دامنه‌ی داراب‌کلا

مازندران ، ساری ، میاندورود

مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
سایت دامنه‌ی داراب‌کلا
قم : ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
مازندران، ساری، میاندورود، روستای داراب‌کلا

پیام های مدیر دامنه
آخرین نظرات
بایگانی

۲۰۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوناگون» ثبت شده است

شیخ [ابوسعید ابوالخیر] را گفتند: فلان کس بر روی آب می‌رود. گفت: «سهل است وَزغی و صعوه‌ای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز بر روی آب می‌رود». گفتند که: فلان کس در هوا می‌پرد! گفت: «زغَنی و مگسی در هوا بپرد». گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود. شیخ گفت: «شیطان نیز در یک‌نفَس از مشرق به مغرب می‌شود، این چنین چیزها را بَس قیمتی نیست. مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبد و با خلق ستَد و داد کند و با خلق درآمیزَد و یک لحظه از خدای غافل نباشد. (منبع)

فایده‌ی نشست و برخاست با خلق از نظر ذوالنون مصری: اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در کتاب «انسان‌شناسی قرآنی» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری مطلبی مهم دربارۀ نماز است که حیفم آمد در ایام محرم الحرام، ماه حُزن و پیام و عشق بازی با خدای متعال، به اشتراک نگذارم. من چند صفحه ی این اثر بسیارمهم را خلاصه کرده و در اینجا می نویسم. ایشان می گوید:

 

نماز ظهر عاشورا

به امامت امام حسین (ع) و یاران باوفا

 

انسان نماز می خواند نه برای این که خدا فراموش نکند که چنین بنده ای دارد، بلکه برای آن که  بنده فراموش نکند که خدا دارد و بنده است... یک نکته این است که در نماز این فایده و اثر بار است که به پا دارندۀ سایر مقررات است... [چون] نماز انسان را از کار بد باز می دارد. شهید مطهری همچنین می گوید: در روایات ما آمده که نماز فقط به آن اندازه قبول است که حضور قلب در آن باشد... هر اندازه [حضور قلب] نباشد گرچه تکلیف ساقط شده ولی دیگر اثر را ندارد... نمازِ بدونِ حضور قلب نمازِ دورانداختنی است، عقوبت ندارد ولی هیچ و پوچ است.

 

ایشان همچنین می‌گوید: حدیث داریم که نوافل از آن جهت مستحب شده است که غفلت های نمازهای فریضه را جبران کند. و در ادامۀ همین بحث نماز، سخن بسیارلطیفی از شهید ثانی (فقیه عالی مقام) می آورَد از کتاب اسرار الصلوة وی که فوق العاده دلنشین و اثرگذار است. مطهری از آن فقیه چنین می گوید: تعبیر این مرد فقیه عالی مقام این است که «الصّلاةُ بابُ الذّکر». نماز دروازۀ ذکر است. «والذّکرُ بابُ الکشف» و یاد خدا دروازۀ مکاشفه است. و «والکشفُ بابُ الفَوز الاکبَر» و مکاشفه دروازۀ بزرگترین رستگاری هاست. (رسائل شهید ثانی، چاپ قدیم. ص ۱۰۵)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. حکومت مطلوب علامه محمدرضا حکیمی، چه نوع حکومتی‌ست؟ حکومت مُسانخ؛ یعنی حکومتی که با حکومت معصوم، سنخیّت و شباهت داشته و عناصر حکومت معصوم در آن باشد. من خلاصه‌ای از آن را درین پست می‌نویسم. وی در  تفسیر حکومت مُسانخ در ص ۲۶۲ کتاب «راه خورشیدی» نوشته‌ی محمد اسفندیاری چنین می‌گوید:


"حکومت معصوم حکومت خداست زیرا معصوم، احکام واقعی را می‌داند و... قاطعانه اجرا می‌کند و جامعه‌ی انسانی را به سعادت مطلوب می‌رساند. تداوم این فلسفه الهی-سیاسی در عصر غیبت به تحقق یافتن حاکمیت مذهبی است، نه جز آن. و حاکمیت مذهبی همان حاکمیت مُسانخ است... مصداق صحیح حکومت مذهبی در عصر غیبت، همان حکومت مُسانخ است، نه جز آن. یعنی نزدیکترین و شبیه‌ترین انواع حکومت‌ها به حکومت معصوم. و به عبارت دیگر، حکومتی که بتواند مصداق عهدنامه‌ی مالک اشتر باشد. چون مالک اشتر معصوم نبود و امام علی بن ابی طالب (ع) معیار حکومت‌کردن به نام اسلام را برای او در عهدنامه نوشته است. پس تنزُّل‌کردن‌ از معیارهای عهدنامه‌ی مزبور،  تنزُّل از اسلام است در اجرای غیرمعصوم."

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. ضمن سلام، این سخن جالب توجه و آموزشی را از یادداشت های سال های گذشته ام از ص ۳۱ کتاب «قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفۀ تاریخ» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری به صورت بردداشت آزاد می نویسم. ایشان طفره روی در میان سوسیالیست ها را این گونه شرح داده اند:

 

فلاسفه «طَفره» را مطرح کردند. یعنی عبور از نقطه ای به نقطه ایی دیگر بدونِ عبور از یکی از راه هایی که آن ها را به یکدیگر متّصل می کند. پس طفره مانند این است که نُطفۀ انسان قبل از عبور از مرحلۀ جنینی به مرحلۀ تولد برسد...

