سه قطره عرفان
به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از چند دَه واژهی عرفان، «غُربت» است؛ به معنی لُغویِ دور و بُعد و ناشناختگی. مثلاً «اِغتراب» عنوانی است به جداشدگیِ شخص از همقطارانِ قوم و جامعهی خود، ڪه به او غریب میگویند.
«غُربت» در بُعدِ عرفان، دستڪم سه وجه دارد:
۱. غُربتِ «وطن» ڪه مرگ او شهادت حساب میشود. نقل از نبی مڪرّم اسلام (ص) است فردیڪه در غُربت بمیرد در روز قیامت با عیسیبنمریم (ع) محشور میشود و قبر فردِ غریب به تعبیر آن حضرت، به مقدار فاصلهی محل فوتش تا وطنش وسیع است. این تعبیر، نیاز به تفسیر دارد ڪه اهل فن بلدند.
کتاب «قطرهی عرفان»
۲. غُربتِ «حال» ڪه شامل فردی است ڪه به علت صفت و ویژگی منحصر و خاص خود، از همگان جدا شود. نقل است ڪه چنین غریبی در روایت مدح شده است. استناد اینان به این سخن پیامبر اسلام (ص) است ڪه فرمودند:
«إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیَعُودُ غَریبا کما بَدأ، فَطُوبى للغُرَباءِ» یعنی: اسلام غریبانه آغاز شد و بهزودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهدشد؛ پس خوشا به حال غریبان. (منبع)
من این روایت را از ڪتابخانهی احادیث شیعه دریافت ڪردهام ڪه در بحارالانوار مرحوم مجلسی جلد ۶۷ درج است.
۳. غُربتِ «همّت» ڪه این فرد، طالبِ «حقّ» است اما حضورش در میان مردم، غریبانه است؛ زیرا فوقِ عقلِ مردم و بالاتر از فهم زمانه است و مردم ممڪن است وی را درڪ نڪنند و نشناسند؛ ازینرو، با آنڪه میان خلق حاضر است اما غریب است، زیرا اهل دنیا او را آنطور ڪه بایدوشاید بشناسند، نمیشناسند. ساده بگویم به قول آن نوای آقای قلیتبار ذاڪر اهلبیت (ع) دههی شصت ڪه در وصف خوبان دفاع مقدس میخواند: همونها ڪه معروفین فیالسّماء هستند و گمنامان در زمین. اشارهای است به : فِیالْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِیالسَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ. عبارتی از خطبهی ۱۰۲ نهجالبلاغهی امام علی (ع) . (منبع)
نڪته هم بگویم: وقتی ڪسی در سیر و سلوڪ (=طیڪردن راههای عرفان)، با جذَبههای فریبنده رُبوده شود، نهایاتِ او پیش از بِدایاتش خواهدبود. یعنی از «سرانجام» بازمیماند و به «آغاز» بازمیگردد؛ به تعبیر من حتی وخیمتر از چرخشِ اسب به دور سنگ آسیاب. در واقع بدایتِ او، بر نهایتِ او چربید. یعنی آغاز، بر انجامِ او پیروز شد و در عرفان شڪست خورد و باز به عقب برگشت و روز از نو و روزی از نو. به عبارتی مانند دورهی دانشآموزیمان ڪه بارها به خود وعده میڪردیم شنبه ڪه بیاید شروع میڪنم به جدّیت در درس؛ ولی صدها شنبه میآمد و باز میگشت اما از درسخواندن خبری نبود ڪه نبود. آری؛ عرفان، شنبهشنبه ڪردن نمیپذیرد. بگذرم بروم روی یڪ پیوست: