی‌قت؟! حتماً به روی دیده. تلاش می‌کنم، کوتاه جواب دهم. وقتی داستان خیارات و غَبن را تعریف کردید، واقعاً از خنده مُردم! حَی‌قت؟! : لفظی تعجب‌آمیز در محل، که پس از شنیدن یک خبر، یا واقعه از خود بیرون می‌دهند. در مورد پارسی و عربی یک مثال‌هایی می‌زنم. البته در قسمت زیر. واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در دبستان: تمامی واژگان زیر عربی است:

     مدیر معلم ناظم مدرسه تجدید مردود قبول مستمع آزاد، البته آزاد که همه می‌دانیم پارسی‌ست. تنبیه مداد تکالیف مفاهیم تمرین حیاط زنگ تفریح، البته زنگ که نه، تربیت، مربی، ولی، پدر دانش آموز محصل تحصیل اولیای مدرسه انجمن جلسه و...


    ،،

    راستی خیلی هم خشنودم سدطالب سید باقر «شفیع» شخ عَی لَک بر اِوریم بَوووشه. هر دِ دَرمی جنت المأوا! جواب شما بسیار لذت داشت. درود. خیار غَبن هم یعنی در معامله حواست باشد اگر زیانکار شدی، (=مغبون) اختیار برهم زدن را داشته باشی. بلد بودی. فیلم بازی کردی آن جا.

    ،،

    اینک جواب از نوع ساده و غیرتفسیری. آقای حجت الاسلام محمدی گلپایگانی در دفتر مقام بلندپایه زیست کرد. عادتش به جملات زینتی از همین جا برخاست. پس، دوست دارد در مورد سوژه‌ی مورد نظرش، جملات زینتی بگوید. توضیح ادبیاتی: من نوشتم اسم تفضیل (=برتری) اما این واژه‌ی اَعلَم درین عبارت، «صفت تفضیلی» است. هر چند اسم تفضیل هم داریم در عرب.


    ،،

    جناب جلیل سلام. محمد حسین در محل ما چند جور ادا (=تلفظ) می‌شود:

    مَمدُسِن

    مَمدوسِن

    مَمسِن

    بگذرم!

    چون دِهوند داراب‌کلا شدی، گفتم. بنابراین حرف «ح» در ادا، کامل می‌افتد

     

    ،،

    آق سید باقر سلام. در مورد شفاعت، من نظرم را پریروز، شفاف درین دیدار در پاسخ به فراخوان آقامهدی مقتدایی، نوشتم. خلاصه‌اش این بود: دوست دارم توشه‌ام را خودم پر کنم، اما به اذن خدا میانجی هم وارد شود، استقبال می‌کنم. تعبد به آموزه‌های وحی را جزوِ پایه‌های فکری خودم حساب کردم. ممنونم. در طنز هم، قوی هستی.

     

    ،،

    سلام جناب سید باقر. اول کشکولی: ترجمه‌ی پارسی آن «خدا داناتر است» چون «اعلَم» اسم تفضیل است و الفِ روی آن برابر با «تَر و ترین» در پارسی است. امابعد؛ من فیلم را باز نمی‌کنم، ولی چون توضیحات زیرش را خواندم فقط یک نکته می‌گویم: در کتاب «فهم نطریه‌های سیاسی» اثر توماس اسپریگنز ترجمه‌ی دکتر فرهنگ رجایی (استاد اندیشه‌ی سیاسی شرق ما در سال ۱۳۷۲) یک مطلب مهم وجود دارد که در زیر مطرح می‌کنم. برای فهم فلسفه‌ی سیاسی هر فیلسوف باید اول دید، او کجا زیست. مثال می‌زنم: یک فیلسوف بود در اروپا که شکار فراوان قورباغه‌ها توسط لک‌لک‌ها را هر روز از روزنه‌ی کلبه‌ی پدرومادرش تماشا می‌کرد. او بزرگ شد، فیلسوف شد، و تز داد قورباغه‌ها برای لک‌لک‌ها آفریده شدند! من کتاب که می‌خوانم دو کار می‌کنم آق سید باقر. یک. در حافظه‌ام جاسازی می‌کنم. دو. در دفترم، ثبت. اینک این یکی حرف‌هایم را از حافظه‌ام نوشتم. عیب داشت، بگذارید به حساب ادبیات بد و ناقص من. در مورد سوژه نظر نمی‌دهم. اما رئیس‌دفترهای مقامات بلندپایه، اغلب، اخلاقیاتی غلوّآمیز پیدا می‌کنند. این رئیس‌دفتر لک‌لک! را در برکه‌ها ندید ولی در پاستور شاید! او عادت به مجامله دارد، تا جمله. میان جمله و مجامله فرسنگ‌ها مسافت است. لابد گرفت جناب ابنِ طالب، سید باقر، مطلب و مطالب را ای فرزند گرامی مرحوم حاج سید طالب.

     

    ،،

    سلام سیدباقر. از آن بالا تا پایین با تحلیل شما جمله به جمله موافق هستم. حرف شما حرف من. متنت از دید من این است: بسیار به‌روز و واقع‌گرایانه با زیور آرمان‌گرایی حقیقی. تشکر وافر.


    ،،

    بر مهندس سید باقر سلام و هزاران درود. دلکش‌ترین خاطره بود. آموزنده، سازنده و الهام‌بخش. جذابیت داستان شنا، و ساخت اولین پنجره از روی نمای کارگاه توسط اعتماد به نفس شما، مرا غرق در جاهای گیرای رُمان کرد. حقیقتاً، حقایق از زبانت بیرون آمد. خوشحالم باعث شدم خاطره‌ات از سینه‌ات برخیزد. آنچه با شما در تمام زندگی‌ات کردند، از سمت ما همیشه محکوم بود. سید باقر! سپاس از قلم صادق شما. جذاب بود. درود.


    ،،

    محمدفضل سلام. این بار با قلمی روایی که در افّواه بر زبان جاری‌ست، متن نوشتی. هم این سبک، هم آن سبک کلاسیکت هر دو در جای خود اثربخش، و وفا به زبان پارسی‌ست. ترامپ چون قصد دگرگونی جهانی را کرده است، باید به او دقت کرد که چه می‌خواهد بکند. حتی روزانه باید رفتارش را در محاسبات داشت. معاون او -که رئیس‌جمهور روز موکول است- فردی بسیار قدرتمند در تئوری‌پردازی‌ست. چهره‌های رسمی که انتخاب می‌شوند، بر سیاست آمریکا نقش آزاد دارند، چون نظام آن جا «ریاستی»ست با توازن قوا، نه فقط تفکیک قوا. حرف و امضای رئیس‌جمهور آمریکا فرمان حساب می‌آید. دقتت را قبول دارم. درست هشدار دادی. پس، هر دوی ما معتقدیم نظام در دستِ مطلق جناح حاکمیت، اگر عقل پیشه کند که نمی‌کند، نباید منافع ملی کشور را با حرف‌هایی از جنس امام‌جمعه‌های ۹۰۰ شهر ایران! چوب حراج زند. ترامپ به تعبیر ابتکاری من، «لج ترامپی» دارد. آن لج نباید بالا آید؛ عین شخصیت در مثال درام شما. استفاده کردم از خوارزای بافکرم. «بیداری» قدرتی افزون‌تر از چهره‌ی عریان خشونت در حاکمیت کشورهاست. و بیداری در جای خود، کارش را می‌کند. گاه، بیدارسازی، زمان‌ها به درازا می‌کشد، ولی بذرش روزی از خاک کشور سر بر می‌آورَد. منظورم از بیداری، بینا و دانا بودن است آقای محمدفضل.


     ،،

    در روحانیت ایران، دو عیب از ایشان جدا نمی‌شود:

    ۱. حس رُبوبیت ولو حد خفیف. خداگانگی.

    ۲. سلطه‌‌گری معرفتی و بینشی.

    مگر آن‌تعداد وارسته که به نظر می‌رسد، اندک‌اند. نظام سازمانی روحانیت ناخودآگاه، پرورشگاه همان دو صفت است. نه، آگاهی عمومیت‌پذیر نیست، یعنی همیشه باید آگاهانی پیشرو، باشند تا در مردم بیداری و بینایی بیافرینند. در گذشته این کار را روشنفکر بر عهده داشت، در این زمانه، بر عهده‌ی فعالان فکور مَجازی افتاد و روشنفکران به خاطر حساب درآمد و واریز ساعت کار، از شأن، به شغل، گسیل شدند. تلاش اسلام فقاهتی، ساختن انسان مأمور به وظیفه‌ی شرعی‌ست. اما انسان، جدا از شرعیات -که تنظیم‌گر رابطه‌اش با خداوند است- با خرَد خود دنبال تغییرات و تکنولوژی است. ازین‌جا به بعد است، روحانیت واهمه دارد، نکند شرع در برابر تکنیک، مُحاق رود. از سمت من تمام. چون ممکن است، بر اوقات خوانندگان متصرفانه رفتار کرده باشم اگر زیاد، بنگارم. درود. و فقط این را جواب دهم. درست است. مولوی بلخی ازین به آینه یاد می‌کند که از آسمان به زمین افتاد و هر تکّه‌اش دست هر کسی‌ست که این دنیا، زاده می‌شود. اسم این، شاید خلع باشد به قولت، اما من می‌گذارم: رهایی، رهایی، رهایی. به تو تبریک می‌گویم این حکم بر تو جاری شد. تمامِ تمام.