 

شهید مطهری برای طفره یک مثال سیاسی می زند و شرح می دهد: یا به عبارتی عبور از فئودالیسم به سوسیالیسم بدون عبور از کاپیتالیسم. که امر محال است. این معنی طفره رفتن! مثلاً برخی از سوسیالیست ها بدون توجه به جبر تاریخ و تسلسُل منطقی حَلقات تاریخ می خواستند سوسیالیسم را پایه گذاری کنند که به آنها سوسیالیست های ایده آلیست و سوسیالیسم آنها را سوسیالیسم تخیّلی نامیدند. یعنی بر خلاف سوسیالیسم  مارکسیسم که بر شناخت تسلسل منطقی حلقه های تاریخ [فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم] مبتنی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده‌ام. اینک در اینجا می‌نویسم. ایشان در ص ۲۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» نوشته‌اند: «هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می‌شود. ۱. مالی که یافته می‌شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی‌مانع می‌توان برداشت و تصرُّف نمود. ۲. اگر مالی در ویرانه‌ها که سکَنه‌ی آن منقرض شده‌اند، یا در بیغوله‌ها و زمین‌های بایر بی‌مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۳. اگر حیوان بی‌صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۴. اگر بچه‌ی بی‌صاحب در سر راه یافته شود، به همه‌ی  مسلمانان واجب کفایی‌ست که او را برداشته و بزرگش کنند. ۵. اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی‌توان به دزد تحویل داد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۸:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

چگونه جلسات علامه طباطبایی و هانری کُربَن

د ر اوائل انقلاب توسط عده‌ای به تعطیلی کشانده شد؟

این دو صفحه برملا می‌کند:

 

 

کتاب سرشت و سرنوشت. ص ۲۴۸ و ۲۴۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۱۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش کتاب «تعالیم اسلام» علامه سید محمدحسین طباطبایی را می خواندم. سراسر کتاب خواندنی ست. برای کویریات دامنه این قسمت کتاب را یادداشت کرده ام و به اشتراک می گذارم. زندگی اتّکالی؛ که اگر جنبۀ سیاسی و حکومتی پیدا کند به خواری جامعه می انجامد. مثل وابستگی در نظام نژادی بنی امیه، که افراد را با سکّه و درهم و دینار زبون می کردند. و با وعدۀ پُست و مقام دیانت افراد را لکّه دار می ساختند. تا حدی که از علی (ع) می بُریدند به جرگه ی معاویه می پیوستند. بدین ترتیب، من امروز برای این پست دامنه، این فراز مهم کتاب را برگزیده ام و می نویسم. که اگر چنین زندگی یی، شیوع پیدا کند، مَضارّ و زیان هایش برای جامعۀ مسلمین زیاد و خطرناک است. مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۷۹ کتاب «تعالیم اسلام» می نویسد:

 

«زندگی اتکالی (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادنِ افتخار انسان و شرافت و استقلال و آزادی و منشاء همه گونه بزه و زشت کاری های اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد. کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن می دوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه می فروشد. باید تملُّق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند _حق یا باطل، زشت یا زیبا_ انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی کند. به هر ستم و ناروایی راضی شود. و بالاخره همۀ حدود و مقرّرات انسانی را به هیچ شمُرد.

 

سؤال (=درخواستِ کمک) در غیر حالتِ ضرورت، در اسلام حرام است و مساعدت مال فقرا، که جزء مقررات اسلامی است، شامل حال فقرایی است که مزد کارشان با مخارج شان برابری نمی کند، یا از کار بازمانده اند و نیازمند واقعی هستند.»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن وارده به دامنه: عقابی در بلندای قلۀ رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد. (متوسط عمر عقاب ۳۰ سال و متوسط عمر کلاغ ۳۰۰ سال است). به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که: در پایین قُلّه، کلاغی لانه دارد. چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و راز عمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند. به لانه ی کلاغ رسید؛ کلاغ با وحشت و تعجّب به وی نگریست! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند. کلاغ گفت که: این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد؛ پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دَمخور او شوَد و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود. دید که کلاغ چگونه دزدی می کند، چگونه تحقیر می شود، چگونه از پسمانده ها و لاشه ها غذا می خورد و ازآب لجن، سیراب می شود... او در یکروز زندگی با کلاغ همه ی اینها را تجربه کرد. در همان روز اول، عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که: زندگی و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را، هرگز با زندگی طولانی در نِکبت زمین، عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد. عمر کوتاه با عزّت بِه از عمر طولانی با خِفَّت است. بیشتر بخوانید ↓

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

هوا، سرد و برفی بود. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد،... خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.

