منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ

به قلم دامنه: نقدی بر ادعاهای نوین مصطفی ملکیان. به نام خدا. سلام. دیروز دوستم از همین صحن هیئت محترم رزمندگان، متنی فرستاد که نگاهِ نوِ آقای مصطفی ملکیان را در بر داشت. من این نقل را حمل بر صحت می‌کنم تا اگر کذب یا مخدوش بود به خودِ دوست مربوط باشد. خواستم این دواعی جناب ملکیان را به وُسع یک پست، نقد کنم. نیاز است اول روشن سازم کتمان ضعف نظام و جناحین نمی‌کنم. علم به این ضعف‌ها دارم و قصدم نقد بر وجود تناقض در یک رفتار و گفتمان است. ابتدا چکیده‌ی آنچه از بیان ایشان برداشت شد:

 

آقای مصطفی ملکیان

 

چکیده: آقای ملکیان گفت “بنده‌ی ملکیان اصلاح‌طلب نیستم، چون دیدم که راه‌ها بسته شد”. از نظر ملکیان اصلاح‌پذیری بر گفت‌وگو بنا شده است. نظامی که می‌خواهد نشان بدهد که اصلاح‌پذیر است، باید اثبات که گفت‌وگوپذیر است. امّا از آن‌جا که گفت‌وگو با حکومت، ناممکن شده است، پس اصلاح‌پذیری هم منتفی است. لازمه‌ی گفت‌وگو از نگاه وی، وجود "یک منطقه‌ی بی‌طرف" است که طرفین گفت‌وگو در آن شریک‌اند و برای آن، سه مبنایِ مشترک نیز وجود دارد: "عقل و عقلانیّت. اخلاق و اخلاقیّت. قانون و قانونیّت؛" که ملکیان به این سرانجام رسیده تمام این مبناها در گفت‌وگو با حکومت و دولت، از میان رفته است. چون او فکر می‌کند "سه انگاره در جمهوری اسلامی، گفت‌وگو را ممتنع کرده: "برتری ایدئولوژی بر عقلانیّت. تقدُّم حفظ نظام بر حفظ اخلاق. تفوُّق ولایت فقیه بر قانون." و این سه آموزه‌ی اساسی و اصلی جمهوری اسلامی، "هیچ مبنای مشترکی را میان مردم و دولت" برای گفت‌وگو باقی نگذاشته است؛ نه عقل، نه اخلاق، نه قانون. پس، با حکومت و قانونی که حامل این سه آموزه است، نمی‌توان گفت‌وگو کرد. آقای ملکیان که خود را خشونت‌پرهیز مطلق معرفی می‌کرد، گویا اینک (البته بر اساس نقل این متن مورد استناد دوست) طرفدار خشونت‌پرهیزی مشروط است، نه خشونت‌پرهیزی مطلق. یعنی ملکیان، رسما" خودش را: «خشونت‌پرهیزی می‌داند که اصلاح‌طلب نیست.»

 

من نقدم را به جای شرح مفصل، در شمارگان احصاء می‌کنم لااقل اگر خواننده‌ای پیدا شد، رغبت کند بخواند:

 

۱. بزرگترین ضعف علمی این دواعی آقای مصطفی ملکیان این است که در راهبرد، بر برافتادن نظام بنا دارد، اما در "روش" خواهان گفت‌وگو با همین نظام است. راهبرد و روش نباید نقیض هم باشند.

 

۲. اگر آنان که خود را جریان فکری اصلاح‌طلب می‌دانند، اصلاح‌طلبی را گفتمان بدانند -که می‌دانند- چطور ازین تناقض سر در نیاوردند که یک گفتمان مگر به علت ضعف یا فقد یا فقر در گفتمان رقیب، خود را پوچ می‌کند؟! هر گفتمانی بر پایه چندین سؤال محوری و پاسخ‌های بنیادی -که تئوری‌های آن گفمان حساب می‌آید- زنده است. آقای ملکیان با نقب (قنات کندن) -نه نقد- بر گفتمان مستقر و لَج‌افتادن با آموزه‌های آن، گفتمان خود را -که اصلاح‌طلبی بود- پوچ و باطل و به عبارت دیگر پایان‌یافته اعلان کرد. و این یعنی گفتمان اصلاح مثل یک موجود انگلی (=مثالم صرفا" تشبیه برای رساندن مطلب است) روزی‌خور یک موجود دیگر بود.