     

    ،،

    سلام محمدحسین. از تأییدت، پی به این بردم، پس، من و محمدفضل از منطق بحث، دور نیفتادیم که بر محمدحسینِ مشکل‌پسند!، پسندا و پذیرا افتاد. باری؛ لازم است اعتراف کنم، چون محمدفضل، جوان پوینده است و در حال مطالعه و کسب مدارج عالی‌تر علم، از من قوی‌تر است، و من مشتاقانه در بیشتر موارد، متونش را برای خودم، درس حساب می‌کنم و پایه‌هایی برای تعلیم. ممنونم ازت. بلی؛ درست تشخیص دادید. ملت آگاه را، نمی‌توان فریفت. آگاهی، آغازگر به‌بار نشینیِ «انسان مسئول» است به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی.

     

    ،،

    سلام سید باقر. اول به آن واژگان در دبستان، قسمت دوم متنم را بار بگذارم، حتماً می‌آم زیر این پست مهم‌ات. کتری چای هم جوش آمد، اون را هم چای بار بگذارم تا بعد از دم‌کشیدن با سوهان گزی بخورم، نشاطم تشدید شود. تِ دل لابد اوو دَکته!

     

    ،،

    ادامه‌ی واژگان عربی در دبستان

    قسمت ۲

    مشق املا استراحت کتاب مرخصی تعطیل حل (در کتاب ریاضی) مرور درس درس فلک شهریه صف (هنگام صبحگاه) صبحی عصری صبحگاه (گاه پسوند پارسی) ثبت‌نام (نام البته پارسی) مراسم دعا (هر دو کلمه)کلاس و دیکته هم انگلیسی است. من این همه را فقط از ذهنم نوشتم، بیشتر ازین است. خواستم بگویم ناگزیریم فارسی و عربی را در روزمره حتی بر زبان بیاوریم و دبستان که آغاز کار آموختن است، تقریباً تمام واژگانش عربی یا با ریشه عربی است.


    ،،

    به امرت آق سید باقر اول فیلم را باز کنم ببینم. بحث گناه نیست، عادت و وقتم را صرف نمی‌کنم. حالا باز می‌کنم، به‌زودی محل آمدم، هزینه‌ی دانلود را از جیب سید باقر محاسبه خواهم کرد! برم روی فیلم دَمِر شوم! کشکولی اینک آمدم که بگویم آق سید باقر خودت می‌دانید تا خزینه به دوش تبدیل شود، چه دالون‌های پیچ‌درپیچ فقهی برخی آقایون را طی کرد این ملت، عین بلندگو (که گفتند بوق شیطان است) بعد خود آخوندهای از نوع حرّاف! عاشق شبانه‌روزی بلندگو شدند! چون فرمودید در جواب‌ها یک کف دست بیشتر ننویسم، رعایت کردم. راستی! فیلم مُدِم وای فای مرا قطع کرد! نکند حمله‌ی هکری! کردی به مدیر ددددددددیدار. کشکولی افزوده پس از ارسال: چرا گفتم آقایون؟! چون اصلاً بانوان فقیه نمی‌شوند! مگر آن بانو امین اصفهان. بحثم تمام.

     

    ،،

    جناب جلیل سلام. من و محمدفضل داشتیم انجمن دیدار را مِلک طِلق می‌کردیم! آنی به هوش آمدیم! این جا ملک مُشاع است! عین نظریه‌ی «وکالت» آیت الله حائری در مقابل نظریه‌ی «ولایت مطلقه‌ی فقیه» که معتقد بود حکومت ملک مشاع مردم است. به زبان دارکلایی: هِمباری. همان اَنباز در شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی. در آخر گویم از مفاد تحلیلت مانند همیشه‌ات، دانش و آگاهی آموختم و زیر و بم‌های یک فردی به اسم دونالد ترامپ که پدیده‌ی هابزی آمریکاست، نه «پدیدار» فلسفی در فکر هوسترل.

     

    ،،

    سلام آقای شیخ باقر. با توجه به مبانی مدرن در پایه‌های فکر و اندیشه‌ی شما که جهان را هم گشتی، و نیز با تکیه بر این مفروض که چندی پیش فرموده بودی «طرفدار صلح هستم» صلح به معنای اعم آن، بنابراین، همان اندازه که شما مُحِق هستید در مسائل «انسان»، اندیشه‌پرداز باشید، دکتر علی شریعتی هم حق داشت فهم خود را در آن عصر مبارزات، به جامعه خصوصاً نسل مهیای دگرگونی و نوسازی ارائه کند. از این که نظر خودت را شفاف بیان فرمودید، موجب خوشحالی شدید. درود. اما یک بحث ابطال‌پذیری در گزاره‌های علمی پوپری: سلام دوباره به شما آق شیخ باقر در همین متن این گزاره را انشاء یا اِخبار فرمودید: «هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد» تعبیر مبهم و مثالی «پدر انسان... را در آوُرد» در الفاظ گزاره‌ای شما، چون ابطال‌پذیری علمی ندارد، پس جمله‌ی شما هم درین مبحث، ابطال‌ناپذیر است. زین‌سبب، از آن عبور شد چون گزاره‌های علمی را فقط می‌شود به سبک دستگاه فاهمه و منطق‌پذیری پوپری، ابطال یا قبول کرد. درود

     

    ،،

    سلام و سپاس. امابعد؛ آقای شیخ باقر، جمله‌ی جناب‌عالی در مورد دکتر شریعتی: «فضولات گوسفندی از کرس چوپانی بنام شریعتی» شما مختار هستید به هر تعبیری در مورد شریعتی، اما «فضولات گوسفندی کرِس... (=آغُل) یا به عبارتی همان «پِهِن» در پارسی، از منظر من، فضیلت فکری دکتر بوده و هست. لفظ «انسان مسئول» (=پاسخگو) هم، شأن نزولش معلوم است که شریعتی، کجا و چرا آن را گفت و تئوریزه نمود. بااحترام، از سمت من. تمام.


    تا این جا در دیدار بازنشر شد یکجا

    =======

    ،،

    سلام جناب آق سید باقر. من فقط هر چه به نوشته در آید، می‌خوانم. مو به مو. نوشته‌های خودت را که حتی یک ویرگول را سر نمی‌گذارم! که هیچ ویرگولی هم نداری! باری! فرصتم را برای دیدن برنامه‌ریزی نمی‌کنم، خواندن و نوشتن برایم در «دیدار» زیباست. پس؛ شما مهندس بزرگوار و رفیق گرانقدر ما، آسوده باش و آزاد. سپاس. بازم آق سید باقر سلام و درود. اگر ۵۵ سال دیگه از مأذنه‌ی تکیه‌پیش، آقاجعفر غلامی‌نژاد مؤذّن جار بزند سیدطالبِ سید باقر فوت! کرد برای تشییع‌جنازه‌ی وِ حاضر بَووشین، و مردم از من بپرسند کی بَمردِه؟! می‌گویم: همونی که ۲۹ کف دست می‌نوشت حتی یک نقطه و ویرگول و علامت تعجب! نمی‌گذاشت. مهندس راحت باش. خیال‌تختْ، من فیلم‌میلم واز نکامبه. پس؛ نه می‌دانم در فیلمهایی که می‌گذاری چیه؟ و نه داوری و ورود می‌کنم. تِ گردن! هر چه می‌ذاری. کشکولی.


    ،،

    واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی در کشورداری. در دبستان را برشمردم، البته نه همه را، اینک در سطح کشورداری این واژگان را خواهم نوشت. پس از آماده کردن، خواهم گذاشت. برم چای بنوشم و کمی نون و جو تا پس از نماز صبح، بار گذارم. تمامی این واژگان، عربی است: انقلاب اسلامی جمهوری اسلامی شورا امنیت ملی وزیر وزارت معاون وزرات امور خارجه وزارت ارشاد قانون محاساب مجلس شورای اسلامی قوه‌ی مقننه، مجریه، قضائیه نیرو انتظامی (نیرو البته پارسی) تصویب‌نامه مصوبات مجلس قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه اداره هیأت دولت مجلس خبرگان قائم مقام ثبت احوال ثبت اسناد ابلاغیه حکم رأی انتخابات آراء مأخوذه تعیین صلاحیت نظارت استصوابی مشاور رئیس رئیس‌جهوری دیون مفاصا حساب ملت امت تظاهرات تجمع اعتراضات احزاب جلسات بیانیه اعلامیه دایره صدور احکام دایره اجرائی سهمیه سهام شرکت خصوصی عمومی حتی واژه‌ی استخدام و شغل. تابعد در وادی بعد. خود ما ناگزیریم از به کار گیری واژگان عرب، زیرا ذهن ما هنگام نوشتن واژه‌های پارسی را  دیرتر پیدا می‌کند.


    ،،

    سلام آق سید علی اصغر. هم از نقش بستن خوشحالم کردی، هم نظریه‌ی «وکالت» آیت الله حائری را به یادها آوردی. سپاس، سید. راستی سید و آن فرد من بودم که به تو گفتم، اما خودم را استاد ادبیات نمی‌دانم. آری؛ درسته. در آن نوشته‌ام هم، گفتم همین نیازمندی را. من زبان پارسی را واژگان‌پذیرترین زبان دنیا می‌دانم. البته، می‌گویند توان زبان پارسی برای حمل گزاره‌های فلسفی، پایین است. زورش را ندارد. سپاس ازت سید. سلام سید علی اصغر. من در پی این نبودم. حتی گفتم واژگان عربی در جاهایی نپشته‌های پارسی را شیرین و گیرا می‌کند، مانند نوشتجات سعدی. داشتیم می‌گفتیم در پارسی نمی‌شود همه‌ی واژگان را پارسی آورد. پس، در سرزنش زبان عربی و مردم عرب نبوده‌ایم. بحث ما بر سر زبان، جنبه‌ی علمی و پژوهشی داشت. درود.