 

خانم گفت: «آهای، آقا پسر!» پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: «شما خدا هستید؟» خانم گفت: «نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!» پسر گفت: «آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

داستان کوتاه: «گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

 

کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله‌ی من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است!» منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ ، ۱۰:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. با سلام و تسلیت سالروز شهادت امام جواد _علیه السّلام_ من این متن را، که از روی کتاب قیام و انقلاب مهدی نوشته آیت الله مرتضی نظر مطهری برداشت آزاد، کرده ام؛ ارائه می کنم؛ تا در این روز حُزن، به فرق های مهم زندگی معنوی و فطری با زندگی مادی و ابزاری دقت داشته باشیم. موضوعی که امامان ما بر تقویت و تبیین آن کوشیده اند:

 

هراکلیت در ۲۵۰۰ سال پیش گفته بود: «نزاع، مادرِ پیشرفت هاست». این است دیالکتیک طبیعت: طبق شیوۀ دیالکتیکی، مانند مارکسیست ها، طبیعت هدفدار نیست و کمال خود را جستجو نمی کند! بلکه به سوی انهدامِ خویش تمایل دارد. ولی چون آن انهدام نیز به نوبۀ خود به انهدام خویش تمایل دارد و هر نفی کننده به سوی نفی کنندۀ خود گرایش دارد (=تز، آنتی تز، سنتز)، لذا قهراً و جبراً تکامل رخ می دهد. این است دیالکتیک طبیعت.

 

علاوه بر قضیۀ دیالکتیک طبیعت، برخی، تحولات تکاملی تاریخ را نیز از زاویۀ انقلابِ اَضداد _دیالکتیک_ به یکدیگر توجیه می کنند. یعنی معتقدند که طبیعت _که تاریخ جزئی از آن است_ در حرکت و تکاپوی دائم است و نیز دارای همبستگی میان اجزاء است. و نیز جدال درونی اشیاء رو به تزایُد است: تز، آنتی تز، سنتز. یعنی از نظر دیالکتیکی جامعه یک تکاپوی اضداد است (=بخوانید نزاع) که همواره هر حادثه به ضدِ خودش و او به ضدِّ ضدِّ تبدیل می شود و تکامل رخ نمی دهد. چون در بینش دیالکتیکی، همۀ ارزش های اجتماعی، تابع و وابسته به ابزار تولید است، لذا آن را بینش ابزاری می نامند.

 

خلاصه ماتریالیسم این است که تاریخ ماهیت و طبیعت مادّی دارد و وجودِ دیالکتیکی. از نظر آنها کشمکش و جدال میان اشیاء و افراد و جامعه به سود نیروهای نو و شکست نیروهای کهنه پایان می یابد. (=جدال نو با کهنه) و این نو هم، باز کهنه می شود و جامعه دچار بن بست و تضاد می شود و ضرورت دگرگونی پیدا می شود و همین طور ادامه می یابد تا... .

 

«دیالکتیک سکولارسازی

درباره‌ عقل و دین»

 

اما در بینش فطری، حرکت انسان به سوی کمالات است. از نوع حرکت دینامیکی است نه مکانیکی. این است که انسان باید «پرورش» داده شود، نه این که «ساخته» می شود. یعنی؛ بر خلاف بینش ابزاری، طبیعتِ تاریخ نه مادّی محض که مانند انسان طبیعتی مُزدَوج است از مادّه و معنی. به عبارتی در بینش فطری، تضاد درونی در فرد موجود است که میان جنبۀ زمینی و ماورائی اوست: روح + تن.

میل جان اندر حیات و در حی است

زانک جانِ لامکان اصل وی است

 

میل جان در حکمت است و در علوم

میل تن در باغ و راغ است و کروم

 

میل جان اندر ترّقی و شرف

میل تن در کسب و اسباب علف

مولوی

 

این است نبرد درونی انسان که آن را نبرد میان عقل و نفس می خوانند. قرآن، نبرد انسانِ باایمان با انسانِ مادّه پرست را تأیید می کند؛ در داستان هابیل و قابیل، نبرد، نبردِ میان میان ایمان و مادّه گرایی ست، نه نبرد طبقاتی و ابزاری، «نبرد آرمانی» به معنی خودآگاهی اجتماعی، ریشۀ فطری دارد نه ریشۀ طبقاتی (=در بینش مادّیون) و پرتو ایمان، در انسان رشد می کند. برای دانستن بیشتر می توان این (منبع) را مطالعه کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ، ۰۵:۵۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. صوفی‌گری -پشمینه‌پوشان- در حقیقت، یڪ جنبش اعتراضی علیه‌ی علما، روحانیون و دانش‌آموختگان مسلمانی بود ڪه از نظر صوفیان، بیش از آن‌ڪه به مڪتب اسلام علاقمند باشند به قدرت سیاسی می‌اندیشیدند؛ و یا به حاڪمیت و حڪومت چسبیده بودند. بر خلاف علما، صوفی‌ها خداوند را بر مبنای قادر متعال ادراڪ نمی‌ڪنند بلڪه او را بر حسب عشق درڪ می‌نمایند.

 

صوفیه اساساً نهضت بود؛ نهضتی عرفانی ڪه محدودیت‌های مذهب رسمی را برای اتحاد با خدا با حقیقت‌های غائی، نفی می‌ڪرد. غربی‌ها عمدتاً در معرفی صوفی‌ها، اشتباه می‌ڪردند، آنها خیال می‌نمودند اینان همان دراویشان چرخان هستند ڪه با چرخیدن -سماع- به حالت خَلسه دست می‌یابند. از جمله ڪسانی ڪه تحت تأثیر صوفیه بودند، می توان به حافظ و مولوی اشاره نمود. مولوی می‌گفت:

 

چو چرخم من، چو ماهم من، چو شمعم من ز تاب تو
همه عقلم، همه عشقم، همه جانم به جان تو

(گنجور: غزل ۲۱۶۶ دیوان شمس)

 

صُوفیه بعدها به «حیدر» رسید، حاڪم فرقه‌ی صَفویّه. حیدر توانسته بود به عنوان یڪ آدم هوشیار؛ پرچم تسنّن را از ایران پایین بڪشد و پرچم تشیّع را بر فراز سلسله‌ی صفویه به اهتزاز درآورَد ڪه می‌دانیم این خاندان با ایران و اسلام و مڪتب شیعه چه ڪرد. بلڪه چه‌ها ڪرد! بعد از ڪشته‌شدن «حیدر» و «علی» -پسرش- رهبری فرقه‌ی صفویه به «اسماعیل» ۷ ساله! واگذار شد ڪه فرقه را به سلسله‌ی شاهی رساند. (منبع)

 

اسماعیل ۱۲ساله، ڪه در رشت مخفی شده بود (=به قول امروزی‌ها در آب نمڪ! خوابانده شده بود) بعدها به عنوان شاه سلسله‌ی صفویه، پادشاهی مذهبی دنیوی‌اش را اعلام ڪرد. شاهی ڪه پیروانش وی را «خدای زنده» می‌دانستند، یعنی «تجسید خدا».

 

اسماعیل را «شاهِ نظرڪرده» می‌دانستند. خودِ شاه‌اسماعیل ڪه خود را «راز خداوند» می‌خواند، نیز، بعدها چنان حسّ قدرت و استیلا به او دسته داده بود ڪه دعوی اُلوهیت! ڪرد. ڪاری اغفال‌گر، ڪه جدّش -حیدر- هم می‌ڪرد: خواب‌نمای حضرت علی (ع) شدن! ڪه آن حضرت در خواب به او گفت به امر حڪومت فراخوانده شده‌ای. و به همین‌خاطر سرِ قبایل تُرڪ، دستار سرخی با ۱۲ ترَگ نهاده بود ڪه هر ترَگ نشانگر یڪی از امامان شیعه بود! ڪه دشمنان او، آن ها را به تحقیر «قزلباش» می‌خواندند یعنی سُرخ‌سَر. شعار آنها این بود:

ما چاڪران حسینیم و این دورانِ ماست
در اخلاص ما بندگانِ امامیم
نام ما «فدایی» و لقب ما «شهید» است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ ، ۰۵:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. یکی از مشاهیر شیعه سید مرتضی علم الهدی -متوفّای ۴۳۶ قمری- است. آن عالم بزرگ اسلام نخستی کسی بود که دربارۀ علمِ اصول آرائی ابراز داشته است. او برادر «سید رضی» -متوفّای ۴۰۶ قمری- است که جامع‌کننده‌ی نهج البلاغه امام علی (ع) است. معروف‌ترین کتاب سید مرتضی «الذریعه» است. او شاگرد شیخ مفید و شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق  -مدفون در شهری ری- بود.

آشنایی با علوم قرآنی. علی اصغر حلبی

چاپ ششم. تهران. انتشارات اساطیر

( ۱۳۷۹ . ص ۲۰۹)

 

 

ابوالقاسم علی بن الحسین معروف به سید مرتضی و علم الهدی، رجب ۳۵۵ قمری در بغداد زاده شد. پدرش -حسین موسوی- منصَب رسیدگی به کار و زندگی سادات دودمان ابوطالب و مسؤولیت نظارت بر دیوان مظالم و سرپرستی زائران خانه خدا را که از منصب‌های مهم آن روز بود_ به عهده داشت. پدربزرگش ابراهیم مجاب بود که از نوادگان حضرت امام کاظم ع است.

 

اضافه کنم «اصول فقه»، علمى است که در آن از قواعدى بحث مى‌شود که نتیجه آن‌ها در استنباط حکم شرعى مورد استفاده مجتهد قرار مى‌گیرد. از این رو علم اصول فقه نسبت به علم فقه، علمى ابزارى است که فقیه به وسیله آن مى‌تواند احکام شرعى فرعى را از منابع آن‌ها یعنى کتاب، سنّت، اجماع و عقل استنباط کند. منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۱۳۹۷ ، ۰۷:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. در رُمان «مردی در تبعید ابَدی» (اینجا معرفی کردم) که بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra) توسط زنده‌یاد نادر ابراهیمی نوشته شد؛ مطلبی‌ست که من بر اساس آن نکته، این پست را نوشتم. سلاطین می‌آیند و می‌روَند. شاه پیِ شاه. از ارث تا کودتا. فرهیختگان و عالمان اما، می‌آیند و می‌مانند. فرهیختگانی آفریننده؛ چون حکیم ملاصدا، علامه محمدحسین فضل‌الله، از آنجا می‌مانند که می‌سازند. اما بدا که رسم چنان بوده است تاریخ به اسم شاهان نافرهیخته مُسمّا شود. به همین سبب است که اکثر آثار و اَبینه‌ی تاریخی نام سلاطین را بر خود دارند، نه نام سازندگان را. حتی اغلب کتاب‌های ناب اهل ادب و علم و هنر و حکمت نیز ناگزیر به شاهان پیشکش شده است که در تمام عمرشان با علم و حکمت و هنر و دانش و ارزش و فخر و عزت جنگیده‌اند! اگر صفحه‌ی اِهداییه‌ی کتاب شریف معراج‌السعاده ملا احمد نراقی را -که خلاصه و ترجمه‌ی فارسی کتاب عربی جامع‌السعادات پدرش ملا مهدی نراقی‌ست- بنگرید این شیوه را می‌بینید. البته شاید هم با این شیوه و تقیه می‌خواستند آثار دینی چاپ و نشر شود و توسط حُکّام ممنوع و منع نگردد. بگذرم، آری؛ آنان مجبور بوده‌اند چنین کنند، اگر نمی‌کردند شاهان مستبد آثارشان را محو و ناپدید می‌کردند. این بود چند ورق از تاریخ غمِ این سرزمین.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۱۳۹۷ ، ۱۳:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به شرح دامنه. به نام خدا. اول بگویم هوتک چیست؟ هوتک گودالِ روبازی ست که آب جمع شده در آن، سهم مشترک، میان حیوان و انسان است که بسیار آلوده  و انباشته از زالو و باکتری هاست. اکثر مردم منطقه زابل، دچار بیماری‌های تنفُّسی سِل، تنگی نفس و ... هستند. هیچ کارخانه و کارگاهی در آن منطقه و حومه وجود ندارد. دختران منطقۀ زابل زیر سنِّ ۱۵ سال مجبور به ازدواج هستند، حتی در ۹ سالگی نیز شوهر داده می شوند. و کودکان از گرسنگی جانی برای درس خواندن ندارند.