 

۳.آقای ملکیان لابد نمی‌داند آقای حسین بشیریه نیز پیشتر از او در دهه‌ی هفتاد -که نظریات لیبرالی دولت تعدیل مرحوم حجت الاسلام اکبر رفسنجانی بر نظام حکفرمایی داشت و همین جریان چپ، منتقد جدی آن دولت بود- بر امتناع توسعه در ایران کتاب نوشت. اما نتوانست جرئت پذیرش خطا در نظریه‌اش را کسب کند، زیرا جمهوری اسلامی روند رشد را ادامه داد و به رده‌ی برتر جهانی رسید و شاخص‌هایی که بشیریه مثال زده بود در پاره‌ای موارد، منتفی و حتی ابطال شد.

 

۴. گیریم که از نظر ملکیان اخلاق از سوی نظام لِه شد. اما آیا آقای ملکیان این را هم از اخلاق می‌داند که تعدادی خودمحور و دخالت‌جو در جناح چپ (که دست‌کم در سه فاز دین، سیاست خارجی و جامعه‌سازی دینی کاملا" ایده‌ها و عقاید خود را باطل کرده و هضم افکار پوچ و نهیلیستی غرب شدند) در خفا بر برافتادنِ حکومت اسلامی و برچیدن ولی‌فقیه از ساختار سیاسی اتفاق کنند و دستورالعمل (=مانیفست) بنویسند اما در علَن، دَم از گفت‌وگو برای اصلاح بزنند؟! پس اگر اخلاق، عقل، قانون به قول آقای ملکیان سه پایه‌ی مناظرات است، این هر سه شرط از سوی اینان نه فقط نادیده انگاشته شده که لِه گردیده است، نه حالا، از دیرزمان پیش.

 

۵. اگر کسی فیلسوف هست (که جناب مصطفی ملکیان هست و فیلسوفی نامدار هم نیز) روی مبنای فکری خود پایداری می‌کند، مثلا" نفی‌خشونت، اگر فلسفه‌ی بنیادی شماست، اخلاق و عقل و قانون حکم می‌کند اندیشه‌ی خود را به خاطر ضعف و فقد و فقر گفتمانی رقیب، کنار نگذارید. وقتی کنار گذاشته‌اید و خشونت‌پرهیزی مطلق را ترک و آن را مقیّد و مشروط کرده‌اید، یعنی حتی خودت هم از اندیشه‌ی خودت که آن را تبلیغ می‌کنی، تبعیت نمی‌کنی. این یعنی اوج تناقض و بن‌بست تفکر. چطور می‌شود خشونت‌پرهیز فلسفی بود اما جواز مشروط آن را به اغتشاش و برانداز داد؟! ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2210

نظرات (۴)

سفسطه کردین جناب

سلام جناب «علی». فرمودید سفسطه کردم. نه جناب، چون نه از وهم صحبت به میان آوردم و نه قصد به غلط‌انداختن و سکوت‌کشاندن داشتم. آنچه می‌فهمیدم، متن آقای ملکیان را نقد کردم. متعقدم در افراد نباید متوقف شد و حقیقت را بر شخصیت ارجح باید دانست. بسیار تشکر که خواندید و اظهار نظر فرمودید. درود.

https://t.me/mostafamalekian/7012

جناب «علی» سلام. این لینک که فرستادید باز نمی‌شه. می‌شه بفرمایید چیست؟ یا خلاصه‌ای بفرستید.
  • کاظم طیبی فرد
  • سلام

    وقت بخیر

    توصیه می‌کنم لااقل فایل صوتی صحبتهای ایشان را بشنوید. مقصود ایشان را درنیافته‌اید و بر اساس نقل قول نقادی کردن وافی به مقصود نیست.