    ،،

    سیدباقر شفیعی : درود بر شما این گفته دیگران که توان زبان پارسی ........زورش را ندارد متوجه نشدم لطفا توضیح ببشتری بدهید


    ،،

    سلام آقا سید باقر. پاره‌ای از فیلسوفان و ادیبان و حتی مفسران قرآن می‌گویند زبان فارسی کِشش گزاره‌های فیلسوفانه را ندارد. مانند دکتر دینانی. در فلسفه و تفسیر واژگانی باید پدید آوُرد که در یک عبارت کوتاه، تمام آن حرف فیلسوف رسانده شود. مانند این جمله‌ی زیر:

    واجب‌الوجود، حادث نیست، قدیم است.

    خُب، همین گزاره‌ی فارسی از عبارت عربی را اگر با پارسی بنویسید شاید نشود و شاید گزاره‌اش چندین واژه بیشتر شود. اما فیلسوف پی گزاره‌های کوتاه است که غایت کلامش را در آن جانمایی کند. هرچند پارسی، شیرینی‌اش بسیار بالاست. سپاس که برایت ارزش گفت‌وگو داشت. درود.


    ،،

    سیدباقر شفیعی : از اینکه یک کلمه یا واژه کوتاه در رساندن منطور بسیار خوب است ولی فکرنکنم‌در همه موارد صدق بکند وباید تحقیق بکنم پس ما مازندرانی ها کلمه هایی داریم که یک سطر منظور را میرسانند مثل به کسی میگوییم برو فلانجا فلان چی را بیار ودر پایان میگوییم نماسی این نماسی یک‌کلمه نیست یک جمله شاید طولانی زودتر بور اونجه اون وسیله را بهیر اهی اونجه ننیشی زود برو‌ پس اما مازندرانی‌ها بتومبی در فلسفه پیشرفت هاکانیم😄😄🤫😄😄.


    ،،

    بسیار مثَل مهمی زده‌ای سید باقر. اتفاقاً زبان مازندرانی چون بیشتر مواقع فعل اول قرار می‌گیرد، بسیار زبان قدرتمندی است و آن قدر زورش بالاست که حتی گاهی یک «حرف» کار فعل را می‌کند. مانند «رِ». این ر یعنی روانه. شیر ر گرفت. لشگر از سمت شمال شرق، ر گرفت. مثال نِماسی در گزاره‌ی شما و شرحش، بسیار قشنگ بود. بلی، مازندرانی زبانش، گویش نیست فقط، ساختارش «زبان» است. یک زبان جداگانه، بگذرم. گفتی یک کف ویشته ننویس. منم با این پیشنهادت در کوتاه‌نویسی همراهم. درود. آن شوخی آخرت هم باور کن جالب و واقعیت است. پس از ارسال: قدرت یک زبان این است باید «حمّال» (=باربَر) بالاترین واژگان باشد


    ،،

    پیام شیخ باقر طالبی : صبح ۳، ۱۱ ، ۱۴۰۳ دوستان عزیز و مدیر محترم. به دلیل کارهایی که در این ایام امتحان دانشگاهی و تا آغاز تعطیلات میان ترم وجود دارد، با اجازه از محضر همه عزیزان اعتذار دارم و گروه را ترک می کنم. امیدوارم در زمانی که فراغت حاصل شد، از مدیر محترم گروه بخواهم من را اضافه کند.

    ،،

    اگر من با خانم دکتر عالمه زمانی نماینده‌ی ساری نشستی داشتم به او چه می‌گفتم؟

    ،،

    نامه به دکتر عالمه زمانی

    پیوست میاندورود 

    پاییدن مجلس

    حرف جهانی

    کلان‌نگری

    باج به باندها ندادن

    به ایشان درین پنج تا سخن می‌گویم. پیشگاه دکتر عالمه زمانی سلام و سپاس می‌فرستم. در آغاز می‌گفتم پیش از آن‌که نماینده‌ی مردم ساری و میاندورود باشید، نماینده‌ی فضل ادبی پدربزرگت مرحوم شیخ زمانی هستید و فضیلت را عصاره‌ی نمایندگی‌ات کنید تا آنگاه که ازین کار، بیرون آمدید نزد وجدانت و پیش مردم دیارت، شرمسار نشوید که تا پایان، شماتت و سرزنش بخرید. سپس یکی یکی ازین پنج  تا را میان می‌کشیدم:


    کوشش برای پیوستن میاندورود به ساری و پدیدآوردن کلانشهر ساری، که میاندورود را در خود جای دهد. کجای دنیا شهرستانی ساخته شد بدون حتی یک شهر؟ همه‌ی میاندورود روستاهایی بیش نیستند. این، جز به پس‌افتادن از پیشرفت و ترک پیوست به مرکز استان نیست. و چنین شهرستانی را با چشم خُرد (=حقارت) می‌نگرند و از آبادانی و آسایش افزون، بیرونش نگه می‌دارند. هرچند من به سودهای میاندورود شدن آشنا نیستم.


    در پایه‌ی دیگر این را پیش می‌کشیدم که در برابر برنامه‌ی به گوشه‌فرستادن مجلس، هرچند در سخن که باشد، کوتاهی نکند. چیست که هم نهادهای اطلاعات، هم نهاد شورا نگهبان و هم به دستور «بالا»، خواهان پاییدن (=نظارت پیوسته) نمایندگان شدند و توان آنان را زیر فشار این سرَک‌کشیدن‌ها می‌گیرند که نماینده نتواند سر بجُنبانَد. این با بند پیشرفته‌ی آزادی نمایندگی، در ستیزه است.


    سوم این است نماینده‌ی دیار ما دوست داریم چهره‌ی جهانی شود؛ با حرفش، با نقشش، با دیدگاه کارشناسی‌اش، با ورودش به ماجراهایی که بر سر مردم می‌آید و با کوششش در جاهایی که نماینده باید پیشتاز در آگاهی‌رسانی عمومی باشد.


    این آرزو در مردم دمیده شد که خانم زمانی از خاندان عالم دین است، خودش سخنوری دانشور است، در نقش‌های پیشینش، پیشرفته می‌اندیشیده است، نکند به ساخت و پاخت! با ساختار، دلخوش شود و هراس در خود راه دهد و نتواند یک چهره‌ی بزرگ و ناموَر مملکت شود. تنها کلان‌نگری و پارسایی است که این راه را، هموار می‌کند و خانم زمانی را نه تنها ساروی، که ایرانی می‌کند.


    افسوس ایران را با آن‌که مژده‌ی روزهای خوش و صحیح و سالم به مردم دادند، به فساد و باند و طعمه‌دیدن همه چیز کشاندند. زمانی، آن سرکارِ بافضیلت، نگذارد هیچ باندی در وی طمع کند و به جای آبادانی و آسایش عمومی، در خانم زمانی، مَجالی برای گذر فریبکارانه از قانون و افتادن در چپاول، ببیند. خانم دکتر برای شما بردباری در کشیدنِ بار مردم آرزومندم.

    با ادب و درود و ارادت 

    در عصر ۳ بهمن ۱۴۰۳

    ابراهیم طالبی دارابی دامنه

    ،،

    من اصلاً وارد بحث دکتر علی شریعتی نشدم آقاجعفر. فقط گفته بودم، بیداری و آگاهی با هم فرق دارد و نوشتم آگاهی «انسان مسئول» به وجود می‌آورد به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. همین‌قدر. آن‌هم خواستم بگویم ترکیب *«انسان مسئول»* از آن دکتر شریعتی است. تا رعایت امانت نقل سخن را کرده باشم. فقظ همین مقدار از شریعتی گفتم. بعد دیگه خودم را کشیدم کنار. بگذرم ای شهادت‌طلب! که الآن سران نظام و جام‌جم هر کس را خوش‌شان بیاید این واژه‌ را رویش می‌گذارند!


    ،،

    آقا محمدفضل سلام. برین پستت سه گزاره می‌گذارم:

    ۱. تاریکی نباشد، نور تاباندگی ندارد.

    ۲. نور نباشد، تاریکی تمامی ندارد.

    ۳. تاریکی و نور، جفت جبری هستی‌ست.

    پس: سایه، نیازمند نور است. نور در انسان دو چیز است، دانش و ارزش. ارزش را اخلاق و دیانت می‌گیرم من. ا ین بود دیدگاهم روی متن پیچیده، سنگین، و فراوان گنگ تو. اما چون اهل فرورفتن در سختی‌های نوشته‌ها هستم، شیرین هم بود. درود.


    ،،

    واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی

    در کنار گوشه‌ی هر خانه‌ی ایرانی

    مطبخ، حمام، غذا، منزل، سکونت، ساکن، سُکنیٰ، اجاره، مؤجِر، مستأجر، سَکَنِه، جمعیت، اولاد، تغذیه، والدین، بیت، مَحرِم، نامحرم، حجاب، مقنعه، نور، مَطب، قُرص، حَب، جراحت، رزق، مشقّت، برکت، محبت، حرکت، نعمت، شکر، اذان، اَقامه، مستحبات، واجبات، غسل، محرّمات، حلال، حرام، مباح، اِشکال، شِکل، عکس، احتیاط (نجس) صله‌رحِم، قطع‌رابطه، سقط جنین، قلب، عشق، حُبّ، دماغ، زلقِن‌وچه، کثیف، تمیز، مدبّر، خبیر، محترم، محترمه، سلیقه، اشتیاق، علاقه، میل، تمایل، عقد، ازدواج، هدیه، عطیه، عطر، مشام، شامّه، صحبانه، سحری، عصرانه، حاجی، جناب، حضور، حضرت، رفیق، محضر، سند ازدواج، قباله، سِنّ، قدیمی، جدیدی، متولد، وفات، فوت، قبر، نوحه، موقع، وقت، ساعت، مسافرت، سفر، زیارت، منبر و تا آخر. هدف من این نیست پارسی را تنها پارسی بنویسم و واژگان عربی نیاوریم، نه، ناگزیریم. چون این دو زبان، همسایه و همسان هم‌اند بیشتر هنگام‌ها.


