دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گوناگون» ثبت شده است

توضیح دامنه: فیلسوف آلمانی یورگن هابرماس، شاگرد و دستیار تئودور آدورنو، یکی از اعضای برجسته نسل دوم مکتب فرانکفورت، و استاد فلسفه در دانشگاه گوته فرانکفورت، اخیراً دربارۀ مسائل روز جامعه و جهان گفت و گویی انجام داده است. او گفته: «ترامپ در حال پایین‌ بردن سطح سیاسی- فرهنگی آمریکاست.» دامنه به دلیل اهمیت سخنان این فیلسوف مخالفِ نظام سرمایه داری، ترجمۀ این گفت و گو را به خوانندگان دامنه ارائه می شود:

متن این گفت‌وگو

 

*بحث‌های فراوانی درباره «زوال روشنفکری متعهد» وجود دارد. اما قبول دارید که این موضوعات به ندرت از سپهر روشنفکری فراتر می‌رود؟

 

بر اساس الگوی فرانسوی، از زولا تا سارتر و بوردیو، «حوزه عمومی» برای روشنفکری بسیار مهم است؛ هرچند ساختار شکننده آن متحمل فرایند شتابنده زوال خواهد بود. امروزه پرسش نوستالژیک «روشنفکران کجا رفته‌اند؟» اهمیت خود را از دست داده است. اگر شما خواننده‌ای ندارید که افکارتان برای او نوشته شود، نمی‌توانید «روشنفکر متعهد» هم داشته باشید.

 

 

*آیا اینترنت «سپهر عمومی» را (که رسانه‌های سنتی را پشتیبانی می‌کند) تقلیل داده است؟ و این امر، به نوبه خود، بر نقش اندیشمندان و فیلسوفان در جامعه تاثیر منفی گذاشته است؟

 

بله. بنابر نظر هاینریش هاینه، «پیکره روشنفکر» با پیکربندی کلاسیک سپهر عمومی آزاد بدست می‌آید؛ هرچند این امر، به مفروضات غیرمحتمل فرهنگی و اجتماعی وابسته است همچون وجود «ژورنالیسم هوشیار» که در آن روزنامه‌های مرجع و رسانه‌های گروهی قادر به هدایت توجه اکثریت به موضوعاتی هستند که با شکل‌گیری عقاید سیاسی ارتباط دارند؛ و نیز وجود «اجتماع مطالعه‌گری» که به سیاست علاقه‌مند است، تحصیلکرده است، به فرایند مناقشه‌آمیز تشکیل عقاید خو گرفته، و برای مطالعه مطبوعات باکیفیت و مستقل، زمان صرف می‌کند.

 

امروزه این زیرساخت‌ها دیگر دست‌نخورده نیست؛ البته تا جایی که می‌دانم این وضعیت، هنوز در کشورهایی مانند اسپانیا، فرانسه و آلمان وجود دارد. اما حتی در چنین کشورهایی هم، اثر متلاشی‌کننده اینترنت نقش رسانه‌های سنتی را بویژه برای نسل‌های جوان‌تر تغییر داده است. حتی پیش از آنکه گرایش‌های مرکزگریز و خُرد در رسانه‌های جدید پدیدار شوند، «تجاری‌سازی توجه عمومی» باعث به جریان انداختن فروپاشی سپهر عمومی شده بود. مثال آن، ایالات متحده و استفاده منحصر به فرد آن از شبکه‌های تلویزیونی خصوصی است.

 

اکنون ابزار تازه ارتباطات، الگوی بسیار موذیانه‌تری از تجاری‌سازی دارد که هدف آن به روشنی «هدایت توجه مصرف‌کننده» نیست، بلکه بهره‌برداری اقتصادی از مشخصات خصوصی کاربر است. آنان اطلاعات شخصی مشتریان را بدون اطلاع‌شان می‌دزدند تا آنان را، حتی با مقاصد سیاسی، مانند رسوایی اخیر فیسبوک، موثرتر مدیریت کنند

 

 

*آیا در نگاه شما، اینترنت به رغم مزایای آشکار آن، شکلی تازه از بی‌سوادی را اشاعه می‌دهد؟

 

منظور شما مشاجره‌های پرخاشگرانه، حرف‌های پوچ و دروغ‌های دونالد ترامپ در توییت‌هایش است؟ حتی نمی‌توان گفت این فرد زیر سطح فرهنگی-سیاسی کشورش قرار دارد. ترامپ همواره در حال پایین‌ بردن سطح سیاسی- فرهنگی کشورش است.

