گفتگوهای تاب و طاقت
۱ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! چه داری برای امروز؟!
طاقت: سلام تاب! عاشورا احیای عظمت محمد بن عبدالله ص نیز بود. آن که عبدالرحمان جامی دربارهی آن نبی ص گفت: «کعبه بی وی از بُتان پُرسنگ بود»!
۲۶ تیر ۱۴۰۳ عاشورای ۱۴۴۶ قمری
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۲ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! محرم بر تو چگونه گذشت؟!
طاقت: سلام تاب! محرم منبع مکتب است. دیرباز، هم تعریف شدُ همْ تحریف، بلکه تحریفْ بیش. هم پخته میکند خام را، هم خام مینُماید پخته را! بسته به واعظُ ذاکر آن دارد. مخزن محرم، متناسب با عقایدم گذشت.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دنبالهی این سلسله متن در ادامهی مطلب: ↑↓
۳ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! از ونس خبر داری؟!
طاقت: سلام تاب! ونس انزواگراست، یعنی خواهان ترک آمریکا از حضور در بحرانهای هزینهزا. تزش تقویت نظام کارگری آمریکاست. ترامپ کاندیدای حزب جمهوریخواهان، ونس را رو کرد؛ یعنی معاون اولش. میدانید که، مارتین هایدگر فیلسوف عصر هیتلری نظام آمریکا را توسعهیافته نمیدانست. ونس و ترامپ اگر ببرند، به اذیتْ آزارِ دنیا میپردازند. این پدیده را تا آبان، دقت وَ دنبال کن!
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۴ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! قلاده پلنگ چناران حق داشت یا باغدار روستای «فریزی» گلبهار؟!
طاقت: سلام تاب! پلنگ، قوچ، میش، موش در چناران خراسان رضوی فراواناند و محیطی مشترک و اَنباز با انسان دارند. این باغدار روستای فریزی شهر گلبهار چناران، جایی رفت آب بر داشت که پلنگ هم از همان آبشخور آب میمکد. وحوش که جناح راست! و جناح چپ! ندارند، همه یکدستاند فقط سرِ طُعمهُ طَعام غُرنِه میکِشن! اخَص سر لاشهُ کنار توله. این پلنگ به مغز باغدار، شلیک نکرد عین خ. «بهشت»؛ فقط سر و دستش را مقداری خَش زد. درس از وُحوش را فراموش نکن تاب!
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۵ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! شنیدی مانتیس امروز سوسْک گرفت؟!
طاقت: سلام تاب! آره، حتی دیدهام. مگر من ماهیام که اساساً حافظه! ندارد؟! اگر مانتیس سوسک صید کرد، در عوض سوسک، آدم میگیرد! اینان هر چه همدیگر را بگیرند، قانونگراند؛ چرخهی حیاتُ گردش روزگار را روی هم تیرهُ تار نمیکنند. تاب! بلدی لابُد اسم مانتیس در روستا تُورزَن است و در فارسی کلاسیک: اَخِندَک.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۶ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! فرونشستِ دشت چه ضربهای زد به دشت. ماجرا را میدانی طاقت؟!
طاقت: سلام تاب! آره که میدانم. میشود به دشتُ دَمنُ کوهُ کویرُ زیرُ زیرهُ سوهانُ نان بیقید بود. بزرگزاده آقای سخنگوی آب خود گفت ۶۰۹ دشت کشور ۴۲۰ دشت، ممنوعهی بحرانیاند. و ۳۶۰ دشت دچار فرونشست شده است. میدانی چرا؟ چون مثلاً رفسنجان و یا مازندران هر کدام همهی آب سفرهی زیرزمینی را میخواهند بریزند زیر پِسته یا پِچ، که بفرستند پایتخت تا بازار تجریش! مردم مرکز و پیرامون!را بچاپد. تازه این به کنار! از آبخوانهای محیط ایران، حدود ۳۶۰ آبخوان، اثر فرونشست از خود بروز داده است! فاجعه است.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۷ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! آقای داوود میرباقری چرا از بین آن همه صحابهی صالحه، سریال سلمان را می سازد؟!
