دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

بوقلمون و گاو نر

 ویرایش محتوایی توسط دامنه: ۲۸ . ۵ . ۱۴۰۳ بوقلمون و گاوِ نر. روزی بوقلمونی با گاو نری درد دل کرد. آه کشیدُ گفت: بسیار دوست می‌دارم به بالای این درخت بروم اما نای لازم را ندارم. گاو نر پرسید: چرا سرِ سرگین (=پِهِِن) من نمی‌ری بخوری؟ مغذّی‌ست خیلی. بوقلمون چند نوک به سرگین گاو زد حس کرد خیلی نیروی پریدن گرفته است. روز بعد باز هم خورد. یک هفته تکرار کرد. تا بالاخره پَر زد به نوک آن درخت. تا به آن شاخه‌ها رسید، اصابت شلیک تیر یک کشاورز، بوقلمون را بر زمین فرش کرد. حاصل داستان: زیاد است. اهَم آن این است نباید هر پیشنهادی را از هر کس با شتاب پذیرفت. شاید دسیسه باشد، شاید فکر خام.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1644
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بوقلمون و گاو نر
/post/1644
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۴۴۸
  • پست شده - دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۳۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱ عدد کامنت برای این مطلب ثبت شده است
نظر (۱)
. . . this page doesn't have any comments yet
  • ناشناس
    ناشناس

    روباهی از شتری پرسید:

    عمق این رودخانه چه اندازه است؟

    شتر جواب داد: تا زانو

    اما وقتی روباه در آب رودخانه پرید، 

    آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا می‌زد به شتر گفت: 

    تو که گفتی تا زانو!

    شتر جواب داد : بله، تا زانوی من، نه زانوی تو!

    قاسم لاری دارابی اوسا

نظرات خود را در زیر بنویسید:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">