    ،،

    واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی 

    در ادارات و شرکت‌ها و کارگاه‌ها

    شرکت، اداره، تصمیم، مدیر، تصدی امور، تصویب، ابلاغ، تابلو اعلانات، ارسال، اعلامیه، مرسوله، ادغام، تفکیک، منفک، انفصال خدمت، منتزع، تفیش در ورود، مرخصی اجباری، مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، لغو مصوبه، مقررات، تمرکز، تجمع، تودیع، معارفه، اختیارات، تخلیه‌ی انبار، تزریقات، کمک‌های اولیه، صفحه، ورقه، اوراق، احضار، جلب، حفاظت، حرارات، حراست، امنیت، حق تردد، عائله‌مندی، حق اولاد، حقوق، شهریه، کسر از حقوق، وام قرض‌الحسنه، قسط، اقساط، اِسقاط، احقاق حق، ابطال، معرفی‌نامه، معرف، تحقیق محلی، قسمت، دائره‌ی احکام، حکم، دبیر، اختتامیه، افتتاحیه، اسناد، ثبت، سطر، طبقه فوقانی، طبقه تحتانی، مصاحبه، منفی، مثبت، نظافت، معاون، ریاست، جلسات، ارتقا، مقام، اعضا، تغییر، تعمیر، صادرات، واردات، صدور احکام، حکم مأموریت، حبس، حد، تعزیرات، محکوم، جریمه، عزل، اعزام، دستورالعمل، مُرّ قانون، مقسّم غذا، طبخ غذا، اجرا، محترماً، عرض، عریضه، خاتمه، خادم، خدمت، اخذ، اخاذی، اختلاس، سهمیه، اضافه‌کاری، ساعت، حضور، غیاب، ایاب، ذهاب، ورود، خروج، تعطیل، حساب مسدود، افزایش حقوق، رسمی، مراسم، دعوت، سالن اجتماعات، استحضار، تشریف‌فرمایی، تشریفات، مسئول، طرح، نقشه، جامع، جامعه، جزئی، کلی، وسط، آخر، اول، امضا، تأیید، ردّ، موافقت، مخالفت، ممتنع، مساوی، مانع، منبع، مخرن، و تا هر چه دلت خواست بشمار. در قسمت بعد گستره‌ی واژگانی عربی در یک بخش دیگر را می‌شمارم، سپس پیامم را ازین کارم می‌نویسم. آنگاه پایان.


    ،،

    آقاجلیل سلام. دیدگاهی که گذاشتید یک آورده‌ی گویا و آشکارکننده و بسیار به‌جا برای نوشته‌ام بود. درود. فشرده: مردم را موم می‌پندارند! که به دلخواه خود آن را وَرز دهند! مانند خمیر زیر ورزنَه (=نون‌ساز). سپاس آقاقربانی.


    ،،
    سلام آق سید علی اصغر. بهاء بالا برای این برداشتت قائلم. آنقدر «مقام» اول مملکت را «قدسی» کردند، خودشان گیر افتادند که دست رو کی بگذارند! اینان جز انگشت‌شماری، سایر مجتهدین را حتی طلبه هم حساب نمی‌کنند. شکاف حوزه و حکومت، واقعاً خفته است. کی سر باز کند، خدا داند. سپاس ازت.


    ،،
    واژگان عربی یا با ریشه‌ی عربی 
    در جسم و جان انسان و هر فرد

    جسم، من، مَنیت، شأن، شغل، جسد، روح، جان، امعا و احشا، احساس، عقل، درک، فهم، بصر، سمع، استماع، مستمع، اثنی‌عشَر، قلب، ید، طول، قد، عرض، وزن، سنّ، تاریخ تولد، تاریخ فوت، وفات، موت، قبض روح، احتضار، درایت، صبر، تحمل، سکوت، نطق، ناطق، صامت، حرف، حراف، حرفه، حریف، هضم، دفع، مدفوع، ادرار، عطر، شامّه، لامسه، کبیر، صغیر، فقیر، مسکین، سالم، مریض، بطن، بطیمن، تنفس، نفس، حیات، حیاط، اسکان، رهن، صاحب، مالک، خسیس، اخلاص، استعداد، سواد، ملا، عالم، علم، تعلیم، کریم، مخلص، مخدوم، خدمه، جناب، جنابت، غسل جمعه، استحاضه، قاعده، حجاب، حُجب، حیا، عفت، طهارت، متقی، قلم، مداد، راکب، مَرکب، کهولت سن، جاهل، جذاب، زوج، فرد، جلد، جراحت، فرق سر، مرفق، ساعد، کفالت، وکالت، صغارت، قیمومیت، قیّم، یتیم، صغیر، کبیر، حضانت، ولایت، صدقه، خراج، دخل، خرج، استحمام، جماع، جلب نظر، عاشق، مایل، خبیث، نیّت، قربت، غربت، نفله، فنا، بقا، باغی، طغیان، طاغی، تابع، شیعه، سُنی، عابد، خاطی، عارف، تصوف، صاف، جمیل، جمیله، جانبدار، جَنب، مقیم، موقت، مستقر، زائر، حقیر، حقد، حسود، سلطه، ثابت، عقب، عاقبت، عمدی، سهوی، اشتباهی، نشاط، نشئه، ناشی، وارد (بلد)، بلدیه، بلاد، تحت اختیار، اطفاء شهوت، بدن، اعضا، اشتهاء، شهرت، بالغ، مُمَیّز، خالی، حجیم، قدم. اقدام، عمل، سیر و سفر.

    اگر ادامه دهم، از فلک‌الافلاک رد می‌کند! پس؛ زبان پارسی با واژگان عربی آغشته شد و این توان زبان پارسی را نشان می‌دهد که در خود، واژگان را میهمان می‌کند و از آن نگه‌داری. دامنه. ۵ ، ۱۱ ، ۱۴۰۳

    روشن سازم برای نام آدم، انسان، بشر، اسم پارسی پیدا نکردم! مگر بگوییم: دوپا.


    ،،
    محمد تقی آهنگر: سلام اقا ابراهیم 
    وقت بخیر 
    واژگان عربی ،،،،، خواندم برام جالب بود اما یه حاشیه کوتاه ؛
    در مورد لغات غیر عربی در قران 
    خالی از لطف نیست یاداوری شود 
    هرچند خود استادید ،،، 
    قران اگرچه به زبان عربی نازل شد 
    ولی جالب است بدانیم بیش از ۳۰۰ 
    واژه ی غیر عربی از زبان های گوناگون فارسی ، حبشی ، نبطی ، 
    قبطی ، سریانی ، یونانی ، هندی 
    رومی، ترکی ، بربری ، زنگباری ، 
    عبری ،در قران وجود دارد به شکل 
    عربی در امده اند به اصطلاح انها را 
    معرب یا عربی شده می گویند 
    به چند نمونه اشاره می شود :
    ابابیل / پرستوها
    بابل / شهربابل 
    تابوت / صندوق 
    حزب / دسته گروه 
    خنزیر/ خوک 
    رجیم / رانده شده 
    زبور/ کتاب داوود 
    سبت / شنبه 
    سجیل / سنگ گل 
    طبق / طبق
    عنکبوت / عنکبوت 
    قرطاس / کاغذ
    فلک / کشتی 
    کرسی / صندلی 
    مرجان / مرجان 
    یم / دریا 
    وزیر / وزیر 
    فردوس / بهشت 
    صراط / راه 
    ورده / گل سرخ ،،،،،،،،
    امیدوارم مفید فائده بوده باشه 
    ارادت

    ،،
     نه، آقاجلیل. همان اَمعا درست است. گمان کنم ریشه در معده داشته باشد. سلام و سپاس که بسیار در پایش نوشته‌ام کوشش دارید. درود.


    ،،
    آقا محمدتقی سلام. خیلی‌خیلی دلخوش شدم ازین فرآورده‌ی قشنگ شما. این که خودت در قرآن کار کرده‌ای باید هم این‌گونه ما را آگاه فرمایی. من این کارَت را در سایتم دامنه هم می‌کارم.

    یک یادآوری برای هم‌راستایی به این نوشته‌ی شما:

    آقای دکتر عبدالکریم سروش می‌گفت اگر قرآن مثلاً در گستره‌ی اروپا بر نبی اکرم ص نازل می‌شد، دور نبود سیاه‌چشمان را قرآن آبی‌چشمان مثال می‌زد، تا برای بومیان زمان نزول وحی، آشنایت داشته باشد.

    یا یوسف مستنتصر در مصر وقتی سوره‌ی یوسف را تفسیر کرد، چاه را قبول نکرد، گفت چاله‌ی گوشه‌ی چاه بود که یوسف ع را آن جا، جا دادند. نه، تَه و قَعر چاه. علت را در لغت بومی سراغ گرفت، که ما در داراب‌کلا به آن می‌گوییم: چالوک‌دلِه. درود حاج تقی.


    ،،
    حتی «حلقه»ی انگشتری برای نامزدی هم، عربی است، این واژه‌ یادم رفته بود. به این چندشماره، واژگان پایان دادم. گفتم چرا به این پرداختم. توان کشیدن بار واژگان دیگر زبان‌ها در زبان پارسی که تاب بالایی دارد و چاق‌تر و آبدارتر می‌شود. درود بی‌پایان به واژه‌دوستان. دامنه.


    ،،

    جناب آقای شیخ باقر سلام

    من این کتابش را کامل خواندم. فقط می‌دانستم آقای محمدتقی فعالی از افراد مؤسسه‌ی «در راه حق» است که تعلق خاطر آن مؤسسه به آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بر اهل فن، روشن است. نمی‌دانستم گفتارش طعنه به جناب آقای مصطفی ملکیان است. در مورد داوری در مورد فکر خوب / بد سنجه‌ی یکسانی در میان نیست. از نقد و بررسی متنم خرسند شدم. در گفتار کنار کتاب، تلاشم این است از کتاب‌های چاپ‌شده کمی باخبرتر باشیم. پیش‌ازین خود شما چند سال پیش کتاب «آفتاب و سایه‌ها» را به من داده بودید، خوانده بودم. او را بیش‌ازین نمی‌شناسم که عرفان‌پژوه است و «در راه حق»ی.


    ،،

    آقا محمدفضل سلام

    این‌که از پیوستن افراد به «قطب قدرت» سخن به میان آوُردی، دقیقاً مانند بُراده‌هایی می‌مانند که جاذبه‌ی آهن‌ربا آنان را به سمت خود می‌کشانَد. البته که پایین‌تر تنها قاعده‌ی بازی را منافع شخصی خوانده‌ای، بخش اصلی این کشش و رُبایش است. اصل کهولت شامل جُنبندگان است، اما حکومت‌ها هم طبق نظریه‌ی مهندس بازرگان دچار اصل کهولت می‌شوند. به‌ویژه حکومت‌هایی که خود را مدار می‌پندارند. بگذرم.


    ،،

    سلام آقای حاج احمد بابویه و زن‌عموی گرانقدر

    یاد دائمی دخترتان شریفه، در دل هر دوی‌تان آتش می‌افکند. فراق موقت فرزند ولو در مسافرت، سخت است، چه رسد به این‌که این فراق، ابدی و بی‌بازگشت شده باشد. مصیبت چندمین سالگرد درگذشتش را بازم به شما دو عزیز محترم و نیز خواهرانش و رفیقان خودم تسلیت می‌گویم. ابراهیم

  • ناشناس
    ناشناس
    آقای مدیر بقیه را یکجا بگذارید تا بحث مربوط به دکتر شریعتی در دیدار با دانش مورد مطالعه قرار گیرد.
  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    ،،

    سلام محمدحسین. از تأییدت، پی به این بردم، پس، من و محمدفضل از منطق بحث، دور نیفتادیم که بر محمدحسینِ مشکل‌پسند!، پسندا و پذیرا افتاد. باری؛ لازم است اعتراف کنم، چون محمدفضل، جوان پوینده است و در حال مطالعه و کسب مدارج عالی‌تر علم، از من قوی‌تر است، و من مشتاقانه در بیشتر موارد، متونش را برای خودم، درس حساب می‌کنم و پایه‌هایی برای تعلیم. ممنونم ازت.  بلی؛ درست تشخیص دادید. ملت آگاه را، نمی‌توان فریفت. آگاهی، آغازگر به‌بار نشینیِ «انسان مسئول» است به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی.


    ،،

    شیخ باقر طالبی به دامنه: دکتر شریعتی مقصودش از انسان مسئول، انسان حلقه بگوش،  دارای حس مسئولیت  و دغدغه مندی نسبت به یک  ایدئولوژی و مانیفست مقرر از سوی یک موجود فر ا انسانی یا انسان فرا ملت است.  همین نوع انسان مسئول است که خود را مسئول دانست از ایدئولوژی دفاع کند نه از انسانیت خودش و هم نوع خودش.  هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد که سعی کردند  با رویکرد خود انتقادی فردی و مدنی ، نگرش حقوق بشری ،  زیست اخلاقی مبتنی بر اخلاق اصالت ، اخلاق جهانی و معنویت فرا دینی، فرا اخلاق و مسئولیت جهانی   گام در راه ساختن جامعه ای لیبرال، آزاد و اخلاقی بردارند،  اقتصاد را از بند دولت های فاسد رها سازند و دولت دمکراتیک ایجاد کنند.  لطفا از انسان مسئول اگر سخن می گویید ، حتما روشن کنید مسوولیت نسبت به چیزی مد نظر بود؟ 
    انسان مسئول حفظ نظام 
    انسان مسئول خویشتن 
    انسان مسئول شهروند جهانی 
    انسان مسئول در مقابل آزادی دیگری 
    انسان مسئول در درک بی طرفانه دیگری 
    انسان مسئول نسبت به رنج های انسان های دیگر 
    انسان مسئول نسبت به دفاع از یک مکتب و مرام و قرائت خاص از یک دین ، فرقه یا مذهب یا کیش سیاسی و یا شخصیت سیاسی ....
    انسان مسئول شریعتی همان ها هستند که " کیهان" را می شکافند و موتور سواری می کنند تا بکوبند و مجیز گویی می کنند تا بمانند... مسئولیت انسان بودن مهمتر از انسان مسئول بودن است. پدر ، مادر ، ما متهم نیستیم، شما   متهمید! کلیشه های که شریعتی ایحاد کرد، مانع همان آگاهی هستند که محمد فضلی بدرستی در تمایز با دانش مطرح کرده است.

     

    ،،

    محمد حسین آهنگر به شیخ باقر: درود. با توپ و تشر آمدی! هر چند مطمئنم که گاهی نگرش اندیشمندان را با توجه به ظرفیت زمان و مکان ارزیابی و نقد قرار داد اما نقدی جدی به دکتر شریعتی وارد است ،که ایدئولوژی را ارج تر از مردم به جامعه معرفی و در بین جوانان اون زمان فربه کرد . با نگاه به جامعه شناختی از نسل امروز رویکرد به تفکر شریعتی یک عمل غیر مفهوم بیش نیست. محمد فضل: از این دقیق تر نمیشد شریعتی را به نقد کشید. بسیار هوشمندانه و پرقدرت.

     

    ،،

    پیام دوم شیخ باقر طالبی به دامنه: اخوی ابراهیم و دوستان گرامی!  لطفا دقت کنید به جواب: این کمترین حاضر در این گروه اینگونه فکر می کنم :  مسئولیت انسان بودن مهم تر و اولویت دار تر  از " انسان مسئول"  است .  براین مبنا و با توجه به حدود دو دهه تدریس در جامعه شناسی دین و تحولات دین در جهان ، جهان اسلام و ایران  با صدای رسا و بلند  اعلام می دارم: مرحوم دکتر  شریعتی  از جمله کسانی است که

    الف)  واقعیت را آنگونه که دوست داشت ، میدید و نه آنگونه که بود ( یا هست). این نوع  نگاه را  می توان از درون این کلام کلیشه ای منسوب به استالین نیز  بیرون کشید که می گفت : " واقعیت آن است که من می گویم و می خواهم" 

    ب) وارونگی در درک واقعیت و آرمان ، موجب شد شریعتی  برای رابطه دین و واقعیت ها، نسخه جدید بپیچد. او برای این کار،  دست به تبدیل دین ( به زعم مارکسی،  افیون توده ها) به " نیروی محرک اجتماعی " به قرائت ایدئولوژیک از دین روی آورد. عینک دیدن واقعیت آنگونه که دوست داشت و نه آنگونه که بود

    ج) ایدئولوژی به این معنا با اتوپیا ( جامعه ای آرمانی ) پیوند می خورد. همانگونه که ایدئولوژی مارکسیسم موجب ترسیم اتوپیایی به نام جامعه اشتراکی ( کمونیستی ) انجامید. ایده باوری یا ایدئالیسم هگل و پروژکتور انگاری یا نظریه عینیت بخشی امر ذهنی از طریق بیرون افکندن آن به عنوان واقعیت  ) به شکلی ناقص در شریعتی نیز بروز کرد همانگونه که مارکس را تحت تاثیر قرار داده بود. لذا شریعتی در تببین واقعیت جامعه ایران،  مرتکب خطای بزرگ شد. او به یک ایدئولوژیست جامعه شناس تبدیل شد و " قواعد روش جامعه شناسی " را فراموش کرد و با پفیوز خواندن فیلسوفان خود فیلسوفی پفیوز گشت .

    د. در نتیجه،  اندیشه بدقواره ای را به خورد جوانان داد که نه واقعا فسلفی ، نه جامعه شناسانه ، نه دین پژوهانه و نه حتی ادبیات رمانتیستی بود. همه بود و هیچکدام نبود.

    ه) حال می رسم به مفهوم " انسان مسئول " که جناب ابراهیم در پاسخ به جناب محمد مطرح کرد و به تعبیر جناب محمد حسین " من را " به توپ و تشر " وا داشت. شریعتی انسان مسئول را به عنوان مفهومی برای به اشاره به بردگان ایدئولوژی بر ساخت.

