به قلم دامنه: به نام خدا. صوفیگری -پشمینهپوشان- در حقیقت، یڪ جنبش اعتراضی علیهی علما، روحانیون و دانشآموختگان مسلمانی بود ڪه از نظر صوفیان، بیش از آنڪه به مڪتب اسلام علاقمند باشند به قدرت سیاسی میاندیشیدند؛ و یا به حاڪمیت و حڪومت چسبیده بودند. بر خلاف علما، صوفیها خداوند را بر مبنای قادر متعال ادراڪ نمیڪنند بلڪه او را بر حسب عشق درڪ مینمایند.
صوفیه اساساً نهضت بود؛ نهضتی عرفانی ڪه محدودیتهای مذهب رسمی را برای اتحاد با خدا با حقیقتهای غائی، نفی میڪرد. غربیها عمدتاً در معرفی صوفیها، اشتباه میڪردند، آنها خیال مینمودند اینان همان دراویشان چرخان هستند ڪه با چرخیدن -سماع- به حالت خَلسه دست مییابند. از جمله ڪسانی ڪه تحت تأثیر صوفیه بودند، می توان به حافظ و مولوی اشاره نمود. مولوی میگفت:
چو چرخم من، چو ماهم من، چو شمعم من ز تاب تو
همه عقلم، همه عشقم، همه جانم به جان تو
صُوفیه بعدها به «حیدر» رسید، حاڪم فرقهی صَفویّه. حیدر توانسته بود به عنوان یڪ آدم هوشیار؛ پرچم تسنّن را از ایران پایین بڪشد و پرچم تشیّع را بر فراز سلسلهی صفویه به اهتزاز درآورَد ڪه میدانیم این خاندان با ایران و اسلام و مڪتب شیعه چه ڪرد. بلڪه چهها ڪرد! بعد از ڪشتهشدن «حیدر» و «علی» -پسرش- رهبری فرقهی صفویه به «اسماعیل» ۷ ساله! واگذار شد ڪه فرقه را به سلسلهی شاهی رساند. (منبع)
اسماعیل ۱۲ساله، ڪه در رشت مخفی شده بود (=به قول امروزیها در آب نمڪ! خوابانده شده بود) بعدها به عنوان شاه سلسلهی صفویه، پادشاهی مذهبی دنیویاش را اعلام ڪرد. شاهی ڪه پیروانش وی را «خدای زنده» میدانستند، یعنی «تجسید خدا».
اسماعیل را «شاهِ نظرڪرده» میدانستند. خودِ شاهاسماعیل ڪه خود را «راز خداوند» میخواند، نیز، بعدها چنان حسّ قدرت و استیلا به او دسته داده بود ڪه دعوی اُلوهیت! ڪرد. ڪاری اغفالگر، ڪه جدّش -حیدر- هم میڪرد: خوابنمای حضرت علی (ع) شدن! ڪه آن حضرت در خواب به او گفت به امر حڪومت فراخوانده شدهای. و به همینخاطر سرِ قبایل تُرڪ، دستار سرخی با ۱۲ ترَگ نهاده بود ڪه هر ترَگ نشانگر یڪی از امامان شیعه بود! ڪه دشمنان او، آن ها را به تحقیر «قزلباش» میخواندند یعنی سُرخسَر. شعار آنها این بود:
ما چاڪران حسینیم و این دورانِ ماست
در اخلاص ما بندگانِ امامیم
نام ما «فدایی» و لقب ما «شهید» است