 

 

مشکل سوءتغذیه نیز بیداد می کند و برخی دانش‌آموزان بدون صبحانه به مدرسه می روند و تا ظهر چیزی برای خوردن ندارند. به طوری که عزیز سارانی (نماینده سیستان و بلوچستان در شورای عالی استان‌ها و عضو شورای شهرستان زابل) صریحاً به عصر ایران گفت: «اینجا [منطقۀ زابل] شرایط وحشتناک است.»

 

مردم منطقۀ سیستان برای امرار معاش، به استان‌های دیگر همچون استان گلستان، خراسان جنوبی و یزد مهاجرت می‌کنند و بیچاره، دربه‌در و آواره استان‌های دیگر می‌شوند. نمی‌توان دقیقا گفت چه میزان از روستاها تخلیه شده‌اند اما در اطراف شهرستانِ هیرمند، منطقۀ قرقری و نیمروز _در نزدیکی دریاچه خشک شده هامون_ تقریباً از جمعیت خالی است. مردمان منطقه بلوچستان و چابهار برای مصرف آب از هوتک استفاده می‌کنند. آب این گودال‌ها به شدت آلوده است. اخیراً یکی از روستاییان به دلیل مصرف این آب، زالویی در گلویش گیر کرده بود. پزشکان مجبور شدند با عمل جراحی زالو را از گلویش بیرون آورند.

 

نمی دانم بگذرم با بگویم! بله؛ می گویم چون سخن حق را باید گفت، دستاوردهای انقلاب می دانیم خیلی زیاد است و منکرین آن باید خیلی بی انصاف باشند که آن همه را نادیده بگیرند و انکارش کنند؛ ولی، اما، زیرا، به خدا سوگند که رسیدن به دردهای مُزمن محرومان و رفع نیازهای ضعیفان و تهیدستان، اُسّ و اساس و فلسفۀ اصلی انقلاب ایران بوده است.  مردم را در فقر و بدبختی و ناداری تنها نگذارید! ای دولتِ خسته ای وزرای پا به سن گذاشته. ایران فقط تهران نیست. از عذاب خدا بهراسید و جامۀ کار بپوشید نه لبّاده های شیک و گشاد و نه پیراهن آخوندی سفید و موهای بزَک کرده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۱۳۹۷ ، ۰۶:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. حیوان زبان‌بسته. خیلی‌ها، در خیلی جاها، به خر -یا همان حیوان زبان‌بسته‌ی الاغ- توهین می‌کنند. هر زشتی را با عنوان «خریت» به این حیوانِ کاری نسبَت می‌دهند.

 

کشتن انسان به دست انسان

و نجات الاغ به وسیله‌ی الاغ

 

انسان‌های ناسپاس، هم از الاغ در بی‌رحمانه‌ترین وجه، کار می‌کشند، هم به آن جسارت و ظلم می‌کنند. تا یکی حماقت کرد، می‌گویند: مگه خری. تا یکی از زیر کار در رفت، می‌گویند: ای الاغ. تا یکی خامی و خنگی و منگی نمود، می‌گویند: خره! الاغه! نَفهمه. بگذرم؛ خواستم بگویم میان انسان‌ها، مردم‌آزاری و حیوان‌آزاری کم بود، که این یکی هم به آن، افزوده شد: هم از الاغ بار می‌کشند، هم به آن هرچه دلشان خواست بار و بار می‌کنند. آیا بهتر نیست این گونه ادبیات را از فرهنگ خود دور کنیم و با حیوان سخت‌کوشی مانند الاغ مهربان‌تر و خداپسندانه‌تر رفتار کنیم؟ من می‌گویم درود بر حیوان زحمتکش الاغ که در جبهه‌ی کردستان، سخت‌کوشانه کمک‌کارِ رزمندگان اسلام بود که تانک و توپ نبود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ، ۰۹:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

... و جریانی پیش آمد _بخصوص در چگونگی اغلب مدّاحان و مدّاحی امروز_ که جوانان باید بدانند، این چگونگی ها و اخلاق عملی  برخی از متصدّیان این امور، هیچ ربطی به جوهر اصلی مذهب تشیّع، و ماهیّت منزّه تربیت شیعی و حسینی و جعفری ندارد.