    جناب ابراهیم! اندیشه ورزی آزاد است. اما پیامد اندیشه ها برای نجات یا اسارت انسان ها ، به محک تجربه تاریخی فهمیده می شود‌.  نقد نگرش شریعتی در باره انسان، نقد باز تولید ماتریالیسم تاریخی  فلسفی در قالب بینش  غیر روشمند جامعه شناسانه است‌.  بازتولید بدقواره ای که شریعتی از اندیشه تضاد طبقاتی در مارکسیسم ارائه کرد، موجب شد که بجای سخن گفتن از " مسئولیت انسان بودن" از " انسان مسئول " سخن بمیان اید. انسان مسئولی که فرانتس فانون در کتاب " دوزخیان زمین " معرفی کرد تا بزرگترین خطای توسعه فکری در جهان سوم شکل بگیرد و اندیشه جهان سوم گرایی با ارجاع به نگاه او ، یک قرن تناقض گویانی بنام " روشفکر" به خود مشغول کند حال عرض می کنم حدس و ابطال پوپری که جناب ابراهیم به آن اشاره کرده است ، چیست . ببینید عزیزان! کارل پوپر کتابی دارد با عنوان حدس ها و ابطال ها و در این کتاب از منظر و مبنای فلسفه علم چنین می گوید که هر نظریه علمی یک حدس روشمند و معتبر است اما در عین حال ابطال پذیر . یعنی نظریه ای علمی است که بتوان فرض کرد روزی با روشی دیگر ابطال می شود.  جناب ابراهیم می گوید اینکه باقر گفته است " آنچه پدر ما را در آورده است ... یا هر چه میکشیم از فلان است، چون ابطال پذیر نیست ، پس حدس یا فرضیه علمی و منطقی نیست. جناب ابراهیم توجه ندارد که نگرش اثبات گرایی یا پوزیتیویستی در فلسفه علم است که چنین قطعیتی را برای تعیین ابطال پذیر یا ابطال ناپذیر بودن مطرح می کند.

    جناب اخوی! استناد به نظریه های علمی، شمشیر دو لبه است. یعنی اگر تن به قاعده پوزیتیویستی حدس و ابطال دادی باید پیامدش را وقتی تیزی این شمشیر متوجه تو می شود، در نظر بگیری . حدس من از شریعتی  به محک افکار عمومی همین جمع کوچک یک حدس علمی است و یعنی ابطال پذیر است . اینکه می‌گویید چون ابطال پذیر نیست ، پس علمی نیست ، پیامدش این می شود که قبول کنید تمام تحلیل هایی که ارائه می کنید و می کنیم ، چون با رویکرد و روش حدس و ابطال سنجیده شود، عاروق شبه علمی است که بستگی دارد بوی چه غذا یا پیاز یا سیر در آن باشد . به میزان همین بو، این عاروق مورد اقبال یا ادبار افراد پی شود. عاروق های شریعتی دارای بوهای مختلف است اما من چون به بوی خوش عطر جهان مدرن و لیبرال فرانسه عادت کردم، این بوها به مشامم می رسد، غش می کنم. لطفا برای بهوش آوردن من از پس مانده غذاهای فکری شریعتی استفاده نکنید.  عطر خوش مدرنیته و جهان آزاد را به  بینی من نزدیک کنید.  ( اشاره به آن شعر مولانا و قصه فردی که از مقابل عطاری می گذشت و غش کرد، هر کاری کردند بهوش نیامد. یکی که او را می شناخت گفت اندکی از فضولات گوسفند بیاورید، و چون آوردند، بگرفت و به بینی او نزدیک کرد، جان به تنش برگشت. گفتن حکمت چیست ؟ پاسخ داد حکمت چیه بابا‌ . فلاکت دوری از گوسفند کیکاگ بود...

    جناب آقا ابراهیم !  لطفا برای آگاهی ما مدهوشان مدرن، عطر ناب فرانسه بیاور نه فضولات گوسفندی از کرس  چوپانی بنام شریعتی.  ما و نسل ما و نسل پس از ما با عطر خوش مدرنیته، لیبرالیسم، اخلاق اصالت ... به هوشمندی بیشتر می رسیم. آگاهی کاذب ما از سنت چپ گرایانه زمانی رفع می شود که به عطاری خوش بوی دنیای مدرن لیبرال و دمکرات وارد شویم.  در باغ شهادت را اگر بستند، در عوض در عطاری خوش مدرنیته و مسولیت انسان بودن باز است. دوستان عزیز متن من طولانی است، اما خواهش می کنم حوصله کنید و کامل بخوانید. لطفا.


    ،،

    دامنه: سلام آقای شیخ باقر. با توجه به مبانی مدرن در پایه‌های فکر و اندیشه‌ی شما که جهان را هم گشتی، و نیز با تکیه بر این مفروض که چندی پیش فرموده بودی «طرفدار صلح هستم» صلح به معنای اعم آن، بنابراین، همان اندازه که شما مُحِق هستید در مسائل «انسان»، اندیشه‌پرداز باشید، دکتر علی شریعتی هم حق داشت فهم خود را در آن عصر مبارزات، به جامعه خصوصاً نسل مهیای دگرگونی و نوسازی ارائه کند. از این که نظر خودت را شفاف بیان فرمودید، موجب خوشحالی شدید. درود. اما یک بحث ابطال‌پذیری در گزاره‌های علمی پوپری: سلام دوباره به شما آق شیخ باقر در همین متن این گزاره را انشاء یا اِخبار فرمودید: «هر چه می کشیم از بد فهمی ناشی از " انسان مسئول" است که شریعتی چپ گرا در ذهن و زبان ها انداخت و پدر انسان های مسئولی را در آورد» تعبیر مبهم و مثالی «پدر انسان... را در آوُرد» در الفاظ گزاره‌ای شما، چون ابطال‌پذیری علمی ندارد، پس جمله‌ی شما هم درین مبحث، ابطال‌ناپذیر است. زین‌سبب، از آن عبور شد چون گزاره‌های علمی را فقط می‌شود به سبک دستگاه فاهمه و منطق‌پذیری پوپری، ابطال یا قبول کرد. درود

     

    ،،

    سلام و سپاس. امابعد؛ آقای شیخ باقر، جمله‌ی جناب‌عالی در مورد دکتر شریعتی: «فضولات گوسفندی از کرس چوپانی بنام شریعتی» شما مختار هستید به هر تعبیری در مورد شریعتی، اما «فضولات گوسفندی کرِس... (=آغُل) یا به عبارتی همان «پِهِن» در پارسی، از منظر من، فضیلت فکری دکتر بوده و هست. لفظ «انسان مسئول» (=پاسخگو) هم، شأن نزولش معلوم است که شریعتی، کجا و چرا آن را گفت و تئوریزه نمود. بااحترام، از سمت من. تمام.

     

    ،،

    سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام دکتر باقر اول اینکه ، مثال گوسفند کیکاک مرا وادار کرد که بخندم . دوم اینکه ، وقتی شما به این درجه از رتبه علمی و عصری رسیدید می فرمائید من مدرنیته ، لیبرالیسم و دموکراتیک برترین عطریست که دوست دارم. سوم اینکه ، از نوع تفکرت در این تحلیل استقبال می کنم و روش شناسی می دانم برای خود برای اینکه حاوی نکات زیادی است .


    ،،
    شیخ باقر طالبی در جواب سوم به دامنه: در بکار گیری این ادبیات. از خود ایشان الگو گرفتم. فضیلت های دیگران را او به سان فضولات می دید اگر چه این تعبیر را بکار نبرده باشد. دکتر شریعتی از نظر من نه سیاه کامل است و نه سفید مطلق. من خطاهای فکری و روش شناختی و نیز نگرش او به تاریخ ، تضاد، آرمان، واقعیت، انسان، جامعه، را نقد کردم و در جاهایی از الگوی ادبی او و نیز مولانا کمک گرفتم.  در ضمن، یادمان نرود که  فضولات گاو و گوسفند در  ذهنیت تاریخی و مذهبی ما نه تنها نجس نیستند بلکه برای " گل گوگی و گل  اس کفته " استفاده می شد و بوی خوش آن را یاد داریم  و سایه انگشت آبجی فاطی که به گل گوگی دیوار منزل،  با انگشت دست ، شکل هنری می بخشید و با نورلمپا قد میکشید، یادم نرفته است. اما به همان میزان که هرگز نمی خواهم آن گل گوگی و آن رنج زنانه برگردد، نمی خواهم افکار شریعتی بازتولید گردد مگر اینکه کسی بیاید از این افکار ، چیزی مطابق ذهنیت انسان مدرن و آگاهی جدید بیرون بکشد. البته که به نظر من چنین کاری در آثار معروف به " علمیات" شریعتی،  آب در هاون کوبیدن است.

     

    ،،

    جلیل قربانی: سلام و روز به‌خیر دکتر طالبی
    🔷 کامنتی بر نوشته شما

    🔶 نقد شریعتی و محک تجربه تاریخی

    ۱- پیشاپیش بگویم که امروز من هم به دلیل گرایش لیبرالی با برداشت‌های چپ‌گرایانه از تمام‌ انواع آن، میانه‌ای ندارم و از منتقدان شریعتی هم هستم. اما می‌دانم که از سال ۱۳۵۷ تا چند سال بعد از آن، نسل ما تحت تاثیر شریعتی و مروّج افکار او بود؛ امروز ما بر پشت غول‌هایی مانند شریعتی ایستاده‌ایم تا قد ما بلندتر شود.

    ۲- دکتر باقر طالبی در متن خود عبادت "محک تجربه تاریخی" را به کار بردند. من قبلاً در نقد افکاری که در گذشته به آن باور داشتیم و امروز آن را نقد کرده و حتی کنار می‌گذاریم، عبارت مقتضیات زمان را به کار می‌برم. تغییر طرف زمان و مکان موجب شده که به‌خصوص در رفتارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، با تغییر سبک زندگی، روش‌های گدشته نیز ناکارآمد شود و در مواقعی به مانع تبدیل شود.

    ۳- در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تفکرات چپ‌گرایانه، بازار گرمی داشت و عده‌ای که به هر دلیلی علاقه یا جسارت  نداشتند از پیشینه دینی خود دست بردارند، به فکر آن افتادند تا از ترکیب اسلام و مکاتب چپ، معجونی برای مبارزان انقلابی و به‌خصوص چریکی بسازند.

    ۴- کار این افراد را با کار عده‌ای دیگر مانند مهندس بازرگان که سعی کردند برای همه موضوعات دین اسلام و قرآن، مطابق نظریه‌های علمی تاییدیه و توجیه بگیرند، یکسان بود. از آنجا که بر پایه ابطال‌پذیری، تئوری‌های علمی هر آینه در خطر کنار گذاشتن است، توجیه علمی دین هم در معرض چنین آفتی است. به صورت مشابه؛ بازار برداشت‌های چپ‌گرایانه از اسلام هم با رکود بازار چپ‌گرایی از اوایل دهه ۱۹۸۰ دچار کسادی شده است.

    ۵- بنیادگرایی اسلامی که از انقلاب اسلامی ایران آغاز شد و امروزه به طالبان و داعش رسیده، کار را به جایی رسانده که اساساً تلاش برای معرفی دین به عنوان یک روش مبارزه از سوی دینداران سنتی و دلسوزان دین باطل شمرده شود.

    ۶- شریعتی متعلق به نسل انقلابی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است که امروز می‌تواند به عنوان یک پروژه، موضوع مطالعه باشد و مورد نقد، تحلیل و ارزیابی قرار گیرد تا برداشت نادرست آنها از دین و تلفیق دین و مکاتب جدید تکرار نشود. آن‌چه شریعتی به عنوان اسلام عرضه کرد، دین اسلام نبود و اگر دین بود، دین جدید یا یک مکتب جدید بود؛ اگر بتواند پیروانی برای خود دست‌پا کند.


    ،،

    شیخ باقر طالبی: جناب قربانی!  نکاتی که در ۶ بند نوشتید را با دقت خواندم. می توانم با جرأت  بگویم با همه این نکات، بی کم و  کاست ، موافقم. فقط متوجه نشدم چرا نخواستید بجای مقتضیات زمان و مکان، محک تجربه تاریخی را بکار ببرید.   به نظرم جمع مقتضیات زمان و مکان و نیز محک یا سنجه تجربه تاریخی،  ممکن و شاید مناسب‌تر باشد. به این شرح که :  اگر گفتیم مقتضیات و  تغییر زمان و مکان، معنایش این می شود که  گوینده یا نویسنده ، خودش  آن زمان و مکان را تجربه نکرده  و با استناد به روایت هایی که از تحولات در زمان و مکان بیان و نوشته شده ، قضاوت  و یا تحلیل می‌کند.  اگر محک تجربه تاریخی را در نظر بگیریم، معنایش این می‌شود تجربه زیسته خود محقق به طور  فردی یا  تجربه جمعی یک ملت در طول یک دوره تاریخی، به عنوان متغیر مستقل،  بر فرضیه موثر است.  البته من دو تعبیر " ذهنیت تاریخی" و " تجربه تاریخی" بکار بودم.  نکته پایانی اینکه،  من بر این نگاهم که  بشر به عصر آگاهی جدید یا آکواریوس؛ ( معروف به عصر برج دلو) وارد شده است؛ این  آگاهی جدید بر سوژگی فرد و مرجعیت درون و خود شکوفایی تاکید دارد. تاریخ و شخصیت های تاریخی به مثابه مرجعیت بیرونی، اگر نگوییم بی ارزش،  اما دچار کاهش قدر و منزلت بسیار شده اند.  شریعتی اگر چه سعی کرد با گفتن فاطمه فاطمه است، هویت مستقل فرد ( فاطمه)  از هر نوع مرجعیت و اعتبار بیرونی را،  به رسمیت بشناسد اما سلطه روایت گری ایدئولوژیک او بر  حتی همین قطعه امید بخشی که از او داریم،  اجازه چنین امیدی را نمی دهد. من سعی کرده و میکنم با قرار دادن متن " فاطمه فاطمه " در بافت فرد گرایی مدرن، این متن را نمونه ای  از تاثیر پذیری اندک شریعتی از اندیشه مدرن در باره سوژگی انسان ، ببینم . اما  مگر می شود!؟ نه هرگز . اما کاش میشد!  سپاس از شما.

     

    ،،

    پیام آقای سید باقر شفیعی: درود بر سردارجلیل  امروزه ان کسانی که به دکتر شریعتی میتازند  همانطور که شما توضیح دادید  باید شرایط مکان وزمان و.مقتضیات  را درنظر بگیرند در آنروز وآن زمان گرایش چپ ومارکسیست ‌در دنیا حاکم بود از نظر تغییرات سیاسی وایدئولوژیک را میگویم واقای شریعتی هم با عملکرد بدون نتیجه روحانیت درشناخت نسل جدید به دین وبه ویژه مذهب وانهم مذهب شیعه راهی جز این نداشت که باتوجه به ایدئولوژیک چپ وبه ویژه مارکسیست وانهم عقب نماندن از قافله تلفیقی از دین ومارکسیست را دست مایه تبلیغ خویش قرار داد وبر عکسش هم اقای گل سرخی هم بردین تایید کرد واز اسلام وعلی وحسین در پیشبرد اهداف ایدئولوژی اعتقادی خودش استفاده   کرد وامروزه گرایش لیبرالی جای چپ را گرفت وامروز مثلا اقای سروش برای تبلیغ دین مورد نظرش  ازچه گرایشی کمک میگیرد وحتی روحانیت برای تبلیغ به اصطلاح دین مترقی در کجا و زیر  لوای کدام گرایش فلسفی فعالیت میکند  اگر شریعتی فاطمه فاطمه است را در فرانسه می جست امروز سروش در لندن میگردد واز فیلسوفان غرب وشرق فاکت میاورند  چرا همه اینها نمیتوانند یا نمیگذارند که در همین سرزمین وحی یا امت این دین درکشورهای خودشان تبلیغ بکنند وهرجا وقتی انتقاد میکنید میگویند این ان دینی نیست که ما میگوییم‌ جناب قربانی یا باید بگویند دین نباید درسیاست دخالت کند ویا همانند شریعتی وسروش بر مصلحت وحکمت روزگار امروزه هم انرا تلفیقی از دمکراسی ولیبرال  ارائه بدهند ودر نهایت بعد از چند دهه نقطه سر خط به مانند امروز مورد نقد نسلهای اینده قرار میگیرد.


    ،،
    پیام مهدی مقتدایی به سید باقر شفیعی: درود آنطور که شما نوشتید، بر شریعتی نتاختند؛ بلکه گفتند، نقدی بر شریعتی دارند(همچون من). همیشه میگویم خوب شد که من در جبهه شهید نشدم، تا شماها در این فضای مجازی آن وصیتنامه مرا بخوانید و بر افکارم ....  و یا خوب شد که نویسنده نشدم تا در ۵۰ سالگی نقد و اصلاحیه ای بر کتابهای قبلی و در ۶۳ سالگی اصلاحیه ای بر کتابهای قبل از آن. شریعتی تغییرات سالانه و شاید ماهانه و شاید... داشته است، و مطمئنم که اگر در این دوره بسر می‌برد (و مصباحیون ترورش نکرده بودند)  شاید ما شریعتی دیگری داشتیم و بازنگری در همه کتابهای قبلی خودش. همچنانکه جایی گفته بود(و یا نوشته بود) که شعرهای مرا بسوزانید. شریعتی آزادمردی بود که آزادی را بر هر فضیلتی ترجیح میداد. و همانطوریکه شما نیز نوشتید، هیچ تجربه عملی از حاکمیت این دیکتاتورهای اسلامی نداشته و ندیده بود. شریعتی برای همه سیاسیون و مذهبیون دهه های ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ یک الگو، یک خاطره و یک نماد آزادگی است، هر چند که همه اینان بر برخی از مطالب ایشان، حرف و نقدی دارند. خیلی خیلی دوست دارم نظر فرزندان ایشان را راجع به پدرشان بدانم. حیف شد که ایشان رفت و نتوانست حرفهایش را پس بگیرد. اصولا معتقدم نوشته های هر نویسنده ای باید زمانبندی شود و هر مطلب از هر نویسنده را باید بدانیم که چه کسری از عمرش نوشته است. قبلاً جایی نوشته ام، که در مرگ سه کس خیلی ناراحت شدم؛ شریعتی، محمد منتظری و مریم میرزاخانی.

     

    ،،

    سیدباقر شفیعی : درود جناب مهندس مقتدایی مثل اینکه مانند اخوندا در پرده سخن میگویی من بر آخوندا تاختم حالا شما با زبان من سخن میگویی من هم با شما همصدایم  اگر شما ترس از قدرت انهم درقالب دین دارید من ندارم دیگر از ما گذشت من به اقای شریعتی انتقاد دارم ولی ایشان را بر هرچه‌اخوند ترجیح‌میدهم


    ،،

    سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام مهندس مقتدایی. همه جانبه و معصومانه نگاشتید. بهترین واژه ایی بود که بگویم انصاف را در مورد رویکردی دکتر شریعتی که اساتید دانشگاهی و دانشجویان و بیدازشدگان دوران سیاهی تحت تاثیر ایشان بودند . در زمره آزادمردان تاریخ ایران هستند.


    ،،

    شیخ باقر طالبی: دوستان عزیز و مدیر محترم. به دلیل کارهایی که در این ایام امتحان دانشگاهی و تا آغاز تعطیلات میان ترم وجود دارد، با اجازه از محضر همه عزیزان اعتذار دارم و گروه را ترک می کنم. امیدوارم در زمانی که فراغت حاصل شد، از مدیر محترم گروه بخواهم من را اضافه کند. اینستا را نیز الان چند روزه که موقتا بستم.