طاقت: سلام تاب! معلوم است خُب، چون نقل است از سوی دانشمندان اسلام که حضرت سلمان س حدود ۱۰ عالِم و راهِب مسیحی را درک کرده است اما مسلمان شده است و از اهل بیت علیهم السلام گردیده است؛ یک ایرانی که داخل در بیت نبوی شد. آن صحابهی پاک ایرانی را اَفقه اُمت و لقمان اسلام لقب دادهاند. حتی به روایت حضرت پیشوای صادق ع ششمین امامِ هُمام (ر.ک: ص ۱۲۴ کتاب «راه خورشیدی») سلمان صوت و صدای فرشته را میشنید.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۸ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! دیشب شب شعر دیدمت! کدام شعر را در دلت نشاندی؟ نقد داری؟ یا قبول؟!
طاقت: سلام تاب! چطور تو وقتی ردیف جلویی هستی مرا که از عقبنشینانم دیدی؟! اونم تُ تاریکی! من این شعر را برگزیدم ولی: «بیا سوتهدلان گِردِ هم آییم→←که دردِ سوتهدلْ دلسوتهْ دانو». قبول نه نقد.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۹ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! از کل آیهی۵۴ مائده کدام فرازش، چشمت را گرفته؟!
طاقت: سلام تاب! چه سؤال سختی. باید طوری جواب دهم که رمز و راز سؤالت را باز کنم. من دو فرازش را از چشمنوازترین جای قرآن میدانم: یکی «یُحبّهم و یُحبّونهُ» و دیگری «لَومةَ لائمٍ» این آیه را. چون عارفان دینشناس معتقدند دوستی خداوند به انسان هنگامی به وجود میآید که انسان از الگوی پیامبر خدا ص تبعیت کند. خدا آنان را دوست میدارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند. چنین انسانی بیمِ سرزنش از سرزنشِ سرزنشکنندگان را هم ندارد. یادت باشد تاب! که ترقی سالک، پس از لطف خالق مهربان، مبتنی بر تلاش فردی است، نه صرفاً کار ثانوی ذکر و شرکت در مجالس رسمی جمعی. ۲۶ مرداد ۱۴۰۳
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۱۰ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! من که ماندم چرا با آنکه در مصر، فراعنه حاکم بودند، قرآن اما به جای لفظ فرعون، از ملک استفاده کرد؟!
طاقت: سلام تاب! اتفاقاً این نشان شگفتی قرآن است. چونکه سوره، داستان یوسف ع است. زمان آن پیامبر ع بر مصر فرعونها حکمرانی نمیکردند. علت این بود مصرِ آن دوره، مورد تاختوتاز خانوادهای از فرمانروایان بود که از بینالنهرین به مصر هجوم برده بودند؛ عین هجوم ایلخانان مغول به ایران. بنابرین، لفظ ملک به جای فرعون درین سوره، صحیح است. فرعونها به خاطر آن هجوم، به کرانههای مصر پناه برده بودند و منتظر بازگشت مجدد به قدرت بودند. همین قدر بس باشد به گمانم. ۲۷ مرداد ۱۴۰۳. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: قرآنشناسی، محمدمهدی فولادوند رحمت الله علیه، ص ۴۷۶ چاپ الست.
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۱۱ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! از سند ملی امنیت غذایی خبری داری؟! غذای ایرانی چی؟!
