براعتِ استهلال
به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از آرایههای ادبیست. براعت یعنی برتری و شیوایی. استهلال یعنی برآمدن ماه. و این صنعت در ادبیات فارسی یعنی اینڪه نویسنده یا شاعر، سرآغازِ نوشتهی نثر یا نظم خود را بهزیبایی، روشنی و لطافت بنویسد تا خواننده را با اشارهای ساده و رسا به مقصودِ بیان خود آگاه و تشنه سازد.
اگر بخواهم براعت استهلال را سادهتر تعریف ڪنم این است ڪه امروزه در ادبیات فارسی از طریق «زمینهسازی»، «پیشدرآمد»، «فضاسازی» و «پیشزمینه» خوانندگان را ترغیب میڪنند تا از خواندن ادامهی متن پشیمان نشوند و در همان آغاز با پیام متن آشنا شوند. در ادبیات ایران فردوسی، سعدی و مولوی و... از صنعت ادبی براعت استهلال بهنحو احسَن استفاده میڪردند.
مولوی حتی مثنوی را با براعت استهلال شروع میڪند: بشنو از نی چون حڪایت میڪند ... ڪه خواننده در دَم، درمییابد او چه میخواهد بگوید: نالهی عشق، شڪایت از جدایی، انفصال نی از نیستان، رابطهی شیدانهی انسان با خدا و... .
نڪته: امروزهروز، مقدمهنویسی به جای آنڪه پیشزمینه و براعت استهلالی برای ڪتاب و نوشتهها باشد، دردِسری شده برای خوانندگان و پویندگان. چرا؟ زیرا در مقدمه و پیشگفتار، گرفتار طردشدن از اصل موضوعاند و پیچیدهگوییتر از خودِ متنها. بگذرم.
اشاره: برای پاسداشت زبان فارسی، در هر نوشته و سخن، سرآغاز را باید شیوا و رساننده نوشت تا خواننده به رغبت و خودواداری ڪشانده گردد.
در هفت اصل خبرنویسی نیز، یڪی این است پیشانی خبر چنان باشد ڪه خواننده به اصل ماجرا در همان شروع خبرخوانی پی ببرد وگرنه زده میشود و خبر را تا آخر نمیخواند.