 

از زمانی که صفحات چاپی اختراع شد و همه را به یک خواننده بالقوه تبدیل کرد، سده‌ها طول کشید تا همه مردم توانستند بخوانند. اینترنت همه ما را به مولفان بالقوه بدل کرده و از این اتفاق تنها دو دهه گذشته است. شاید با گذشت زمان ما یاد بگیریم که شبکه‌های مجازی را با روشی متمدنانه مدیریت کنیم. اینترنت هم‌اکنون میلیون‌ها وضعیت مفید از خرده‌فرهنگ‌ها را بازگشوده که در آن اطلاعات قابل اعتماد و نظرات صحیح مبادله می‌شوند. نه فقط در تارنوشت‌های علمی که آثار دانشگاهی توسط آنها توسعه می‌یابند، بلکه برای مثال تالارهای گفت‌وگوی بیماران مبتلا به یک بیماری نادر که می‌توانند با دیگرانی در موقعیت مشابه ولی در قاره‌ای دیگر نظرات و تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۱۳۹۷ ، ۰۸:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: وِن کَلّه خراب هسّه. به نام خدا. سلام. امروز دوست دیرینم جناب حسین جوادی‌نسب، صبح زود در "مدرسه‌ی فکرت" از پول‌پوتِ خمرهای سرخ کامبوج گفت. همان رهبر خودکامه‌ی کمونیست‌هایی که میلیون‌میلیون جُمجمه‌ی مخالفانِ حکومت‌وحشتِ خود را بی‌جِمه (=بی‌پیراهن) کرد و بی‌جان‌وتن، در گودال‌ها انداخت و از آن‌ها برای کامروایی خود موزه‌ی لذت! ساخت و بر پایه‌ی آن، حُکمروایی سرکوبگر بی‌رحم برآراست! یادِ این افتاده‌ام که قدیما توی همین روستای‌مان دارابکلا مادربزرگ‌ها (="گنّا" ها) و پدربزرگ‌ها (= "گتی‌" ها) ی ماها، گاه‌به‌گاه به برخی‌ها می‌گفتند: "وِل هاکون وِه رِه، وِن کَلّه خراب هسّه".


راستی، پول‌پوت که با آن‌همه کُشت‌وکُشتار و کلّه‌ی خراب، و عقل مخدوشش، به بادِ فنا رفته، امروزه‌روز در جهانِ به‌غارت‌رفته‌ی ستمدیده‌ی درحالِ احتضارِ قارّه‌های قدَرقُدرتِ قاتل، کِنه کَلّه خراب هسّه؟! من می‌گم ترامپ و اَعوان‌وانصارش. جهان‌خواران خود گردوخاک بپا می‌کنند، که مردم حقیقت را نبینند. مردم ستمدیده‌ی یمن را شب‌وروز با اسلحه‌های کارخانه‌های اروپا و آمریکا قتل‌عام می‌کنند، دَم بر نمی‌آورند، ولی برای قتل جمال قاشقچی _که اقدامی زشت بود_ دُم می‌جُنبانند. دنیا عجب، عجیب شده‌است!

 


از سعدی بگویم و ختم کلام:

حقیقت سرایی است آراسته

هوی و هوَس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد

نبیند نظر گرچه بیناست مرد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۱۳۹۷ ، ۰۸:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم جلیل قربانی: پاتوق‌ها و کافه‌ها.

۱- قهوه‌خانه در ایران در دوره صفویان تاسیس شد و در ابتدا محلی برای نوشیدن چای و خوردن ناهار و شام بود.

 

۲- امروزه قهوه‌خانه، کافه یا کافی‌شاپ جایی است که در آن نوشیدنی و وعده‌های سبک غذا ساندویچ و پیتزا سرو می‌شود.

 

۳- بعدها کارهایی مانند اطلاع‌رسانی، نشر افکار و اخبار اجتماعی- اقتصادی و حتی سیاسی و سرگرمی‌هایی چون مدیحه‌سرایی، نقالی، شاهنامه‌خوانی، غزل‌خوانی، سخنوری و مشاعره و شعرخوانی و کتاب‌خوانی به یاد شاعر یا نویسنده یا زمان خاص نیز در آن جایگاه پیدا کرد و این مکان به عنوان نهاد مهم از جهت فرهنگی معرفی شد.

 

۴- کافه‌ها در جهان و ایران، گاهی اوقات به دلیل حضور مداوم چهره‌های فرهنگی، علمی، ادبی و هنری، معروف شده و به عنوان پاتوق طرفداران و دوستداران آنها درآمده بودند.

 

 

۵- در زمانی نه چندان دور تاسیس یک رستوران تازه، کبابی تازه و بعدها قهوه‌خانه یا کافه تازه مدت‌ها طول می‌کشید و هر محله‌ای به پاتوق‌های این‌چنین قدیمی‌اش شناخته می‌شد.