     

    ،،

    پیام جعفر آهنگر به مقتدایی: سلام آقا مهدی مقتدایی. چند نکته در نوشتار جنابعالی وجود داره، منتهی به دو موردش اشاره و می‌گذرم. ۱_ آقای مقتدایی همواره از ارادتمندان دکتر شریعتی بوده، و عُلقه ای که به ایشان داره، هیچگاه نمی خواد، خَش وارد کند. البته قابل تحسین بوده و خُرده ای نمی‌شه وارد کرد. ۲_ مقتضیات زمان و مکان را بخوبی بیان نموده اید، که بیانگر نگاه بلند و انصاف شماست. همانطور که توضیح دادید، همه ما به گذشته خود نقد داریم و گاهی آنچنان از بعضی از کارها پشیمون و پریشون خاطر هستیم، که حاضر نمیشیم! برای لحظه ای در مُخیله ی خود بازبینی و یا بعبارتی مرور کنیم...! من الله توفیق


    ،،

    سلام جعفر. من اصلاً وارد بحث دکتر علی شریعتی نشدم آقاجعفر. فقط گفته بودم، بیداری و آگاهی با هم فرق دارد و نوشتم آگاهی «انسان مسئول» به وجود می‌آورد به تعبیر زنده‌یاد دکتر علی شریعتی. همین‌قدر. آن‌هم خواستم بگویم ترکیب *«انسان مسئول»* از آن دکتر شریعتی است. تا رعایت امانت نقل سخن را کرده باشم. فقظ همین مقدار از شریعتی گفتم. بعد دیگه خودم را کشیدم کنار. بگذرم ای شهادت‌طلب! که الآن سران نظام و جام‌جم هر کس را خوش‌شان بیاید این واژه‌ را رویش می‌گذارند!


    تا این جا پایان یک بحث جدی و دانش‌افزا د دیدار.

  • ناشناس
    ناشناس

    سلام ، ایشان را می شناسم. احتمالا در این کتاب، مطابق رویه اش، می خواهد به امثال استاد ملکیان طعنه بزند که فکر افراد را خراب کرده است. و یا بنیانگذاران جریان های معنوی را ، آنگونه که در کتاب آفتاب و ساسه ها، پرداخته است،  خراب کننده فکر  افراد بداند. بر فرض که حق الناس فکری وجود داشته باشد، آنگاه به کدامین ملاک باید فکر بد و فکر خوب را از هم تفکیک کرد و بر اساس آن قضاوت کرد که چه کسی فکر را خراب و چه کسی فکر را درست می کند. ب.ط

  • پاسخ دامنه را در اینجا باز کنید :
  • ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
    ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    ،،

    جناب آقای ش. ب. ق.د سلام

    من این کتابش را کامل خواندم. فقط می‌دانستم از افراد مؤسسه‌ی «در راه حق» است که تعلق خاطر آن مؤسسه به آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بر اهل فن، روشن است. نمی‌دانستم گفتارش طعنه به جناب آقای مصطفی ملکیان است. در مورد داوری در مورد فکر خوب / بد سنجه‌ی یکسانی در میان نیست. از نقد و بررسی متنم خرسند شدم. در گفتار کنار کتاب، تلاشم این است از کتاب‌های چاپ‌شده کمی باخبرتر باشیم. پیش‌ازین خود شما چند سال پیش کتاب «آفتاب و سایه‌ها» را به من داده بودید، خوانده بودم. او را بیش‌ازین نمی‌شناسم که عرفان‌پژوه است و «در راه حق»ی.


    ،،


    چهار تفنگدار! راست به چپ: آقا اسماعیل دارابکلایی، آقا شهرام اعتمادیان، آقا سید جعفر حاتمی، آقا احمد بابویه. صیدشده توسط آقا حمید رضا طالبی. اخیراً که گویا در منزل دهیار داراب‌کلا محمد آهنگر شُهره به «اَخا» دوست دیرین ما، تشریک مساعی کردند! بگذرم.


    ،،

    اساساً فعل مجهول را به چند علت وارد متون می‌کنند:

    ۱. تحقیر طرف مقابل

    ۲. فرار از بار حقوقی

    ۳. گنگ‌گذاشتن کننده‌ی کار (=فاعل)

    ۴. زمینه‌سازی شرکت دادن دیگر فاعل‌ها

    ۵. نامشخص سازی شکل کار


    ،،

    سلام مجدد آقای شیخ باقر

    در اطراف همین جمله‌ی دکتر بهشتی، مسائل تک‌بُعدی و چندبُعدی مورد بحث است که بهشتی تک‌بعدی را نقد می‌کند و از «اسلام چندبعدی» سخن می‌گوید. مثالش هم نماز، انفاق، اخلاق، ارشاد، ارتباط، هنر است که بهشتی هنر را نردبان عروج انسان معرفی می‌کند. از همین بحث وارد آن جمله‌ی مقایسه‌ای می‌شود. چون راوی این نقل شدم، یقین ندارم، چه زمینه‌های خاصی مد نظر بهشتی بود. آنچه موجود است، دفتر یادداشت من است. کتاب را از کتابخانه امانت می‌گیرم، پس می‌دهم. متشکرم توجه نشان دادید. من داوری‌یی درین مقایسه ندارم. فقط خواستم دیدگاه آیت الله دکتر بهشتی را نشان داده باشم.


    ،،

    آقای حاج احمد بابویه سلام

    گواهی می‌دهم با این عکس که کنار هم نشسته‌ایم در هفت‌تپه اسفند ۱۳۶۴ که از عملیات والفجر ۸ برگشته بودیم. نه فقط تفنگدار بودی که در رسته‌ی ادوات هم بودی. جنگیدیم با لشگرکشی‌های صدام که میهن و ایمان نگهبانی شود. آقای شیخ باقر هم صفات درستی را وارد کردند. خواستم با کشکولی چهار تفنگدار گفته باشم، فقط شِخا از زیر بار سربازی، مفت در رفتند و هنوز هم در می‌روند! اینم کشکولی. البته شخای رزمنده هم زیاد داشت هشت سال دفاع مقدس. احمد شناسایی و معرفی سایر رزمندگان در عکس گردن تو. عکاسش آق سید علی اصغر است.


    ،،

    مجدد سلام احمد

    حکمت گربه‌ی نامرئی را هفته‌ی قبل، سرِ شام خونه‌ی آقا جعفر آهنگر به آق محمدحسین گفتم که کنارم سر سفره نشسته بود. آگاه باشید حاضران «دیدار با دانش» که روان‌شاد یوسف رزاقی -که در عکس بالا هم چفیه بر گردن چنان رُستم- ایستاده است به احمد بابت زیادخوردن غذا سر شام در مهمانی‌ها، می‌گفت گربه‌ی نامرئی که ناگهان گوشت را می‌گیرد و در می‌رود. راستی رُستم، آن رُستم فردوسی، نه حاج رستم مُرسمی پدر آق حسنعلی لاری که درین دیدار حاضرند.


    ====== تا اینجا بازنشر شد

    ،،

    سلام سید علی اصغر

    در آمریکا با فوت یا ترور منجر به مرگ رئیس‌جمهور، کشور دچار خلأ قدرت نمی‌شود، معاون طبق قانون اساسی آمریکا همان لحظه رئیس‌جمهور می‌شود. معاون ترامپ هم کارکشته و آکادمیک است و از چهره‌های نوظهور در آمریکا. ا مابعد؛ خوشحالم تفکر خوشبین به ایران داری. چون دیشب از دعای معنوی کمیل در بالامسجد پربار به خانه بازگشتی، در قلم تو تأثیر گذاشت. البته این بار کنار صندلی‌ات در آن تَهِ مسجد، جای آقای حاج علی چلویی خالی بود وگرنه هنوزم قشنگ‌تر قلم می‌زدی. آق سید رسول هم این جلو در عکس غرق کمیلی است که امام علی آن را به کمیل بن زیاد نخعی آموخت ولی همان امام علی ع همین کمیل را توبیخ و عزل کرد. خداقوت هم دعای کمیل‌ات و هم قلم ضدترامپی ضد امپریالیستی‌ات.


    ،،

    آقای جلیل قربانی سلام. می‌گویند شرف المکان بالمکین. گرچه مکان و مکین هم‌تاچه‌ی هم‌اند، اما شرف هر مکانی به جاگرفتگان آن است. بنابراین، مسجد و تکیه، شرافتی که می گیرد، به شرف افرادش است وحرف حقی اگر در آن گفته شود. البته خود سازه‌ی مسجد مکانی دارای احکام مخصوص شرع است که قابل مقایسه با هیچ مکانی نیست.



    ،،

    گمان نکنم، بشود کتمان کرد که آق سید علی اصغر از همه‌نظر، شرافتش بر من پیشی دارد؛ از ایمان، از وجاهت اجتماعی، از دیدِ تیزبینانه به مردم و سیاست و از نظر پافشاری در راه عقیده. بنابراین، من حتی در مقایسه، او را در مخیّله‌ام نمی‌گذارم چه رسد به این‌که در پیشگاه واجب‌الاحترامِ ایشان، اظهار فضل کنم یا برتری‌جویی. پس وی فضیلتش فرسنگ‌ها پیش و بیش است. ای بسا، مقام شفاعت هم برای خود قائل باشد که انکار آن کاری بیهوده است. این رفیق اعلای من اما در یک متنی در بالا در شگفت‌آمیزترین رفتار، رفت که اَسرار مرا با مثلاً این جمله‌اش هویدا سازد و شایدم رسوا کند:


    «مانند شما با نام دیگری حرفم را نمی زنم که در انتخابات ریاست جمهوری اینکار را کردم»


    نمی‌دانستم در ذهن او این فکرها می‌چرخید که روزی بخواهد درین انجمن، دست به افشاگری علیه‌ی من بزند. این که در رسواکردنِ من کوشید، چه سودی دارد، من عجز

نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">