 

علامه محمدرضا حکیمی

 

حالا چرا برخی مقامات از آن ترویج می کنند، آیا نوعی گرایش به جنجال‌طلبی است؟ نمی دانم. همانگونه که اکنون قضاوت ما، اقتصاد و فواصل فوق جهنّمی معیشت مردم ما، هرگز قرآنی و علوی و جعفری نیست، پاره ای بسیار از دیگر امور نیز همینگونه است یا نزدیک به اینگونه.

علامه محمدرضا حکیمی.عقل سرخ‌ص‌۴۳۴

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۷ ، ۱۱:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مدرسه‌ای دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌بُرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر». ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند.

 

پس از آرام شدن اوضاع، مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بُکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و .... اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!»

 

پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سرِ سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.» مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاه معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»

 

مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیر‌های تنگ زندگی [دامنه: خصوصاً از سنگلاخ های مهیب سیاست و دنیا] است. منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ ، ۰۸:۵۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. مناظرۀ دارتوکن و دامنه جناب دارتوکِن دارکوب پرسیده نظرت دربارۀ حجاب چیه؟ ضمن سلام به جناب دارکوب و تشکر از غیرت و فکرت ایشان، من چند نکته می گویم و می گذرم؛ زیرا نظر دامنه _که پَرِ پیاز بیش نیست_ چه فایده ای دارد. حجاب را قرآن گفته. خدا فرموده. پیامبران و امامان تأکید و تقدیسش کردند. قدّیسان و خوبان و مؤمنان و مادران و اُسوگان آن را پیاده کردند و این چنین عالی، معنویت را به مادّیت پیوند زدند. کسانی که این روزها این اصل دینی را به سُخره گرفته اند، به نظر می رسد از سه حالت خارج نیست: یا غفلت دارند، یا مرَض و غرَض گرفته اند و یا در بدترین احتمال جیره گیر شده اند، تا ایران را مثلاً آندُلس کنند. حجاب در محیط دینی اصلی فطری، عرفی و شرعی ست. هم حجاب مرد و هم حجاب زن هردو لازم است.
 


آنان که می گویند حجاب اختیاری ست و زن هرگونه خواست می تواند بگردد، هیچ نمی دانند که  اگر زن عُریان شود، به دنیال آن، مرد هم از او عریان تر می شود و آن گاه جامعه اسلامی و شیعی را پوچی فرامی گیرد و سراشیبی دربر؟ آنان که مدعی اند حجاب لازم نیست و اجبار نمی توان کرد، هیچ می دانند چرا در جایی که حضرت موسی می خواهد در آن وادی مقدس پا بگذارد خدا امر می کند نعلین را در آر: إِنِّى أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»  (آیۀ دوازده طه).

 

این به این معناست که جاهایی وجود دارد که باید به آن مکان ها احترام گذاشت. حال یا با رعایت حجاب یا با درآوردن نعلین. فرقی نمی کند وقتی امر، امر خداست باید مطیع و مؤمن بود. محیط جمهوری اسلامی _ولو آن که به عملکرد مسئولانش منتقد و معترض هم باشیم_ نیز این گونه است. نمی شود به اسم اسلام حکومت کرد ولی جامعه را به حال خود رها ساخت. اساساً فلسفۀ حکومت در اسلام، تمهید و فراهم سازی امنیت و رفاه و آسایش برای رسیدن به کمال و معنا و سیر الی الله است. پس دامنه می گوید: از زن حجاب و عفّت و از مرد هم عفاف و غیرت و عزّت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۱۳۹۷ ، ۱۰:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دارابی: سلام دامنه. ضمن تبریک مجدد تقدیر وتشکر از متن بسیار عالی عالی عالی..... اما صدحیف باز نشر سخنان ارزشمند مقام معظم رهبری در صحن رضوی و ان اهمیت راهبردی اش ... در دامنۀ نکته سنج با ذکاوت ولایی و انقلابی خالی. قطعاً و بر  تفاخر  غنای وزن منِ دامنه خوان بی تاثیر نبود. سپاس.

 
 

پاسخ دامنه
 
به نام خدا. سلام جناب دارابی. از بزرگواری شما و نیز تبریک و تشکرت، بسیارممنونم. من، بسی خرسندم که دامنه‌خوانِ شریفی هستی و این‌گونه تشویقم می‌داری و روحیه‌بخش هستی. از این که متنِ «مرا از فرعون و فرهنگش نجاتم بده» اینجا این‌همه مورد تحسین شما قرار گرفته، هم نشانِ درک بالای شما از مقام والای آسیه _همسر فرعون_ است و هم می‌فهمی ارزش‌ها چقدر به وجود آدمی نور ‌افکنده و انسان را آرامش و معنا می‌بخشد. و من موقع تنظیم و آرایه‌ی متنِ آسیه -سلام الله علیها- بشدّت متأثر بودم؛ خصوصاً وقتی به حضرت زینب _سلام الله علیها_  در انتها رسیدم.
 