 

۶- امروزه می‌توانید هر چند روز یک بار خبر تاسیس کافه یا رستوران یک چهره سرشناس آن هم بیشتر از اهالی سینما را بشنوید. حضور این سلبریتی‌ها در هر کافه‌ای از ابزارهای جلب مشتری است. این کافه‌ها دیگر نه به خاطر حس خوب‌شان، بلکه به خاطر سلبریتی‌هایی که آنجا رفت و آمد می‌کنند، تبدیل به پاتوق می‌شوند.

 

۷- البته برخی از کافه‌هایی که در شهرها در حال افزایش است، با انگیزه‌ها و عنوان‌هایی مانند کافه کتاب‌خوانی و نقد کتاب، کافه پخش و نقد فیلم، کافه گالری نمایش و فروش آثار هنری (نقاشی، مجسمه‌سازی و صنایع دستی)، کافه فکر، عرصه بازی‌های فکری و در اغلب آنها با امکان پخش مسابقات ورزشی به‌ویژه فوتبال ملی و جهانی، تاسیس می‌شود و این ابزارها را برای جلب مشتری به کار می‌گیرند. مثلاً کافه‌ آفرود، پاتوق علاقمندان به ماشین‌های شاسی بلند خارج از جاده‌های معمولی هم تاسیس شده است.

 

۸- اگر بتوان ظرفیت مدیران فرهنگی و اجتماعی جامعه و جوانان و علاقمندان به فرهنگ در جامعه را تقویت کرد، در کنار کافه‌های بی‌روح که در مرحله سرگرمی باقی ماندند، رواج این نوع کافه‌ها با گرایش‌های نخبه‌گرایانه را باید به فال نیک گرفت و در ترویج آن کوشید.

 

پاسخ دامنه


سلام جناب جلیل قربانی
۱. معذرت که زحمت دادم.
۲. پربار برگشتی. آموزنده و یادگرفتنی.
۳. راهکار در بند هشتم نیز مهم است.
۴. از این‌همه اطلاعات و قدرت تحلیل آن دوست فرهیخته، لذت می‌برم. ژان پل سارتر در کافه چه کرد و الان در کافه ها چه می کنند!
۵. برای من کلاس درس بود.
۶. بازهم به تناوب، از مفسّر تحلیلگر «مدرسۀ فکرت» تقاضای تحلیل، سوژه های دیگر، خواهم داشت. سالم و تندرست بمانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۱۳۹۷ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. ابرهه لشکر عظیمى تشکیل داد با چند فیل. با تاکتیک ایجاد رُعب و وحشت. تا نزدیکى مکّه رسیدند. گلّه‌ی شترى مشاهده کردند؛ بالغ بر ۲۰۰ نفر. براى تغذیه‌ی لشگریان خود شترها را مصادره کردند. ابرهه شخصى را به مکّه اعزام کرد تا بزرگ و رئیس مکّه را با خود بیاورَد؛ یعنی عبدالمطلّب. عبدالمطلّب فردی تنومند، زیبا، شجاع و سخنور بود. جذبه و ابهت وى ابرهه را به حیرت افکند. او به عبدالمطلّب گفت: «آیا تو بزرگ مکّه‌اى؟ فرمود: چنین مى‌گویند. گفت: قصد ما ویران‌کردن کعبه است امّا کارى با مردم مکّه نداریم و نمى‌خواهیم خون آنها را بریزیم. به مردم بگو از شهر خارج شوند تا آسیبى نبینند. آیا حاجت و درخواستى ندارى؟ فرمود: لشکریانت شتران مرا مصادره کرده‌اند، دستور بده آنها را به من بازگردانند.

 

ابرهه از این درخواست عبدالمطلّب متعجّب شد و گفت: «در ابتداى ملاقات، تو را انسان بزرگوار و باشخصیّتى یافتم، امّا با این درخواست در نظر من کوچک شدى. زیرا تصوّر کردم از من خواهى‌خواست که از تخریب کعبه خوددارى کنم! عبدالمطلّب در پاسخ ابرهه گفت: «أَنَا رَبُّ الاِبِلِ وَلِهَذَا البَیْتِ رَبٌّ یَمْنَعُهُ» من صاحب شترانم، و کعبه صاحبى دارد که آن را حفظ مى‌کند».

 

عبدالمطلّب شترانش را تحویل گرفت و به مکّه بازگشت و به مردم گفت: ما توان مقابله با لشکریان انبوه ابرهه را نداریم؛ آنها انسان‌هایى خشن و درصدد انتقام هستند. همه به کوه‌هاى اطراف پناه ببرید. سپس خود به کنار کعبه رفت و دست به دعا برداشت.»

