آنچه بر من گذشت ۷۵ :: دامنه‌ی داراب‌کلا
Menu
مطالب دامنه را اینجا جستجو کنید : ↓↓

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پيشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعی
دنبال کننده ها
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

قسمت ۷۵. به نام خدای آفریننده‌ی آدمی. گفتم که فقر احاطه‌ام کرده بود. گاه از تهران برنمی گشتم قم؛ منزل. و گاه از قم نمی رفتم تهران؛ دانشگاه. کرایه می خواست؛ که من نداشتم. روزهایی پیش می آمد که با جیب خالی با یک همدوره ایی روحانی ام می رفتم میدان ۷۲ تن قم، به امید این که او شاید کرایه داشته باشد و حساب مرا بکند. می دیدم، پس از ردّ کردن چندین اتوبوس، همچنان من و او در میدان ایستاده ایم! و همدیگر را می نگریم. معلوم می گشت او هم مانند من بی پول و پَر است و بدتر از من! و به امید جیب من، با من می آید. چقدر «هم سرنوشت»! بودیم. برمی گشتم منزل! به قول دارابکلایی ها «بور» می شدیم یعنی خیط!

 

در اسلام تا جایی که خوانده ام، ناامیدی، کفر و بدتر از کفر است. من، دل به گروِ خدای متعال و مهربان سپرده بودم و در حرم حضرت معصومه (ع) بارها و بارها در خلوت خودم، اشک ریختم و گریستم که چگونه سه فرزندم _عارف، عادل، عاصم_ را بزرگ کنم و کی می شود درسم را تمام نمایم.

 

آیا شده برای شما که خونه ی تان چیزی بشکنه که بارها و بارها نتوانی جای آن جایگزین کنی و نو بخری!؟ برای من بارها پیش آمده. قوری چای منزل شکست، ولی تا مدتی پول نداشتم با یک قوری نو، جایگزینش کنم. می توانستم؛ ولی اگر می کردم، آن گاه چاله ایی دیگر را نمی توانستم با پول پُر کنم. چقدر زیباست این خاطره ها. آدم را رویین تن می کند و عزتمند.

 

 

برای اوج فقرم در ایام دانشجویی با سه فرزند و خانۀ استیجاری، مثال عینی زیادی از خودم دارم که می توانم بزنم. در اینجا دو مثال را آفتابی می کنم. نه این که بخواهم یأس بدَمم، و یا از خودم برای این نداشتی ها تعریفی جابزنم و خودنمایی کنم و بگویم من هم با سختی بزرگ شدم، نه، می خواهم مفهوم شکیبایی، چشم امید به آینده، تحمل سختی ها و ارزش درس خواندن و ترجیح آن بر هر ناملایمات و سختی را برای جوانان و این نسلی ها جا بیندازم:

 

یکی این بود: پیراهن من آن مقدار نخ نما شده بود که روزی یک آدم در تهران که باهم یکجا بودیم و مشغول و رفیق و همدم که خدا رحمت کند به دیار باقی شتافت، بی آن که قصدی داشته باشد، ناخودآگاه به من رو زد و گفت: فلانی! موی قفسۀ سینه هایت از پشت پیراهنت پیداست! آن روز، مثل برف آب شدم رفتم زیر زمین. و خیلی سرافکندگی به من دست داده بود. آنقدر پیراهنم مُندرس شده بود پوست تنم از چشمان طرف مقابل پیدا بود.

 

 

دومی این بود: در ایام دانشجویی بارها و بارها از ترمینال جنوب تا میدان انقلاب و خیابان ۱۶ آذر را بیش از سه ساعت در مسیر بودم. علتش آن بود هرگز پول کرایۀ تاکسی را نداشتم و اتوبوس خط واحد، تنها وسیلۀ رفت و آمد مستضعفانی چون من بود؛ که دو چیز در آن سال ها -سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴- سخت آزارم می داد: ازدحام مردم در خط اتوبوس و فقدان کمترین اخلاق در رعایت نوبت و احترام گذاری به همدیگر. و دیگری سرمای سوزان و برف زمستان و کمبود اتوبوس و صف های طولانی انتظار برای سوارشدن اتوبوس که به سختی می توانستی صندلی خالی پیدا کنی و مسیر طولانی را باید سرپا و تودرتو و با سخت ترین حالت طی می کردی. من البته سعی می کردم این زمان را روزنامه بخوانم و می خواندم. که گاهی آنقدر با تأخیر به مقصد می رسید من تمام صفحات یک روزنامه را ایستاده تمام می کردم. بگذرم که با روزنامه بزرگ شدم.

 

تا این که روزی از روزهای زیبای پاییز، گشایشی رسید. برق درونم را مشتعل گردید. از طریق اخوی‌ام آقاباقر که آن زمان درس خارج فقه می‌خواند و دانشجوی حقوق دانشگاه تهران پردیس قم بود و هم‌اینک با عنوان دکتر شیخ باقر طالبی در دانشگاه ادیان تدریس می کند؛ با واسطه‌ی دوست روحانی دیگرمان -که اینک استاد دانشگاه مفید قم است- به پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام دفتر تبلیغات اسلامی قم (واقع در میدان شهدای قم) متّصل شدم.

 

از همین جا و از همین نقطۀ سرنوشت ساز بود که من جهش در زندگی فکری و عملی ام را و نیز مزّۀ تحقیق و خواندن و فیش برداری فلسفه سیاسی غرب و اسلام را چشیده ام. و طی حدود ده سال حضور مدام در آن مکان عالمانه، و از هر نظر جاذب، چند مقاله ی علمی سیاسی و پروژه های وسیع تر که کتاب شد نگاشتم. که ثمرۀ آن هم تولیدات علمی بود و هم درآمد مالی. که در قسمت های آینده اشاره می کنم.

 

محل تحصیل من در تهران:

دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران «Tehran School of Political Science»

 

وقت های اضافه ایی که در زندگی دانشجویی برایم دست می داد را صرف تفریح نمی کردم، یعنی نمی توانستم بکنم؛ از این رو، با حضور در آن مرکز، -پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام- در کنار سایر محققان و پژوهشگران و دوستان بافضل و دانشمندی چون حُجج اسلام آقایان: عبدالله نظرزاده، سیدنادر علوی، نجف لک‌زایی، رضا عیسی‌نیا، سیدمحمدعلی حسینی‌زاده، محسن مهاجرنیا، محمد پزشکی، فراتی، جواد امامی و ... به اغتنام فرصت تبدیل می‌کردم و زندگی طبیعی و علمی‌ام را با نهایت عشق و علاقه مطالعاتی می‌چرخاندم. مسئول وقت مرکز اندیشه نیز جناب حجت الاسلام فقیهی بود. خدا را از این بابت، همیشه شاکرم. و به سبب سازان این اتّصال که لطف و رحمت خدا را در آن می دیدم،  درود می فرستم. تا بعد.

نشر همزمان در «آنچه بر من گذشت» : (اینجا)

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1128
  • دامنه | دارابی

اختصاصی

زندگینامه من

نظرات (۷)

سلام استاد

استاد ان زیستن این فکر پاک نفس بی الایش واقیانوس معرفت است وعلاقه علی واولادش و...   کم است انصافا

دامنه | دارابی در پاسخ :
سلام جناب دهقان
خدا را می خوانیم ما را لحظه ای وا نگذارد و سربلند، بلند شویم.
ممنونم از روحیه بخشی ات دکتر.

سلام استاد

پیراهن ولباس کهنه و.....عیب نیست متهجر انتزاعی بودن دگم بودن در گذشته ماندن و...عیب است

دامنه | دارابی در پاسخ :
سلام جناب دهقان
عالی گفتی. جهان بینی می خواهد دکتر. نیز شکیبایی.
خدا را شکر متحجّر نیستم.

سلام استاد

استضعاف مادی می تواند مقطی وگذرا باشد و...ولی استضعاف فکری قابل جبران نیست که شما از نظر فکری غنی هستید

دامنه | دارابی در پاسخ :
سلام جناب دهقان
بله، ناب گفتی. نادانی بدترین فقر است

سلام استاد

راستش را بگم اندوهگین شدم

 با تمام وجود گرفتم وامیدوار تر شدم و....

دامنه | دارابی در پاسخ :
سلام جناب دهقان
زندگی ما سختی داشت ولی می ارزید
از همدردی ات ممنونم
مهم این بود در زمان تنگدستکی شدیدم، خدا را هرگز از قلبم بیرون نگذاشتم
همه چیز لطف و هدایت خداست دکتر.
تو هم می دانم که خیلی می فهمی...
سلام بر برادرم کبلاقا ابراهیم عزیز
خط خط نوشته ات و جمله جمله خاطره ات را با گوشت و پوستم لمس کردم و خودم را در آن شرایط دیدم
چرا همدردی ام با شما به علت تشابهت بسیار دوران نداری و نداشتی مان بوده و هست
رشته تحصیلی ات خدای را شکر وصل به آن مرکز علمی ات کرد
ازین نظر رحمت واسعه الهی نصیبت شد ولی خودم سالهاست این شرایط را تحمل و تحمل نموده ام و مثل شما خم به ابرو نیاورده ام و در این عقیده که نباید هرگز ناامید شد و باران رحمت الهی را با تلاش و کوشش شاهد بود هم عقیده و همیشه همراهیم .
درود بر شما و بر صبر شما و هزاران درود خدایی بر همسر مکرمه شما که در این وادی قطعا از شما صبورتر بود و من آن خواهرم را چون حضرت زینب سلام الله جبل الصبر می دانم و اجر زینبی از درگاه خداوند مسئلت می نمایم .
قطعا فرزندانی که در دامان چنین مادر و پدری پرورش یافته اند قدر لحظه لحظه زندگی شان را خواهند دانست و برای اعتلا خود و جامعه کوشاترین خواهند بود نه کسانی که طعم نداری و بی چیزی را هرگز در تصور هم لمس نکرده و نمی کنند و رفاه زده اند .
جنابعالی و من خود را در میحطی و شرایطی از فقر و نداری با پوست و گوشتمان لمس کردیم که اکنون برای جمله جمله نوشته اندیشه مان ارزش و معنا قائلیم و دیگران انگشت تحیر بر دهن بی دلیل نیست نه خودستایی بلکه حقیقت محض است و از زحمت و مرارت آن دوران سخت که آبدیده شده ایم .
خدای را شاکریم که امروز این خاطرات هر چند برای برخی ها افسانه به نظر می آید اما برای مشترکین چنین آلامی قابل درک و لمس و قطعا برای جوانانی چراغ راه هدایت به سوی نور رستگاری و البته زندگی ساز
هزاران درود و سلام خدا بر شما و والدین شما باد
موفقیت مستدام
دامنه | دارابی در پاسخ :
سلام رفیق گرانقدرم مهندس عبدی
خیلی حسّی و دردواره نوشتی. همدری مان همیشه پایدار.
در پست اصلی گذاشتم.
در:

  • رنگین کمان داراب
  • سلام 
    شما که دستان  پر شده الان دستی را ب
    گیر ما رو در دانشگاه خودت مشغول کار نماید
    دامنه | دارابی در پاسخ :
    سلام جناب رنگین کمان
    خدا پدر شما را رحمت کند
  • رنگین کمان داراب
  • سلام 
    شما که  از بی پولی  دست 
    دوستان را نگاه میکردی
    الان  پر شده دستی را بگیر ما رو در دانشگاه خودت مشغول کار نماید
    دامنه | دارابی در پاسخ :
    سلام جناب رنگین کمان
    خدا پدر شما را رحمت کند
    من سعی کردم شکیبایی کنم
    هرگز دست کسی را نگاه نمی کردم
    دوباره بخوان این قسمت سرگذشت مرا؛ بد برداشت کردی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    دامنه‌ی داراب‌کلا

    قالب کارزی چهارم : دامنه ی داراب کلا