اما آنچه هم به عنوان افسوس و لفظ «خالی» آورده‌ای، باید بگویم انتظار این بوده خودِ شما جناب دارابی که این‌همه به این امور مهم، اهتمام داری، نکته‌سنجی می‌نمودی و مطلب می‌فرستادی تا من هم بهره‌گیر خوانِ علمی شما باشم و بر سر سُفره‌ی زکات علمی‌تان بنشینم و سدِّ جوع کنم. و من به یُمنِ حُسنِ خُلقِ شما نسبت به دامنه، این بیت مثنوی معنوی مولوی را که صبح امروز آن را به عنوان مثنوی‌خوانی هفتگی‌ام، زمزمه و قرائت کرده‌ام، از صمیم دل هدیه‌ات می‌دارم. به زیرِ کامنتت نیز پاسخی گذاشتم: اینجا
 
ای بسا زر که سیَه‌تابش کنند
تا شود ایمن ز تاراج و گزند
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۱۳۹۷ ، ۱۱:۰۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

توضیح دامنه: حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان در تازه‌ترین سخنرانی اش: «آسیه سرمشق عالمیان» نکات بسیار باارزشی از آسیه گفت که دامنه به دلیل اهمیت و برکات آن، به بازنشرش می پردازد. متن، خلاصه شده است: چهار زنی که وجود مبارک رسول خدا (ص) فرمودند بهشت مشتاق آنهاست، به ترتیبی که خود حضرت بیان کردند اولین نفر ایشان «آسیه» همسر فرعون است. ما می‌توانیم از کمیت‌ها  آگاه بشویم حجم، وزن، طول، عرض؛ اما فهم کیفیت‌ها تقریباً به نظر محال می‌رسد. چرا بهشت مشتاق آسیه است؟ علتش این است که این خانم ایمان و باورش درباره خدا و قیامت و نبوت موسی بن عمران (ع) یک باور کاملی بود، یعنی در مرحله عین الیقینی بود...


 
ارزشی که خدا به این زن داده شگفت‌آور و حیرت‌انگیز است... ایشان در مقابل حق فروتنی کرد یعنی حق را رد نکرد، با حق چون و چرا نکرد، با حق وارد مجادله نشد، وقتی که سخنان موسی بن عمران(ع) را شنید درک کرد که این مرد فرستاده پروردگار است و تسلیم شد. یک دانه معجزه هم نخواست، یعنی نیامد از وسط دربار پیام بدهد به کلیم الله من هم دلم می‌خواهد مؤمن بشوم اگر می‌خواهی یک معجزه به من نشان بده... ما این را بدانید موضع‌گیری آسیه نسبت به شوهرش فرعون که «انا ربکم الاعلی» می‌گفت برایش یقینی بود که مسلماً جانش، مقامش، همه به خطر می‌افتد. البته تواضع نسبت به توحید و نبوت و قیامت اقتضا می‌کرد که در برابر ضد خدا و قیامت و نبوت موضع‌گیری کند.  برای آسیه روشن بود که این موضع‌گیری ممکن است به قیمت جانش تمام بشود...
 
هر قدمی که تا زنده بود در کنار نبوت موسی(ع) برداشت فقط معامله با پروردگار بود یعنی یک طرف داشت، طرفش هم خدا بود. برای خوشامد موسی قدم برنداشت، فقط خدا، فقط الله.اتمام حجت خدا با مثال زدن آسیه یکی از آیاتی که در قرآن شگفت‌زده‌ام کرده همین آیه است، شما می‌دانید از زمان آسیه تا قیامت پروردگار سرمشق زیاد در دستگاهش بوده که به مردم معرفی کند؛ مثل انبیاء، مثل ائمه طاهرین، مثل اولیائش که در سوره یونس از آنها یاد کرده، ولی خیلی عجیب است که در اواخر سوره تحریم می‌فرماید: آسیه تا روز به هم پاشیده شدن نظام جهان و طلوع صبح قیامت برای هر چه مرد و زن مؤمن است سرمشق است... این کیفیت‌ها را نمی‌شود خیلی درک کرد. پروردگار باید اعلام بکند به هر چه مرد مؤمن است تا روز قیامت و به هر چه زن مؤمن است تا روز قیامت، این زن سرمشق ایمان و اخلاق و عمل است. اگر در ایمانش نقص داشت، اگر در اخلاقش نقص داشت، اگر در اعمالش عیب داشت، محال بود خدا او را به عنوان سرمشق معرفی کند. سرمشق معرفی شده باید کامل باشد، باید جامع باشد.  «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن» (تحریم، یازده)...
 
نوعاً زنان درباریان تاریخ این حالت را داشتند: متکبر، همراه با ظلم، همراه با رذائل، همراه با مفاسد، در حالی که پروردگار عالم بر آنها حجت دارد. حالا مستقیماً اگر حجت را درک نکنند، غیرمستقیم پروردگار حجت را به درک آنها می‌دهد. خانمی ملکه مملکت آزاد، همسری مثل فرعون، زندگی در کاخ بیاید برای پروردگار از همه این شئون مادی گذشت کند و جانش را هم در طبق اخلاص قرار بدهد و اسوه بشود...
 


 
روزقدس. کنارکارگران شهرداری

 
نهایتاً شیعه سه شب احیا در همه جای کره زمین خدا را قسم می‌دهد به حق آسیه که به من برائت آزادی از آتش جهنم بده، این چه مقامی است؟ این را می‌شود درک کرد؟  این یک بخش آیه «إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّة»(تحریم، یازده)، شخصی که در آیه خیلی اوج دارد این کلمه عندک است، خیلی حرف است. آدم تا با حقایق قرآن آشنا نباشد نمی‌تواند درک بکند که داستان از چه قرار است... درخواست شگفت انگیز آسیه از خدا: آسیه محکوم شد که او را به پشت بخوابانند، در دربار جلوی همه درباری‌ها و جلوی خود فرعون، زنده زنده کف دو تا دستش و روی دو تا مچ پایش با چکش‌های قوی میخ بکوبند و بدوزند...
 
میخ‌ها را کوبیدند. زن است بدنش لطیف‌تر از مرد است، تحمل کرد تقاضای تجدیدنظر نکرد. دوخته شد بعد دستور دادند یک سنگ صد و پنجاه کیلویی مأمورها بلند کنند از بالا جوری بیندازند روی بدنش که با زمین مساوی بشود، در این وضع رو کرد به پروردگار ـ یا الله، به به عجب زن با معرفتی بود ـ نگفت یا ارحم الراحمین، نگفت یا غیاث المستغیثین، گفت: رب ای مالک من، ای همه کاره من، ای مدبر امور من، «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّة» در بهشت خانه‌ای نزد خودت بنا کن. یعنی بهشت بی‌تو را نمی‌خواهم، این چه معرفتی است؟ این چه مغزی است؟ این چه فکری است؟  این «مقام عندیت» البته اگر واردش کنیم به مباحث عرفانی شیعه و عرفانی اهل‌بیت دیوانه‌کننده است.
 
پیغمبر(ص) می‌فرماید: «ابیت عند ربی» من از کارهایم که خلاص می‌شوم، نماز مغرب و عشا را که می‌خوانم، می‌آیم خانه ابیت عند ربی، پیش پروردگارم بیتوته دارم «یطعمنی و یسقینی» و در این بیتوته به من غذا می‌دهد و به من آشامیدنی می‌دهد. غذا را که می‌آمد پیش خانواده‌اش می‌خورد این یطعمنی چیست؟ این یسقینی چیست این چه روحی بوده که نه از غذای هر شب خدا سیر می‌شده نه از آشامیدنی خدا، چه بوده؟ این طعام و این آشامیدنی برای معده نبوده، قوت جبرئیل از مطبخ نبود... «وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه»، خدایا تو آزادکننده من هستی مرا از این فرعون و فرهنگش نجات بده «و نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین» (تحریم، یازده)، مرا از این درباریانی که یکیشان یک ناله برای مظلوم نزَد نجات بده...
 
آسیه شهید شد. پروردگار مهربان او را سرمشق تمام مردان و زنان مؤمن تاریخ قرار داد، او را مورد سوگند قرار داد که مردم سه شب احیا خدا را به او قسم بدهند، اینها حالا ارزش‌های دنیاییش است، ما از برزخش خبر نداریم، از آخرتش خبر نداریم.  یک ساعت چهار تا میخ زدند به بدنت، یک سنگ انداختند روی بدنت، خدا به خاطر یک ساعت عمل خالص و ایمانت چه کار برایت کرد؟ از آسیه بپرسیم خدا با زینب س چه خواهد کرد؟ برای تو که یک ساعت بود برای زینب مصائبش از شش سالگی که بین در و دیوار مادرش را دید شروع شد، با او خدا چه معامله‌ای خواهد کرد؟ (منبع)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۱۳۹۷ ، ۱۱:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. آداب جاهلیت در صفحۀ دویست و پنج کتاب شریف «مفاتیح الحیات» آیت الله عبدالله جوادی آملی برخی از کارهای ناپسند ذکر شده است؛ از جمله: پوشیدن لباسی که آدمی را انگشت نما می کند و گشودن دُگمه های لباس که به فرمودۀ امیر مؤمنان علی ع هر دو خصلت هایی از اخلاقِ قوم لوط است. «... وَ اِرخاءُ الاِزار خُیلاءَ وَ حَلٌّ  الاَزرارِ مِن القَباءِ والقَمیص» [کتاب الخصال]
 
مثل کارها و برنامه های زردِ صدا و سیمای میلی! در همۀ شبکه های بی خاصیت اش، که با آوردنِ برخی از مُجری ها (تأکید می کنم برخی از مجری ها)، فرهنگ و آداب و پوشش های فاخر این مملکت را با نوع برنامه های بی مزّه ی شان، با رفتارهای دور از نزاکت و لوس شان و با گشودن و چاک زدنِ همۀ دُگمه های پیراهن های شان، به سُخره گرفته اند و همچنان به پیش می تازند! و بر این مرز و بوم و مردم آن، آسیب  ها و آفت ها می گسترانند. آداب جاهلیت نوین -آن هم در سازمانی که بیش از هشتصد میلیارد تومان از دولت بودجه می گیرد! و قرار بوده به گفتۀ امام خمینی دانشگاه باشد- یعنی همین.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۴ فروردين ۱۳۹۷ ، ۱۱:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی