فیلم پیلوت
به قلم دامنه : پست ۷۴۹۱. بههرحال توانستم بروم به تماشای «پیلوت» بنشینم، نه از پردهی عریض، نه از قاب نقرهای، چیزی مابینِ این و آن. از گنبد راهی تهران شدند. بینِ راه از جایگاه، بنزین به باک میزنند؛ اما «جواد عزّتی» میبیند آمپر ماشین بالا نمیآد و از همینجا مُطفِّفان (=کمفروشان) افشا میشوند. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. واى بر کمفروشان. (آیهی اول سورهی مُطَفِّفِین) به جای بنزین هوا به مردم میفروشند. کاسبی با فریب.
من اهل فیلمدیدن هستم؛ فیلمهایی نه سرگرمکننده و بیحیا، که دارای بار اندیشه، واقعیتهای دنیا و پدیدارسازی تفکر و ساختن. مدتیست فیلمها صحنهی سیگار آتیشکردن را با جذبههای فریبنده و رؤیایی، به بیننده نمایش میدهد که از نظر من، هم نامناسب است و هم شاید ناشی از تبلیغ تجاری شرکتهای سیگارسازی. چون یا اسم سیگار را نام میبرند و یا نوع آن را نشان میدهند. این گرایش و نمایش، مانند صحبتکردن راننده در حین رانندگی، در فیلمهای دنیا و نیز ایران ما فراگیر شده.
فیلم پیلوت
بازنشر دامنه
فیلم بهخوبی اثرات تلفشدن کودک چهارسالهی زن و شوهری طلاقگرفته از گنبد و بَسطام را روایت میکند که در بیمارستانی در تهران رخ داد. پدرِ بچه، «حمید آذرنگ» حتی پول یک ساندویچ را ندارد! چه رسد به ترخیص جسد فرزندش سُهیل را؛ چون او لِنتکوب است و درآمدش کفاف ندارد. تازه، در پلانهای پایانی فیلم میفهمی او نقشه داشته جسد را بدُزدد و برای دفن به بسطام ببرد. اما زنش «فهیمه» که دوست دارد فرزندش در شهرش گنبد دفن شود، مجبور میشود مهریهاش را ببخشد. و میبخشد. چون «مادر» است و یک «زن»، که عاطفه و مهر نماد آن است.
سعید آقاخانی، «حسنعمو»ی فیلم، وقتی پوستر روده و دل انسان بر روی دیوار بیمارستان را میبیند، دست روی آن میگذارد و از پرستار گذری میپرسد این چیه؟ وقتی پاسخ میشنود دل و روده. فوری میگوید: چقدر پیچیده است انسان!
وقتی «جواد عزّتی» از پاسبان بیمارستان تهران میپرسد این خیابان به میدان آزادی راه دارد؟ گویی جواب میشنود نه. ولی فوری میگوید: اما آزادی به همه جا راه دارد!
در فضای بیمارستان همه را در پریشانی میبینی. رفتار متقابل مردم با پرستاران -که از نظر من در خط مقدّم قرار دارند- و در مقابل رفتار پرستاران با همراهان، توأمان تنشی و تشنّجیست. در همین محیط، وقتی کسی با فوتشدن بیمارش مواجه میشود، دیگر هیچکس روی راهرو راه نمیرود، بگو که روی اعصاب راه میرود و پرخاش میکند. در این فیلم این حالات بهخوبی نمایانده شد. همه، همدیگر را به ۱۱۰ تهدید میکنند! یکی میگوید: قدِّ سهم خودت حرف بزن. آن دیگری با قهرطوری میگوید» همه را میکُشم! آن دیگری میگوید: همه چیز به خیر ختم بشه. یکی هم میآد میگه: او هیزم به آتش میریزه. خلاصه تیکهتیکه نکردند همدیگر را، اما نفرین چرا.
وقتی پاسبان به «جواد عزّتی» میگوید جلوی چشم باش، که فرار نکنه، سعید آقاخانی میگوید: این دین نداره مرتیکه! در واقع این کلام رایج، راویِ بینشیست که مردم نسبت به بیدینها دارند. در حقیقت فلسفهی ایجابی این کلام سلبی، این است که کسی دین دارد، نباید تقلب کند و فریب دهد و فرار کند و نیرنگ بورزد.
پدر و مادر سُهیل بر سر تحویلگرفتن جسدش، آنقدر تعلّل میکنند و نزاع و معرکه میگیرند که پزشک به حکم قانون دفن اموات، حکم میدهد بچه را در بهشت زهرا دفن کنند. حال آنکه نزاع زن و شوهر این بوده، که هر کدام مدعیاند بچه مال من است و باید در شهر من خاک شود. مرد، بسطامیست و زن، گنبدی. اما مرد میفهمد قانون حضانت فرزند را به مادر سپرده. زیرا به قول «حسنعمو» همان سعید آقاخانی، این مرد که دامادش است، از بس کشیده! شیرازهاش بههم ریخته. ناسی!
در حیاط بیمارستان به پاسبان سیگار تعارف میکند و میگوید میکشی؟ میگوید نه، همین الان خاموش کردم! یعنی طعنه به دود به دود. به قول محلی: تَش به تَش. روزی سه بسته!
نعش کودک به بهشتزهرا برده میشود. تازه این آغاز گرفتاریهای پیچیدهتر و بُغرنجتر (=پیچدرپیچ، دشواری شدید) است. اینهمه خویشاوند هستند اما هیچکدام کارت بانکیاش چندان نمیارزد که پا پیش بگذارد برای قبر و دفن. مدیر جایگاه بهشت زهرا، قیمت میدهد: ۳۱ میلیون در فلان قطعه. ۱۱ میلیون در آنجا. سهطبقه هم داریم یک میلیون و دویست. همه از هم چندمتر دور میشوند چون ندارند که کارت بکشند؛ حاضرند به روی هم کارد بکشند. مادر کودک قهرمانانه جلو میافتد و فریاد میکشد سهتا مرد گُنده، یک میلیون تومن پول ندارید؟ من النگوهایم را میفروشم، برای پسرم قبر میخرم. خرید. سه طبقهای. قبر سهطبقهای ارزان است، بر خلاف خانهی سه سه طبقه که سر به فلک میزند. بچه در دوردستترین قطعه به دست مادرش به خاک سپرده میشود، همراه با عروسکش؛ قبری شبیه پیلوت در ساختمانهای مرطوب و نَمور شمال. سه نفر درین گونه قبرها دفن میشوند، که زن و شوهر اینجا به خود میآیند و به هم قول میدهند دو قبر دیگر جای دفن آنان باشد، تا سهیل تنها نباشد، و یا دو غریبه با او دفن نشوند. بگذرم. فقط ناگفته نگذارم که ابراهیم ابراهیمیان، پیلوت (محصول ۱۳۹۸) را خیلخوب ساخت و کارگردانی کرد. بر خودم نتاختم چرا به پای این فیلم رفتم نشستم.