طاقت: سلام تاب! خُب چون ایران قبول کرد نظام اقتصادش برنامهای باشد، سند ملی امنیت غذایی نیز چنین است؛ جالب و محیرالعقول این است این سند که به شکم ربط دارد، ۲۱۰ راهبرد دارد و بالای ۲۰۰ برنامه. هر ۱۰ سال، ۱۰ سال، این برنامه زمانبندی میخورَد. مثلاً سال ۱۴۱۲ طبق این سند باید یک برنامهی ۱۰ ساله کاملاً اجرایی شده باشد. حتی رئیس دبیرخانهی «شورای عالی سلامت و امنیت غذایی» یعنی آقای محمد اسماعیل مطلق گفت: «۸ استان کشور نیاز به بهبود وضعیت امنیت غذایی دارند؛ اینان: سیستان و بلوچستان، کهگیلویه و بویراحمد، ایلام، هرمزگان، بوشهر، خوزستان، کرمان و خراسان جنوبی». آشکارترش کنم تاب؟!؟ مثلاً همه موظفند به «ترویج و مصرف آرد کامل و نان کامل»؛ همان به قولمان: نونِ سبوسدار. که سبوسش معلوم نیست چگونه غیب میشود. من باری، در نانوایی سنگکی قم بودم. آنجا مردی که مدعی بود مطلع! است، ادعایی سمِج کرده بود، سبوس گندم ایران را یک باند به اسرائیل میدهد. و اسرائیل قصدش این است مردم ایران، آرد فاقد سبوس بخورند تا در درازمدت، مغز و فاهمهی ایرانی آسیب ببیند. این ادعای آن مرد مطلع و معترض، شبیه جنگ نامتقارن را میمانَد. نقل هفت سال پیش است، نه الآنمَلآن. اللهُ علمٌ. ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
۱۲ ٫٫
تاب و طاقت
تاب: سلام طاقت! روزنامه میخری این روزها؟!
طاقت: سلام تاب! نه، چون هم، همقیمتِ پفک شد، هم، همقدُقوارهی چیتوز. امروز ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ روزنامهی خراسان یک ضمیمه زد در مورد دکهی روزنامهها که درین روزگار از رونق افتاد. خاطره دارم من: در شش شهر، من شیفتهی دکهی روزنامهها بودم: چالوس، ساری، نکا، قم، مشهد، مریوان. یکی از روزآمدترین روزانهکارهای من -که رزومه! برای زندگی شخصام حساب میشود- همین دکهخوانی روزنامهها بود. به این کارم هنوز عطر خاص در مشامم دارم. تمام تیترهای روزنامهها، مجلات، ماهنامهها را هر روز در جلوِ دکهها دید میزدم، البته دو سه تا روزنامه را محال بود نخرم؛ سالنامهی روزنامهی کیهان وقت و ویژهنامههای نوروزی برخی روزنامههای مطرح پرتیراژ (=شمارگان) که ۱۰۰ در ۱۰۰ بی رد و برگشت. برای من دکهی روزنامه از همهجای شهر دیدنیتر بود؛ حتی از شیشلیک با شکم دلیک. میشمارم: نکا، دکهی کنار پل. ساری: سه دکهی ساعت، خیابان انقلاب پنج برادر بابایی، میدان شهداء. قم: چهار دکهی چهارمردان، صفائیه، چهارراه بیمارستان، حیدریان. مریوان: دکهی خیابان مصلی. چالوس: دکهی کنار بیمارستان مرکز شهر. مشهد: دکهی خیابان شهید سید علی اندرزگو (=خسروی)
📝 : ابراهیم طالبی دامنه دارابی
تلخی ملخی چچیه
تِه بخاطر مدیر بودن بتوندی فلِک هم هاکانی با همون مَلِس انار شیش یا کاندس شیش جه.
مه دل اوه نکنه ملس ترشی و با کاندس ترشی وه. هر دِه ره دارمه . اگه خوانی کاندس ترشی تِوِسه برسنم اونم مفتی.
هر سال دِسه کیلو سهمیه دارمه ییلاق جه مِوِِسِه رسِِنِنه.
اسا تِه تِک پِه بَجو..
مه عکس ره حمزه دانه پزشکیان بوینه در جا یکماه مره ریاست جمهوری ره اجاره دِنه.