    آقای ملکیان از خشونت مشروط دفاع نکرده، ایشان به ارسطو ارجاع داده که در صورت تعارض دو خیر یا دستور اخلاقی می‌توان آنی را که شر کمتری دارد برکزید.عینا به مثال ارسطو هم اشاره کرده.

    وانگهی،حضرتعالی هم دقیقا در همان چهارچوب مورد نقد ملکیان پاسخ داده‌اید.صریح و خلاصه بگویم؛ چرا نمی‌شود درباره عدم وجود نظام،ولایت فقیه و قانون گفتگو کرد؟!! چه تعارضی میان امکان گفتگو و نفی این سه هست؟به عبارت دیگر- چنانکه در شماره۱فرمودید- چرا و به چه حجت و حصر عقلانی‌ای برای اسقاط یک سبستم نمی‌توان با آن سیستم به گفتگو نشست و از او خواست که بدون تحمیل هزینه به جامعه کنار برود؟!

    سلام و عرض ادب و احترام جناب آقای کاظم طیبی فرد. وقت آن جناب هم به خیر و خوبی و خوشی. توصیه‌ی نخست شما را نافع می‌دانم و قبول دارم نقل قول تنها، مکفی نیست. در متن خودم هم عرض کرده بودم نقل را حمل بر صحت نمودم. اتفاقا" بنده روی آقای مصطفی ملکیان احتیاط به خرج می‌دهم چون هم آثار فراوانش را خواندم و هم حتی در جلساتی هم پیرامون نقد "نظریه‌ی قبض و بسط تئوریک شریعت" آقای دکتر عبدالکریم سروش، پای گفتار ایشان در یک جمع معدود نشتسم. اما در پاسخ به این پرسش و نقد شما که تعارض را مطرح کردید باید بگویم اگر آنانی که قصد دارند حکومت و نوع حاکمیت را تغییر دهند، دست‌کم اسم جریان خود را "اصلاح" نگذارند. چون لفظ اصلاح یعنی درون‌گفتمانی مناظره‌کردن. حال آن که کسانی که نظام را می‌خواهند عوض کنند باید اسم جریان خود را هم تغییر دهند. جز این نمی‌شود. اگر اسقاط نظام هدف است باید روشن و صریح بگویند نه این که تحت نام اصلاح عمل کنند. بله می‌شود تفکر اسقاط داشت ولی گفت و شنود را به عنوان روش رفتاری برگزید. اما اگر کسی گفت و گو را برگزید دیگر نباید خشونت را هم مجاز مشروط اعلان کند. ممنونم از توجه‌ی ژرف شما به ماجرا.
  • کاظم طیبی فرد
  • بزرگوارید

    اتفاقاً استاد ملکیان هم در انتهای همین جلسه و در پاسخ به پرسشی، درباره اصلاح طلبی همین را گفته. مساله دیگر اصلاح نیست و متاسفانه امکان گفتگو هم نیست.

    همین امتناع امکان گفتگو، به مرور جامعه را رادیکال می‌کند و به سوی خشونت می‌کشاند.

    تنها راه مانده، برگزاری رفراندوم است، بازگشت به آراء عمومی.

    سلام جناب آقای کاظم طیبی‌فرد. من منظور آقای ملکیان از گفت‌وگو را این طور می‌فهمم که ایشان مشکل اصلی را در رهبری معظم می‌بیند که از نظر وی حاضر به قبول گفت‌وگو با گروه‌های منتقد نیستند. لذا امتناع را وسط می‌کشند، روی‌آوری به همه‌پرسی را. در صورتی‌که سران جناح منتقد اساساً در جلسات خصوصی خود رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را نمی‌پذیرند و رهبری معظم هم این رفتارشان را دقیقاً می‌داند. من به هیچ جناحی تمایل ندارم، مسائل را از سکوی تفکر خودم تحلیل می‌کنم. ممنونم از حضور شایسته‌ی شما.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">