 

ابابیل

 

پرندگان ابابیل، به امر خداوند قادر و متعال، لشکر ابرهه را نابود ساختند. وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (سوره‌ی فیل آیات ۳ تا ۵) یعنی خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج‌فوج فرستاد. که بر آنان سنگریزه‌هایى از گل سفت پرتاب کردند. پس آنان را مثل کاه خوردشده قرار داد.

 

به نحوه‌ی پاسخ عبدالمطلّب دقت کنید که در مذاکراه با ابرهه چه هوشمندانه عمل نمود. از او یاد بگیریم با دشمن چگونه رفتار کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۱۳۹۷ ، ۱۸:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. ششم آبان امسال در خبرها (اینجا) خواندم حدود ۶۵ درصد مردم ایرلند به حذف جُرم‌بودن توهین به مقدّسات از قانون اساسی مصوّب سال ۱۹۳۷ کشورشان، رأی دادند. به گفته‌ی وزیر دادگستری این کشور نتیجه‌ی این همه‌پرسی «بازتاب‌دهنده حمایت عموم مردم از یک قانون اساسی مدرن و لیبرال است.» ایرلندی‌ها در دو رفراندوم قبل هم به سقط جنین و ازدواج همجنس‌گرایان رأی داده بودند.

 

 

یک نکته بگویم و خلاص؛ مردمی که خود را مدرن و لیبرال می‌پندارند! و سِقط جنین و ازدواج همجنس‌گرایان را روا و مُجاز می‌شمارند، آیا می‌خواستی، توهین به مقدّسات را جُرم بدانند؟! و به حذف آن رأی ندهند!؟ زنهار! که لیبرالیسم مطلق همین است؛ رسیدن به آخر تباهی‌ها و تاریکی‌ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۵:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. غرب، قتل یک ثروتمند و دلّال اسحله جمال خاشقچی، توسط عربستان سعودی را مثلاً می بیند و این همه به آن می پردازد! تا بازهم بیشتر، این ثروت های کشور مُنحط منطقه را بچاپد و بدوشد. اما قتل عام و به گرسنگی کشاندن آن همه کودکان یمنی به دست فاسدان آل سعود را مهم نمی‌داند! و از کنار آن بآسانی میوگذرد؛ چرا؟ چون یمن، کشور فقیری‌ست و ارزش چپاول‌کردن ندارد!

 

 

گرسنگی و قتل عام کودکان یمن

 

 

گرچه قتل این شخص روزنامه نگار و تاجر اسلحه نیز، امری جنایتکارانه و محکوم است؛ ولی این کجا و آن همه بلا و بیداد بر سر ملت شیعه ی ستمدیده ی یمن کجا. غرب، حقیقتاً بیمار است. بیماری لاعلاج.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۵:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

داستان کوتاه: از خانمی پرسیدند: شنیده‌ایم به سلامتی، پسر و دخترت هر دو ازدواج کرده‌اند، آیا از زندگی خود راضی هستند؟ خانم جواب داد: دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو می‌کردم. ابداً دست به سیاه و سفید نمی‌زند. صبحانه را در رختخواب می‌خورد. بعد از ظهرها هم دو سه ساعتی می‌خوابد. عصر با دوستانش به گردش می‌رود و شب هم با تفریحاتی مثل سینما و تلویزیون سر خود را گرم می‌کند. یقین دارم که دامادم هم با داشتن چنین همسری سعادتمند است!


 

اما پسرم بدبخت شده است. خدا نصیب نکند! یک زن تنبل و وارفته‌ای دارد که انگار خانه شوهر را با تنبل‌خانه اشتباه گرفته است. دست به سیاه سفید نمی‌زند. اصرار دارد که صبحانه را در رختخواب بخورد. تا ظهر دهن درّه می‌کند. بعد از ظهرها باز تا غروب خبر مرگش کپیده! عصر هم از خانه بیرون می‌رود و تا نصفه شب مشغول گردش است. (منبع)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۶:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

جعفر رجبی دارابی

 

این تصویر و متن را جناب جعفر رجبی فرستاده

 


در این تصویر اگر ۴ نفر می‌بینید یعنی آلزایمر دارید، اگر ۶ نفر می‌بینید در حال گرفتن آلزایمر هستید، اگر ۸ نفر می‌بینید عادی هستید، اگر ۱۰ نفر دیدید یعنی مغزتون مثل ساعت فعاله.

 

دامنه: سلام آقا جعفر. من هر ۱۰ نفر را دیدم.

اما این که مغزم مثل ساعت فعّال باشه؛ اللهُ علمٌ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۶:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

در زمان‌های دور دو برادر در کنار هم بر سر زمینی که از پدرشان به ارث برده بودند کار می‌کردند و در نزدیک هم خانه‌هایی برای خودشان ساخته بودند و به خوبی روزگار می‌گذراندند. برحسب اتفاق روزی بر سر مسئله‌ای با هم به اختلاف رسیدند. برادر کوچکتر بین زمین‌ها و خانه‌هایشان کانال بزرگی حفر کرد و داخل آن آب انداخت تا هیچ گونه ارتباطی با هم نداشته باشند.

 

برادر بزرگتر هم ناراحت شد و از نجّاری خواست تا با نصب پرچین‌های بلند کاری کند تا برادرش را نبیند و خودش عازم شهر شد. هنگام عصر که برگشت با تعجب دید که نجار بجای ساخت دیوار چوبی بلند یک پل بزرگ ساخته است. برادر کوچکتر که از صبح شاهد این صحنه بود پیش خود اندیشید حتماً برادرش برای آشتی دستور ساخت پل را داده است و بی‌صبرانه منتظر بازگشت او بود. رفت و برادر بزرگ را در آغوش گرفت و از او معذرت‌خواهی کرد. دو برادر از نجار خواستند چند روزی مهمان آنها باشد. اما او گفت: پل‌های زیادی هستند که او باید بسازد و رفت. (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۱۳۹۷ ، ۰۶:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. در اوایل انقلاب، روزی شهید مطهری به احسان نراقی گفت می‌خواهد به همراه بهشتی و بازرگان به قم برود و از امام بخواهد که حاکم شرع آیت‌الله صادق خلخالی را عزل کند. رفتند و این کار را کردند. ولی روز بعد موسی خیابانی نفر دوم پس از مسعود رجوی، که خودش در زندان قصر چند اتاق داشت و پرونده‌ها را معمولاً برای اعدام به وسیله‌ی خلخالی آماده می‌کرد، گروهی را جمع کرد و به همراه چند اتوبوس به قم رفت و پشت منزل امام تحصّن کرد، تا توانست با کمک سیداحمدآقا، خلخالی دوباره بازگردد.

 

«Ehsan Naraghi»

 

دو ماه بعد، مهندس بازرگان به قم رفت و دوباره فرمان عزل خلخالی را گرفت. در این موقع، حزب توده هم آقای شیخ صادق خلخالی را کاندیدای مجلس کرد. اگر روزنامه‌های حزب توده مرور شود، مشخص است که تنها سازمانی که برای توده‌ای‌ها اعتبار واقعی داشت، دادگاه انقلاب بود.

 

رجوع شود به کتاب آن حکایت‌ها

گفتگوی هرموز کی با احسان نراقی

جلد ۱. ص ۲۹

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۱۳۹۷ ، ۱۱:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

وقتی که مُرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد. بچه‌های محل اسمش رو گذاشته بودند مّرفّه بی‌درد و بی‌کس. شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عموجان و دایی جان برایشان گرم نمی‌شود، تنهایش گذاشته بودند.

 

وقتی که مُرد، من و سه چهار تا از بچه‌های محل که می‌دانستیم ثروت عظیم و بی‌کرانش بی‌صاحب می‌ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه‌ها بفهمد، شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانه‌‌اش شدیم و هر چه پول نقد داشت، بلند کردیم. بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست. تازه او به این پول‌ها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد. تازه می‌توانیم کمی هم از این پول‌ها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد و هم ما...

 

اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاری‌اش که با همت ریش سفید‌های محل به بهشت زهرا رفتیم، من و بچه‌ها چقدر خجالت کشیدیم. موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بی‌درد خرج سرپرستی همه آنها را می‌داده، بچه‌های یتیم را دیدیم که اشک می‌ریختند و انگار پدری مهربان را از دست داده‌اند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟ (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۱۳۹۷ ، ۰۷:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. وقتی کتاب «سلمان فارسی؛ استاندار مداین» نوشتۀ حجت الاسلام احمد صادقی اردستانی را می خواندم، به شخصیت «هزار رنگ» شبَث بن رِبعی تَمیمی ریاحی کوفی (در ص ۳۳۰ به نقل از ص ۲۶۰ کتاب نفس الرحمان) که رسیده بودم، سرفصل های زندگی اش را در گوشه ی «دفتریادداشت»ام، نوشته ام؛ که اینک نیاز دانستم آن را در ایّام محرّم که ماه بازشناسی چهره های معامله گر تاریخ اسلام نیز هست، در این پست بنویسم و به اشتراک بگذارم؛ باشد تا بیشتر انسان! شناسی کرده باشیم:

 

نقش

"شبَث بن رِبعی تَمیمی ریاحی کوفی"

در سریال مختار اثر داوود میرباقری

 

- یک روز مؤذّن خانم سَجاح بود و علیۀ رسول خدا (ص) می جنگید...

- بعد توبه کرد و مسلمان شد...

- بعد به گروهی که عثمان را به قتل رساندند کمک کرد...

- بعد به گروه یاران امام علی _علیه السّلام_ پیوست...

- بعد به گروه «خوارج» ملحق شد و علیۀ علی _علیه السّلام_ می جنگید...

- بعد از کار خود پشیمان شد و توبه کرد!...

- بعد به کربلا رفت و در به شهادت رساندن امام حسین شرکت داشت...

- بعد به یاران «مختار ثقفی» پیوست و به خونخواهی حسین ع اقدام نمود...

- بعد رئیس پلیس کوفه شد...

- بعد در کشتن مختار ثقفی شرکت داشت...

- و سرانجام در ۸۰ سالگی مُرد.

 

خدایا! ما را از شرّ چنین چهره هایی که زر و زور و تزویر را در خود جمع می کنند و حاضر می شوند هر جنایت و خیانتی را مرتکب شوند، در امان بدار. همان کسانی که، همۀ داشته های خود را با سکّه و درهم و دینار معاوضه می کنند و به جای آخرت، آخور می خرند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شیخ [ابوسعید ابوالخیر] را گفتند: فلان کس بر روی آب می‌رود. گفت: «سهل است وَزغی و صعوه‌ای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز بر روی آب می‌رود». گفتند که: فلان کس در هوا می‌پرد! گفت: «زغَنی و مگسی در هوا بپرد». گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود. شیخ گفت: «شیطان نیز در یک‌نفَس از مشرق به مغرب می‌شود، این چنین چیزها را بَس قیمتی نیست. مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبد و با خلق ستَد و داد کند و با خلق درآمیزَد و یک لحظه از خدای غافل نباشد. (منبع)

فایده‌ی نشست و برخاست با خلق از نظر ذوالنون مصری: اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در کتاب «انسان‌شناسی قرآنی» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری مطلبی مهم دربارۀ نماز است که حیفم آمد در ایام محرم الحرام، ماه حُزن و پیام و عشق بازی با خدای متعال، به اشتراک نگذارم. من چند صفحه ی این اثر بسیارمهم را خلاصه کرده و در اینجا می نویسم. ایشان می گوید:

 

نماز ظهر عاشورا

به امامت امام حسین (ع) و یاران باوفا

 

انسان نماز می خواند نه برای این که خدا فراموش نکند که چنین بنده ای دارد، بلکه برای آن که  بنده فراموش نکند که خدا دارد و بنده است... یک نکته این است که در نماز این فایده و اثر بار است که به پا دارندۀ سایر مقررات است... [چون] نماز انسان را از کار بد باز می دارد. شهید مطهری همچنین می گوید: در روایات ما آمده که نماز فقط به آن اندازه قبول است که حضور قلب در آن باشد... هر اندازه [حضور قلب] نباشد گرچه تکلیف ساقط شده ولی دیگر اثر را ندارد... نمازِ بدونِ حضور قلب نمازِ دورانداختنی است، عقوبت ندارد ولی هیچ و پوچ است.

 

ایشان همچنین می‌گوید: حدیث داریم که نوافل از آن جهت مستحب شده است که غفلت های نمازهای فریضه را جبران کند. و در ادامۀ همین بحث نماز، سخن بسیارلطیفی از شهید ثانی (فقیه عالی مقام) می آورَد از کتاب اسرار الصلوة وی که فوق العاده دلنشین و اثرگذار است. مطهری از آن فقیه چنین می گوید: تعبیر این مرد فقیه عالی مقام این است که «الصّلاةُ بابُ الذّکر». نماز دروازۀ ذکر است. «والذّکرُ بابُ الکشف» و یاد خدا دروازۀ مکاشفه است. و «والکشفُ بابُ الفَوز الاکبَر» و مکاشفه دروازۀ بزرگترین رستگاری هاست. (رسائل شهید ثانی، چاپ قدیم. ص ۱۰۵)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. حکومت مطلوب علامه محمدرضا حکیمی، چه نوع حکومتی‌ست؟ حکومت مُسانخ؛ یعنی حکومتی که با حکومت معصوم، سنخیّت و شباهت داشته و عناصر حکومت معصوم در آن باشد. من خلاصه‌ای از آن را درین پست می‌نویسم. وی در  تفسیر حکومت مُسانخ در ص ۲۶۲ کتاب «راه خورشیدی» نوشته‌ی محمد اسفندیاری چنین می‌گوید:


"حکومت معصوم حکومت خداست زیرا معصوم، احکام واقعی را می‌داند و... قاطعانه اجرا می‌کند و جامعه‌ی انسانی را به سعادت مطلوب می‌رساند. تداوم این فلسفه الهی-سیاسی در عصر غیبت به تحقق یافتن حاکمیت مذهبی است، نه جز آن. و حاکمیت مذهبی همان حاکمیت مُسانخ است... مصداق صحیح حکومت مذهبی در عصر غیبت، همان حکومت مُسانخ است، نه جز آن. یعنی نزدیکترین و شبیه‌ترین انواع حکومت‌ها به حکومت معصوم. و به عبارت دیگر، حکومتی که بتواند مصداق عهدنامه‌ی مالک اشتر باشد. چون مالک اشتر معصوم نبود و امام علی بن ابی طالب (ع) معیار حکومت‌کردن به نام اسلام را برای او در عهدنامه نوشته است. پس تنزُّل‌کردن‌ از معیارهای عهدنامه‌ی مزبور،  تنزُّل از اسلام است در اجرای غیرمعصوم."

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. ضمن سلام، این سخن جالب توجه و آموزشی را از یادداشت های سال های گذشته ام از ص ۳۱ کتاب «قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفۀ تاریخ» اثر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری به صورت بردداشت آزاد می نویسم. ایشان طفره روی در میان سوسیالیست ها را این گونه شرح داده اند:

 

فلاسفه «طَفره» را مطرح کردند. یعنی عبور از نقطه ای به نقطه ایی دیگر بدونِ عبور از یکی از راه هایی که آن ها را به یکدیگر متّصل می کند. پس طفره مانند این است که نُطفۀ انسان قبل از عبور از مرحلۀ جنینی به مرحلۀ تولد برسد...

 

شهید مطهری برای طفره یک مثال سیاسی می زند و شرح می دهد: یا به عبارتی عبور از فئودالیسم به سوسیالیسم بدون عبور از کاپیتالیسم. که امر محال است. این معنی طفره رفتن! مثلاً برخی از سوسیالیست ها بدون توجه به جبر تاریخ و تسلسُل منطقی حَلقات تاریخ می خواستند سوسیالیسم را پایه گذاری کنند که به آنها سوسیالیست های ایده آلیست و سوسیالیسم آنها را سوسیالیسم تخیّلی نامیدند. یعنی بر خلاف سوسیالیسم  مارکسیسم که بر شناخت تسلسل منطقی حلقه های تاریخ [فئودالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم] مبتنی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلب را از علامه طباطبایی یاد گرفته و خوانده‌ام. اینک در اینجا می‌نویسم. ایشان در ص ۲۸۷ کتاب «تعالیم اسلام» نوشته‌اند: «هر مالی که پیدا شود و صاحبش معلوم نباشد «لُقَطه» نامیده می‌شود. ۱. مالی که یافته می‌شود و صاحبش معلوم نیست اگر در قیمت، از یک مثقال نقره و کمتر باشد، بی‌مانع می‌توان برداشت و تصرُّف نمود. ۲. اگر مالی در ویرانه‌ها که سکَنه‌ی آن منقرض شده‌اند، یا در بیغوله‌ها و زمین‌های بایر بی‌مالک پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۳. اگر حیوان بی‌صاحب پیدا شود، حکم «لُقَطه» را دارد. ۴. اگر بچه‌ی بی‌صاحب در سر راه یافته شود، به همه‌ی  مسلمانان واجب کفایی‌ست که او را برداشته و بزرگش کنند. ۵. اگر مال دزدی به عنوان امانت به کسی سپرده شود، حکم «لُقَطه» را دارد و باید به مالک اصلی آن تسلیم شود و نمی‌توان به دزد تحویل داد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۸:۵۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

چگونه جلسات علامه طباطبایی و هانری کُربَن

د ر اوائل انقلاب توسط عده‌ای به تعطیلی کشانده شد؟

این دو صفحه برملا می‌کند:

 

 

کتاب سرشت و سرنوشت. ص ۲۴۸ و ۲۴۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۱۳۹۷ ، ۱۰:۱۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش کتاب «تعالیم اسلام» علامه سید محمدحسین طباطبایی را می خواندم. سراسر کتاب خواندنی ست. برای کویریات دامنه این قسمت کتاب را یادداشت کرده ام و به اشتراک می گذارم. زندگی اتّکالی؛ که اگر جنبۀ سیاسی و حکومتی پیدا کند به خواری جامعه می انجامد. مثل وابستگی در نظام نژادی بنی امیه، که افراد را با سکّه و درهم و دینار زبون می کردند. و با وعدۀ پُست و مقام دیانت افراد را لکّه دار می ساختند. تا حدی که از علی (ع) می بُریدند به جرگه ی معاویه می پیوستند. بدین ترتیب، من امروز برای این پست دامنه، این فراز مهم کتاب را برگزیده ام و می نویسم. که اگر چنین زندگی یی، شیوع پیدا کند، مَضارّ و زیان هایش برای جامعۀ مسلمین زیاد و خطرناک است. مرحوم علامه طباطبایی در ص ۱۷۹ کتاب «تعالیم اسلام» می نویسد:

 

«زندگی اتکالی (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادنِ افتخار انسان و شرافت و استقلال و آزادی و منشاء همه گونه بزه و زشت کاری های اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد. کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن می دوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه می فروشد. باید تملُّق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند _حق یا باطل، زشت یا زیبا_ انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی کند. به هر ستم و ناروایی راضی شود. و بالاخره همۀ حدود و مقرّرات انسانی را به هیچ شمُرد.

 

سؤال (=درخواستِ کمک) در غیر حالتِ ضرورت، در اسلام حرام است و مساعدت مال فقرا، که جزء مقررات اسلامی است، شامل حال فقرایی است که مزد کارشان با مخارج شان برابری نمی کند، یا از کار بازمانده اند و نیازمند واقعی هستند.»

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۹:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن وارده به دامنه: عقابی در بلندای قلۀ رفیعی لانه داشت. عقاب به پایان عمرش نزدیک شده بود، اما نمی خواست بمیرد. (متوسط عمر عقاب ۳۰ سال و متوسط عمر کلاغ ۳۰۰ سال است). به یاد آورد که پدرش از پدرش که او هم از پدرش شنیده بود که: در پایین قُلّه، کلاغی لانه دارد. چهار نسل از خانواده ی عقاب ها این کلاغ را دیده بودند اما کلاغ هنوز به نیمه ی عمر خود نیز نرسیده بود! عقاب در دلش به کلاغ حسادت کرد؛ تصمیم گرفت به نزد کلاغ برود و راز عمر طولانی وی را جستجو کند. بنابراین بال گشود و در آسمان به پرواز درآمد. شکوه و عظمت عقاب بر کسی پوشیده نبود. با پروازش در زمین هیاهویی شد. پرندگان با حسرتی آمیخته با ترس به لای درختان گریختند، خرگوش ها و آهوان سراسیمه به دل جنگل پناه بردند. به لانه ی کلاغ رسید؛ کلاغ با وحشت و تعجّب به وی نگریست! چه امری این افتخار را نصیب او کرده بود؟! عقاب داستان را برای کلاغ گفت و از او خواست تا راز عمر طولانیش را برای وی فاش کند. کلاغ گفت که: این کار را خواهد کرد و به او یاد خواهد داد آنچه خود انجام داده است تا عمر طولانی به دست آورد؛ پس باید عقاب از این پس با او زندگی کند و دَمخور او شوَد و عقاب پذیرفت! اما زندگی کلاغ کاملا متفاوت با زندگی او بود. عقاب که همیشه در اوج آسمان جا داشت و غذایش گوشت تازه و آب چشمه ساران کوهسار بود. دید که کلاغ چگونه دزدی می کند، چگونه تحقیر می شود، چگونه از پسمانده ها و لاشه ها غذا می خورد و ازآب لجن، سیراب می شود... او در یکروز زندگی با کلاغ همه ی اینها را تجربه کرد. در همان روز اول، عقاب زندگی خود را به یاد آورد و دانست که: زندگی و فرمانروایی کوتاه خود در بلندای آسمان را، هرگز با زندگی طولانی در نِکبت زمین، عوض نخواهد کرد، حتی اگر عمرش فقط یکروز باشد. عمر کوتاه با عزّت بِه از عمر طولانی با خِفَّت است. بیشتر بخوانید ↓

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

هوا، سرد و برفی بود. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. با نگاهش، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد،... خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.

 

خانم گفت: «آهای، آقا پسر!» پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: «شما خدا هستید؟» خانم گفت: «نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!» پسر گفت: «آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۱۳۹۷ ، ۰۷:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

داستان کوتاه: «گویند روزی شیطان همه جا جار زد که قصد دارد از کار خود دست بکشد و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد. او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت. این وسایل شامل خودپرستی، شهوت، نفرت، خشم، آز، حسادت، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود. ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید، بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد.

 

کسی از او پرسید: «این وسیله چیست؟» شیطان پاسخ داد: «این نومیدی از توانایی‌های خود و رحمت خدا است.» آن مرد با حیرت گفت: «چرا این قدر گران است؟» شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: «چون این مؤثرترین وسیله‌ی من است. هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند، فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم و کاری را به انجام برسانم. اگر فقط موفق شوم کسی را به احساس نومیدی، دلسردی و اندوه وا دارم، می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم. من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام. به همین دلیل این قدر کهنه است!» منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ ، ۱۰:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی